الإخلاص ١
کپی متن آیه |
---|
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ |
ترجمه
سوره الإخلاص | آیه ١ | الإخلاص ٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«اللهُ»: اسم خاصّ آفریدگار هستی است. «أَحَدٌ»: یکتا. یگانه.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْکَ... (۱) وَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً... (۱) مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ... (۰) وَ يَقُولُ الَّذِينَ کَفَرُوا لَسْتَ... (۲) إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا... (۲) وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا... (۰)
نزول
شأن نزول آیات ۱ تا ۴:
محمد بن یعقوب کلینى بعد از چهار واسطه از محمد بن مسلم و او از امام صادق علیهالسلام و نیز ابن بابویه بعد از شش واسطه از محمد بن مسلم و او از امام صادق علیهالسلام روایت کنند که یهود از پیامبر خواستند که نسب خداوند را براى آنها بیان نماید. پیامبر سه روز در جواب آنها تأمل فرمود سپس این سوره نازل گردید.[۱]
و نیز محمد بن یعقوب کلینى بعد از چهار واسطه از عاصم بن حمید نقل نماید که گفت: از امام سجاد علیهالسلام درباره توحید سؤال گردید. فرمود: خداوند میدانست که در آخرالزمان مردم متفکر و متعمق در امور، وجود خواهند داشت لذا این سوره و آیاتى چند از سوره حدید را به پیامبر خود نازل نمود.[۲]
أبی بن کعب و جابر بن عبدالله انصارى گویند: مشرکین به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گفتند: خداى خود را از براى ما تعریف کن که از چه نسب و حسبى است سپس این سوره نازل شد و این سوره مکیه است.[۳]
ابن عباس گوید: عامر بن طفیل و اربد بن ربیعه برادر لبید نزد پیامبر آمدند. عامر گفت: یا محمد به چه چیز ما را میخوانى و دعوت میکنى. پیامبر فرمود: شما را به سوى خداى خود میخوانم سپس گفت: براى ما بگو که این خداى تو از طلا است یا از نقره و یا از آهن است یا چوب؟ سپس این سوره نازل شد و چون اربد از روى مسخره و استهزاء این سؤالات را تکرار مینمود لذا صاعقه اى آمد و او را سوزانید و عامر نیز از ترس دیدن آن منظره قالب تهى کرد و مرد.
ضحاک و قتاده و مقاتل گویند: عده اى از دانشمندان یهود نزد پیامبر آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما توصیف کن، شاید به او ایمان بیاوریم زیرا خداوند صفت و نعمت خود را در تورات آورده است سپس این سوره نازل گردید.[۴]
عبدالله بن سلام که از دانشمندان یهود بود به مکه رفت تا پیامبر اسلام را ببیند وقتى که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. پیامبر از او سؤال کرد و او را به خداوند قسم داد که آیا وصف وى را در تورات دیده است یا نه؟ عبدالله بن سلام گفت: اول تو خداى خود را براى من توصیف و تعریف بنماى تا من آنچه خواستى به تو بگویم سپس این سوره نازل گردید و پیامبر آن را براى عبدالله بن سلام قرائت فرمود و سبب اسلام آوردن عبدالله بن سلام هم همین سوره گردید ولى او تا مدتى ایمان و اسلام خود را از یهودیان پوشیده میداشت تا این که پیامبر از مکه به مدینه مهاجرت فرمود پس از مهاجرت پیامبر عبدالله اسلام خود را آشکار ساخت.[۵]
ابن عباس گوید: یهود که از آن جمله کعب بن اشرف و حى بن اخطب بودند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما تعریف کن سپس این سوره نازل گردید.[۶]
چنان که قتادة و سعید بن جبیر نیز موضوع آمدن ابن اشرف و ابن اخطب را روایت نموده اند و این خود میرساند که این سوره مدنى است.[۷] از طریق ابان از انس روایت شده که یهود خیبر نزد پیامبر آمدند و گفتند: یا اباالقاسم خداوند فرشتگان را از نور خلق کرده و آدم را از حمأمسنون آفریده و ابلیس را از زبانه آتش به وجود آورده و آسمان را از دود خلق کرده و زمین را از کف آب به وجود آورده پس به ما خبر بده از پروردگار خود که از چه چیزى به وجود آمده است؟
پیامبر جوابى نداد تا این که جبرئیل این سوره را نازل نمود.[۸] ابن عباس گوید: مسیحیان نجران با عاقب و سید که از سران آنها بودند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما تعریف کن که از چه جنسى است؟ سپس این سوره نازل گردید و از این جهت به این سوره (نسب الرّب) نیز مى گویند.[۹]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ «1»
بگو: او خداوند يگانه است.
نکته ها
كلمه «اللَّهُ» از «وله» به معناى تحيّر است، يعنى آفريدهها از درك حقيقت او عاجز و در شناخت ذات او واله و متحيّرند. چنان كه امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايد: معناى اللّه آن است كه او معبودى است كه آفريدهها در او حيرانند، زيرا او از درك ديدگان مستور و از دسترس افكار و عقول، محجوب است. «2»
ميان كلمه «واحد» و «أَحَدٌ» تفاوت است. «واحد» در جايى بهكار مىرود كه ثانى و ثالث براى آن فرض شود، بر خلاف «احد» كه در مورد يكتا و يگانه استعمال مىشود. چنانكه اگر
«1». مصباح كفعمى، ص 246.
