الفتح ٢٦
ترجمه
الفتح ٢٥ | آیه ٢٦ | الفتح ٢٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْحَمِیَّةَ»: تعصب و جانبداری. سر باز زدن. غیرت. «حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ»: تعصب ناشی از جهالت و نادانی. جانبداری جاهلانه و بدون دلیل و برهان. غیرت غیرمنطقی و تعصب بیجا. بدل از (الْحَمِیَّةَ) است. «کَلِمَةَ التَّقْوی»: سخن پرهیزگارانه. سخنی که با گفتن آن، انسان خویشتن را از عذاب میرهاند که سخن توحید یعنی: لآ إِلهَ إِلاَّ اللهُ است. روحیه پرهیزگاری (نگا: تفسیر نمونه). روح ایمان (نگا: مجادله / ، نساء / همچنین: تفسیر المیزان). «أَحَقَّ»: سزاوارتر و شایستهتر. «أَهْلَهَا»: درخور و برازنده آن. مستحق آن.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ... (۲) وَ هُوَ الَّذِي کَفَ أَيْدِيَهُمْ... (۲) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا... (۳)
تفسیر
- آيات ۱۸ - ۲۸ سوره فتح
- اشاره به اينكه مقصود از رضا و سخط خدا ثواب و عقاب او است و آيه : ((لقد رضىالله عن المؤ منين اذ يبايعونك تحت الشجرة ...)) اخبار از پاداش و ثواب بيعت كنندگاناست
- توضيحى راجع به تفريع جمله : ((فعلم ما فى قلوبهم )) بر قلبش : ((لقد رضىالله ...))
- مقصود از ناس در جمله ((فكف ايدى الناس عنكم ))
- اخبارات غيبى و پيشگويى هايى كه در سوره فتح آمده است
- بيان آياتى كه راجع به جنگ نكردن با مشركين مكه و صلح با آنان است
- مقصود از ((كلمة التقوى )) و اينكه مؤ منين احق به آن واهل آن هستند
- فتح قريب فتح حديبيه است ، نه فتح خيبر و يا فتح مكه چنانچه بعضى پنداشته اند
- رواياتى درباره روز شجره و تجديد بيعت مسلمانان بارسول الله (ص )
- همه شركت كنندگان در بيعت روز شجره به پيمان خود وفا نكردند
- چند روايت درباره مراد از ((كلمه التقوى )) در جمله ((و الزمهم كلمه التقوى ))
- رواياتى راجع به ماجراى جنگ و فتح خيبر
- فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه ...
- فتح قلعه خيبر بدست مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام
- آنچه بعد از جريان فتح قلعه خيبر اتفاق افتاد
- تسليم شدن مردم فدك و تقسيم اموال خيبر بين مسلمانان
- آوردن گوسفند مسموم يك يهوديه براى رسول الله (ص )
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً «26»
آنگاه كه كافران، تعصّب (آن هم) تعصّب جاهليّت را (نسبت به شما) در قلبهاى خود جا داده بودند. پس خداوند آرامش خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد (و آنان براى صلح آماده شدند) و خداوند آنان را به حقيقت تقوا ملزم ساخت كه به آن سزاوارتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چيز آگاه است.
نکته ها
«حميت» به معناى گرمى و داغى است و به خشم و تعصّب شديد نيز اطلاق مىشود.
تعصّب اگر بر اساس جهالت باشد، نكوهيده ولى اگر بر اساس غيرت دينى و پافشارى بر حق و منطق باشد نيكوست.
در ماجراى صلح حديبيّه، حضرت على عليه السلام به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله صلحنامه را با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»* آغاز كردند، مشركان گفتند كه ما قبول نداريم و حضرت، آن را به
جلد 9 - صفحه 142
«بسمك اللهم» تغيير دادند، سپس مشركان از كلمه «رسول اللّه» ايراد گرفتند كه بايد حذف شود. بار ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله اين تغيير را با آرامش پذيرفت و لقب «رسول اللّه» را حذف كردند، اين نمونه حميّت مشركان و نزول سكينه بر پيامبر و يارانش بود.
اسلام، با فرهنگ جاهليّت به هر نوعى كه باشد مبارزه مىكند؛ «ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ» «1»، «تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ» «2» و «حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ»
دل انسان، هم مركز ارتباط با خدا و رشد فضايل است و هم بستر گسترش مفاسد:
رشد معنوى: «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ» «3»، «أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» «4» و «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» «5»
گسترش منفى: «سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ» «6»، «يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرِينَ» «7» و «اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ» «8»
در حديث مىخوانيم كه مراد از «كَلِمَةَ التَّقْوى» ايمان است. «9»
پیام ها
1- تعصّب جاهليّت، عامل بستن راه مسجد بر مؤمنان است. صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ... فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ
2- آنچه انسان را در برابر تعصّبهاى جاهلى حفظ مىكند، سكينه و آرامش است. حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ ... فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ
3- مفاسد اخلاقى، در بستر كفر رشد و نمو مىكند و ايمان به خدا مانع رشد غرايز منفى است. الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ ...
