الشورى ٢٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۳۷ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
أَمْ‌ يَقُولُونَ‌ افْتَرَى‌ عَلَى‌ اللَّهِ‌ کَذِباً فَإِنْ‌ يَشَأِ اللَّهُ‌ يَخْتِمْ‌ عَلَى‌ قَلْبِکَ‌ وَ يَمْحُ‌ اللَّهُ‌ الْبَاطِلَ‌ وَ يُحِقُ‌ الْحَقَ‌ بِکَلِمَاتِهِ‌ إِنَّهُ‌ عَلِيمٌ‌ بِذَاتِ‌ الصُّدُورِ

ترجمه

آیا می‌گویند: «او بر خدا دروغ بسته است»؟! در حالی که اگر خدا بخواهد بر قلب تو مُهر می‌نهد (و اگر خلاف بگوئی قدرت اظهار این آیات را از تو می‌گیرد) و باطل را محو می‌کند و حقّ را بفرمانش پابرجا می‌سازد؛ چرا که او از آنچه درون سینه‌هاست آگاه است.

|آيا مى‌گويند بر خدا دروغ بسته؟ پس اگر خدا بخواهد بر دلت مهر مى‌نهد [تا نتوانى خلاف بگويى‌]، و خدا باطل را محو و حق را با سخنان خويش استوار مى‌گرداند. بى‌ترديد او به راز دل‌ها آگاه است
آيا مى‌گويند: «بر خدا دروغى بسته است؟» پس اگر خدا بخواهد بر دلت مُهر مى نهد؛ و خدا باطل را محو و حقيقت را با كلمات خويش پا برجا مى‌كند. اوست كه به راز دلها داناست.
بلکه (مردم نادان) خواهند گفت: او (محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بر خدا دروغ بسته (که محبّت اهل بیت را بر امت واجب کرده. چنین نیست و هرگز رسولی بر خدا دروغ نتواند بست که) اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر می‌نهد و به کلمات (وحی) خود سخن باطل را محو و نابود و حق را ثابت و برقرار می‌گرداند، که خدا به اسرار دلهای خلق کاملا آگاه است.
بلکه [منافقان سبک مغز] می گویند: [در نزول آیه مودت] بر خدا دروغ بسته است! پس اگر خدا بخواهد، بر دل تو مهر می نهد [تا از دروغ بستن باز ایستی، ولی تو از دروغ بستن بر خدا منزهی، این تهمت بزرگ است که این بیماردلان بر تو می بندند]. و خدا باطل را محو می کند و حق را با کلمات استوارش [و سخنان منطقی و مستدلش] پابرجا می سازد؛ یقیناً او به نیّات و اسرار سینه ها داناست.
يا مى‌گويند كه بر خدا دروغ مى‌بندد. اگر خدا بخواهد بر دل تو مهر مى‌نهد. و خدا به كلمات خود باطل را محو مى‌كند و حق را ثابت مى‌گرداند. او به هر چه در دلها مى‌گذرد داناست.
یا می‌گویند [پیامبر] بر خداوند دروغ بسته است، بدانید که اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌گذارد، و خداوند باطل را می‌زداید، و با کلمات خویش [دین‌] حق را استوار می‌دارد، که او دانای راز دلهاست‌
بلكه گويند كه بر خدا دروغ بافته است! پس اگر خداى خواهد بر دل تو مُهر مى‌نهد و خدا باطل را نابود كند و حق را با سخنان خود استوار و پايدار سازد همانا او بدانچه در سينه‌هاست داناست.
آیا می‌گویند: (محمّد) بر خدا دروغ و افتراء بسته است (و خدا بدو چیزی وحی نکرده است و زائیده‌ی اندیشه‌ی خود را به او نسبت داده است؟) اگرخدا بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد (و قدرت حفظ آیات خود را از تو می‌گیرد). خداوند با سخنان (قرآنی) خود باطل را از میان برمی‌دارد و حق را پابرجا می‌دارد. مسلّماً او بسیار آگاه از همه‌ی چیزهائی است که در درون سینه‌ها است.
یا می‌گویند: «بر خدا دروغی بسته است!» پس اگر خدا بخواهد بر دلت مُهر پایانی می‌نهد. و خدا باطل را محو و حق را با کلمات خویش پا برجا می‌کند. اوست که به (راز) ذات سینه‌ها بسی داناست.
یا گویند بست بر خدا دروغی پس اگر خواهد خدا مُهر نهد بر دلت و نابود کند بیهده را و درست کند (راست آرد) درست را به سخنان خویش همانا او دانا است بدانچه در سینه‌ها است‌

