يوسف ١٤
ترجمه
يوسف ١٣ | آیه ١٤ | يوسف ١٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«عُصْبَة»: (نگا: یوسف / نور / ، قصص / )
تفسیر
- آيات ۲۱ - ۷، سوره يوسف
- ((براى سائلان ، در داستان يوسف و برادرانش نشانه هايى الهى هست ))
- مراد پسران يعقوب (عليه السلام ) در جمله : ((انّ ابانا لفىضلال مبين )) ضلالت در امر زندگى است نه در دين
- بيان يكى از مفسرين در توجيه كلام پسران يعقوب : ((انّ ابانا لفىضلال مبين ))
- اشكالات كلام مفسر مزبور
- وجوه بى اساس ديگرى كه در اين باره گفته شده است
- گفتگو و مشاوره برادران يوسف (عليه السلام ) در مورد يوسف (عليه السلام ) و از ميان برداشتن او
- توبه اى كه همزمان با عزم بر گناه قصد شود، توبه حقيقى نيست
- پيشنهادى كه برادران تصويب كردند: ((يوسف را مكشيد، او را در ته چاه بيفكنيد))
- گفتگوى برادران يوسف (عليه السلام ) با پدر براى بردن او و اجراى قصد سوء خود
- نكته اى كه در آيه : ((فلمّا ذهبوا به ...)) به كار رفته و بر عظمت حادثه دلالت دارد
- توضيح معناى جمله : ((و اوحينا اليه لتنبّئهم بامرهم هذا...))
- اشاره به وجوه متعدد ديگرى كه در معناى آن گفته شده است
- بيان معناى كلمه : ((نستبق )) در آيه : ((قالوا ابانا انّا ذهبنا نستبق ...))
- سخنى درباره بى فرجام بودن دروغ و اينكه سرانجام ، حقيقت نمودار مى شود.
- جواب يعقوب (عليه السلام ) به پسرانش كه گفتند يوسف را گرگ خورده
- اشاره به معناى صبر و اينكه صابران چه كسانى هستند
- صبر، تواءم با توكل كارساز است
- سررسيدن كاروانيان و بيرون آوردن يوسف (عليه السلام ) از چاه
- توضيح معناى آيه : ((و شروه بثمن بخس دضضضم معدودة ...))
- وجوهى كه در اين باره گفته شده
- خريدار يوسف (عليه السلام )، عزيز مصر و منزل جديد او كاخ عزيز بوده است
- معناى جمله : ((و كذلك مكّنّا ليوسف فى الارض ))
- معناى : ((والله غالب على امره ))
- بحث روايتى
- علت ابتلاء يعقوب به فراق يوسف قصور در اطعام مسكينى بوده است
- چند روايت ديگر در مورد يوسف (عليه السلام ) و آيات گذشته مربوط به داستان آنحضرت
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ «14»
(فرزندان يعقوب) گفتند: اگر گرگ او را بخورد، با آنكه ما گروهى قوى هستيم، در آن صورت ما زيانكار (و بىكفايت) خواهيم بود.
پیام ها
1- گاهى بزرگترها از روى تجربه و آگاهى، احساس خطر مىكنند، امّا جوانها به قدرت خود مغرورند و خطر را شوخى مىگيرند. «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» (پدر نگران، ولى فرزندان مغرور قدرت خود بودند.)
2- قوى بودن، دليلى بر امين بودن نيست. (برادران يوسف قوى بودند، «نَحْنُ عُصْبَةٌ»، ولى امين نبودند)*
3- برادران از اين كه گرگ يوسف را پاره كند ابراز نگرانى نكردند ولى در برابر اين كه نيرومندى و قدرت آنان مخدوش گردد عكس العمل نشان دادند.
«وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ»*
جلد 4 - صفحه 170
4- اگر كسى مسئوليّتى را بپذيرد و خوب انجام ندهد، سرمايه، شخصيّت، آبرو و وجدان خود را در معرض خطر قرار داده و زيانكار خواهد بود. «لَخاسِرُونَ»
5- ظاهر فريبى و ابراز احساسات دروغين، از دسيسههاى افراد دو رو و منافق است. (برادران در حضور پدر گفتند:) «إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ»
6- برخى براى رسيدن به اهداف شوم خود حتّى حاضرند از آبرو و شخصيّت خود صرف نظر كنند. «إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ»*
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ «14»
قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ: برادران گفتند: به خداى اگر بخورد او را گرگ؛ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ: و حال آنكه ما گروهى توانا و قوى هيكلايم كه هريك با ده شير محاربه و مقاومت مىتوانيم كرد. إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ: بدرستى كه ما در آن هنگام كه برادر را به چنگ گرگ دهيم هر آينه زيانكاران باشيم.