4- تعصّب و ايستادگى، اگر همراه با استدلال و منطق باشد، ارزش دارد، آنچه مورد انتقاد است، خشم و تعصّب برخاسته از جاهليّت است. «حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ»
«1». آل عمران، 154.
«2». احزاب، 33.
«3». رعد، 28.
«4». فتح، 4.
«5». آلعمران، 103.
«6». آلعمران، 151.
«7». اعراف، 101.
«8». زمر، 45.
«9». تفسير نورالثقلين.
جلد 9 - صفحه 143
5- درمقابل رفتار جاهلانه نبايد مقابله به مثل كرد. حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ ... فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ
6- خداوند مؤمنان را در برابر كينهها و تعصّبها، تنها نمىگذارد. حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ ...
فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ
7- آرامش و سكينه را با مال و مقام و تعداد نفرات، نمىتوان تحصيل كرد، بلكه هديه الهى است. «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ»
8- همين كه خدا و رسول، صلح را در حديبيّه از هجوم و جهاد بهتر دانستند، مؤمنان بايد به آن ملتزم و پايبند باشند. «أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى»
9- تقوايى ارزش دارد كه دائمى باشد نه موسمى. «أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى»
10- براى دريافت الطاف الهى، بايد اهليّت و لياقت توسط خود افراد بوجود آيد.
«كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها»
11- انتخابها و اولويّتها، با شعار و توقع نيست، بلكه بايد آگاهانه و عالمانه باشد. «كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً «26»
إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا: ياد بياور اى پيغمبر چون گردانيدند آنانكه كافر شدند، فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ: در دلهاى خود حميت را، يعنى آن چيزى را كه دل را افروخته نمايد از خشم و غضب كه از تعصب و تكبر و غيرت ناشى شده
جلد 12 - صفحه 166
باشد، پس تفسير حميت فرمايد بر طريق بدليت، حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ: درآوردند در دل خود تعصب زمان جاهليت را كه باعث فوران غضب آنها شد و به جهت آن گفتند چون حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله پدران و برادران ما را در بدر و احد كشته، سوگند به لات و عزى كه او را در منازل خود درنياوريم. يا چون پدران ما مطيع او نشدند ما نيز منقاد او نشويم و ايمان نياوريم. خلاصه چون حميت جاهليت را مرعى داشتند، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ: پس نازل فرمود خداى تعالى طمأنينه و سكون خود را، يعنى آن چيزى كه سبب اطمينان بود نازل فرمود خدا، عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ: بر پيغمبر خود و بر مؤمنين تا ترك مقاتله نمودند و به مصالحه راضى شدند، وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى: و لازم ساخت يعنى ثابت گردانيد خداى تعالى مؤمنان را سخنى كه سبب پرهيزكارى است از طغيان و عدوان. مراد كلمه شهادت است، يا بسم اللّه الرحمن الرحيم كه اهل مكه نگذاشتند كه در عنوان صلحنامه نوشته شود، يا محمد رسول اللّه را كه راضى به كتابت آن نشدند. وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها: و هستند مؤمنان سزاوارتر بدان از مشركان و از اهل آن و اولى به آن، يعنى ايشانند كه استحقاق و اهليت اين كلمه را دارند نه غير ايشان، يا ايشان احقند به نزول سكينه يا احقند به مكه و دخول آن از اهل آن. وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً: و هست خدا به هر چيزى دانا و از آن جمله علم او سبحانه است به بواطن سراير آدميان، و لذا ذمّ مشركان نموده به حميت و مدح مؤمنان فرموده به انزال سكينه و لزوم كلمه كه قبل گذشت.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً «26» لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً «27» هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً «28» مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً «29»
ترجمه
هنگاميكه قرار دادند آنانكه كافر شدند در دلهاشان خوى بد و عصبيّت زمان نادانيرا پس فرو فرستاد خدا آرامش را بر رسولش و بر گروندگان و ثابت نمود ايشانرا بسخن پرهيزكارى و بودند سزاوارتر بآن و اهلش و بوده است خدا بهمه چيز دانا
بتحقيق راست گردانيد خدا خواب پيغمبر خود را بحق كه هر آينه داخل خواهيد شد البته در مسجد الحرام اگر خواسته باشد خدا ايمنان با آنكه تراشندگانيد سرهاتان را و كوتاه كنندگان نمىترسيد پس دانست آنچه را ندانستيد پس قرار داد پيش از اين فتحى نزديك
او است آنكه فرستاد پيغمبرش را با هدايت و دين حق تا غالب سازدش بر همه اديان و كافى است خدا كه باشد گواه
محمد رسول خدا است و آنانكه با اويند سخت دلانند بر كافران و مهربانان ميان خودشان ميبينى ايشانرا ركوع كنندگان سجود كنندگان مىطلبند تفضّلى را از خدا و خشنودى او را نشانه ايشان در رويهاشان است از اثر سجده اينست صفتشان در تورية و صفتشان در انجيل آنان مانند كشتى باشند كه برآورد شاخهاش را پس قوى گرداند آنرا پس محكم شود پس راست بايستد بر ساقههايش كه بشگفت
جلد 5 صفحه 32
ميآورد زراعت كنندگانرا تا بخشم آورد بسبب ايشان كافران را وعده داد خدا آنانرا كه ايمان آوردند و كردند كارهاى شايسته از ايشان آمرزشى و پاداشى بزرگ.