Or do they say, “He forged a lie about Allah.” If Allah so willed, He could have sealed your heart. But Allah obliterates the false, and confirm the true by His Words. He knows what is in the hearts.
ترتیل:
ترجمه:
الشورى ٢٣ آیه ٢٤ الشورى ٢٥
سوره : سوره الشورى
نزول : ١ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَمْ»: یا. آیا. بلکه. «یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ»: بر دل تو مهر می‌زند و از دریافت آیات و حفظ قرآن محرومت می‌کند. مراد بیان قدرت مطلقه خدا و دلداری رسول است. «یَمْحُ»: اصل آن (یَمْحُو) و فعل مضارع مرفوع است، و عربها گاهی برای تخفیف واو یا یاء را از آخر فعل مضارع حذف می‌کنند. در رسم‌الخطّ قرآنی واو را ننوشته‌اند. مانند: یَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ (اسراء / ). وَ سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ: (علق / ). ذکر واژه (الله) به دنبال آن، و ذکر فعل مضارع مرفوع (یُحِقُّ) با وجود عطف بر آن، نشانه‌های دیگری بر این امر است. «بِکلّماتِهِ»: با سخنان خود. مراد وحی آسمانی و آیات قرآنی است. «إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»: (نگا: آل‌عمران / و مائده / ...).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

شأن نزول آیات ۲۳، ۲۴ و ۲۵:

محمد بن مسلم گوید: از امام باقر علیه‌السلام شنیدم که مى فرمود: انصار نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و گفتند: یا رسول الله ما به وسیله تو هدایت یافته ایم، از تو می‌خواهیم که مقدارى از اموال ما را که مورد احتیاج شما باشد، بگیرید سپس این آیه نازل گردید و فرمود که من براى رسالت و نبوت اجر و مزدى نمی‌خواهم جز مودت و دوستى با اهل بیت من.[۱]

محمد بن یعقوب کلینى بعد از سه واسطه از اسماعیل بن عبدالخالق نقل کند که گفت: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که از ابوجعفر الاحول سؤال فرمود که مردم بصره درباره این آیه چه مى گویند؟

ابوجعفر گفت: قربانت گردم، مى گویند: این آیه براى خویشاوندان پیامبر نازل شده است. فرمود: دروغ مى گویند، این آیه درباره ما به خصوص یعنى اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله امام على و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین اصحاب کساء علیهم‌السلام نازل گردیده است.[۲]

سعید بن جبیر از عبدالله بن عباس نقل کند که هنگامى که پیامبر به مدینه وارد شد و دین اسلام به استحکام و محکمى خود رسید. انصار گفتند: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌رویم و به او مى گوئیم که اموال ما در اختیار او خواهد بود. هر قدر بخواهد مى تواند بدون هیچ رنج و زحمتى از اموال ما برگیرد لذا نزد پیامبر آمدند و درخواست خویش را معروض داشتند و آیه ۲۳ نازل گردید و پیامبر پس از نزول آن را براى انصار قرائت کرد و فرمود: از شما مزد رسالت و نبوت جز دوستى اقربا و اهل بیت من نمی‌خواهم.

منافقین گفتند: محمد می‌خواهد ما را مطیع و ذلیل خویشاوندان و اقرباى خود بنماید سپس آیه ۲۴ نازل گردید وقتى آیه مزبور را شنیدند به گریه افتادند و از گفتار خویش ابراز ندامت و پشیمانى نمودند سپس آیه ۲۵ نازل گردید.

سدى گوید: مراد از اقتراف حسنه و انجام کار نیک در آیه مودت و دوستى آل محمد است.[۳]

امام حسن مجتبى علیه‌السلام در خطبه اى که ایراد کرد، چنین فرمود: منظور خداوند از اقتراف حسنه و کار نیک انجام دادن در آیه «قُلْ لاأَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً» مودت و دوستى ما است[۴] و نیز امام حسن علیه‌السلام بعد از شهادت پدر بزرگوارش خطبه اى ایراد کرد و فرمود: اى گروه مردم، کسانى که مرا مى شناسند، شناخته اند و کسانى که مرا نمى شناسند به آن‌ها مى گویم من حسن فرزند رسول خدایم که نذیر و ترساننده بود و مردم را به سوى خداوند می‌خواند من فرزند آن چراغ فروزان نبوت و از اهل بیتى هستم که آیه تطهیر «إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ» درباره او نازل شده و نیز فرزند کسى هستم که مودت و دوستى شما بر اهل بیت او واجب و لازم گردید و منظور خداوند از آیه «وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً» مودت و دوستى ما اهل بیت است.[۵]

سعید بن جبیر از ابن عباس نقل کند وقتى که آیه ۲۳ نازل شد. گفتند: یا رسول اللّه اقربا و خویشاوندان شما چه کسانى هستند که مودت و دوستى آن‌ها بر ما واجب گردیده است. فرمود: على و فاطمه و حسن و حسین[۶] و نیز سعید بن جبیر و ابن عباس گویند منظور از قربى در آیه آل محمّد مى باشند.[۷]