«2». بحارالانوار، ج 3، ص 222.
جلد 10 - صفحه 638
گفتى: يك نفر حريف او نيست، يعنى چند نفر حريف او مىشوند، اما اگر گفتى: احدى حريف او نيست، يعنى هيچ حريفى ندارد.
توحيد، مرز ميان ايمان و كفر است و ورود به قلعه ايمان بدون اقرار به توحيد ممكن نيست. اولين سخن پيامبر كلمه توحيد بود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا». شعار توحيدى «لا اله الا الله» از سه حرف (الف، لام و ها) تركيب شده و ذكرى است كه در گفتنش حتى لب تكان نمىخورد ولى عملش تا اطاعت از رهبرى معصوم و جانشينان آنان ادامه دارد؛ زيرا شرط توحيد طبق فرمايش امام رضا عليه السلام ايمان به امام معصوم و اطاعت از اوست.
در سفرى كه امام رضا عليه السلام با اجبار مأمون وادار به هجرت از مدينه به مرو شد، در مسير راه وقتى به نيشابور رسيد، مردم دور آن حضرت جمع شدند و از او هديه و رهنمود خواستند.
امام رضا عليه السلام فرمود: پدرم از پدرش و او از اجدادش و آنان از پيامبر خدا نقل كردند كه خداوند فرموده است: «كلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى: توحيد، قلعه من است و هر كس داخل اين قلعه شود از قهر من در امان است.» آنگاه امام رضا عليه السلام فرمود:
البتّه توحيد شروطى دارد و من (كه امام حاضر هستم) شرط آن هستم، يعنى توحيد بىولايت پذيرفته نيست. در زمان غيبت امام معصوم نيز، بنا بر فرمان خودشان بايد به سراغ فقهاى عادلى كه از هوى و هوس دورند، برويم. بنابراين توحيد كامل، ايمان به يكتايى خداوند، دور كردن فكر و عمل از هر نوع شرك و پيروى از رهبران معصوم در زمان حضور و فقهاى عادل در زمان غيبت است.
حضرت على عليه السلام در نامهاى به فرزندش امام حسن عليه السلام مىنويسد: «لو كان لربك شريك لأتتك رسله» اگر پروردگارت شريكى داشت، او نيز پيامبرانى مىفرستاد تا مردم او را بشناسند و بندگىاش كنند. «1»
دليل يكتايى او، هماهنگى ميان آفريدههاست. چنانكه امام صادق عليه السلام «اتصال التدبير» را نشانه يكتايى آفريدگار مىشمارد. «2» هماهنگى ميان خورشيد و ماه و زمين و آب و باد و
«1». نهج البلاغه، نامه 31.
«2». تفسير نورالثقلين ج 3، ص 418.
جلد 10 - صفحه 639
خاك و كوه و دشت و دريا با يكديگر و هماهنگى همه آنها با نياز انسان، نشانه يكپارچگى تدبير در نظام هستى است. انسان اكسيژن مىگيرد و كربن پس مىدهد ولى گياهان كربن مىگيرند و اكسيژن پس مىدهند. نيازهاى طفل با محبت والدين و خستگى روز با خواب شب تأمين مىشود. چشم كه از پى ساخته شده با آب شور حفظ مىشود و دهان كه راه ورودى غذا به معده است، با آب شيرين كه در هضم غذا مؤثر است، مرطوب مىشود.
در جنگ جمل، يك عرب صحرانشين درباره معناى توحيد از حضرت على عليه السلام سؤال كرد.
ديگر رزمندگان از او ناراحت شدند كه اين چه سؤال نابجايى است، امّا آن حضرت فرمود:
جنگ ما براى توحيد است و آنگاه معناى صحيح توحيد را براى او بيان فرمود. «1»
خداوند، نه فقط در ذات، بلكه در صفات نيز يكتاست. او مثل ما نيست كه صفاتش از ذاتش جدا باشد. ما علم و قدرت داريم ولى در كودكى نداشتيم و در پيرى نيز از دست مىدهيم.
خداوند علم و قدرت دارد ولى اين صفات براى او پيدا نشده، بلكه همراه ذات او بوده است، چنانكه صفتِ مخلوق بودن، عاجز بودن و فقير بودن هيچ گاه از ما جدا نبوده و جدا نخواهد شد.
پیام ها
1- پيامبران امين وحىاند؛ خدا به پيامبر فرمود: قُلْ ... او نيز مىگويد: قل ...
2- خداوند، در عين حضور، از ديدگان غايب است و قابل مشاهده نيست. «هُوَ» (اهل توحيد عقيده دارند كه «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» «2» چشمها او را درك نمىكند ولى او چشمها را درمىيابد.)
3- به سؤالات اعتقادى بايد پاسخ داد. قُلْ هُوَ اللَّهُ ...
4- عقايد حق را بايد به ديگران اعلام كرد. قُلْ هُوَ اللَّهُ ...
5- خداوند در همه چيز يكتاست. در ذات و صفات، در علم و قدرت و حيات و حكمت، در آفرينش و هستى بخشى. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». انعام، 103.
