النحل ٤٠
کپی متن آیه |
---|
إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ |
ترجمه
النحل ٣٩ | آیه ٤٠ | النحل ٤١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کُن فَیَکُونُ»: (نگا: بقره / آلعمران / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ... (۳) وَ مَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ... (۰)
مَا خَلْقُکُمْ وَ لاَ بَعْثُکُمْ إِلاَّ... (۰) لَقَدْ کَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَ... (۲) (۲) اللَّهُ الصَّمَدُ (۰) لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ (۰) وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (۲) يَوْمَ يَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ... (۰)
تفسیر
- آيات ۲۲ - ۴۰ سوره نحل
- اعتقاد به معاد، لازمۀ توحيد كامل است
- بيان اين كه گمراه كنندگان، همانند بار گناهان ناشى از اضلال شان را بر دوش مى كشند
- چگونگى تعدد «وزر» و «عذاب»، در ازای عمل واحد
- برداشت هاى نادرست از آيه «لِيَحمِلُوا أوزَارَهُم كَامِلَةً يَومَ القِيَامَة»
- مقصود از كسانى كه علم داده شده اند، در آيه شریفه
- مقصود از طيب بودن «متقين»، در حال توفّى و مرگ
- توجیه تعلق مشيت خداوند، به امر عدمى، در آيه شریفه
- تقرير و تبيين استدلال مشركان، براى بت پرستى خود
- پاسخ به دليل مشركان: تنها وظيفه پيامبران، «بلاغ مُبين» است
- تقسيم امت ها، به دو طایفه هدايت يافته و گمراه
- توضيح اين كه «ضلالت»، امر عدمى است و نمى توان گفت خدا آن را ايجاد كرده است
- تسليت و دلدارى به رسول خدا «ص»: نسبت به هدايت مشركان، حريص مباش
- تفسير آيه توسط جبريون و مفوضه، در جهت اثبات مذهب خود
- مشرکان در قيامت، اصلا ياور و ناصری ندارند
- رفع اختلاف در باره دین حق، يكى از معرّفات روز قيامت است
- اشاره به تعابير مختلف از ايجاد خداى تعالى، به: «قول»، «كلمه»، «امر»، «اراده» و «قضاى خدا»
- بحث روايتى: (رواياتى در باره برخی از آیات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «40»
(رستاخيز مردگان براى ما كار مهمى نيست، زيرا) هرگاه چيزى را اراده كنيم، همانا گفتار ما براى آن چيز اين است كه به آن مىگوييم باش، پس (بىدرنگ) موجود مىشود.
نکته ها
خداوند در اين آيه، «إِنَّما قَوْلُنا» فرموده است ودر آيهى 82 سوره يس، «إِنَّما أَمْرُهُ» آمده است و در مورد آفريدن حضرت عيسى در آيهى 59 آلعمران مىخوانيم، «قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» پس امر وقول خداوند، همان ارادهى اوست.
«كُنْ» به معناى «باش» براى تقريب به ذهن ماست، وگرنه خدا نيازى به گفتن آن ندارد.
همانگونه كه انسان هرگاه بخواهد چيزى را در ذهن خود تصور كند، تنها با اراده مىتواند آن را در ذهنش خلق كند و نياز به چيز ديگرى ندارد، بلاتشبيه، خداوند نيز براى آفريدن هر چيز، تنها اگر اراده كند، آفريده مىشود.
پیام ها
1- چگونه دربارهى معاد شك مىكنيم، با آنكه هر چيزى با يك ارادهى خداوند خلق مىشود. «كُنْ فَيَكُونُ»
2- خداوند، موجودات را از نيستى به هستى مىآورد، نه آنكه با تركيب يا تغيير هستها، چيز ديگرى بيافريند. «كُنْ فَيَكُونُ»
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 523
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (40)
إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ: اين است و جز اين نيست گفتار ما مر چيزى را كه خواهيم آفريدن آن را. أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ: آنست كه گوئيم مر آن را كه باش، پس باشد.