شرح واقعه: چون اصرار نمودند، يعقوب راضى شده فرزندان را وصايت خير نمود به يوسف و گفت: اين پسرك من امانتى است از من به شما، از خدا بترسيد
«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 216.
«2» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 216.
جلد 6 - صفحه 182
در او هيچ خيانتى نكنيد، به خداى اگر گرسنه شود طعامش، و اگر تشنه باشد آبش دهيد و به او مهربانى و محبت كنيد. گفتند: البته ما را برادر است و شفقت برادرى بر او باشد.
خلاصه يعقوب عليه السّلام هم با آنها قسمتى راه رفت و يوسف را بوسيد و گفت: تو را به خدا سپردم. روانه شدند، تا در چشم پدر بودند او را بر دوش و اكرام، همينكه از نظر غائب گرديدند جفا و آزار مشغول، و به هر يك كه پناه مىبرد او را طرد نمودى، طعامى را كه پدر براى او داده بود بخوردند و او را گرسنه و تشنه گذاشتند، مىگريست و مىگفت: اى پدر خبر دارى با من چه مىكنند؟
تشبيه: صورت اين حال مشابه است به حال حضرت امام حسن و امام حسين عليهما السّلام كه تا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حيات داشتند اكرام و اعزاز ايشان نمودند. در آن روز كه حضرت نبوى ايشان را بر دوش و از حضيره بنى النجار مىآمد هر يك التماس مىكردند كه ايشان را بر دوش خود بگيرند حضرت فرمود: نعم المطبّة و نعم الرّاكبان و ابوهما خير منهما. «1» چون پيغمبر از دار دنيا رفت يكى را به زهر و ديگرى را به شمشير شهيد نمودند! تبصره: رضايت يعقوب در فرستادن يوسف با خوف در ابتدا به جهت آن بود كه چون مشاهده نمود ايمان و عهود و اجتهاد آنان را در حفظ و رعايت يوسف، غلبه نجات و سلامت در باره او حاصل و تقويت يافت نفسش به فرستادن، كه اگر به اصرار برادران و اظهار اخوت و جديت در حراست يوسف چنانچه يعقوب امتناع مىنمود، هرآينه موجب اتهام و خوف از ناحيه برادران و استيحاش آنها از يعقوب و يوسف توليد عداوتى مىگرديد.
چون يوسف را قصد برادران محقق شد، روى به دعا آورد: اى خداوندى كه جدّ مرا از آتش نمرود نجات دادى و مژده بركت مرحمت فرمودى، بر پدر پير من ترحم و مرا از كشتن خلاص فرما. يهودا به شنيدن آن، عرق برادرى به حركت،
«1» در بحار الانوار ج 43 صفحات 285 و 286 و 309، و تفسير ابو الفتح ج 6 ص 348.
جلد 6 - صفحه 183
يوسف را در حمايت خود و گفت: تا جان دارم نگذارم كسى قصد كشتن تو را نمايد. آنگاه به برادران گفت: مگر شما با من عهد نكرديد كه او را نكشيد.