ابن عباس گوید: سبب نزول آیه ۲۳ چنین بوده چون پیامبر در مدینه مالى نداشت و احتیاج وى به مال زیاد بود. انصار گفتند: این مرد از خویشاوندان ما است و در این شهر غریب است و خدا ما را بدست او هدایت بخشیده است و گاهى او را حقوقى پیش آید و او را چنان وسعتى در مال نیست که به آن قیام کند، بهتر است. براى او مالى جمع کنیم، رفتند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: سپس این آیه نازل گردید و نیز گویند که اهل مکه گفتند: این محمد براى اداى رسالت و نبوت خویش مزدى طمع دارد سپس این آیه نازل شد چنان که قتاده گوید و این بهتر است زیرا سوره شورى مکى است[۸] و نیز عبدالله بن عباس گوید: وقتى که آیه «قُلْ لاأَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً» نازل شد، عده اى از مردم گفتند: محمد می‌خواهد درباره اهل بیت خود به مردم سفارش کند و به یارى آن‌ها برخیزد سپس آیه ۲۴ به همین سبب نازل شد و در قبال این خیال که مى گفتند: محمد می‌خواهد مردم به اهل بیت وى رغبت حاصل کنند.

خداوند فرمود: اگر شما مى گوئید، پیامبر بر خدا دروغ بسته است خیال باطلى است سپس آیه ۲۵ نازل شد فهمیدند که پیامبر از روى وحى گفته و از خود نگفته است لذا ترسیدند و پشیمان شدند و نزد پیامبر آمدند و توبه کردند و بدست و پاى رسول خدا صلی الله علیه و آله افتادند و ایمان تازه کردند.[۹]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى‌ قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «24»

آيا مى‌گويند (كه محمّد) بر خدا دروغى بسته است، پس اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مى‌نهد. خداوند باطل را محو و حقّ را با كلمات خويش استوار مى‌سازد همانا او به راز سينه‌ها آگاه است.

نکته ها

همان گونه كه منحرفين در مسئله رسالت مى‌گفتند: پيامبر بشرى مثل ماست و ادّعاى رسالتش افترا بر خداست، در مسئله امامت نيز چنين نسبتى را دادند.

اين آيه مى‌فرمايد: اگر پيامبر بر خدا افترا ببندد ما بر او غضب كرده و بر دل او مهر مى‌زنيم، نظير آنجا كه مى‌فرمايد: «لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ» «1» اگر سخنى را به دروغ به ما نسبت دهد، شاهرگش را مى‌زنيم.

«بِذاتِ الصُّدُورِ» يعنى افكارى كه سينه‌ها را تصاحب كرده است.

پیام ها

1- بعضى كه نمى‌خواستند مودت اهل بيت را رسالت شمرند گفتند: پيامبر به خدا دروغ بسته كه مى‌گويد مزد رسالتم مودّت قربى است. «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى‌»

2- براى روشنگرى بايد شبهات را طرح و پاسخ داد. أَمْ يَقُولُونَ‌ ... فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ‌

3- افترا از هيچ كس پذيرفته نيست. «يَخْتِمْ عَلى‌ قَلْبِكَ» (اگر پيامبر كوچك‌ترين دروغ بر خدا مى‌بست، كذب وى فاش و از نعمت دريافت وحى محروم مى‌شد.)

4- مهر نهادن بر دل بزرگ‌ترين عذاب الهى است، چون كيفر بزرگ‌ترين گناه مى‌باشد. افْتَرى‌ ... يَخْتِمْ‌

5- قلب مركز دريافت وحى است. «يَخْتِمْ عَلى‌ قَلْبِكَ» (همان گونه كه جاى ديگر


«1». حاقّه، 44- 46.

جلد 8 - صفحه 400

مى‌فرمايد: وحى بر قلب تو نازل شد. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‌ قَلْبِكَ» «1»)

6- سنّت خداوند بر محو باطل و پايدارى حقّ است. يَمْحُ اللَّهُ‌ ... يُحِقُّ الْحَقَ‌

7- خداوند پيامبرش را با وعده نابودى باطل و پيروزى حقّ دلدارى مى‌دهد.

يَقُولُونَ افْتَرى‌ ... يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَ‌

8- پيامبر نه تنها به خدا افترا نبسته بلكه فكر افترا هم ننموده است. زيرا خدا به اسرار نهفته سينه‌ها آگاهى كامل دارد. «إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى‌ قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «24»

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى‌: بلكه مى‌گويند افترا نموده، عَلَى اللَّهِ كَذِباً: بر خدا دروغ را در نازل نشدن آيه مودت، فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ‌: پس اگر خواهد خداى تعالى، يَخْتِمْ عَلى‌ قَلْبِكَ‌: مهر نهد بر قلب تو و قرآن را از دل تو فراموش كند اگر قصد افترا كنى، پس در اين صورت چگونه قادر باشى بر افترا، وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ‌:

و محو و نابود سازد خدا باطل را، وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ‌: و ثابت گرداند حق را به كلمات خود كه وحى باشد يا به قضا كه خط رد بر آن كشيده نشود در نصرت دادن تو بر ايشان. إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ: بدرستى كه خداى تعالى داناست به هر چه در دلهاست، يعنى صدق تو و مظنه افتراى ايشان به تو بر او پوشيده و پنهان نيست. مراد از اين وعده‌اى باشد كه از جانب خدا به سيد انبياء به آنكه خدا محو گرداند باطلى را كه ايشان بر آنند از بهتان و تكذيب، و اثبات حقى نمايد كه تو بر آن باشى، زيرا عادت الهى جارى شده بر محو باطل و اثبات حق اگرچه بعد از زمانى باشد.

