الأعراف ١٠٠
ترجمه
الأعراف ٩٩ | آیه ١٠٠ | الأعراف ١٠١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لَمْ یَهْدِ»: روشن نشده است و معلوم نگشته است. خداوند ایشان را رهنمود و متوجّه نکرده است. فاعل آن میتواند ضمیر مستتر (هُوَ) بوده و به (الله) برگردد، و مفعول آن جمله (أَن لَّوْ نَشَآءُ) باشد. یا این که فاعل آن جمله (أَن لَّوْ نَشَآءُ) بوده و فعل لازم بشمار آید. «أَصَبْنَاهُمْ»: ایشان را نشانه تیر بلا میگردانیم. آنان را دچار مصیبت میکنیم و نابودشان میسازیم. «نَطْبَعُ»: مهر مینهیم (نگا: نساء / . «لا یَسْمَعُونَ»: اندرز نمیپذیرند. صدای حق را نمیشنوند و نصائح را در گوش نمیگیرند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
أَ لَمْ يَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ... (۳) وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ... (۰) وَ سَکَنْتُمْ فِي مَسَاکِنِ... (۰) وَ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ... (۱) أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ کَمْ... (۱) فَکَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ... (۰) أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ... (۳) أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ کَمْ... (۲) وَ کَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ... (۰)
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ... (۰) تُدَمِّرُ کُلَ شَيْءٍ بِأَمْرِ... (۱) وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ... (۲) وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُمْ... (۰) وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ... (۰)
تفسیر
- آيات ۹۴ - ۱۰۲، سوره اعراف
- سنن الهى در مورد امت هايى كه به سويشان پيامبر مى فرستاد
- دود كجروى هر امتى به چشم خودش مى رود
- تمدن بشرى توانائى تسلط بر نظام كون و نواميس طبيعت را ندارد.
- چكيده سخن در سنت لايتغير الهى
- سنت ابتلاء به سختى ها (باءساء و ضرّاء) و سنتعطاء نعمت ، دو سنت الهى براى آزمايش امت ها است .
- مكر خدا به عنوان مجازات صحيح و مكر ابتدائى از خداوند ممتنع است .
- چند وجه از وجوهى كه در معناى آيه : (( اولم يهد للذين يرثون الارض ...(( گفته شدهاست .
- تفسير و شرح آيه شريفه : (( تلك القرى نقص عليك ...((
- اقوال متعدد ديگرى كه در تفسير آيه فوق گفته شده است
- بحث روايتى (روايتى در ذيل جمله : (( و ما وجدنا لاكثرهم من عهد((
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ «100»
آيا (سرگذشت پيشينيان،) براى وارثان بعدى اين حقيقت را روشن نكرد كه اگر بخواهيم، آنان را نيز به خاطر گناهانشان هلاك مىكنيم و بر دلهايشان مُهر مىزنيم كه (حقّ را) نشنوند.
نکته ها
امام صادق عليه السلام فرمود: قلب مؤمن مانند صفحهاى سفيد است و با هر گناه، نقطهاى سياه در آن پديدار مىشود كه اگر توبه كند، آن سياهى پاك مىگردد، امّا اگر بر گناهش ادامه دهد، آن نقطه زياد مىشود تا جايى كه تمام قلبش را فرامىگيرد و مانع رسيدن او به خير مىشود و ديگر راهى به سعادت ندارد، چنان كه خداوند مىفرمايد: «بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ» «1» گناه و كار زشت، ملكه و خوى و طبيعت آنان مىشود. «2»
انسان گاهى در مسير غلط و اصرار و تكرار عمل انحرافى چنان گام مىنهد كه آن خلاف بر
«1». مطفّفين، 14.
«2». تفسير اثنىعشرى.
جلد 3 - صفحه 127
جان و دل او نقش مىبندد وبه صورت خصلت و ملكهى او در مىآيد و ديگر پذيراى هيچ هدايتى نمىشود، البتّه اين تأثير و تأثّر را خداوند كه سبب ساز و سبب سوز است چنين قرار داده، بنابراين انسان با ارادهى خود، خودش را به اين مرحله رسانده است. «1»
پیام ها
1- افراد غافل، نيازمند تنبيه و مستحقّ توبيخ هستند. أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ ...
گروهى كه به قدرت مىرسند، بايد از كارنامه دولتهاى پيشين آگاه باشند و از تجربيّات تلخ و شيرين آنان استفاده كنند.
2- كيفرهاى الهى به خاطر گناهان انسان است. «بِذُنُوبِهِمْ» گناه، مقدّمهى مُهر خوردن بر دل و مانع درك صحيح و سبب سلب توفيق از انسان است.