تحقيق: نزد اكثر متكلمين اماميه، اراده الهيه عبارت است از علم به مصلحت امور كه مقارن مىباشد با فعل. پس اراده حق به ايجاد شىء، همان فعل و تحقق او است در خارج بدون تأخير و فصلى. و آيه شريفه اشعار دارد به اينكه ذات احديت سبحانى به صفات ذاتيه كماليه كافى باشد در احداث حوادث و ايجاد مخلوقات بدون ماده و مدت و تهيأ و مهلت و عزم و جزم، زيرا
جلد 7 - صفحه 205
تمام اينها صفات محتاج «تعالى اللّه عن ذلك علوا كبيرا) و چون در عالم امكان، قوىترين تمام ارادهها آنست كه به محض فرمان شخص امر واقع شود، لذا براى فهم مطلب و تقريب ذهن، تعبير از آن فرمود به قوله «كن فيكون» و الا گفتن و شدن در پيشگاه حضرت ذو الجلال نخواهد بود. و نيز تنبيه است بر آنكه ذاتى كه قادر باشد بر ايجاد اشياء بدون سبق ماده، هرآينه البته قادر خواهد بود بر اعاده شىء با وجود ماده، زيرا اين مرتبه از اول اهون و اسهل مىباشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (38) لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ (39) إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (40)
ترجمه
و سوگند ياد نمودند بخدا بسختترين سوگندهاشان كه
جلد 3 صفحه 286
بر نمىانگيزد خدا كسيرا كه ميميرد آرى وعده داده وعده دادنى كه بر او حق است ولى بيشتر مردم نميدانند
تا آشكار كند از براى آنها آنچه را اختلاف ميكنند در آن و تا بدانند آنانكه كافر شدند كه آنها بودند دروغگويان
جز اين نيست گفتار ما مر چيزيرا چون بخواهيم آنرا كه ميگوئيم مر آنرا كه باش پس ميباشد.
تفسير
- كفارى كه منكر توحيد و رسالت بودند قسم بخدا ياد نمودند با تأكيد و جدّ و جهد تمام كه زنده نميكند در قيامت خداوند كسانيرا كه مردهاند بمجرد استبعاد كه چگونه ممكن است بدنهاى پوسيده خاك شده زنده شوند و خدا از آنها دو جواب فرموده يكى آنكه خداوند بتوسط انبياء عظام وعده فرموده كه مردم را زنده كند و بپاداش اعمالشان برساند و وعده خدا حق است و تخلفپذير نيست ولى بيشتر مردم نميدانند كه بر خداوند واجب است بوعده خود وفا كند و خلف وعده منافى با حكمت و انجاز آن مقتضاى حكمت و عدالت است تا داد مظلوم از ظالم گرفته شود و معلوم گردد حق با كه بوده و روشن شود كه دين اسلام و نبوت خير الانام حق و مسلم است و اختلاف در آن بيجا بوده و بدانند كفار كه دروغ ميگفتند در ادعاء شرك و انكار نبوت و معاد و تحريم حلال و ساير اقوال، ديگر آنكه احياء اموات براى خدا زحمتى ندارد و امر آن مشكلتر از ابتداء خلقت نيست چون خدا وقتى ارادهاش بوجود چيزى تعلق بگيرد فورا موجود ميشود مانند آنكه بگويد بشو و فورا بشود پس گفتن هم لازم ندارد همان ارادهاش گفتن است كه تحقق در خارج از آن حاصل ميشود و فعل و قول و اراده و ايجاد و وجود همه از خداوند يك امر است از گفتن بشو آسانتر و چون چيزى در انظار عامه از گفتن بشو و شدن آسانتر نبود خداوند سهولت امر را باين تعبير لطيف ممثّل فرموده است و در سوره بقره ذيل آيه شريفه بديع السموات و الارض رواياتى در اين باب ذكر شد اين بيانات بر حسب ظواهر آيات شريفه و اقوال مفسرين است ولى بر حسب روايات متعددهاى از امام صادق عليه السّلام كه در كافى و عياشى ره و قمى ره نقل نمودهاند مراد از كسانيكه قسم ياد نمودند بخدا اهل خلاف و انكار رجعتند كه بعد از شنيدن ظهور امام زمان عليه السّلام و رجعت جمعى با آنحضرت منكر شوند و قسم بجلاله ياد كنند كه اين دروغ است چون كافر و مشرك قسم بخدا نميخورد و بلات
جلد 3 صفحه 287
و عزّى قسم ميخورد خدا فرموده وعده رجعت حق است ولى بيشتر مردم نميدانند بايد معلوم شود كه حق با شيعه اثنى عشريه بوده و كسانيكه منكر بودند و با شيعيان اختلاف داشتند دروغگو بودند و موقوف باراده الهى است كه امر بظهور امام و رجعت انام بفرمايد و براى او آسان است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّما قَولُنا لِشَيءٍ إِذا أَرَدناهُ أَن نَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ (40)
اينست و جز اينکه نيست گفتار ما از هر چيزي زماني که اراده كرديم که آن شيء وجود پيدا كند اينكه ميگوييم بآن شيء که بود شو پس بود ميشود (توضيح كلام) اينكه افعال اختياريه عباد پس از آنكه تمام اسباب و وسائل آن مهيا باشد و موانع مفقود باشد احتياج به مقدماتي دارد.