گفتند: بلى، پس قبول نموده از كشتن او گذشتند. «1» على بن ابراهيم قمى رحمه الله فرمايد: «2» چون يوسف عليه السّلام را از پدر خود دور كردند، خواستند بكشند او را. لاوى گفت: مكشيد يوسف را بلكه به اين چاه اندازيد تا بعضى از راه گذريان او را دريابند و با خود ببرند، سخن او را قبول پس يوسف را به سر چاه آوردند. گفتند: بكن پيراهن خود را. يوسف عليه السّلام گريست، گفت: اى برادران مرا برهنه مكنيد، پس يكى از آنها كارد كشيد و گفت: اگر پيراهن را بيرون نياورى تو را مىكشم. پس پيراهن يوسف عليه السلام را كندند و او را به چاه افكندند و برگشتند. يوسف عليه السلام در چاه با خدا مناجات نمود گفت: اى خداى ابراهيم و اسحق و يعقوب عليهم السلام، رحم كن ضعف و بيچارگى و خردسالى مرا.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ «11» أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «12» قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ «13» قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ «14»
ترجمه
گفتند اى پدر ما چيست تو را كه امين نميدانى ما را بر يوسف با آنكه ما مر او را خير خواهانيم
بفرست او را با ما فردا تا گردش و بازى كند و همانا ما مر او را هر آينه نگهبانانيم
گفت همانا من هر آينه غمناك ميكندم كه ببريد او را و مىترسم كه بخورد او را گرگ و شما باشيد از او غفلت داران
گفتند هر آينه اگر بخورد او را گرگ با آنكه ما جماعتى توانائيم همانا ما آنگاه هر آينه زيانكارانيم.
تفسير
برادران حضرت يوسف عليه السّلام بعد از اخذ تصميم راجع بآنحضرت بپدر بزرگوار خود عرضه داشتند كه جهت چيست كه بما اعتماد و وثوق ندارى و ايمن نيستى از ما بر يوسف با آنكه ما برادران مهربان و خير خواهان و نصيحت كنندگان اوئيم بفرست او را با ما فردا بصحرا و دشت براى گردش و گشت و تفريح و تفكّه از ميوههاى
جلد 3 صفحه 126
جنگلى و بازى در مراتع و مسابقه در تير اندازى و امثال اينها و مطمئن باش كه ما كاملا حافظ و نگهبان و نگهدار اوئيم و آن حضرت جواب فرمود كه شما از كثرت علاقه من بيوسف آگاهيد و ميدانيد كه من طاقت مفارقت او را ندارم و در غياب او محزون و غمناك ميباشم بعلاوه ميترسم كه شما سر گرم بمسابقه در تير اندازى و دويدن و غيره شويد و از او غفلت نمائيد و گرگ او را بدرد و بخورد چون گفتهاند در آن اراضى گرگ زياد بود و آنها در جواب گفتند اگر چنين امرى روى دهد با آنكه ما جماعتى هستيم متعصّب و متّحد و رشيد و توانا و مردان كارزار ثابت ميشود ما سرمايه خود را كه شجاعت و شهامت است از دست داده و خاسر و زيانكار شدهايم و قادر بر دفاع از خود نيستيم در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه تلقين ننمائيد دروغ را تا دروغ بشما گفته نشود پسران يعقوب عليه السّلام نميدانستند ميشود گفت گرگ يوسف را خورد تا تلقين نمود آنها را پدرشان و قريب باين مضمون را در علل از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و عيّاشى ره از آنحضرت نقل نموده كه خداوند مبتلى فرمود حضرت يعقوب را بفراق يوسف عليه السّلام براى آنكه روزى قوچ چاقى را كشته بود و يكى از اصحابش روزه داشت و افطار نداشت و آنحضرت از حال او غفلت كرد و او را اطعام نفرمود و بفراق يوسف مبتلا شد و بعد از آن هر روز و شب از طرف او منادى ندا ميكرد كه هر كس روزه نيست ناهار و هر كس روزه است شام ميهمان آنحضرت باشد و در مجمع و علل و عيّاشى ره از امام سجّاد عليه السّلام قريب باين معنى با شرح و بسط مفصّلى نقل شده است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا لَئِن أَكَلَهُ الذِّئبُ وَ نَحنُ عُصبَةٌ إِنّا إِذاً لَخاسِرُونَ «14»
گفتند هر آينه اگر گرگ او را بخورد و حال آنكه ما جوانان با قوّه و قدرت هستيم محققا ما در اينکه صورت زيان كار هستيم، يعني ممكن نيست با اينكه ما مجتمعا جوانان قوي هستيم گرگ نزديك او بيايد و باو اذيتي برساند.
در خبر است از حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود
(لا تلقّنوا الكذب فيكذبوا)
يعني دروغ در دهان طرف نگذاريد که فرا گيرد و بشما دروغ گويد اولاد يعقوب احتمال نميدادند که گرگ انسان را بخورد و ميشود اينکه عذر را بتراشند يعقوب در دهان آنها گذاشت آنها هم ياد گرفتند که همين را بهانه كنند و لذا نبايد حجت تلقين خصم كرد که همان را خصم حجت قرار ميدهد.
