الإخلاص ٢
کپی متن آیه |
---|
اللَّهُ الصَّمَدُ |
ترجمه
الإخلاص ١ | آیه ٢ | الإخلاص ٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الصَّمَدُ»: سَرورِ والائی که برای رفع حوائج و دفع مصائب، تنها بدو رو کنند. میتوان واژههای رائج در زبان فارسی همچون «حضرت والا، قبله عالم، کعبه آمال» را مفاهیمی از واژه «صمد» دانست.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً... (۰) وَ يَقُولُ الَّذِينَ کَفَرُوا لَسْتَ... (۰) إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا... (۰)
نزول
شأن نزول آیات ۱ تا ۴:
محمد بن یعقوب کلینى بعد از چهار واسطه از محمد بن مسلم و او از امام صادق علیهالسلام و نیز ابن بابویه بعد از شش واسطه از محمد بن مسلم و او از امام صادق علیهالسلام روایت کنند که یهود از پیامبر خواستند که نسب خداوند را براى آنها بیان نماید. پیامبر سه روز در جواب آنها تأمل فرمود سپس این سوره نازل گردید.[۱]
و نیز محمد بن یعقوب کلینى بعد از چهار واسطه از عاصم بن حمید نقل نماید که گفت: از امام سجاد علیهالسلام درباره توحید سؤال گردید. فرمود: خداوند میدانست که در آخرالزمان مردم متفکر و متعمق در امور، وجود خواهند داشت لذا این سوره و آیاتى چند از سوره حدید را به پیامبر خود نازل نمود.[۲]
أبی بن کعب و جابر بن عبدالله انصارى گویند: مشرکین به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گفتند: خداى خود را از براى ما تعریف کن که از چه نسب و حسبى است سپس این سوره نازل شد و این سوره مکیه است.[۳]
ابن عباس گوید: عامر بن طفیل و اربد بن ربیعه برادر لبید نزد پیامبر آمدند. عامر گفت: یا محمد به چه چیز ما را میخوانى و دعوت میکنى. پیامبر فرمود: شما را به سوى خداى خود میخوانم سپس گفت: براى ما بگو که این خداى تو از طلا است یا از نقره و یا از آهن است یا چوب؟ سپس این سوره نازل شد و چون اربد از روى مسخره و استهزاء این سؤالات را تکرار مینمود لذا صاعقه اى آمد و او را سوزانید و عامر نیز از ترس دیدن آن منظره قالب تهى کرد و مرد.
ضحاک و قتاده و مقاتل گویند: عده اى از دانشمندان یهود نزد پیامبر آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما توصیف کن، شاید به او ایمان بیاوریم زیرا خداوند صفت و نعمت خود را در تورات آورده است سپس این سوره نازل گردید.[۴]
عبدالله بن سلام که از دانشمندان یهود بود به مکه رفت تا پیامبر اسلام را ببیند وقتى که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. پیامبر از او سؤال کرد و او را به خداوند قسم داد که آیا وصف وى را در تورات دیده است یا نه؟ عبدالله بن سلام گفت: اول تو خداى خود را براى من توصیف و تعریف بنماى تا من آنچه خواستى به تو بگویم سپس این سوره نازل گردید و پیامبر آن را براى عبدالله بن سلام قرائت فرمود و سبب اسلام آوردن عبدالله بن سلام هم همین سوره گردید ولى او تا مدتى ایمان و اسلام خود را از یهودیان پوشیده میداشت تا این که پیامبر از مکه به مدینه مهاجرت فرمود پس از مهاجرت پیامبر عبدالله اسلام خود را آشکار ساخت.[۵]
ابن عباس گوید: یهود که از آن جمله کعب بن اشرف و حى بن اخطب بودند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما تعریف کن سپس این سوره نازل گردید.[۶]
چنان که قتادة و سعید بن جبیر نیز موضوع آمدن ابن اشرف و ابن اخطب را روایت نموده اند و این خود میرساند که این سوره مدنى است.[۷] از طریق ابان از انس روایت شده که یهود خیبر نزد پیامبر آمدند و گفتند: یا اباالقاسم خداوند فرشتگان را از نور خلق کرده و آدم را از حمأمسنون آفریده و ابلیس را از زبانه آتش به وجود آورده و آسمان را از دود خلق کرده و زمین را از کف آب به وجود آورده پس به ما خبر بده از پروردگار خود که از چه چیزى به وجود آمده است؟
پیامبر جوابى نداد تا این که جبرئیل این سوره را نازل نمود.[۸] ابن عباس گوید: مسیحیان نجران با عاقب و سید که از سران آنها بودند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما تعریف کن که از چه جنسى است؟ سپس این سوره نازل گردید و از این جهت به این سوره (نسب الرّب) نیز مى گویند.[۹]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
اللَّهُ الصَّمَدُ «2»
خداوندى كه مقصود همگان است.