تفسير
كفّار مكّه مستحقّ عذاب موعود در آيات سابقه شدند وقتى كه در دل خودشان قرار دادند حميّت و حرارت ناشى از تأنّف و تفرعن و تعصّب زمان جاهليّت را كه مردم متخلّق بأخلاق اسلامى نبودند و در حديث قمّى ره كه اجمالى از آن در اول سوره نقل شد ذكر شده كه بعد از تراضى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم با قريش بصلح و قرار نوشتن صلحنامه آنحضرت بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود بنويس بسم اللّه الرّحمن الرّحيم پس سهيل بن عمرو كه از طرف قريش براى عقد صلح آمده بود گفت ما رحمن را نميشناسيم بنويس چنانچه پدرانت مينوشتند باسمك اللّهم حضرت بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود بنويس آنهم اسم خدا است پس امير المؤمنين نوشت اين قرارداد محمد رسول خدا و جماعت قريش است سهيل بن عمرو گفت اگر ما محمّد را پيغمبر خدا ميدانستيم با او جنگ نميكرديم بنويس محمّد بن عبد اللّه مگر از نسب خود عار داريد پس پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من پيغمبر خدايم اگر چه شما اقرار نداريد و بامير المؤمنين فرمود محو كن و بنويس محمّد بن عبد اللّه حضرت عرض كرد من نام تو را هرگز از نبوّت محو نميكنم و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم آنرا بدست خود محو فرمود و بامير المؤمنين عليه السّلام گفت قسم بخدا از ابناء اين قوم براى تو چنين روزى خواهد آمد و چون در جنگ صفّين بنابر مصالحه و رأى حكمين شد نوشته گرديد اين قرارداد امير المؤمنين على عليه السّلام است با معاوية بن ابى سفيان پس عمرو بن عاص گفت اگر ما تو را امير المؤمنين ميدانستيم با تو جنگ نميكرديم و صدق فرمايش پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم ظاهر گرديد آنچه ذكر شد خلاصه مستفاد از حديث سابق است و در ذيل اين آيه فرموده حميّت جاهليّت همان بود كه در باره خدا و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم اعمال نمودند و گفتند ما رحمن و رحيم را نمىشناسيم و اگر تو را پيغمبر ميدانستيم با تو جنگ نميكرديم و بنظر حقير شامل است تأنّف آنها از ورود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در مكّه و امثال اين تكبّرات بيجا را كه در بعضى از موارد ضروريّه بايد تحمّل نمود لذا خداوند فرموده پس نازل نمود خدا
جلد 5 صفحه 33
سكينه و وقار و قدرت تحمّل از ناملائمات را بر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل ايمان كه خريدند آن تكبّر بيجا را بجاى خود و حفظ نمودند نفوس مسلمانانرا از تلف و ثابت فرمود ايشانرا بر كلمه لا اله الا اللّه كه دلالت دارد بر نفى شرك و هر عمل ناروائى و اثبات توحيد و هر عمل شايسته بجائى و البتّه اهل ايمان احقّ و اولى بحق و حقيقت و اهل آن كلمه طيّبه بوده و هستند و در روايات كلمه تقوى بكلمه اخلاص و ايمان و امير المؤمنين عليه السّلام و اهل بيت اطهار تفسير شده و بنظر حقير هر قول و فعلى كه ناشى از پرهيزكارى و اجتناب از محارم الهيّه و اخلاق رذيله باشد كلمه تقوى و مظهر پرهيزكارى است و در روايات بمصاديق جليّه تفسير شده و خداوند بتمام اسرار و اعمال بندگان دانا است و بر طبق آن پاداش خواهد داد و چون منافقين مذكور در آيات سابقه تصوّر نموده يا ميگفتند خواب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه در حديث قمّى ره بدوا ذكر شده بود دروغ شده خداوند با تأكيد تمام آنها را ردّ فرموده كه نه چنين است خدا پيغمبر خود را در خوابى كه ديده محقّقا براستى و حق و حقيقت دلالت فرموده و قسم ياد فرموده خواب انبيا و اوليا دروغ نميشود البتّه در سال آتيه داخل در مسجد الحرام ميشويد و با كمال اطمينان موفق خواهيد شد بتمام اعمال عمره كه سر بتراشيد يا مو را كوتاه كنيد و از احرام بيرون آئيد انشاء اللّه تعالى با امنيّت و نداشتن ترس از احدى