روایت:الکافی جلد ۲ ش ۸۴۹
آدرس:
عنه عن بعض اصحابه من العراقيين رفعه قال :
الکافی جلد ۲ ش ۸۴۸ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۸۵۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۴۳
حسن بن على (ع) براى مردم خطبه خوانده و فرمود: أيا مردم، به شما گزارش مىدهم از برادرى كه داشتم و بزرگترين مردمش در چشمِ خود مىپنداشتم و سرآمد بزرگوارى او در چشم من زبونى و كوچكى دنيا بود در چشم او، او از تسلط شكم خود بدر بود، آنچه را نداشت نمىخواست و آنچه را هم داشت بسيار نمىخورد، از تسلط فرجِ خود هم به در بود و خرد و رأيش به خاطر آن سبك و كم وزن نمىشدند، از تسلط و نادانى بدر بود و دست دراز نمىكرد مگر نزد معتمدى براى سودى، شيوهاش اين بود كه دل نمىداد و خشم نمىگرفت و خسته نمىشد، بيشتر روزگارش خاموش بود و چون زبان به گفتار مىگشود، گوى سبقت از گويندهها مىربود، در بحث و مناقشه علمى وارد نمىشد و در دعوى ديگران، شركت نمىكرد و حجّتى نمىآورد تا قاضى را ببيند (تا خود را در مسند قضاوت بيند خ ل). شيوهاش اين بود كه از برادرانش غفلت نمىنمود و خود را به چيزى در برابر آنها اختصاص نمىداد، در شيوه خود سست و ناتوان مىنمود، ولى چون روزِ مردى مىرسيد شيرى جهنده بود، كسى را در آنچه عذرپذير بود، سرزنش نمىكرد تا عذر او را منظور دارد، شيوهاش اين بود كه مىكرد هر چه را مىگفت، و مىكرد هر چه را هم نمىگفت، چون دو كار برايش پيشآمد مىكرد كه نمىدانست كدام بهتر است، هر كدام مخالف هواى نفس او بود منظور مىداشت، شيوه داشت كه از دردى نمىناليد جز در نزد كسى كه ديدِ بهبودى از او داشت و با كسى مشورت نمىكرد جز آنكه اميد خيرخواهى از او مىبرد، شيوهاش اين بود كه دل تنگى نمىكرد و خشم نمىورزيد و نمىناليد و دل نمىداد و انتقام نمىستاد و از دشمن غفلت نمىكرد، بر شما باد به مانند اين اخلاق ارجمند اگر تاب آنها را داريد، و اگر تاب همه را نداريد، دريافت اندك به از واگذاشتن هر يك است، و جنبش و توانائى نيست جز به خدا.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۳۳۴
حسن بن على صلوات اللَّه عليهما براى مردم سخنرانى كرد و فرمود: اى مردم بشما خبر دهم از حال برادرى كه داشتم كه در نظرم از همه مردم بزرگتر بود و بالاترين چيزى كه او را در نظرم بزرگ كرده بود، پستى و حقارت دنيا در نظر او بود، او از تسلط شكم خارج شده بود، چيزى را كه نداشت نميخواست و چون پيدا ميكرد زياد روى نمينمود، از تسلط فرج خود هم خارج شده بود. از اين رو عقل و رأيش سبكى نميكرد، نادانى بر او تسلطى نداشت، از اين رو دست خويش جز بجانب شخص با اطمينان و براى سود دراز نميكرد. پراشتها و ناراضى و ملول نبود، بيشتر عمرش خاموش بود. و چون سخن ميگفت بر گويندگان غلبه ميكرد، وارد جدال و ستيزه نميشد، و در دعوا شركت نميكرد، دليلى نمىآورد تا قاضى را بيابد (جز با دليل سخن نميگفت يا صبر ميكرد تا خدا را حاكم يابد) از برادرانش غفلت نمينمود، و چيزى را بدون آنها بخود اختصاص نميداد، لاغر بود و مردم ناتوانش ميشمردند، ولى چون پاى مردى بميان مىآمد شير جهنده [گردنفراز] بود، كس را بكردارى كه عذر خواهى از آن ممكن است سرزنش نميكرد (و صبر ميكرد) تا عذرخواهى حاصل شود، آنچه را (بديگران) ميگفت خودش ميكرد و آنچه را هم (براى تقيه يا مصلحت ديگرى بمردم) نميگفت خودش ميكرد [بمردم احسان ميكرد چه وعده ميداد و چه نميداد] چون دو كار برايش پيش مىآمد كه نميدانست كداميك آنها بهتر است، هر يك را بهواى نفس نزديكتر ميديد مخالفت ميكرد و بيمارى و دردش را جز بكسى كه اميد بهبودى از او داشت اظهار نمينمود، و جز با كسى كه اميد خير خواهى داشت مشورت نميكرد، دلتنگ نميشد و ناراضى نبود و شكايت نميكرد و پرخواهش نبود و انتقام نميجست و از مكر دشمن هم غافل نبود، بر شما باد كه همه اين اخلاق شريفه را بدست آوريد، اگر ميتوانيد، و اگر نميتوانيد بدست آوردن اندك از رها كردن بسيار بهتر است (پس هر قدر ميتوانيد بدست آوريد) نيرو و توانى جز بوسيله خدا نيست.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۵۸۵