شأن نزول:

ابن عباس گويد: چون اين آيه نازل شد، اهل افترا از انديشه ناصواب خود پشيمان شده به دست و پاى حضرت افتادند و گفتند ما گواهى مى‌دهيم كه تو راست گوئى در جميع اقوال و ما توبه كرديم و تجديد ايمان نموديم؛ آيه شريفه نازل شد كه‌ «1»:


«1» منهج الصادقين. چاپ 1333 شمسى، ج 8، ص 217.

جلد 11 - صفحه 423


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «21» تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ «22» ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‌ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ «23» أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى‌ قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «24» وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ «25»

ترجمه‌

آيا براى آنها شريكهائى است كه آئين نهادند براى آنها از دين چيزى را كه اذن نداد بآن خدا و اگر نبود وعده فصل خصومت در قيامت هر آينه حكم شده بود ميانشان و همانا ستمكاران براى آنان عذابى است دردناك‌

ميبينى ستمكاران را ترسندگان از آنچه كسب كردند و آن واقع شونده است بر آنها و آنانكه گرويدند و كردند كارهاى شايسته در مرغزارهاى خرمى از بهشت‌ها باشند براى ايشان است آنچه ميخواهند نزد پروردگارشان اين است آن تفضل بزرگ‌

آنست آنچه مژده ميدهد خدا بندگانش را آنانكه گرويدند و كردند كارهاى شايسته بگو نمى‌خواهم از شما بر آن مزدى مگر دوستى در باره نزديكانم را و هر كه كسب كند خوبى را مى‌افزائيم براى او در آن خوبى خوبى را همانا خداوند آمرزنده شكرپذير است‌

يا آنكه ميگويند بست بر خدا دروغى را پس اگر بخواهد خدا مهر مينهد بر دلت و محو ميكند خدا باطل را و ثابت ميگرداند حق را بسخنان خود همانا او است دانا بآنچه در سينه‌ها است‌

و او است آنكه مى‌پذيرد توبه را از بندگانش و مى‌گذرد از بديها و ميداند آنچه را بجا مى‌آوريد.

تفسير

خداوند متعال بعد از بيان مبناى دين اسلام كه كتاب خدا و ميزان عدل الهى است ميفرمايد كه آيا اين كفار شريك‌هائى در عقايد و اعمال دارند كه براى آنان دينى بدون دستور الهى وضع نمودند يا بت‌ها كه اينها آنها را شريك خدا قرار دادند بچنين امرى اقدام نمودند در هر حال اگر مقدّر نشده بود فصل‌


جلد 4 صفحه 578

خصومت بين بندگان بحكم خدا در قيامت و وعده تأخير عذاب هر آينه حكم ميفرمود بين آنها و اهل حق بعذاب دنيا ولى عذاب اليم ستمكاران بخلق بخصوص انبيا و اوليا در آخرت مسلّم است خود آنها را هم مى‌بيند بينا كه از اعمال بدشان ترس دارند و البته نتيجه بد آن بآنها و اصل خواهد شد ولى اهل ايمان و اعمال صالحه در قطعات خرّم و مرغزارهاى با صفاى بهشت‌هاى عنبر سرشت مهيّا و آماده شده است براى ايشان آنچه را بخواهند از مأكول و مشروب و ملبوس و منكوح و منظور و مسموع در ظلّ لطف الهى و مهمانخانه حضرت احديّت كه بساط قرب و منزلت است و اين مزيّت بزرگ ابدى و فضيلت عظيم سرمدى است آن مزيّت و فضيلتى كه خداوند بندگان خوب خود را بشارت بآن داده است و بگو اى پيغمبر من براى هدايت نمودن شما را باين نعمت و رساندن شما را باين منزلت اجر و مزدى نميخواهم مگر دوستى و مودّت كسانم را آنانكه مورد علاقه و دوستى منندنه بيگانگان اگر چه از خويشاوندان باشند چون آنها از نزديكان من محسوب نميشوند و كسيكه در باره آنان بدوستى و قبول ولايت حسنه‌اى بجا آورد ما بر حسنه او حسنى مى‌افزائيم براى او تا برسد بحدّ كمال كه فوق آن حسنى نباشد و خداوند گناهان او را ميآمرزد و قدردانى و شكرگزارى از اعمال خوب او خواهد فرمود در كافى از امام باقر عليه السّلام در ذيل اين آيه نقل نموده كه فرمود كسيكه موالات نمايد با اوصياء از آل محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و متابعت كند آثار ايشانرا اين موجب شود كه افزوده گردد بر او ولايت انبياء گذشته و سابقين از اهل ايمان تا برسد ولايت ايشان بآدم على نبيّنا و آله و عليه السّلام و در چند روايت معتبر ديگر از آنحضرت و امام مجتبى و سجّاد (ع) اقتراف حسنه بمودّت اهل بيت و ائمه اطهار و تسليم امر ايشان و صدق در حديث از آنذوات مقدّسه تفسير شده است و بمقتضاى روايات متواتره از خاصّه و عامّه مراد از اقارب پيغمبر صلى اللّه عليه و اله كه مودّت ايشان واجب و اجر رسالت است اهل بيت عصمت و طهارتند و مراد كليّه خويشاوندان نيست و در بعضى از روايات به اين معنى تصريح شده و در بعضى آنرا مخصوص باصحاب كساء و اولاد حضرت زهرا عليها السلام فرموده‌اند و اينكه در مجمع از بعضى مفسّرين اهل سنّت نقل نموده كه مراد از اقارب پيغمبر صلى اللّه عليه و اله قريشند واضح الفساد است چون‌


