يَرْجُو
ریشه کلمه
- رجو (۲۸ بار)
قاموس قرآن
اميد. [نساء:104]. شما از خدا چيزى اميدا داريد كه آنها ندارند [يونس:11]. اميدوارى لقاء اللّه آن است كه منتظر آن باشيم و بارى آن كار كنيم آن كه اين انتظار و اميد را ندارد نسبت بدان بى اعتنا است م كارى نمىكند و اين تعبير عبارت اخرى بى عقيده بودن به معاد است كه در بسيارى از آيات آمده است. [نور:60]. يعنى اميدى به نكاح ندارند كه ميدانند كسى به تزويج آنها رغبت نمىكند. خودشان نيز آن حال ندارند. رجاء و رجو را گاهى خوف گفتهاند در صحاح آمده: گاهى رجاء و رجو به معنى خوف آيد. در قاموس نيز در بعضى جاها آن را گفته است راغب گويد علت اين آنست كه خوف رجا متلازم اند، در آيه [فرقان:40]. فرموده: بلكه از معاد نمىترسند در آيه [احزاب:21]. خوف و اميد هر دو گفته شده است. *[نوح:13]. طبرسى در ذيل اين آيه فرموده: رجاء به معنى خوف است و شعرابى ذويب را شاهد آورده كه گويد: اذا لسعته النحل لم يرج لسعها و خالفها فى بيت نوب عواسل يعنى چون زبنور عسل او را بگزد از گزيدن آن نمىترسد و بار ديگر براى عسل گرفتن به خانه زنبور آيد. نوب نوعى از زنبور عسل است و عواسل عسل گيرندههاست. راغب نيز اين شعر را نقل كرده و به جاى عواسل عوامل گفته. زمخشرى آن را در ذيل آيه [عنكبوت:5]. شاهد نقل مىكند كه گويند: رجاء به معنى خوف است. آيه گذشته را طبرسى اين طور معنى كرده: چرا از عظمت خدا نمىترسيد؟ ولى بهتر است كه رجاء در آيه به معنى اميد باشد يعنى چه شده كه براى خدا عظمتى اميد نداريد و خدا را قوى نمىدانيد تا او را بندگى كنيد و حل مشكلات ار او بخواهيد و از وى بترسيد؟ در آيه [عنكبوت:36]. ظاهراً مراد خوف است يعنى خدا را عبادت كنيد و از روز قيامت بترسيد. و يا مراد آن است اميدوار روز آخرت باشيد و براى آن كار كنيد و بدانيد كه قيامت هست. ناگفته نماند چنان كه از راغب نقل شد اميد و خوف متلازماند چون به چيزى اميدوار باشيم در همان حال خوف نرسيدن به آن هم هست پس اگر آيات گذشته را خوف يا اميد معنى كنيم چندان تفاوتى نخواهد داشت. * ارجاء را تأخير معنى كردهاند در اقرب الموارد گويد «ارجى الامر: اخّره» كار را به تأخير انداخت. «ارجيت الامر: اخّرته» كار را به تأخير انداختم (صحاح) طبرسى ذيل آيه 111 اعراف گويد: ارجاء به معنى تأخير است. * [احزاب:51]. يعنى از زنان آن كه را مىخواهى ترك و از خود دور مىگردانى و هر كه را خواستى نزد خود اسكان مىدهى. در الميزان گويد: اين سخن كنايه از ردّ و قبول است و سياق آيه دلالت دارد كه آن حضرت در ردّ و قبول زنى كه خود را به او بذل كرده مختار است. به نظر مىآيد كه راجع به همه زنان آن حضرت باشد و مراد از آن اين است كه بعد از اداى حق واجب ايشان به هر يك هر قدر اظهار علاقه كنى يى كمتر به منزلش بروى و... اختيار با تو است و اللّه العالم. و احتمال داده شده كه مراد سقوط وظيفه هم خوابگى و غيره باشد. * [شعراء:36]. در اين آيه و در آيه 111 سوره اعراف آمده است. بعضى آن را بكسر هاء خواندهاند. عاصم و حمزه بكسر جيم و سكون هاء و بعضى «ارجثه» به ضمّ هاء خوانده و ميان جيم و هاء، همزه آوردهاند (مجمع) اگر هاء را ساكن بخوانيم بايد آن را حرف سكت بدانيم چنانكه الميزان گفته . بنا به قرائت عاصم و حمزه مفعول ارجه محذوف است وها براى سكت است نه ضمير و بنا بر قرائت ديگران هاء ضمير است ومراد از آن موسى مىباشد معنى آيه چنين است: موسى و برادزش را به تأخير انداز و در عقوبت آنها عجله نكن و مأمورانى به شهرها بفرست تا ساحران را جمع كرده و بياورند. * [توبه:106]. يعنى ديگران از مردم براى امر خدا تأخير انداخته شدهاند يا خدا آنها را عذاب و يا بر آنها توبه مىكند و خدا دانا و حكيم است. مراد از اين مرجون لامراللّه كيستند؟ مضمون آيه 100 از سوره توبه چنين است: از اعراب باديه نشين كه در اطراف شما اند و نيز از اهل مدينه منافقان هستند كه آنها را دو دفعه عذاب خواهيم كرد و آيه 101. بدين مضمون است: و ديگران كه اعتراف به گناه خويش كرده عمل صالح. بد را با هم آميختهاند شايد خدا به آنها بر گردد كه خدا غفور و رحيم است. آن وقت بعد از سه آيه مىرسيم به آيه مورد بحث اين آيه چنانكه در الميزان گفته عطف است به آيه 101 كه مضمونش ذكر گرديد. به عقيده الميزان اين آيه منطبق است بر مستضعفين كه واسطهاند ميان نيكوكاران و بدكاران گرچه در اسباب نزول وارد است كه درباره آن سه نفر نازل شد كه از جهاد تخلف و بعد توبه كردند و كيف كان آيه مال امر آنها را مخفى ميدارد و در عليم و باقى مىگذارد حتى از دو اسم عليم و حكيم كه در ذيل آيه هست چيزى از عاقبت كار آنها روشن نمىشود. سخن الميزان كاملاً عالى و دقيق است ولى انطباق مرجون لامراللّه بر مستضعفين روشن نيست زيرا آيه 98 سوره نساء كه درباره مستضعفين است در آيه ما بعد آن آمده [نساء:99]اين آيه طرف غفران را تقويت مىكند به خلاف مرجون لامر اللّه كه در ذيل آيه آنها «وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ» آمده كه هيچ طرف از عذاب و رحمت را تقويت نمىكند. در كافى براى هر يك از آن دو گروه با بى منعقد كرده و روايتشان برخلاف هم است و نيز در باب اصناف الناس از كتاب ايمان و كفر آن دو را غير هم شمرده است. در المنار گويد:مراد از مرجون لامراللّه عداهاى از تخلّف كنندگان از جهاداند كه عذاب و رحمت آنها مبهم است ولى در آيه 118 توبه، حال آنها روشن شده. آيه 118. درباره قبول توبه آن سه نفر است كه از جهاد تخلّف كردند «وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِفُّوا... ثُمَّ تابَ عَلَيهِمْ لِيَتُوبُوا...» ناگفته نماند اين سخن قابل قبول نيست زيرا جمله «اِمَّا يُعَذِّبُّهِمْ وَ اِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ» در مرجون لامراللّه نشان مىدهد كه غفران و عذاب در روز قيامت خواهد بود نه اينكه تأخير انداخته شدهاند تا روشن شود كه توبه شان قبول خواهد شد يا نه؟ در الميزان آمده: قصه آنها بر اين آيه منطبق نيست. از كلام مرحوم طبرسى كه درباره آيه جريان تخلف آن سه نفر و قبول توبه شان را نقل كرده بدست مىآيد كه نظرش تطبيق آيه بر مخلّفين است. عياشى در تفسير خود از امام باقر ا«عليه السلام» نقل كرده فرمود: مرجون لامراللّه مردمى مشرك بودند كه امثال حمزه و جعفر و غيره را كشتند بعد به اسلام داخل شدند خدا را يكتا خواندند و شرك را رها نموند. ايمان را به حقيقت نشناختند كه مؤمن و مستحق بشت گردند و در انكار هم نبودند كه كافر و مستحق آتش باشند آنها را يا عذاب مىكند و يا بر آنها توبه مىنمايد. اين روايت روشن مىكند كه مرجون لامراللّه غير از متخلفين است و كار آنها به قيامت مانده است. در روايت ديگرى از امام صادق «عليه السلام» نقل مىكند كه آنها قومى از مشركين اند خون مسلمانان را ريختند و بعد اسلام آوردند پس آنهايند مرجون لامراللّه و در روايت ديگرى از امام صادق «عليه السلام» مستضعفين قال: «هم ليسوا بالمؤمنين و لابالكفار و هم المرجون لامراللّه». «قال عمران سئلت ابا عبداللّه «عليه السلام» عن المستضعفين قال: هم ليسوا بالمؤمنين و لا بالكفار و هم المرجون لامراللّه». فكر مىكنم كخه مراد امام «عليه السلام» از مستضعفين همانها بيست كه در آيه 98 نساء آمده زيرا كه آنها جانب غفرانشان تقويت شده چنان كه گفته شد.