قالُوا لَئِن أَكَلَهُ الذِّئبُ اينکه چه احتمالي است ميدهي گرگ كجا ميتواند او را بخورد.
وَ نَحنُ عُصبَةٌ عصبة از ماده عصب بمعني رگ و پي که اعصاب بدن بيكديگر متصل است و نميگذارد اجزاء بدن از هم متلاشي شود يعني ما با هم متفق و متحد هستيم از هم جدا نيستيم قدرت ندارد گرگ نزديك ما بيايد اطراف يوسف را داريم و حواس ما جمع او است إِنّا إِذاً لَخاسِرُونَ اگر چنين شود پس ما زيان كار و بيارزش هستيم که خسران سرمايه از دست دادن است و دليل بر بيكفايتي است.
167
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 14)- البته برادران پاسخی برای دلیل اول پدر نداشتند، زیرا غم و اندوه جدایی یوسف چیزی نبود که بتوانند آن را جبران کنند، و حتی شاید این تعبیر آتش حسد برادران را افروختهتر میساخت.
از سوی دیگر این دلیل پدر از یک نظر پاسخی داشت که چندان نیاز به ذکر نداشت و آن این که بالاخره فرزند برای نمو و پرورش، خواه ناخواه از پدر جدا خواهد شد.
لذا اصلا به پاسخ این استدلال نپرداختند، بلکه به سراغ دلیل دوم رفتند که از
ج2، ص403
نظر آنها مهم و اساسی بود و «گفتند: با این که ما گروه نیرومندی هستیم اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود» و هرگز چنین چیزی ممکن نیست (قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ).
یعنی، مگر ما مردهایم که بنشینیم و تماشا کنیم گرگ برادرمان را بخورد.
به هر حال به هر حیله و نیرنگی بود، مخصوصا با تحریک احساسات پاک یوسف و تشویق او برای تفریح، توانستند پدر را وادار به تسلیم کنند، و موافقت او را به هر صورت نسبت به این کار جلب نمایند.
قابل توجه این که همان گونه که برادران یوسف از علاقه انسان مخصوصا نوجوان به گردش و تفریح برای رسیدن به هدفشان سوء استفاده کردند در دنیای امروز نیز دستهای مرموز دشمنان حق و عدالت از مسأله ورزش و تفریح برای مسموم ساختن افکار نسل جوان سوء استفاده فراوان میکنند، باید به هوش بود که ابر قدرتهای گرگ صفت در لباس ورزش و تفریح، نقشههای شوم خود را میان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقهای یا جهانی پیاده نکنند.
نکات آیه
۱- برادران یوسف جماعتى متحد و نیرومند بودند. (و نحن عصبة)
۲- برادران یوسف ، به کثرت نیرو و نفرات خویش مغرور بودند. (لئن أکله الذئب و نحن عصبة)
۳- فرزندان یعقوب با یادآور شدن کثرت نیرو و توان خویش ، نگرانى او (احساس خطر حمله گرگها به یوسف) را نابه جا شمردند. (أخاف ... قالوا لئن أکله الذئب و نحن عصبة)
۴- تأکید برادران یوسف بر بى لیاقتى خویش در صورت ناتوانى از حراست یوسف(ع) (لئن أکله الذئب و نحن عصبة إنا إذًا لخسرون)
۵- برادران یوسف در حضور پدر نابودى یوسف(ع) را براى خود ، امرى خسارت بار و تباه کننده قلمداد کردند. (إنا إذًا لخسرون)
موضوعات مرتبط
- برادران یوسف: اتحاد برادران یوسف ۱; برادران یوسف و محافظت ازیوسف(ع) ۴; برادران یوسف و هلاکت یوسف(ع) ۵; برادران یوسف و یعقوب(ع) ۳، ۵; بینش برادران یوسف ۵; تکبر برادران یوسف ۲; زیانکارى برادران یوسف ۵; قدرت برادران یوسف ۱، ۳; کثرت برادران یوسف ۲
- یعقوب(ع): احساس خطر یعقوب(ع) ۳; نگرانى یعقوب(ع) ۳
- یوسف(ع): قصه یوسف(ع) ۳، ۴، ۵