نکته ها
«صمد» به معناى قصد كردن است. خداوند صمد است، يعنى همه موجودات در امورشان او را قصد مىكنند و او مقصود همگان است. چنانكه امام جواد عليه السلام در معناى «صمد» فرمود:
«سيد مصمود اليه: او بزرگى است كه موجودات به او رجوع مىكنند و محتاج اويند.» نظير آيه «أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى». «1»
امام حسين عليه السلام در پاسخ اهل بصره كه از معناى صمد سؤال كرده بودند، فرمود: معناى صَمد همان جملات پس از آن يعنى «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» است. «2»
حضرت على عليه السلام در تفسير صَمد فرمود: «هو الله الصمد الذى لا من شىء و لا فى شىء و لا على شىء، مبدع الأشياء و خالقها و منشئ الأشياء بقدرته، يتلاشى ما خلق للفناء بمشيته و يبقى ما خلق للبقاء بعلمه» «3» خداوند صمد است، يعنى از چيزى به وجود نيامده، در چيزى فرو نرفته، و بر چيزى قرار نگرفته است، آفريننده اشياء و خالق آنها است، همه چيز را به قدرتش پديد آورده، آنچه براى فنا آفريده به ارادهاش از هم متلاشى مىشود و آنچه براى بقاء خلق كرده به علمش باقى مىماند.
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر اهلش را پيدا مىكردم از همين كلمه «صمد» توحيد و اسلام و ايمان را استخراج مىكردم. «4»
پیام ها
1- توجّه تمام موجودات، خواسته يا ناخواسته به سوى اوست. «اللَّهُ الصَّمَدُ»
2- تنها او غنى است و همه به او محتاجند. «اللَّهُ الصَّمَدُ»
3- تنها خداوند است كه سزاوار قصد كردن است. «اللَّهُ الصَّمَدُ» (حرف الف و لام
«1». نجم، 42.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». تفسير نورالثقلين.
«4». تفسير نورالثقلين.
جلد 10 - صفحه 641
در الصمد براى حصر است.)
4- موجودات، در همه امورشان محتاج اويند. «اللَّهُ الصَّمَدُ» (كلمه صمد مطلق است و شامل تمام احتياجات مادى و معنوى مخلوقات مىشود.)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
اللَّهُ الصَّمَدُ «2»
اللَّهُ الصَّمَدُ: معبود به حق، پناه همه محتاجان و نيازمندان و سواى او محتاج او هستند در جميع جهات و ذات او غنى مطلق است.
وجوه ديگر در «الصمد».
1- عين المعانى- از حضرت على بن موسى الرضا عليهما السّلام: صمد آن است كه عقلها بر اطلاع كيفيت او نااميدند. «1» 2- لم يزل و لا يزال باشد.
3- صمد آنكه نخورد و نياشامد و خواب نكند. يعنى زندهاى كه احتياج به اين صفات سه گانه نداشته باشد.
4- سيد مطاعى كه فوق او آمرى و ناهى نباشد.
5- ذاتى كه او را شريك نباشد و در رنج نيفكند او را نگاهداشتن چيزى، و پنهان نباشد از او چيزى.
«1» منهج الصادقين (چ سوم- اسلاميه) ج 10 ص 397 بنقل از عين المعانى.
جلد 14 - صفحه 384
6- صمد آنكه ابداع اشياء نمايد و آن را بيافريند به اضداد و اشكال و ازواج مختلفه و متفرد به وحدت باشد و او را ضدى و شكلى و مثلى و ندّى نباشد.
7- حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود: تفسير صمد آن است كه بعد از اين صفات مذكور مىفرمايد «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ «1» اللَّهُ الصَّمَدُ «2» لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ «3» وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ «4»
ترجمه
بگو او خداى يگانه است
خداوند بىنياز و همه به او نيازمندند
توليد ننموده و تولّد نميشود
و نبوده است براى او همسر و همتا احدى.