تفسير نور(10جلدى)، ج10، ص: 640
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ «1»
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ: بگو اى پيغمبر شأن و امر عظيم چنين است كه خداى
«1» بحار الانوار، ج 92، ص 347 روايت 8 بنقل از التوحيد و عيون (ج 1 ص 110 روايت 30)
«2» ثواب الاعمال، چ حيدرى 1391 هج- ص 156- 155.
«3» اصول كافى، ج 2، كتاب فضل القرآن، ص 456- 455 روايت 13.
«4» منهج الصادقين (چ سوم) ج 10 ص 394.
جلد 14 - صفحه 383
مستجمع صفات كماليه و منزه از تمام نقايص، يكه و يكتا و فرد است.
بيان- فرق ميان واحد واحد:
1- واحد، در حساب و عدد استعمال شود به خلاف احد.
2- احد، متجزى و منقسم نمىشود در ذات و صفات.
3- واحد را ثانى باشد، لكن احد را ثانى نخواهد بود.
4- احد را ممتنع است شريك بودن در ذات و صفات، لكن واحد را محال نيست.
5- واحد اطلاق بر ذوى العقول و غير آن نمايند لكن احد، خاصه ذوى العقول است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ «1» اللَّهُ الصَّمَدُ «2» لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ «3» وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ «4»
ترجمه
بگو او خداى يگانه است
خداوند بىنياز و همه به او نيازمندند
توليد ننموده و تولّد نميشود
و نبوده است براى او همسر و همتا احدى.
تفسير
در كافى و توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه يهود از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواستند كه نسبت و نژاد پروردگار خود را براى آنها بيان فرمايد و حضرت سه روز تأمل فرمود و بعد از آن اين سوره نازل شد و قمّى ره هم اين مسئلت را از يهود در سبب نزول اين سوره نقل نموده و مستفاد از حديث مفصلى كه در توحيد از امام باقر عليه السّلام در تفسير اين سوره نقل نموده آنست كه خداوند امر فرموده پيغمبر خود را كه بيان فرمايد براى هدايت مردم آنچه را وحى شده باو از الفاظ در اين سوره مباركه و كلمه هو كنايه از غايب است كه هاء آن تنبيه بر معناى ثابت و واو آن اشاره بغايب از حواس است چنانچه هذا اشاره است بحاضر نزد حواس و كفار بكلمه هذه اشاره بخدايان خود مينمودند و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواستند كه او هم اشاره بخداى خود نمايد تا بشناسند او را و خداوند دستور فرمود كه او اشاره نمايد بكلمه هو براى تثبيت ثابت و اشاره بغايب از درك ابصار و لمس حواس چون او برتر و بالاتر از اين معانى است و اللّه معناى آن معبودى است كه كسى بحقيقت او پىنميبرد و احاطه بچگونگى او پيدا نميكند و اله بمستور از حواس و آنكه موجب تحيّر خلق است و ادراك نميشود اطلاق شده در كلام عرب و احد فرد متفرّد است و با واحد يك معنى دارد و او متفرّدى است كه نظير ندارد و توحيد اقرار بوحدت است و آن انفراد است و واحد منبعث نميشود از چيزى و متّحد نميشود با چيزى و براى اين گفتهاند
جلد 5 صفحه 453
واحد مبدء عدد است و عدد نيست چون واحد معدود نميشود پس معناى قول خداوند اللّه احد معبود بحق است كه ادراك نميشود و فرد است به الوهيّت و متعالى است از صفات خلق و آن حضرت از امام حسين عليه السّلام بتوسط پدر بزرگوار خود نقل نموده كه صمد آنست كه جوف ندارد و بزرگى باو منتهى شده و نميخورد و نميآشامد و نميخوابد و دائم و لم يزل و لا يزال بوده و خواهد بود و خود فرموده كه صمد سيّد مطاع است كه فوق او آمر و ناهى نيست و در حديث ديگرى كه امام صادق عليه السّلام از امام حسين عليه السّلام نقل نموده مذكور است كه خداوند خودش صمد را تفسير فرموده بلم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد و مراد از لم يلد آنست كه هيچ چيز كثيفى مانند ولد و هيچ چيز لطيفى مانند نفس از او بيرون نيامده و مراد از لم يولد آنست كه او از چيزى بيرون نيامده مانند اشياء كثيفه كه از عناصر بيرون ميآيند از قبيل گياه از زمين و ميوه از درخت و اشياء لطيفه كه از مراكز خودشان خارج ميشوند مانند سخن از زبان و آتش از سنگ و او صمد است كه از چيزى و بر چيزى و در چيزى نيست و خالق آنها است و چون حديث مفصل بود بنقل اجمالى از آن اكتفا شد و بنابر آنچه نقل شد خداوند متعال بحبيب خود ميفرمايد كه در جواب آنها بگو آن موجود ثابت غائبى كه شما از اصل و نسب او سؤال نموديد آن معبود بحق مجهول الكنه جامع صفات كمال و جلال است كه يگانه و فرد است و گفته شده اينكه خداوند احد فرموده و واحد نفرموده براى آنست كه واحد داخل در حساب ميشود و جائز است كه براى آن ثانى قرار داده شود واحد تجزيه و تقسيم نميگردد و جائز نيست كه براى آن ثانى قرار داد چون آن مستوعب جنس خود است بر خلاف واحد و لذا اگر در مقام توصيف كسى بگويند واحدى تاب مقاومت با او را ندارد ميشود دو نفر تاب مقاومت داشته باشند و اگر بگويند احدى تاب مقاومت با او را ندارد نميشود دو نفر يا بيشتر تاب مقاومت داشته باشند و بنظر حقير اگر اين فرق بين احد و واحد درست هم باشد اينجا منظور نيست بلى چون احد غالبا در يگانه و فرد استعمال ميشود و واحد در يكى ممكن است اينجا منظور اين باشد كه خدا يگانه و فرد است يعنى قرابت و