3- درك نكردن حقايق دينى، از كيفرهاى الهى است. «نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ»
4- قوانين حاكم بر تاريخ، ثابت است. از اين رو تاريخ گذشتگان، مىتواند راهنماى عمل آيندگان باشد. (كلّ آيه)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (100)
چون حق تعالى در آيات متقدمه بيان فرمود حال كفارى را كه معذب شوند به عذاب استيصال مجملا و مفصلا، بعد فرمايد كه ذكر اين قصص براى حصول عبرت و تنبه است عموم مكلفين را در مصالح اديان و معاش و معادشان:
أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ: آيا هدايت ننمود و روشن نساخت و واضح نشد مر كسانى را كه ميراث گرفتند زمين را و متمكن شدند در اماكن امم ماضيه، و متروكات آنها را تصرف كردند، مِنْ بَعْدِ أَهْلِها: بعد از هلاك اهل آن. أَنْ لَوْ نَشاءُ: اينكه شأن ما اينست اگر بخواهيم، أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ:
برسانيم به ايشان جزاى گناهان و مخالفتهاى ايشان را، و عقوبت كنيم مانند پيشينيان. يا آيا بيان ننموديم اين مخالفين را كه اگر اراده ما تعلق يابد هر آينه هلاك نمائيم، چنانچه سالفين طاغين امم ماضيه را هلاك فرموديم، وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ: و مهر نموديم بر قلوبشان به سبب سوء اختيار آنها كفر را بر ايمان. يا اعراض از حق، چون متمكن و راسخ شده در قلوب كفار به جهت فرط عناد و انكار، پس گوئيا كه آن طبيعى و از صفات خلقى ايشان است كه مجبولند بر آن. يا علامتى بر آن وضع فرموده تا ملائكه بدانند كه ايشان تدبر نمىكنند تا سخن حق را دريابند، فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ: پس ايشان نمىشنوند از روى فهم و عبرت، چه اگر دل منشرح بود، دريابد و مىشنود؛ لكن گوش دل از استماع سخن حق مسدود است نه گوش گل؛ و لذا فرمايشات حقه سبحانيه در او تأثير نكند.
لئالى الاخبار- از ابى جعفر عليه السّلام ما من عبد مؤمن الّا و فى قلبه نكتة بيضاء، فاذا اذنب ذنبا خرج فى تلك النّكتة نكتة سوداء، فاذا تاب
جلد 4 صفحه 150
ذهب تلك السّوداء و ان بقى فى الذّنوب زاد تلك السّوداء حتّى يغطّى البياض فاذا غطّى البياض لم يرجع صاحبه الى خير ابدا و هو قول اللّه تعالى «كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ». «1» فرمود حضرت امام باقر عليه السّلام: نيست بنده مؤمنى مگر آنكه در قلب او نقطه سفيدى است. چون گناه كند، در آن نقطه سفيد، سياهى پيدا شود، هر گاه توبه نمايد برطرف شود آن سياهى، و اگر باقى ماند در ارتكاب معاصى، زايد گردد سياهى تا به حدى كه فراگيرد. وقتى سياهى، سفيدى را احاطه نمود، برنگردد صاحبش ابدا به خيرى، و اينست قول خداى تعالى: بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ، يعنى بلكه رين و طبع شده آنچه را كه كسب مىنمودند از اعمال سيئه و افعال شنيعه.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
سوره الأعراف «7»: آيات 100 تا 102
أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (100) تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرِينَ (101) وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ (102)
ترجمه
آيا راه نمائى ننمود براى آنانكه بميراث ميبرند زمين را بعد از اهلش كه اگر بخواهيم ميرسانيم آنها را بجزاى گناهانشان و مهر ميزنيم بر دلهاشان پس آنها نمىشنوند
اين بلاد نقل مىكنيم براى تو از اخبار آنها و هر آينه بتحقيق آمدند آنها را پيغمبرانشان با معجزات پس نبودند كه ايمان بياورند بآنچه تكذيب كردند از پيش اين چنين مهر مىنهد خدا بر دلهاى كافران
و نيافتيم براى بيشتر آنها هيچ عهدى و بدرستيكه يافتيم بيشتر آنها را هر آينه نافرمانان.