جلد 4 صفحه 579

بيشتر از تمام قبائل عرب آنها با پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و عترت طاهره او و با مسلمانان و اسلام مخالفت و معاندت نمودند و اغلب با كفر و نفاق و عناد از دنيا رفتند چگونه ميشود مودّت آنها واجب و اجر رسالت باشد با آنكه غير از بنى هاشم ساير طوائف قريش براى دورى نسبت از صدق اقارب خارجند و نيز آنچه نسبت بجمعى از مفسّرين آنها داده كه مراد از قربى تقرّب بخدا در اعمال صالحه است بكلّى بى وجه و خلاف ظاهر آيه شريفه است چون تقرّب بخداوند در طاعت و اعمال صالحه وظيفه عبوديّت و حق الوهيّت است كه بايد بنده ادا نمايد ربطى باجر رسالت و حق تبليغ احكام و هدايت پيغمبر صلى اللّه عليه و اله ندارد كه بايد از امّت بآنحضرت ادا شود و معلوم است كه آيه در مقام اثبات حق زائدى است براى پيغمبر علاوه بر حق خدا كه ثابت و مسلّم بوده است و بنابر اين ظاهر آيه شريفه كه مؤيّد باخبار فريقين است همان است كه بدوا ذكر شد و در مجمع آنرا قول سوّم قرار و نسبت بائمه اطهار و اصحاب كبار داده است و ظاهرا اينمعنى نزد اماميّه متعيّن است و محلّ خلاف نيست و آنچه در شأن نزول اين آيه از عامّه و خاصّه نقل شده است بنظر حقير محتاج بذكر نيست چون هر پيغمبرى اين اظهار را در بدو دعوت بامّت خود نموده كه من از شما توقع مالى بر ارشاد و هدايت ندارم اجر من با خدا است پيغمبر اسلام هم اين اظهار را فرموده بود نهايت آنكه براى عظمت مقام عترت طاهره و وجوب حرمت ايشان خداوند باين بيان گوشزد فرموده كه اداء حق رسالت بمودّت عترت و ذريّه طاهره آنحضرت است و ظاهرا بعد از نزول اين آيه منافقين اين امّت تصوّر نموده و گفته باشند العياذ باللّه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم اين معنى را بخدا افترا بسته و مودّت اهل بيت بر امّت واجب نيست لذا خداوند بعد از استعجاب از قول آنها فرموده اگر بخواهد خدا كه فضل اهل بيت ظاهر نشود قلب تو را مهر ميكند از قبول وحى كه نتوانى بيان وجوب مودّت ايشانرا نمائى چون تو بدون وحى تكلّم نميكنى ولى خدا محو و نابود ميكند تصوّر و قول باطل آنها را و اثبات و احقاق ميكند حق و فضل اهل بيت را بكلمات خود و از باطن اهل نفاق آگاه است كه چه قصدهاى سوئى دارند و بعد از تو چه ظلمها و تعدّياتى باهل بيت خواهند نمود در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در ضمن حديث سابق كه در ذيل آيه سابقه‌