جلد 5 صفحه 454
نسبتى با كسى ندارد تا جواب از سؤال يهود شود و اگر واحد ميفرمود اين معنى از آن استفاده نميشد بلكه ظاهر در اين بود كه خدا يك است و دو نيست و منطبق بر سؤال آنها نميشد و اين معنى منافات با دلالت احد بر تفرّد حقّ بوجوب وجود و صفات و افعال و استحقاق ستايش و پرستش هم كه گفتهاند ندارد و معانى متعدّدهاى كه براى صمد در روايات ذكر شد همه بجاى خود صحيح است و در لغت هم به بزرگ قوم و پاينده و بلند و بىنياز و محكم و متين ترجمه شده ولى ظاهرا معناى حقيقى آن مقصد و مقصود خلق باشد كه اينجا مناسب است چون همه دست نياز بجانب او دراز نموده و او بىنياز و مستغنى از خلق است اگر چه ساير معانى هم نا مناسب نيست و اخيرا تصريح بجواب آنها شده كه ميفرمايد خداوند توليد نفرموده ولدى را كه كسى يا جمعى نسبت باو پيدا كنند و نه توليد شده از والدى كه خود باو منتسب شود چون او با خلق سنخيّت ندارد و از آنها احدى همسر و همتا و مثل و مانند او نيست و نبوده و نخواهد بود در كافى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود كسى كه قرائت كند قل هو اللّه احد را و ايمان بياورد بآن توحيد را شناخته عرض شد چگونه قرائت نمايد آنرا فرمود همانطور كه مردم قرائت ميكنند و زياد نمايد در آن كذالك اللّه ربّى را دو مرتبه و كفؤا بسكون فاء و ضمّ آن با همزه نيز قرائت شده است و از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه قل هو اللّه احد ثلث قرآن است و شايد براى آن باشد كه ثلث قرآن در توحيد است كه اين سوره كافى است براى آن و در اكمال از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه يك مرتبه قرائت نمايد قل هو اللّه احد را مانند آنست كه ثلث قرآن را قرائت نموده و كسى كه دو مرتبه قرائت نمايد آن را مانند آنست كه دو ثلث قرآن را قرائت نموده و كسى كه سه مرتبه قرائت نمايد آن را مانند آنست كه تمام قرآن را قرائت نموده باشد و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه يكروز بر او بگذرد و نمازهاى پنجگانه را بخواند و در هيچ يك قل هو اللّه احد را نخواند باو گفته ميشود اى بنده خدا از نماز گزاران نيستى و فقهاء حكم بكراهت آن نمودهاند و نيز حكم فرمودهاند بكراهت يك سوره در دو ركعت از نماز مگر سوره توحيد و آنكه بيك نفس خوانده شود و فضيلت و شرف و امتيازات اين سوره مباركه بسيار است كه در محلّ خود ذكر شده است و الحمد للّه رب العالمين.
جلد 5 صفحه 455
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ
قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ «1»
اما الكلام في فضل هذه السورة المباركة المسماة بسورة التوحيد و الاخلاص و الصمد- اخبار در فضل اينکه سوره مباركه بسيار است از طريقه عامه و خاصه از پيغمبر اكرم و ائمه اطهار و آنچه حقير دست آوردم بيست و پنج حديث است و اينکه احاديث چند دسته است يك دسته خاص اينکه سوره، يك دسته اينکه سوره با آية الكرسي، يك دسته اينکه سوره با سوره قدر، يك دسته اينکه سوره با سوره الكافرين، يك دسته اينکه سوره با آيه آمن الرسول، يك دسته با چند سوره ديگر. باري خلاصه مفاد اينکه اخبار در بسياري از اخبار دارد قرائتش ثواب قرائت ثلث قرآن دارد که اگر سه مرتبه بخواند ثواب يك ختم قرآن دارد، و در بعض ديگر اينکه اخبار دارد حضرت رسول تشبيه فرمود بولايت و محبت امير المؤمنين که هر که او را قلبا دوست دارد ثلث ايمان را دارد و هر که قلبا و لسانا دوست دارد دو ثلث ايمان را دارد و هر که قلبا و لسانا و يدا دوست دارد يعني نصرت او را تمام ايمان را دارد چنانچه سوره توحيد يك ثلث قرآن دو دو ثلث قرآن سه تمام قرآن، و در فراش براي سلامتي و از خانه بيرون رفتن براي حفظ خانه و آنچه در خانه است، براي اموات يازده مرتبه سبب آمرزش جميع آنها است، به شش طرف قدام و خلف و يمين و يسار و فوق و تحت حفظ از كليه آفات، حضور ظالم سه مرتبه آهسته بخواند از شر او ايمن ميشود در نماز باعث قبولي نماز ميشود که اگر در هيچ نمازهاي فريضه قرائت نشود جزو مصلين محسوب نميشود و فوائد ديگر که كمتر سوره است که در فضيلت بدرجه سوره توحيد برسد بالاخص اگر مقرون بسوره حمد باشد، و در بعضي اخبار بعض اينکه فوائد را مقرون با سوره
جلد 18 - صفحه 260
قدر يا سوره الكافرون يا آية الكرسي يا بعض آيات ديگر فرموده. و اينکه اخبار در كافي كليني و من لا يحضر صدوق و امالي و تهذيب شيخ طوسي و عياشي و وسائل و وافي و بحار و ساير كتب اخبار و كتب فقهيه ضبط شده.