تفسير
در كافى و توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه يهود از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواستند كه نسبت و نژاد پروردگار خود را براى آنها بيان فرمايد و حضرت سه روز تأمل فرمود و بعد از آن اين سوره نازل شد و قمّى ره هم اين مسئلت را از يهود در سبب نزول اين سوره نقل نموده و مستفاد از حديث مفصلى كه در توحيد از امام باقر عليه السّلام در تفسير اين سوره نقل نموده آنست كه خداوند امر فرموده پيغمبر خود را كه بيان فرمايد براى هدايت مردم آنچه را وحى شده باو از الفاظ در اين سوره مباركه و كلمه هو كنايه از غايب است كه هاء آن تنبيه بر معناى ثابت و واو آن اشاره بغايب از حواس است چنانچه هذا اشاره است بحاضر نزد حواس و كفار بكلمه هذه اشاره بخدايان خود مينمودند و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواستند كه او هم اشاره بخداى خود نمايد تا بشناسند او را و خداوند دستور فرمود كه او اشاره نمايد بكلمه هو براى تثبيت ثابت و اشاره بغايب از درك ابصار و لمس حواس چون او برتر و بالاتر از اين معانى است و اللّه معناى آن معبودى است كه كسى بحقيقت او پىنميبرد و احاطه بچگونگى او پيدا نميكند و اله بمستور از حواس و آنكه موجب تحيّر خلق است و ادراك نميشود اطلاق شده در كلام عرب و احد فرد متفرّد است و با واحد يك معنى دارد و او متفرّدى است كه نظير ندارد و توحيد اقرار بوحدت است و آن انفراد است و واحد منبعث نميشود از چيزى و متّحد نميشود با چيزى و براى اين گفتهاند
جلد 5 صفحه 453
واحد مبدء عدد است و عدد نيست چون واحد معدود نميشود پس معناى قول خداوند اللّه احد معبود بحق است كه ادراك نميشود و فرد است به الوهيّت و متعالى است از صفات خلق و آن حضرت از امام حسين عليه السّلام بتوسط پدر بزرگوار خود نقل نموده كه صمد آنست كه جوف ندارد و بزرگى باو منتهى شده و نميخورد و نميآشامد و نميخوابد و دائم و لم يزل و لا يزال بوده و خواهد بود و خود فرموده كه صمد سيّد مطاع است كه فوق او آمر و ناهى نيست و در حديث ديگرى كه امام صادق عليه السّلام از امام حسين عليه السّلام نقل نموده مذكور است كه خداوند خودش صمد را تفسير فرموده بلم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد و مراد از لم يلد آنست كه هيچ چيز كثيفى مانند ولد و هيچ چيز لطيفى مانند نفس از او بيرون نيامده و مراد از لم يولد آنست كه او از چيزى بيرون نيامده مانند اشياء كثيفه كه از عناصر بيرون ميآيند از قبيل گياه از زمين و ميوه از درخت و اشياء لطيفه كه از مراكز خودشان خارج ميشوند مانند سخن از زبان و آتش از سنگ و او صمد است كه از چيزى و بر چيزى و در چيزى نيست و خالق آنها است و چون حديث مفصل بود بنقل اجمالى از آن اكتفا شد و بنابر آنچه نقل شد خداوند متعال بحبيب خود ميفرمايد كه در جواب آنها بگو آن موجود ثابت غائبى كه شما از اصل و نسب او سؤال نموديد آن معبود بحق مجهول الكنه جامع صفات كمال و جلال است كه يگانه و فرد است و گفته شده اينكه خداوند احد فرموده و واحد نفرموده براى آنست كه واحد داخل در حساب ميشود و جائز است كه براى آن ثانى قرار داده شود واحد تجزيه و تقسيم نميگردد و جائز نيست كه براى آن ثانى قرار داد چون آن مستوعب جنس خود است بر خلاف واحد و لذا اگر در مقام توصيف كسى بگويند واحدى تاب مقاومت با او را ندارد ميشود دو نفر تاب مقاومت داشته باشند و اگر بگويند احدى تاب مقاومت با او را ندارد نميشود دو نفر يا بيشتر تاب مقاومت داشته باشند و بنظر حقير اگر اين فرق بين احد و واحد درست هم باشد اينجا منظور نيست بلى چون احد غالبا در يگانه و فرد استعمال ميشود و واحد در يكى ممكن است اينجا منظور اين باشد كه خدا يگانه و فرد است يعنى قرابت و