جلد 4 صفحه 580

گذشت و خداوند اراده فرمود كه اعلام كند به پيغمبر خود آنچه را مخفى نمودند منافقين در سينه‌هاى خودشان پس نازل فرمود ام يقولون افترى على اللّه كذبا فان يشأ اللّه يختم على قلبك ميفرمايد اگر بخواهم حبس ميكنم از تو وحى را تا تكلّم ننمائى بفضل اهل بيت خود و نه بمودّت ايشان و فرموده و يمحو اللّه الباطل و يحقّ الحقّ بكلماته و مراد از حق ولايت اهل بيت است كه خدا احقاق آنرا ميفرمايد و مراد از عليم بذات الصّدور علم خداوند بعد اوت و قصد ظلم به ايشان است كه آنها در دلهاشان جاى داده بودند و ظاهرا بعد از نزول اين آيه و رسوا شدن منافقين حضرات پشيمان شدند و اظهار توبه و انابه نمودند و خداوند توبه آنها را ظاهرا قبول فرموده و از مقام توّابيّت و عفوّيّت خود بطور كلّى خبر داده چون مصلحت در طرد آنها نبوده و ضمنا اشاره فرموده است كه خداوند از اعمال آتيه شما آگاه است و ميداند كه توبه شما ظاهرى است و چه تعدّيات و ستمها از شما بر اهل بيت اطهار وارد خواهد شد و در عيون از سيّد الشهداء عليه السلام در ضمن حديثى كه بر طبق بعضى از روايات ديگر متعرّض شأن نزول آيه سابقه شده قريب به اين معنى راجع باين آيه ذكر گرديده و از ابن عبّاس نيز نقل شده است و آنچه در چند حديث معتبر راجع به آيه سابقه ذكر شده اجمالش آنستكه اصحاب تقاضا نمودند از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه براى بعضى مصارف لازمه مقام سياست و شئون رياست كمك مالى از آنها قبول فرمايد تا موفّق باداء بعضى از حقوق آنحضرت شده باشند و او تأمّل فرمود تا آيه وجوب مودّت براى اداء اجر رسالت نازل گرديد و يعلم ما يفعلون بصيغه مغايب در ذيل اين آيه شريفه نيز قرائت شده است و در بعضى از روايات معتبره تصريح شده كه اين حق را كسى از اصحاب ادا ننمود مگر هفت نفر سلمان و أبو ذر و عمّار و مقداد بن اسود كندى و جابر بن عبد اللّه انصارى و بنده‌اى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و زيد بن ارقم اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حقّ محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذالك اللّهم العنهم جميعا.


جلد 4 صفحه 581

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَم‌ يَقُولُون‌َ افتَري‌ عَلَي‌ اللّه‌ِ كَذِباً فَإِن‌ يَشَإِ اللّه‌ُ يَختِم‌ عَلي‌ قَلبِك‌َ وَ يَمح‌ُ اللّه‌ُ الباطِل‌َ وَ يُحِق‌ُّ الحَق‌َّ بِكَلِماتِه‌ِ إِنَّه‌ُ عَلِيم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ «24»

بلكه‌ ميگويند ‌که‌ پيغمبر (ص‌) افترا زده‌ ‌است‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ دروغ‌ ‌را‌

جلد 15 - صفحه 483

‌پس‌ ‌اگر‌ چنين‌ ‌بود‌ خداوند مهر ميكرد ‌بر‌ قلب‌ تو و حال‌ آنكه‌ خداوند محو و نابود ميكند باطل‌ ‌را‌ و ثابت‌ و محقق‌ ميفرمايد حق‌ ‌را‌ بكلمات‌ ‌خود‌ محققا ‌او‌ عليم‌ ‌است‌ ‌به‌ اسرار قلبي‌ بندگان‌ أَم‌ يَقُولُون‌َ افتَري‌ عَلَي‌ اللّه‌ِ كَذِباً ام‌ بمعني‌ بل‌ ‌است‌ و شايد اشاره‌ ‌باشد‌ ‌به‌ اينكه‌ ‌اينکه‌ مودت‌ ذي‌ القربي‌ ‌را‌ پيغمبر ‌از‌ پيش‌ ‌خود‌ ميگويد و افتراء ميزند ‌که‌ ‌خدا‌ بمن‌ چنين‌ فرمود ‌که‌ ‌به‌ ‌شما‌ بگويم‌ و ‌اينکه‌ دروغ‌ محض‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ اينكه‌ قرآن‌ ‌را‌ ميگويند افتراء و دروغ‌ ‌است‌.

فَإِن‌ يَشَإِ اللّه‌ُ يَختِم‌ عَلي‌ قَلبِك‌َ دو نحوه‌ تفسير ‌شده‌:‌-‌ يك‌ نحوه‌ ‌در‌ تقدير ‌است‌ ‌يعني‌ ‌اگر‌ قصد افتراء و خيال‌ ‌آن‌ بكني‌ خداوند مهر مي‌زند ‌بر‌ قلب‌ تو نظير آيه شريفه‌ لَئِن‌ أَشرَكت‌َ لَيَحبَطَن‌َّ عَمَلُك‌َ‌-‌ زمر آيه 65‌-‌ نحوه دوّم‌ ‌که‌ احتياج‌ بتقدير ندارد خداوند قوتي‌ ‌به‌ قلب‌ تو ميدهد ‌که‌ تحمل‌ ‌اينکه‌ جسارتها ‌را‌ بكني‌ و حلم‌ و صبر نمايي‌.

وَ يَمح‌ُ اللّه‌ُ الباطِل‌َ وَ يُحِق‌ُّ الحَق‌َّ بِكَلِماتِه‌ِ‌-‌ چنانچه‌ مي‌فرمايد وَ قُل‌ جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ كان‌َ زَهُوقاً‌-‌ اسراء آيه 83‌-‌.

إِنَّه‌ُ عَلِيم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ ‌يعني‌ آنچه‌ ‌در‌ سينه‌هاي‌ ‌خود‌ مستعد ميكنند ‌از‌ عداوت‌ و عناد و كفر و شرك‌ و خيالات‌ سوء خداوند عالم‌ السّر و الخفيات‌ ‌است‌ «‌لا‌ يخفي‌ ‌عليه‌ شي‌ء».