و اما الكلام في تفسيرها:
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ قل امر است که پيغمبر (ص) مأمور شد که بتمام مكلفين بفرمايد که آمدند نزد پيغمبر جماعتي از يهود و غير يهود و گفتند:
اينکه خدايي که ما را دعوت ميكني باو كيست!- و چيست!- براي ما توصيف فرما اينکه سوره نازل شد که بآنها بفرما:
(هو) در مقابل هذا است و در اخبار بسياري داريم هاء او اشاره به ثبات و بقاء واجب الوجودي است در مقابل ممكن الوجود و ممتنع الوجود چون صرف الوجود است و بحت الوجود و محض الوجود و صرف الوجود ممتنع است عدم در او زيرا تناقض لازم ميآيد وجود عدم باشد که جمع بين وجود و عدم تناقض است بخلاف ممكن که ميشود وجود پيدا كند و ميشود پيدا نكند که گفتند: الممكن في حد ذاته أن يکون ليس و له من علته أن يکون ايس، و بخلاف ممتنع که عدم صرف باشد محال است عدم وجود باشد تناقض لازم ميآيد بلي ممكن ممكن است متصف بوصف وجود شود موجود شود و بوصف عدم معدوم گردد آنهم تا مادامي که متصف بوصف وجود است معدوم نيست و تا مادامي که متصف بوصف عدم است موجود نيست چون جمع بين موجود و معدوم هم تناقض است زيرا ماهيت بسا لباس وجود ميپوشد بايجاد موجود و بسا لباس عدم باعدام معدوم و صرف وجود ماهيت ندارد که لباس عدم بپوشد و موجد ندارد. چنانچه صرف عدم هم ماهيت ندارد که لباس وجود بپوشد.
واو هو اشاره بمقام غيب الغيوبي است که نتوان مشاهده كرد بخلاف هذا که قابل مشاهده است و ميتوان مشاهده كرد زيرا مشاهده شرطش اينکه است که مشهود جسم باشد يا عرض عارض جسم مثل رنگ و طعم و حرارت و برودت و ساير اعراض جسمي لازم دارد که باين رنگ باين طعم يا باين حرارت و برودت باشد و لو مثل
جلد 18 - صفحه 261
هوا که سرد ميشود يا گرم ميشود و جسميت از لوازم ممكن است مثل جمادات و نباتات و حيوانات و انسان يا صورت بلا ماده مثل قالب مثالي يا ملائكه که بصور مختلفه در آيند يا جسم لطيف که قابل مشاهده نيست مگر بصورتي متشكل شوند مثل شياطين لذا ميفرمايد در وصف شيطان و شياطين: إِنَّهُ يَراكُم هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِن حَيثُ لا تَرَونَهُم اعراف آيه 27. و اينکه عقيده مخصوص باسلام و ايمان است ساير مذاهب العياذ خدا را جسم ميدانند و از براي او شكلي تصور كردهاند و ميگويند مشاهده ميشود لذا ميفرمايد:
لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ وَ هُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخَبِيرُ انعام آيه 103، و بني اسرائيل به موسي که فرمود: خداي متعال با من تكلم ميفرمايد گفتند: ما نميپذيريم و ايمان نميآوريم. حضرت موسي (ع) هفتاد نفر از اكابر آنها را اختيار كرد بيايند ميقات و بشنوند كلام حق را آمدند و شنيدند و گفتند: ما تا خدا را نبينيم ايمان نميآوريم که ميفرمايد: وَ إِذ قُلتُم يا مُوسي لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّي نَرَي اللّهَ جَهرَةً فَأَخَذَتكُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنتُم تَنظُرُونَ بقره آيه 55، و نيز ميفرمايد: وَ اختارَ مُوسي قَومَهُ سَبعِينَ رَجُلًا لِمِيقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ ... الايه اعراف آيه 155 و غير اينها.