جلد 5 صفحه 454
نسبتى با كسى ندارد تا جواب از سؤال يهود شود و اگر واحد ميفرمود اين معنى از آن استفاده نميشد بلكه ظاهر در اين بود كه خدا يك است و دو نيست و منطبق بر سؤال آنها نميشد و اين معنى منافات با دلالت احد بر تفرّد حقّ بوجوب وجود و صفات و افعال و استحقاق ستايش و پرستش هم كه گفتهاند ندارد و معانى متعدّدهاى كه براى صمد در روايات ذكر شد همه بجاى خود صحيح است و در لغت هم به بزرگ قوم و پاينده و بلند و بىنياز و محكم و متين ترجمه شده ولى ظاهرا معناى حقيقى آن مقصد و مقصود خلق باشد كه اينجا مناسب است چون همه دست نياز بجانب او دراز نموده و او بىنياز و مستغنى از خلق است اگر چه ساير معانى هم نا مناسب نيست و اخيرا تصريح بجواب آنها شده كه ميفرمايد خداوند توليد نفرموده ولدى را كه كسى يا جمعى نسبت باو پيدا كنند و نه توليد شده از والدى كه خود باو منتسب شود چون او با خلق سنخيّت ندارد و از آنها احدى همسر و همتا و مثل و مانند او نيست و نبوده و نخواهد بود در كافى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود كسى كه قرائت كند قل هو اللّه احد را و ايمان بياورد بآن توحيد را شناخته عرض شد چگونه قرائت نمايد آنرا فرمود همانطور كه مردم قرائت ميكنند و زياد نمايد در آن كذالك اللّه ربّى را دو مرتبه و كفؤا بسكون فاء و ضمّ آن با همزه نيز قرائت شده است و از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه قل هو اللّه احد ثلث قرآن است و شايد براى آن باشد كه ثلث قرآن در توحيد است كه اين سوره كافى است براى آن و در اكمال از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه يك مرتبه قرائت نمايد قل هو اللّه احد را مانند آنست كه ثلث قرآن را قرائت نموده و كسى كه دو مرتبه قرائت نمايد آن را مانند آنست كه دو ثلث قرآن را قرائت نموده و كسى كه سه مرتبه قرائت نمايد آن را مانند آنست كه تمام قرآن را قرائت نموده باشد و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه يكروز بر او بگذرد و نمازهاى پنجگانه را بخواند و در هيچ يك قل هو اللّه احد را نخواند باو گفته ميشود اى بنده خدا از نماز گزاران نيستى و فقهاء حكم بكراهت آن نمودهاند و نيز حكم فرمودهاند بكراهت يك سوره در دو ركعت از نماز مگر سوره توحيد و آنكه بيك نفس خوانده شود و فضيلت و شرف و امتيازات اين سوره مباركه بسيار است كه در محلّ خود ذكر شده است و الحمد للّه رب العالمين.
جلد 5 صفحه 455
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
اللّهُ الصَّمَدُ «2»
صمد در لغت عرب بمعني تو پر است مقابل مجوف که تو ندارد و خالي است مثلا حجر صمد است و انسان و حيوان مجوف است و اينکه صفت از لوازم اجسام است و ذات اقدس ربوبي منزه از جسميت است چنانچه ذكر شد. و معناي صمد را در اخبار بسياري تفسير فرمودهاند از حضرت باقر (ع) است فرمود:
(حدثني أبي زين العابدين عن ابيه الحسين بن علي عليهم السلام انه قال: الصمد الذي قد انتهي سؤدده، و الصمد الدائم الذي لم يزل و لا يزال، و الصمد الذي لا يأكل و لا يشرب و لا ينام)
يعني لا يحتاج الي الاكل و الشرب و النوم. و نيز از باقر (ع) است فرمود:
(الصمد السيد المطاع ليس فوقه آمر و لا ناهي)
و از محمّد بن الحنيفة (قال: الصمد القائم بنفسه و الغني عن غيره) و از حضرت زين العابدين است فرمود:
(الصمد الذي لا شريك له و لا يؤوده حفظ شيء و لا يعزب عنه شيء)