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 24)- این آیه ادامه آیه قبل در زمینه رسالت و اجر رسالت، و مودت ذی القربی و اهل بیت است.

می‌فرماید: آنها این وحی الهی را پذیرا نمی‌شوند «آیا می‌گویند: او بر خدا دروغ بسته» و اینها زائیده فکر خود اوست که به خدا نسبت می‌دهد؟ (أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً).

«در حالی که اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر می‌نهد و» اگر خلاف بگویی قدرت اظهار این آیات را از تو می‌گیرد (فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ).

این در حقیقت اشاره به استدلال منطقی معروفی است که اگر کسی دعوی نبوت کند و معجزات و آیات بینات بر دست و زبان او ظاهر شود، و مورد حمایت و نصرت الهی قرار گیرد، اما او بر خدا دروغ بندد حکمت خداوند ایجاب می‌کند که آن معجزات و حمایتش را از او بگیرد، و رسوایش سازد.

سپس برای تأکید این مطلب می‌افزاید: «و خداوند باطل را محو می‌کند، و حق را به فرمانش محقق و پا برجا می‌سازد» (وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ).

این وظیفه خداوند است که براساس حکمتش حق را آشکار و باطل را رسوا سازد، با این حال چگونه اجازه می‌دهد کسی بر او دروغ بندد؟

و اگر تصور شود که ممکن است پیامبر پنهان از علم خدا دست به چنین کاری زند اشتباه بزرگی است «چرا که او به آنچه در درون دلهاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).

ج4، ص342

نکات آیه

۱ - نسبت کذب و افترا به پیامبر(ص)، از دیگر موضع گیرى هاى منکران، در قبال وحى قرآنى (اللّه الذى أنزل الکتب بالحقّ ... أم یقولون افترى على اللّه کذبًا) ارتباط این آیه با آیات ۱۷ و ۱۸ مى تواند توجیه گر واژه «أم» باشد; یعنى، منکران قرآن گاهى با انکار معاد مى خواهند وحى را انکار کنند و زمانى هم با نسبت کذب به پیامبر درصدد انکار حقانیت قرآن مى باشند.

۲ - پیامبر(ص)، به خاطر دعوت مؤمنان به مودت اهل بیت، در معرض اتهام کذب از سوى عناصر سست ایمان * (أم یقولون افترى على اللّه کذبًا) چنانچه مخاطب در «لا أسئلکم» مسلمانان باشند، از ارتباط «أم یقولون» با آیه شریفه، مى توان استفاده کرد که فاعل «یقولون» عناصر سست ایمان هستند و نه مشرکان.

۳ - توصیه الهى به مودت اهل بیت، مواجه با تکذیب ها و مخالفت هاى دشمنان پیامبر در عصر نزول قرآن * (قل لا أسئلکم علیه أجرًا إلاّ المودة فى القربى... أم یقولون افترى على اللّه) با توجه به آیه قبل، که مى توان استفاده کرد که تکلیف محبت اهل بیت به عنوان پاداش رسالت، براى عده اى سنگین آمده بود. ازاین رو آنان پیامبر(ص) را متهم به افترا و دروغ بستن بر خدا مى کردند.

۴ - اعتقاد مشرکان به وجود خداوند (أم یقولون افترى على اللّه) از این که مشرکان مى گفتند: پیامبر(ص) بر خدا دروغ بسته است، استفاده مى شود که آنان اصل وجود خدا را پذیرفته بودند.

۵ - اگر پیامبر(ص) کوچک ترین افترا و دروغى بر خدا مى بست، کذب وى فاش و از نعمت دریافت وحى محروم مى شد. (أم یقولون افترى على اللّه کذبًا فإن یشإِ اللّه یختم على قلبک) بنابراین که جمله «فإن یشإ اللّه...» پاسخ اتهام مشرکان باشد، مى توان استفاده کرد که اگر پیامبر(ص) دروغ و افترایى بر خدا مى بست، خداوند قلب او را مهر و موم مى کرد و در نتیجه از دریافت وحى، محروم مى ماند.

۶ - قلب پیامبر(ص)، محل نزول و دریافت وحى الهى (فإن یشإِ اللّه یختم على قلبک)

۷ - قلمرو وحى، مصون از دخل و تصرف عناصر ناصالح و دروغ پرداز (و یمح اللّه البطل)

۸ - لطف، رحمت، قدرت و عزت خداوند، مقتضى مصون داشتن حریم وحى از نفوذ و تصرف دروغ پردازان (اللّه لطیف بعباده ... و هو القوىّ العزیز ... و یمح اللّه البطل) ارتباط مجموعه آیات و سیاق واحد آنها، مى تواند بیانگر معناى یاد شده باشد.