و از اخبار استفاده ميشود که اسم اعظم الهي هو است چنانچه از حضرت باقر است که فرمود:
حدثني أبي عن أبيه عن امير المؤمنين (ع) انه قال: رأيت الخضر في المنام قبل بدر بليلة فقلت له: علمني شيئا انتصر به علي الاعداء فقال: قل: يا هو يا من لا هو الا هو فلما اصبحت قصصتها علي رسول اللّه (ص) فقال لي: يا علي علمت الاسم الاعظم فكان علي لساني يوم بدر- الي قوله (ع)- و کان علي (ع) يقول ذلک يوم صفين و هو يطارد فقال له عمار بن ياسر: يا امير المؤمنين ما هذا الكنايات!- قال: اسم اللّه الاعظم، و عماد التوحيد للّه لا اله الا هو ... الحديث.
(اللّه) از امير المؤمنين است فرمود:
(اللّه معناه المعبود الذي يأله فيه الخلق و يؤله فيه، اللّه المستور عن ادراك الأبصار المحجوب عن الاوهام و الخطرات)
و نيز از حضرت باقر (ع) است فرمود:
(اللّه المعبود الذي اله الخلق عن ادراك ماهيته و الاحاطة بكيفيته)
و تقول العرب: (اله الرجل اذا تحير في الشيء فلم يحط به علما و له اذا فرغ
جلد 18 - صفحه 262
الي شيء) و اللّه اسم خاص خداوند متعال است و از براي او سه اسم است هو و اللّه و حق و باقي اسماء الهي اسماء صفات و افعال است، اما اسماء صفات توضيح آن اينکه است که هر كمالي امر وجودي است و هر عيب و نقصي امر عدمي است که فاقد كمال است و چون گذشت که حضرت حق صرف الوجود است پس هر كمالي را بذاته دارا است زيرا اگر فاقد باشد عدم است و عدم نقيض وجود است تناقض لازم ميآيد، و از همين جهت گفتيم: اينکه صفات كمال هم غير متناهي است زيرا اگر متناهي باشد محدود ميشود و فوق او عدم است و عدم نقيض وجود است مثل علم قدرت كبريايي عظمت و ساير كمالات.
و اما اسماء افعال ايجاد حق است که فعل بمعني مصدري باشد که تمام موجودات امكانيه بايجاد حق موجود ميشوند ولي ايجاد بنفسه موجود ميشود که فرمودند:
(خلقت الاشياء بالمشية و خلقت المشية بنفسها) و فرق است بين اراده و مشيت اراده از صفات ذات است و از شئون علم که علم بصلاح باشد و با حكمت فرق دارد چون حكمت علم بمصلحت است و بمفسده و اراده علم بصلاح است در مقابل بفساد که كراهت است و فعل اگر مصلحت داشته باشد صلاح ميشود و اگر مفسده داشته باشد فساد ميشود.
و اما صفات سلبيه عيوب و نواقص است که از ساحت قدس ربوبي دور است چون احتياج ميآورد و احتياج دليل بر فقدان است و فقدان امر عدمي است و عدم با وجود سازش ندارد و وجود را محدود ميكند چنانچه ذكر شد.
أَحَدٌ فرق است بين احد و واحد واحد جزو اعداد است واحد اثنين ثلاثة ولي احد مقابل ندارد چنانچه از امير المؤمنين است که فرمود: چهار قسم وحدت داريم دو قسم آن از ساحت قدس ربوبي خارج است وحدت عدديه که در شماره بيفتد مثل زيد عمرو بكر، و وحدت نوعيه که ميگويي: انسان يك نوع حيوان است و حيوان يك نوع نبات است و نباتات يك نوع از اجسام است زيرا تركيب لازم ميآيد که مركب از جنس و فصل، و ما به الاشتراك و ما به الامتياز است. و دو قسم در حق باري صادق است
جلد 18 - صفحه 263
احديت که صرف الوجود است ماهيت ندارد، و احديت که صفات عين ذات است دوئيت ندارد و مثل و مانند و ضدي و ندي از براي او نيست حتي وحدت شخصيه که ما به الامتيازش خصوصيات شخصيه است مثل زيد و عمرو و لو در انسانيت و حيوانيت و نباتيت و جسميت مشترك باشند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 1)- او یکتا و بیهمتاست: نخستین آیه از این سوره در پاسخ سؤالات مکرری که از ناحیه اقوام یا افراد مختلف در زمینه اوصاف پروردگار شده بود، میفرماید: «بگو: خداوند یکتا و یگانه است» (قل هو الله احد). ذات منفردی است که نظیر و شبیهی برای او نیست.
آغاز جمله با ضمیر «هو»- که ضمیر مفرد غائب است و از مفهوم مبهمی حکایت میکند- در واقع رمز و اشارهای به این واقعیت است که ذات مقدس او در نهایت خفاء است، و از دسترس افکار محدود انسانها بیرون، هر چند آثار او آن چنان جهان را پر کرده که از همه چیز ظاهرتر و آشکارتر است، چنانکه در آیه 53 سوره فصلت میخوانیم: «به زودی نشانههای خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان میدهیم تا برایشان آشکار گردد که او حق است».
سپس از این حقیقت ناشناخته پرده بر میدارد و میگوید: «او خداوند یگانه و یکتاست».
در حدیثی از امیر مؤمنان علی علیه السّلام میخوانیم که فرمود: «در شب جنگ بدر «خضر» را در خواب دیدم، از او خواستم چیزی به من یاد دهد که به کمک آن بر دشمنان پیروز شوم گفت: بگو: یا هو، یا من لا هو الّا هو هنگامی که صبح شد جریان را خدمت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله عرض کردم.