و از زيد بن علي (ع) قال: الصمد الذي اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون، و الصمد الذي ابدع الاشياء اضدادا و اصنافا و اشكالا و ازواجا و تفرد بالوحدة بلا ضد و لا شكل و لا مثل و لا ند) و از حضرت صادق (ع) از پدر بزرگوارش حضرت باقر (ع) از پدر بزرگوارش زين العابدين (ع) فرمود:
(ان اهل البصرة كتبوا الي الحسين بن علي (ع) يسألونه عن الصمد و كتب اليهم:
بسم اللّه الرحمن الرحيم اما بعد فلا تخوضوا في القرآن و لا تجادلوا فيه و لا تكلموا فيه بغير علم فقد سمعت جدي رسول اللّه (ص) يقول: من قال في القرآن بغير علم فليتبوء مقعده من النار و ان اللّه سبحانه و تعالي قد فسر الصمد فقال: لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا أحد، لم يخرج منه شيء كثيف كالولد و سائر الاشياء الكثيفة الّتي تخرج من المخلوقين، و لا شيء لطيف كالنفس و لا يتشعب منه الادوات كالسنة و النوم و الخطرة
جلد 18 - صفحه 264
و الهم و الحزن و البهجة و الضحك و البكاء و الخوف و الرجاء و الرغبة و الشامة و الجوع و الشبع و تعالي اللّه ان يخرج منه شيء و ان يتولد منه شيء كثيف او لطيف، و لم يولد و لم يتولد من شيء و لم يخرج من شيء کما يخرج الاشياء الكثيفة من عناصرها كالشيء من الشيء و الدابة و النبات من الارض و الماء من الينابيع و الثمار من الاشجار، و لا کما يخرج الاشياء اللطيفة من مراكزها كالبصر من العين و السمع من الاذن و الشم من الانف و الذوق من الفم و الكلام من اللسان و المعرفة و التمييز من القلب، و كالنار من الحجر لا بل هو اللّه الصمد الذي لا من شيء و لا في شيء و لا علي شيء، مبدع الاشياء و خالقها و منشئ الاشياء بقدرته، يتلاشي ما خلق للفناء بمشيته و يبقي ما خلق للبقاء بعلمه و ذلكم اللّه الصمد الذي لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد».
و از حضرت صادق (ع) است که فرمود: جماعتي از فلسطين بر حضرت باقر (ع) وارد شدند و از مسائلي سؤال كردند:
ثم سالوا عن الصمد! فقال: تفسيره فيه: الصمد خمسة احرف فالالف دليل علي انيته و هو قوله: شهد اللّه انه لا اله الا هو. و ذلک تنبيه و اشارة الي الغائب عن درك الحواس.
و اللام دليل علي الهيته بانه هو اللّه، و الالف و اللام مدغمان لا يظهران علي اللسان و لا يقعان في السمع و يظهران في الكتابة دليل علي ان الهيته بلطفه خافية لا تدرك بالحواس و لا يقع في لسان واصف و لا اذن سامع لان تفسير الا له هو الذي اله الخلق عن درك ماهيته و كيفيته بحس او بوهم بل هو مبدع الاوهام و خالق الحواس و انما يظهر ذلک عند الكتابة دليل علي ان اللّه سبحانه ظهر ربوبيته في ابداع الخلق و تركيب ارواحهم اللطيفة في اجسادهم الكثيفة فاذا نظر عبد نفسه و لم ير روحه کما ان لام الصمد لا تبين فلا تدخل في حاسة من حواسه الخمس فاذا نظر الي كتابته فظهر له کما يخفي و لطف فمتي تفكر العبد في ماهية البارئ و كيفيته اله فيه و تحير و لم تحط فكرته بشيء يتصور له لانه عز و جل خالق الصور فاذا نظر الي خلقه تثبت له انه عز و جل خالقهم و مركب ارواحهم في اجسادهم.
و اما الصاد فدليل ملكه و انه الملك الحق. و اما الميم فدليل علي انه لم يزل و لا
جلد 18 - صفحه 265
يزال. و اما الدال فدليل علي دوام ملكه و انه عز و جل دائم تعالي عن الكون و الزوال بل هو اللّه عز و جل مكون الكائنات الذي کان بتكوينه کل كائن.
ثم قال (ع): لو وجدت لعلمي الذي آتاني اللّه حملة لنشرت التوحيد و الاسلام و الايمان و الدين و الشرائع من الصمد و كيف لي بذلك و لم يجد جدي امير المؤمنين حملة لعلمه حتي کان يتنفس السعداء و يقول علي المنبر: سلوني قبل ان تفقدوني فان بين الجوانح مني علما جما الا لا اجد من يحمله الا و اني الحجة البالغة و لا تتولوا قوما غضب اللّه عليهم قد يئسوا من الاخرة کما يئس الكفار من اصحاب القبور.