جلد 12 - صفحه 124
1- تصور آن که خطور در قلب ميكند و در عالم خيال مصور ميشود يا بالهام ملك يا بوسوسه شيطان.
2- تصديق بفائده و نتيجه آن.
3- عزم بر صدور آن.
4- جزم بر آن.
5- حركت عضلات و اما افعال الهي هيچ كدام از اينکه مقدمات را لازم ندارد نه تصور نه تصديق نه جزم نه حركت عضلات بلكه دو چيز لازم دارد، يكي علم بصلاح که ازلي است و عين ذات است که تعبير باراده ميكنيم و از صفات ذاتيه ميشماريم چنانچه حكماء گفتند و علم بصلاح غير از علم بمصالح است که تعبير بحكمت ميكنيم پس هر فعلي که داراي مصلحت باشد ميداند که موقع ايجادش صلاح هست، دوم نفس ايجاد که تعبير بمشيت ميكنيم و باصطلاح حكماء بوجود منبسط تعبير ميكنند و ميگويند تمام اشياء بايجاد موجود ميشود که فعل بمعني اسم مصدريست و نفس ايجاد بنفسه موجود ميشود و ايجاد ديگري نميخواهد زيرا تسلسل لازم ميآيد و در خبر هم داريم که فرمود:
خلقت الاشياء بالمشيئة و خلقت المشيئة بنفسها.
و لكن بايد آن شيء قابليت وجود داشته باشد اگر محال ذاتي باشد مثل اجتماع نقيضين و ضدين يا قبيح عقلي باشد يا داراي مفسده باشد يا لغو باشد محال است از خداوند صادر شود که معني عدل است و اينکه نه از باب نقص در قدرت باشد فاعليت فاعل تام تمام است نقص در قابليت قابل است لذا ميفرمايد: إِنَّما قَولُنا لِشَيءٍ تعبير به قول از باب ضيق عبارتست و الا احتياج به قول هم ندارد إِذا أَرَدناهُ کان ايجاده صلاحا در علم الهي أَن يَقُولَ لَهُ كُن که عبارت از ايجاد بمعني مصدريست فيكون موجود ميشود که فعل بمعني اسم مصدريست يعني بايجاد حق موجود ميشود.
125
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 40)- در این آیه به بیان این حقیقت میپردازد که اگر آنها بازگشت انسان
ج2، ص569
را به زندگی جدید محال میشمرند باید بدانند که قدرت خداوند برتر و بالاتر از اینهاست، «هنگامی که ما چیزی را اراده کنیم فقط به آن میگوییم موجود باش! آن نیز بلافاصله موجود میشود» (إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
با چنین قدرت کاملهای که تنها فرمان موجود باش، برای وجود هر چیز کافی است: دیگر چه جای شک و تردید در قدرت خدا بر بازگشت مردگان به زندگی باقی میماند؟
تعبیر به «کن» (موجود باش) نیز از ضیق بیان و عدم گنجایش الفاظ است، والا حتی نیاز به جمله «کن» نیست، اراده خدا همان و تحقق یافتن همان.