از او، از بعضى از اصحاب خويش كه از اهل عراقاند روايت است كه آن را مرفوع ساخته و گفته است كه: حضرت حسن بن على عليهما السلام مردم را خطبه كرد و فرمود كه:
«اى گروه مردمان! من شما را خبر مىدهم از حال برادرى كه داشتم و در چشم من از همه مردمان بزرگتر بود، و سرّ آنچه او را در چشم من بزرگ گردانيده بود اين بود كه، دنيا در چشمش كوچك بود، و از سلطنت شكم خويش بيرون بود و شكم بر او تسلّطى نداشت؛ پس آنچه را كه نمىيافت، خواهش نمىنمود، و چون مىيافت، پُر نمىخورد، و از سلطنت فرج خويش نيز خارج بود كه عقل و رأيش به جهت آن سبك نمىشد، و از سلطنت جهالت نيز بيرون بود و دست خويش را نمىكشيد، مگر بر كسى كه بر او اعتماد داشت به جهت منفعتى، و چنان بود كه آرزوى چيزى نمىنمود و خشم نمىگرفت و ملول و غمگين نمىشد، و در بيشتر روزگار خويش به غايت خاموش بود، و چون سخن مىگفت، بر همه سخن گويندگان پيشى مىگرفت و غالب مىشد، و در ستيزه داخل نمىشد و در دعوى مشاركت نمىكرد، و حجّتى را نمىآورد تا [آنگاه كه] حاكمى را ببيند، و از برادران خود غافل نمىشد و خود را به چيزى تخصيص نمىداد كه ايشان با او شريك نباشند، و ضعيف و ناتوان بود كه مردم او را ضعيف مىشمردند، و چون پاى جِدّ و حقيقت در ميان مىآمد، شيرى بود درنده، و كسى را ملامت نمىكرد در آنچه عذر و بهانه در مثل آن وقوع به هم مىرسانيد، تا آنكه عذر خواستن را ببيند، و آنچه مىگفت، مىكرد، و چيزى چند مىكرد كه نمىگفت، و چون دو امر بر او وارد مىشد كه لا محاله [/ ناگزير] بايست كه يكى را به عمل آورد، و ديگرى را وا گذارد، و نمىدانست كه كدام يك از آنها بهتر است، نظر مىكرد به آنچه هوا و هوس نفس نزديكتر بود از آنها، پس آن را مخالفت مىكرد، و عادتش اين بود كه از دردى نمىناليد و شكايت نمىنمود، مگر در نزد آن كس كه اميد بِهْ شدن در نزد او داشت، و با كسى مشورت نمىكرد، مگر كسى كه اميد خيرخواهى در نزد او داشت، و چنان بود كه ملول و غمگين نمىشد، و خشم نمىگرفت، و شكايت و گله نمىكرد، و آرزوى چيزى نمىنمود، و انتقام نمىكشيد، و از دشمن غافل نبود؛ پس بر شما باد كه مثل اين اخلاق نيك را داشته باشيد، اگر همه اينها را طاقت داشته باشيد، و اگر همه اينها را طاقت نداشته باشيد، قرار گرفتن اندك، بهتر است از آنكه بسيارى را وا گذاريد وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللَّهِ».
شرح
آیات مرتبط (بر اساس موضوع)
احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)
- الکافی جلد ۲ ش ۲۱۴۷ (روایت شده از: امام على عليه السلام)
- الکافی جلد ۲ ش ۲۲۰۸ (روایت شده از: امام جعفر صادق عليه السلام)
- الکافی جلد ۲ ش ۲۳۲۰ (روایت شده از: امام جعفر صادق عليه السلام)
- الکافی جلد ۲ ش ۵۸۹ (روایت شده از: امام جعفر صادق عليه السلام)
- الکافی جلد ۲ ش ۵۹۰ (روایت شده از: امام جعفر صادق عليه السلام)
- الکافی جلد ۲ ش ۵۹۱ (روایت شده از: امام جعفر صادق عليه السلام)
- الکافی جلد ۲ ش ۵۹۴ (روایت شده از: امام محمّد باقر عليه السلام)
- الکافی جلد ۲ ش ۷۰۹ (روایت شده از: امام جعفر صادق عليه السلام)
- الکافی جلد ۲ ش ۷۴۴ (روایت شده از: امام جعفر صادق عليه السلام)
- الکافی جلد ۲ ش ۷۴۶ (روایت شده از: حضرت محمد صلی الله علیه و آله)
- الکافی جلد ۲ ش ۸۴۹ (روایت شده از: امام حسن مجتبى عليه السلام)