ثم قال الباقر (ع): الحمد اللّه الذي من علينا و وفقنا لعبادة الاحد الصمد الذي لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد، و جنبنا عبادة الاوثان حمدا سرمدا و شكرا واجبا».
اقول: بعد از بيانات ائمه اطهار در همين اخبار مذكوره ديگر جاي صحبت بر احدي باقي نگذاردهاند و هر که چه بگويد زياده است ليس وراء عبادان قرية.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 2)- در این آیه در توصیف دیگری از آن ذات مقدس یکتا میفرماید:
«خداوندی است که همه نیازمندان قصد او میکنند» (الله الصمد).
در تفسیر «صمد» در حدیثی میخوانیم که: «محمّد بن حنیفه» از امیر مؤمنان علی علیه السّلام در باره «صمد» سؤال کرد حضرت علیه السّلام فرمود:
«تأویل صمد آن است که او نه اسم است و نه جسم، نه مانند و نه شبیه دارد، و نه صورت و نه تمثال نه حدّ و حدود، نه محل و نه مکان، نه «کیف» و نه «این» نه اینجا و نه آنجا، نه پر است و نه خالی، نه ایستاده است و نه نشسته، نه سکون دارد و نه حرکت، نه ظلمانی است نه نورانی نه روحانی است و نه نفسانی، و در عین حال هیچ محلی از او خالی نیست، و هیچ مکانی گنجایش او را ندارد، نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانی خطور کرده، و نه بو برای او موجود است، همه اینها از ذات پاکش منتفی است».
ج5، ص618
این حدیث به خوبی نشان میدهد که «صمد» مفهوم بسیار جامع و وسیعی دارد که هرگونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفی میکند.
نکات آیه
۱ - خداوند، مرجعى مطمئن براى رفع تمام نیازمندى ها است. (اللّه الصمد) «صمد» - از ریشه «صَمْد» (قصد) - آقا و سرورى است که در امور به او توجه مى شود و فعل «صَمَدَ صَمْدَه»; یعنى، با اطمینان به او روى آورد و قصد خود را بر او متمرکز کرد. (مفردات راغب)
۲ - همه موجودات نیازمند به خدا (اللّه الصمد) مورد توجه بودن خداوند در همه امور و حوائج نشانگر نیاز موجودات به او و بى نیازى او از آنها است.
۳ - خداوند، بى نیاز مطلق (اللّه الصمد) کسى که همه چیز، در تمامى حوائج به او توجّه مى کنند، خود به آنها نیازى ندارد.
۴ - خداوند، در اوج مجد و بزرگوارى است. (اللّه الصمد) درباره «صمد»، معانى فراوانى گفته شده است; از جمله «کسى که هر سیادت (آقایى) به او منتهى مى شود» (لسان العرب) و یا کسى که سیادت او، به حد نهایى رسیده باشد که به دلیل محدود نبودن سیادت خداوند، براى آن نهایتى وجود ندارد. (تاج العروس)
۵ - خداوند، جاودانه، ازلى و ابدى است. (اللّه الصمد) «صمد»; یعنى، دائم (قاموس) و کسى که همواره بوده و خواهد بود. (مجمع البیان)
۶ - خداوند، منزّه از کاستى هاى درونى و بى نیاز از غذا و آب است. (اللّه الصمد) «صمد»; یعنى، «مُصْمَت» و آن موجودى است که جوف (درون خالى) ندارد (تاج العروس). درون خالى نداشتن موجود زنده، بر بى نیازى او از غذا و آب دلالت دارد.
۷ - خداوند، موجودى ماوراى ماده (اللّه الصمد) یکى از ویژگى هاى ماده، میان تهى بودن و وجود فاصله بین اجزاى آن است. برخى از مفسران، منزّه بودن خداوند از جوف را، ناظر به تقدس او از این وصف ماده دانسته اند.