فرمود: «ای علی علیه السّلام اسم اعظم به تو تعلیم شده، سپس این جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود».
«عمار یاسر» هنگامی که شنید حضرت علی علیه السّلام این ذکر را روز صفین به هنگام پیکار میخواند، عرض کرد: این کنایات چیست؟
فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحید است»!
ج5، ص617
«اللّه» اسم خاص برای خداوند است که در همین یک کلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و این نام جز بر خدا اطلاق نمیشود، در حالی که نامهای دیگر خداوند معمولا اشاره به یکی از صفات جمال و جلال او است مانند عالم و خالق و رازق و غالبا به غیر او نیز اطلاق میشود.
این نام مقدس قریب «هزار بار» در قرآن مجید تکرار شده، و هیچ اسمی از اسماء مقدس او این اندازه در قرآن نیامده است، نامی است که قلب را روشن میکند، به انسان نیرو و آرامش میبخشد، و او را در جهانی از نور و صفا مستغرق میسازد.
«احد» یعنی خداوند احد و واحد است و یگانه و یکتاست نه به معنی واحد عددی، یا نوعی و جنسی، بلکه به معنی وحدت ذاتی، و به عبارت روشنتر وحدانیت او به معنی عدم وجود مثل و مانند و شبیه و نظیر برای او است.
دلیل این سخن نیز روشن است: او ذاتی است بینهایت از هر جهت، و مسلم است که دو ذات بینهایت از هر جهت غیر قابل تصور است، چون اگر دو ذات شد هر دو محدود میشود، این کمالات آن را ندارد، و آن کمالات این را- دقت کنید.
نکات آیه
۱ - خداوند، آموزنده توحید به پیامبر(ص) (قل هو اللّه أحد)
۲ - پیامبر(ص)، مأمور آموختن توحید به مردم (قل هو اللّه أحد)
۳ - کلمات توحید، باید بر زبان جارى گردد. (قل)
۴ - ذات خداوند، در نهایت خفا و دور از حواس انسانى است. (هو) در ترکیب آیه شریفه، چند وجه گفته شده است; از جمله این که: «هو» مبتدا و «اللّه» خبر و «أحد» خبر دوم است. از آن جا که مرجع ضمیر در کلام ذکر نشده، به دست مى آید که ذهن مخاطبان را تنها با کلمه «او» مى توان متوجه ذات خداوند ساخت.
۵ - وحدانیت خداوند، حقیقتى ثابت و واقعیتى انکارناپذیر است. (هو اللّه أحد) ترکیبى که بسیارى از ادیبان و مفسران براى آیه شریفه پذیرفته اند، این است که: «هو» ضمیر شأن و جمله «اللّه أحد» مفسر آن باشد که در حقیقت مرجع ضمیر خواهد بود. آوردن ضمیر شأن، بیانگر عظمت مطلب و تثبیت آن است; یعنى، حقیقت و واقعیت این است که خداوند یکتا است.
۶ - توحید، داراى اهمیتى به سزا و قابل توجّه (قل هو)
۷ - «اللّه»، نام خاص خداوند (اللّه)
۸ - خداوند، تنها معبود شایسته عبادت است. (اللّه أحد) برخى از اهل لغت اصل کلمه «اللّه» را «إله» مى دانند. فعل «اَلَهَ»; یعنى، عبادت کرد، در این صورت «إله»، به معناى معبود خواهد بود (مفردات راغب). کلمه «اللّه» با آن که علم است، مى تواند ناظر به معناى لغوى «إله» نیز باشد. در این صورت مراد از «وحدت معبود»، این است که سایر معبودها، دروغین و پندارى اند و شایسته عبادت نیستند.
۹ - ذات خداوند، حیرت افزا و غیر قابل شناخت است. (اللّه) «اَلِهَ»; یعنى، متحیر ماند. برخى اهل لغت در کلمه «اللّه»، این معنا را مقصود مى دانند. (مفردات)
۱۰ - خداوند، در ذات و صفات، یکتا و بى نظیر است. (أحد) درباره «أحد» معانى متعددى گفته شده است; از جمله این که: «أحد»; یعنى، کسى که در ربوبیت، ذات و صفات خویش دوم ندارد. (تاج العروس)
۱۱ - خداوند، با چیزى ترکیب نمى شود. (أحد) برگزیدن تعبیر «أحد» بر «واحد»،به این دلیل است که «واحد»، در شمارش قرار مى گیرد و ممکن است چیزى به آن ضمیمه شود; ولى «أحد» چنین نیست. (مجمع البیان)
۱۲ - خداوند، بسیط است و اجزا، اعضا، جنس و فصل ندارد. (أحد) برخى از اهل لغت گفته اند: احدیت خداوند، به این معنا است که او قابل تجزیه نیست. (تاج العروس)
۱۳ - تعدد درباره خداوند، امکان پذیر نیست. (أحد) در فرق «أحد» و «واحد» گفته شده است که مى توان براى «واحد» دومى قرار داد; ولى «أحد» چنین نیست; زیرا «أحد» تمام جنس خود را فرامى گیرد. (مجمع البیان)
روایات و احادیث
۱۴ - «عن أبى جعفر(ع) انّه قال: من صفة القدیم أنّه واحد أحد صمد أحدىّ المعنى و لیس بمعانى کثیرة مختلفة...;[۱۰] از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: از صفات [خداوند] قدیم، این است که او یکى، یگانه و صمد است. و صفات او یکى است و او ترکیبى از صفات بسیار و گوناگون نیست».