و ظاهرا تعليق بر مشيّت براى تيمّن و تبرّك بنام خدا و تعليم مردم در اخبار از آتيه است اگرچه گفتهاند راجع بدخول با امنيّت و نداشتن ترس است يا براى خارج نمودن كسانى است كه تا سال ديگر زنده نباشند از مسلمانان يا ان بمعناى اذاست و امثال اينها كه بنظر حقير وقعى ندارد در هر حال خدا ميداند مصالح تأخير فتح را و مردم نميدانند آن و ساير حكمتها را لذا در مراجعت از حديبيّه خداوند فتح پرفائده و غنيمت قلعه خيبر را بدست امير المؤمنين عليه السّلام مرزوق مسلمانان فرمود تا دلها بآن تسكين يابد و اميد فتح بآن تقويت گردد و بشارت بالاترى بمسلمانان داد و آن مژده غلبه اسلام است بر تمام اديان بنسخ دين حق و ابطال باطل با حجّت و دليل و تسلّط مسلمانان در عالم بر ارباب اديان بسرعت تا درجهاى و بحدّ كمال در زمان ظهور امام زمان كه جز دين حق و مذهب اثنى عشرى در دنيا نباشد و ظلم و
جلد 5 صفحه 34
فساد مبدّل بعدل و داد گردد و در اين مقام شمّهئى راجع باين آيه در سوره توبه گذشت و كافى است خدا كه شاهد باشد بر صدق اين مواعيد و آنكه محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خدا است و تمام وعدههايش حق و صدق است و آنكسانيكه واقعا و ظاهرا با او هستند و به بيان و شمشير كمك بترويج اسلام مينمايند سخت دل و سختگير بر كفّار و رحيم و مهربان با مسلمانانند و در اين صفت امير المؤمنين عليه السّلام بمقامى رسيده كه منقاربند كرده ز سستى هزار جاى تا اولين دريچه آن طائر قياس سلام اللّه عليه و على اولاده الطاهرين بايد بحالات مختلفه آنحضرت در اين دو مورد نظر نمود و مبهوت و متحيّر شد كه چگونه مظهر غضب و رحمت الهى شده است مىبينى تو اى بيننده ايشانرا كه غالبا مشغول نمازند و ركوع و سجود مينمايند براى نيل به تفضّلات الهى در پاداش اعمالشان چون خودش وعده ثواب داده نه آنكه بآن اعمال ذى حقّ شوند بر خدا و براى خوشنودى او چون بنده بايد موجبات خوشنودى مولى را فراهم نمايد تا بوظيفه خود عمل نموده باشد و علامت ظاهرى ايشان در صورتهاشان اثر سجود در پيشانى است و بنقل فقيه از امام صادق عليه السّلام آن اثر بيدارى شب براى نماز است و شايد اشاره باشد بحديث نبوى كه زيادى نماز در شب روى را در روز نيكو كند اين اوصاف شگفتآور ياران حقيقى پيغمبر آخر الزمان است كه در تورية ذكر شده و مثل ايشان در انجيل هم همين است و نكته تكرار مثلهم و اكتفا ننمودن به و الانجيل بنظر حقير تأكيد معنى و نفى احتمال ذكر بعضى از اوصاف در تورية و بعضى در انجيل است خدا ميخواهد تصريح بفرمايد كه تمام اين اوصاف هم در تورية ذكر شده هم در انجيل و از خود براى آنها مثلى زده و آن آنستكه پيروان پيغمبر خاتم مانند كشتى باشند كه شاخههاى ضعيف خود را در بدو امر از زمين بيرون ميآورد و بتدريج قوى مينمايد آنرا و كمك ميرساند بآن پس درشت و محكم ميشود پس بپاى خود راست مىايستد و متمايل و متزلزل نميگردد و چون زارعان آنرا ببينند خورسند شوند و بشگفت درآيند تا بخشم درآورد خدا بآنشاخههاى ضعيفى كه در مدّت كمى قوى و پايدار شدند كه مسلمانانند كفار را و وعده داده است خدا آنكسانيرا كه قلبا ايمان آوردند باصول دين و مذهب و بجا آوردند اعمال صالحه را با شرط قبول
جلد 5 صفحه 35
آن كه ولايت ائمه اطهار است از بين اصحاب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم آمرزش گناهان و اجر بزرگ بىپايان آخرت را و بنابراين كلمه من تبعيضيه است و بنظر حقير رسيده از حديث نبوى كه در امالى نقل شده راجع بشأن نزول اين آيه كه مستفاد از آن اينست كه روز قيامت امير المؤمنين عليه السّلام لوائى از نور بدست ميگيرد و از ميان مهاجر و انصار و ساير مسلمانان دسته دسته شيعيان خود را تحت لواء قرار داده ببهشت ميبرد و ديگران را بجاى خود باقى ميگذارد و بعضى من را بيانيه گرفتهاند و بنا بر اين الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات مبيّن اوصاف ياران پيغمبر آخر الزّمان است و انصاف آنستكه من بيانيّه در اين قبيل موارد حسنى ندارد چون اوصاف مذكوره در آيه شريفه معرّف اصحاب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم است نه مبيّن اهل ايمان و اعمال صالحه و اللّه اعلم در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه حفظ كنيد اموال و كسان خود را از تلف بقرائت انّا فتحنا چون كسيكه مداومت بتلاوت آن داشته باشد روز قيامت منادى ندا كند او را بطوريكه تمام خلق بشنوند كه تو از بندگان شايسته منى او را در بهشت جاى دهيد و بنوشانيد باو از رحيق مختوم و الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على محمد و آله الطاهرين.
جلد 5 صفحه 36
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِذ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي المُؤمِنِينَ وَ أَلزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوي وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهلَها وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيماً «26»
زماني که قرار دادند كساني که كافر شدند در قلوب خود حميت را همان
جلد 16 - صفحه 216
حميت جاهليت را پس خداوند نازل فرمود سكينه و قوت قلب را بر رسول خود و بر مؤمنين ثبات قدم و اطمينان خاطر، و لازم فرمود بر آنها كلمه تقوي را و بودند آنها اهل تقوي و سزاوار تقوي و احق بآن و هست خداوند بهر چيزي دانا.
عمده مانعي که باعث اينکه شد که كفار و مشركين ايمان نياوردند همان حميت و عصبيت جاهليت بود که تقليد آباء و اجداد خود ميكردند چنانچه در بسياري از آيات تصريح باين دارد بعلاوه قساوت قلب و سياهي دل تسلط شيطان مكر و حيله، رؤساء عادت بفحشاء و منكرات، كبر و نخوت و ساير اخلاق رذيله و عناد خود را از قابليت هدايت انداختهاند که ميفرمايد:
إِذ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا تمام طبقات كفر را شامل ميشود از طبيعي دهري مشركين يهود نصاري مجوس بلكه ارباب ضلالت و بدعت و منكرين ضروريات.
فِي قُلُوبِهِمُ الحَمِيَّةَ همان عصبيت آبائي و اجدادي حَمِيَّةَ الجاهِلِيَّةِ مثل دوره جاهليت و مثل دوره حاضر.
فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي المُؤمِنِينَ در مقابل آن حميت خداوند ثبات قدم و قوت قلب باينها داده که هر چه امر سختتر شود قوت قلب آنها بيشتر ميشود و ايستادگي ميكنند تا فتح و پيروزي نصيب آنها شود و لو بكشتن و كشته شدن باشد.
نكتتان: يكي آنكه قبلا که تذكر داديم در صاحب غار. و دومي آنكه كساني که در امر جهاد سستي كردند يا تقاعد نمودند يا فرار كردند مؤمن نيستند ..
وَ أَلزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوي بمراتب تقوي تقواي از عقائد فاسده و اخلاق رذيله و اعمال سيئه و از ترك واجبات بالاخص جهاد.
وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهلَها ممكن است مرجع ضمير بها و اهلها سكينه باشد يعني مؤمنين سزاوارتر هستند بنزول سكينه در قلوب آنها و اهليت دارند براي آن و ممكن است تقوي باشد که مؤمن اهل تقوي و سزاوار آن است و معني دوم اقرب است وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيماً.
217
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 26)- تعصب و حمیت جاهلیت بزرگترین سدّ راه کفار! در اینجا باز مسائل مربوط به ماجرای «حدیبیه» تعقیب میشود، و صحنههای دیگری از این ماجرای عظیم را مجسم میکند.
ج4، ص484
نخست به یکی از مهمترین عوامل باز دارنده کفّار از ایمان به خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و تسلیم در مقابل حق و عدالت اشاره کرده، میگوید: به خاطر بیاورید «هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند» (إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ).