۸ - خداوند، محکوم هیچ فرمانى نبوده و فرمان او لازم الاجرا است. (اللّه الصمد) «صمد»; یعنى، بزرگوارى که فرمان او مطاع باشد و بدون خواست او کارى فیصله نیابد. (لسان العرب). و هیچ فرمان دهنده و نهى کننده اى، بر او تفوق نیابد. (مجمع البیان)
۹ - خداوند، از چیزى پدید نیامده و بى فرزند و بى همتا است. (اللّه الصمد) دو آیه بعد (لم یلد و لم یولد . و لم یکن له کفواً أحد)، به دلیل قرار نگرفتن حرف عطف بین آنها و این آیه، مى تواند مفسر کلمه «صمد» باشد.
۱۰ - خداوند، هدف حرکت همه موجودات (اللّه الصمد) «صَمَد»، با فعل «صَمَدَ الیه» (او را قصد کرد)، هم خانواده و «فَعَلَ» به معناى «مفعول» است; یعنى، مصمودٌ الیه و خداوند «صمد» است; یعنى، مقصود و مقصد نهائى موجودات است. حذف متعلقات «صمد» نشانه عموم است و مقصود بودن خداوند را به تمام موجودات و مقاصد آنها تعمیم مى دهد.
روایات و احادیث
۱۱ - «قال الباقر(ع) حدّثنى أبى زین العابدین عن أبیه الحسین بن على(ع) أنّه قال: الصمد الذى لا جوف له و الصمد الذى قد انتهى سُؤْدَدُه و الصمد الذى لایأکل و لایشرب و الصمد الذى لاینام و الصمد الدائم الذى لم یزل و لایزال;[۱۰] امام باقر(ع) از پدرش زین العابدین(ع) از امام حسین(ع) روایت کرده که فرمود: صمد کسى است که درون خالى ندارد. صمد کسى است که سیادت و آقایى اش، به کمال خود رسیده است. صمد کسى است که نمى خورد و نمى آشامد. صمد کسى است که خواب ندارد و صمد دائمى است که همیشه بوده و خواهدبود».
۱۲ - «قال الباقر(ع) الصمد السیّد المطاع الذى لیس فوقه آمر و ناه قال: و سئل على بن الحسین زین العابدین(ع) عن الصمد فقال: الصمد الذى لاشریک له و لایؤوده حفظ شىء و لایعزب عنه شىء;[۱۱] امام باقر(ع) فرمود: صمد آقایى است که مورد اطاعت است و برتر از او امرکننده و نهى کننده اى نیست و فرمود: از امام سجاد(ع) درباره «صمد» سؤال شد، آن حضرت فرمود: صمد کسى است که شریکى ندارد و نگه دارى چیزى او را خسته نمى کند و هیچ چیز از او مخفى نیست».
۱۳ - «قال وَهْب بن وَهْب القرشى سمعت الصادق(ع) یقول: قدم وفد من أهل فلسطین على الباقر(ع) ... ثمّ سألوه عن الصمد فقال: تفسیره فیه; الصمد خمسة أحرف، فالألف دلیل على إنّیته، ... و اللام دلیل على إلهیته بأنّه هو اللّه ... و أمّا الصاد فدلیل على أنّه عزّوجلّ صادق ... و أمّا المیم دلیل على ملکه و أنّه الملک الحقّ ... و أمّا الدال فدلیل على دوام ملکه و أنّه عزّوجلّ دائم تعالى عن الکون و الزوال;[۱۲] وهب بن وهب گفت: از امام صادق(ع) شنیدم که مى فرمود: هیئتى از فلسطین خدمت امام باقر(ع) رسیدند و از او درباره معناى «صمد» سؤال کردند ... امام فرمود: تفسیر آن در خود آن است. «الصمد» پنج حرف است: «الف» دلیل است بر اِنّیت (حقیقت داشتن ذات) او ... و «لام» دلیل است بر الاهیت او; یعنى که او اللّه است ... و «صاد» دلیل است بر این که او - عزّوجلّ - صادق است ... و «میم» دلیل است بر مَلِک بودن او و این که او پادشاه حق است ... و «دال» دلیل دوام سلطنت او است و این که خداوند - عزّوجلّ - ابدى و برتر از حدوث و زوال است».
۱۴ - «عن داود بن القاسم الجعفرى قال: قلت لأبى جعفر الثانى(ع) جعلت فداک ما الصمد؟ قال: السید المصمود إلیه فى القلیل و الکثیر;[۱۳] از داوود بن قاسم جعفرى روایت شده که به امام جواد(ع) عرض کردم: فدایت گردم مراد از «صمد» چیست؟ فرمود: بزرگوارى است که در [نیازهاى] کم و زیاد، به او رجوع مى شود».