نکات آیه
۱- وقتى که اراده خداوند بر تحقق چیزى تعلق بگیرد، با فرمان «به هستى درآ» آن را پدید مى آورد. (إنما قولنا لشىء إذا أردنه أن نقول له کن فیکون)
۲- بین اراده خداوند و فرمان او بر پدید آمدن اشیاء، فاصله اى وجود ندارد. (إنما قولنا لشىء إذا أردنه أن نقول له کن فیکون)
۳- خداوند، داراى قدرت مطلق است. (إنما قولنا لشىء إذا أردنه أن نقول له کن فیکون)
۴- تکوّن و پیدایش موجودات پس از دو مرحله تصمیم (قضا) و فرمان خداوند است. (إنما قولنا لشىء إذا أردنه أن نقول له کن فیکون)
۵- فرمانهاى تکوینى خداوند تخلف ناپذیر است. (إنما قولنا لشىء إذا أردنه أن نقول له کن فیکون)
۶- فرمان «کن» (به هستى درآى) خداوند، به تنهایى براى تحقق اراده اش کافى است. (إنما قولنا لشىء إذا أردنه أن نقول له کن فیکون)
۷- اراده خداوند بر فرمانش مقدم است. (إنما قولنا لشىء إذا أردنه أن نقول له کن فیکون)
۸- خلق و آفرینش گرى خداوند، مستمر بوده و همه موجودات را به یک باره خلق نکرده است. (إنما قولنا لشىء إذا أردنه أن نقول له کن فیکون) «إذا» براى ظرف زمان مستقبل است و بر وقوع متعلق امر «کن» در آینده دلالت دارد، و نیز فعل «نقول» و «فیکون» به جاى «قلنا» و «کان» حاکى است که آفرینش گرى خداوند در گذشته و به یک باره انجام نگرفته است; بلکه امرى ادامه دار است.
۹- قدرت مطلق خداوند، ضامن تحقق وعده او در زنده کردن دوباره انسانها و برپایى قیامت (و أقسموا بالله ... لایبعث الله من یموت بلى وعدًا علیه ... إنما قولنا لشىء إذا أردنه أن نقول له کن فیکون)
۱۰- مشرکان، خداوند را قادر به احیاى مجدد انسانها پس از مرگ نمى دانستند. (و أقسموا بالله ... لایبعث الله من یموت بلى وعدًا علیه ... إنما قولنا لشىء إذا أردنه أن نقول له کن فیکون) ذکر «إنما قولنا لشىء...» - که براى اثبات قدرت مطلق خداوند است - پس از بیان دیدگاه مشرکان درباره عدم احیاى دوباره انسانها مى تواند تعریض به مشرکان باشد; چون آنان داراى چنین دیدگاهى بودند.
روایات و احادیث
۱۱- «عن صفوان بن یحیى قال: قلت لأبى الحسن(ع) أخبرنى عن الإرادة من الله ... فقال: ... الإرادة ... من الله تعالى ... إحداثه ... فإرادة الله الفعل لا غیر ذلک یقول له: «کن فیکون» بلا لفظ و لا نطق...;[۱] صوان بن یحیى گوید: به امام ابى الحسن(ع) عرض کردم: به من خبر ده که اراده خداوند چگونه است؟ ... فرمود: ... اراده ... از خداى تعالى ایجاد اوست ... پس اراده خدا فعل است نه غیر آن. به [چیزى را که اراده کرده است] مى گوید: «کن فیکون» بدون لفظ و سخن گفتن با زبان...».
موضوعات مرتبط
- خدا: آثار قدرت خدا ۹; اراده تکوینى خدا ۲; اوامر تکوینى خدا ۲، ۵; اوامر خدا ۴، ۷; تحقق اراده خدا ۶; تداوم خالقیت خدا ۸; تقدم اراده خدا ۷; حتمیت اراده خدا ۱; حتمیت اوامر خدا ۵; حتمیت وعده هاى خدا ۹; قدرت خدا ۳، ۱۰; مراد از اراده خدا ۱۱; نقش اوامر تکوینى خدا ۶
- قضاوقدر ۴:
- قیامت: حتمیت قیامت ۹
- مردگان: احیاى اخروی مردگان ۱۰; حتمیت احیاى اخروی مردگان ۹
- مشرکان: عقیده مشرکان ۱۰; مشرکان و معاد ۱۰
- موجودات: خلقت تدریجى موجودات ۸; مراحل پیدایش موجودات ۴
منابع
- ↑ کافى، ج ۱، ص ۱۰۹، ح ۳; تفسیر برهان، ج ۲، ص ۳۶۹- ، ح ۱.