و به خاطر آن مانع ورود پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانی شدند، و گفتند: اگر اینها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشتهاند وارد سرزمین و خانههای ما شوند و سالم باز گردند، عرب در باره ما چه خواهد گفت؟ و چه اعتبار و حیثیتی برای ما باقی میماند؟
آنها با این عمل هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شکستند، و هم سنتهای خود را زیر پا گذاشتند، و هم پرده ضخیمی میان خود و حقیقت کشیدند.
سپس میافزاید: «و (در مقابل) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش مؤمنان نازل فرمود» (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ).
این آرامش که مولود ایمان و اعتقاد به خداوند، و اعتماد بر لطف او بود، آنها را به خونسردی و تسلط بر نفس دعوت کرد، تا آنجا که برای حفظ اهداف بزرگ خود حاضر شدند جمله «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» را- که رمز اسلام در شروع کارها بود- بردارند، و به جای آن «بسمک اللّهمّ»- که از یادگارهای دوران گذشته عرب بود- در آغاز صلحنامه حدیبیه بنگارند و حتی لقب «رسول اللّه» را از کنار نام گرامی «محمد» صلّی اللّه علیه و اله حذف کنند. و حاضر شدند که بر خلاف عشق و علاقه سوزانی که به زیارت خانه خدا و مراسم عمره داشتند از همان «حدیبیه» به سوی مدینه باز گردند، و شترهای خود را بر خلاف سنت حج و عمره در همانجا قربانی کنند، و بدون انجام مناسک از احرام به در آیند.
آری! فرهنگ جاهلیت دعوت به «حمیت» و «تعصب» و «خشم جاهلی» میکند، ولی فرهنگ اسلام به «سکینه» و «آرامش» و «تسلط بر نفس».
سپس میافزاید: «و (خداوند) آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایستهتر و اهل آن بودند» (وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها).
ج4، ص485
در پایان آیه میفرماید: «و خداوند به همه چیز داناست» (وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً).
او هم نیات سوء کفار را میداند، و هم پاکدلی مؤمنان راستین را، در اینجا سکینه و تقوا نازل میکند، و در آنجا حمیت جاهلیت را مسلّط میسازد.
نکات آیه
۱ - تعصّب جاهلى و غرور مشرکان مکه، مایه بستن راه مسجدالحرام بر مؤمنان در حدیبیه (هم الذین کفروا و صدّوکم عن المسجدالحرام... إذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة) «إذ» ظرف براى «صدّوا» است.
۲ - کفر، زادگاه تعصب هاى جاهلى و استکبار (إذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة حمیّة الجهلیّة) تعبیر «کفروا» مى رساند که «کفر» در شکل گیرى و شعلهورى تعصب هاى جاهلى، نقش اساسى دارد و به تعبیر دیگر، وصف کفر مشعر به علیت است.
۳ - وجود استکبار و تعصب هاى جاهلى در قلب مشرکان، زمینه استحقاق آنان براى عذاب الهى (لعذّبنا الذین کفروا منهم ... إذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة) «إذ» ممکن است ظرف براى «لعذّبنا» باشد.
۴ - تعصب مبتنى بر جهالت، امرى نکوهیده است; و نه پافشارى بر ارزش هاى عالمانه، منطقى و راستین. (إذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة حمیّة الجهلیّة) برداشت بالا بر این اساس است که «حمیّة الجهلیّة» قید احترازى باشد; یعنى، تعصب و غیرت بر دو گونه است: ۱- پافشارى بر مسائل علمى و منطقى، ۲- تعصب جاهلانه که مشرکان نوع اخیر را داشته اند.
۵ - خداوند، یادآورنده شرایط سخت مواجهه با مشرکانِ متعصب جاهل و امداد خویش به مؤمنان (إذ جعل الذین کفروا) در صورتى که «إذ» متعلق به فعل مقدر «اُذکر» باشد، برداشت بالا به دست مى آید.
۶ - رذیلت هاى اخلاقى، داراى ریشه در نوع رفتار و انتخاب هاى پیشین انسان (إذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة حمیّة الجهلیّة) با توجه به این که فاعل «جعل»، «الذین کفروا» است و با الغاى خصوصیت، مطلب بالا قابل برداشت است.
۷ - نزول آرامش بر پیامبر(ص) و مؤمنان از سوى خدا، در قبال تعصب ورزى جاهلانه مشرکان در حدیبیه (فأنزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین)
۸ - آرامش روحى و شکیبایى در بحران ها، نعمتى الهى است. (فأنزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین) تعبیر «سکینة» و انتساب آن به خداوند، بیانگر مطلب بالا است.