۱۵ - «سأل رجل علیّاً(ع) عن تفسیر هذه السورة فقال: ... الصمد بلاتبعیض بَدَد;[۱۴] مردى از امام على(ع) درباره تفسیر این سوره (اخلاص) سؤال نمود، حضرت فرمود: ... صمدیت خداوند، بدون تجزیه شدن به اجزاى جدا از یکدیگر است».
۱۶ - «قال وَهْب بن وَهْب القرشى و حدّثنى الصادق جعفربن محمد عن أبیه الباقر عن أبیه(ع) أنّ أهل البصرة کتبوا إلى الحسین بن على(ع) یسألونه عن الصمد فکتب إلیهم ... ان اللّه سبحانه قد فسّر الصمد فقال: «اللّه أحد . اللّه الصمد» ثمّ فسّره فقال «لم یلد و لم یولد . و لم یکن له کفواً أحد» ... هو اللّه الصمد الذى لا من شىء و لا فى شىء و لا على شىء;[۱۵] وهب بن وهب قرشى گوید: که امام صادق(ع) از طریق پدرش امام باقر(ع) از امام سجاد(ع) برایم روایت کرده که: اهل بصره به امام حسین(ع) نامه نوشتند و از ایشان معناى صمد را پرسیدند; امام به آنان نوشت: ... به درستى که خداوند سبحان خود صمد را تفسیر نموده و فرموده «اللّه أحد . اللّه صمد»، آن گاه آن را تفسیر کرده و فرموده است: «لم یلد و لم یولد . و لم یکن له کفواً أحد» ... او است خداى صمد که نه از چیزى به وجود آمده و نه در چیزى جاى گرفته و نه بر چیزى مستقر است».
موضوعات مرتبط
- احکام :۸
- اسماء و صفات: صفات جلال ۶، ۹، ۱۱، ۱۵، ۱۶; صمد ۹; مفهوم صمد ۱۱، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۶
- اطاعت: اطاعت از خدا ۱۲; وجوب اطاعت از خدا ۸
- بازگشت به خدا :۱۰
- توحید: توحید ذاتى ۹
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۹
- خدا: ازلیت خدا ۵، ۱۳; بساطت خدا ۱۵; بى نیازى خدا ۳، ۶; تقدس خدا ۷; تنزیه خدا ۶; جاودانگى خدا ۵، ۱۳; حقیقت خدا ۷، ۱۳; خدا و پدر ۱۵، ۱۶; خدا و شریک ۱۵، ۱۶; خدا و طعام ۱۱; خدا و فرزند ۹، ۱۵، ۱۶; خدا و نقص ۶; سیادت خدا ۴، ۱۱، ۱۲; عظمت خدا۴; نقش خدا ۱
- موجودات: اهداف حرکت موجودات ۱۰; نیازهاى موجودات ۲
- نیازها: منشأ تأمین نیازها ۱، ۱۴; نیاز به خدا ۲
- واجبات :۸
منابع
- ↑ تفاسیر برهان و على بن ابراهیم.
- ↑ البرهان فی تفسیر القرآن.
- ↑ تفاسیر مجمع البیان از خاصه و جامع البیان و طبرانى و قاضى عبدالجبار و صحیح ترمذى و حاکم و ابن خزیمه از عامه.
- ↑ تفسیر مجمع البیان.
- ↑ تفسیر قاضى عبدالجبار معتزلى.
- ↑ تفسیر ابن ابى حاتم.
- ↑ تفاسیر جامع البیان و ابن المنذر.
- ↑ کتاب العظمة از ابوالشیخ.
- ↑ تفسیر کشف الاسرار.
- ↑ توحید صدوق، ص ۹۰، ب ۴، ح ۳; نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۱۱، ح ۶۸.
- ↑ توحید صدوق، ص ۹۰، ب ۴، ح ۳; نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۱۱، ح ۶۸.
- ↑ توحید صدوق، ص ۹۲، ب ۴، ح ۶; نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۱۲، ح ۷۱.
- ↑ اصول کافى، ج ۱، ص ۱۲۳، ح ۱; نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۱۰، ح ۶۶.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۶۲; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۷۱۵، ح ۸۵.
- ↑ توحید صدوق، ص ۹۰، ب ۴، ح ۳; نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۱۳، ح ۷۶.