۹ - وحى به پیامبر(ص)، تابع مشیت و خواست خداوند (فإن یشإِ اللّه یختم على قلبک) جمله «یختم على قلبک» کنایه از انقطاع وحى است. از ارتباط آن با مشیت خداوند، مطلب بالا استفاده مى شود.

۱۰ - محو باطل و تثبیت حق، سنت الهى است. (و یمح اللّه البطل و یحقّ الحقّ بکلمته) از فعل مضارع «یمح» و «یحقّ» - که دلالت بر استمرار دارد - سنت الهى استفاده مى شود.

۱۱ - اتهام هاى منکران بر حقایق وحى، ناپایدار و نابود شدنى است. (أم یقولون افترى ... و یمح اللّه البطل)

۱۲ - وحى الهى (قرآن)، موجب تحکیم حق و نابودى باطل (یمح اللّه البطل و یحقّ الحقّ بکلمته) «کلمات» مى تواند اشاره به وحى و آیات الهى داشته باشد.

۱۳ - قرآن، کلمه الهى است. (و یحقّ الحقّ بکلمته)

۱۴ - استمرار و گسترش دعوت پیامبر(ص) و آموزه هاى قرآن، با توجه به سنت خداوند بر محو باطل، نشان دهنده حقانیت اسلام و قرآن است. (أم یقولون افترى على اللّه ... و یمح اللّه البطل و یحقّ الحقّ بکلمته)

۱۵ - دلدارى خداوند به پیامبر(ص)، نسبت به تثبیت دعوت وى و نابودى مخالفانش (و یمح اللّه البطل و یحقّ الحقّ بکلمته) برداشت یاد شده بدان احتمال است که «یمح اللّه الباطل» به صدر آیه «أم یقولون...» مرتبط بوده و درمقام دلدارى پیامبر(ص) نسبت به تهمت ها و جنجال آفرینى هاى مخالفان کافر باشد.

۱۶ - خداوند، داراى آگاهى کامل نسبت به اسرار نهفته سینه ها (إنّه علیم بذات الصدور)

۱۷ - علم و آگاهى گسترده خداوند، پشتوانه پیروزى دین حق و شکست جبهه کفر و باطل (و یمح اللّه البطل ... إنّه علیم بذات الصدور) جمله «إنّه علیم بذات الصدور» مى تواند علت براى جمله «و یمح اللّه الباطل» باشد.

موضوعات مرتبط

  • اسلام: حقانیت اسلام ۱۴
  • افترا: آثار افترا به خدا ۵
  • اهل بیت(ع): دعوت به محبت اهل بیت(ع) ۲; محبت به اهل بیت(ع) ۳
  • باطل: عوامل نابودى باطل ۱۲; منشأ شکست باطل ۱۷
  • حق: عوامل تحکیم حق ۱۲; منشأ پیروزى حق ۱۷
  • خدا: آثار رحمت خدا ۸; آثار عزت خدا ۸; آثار قدرت خدا ۸; آثار لطف خدا ۸; آثار مشیت خدا ۹; آثار وسعت علم خدا ۱۷; توصیه هاى خدا ۳; سنتهاى خدا ۱۰، ۱۴; علم غیب خدا ۱۶; کلمات خدا ۱۳
  • دین: منشأ پیروزى دین ۱۷
  • سنتهاى خدا: سنت بقاى حق ۱۰; سنت نابودى باطل ۱۰، ۱۴
  • قرآن: حقانیت قرآن ۱۴; فضیلت قرآن ۱۳; نقش قرآن ۱۲
  • کفر: منشأ شکست کفر ۱۷
  • محمد(ص): آثار دعوتهاى محمد(ص) ۲; افترا به محمد(ص) ۱; افتراهاى مکذبان محمد(ص) ۱; تبلیغ محمد(ص) ۱۴; تهمت دروغگویى به محمد(ص) ۱، ۲; دعوتهاى محمد(ص) ۱۵; دلدارى به محمد(ص) ۱۵; زمینه تکذیب محمد(ص) ۳; زمینه تهمتهاى مکذبان محمد(ص) ۲; منشأ وحى به محمد(ص) ۹; نقش قلب محمد(ص) ۶; وحى به محمد(ص) ۶; هلاکت مخالفان محمد(ص) ۱۵
  • مشرکان: خداشناسى مشرکان ۴; عقیده مشرکان ۴
  • وحى: عوامل محرومیت از وحى ۵; عوامل مصونیت وحى ۸; محل نزول وحى ۶; مصونیت وحى ۷; ناپایدارى تهمتهاى مکذبان وحى ۱۱; نقش وحى ۱۲

منابع

  1. تفسیر على بن ابراهیم.
  2. البرهان فی تفسیر القرآن.
  3. تفاسیر ابوحمزه ثمالى و مجمع البیان.
  4. کتاب امالى از شیخ طوسى.
  5. کتاب مقاتل الطالبین از على بن حسین بن محمد اصفهانى.
  6. مسند احمد بن حنبل.
  7. صحیح بخارى جزء ششم و صحیح مسلم جزء پنجم.
  8. تفسیر روض الجنان یا روح الجنان.
  9. تفسیر طبرانى.