۹ - تحمل تعصب هاى جاهلانه مشرکان در حدیبیه، امرى دشوار براى پیامبر(ص) و مؤمنان (فأنزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین) از نزول «آرامش» استفاده مى شود که دستکم زمینه نگرانى و دشوارى براى مؤمنان وجود داشته است.
۱۰ - اصرار تعصب آمیز مشرکان مکه، بر نیامدن «بسمله» و عنوان «رسول اللّه» در متن صلحنامه حدیبیه * (إذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة حمیّة الجهلیّة) با توجّه به شأن نزول آیه شریفه، استفاده مى شود که خشم و عصبیت مشرکان در زمینه یادشده بود.
۱۱ - نیاز رهبرى به آرامش و عدم نگرانى در تصمیم گیرى ها، بیش از پیروان * (فأنزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین) تقدم «على رسوله» بر «على المؤمنین»، مى تواند بیانگر مطلب بالا باشد.
۱۲ - وصول فیض و امداد الهى، نخست به پیامبر(ص) و سپس به مؤمنان و امت آن حضرت* (فأنزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین) تقدم «على رسوله» بر «على المؤمنین»، مى تواند بیانگر مطلب بالا باشد.
۱۳ - ساحت پیامبر(ص) و مؤمنان راستین، مبرّا از لجاجت، خشم و تعصب جاهلى (إذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة حمیّة الجهلیّة فأنزل اللّه سکینته) از مقابله رسول و مؤمنان با کافران متعصبِ جهالت پیشه، مطلب بالا استفاده مى شود.
۱۴ - آرامش و بردبارى، سلاحى کارآمد و سازنده در رویارویى با خشم و تعصب جاهلانه (فى قلوبهم الحمیّة ... فأنزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین) از این که خداوند، در قبال لجاجت و خشم جاهلانه مشرکان، پیامبر(ص) و مؤمنان را به سلاح آرامش و طمأنینه مجهز ساخته است; مطلب بالا استفاده مى شود.
۱۵ - تثبیت روح تقوا در پیامبر(ص) و مؤمنان، در جریان حدیبیه به اراده الهى (و ألزمهم کلمة التقوى)
۱۶ - آرامش و اطمینان روحى، زمینه پایبندى به اصل تقوا و خویشتن دارى * (فأنزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین و ألزمهم کلمة التقوى) نزول سکینه ممکن است مقدمه برخوردارى از روح تقوا باشد و تقدم لفظى دلالت بر تقدم معنوى نماید.
۱۷ - پیامبر(ص) و مؤمنان، سزاوارترین و شایسته ترین انسان ها براى برخوردارى از روح تقوا (و ألزمهم کلمة التقوى و کانوا أحقّ بها و أهلها)
۱۸ - امدادها و الطاف الهى به انسان ها، براساس لیاقت و استحقاق آنان (و ألزمهم کلمة التقوى و کانوا أحقّ بها و أهلها) چنانچه «و کانوا أحقّ بها...» در مقام تعلیل براى «ألزمهم» بوده و تعبیر «ألزمهم» به معناى قرین ساختن و بهره مند نمودن باشد; نه واجب ساختن، مى توان به نکته یاد شده پى برد.
۱۹- ایجاد مصونیت و مقاومت روحى در مؤمنان، شایسته ترین شیوه براى مقابله با هجوم کفر و جهل * (فى قلوبهم الحمیّة ... و ألزمهم کلمة التقوى و کانوا أحقّ بها و أهلها) خداوند، در قبال خشم و تعصب جاهلى مشرکان، در مؤمنان روح آرامش و مقاومت را تقویت کرده است. از این مطلب استفاده مى شود که در تعارض قواى کفر و ایمان، شایسته ترین و ممکن ترین راه، ایجاد مصونیت و مقاومت در جبهه مؤمنان است.
۲۰- خداوند، داراى علم همه جانبه و ازلى به همه امور هستى (و کان اللّه بکلّ شىء علیمًا)
۲۱- ایجاد روح آرامش و تقوا در پیامبر(ص) و مؤمنان، به هنگام نیاز آنان، متکى به علم فراگیر خداوند بر هستى (فأنزل اللّه ... و ألزمهم کلمة التقوى ... و کان اللّه بکلّ شىء علیمًا) از ارتباط «و کان اللّه...» با عبارت قبل آیه (فأنزل اللّه...)، مطلب بالا استفاده مى شود.
۲۲ - علم فراگیر خداوند، مبناى اعطاى فیض از سوى او به بندگان، براساس استحقاقشان (و ألزمهم کلمة التقوى و کانوا أحقّ بها و أهلها و کان اللّه بکلّ شىء علیمًا) برداشت بالا مبتنى بر این نکته است که «و کان اللّه...» در رابطه با «و کانوا أحقّ...» مطرح شده باشد; یعنى، تشخیص این شایستگى و اهلیّت به وسیله علم فراگیر الهى، صورت گرفته و مى گیرد.