۱۵ - «روى ابوداود بن القاسم الجعفرى قال: قلت لأبى جعفر الثانى(ع) «قل هو اللّه أحد» ما معنى الأحد؟ قال: المجمع علیه بالوحدانیة;[۱۱] ابو داود جعفرى روایت کرده است: به امام جواد(ع) گفتم [در] «قل هو اللّه أحد» مقصود از «أحد» چیست؟ فرمود: [یعنى ]ذاتى که همه او را به یگانگى قبول دارند».
۱۶ - «عن الباقر(ع) فى قول اللّه تبارک و تعالى «قل هو اللّه أحد» قال «قل» أى أظهر ما أوحینا إلیک و نبأناک به بتألیف الحروف الّتى قرأناها لک ... و «هو» اسم مکنّى مشار إلى غائب فالهاء تنبیه على معنى ثابت و الواو اشارة إلى الغائب عن الحواس;[۱۲] از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند تبارک و تعالى «قل هو اللّه أحد» روایت شده که فرمود: «قل»; یعنى، آشکار کن آنچه را به تو وحى کردیم و تو را از آن به وسیله ترکیب حروفى که برایت خواندیم، آگاه ساختیم. «هو» اسمى است که با آن به غایب به صورت غیر صریح اشاره مى شود. «هاء» یاد آور یک حقیقت ثابت و «واو» اشاره به وجودى است که از حواس پنهان مى باشد (با حواس ظاهرى قابل درک نیست)».
۱۷ - «قال الباقر(ع) معنى قوله «اللّه أحد» المعبود الذى یأله الخلق عن ادراکه و الإحاطة بکیفیته فرد بإلهیته متعال عن صفات خلقه;[۱۳] امام باقر(ع) فرمود: ... معناى قول خدا «اللّه أحد»،[این است که او] معبودى است که مخلوقات از درک حقیقت او و احاطه بر چگونگى او حیران و سرگردان اند. او در اله بودن خود یکتا است و بالاتر از صفات مخلوقات خود است».
۱۸ - «سأل رجل علیًّا عن تفسیر هذه السورة فقال «قل هو اللّه أحد» بلا تأویل عدد;[۱۴] مردى از امام على(ع) درباره تفسیر این سوره (توحید) سؤال کرد، حضرت فرمود: «قل هو اللّه أحد»، [احدیت او] بدون بازگشت به عدد است (او واحد عددى نیست)».
موضوعات مرتبط
- احکام :۳
- اسماء و صفات: احد ۱۳; الله ۷; مفهوم احد ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۸
- انسان: جهل انسان ۹; عجز انسان ۹، ۱۷
- توحید: احکام توحید ۳; اظهار کلمه توحید ۱۶; اهمیت توحید ۶; تعلیم توحید ۲; توحید ذاتى ۱۰، ۱۷; توحید صفاتى ۱۰، ۱۷; توحید عبادى ۸، ۱۷; حقانیت توحید ۵; کلمه توحید ۳
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۵، ۸، ۱۱، ۱۲، ۱۳
- خدا: احدیت خدا ۱۳; بساطت خدا ۱۱، ۱۲; تعالیم خدا ۱; حقیقت ذات خدا ۴; ذات خدا ۱۶; عجز از شناخت ذات خدا ۹; عظمت ذات خدا ۹
- شرک: دلایل رد شرک ۱۱; رد شرک ۱۳
- عبادت: عبادت خدا ۸
- محمد(ص): تعلیم توحید به محمد(ص) ۱; رسالت محمد(ص) ۲; معلم محمد(ص) ۱
منابع
- ↑ تفاسیر برهان و على بن ابراهیم.
- ↑ البرهان فی تفسیر القرآن.
- ↑ تفاسیر مجمع البیان از خاصه و جامع البیان و طبرانى و قاضى عبدالجبار و صحیح ترمذى و حاکم و ابن خزیمه از عامه.
- ↑ تفسیر مجمع البیان.
- ↑ تفسیر قاضى عبدالجبار معتزلى.
- ↑ تفسیر ابن ابى حاتم.
- ↑ تفاسیر جامع البیان و ابن المنذر.
- ↑ کتاب العظمة از ابوالشیخ.
- ↑ تفسیر کشف الاسرار.
- ↑ توحید صدوق، ص ۱۴۴، ب ۱۱، ح ۹; نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۱۰، ح ۶۲.
- ↑ احتجاج طبرسى، ج ۲، ص ۲۳۸; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۷۱۰، ح ۶۴.
- ↑ توحید صدوق، ص ۸۸، ب ۴، ح ۱; بحارالأنوار، ج ۳، ص ۲۲۱، ح ۱۲.
- ↑ توحید صدوق، ص ۹۰، ب ۴، ح ۲; نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۰۸، ح ۵۹.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۶۲; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۷۱۰، ح ۶۵ و ۸۵.