روایات و احادیث
۲۳ - «عن جمیل قال سألت أباعبداللّه عن قول اللّه عزّوجلّ ... «و ألزمهم کلمة التقوى» قال هو الإیمان;[۱] جمیل مى گوید: از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ: ...«و ألزمهم کلمة التقوى» سؤال کردم، حضرت فرمود: آن [کلمه تقوا] ایمان است».
موضوعات مرتبط
- آرامش: آثار آرامش ۱۴، ۱۶
- اخلاق: منشأ رذایل اخلاقى ۶
- ارزشها: اهمیت حفظ ارزشها ۴
- استعدادها: آثار استعدادها ۱۸، ۲۲
- استکبار: آثار استکبار ۳; منشأ استکبار ۲
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱
- اطمینان: آثار اطمینان ۱۶
- امداد: اولویت در امداد ۱۲
- ایمان: اهمیت ایمان ۲۳
- تذکر: تذکر امدادهاى خدا ۵
- تعصب: سرزنش تعصب هاى جاهلى ۴; مبارزه با تعصب ۱۴; منشأ تعصب ۲
- تقوا: اولویت در تقوا ۱۷; زمینه استقامت در تقوا ۱۶; مراد از کلمه تقوا ۲۳
- جهل: روش مبارزه با جهل ۱۹
- خدا: آثار اراده خدا ۱۵; آثار علم خدا ۲۱، ۲۲; ازلیت علم خدا ۲۰; افعال خدا ۵، ۷; امدادهاى خدا ۱۲; زمینه امدادهاى خدا ۱۸; عذابهاى خدا ۳; علم خدا به آفرینش ۲۱; فیض خدا ۲۲; منشأ فیض خدا ۲۲; نعمتهاى خدا ۸; وسعت علم خدا ۲۰، ۲۱، ۲۲
- رفتار: پایه هاى رفتار ۶
- رهبرى: اهمیت آرامش رهبرى ۱۱; نیازهاى معنوى رهبرى ۱۱
- صبر: آثار صبر ۱۴
- صلح حدیبیه: آثار صلح حدیبیه ۱۵; قصه صلح حدیبیه ۷، ۹، ۱۰
- صلح نامه حدیبیه: بسمله در صلح نامه حدیبیه ۱۰; رسول الله در صلح نامه حدیبیه ۱۰
- عذاب: زمینه عذاب ۳
- عمل: آثار عمل ۶
- غضب: مبارزه با غضب ۱۴
- کفر: آثار کفر ۲; روش مبارزه با کفر ۱۹
- مؤمنان: امداد به مؤمنان ۵، ۱۲; اولویت مؤمنان ۱۷; ایجاد مصونیت در مؤمنان ۱۹; تقواى مؤمنان ۱۷; تنزیه مؤمنان ۱۳; فضایل مؤمنان ۱۷; مؤمنان و تعصب ۱۳; مؤمنان و غضب ۱۳; مؤمنان و لجاجت ۱۳; منشأ آرامش مؤمنان ۷، ۲۱; منشأ تقواى مؤمنان ۱۵، ۲۱; نیازهاى مؤمنان ۲۱
- متقین :۱۷
- محمد(ص): امداد به محمد(ص) ۱۲; اولویت محمد(ص) ۱۷; تقواى محمد(ص) ۱۷; تنزیه محمد(ص) ۱۳; فضایل محمد(ص) ۱۲، ۱۷; محمد(ص) و تعصب ۱۳; محمد(ص) و غضب ۱۳; محمد(ص) و لجاجت ۱۳; مشکلات محمد(ص) ۹; منشأ آرامش محمد(ص) ۷، ۲۱; منشأ تقواى محمد(ص) ۱۵، ۲۱; نیازهاى محمد(ص) ۲۱
- مسجدالحرام: عوامل ممانعت از مسجدالحرام ۱
- مسلمانان: امداد به مسلمانان ۱۲; مشکلات مسلمانان صدر اسلام ۹
- مشرکان: آثار تعصب مشرکان ۳; تعصب مشرکان ۵
- مشرکان مکه: آثار تعصب مشرکان مکه ۱; آثار تکبر مشرکان مکه ۱; تعصب مشرکان مکه ۷، ۹، ۱۰
- نعمت: نعمت آرامش ۸; نعمت صبر در سختى ۸
- نیازها: نیاز به آرامش ۱۱، ۲۱; نیاز به تقوا ۲۱
منابع
- ↑ کافى، ج ۲، ص ۱۵، ح ۵; نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۳- ، ح ۷۲.