تفسير
خداوند براى اتمام حجّت بر كسانيكه بجاى اقوام سابقه سكونت نموده و وارث زمين شده بودند حال پيشينيان را بتوسط انبياء عظام بيان فرموده ضمنا بآنها گوشزد ميفرمايد كه اگر شما هم تخلف از اوامر الهى نمائيد بنظائر آن بليات گرفتار ميشويد ولى چون آنها پيرامون معصيت ميگشتند زنگار فسق و كفر آئينه قلب آنها را چنان مكدّر ميكرد كه بهيچ وجه مواعظ الهيّه در آنها نقش نمىبست گويا روزنه از قلبشان بعالم غيب باز نبود و صندوقچه دلشان مقفّل و ممهور بمهر الهى شده بود و اگر چه آنها باختيار مرتكب معاصى ميشدند و زنگار قلب بعمل خودشان حاصل ميشد ولى چون سبب اصلى آن وجود اوامر و نواهى الهى است اسناد بخدا داده شده است پس مراد از مهر همان كدورت قلب است كه مانع از تأثير مواعظ حقّه ميشود و بعضى گفتهاند مراد نشانه است كه خداوند در قلب كفار ميگذارد براى آنكه ملائكه بدانند كه ديگر قابل هدايت نيستند و شمه از اين مقال در اوائل سوره بقره گذشت در هر حال جمله اخيره مستانفه
جلد 2 صفحه 456
است و عطف بر اصبناهم نيست چون براى بيان حال كفار است كه اصرار بكفر دارند نه براى تخويف آنها و مراد از عدم سماع عدم تأثير آن است در آنها و كلمه من در من انبائها براى تبعيض است و قرى مشار اليه تلك و نقصّ خبر آن است و آيه دوم مؤكد معنى مستفاد از آيه اول است بعلاوه دلالت دارد بر آنكه كفار با مشاهده معجزات با هرات اصرار بر انكار و تكذيب دارند و در حال آنها تفاوتى روى نميدهد و اين دلالت دارد بر آنكه مهر قلب آنها طورى است كه قابل حكّ نيست لذا كلمه كذلك اضافه شده است و يكى از علائم كفر و نفاق آنستكه اين جماعت نوعا بهيچ عهدى از عهود با خلق و خالق وفا نمىكنند چنانچه وفاى بعهد از علائم ايمان است و نوعا باحكام دين خودشان هم عمل نمىكنند تا عادل در دين خودشان باشند پس بيشترشان فاسقند حتى در دين خودشان و محتمل است قيد اكثر براى اشاره بآن باشد كه ممكن است بعضى از آنها در بدو امر از باب خوف يا طمع اسلام قبول نمايند و بتدريج نور ايمان بقلب آنها بتابد و واقعا مسلمان و عادل شوند و بعهد با خالق و خلق وفا نمايند و زنگار قلب آنها بالتزام احكام اسلام و لو در ظاهر شسته شود چنانچه از مراجعه به تواريخ و سير معلوم ميشود و كلمه ان بكسر در اين آيه و بفتح در آيه اول مخففه از مثقله است و آنجا با جمله بعدش و ضميرشان مقدر يا فاعل است براى لم يهد يا مفعول و فاعل خدا است و استفهام براى انكار است و چون هدايت بمعنى بيان است متعدى بلام شده است و قمى ره فرموده است مراد از تكذيب قبل كه خداوند در آيه دوم نقل فرموده است تكذيب در عالم ذرّ است كه آن موجب عدم ايمان در دنيا است و ردّ كسانى است كه منكر عالم ذرّ شدهاند و در كافى و عيّاشى از امام باقر (ع) نقل نموده كه خداوند خلق فرمود خلق را و خلق كرد كسيرا كه دوست داشت از چيزيكه دوست داشت و چيزى را كه دوست داشت خلق كرده بود آنرا از طينت بهشتى و خلق فرمود كسيرا كه دوست نداشت از چيزيكه دوست نداشت و چيزيرا كه دوست نداشت خلق كرده بود آنرا از طينت آتشى پس برانگيخت آنها را در سايههائى مانند سايه انسان كه چيزى هست و نيست پس مبعوث فرمود از آنها انبيا را براى دعوتشان بتوحيد اينست كه خدا فرموده اگر از آنها بپرسى كه چه كس خلق نموده است آنها را هر آينه ميگويند البته خدا پس دعوت فرمود آنها را باقرار بر انبيا پس بعضى اقرار كردند و بعضى انكار پس دعوت فرمود آنها را بر اقرار بولايت ما پس اقرار نمود بآن و اللّه كسيكه دوست داشت او را خدا و انكار كرد كسيكه دشمن داشت او را خدا و اين مراد است از قول خداوند فما
جلد 2 صفحه 457
كانوا ليؤمنوا بما كذّبوا به من قبل پس فرمود تكذيب آنجا بود و قريب باين مضمون چند روايت ديگر از صادقين عليهما السلام نقل شده است كه دلالت دارد بر آنكه مراد از عهد عهد الست است كه خداوند در آن عالم اخذ ميثاق فرموده است بر توحيد و نبوّت و ولايت ائمه اطهار و شيعيان بآن عهد وفا نموده و كفار و منافقان تخلّف كردهاند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ وَ لَم يَهدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الأَرضَ مِن بَعدِ أَهلِها أَن لَو نَشاءُ أَصَبناهُم بِذُنُوبِهِم وَ نَطبَعُ عَلي قُلُوبِهِم فَهُم لا يَسمَعُونَ (100)
آيا خداوند هدايت نفرمود كساني که از پيشينيان در زمين سكونت كردند و از آنها گرفته شد و بعذاب الهي هلاك شدند با اينكه آنها اهل زمين بودند و دعواي مالكيت ميكردند و خيال ميكردند که هميشه هستند بتحقيق اگر مشيت ما تعلق بگيرد که اينها را هم بآن عذابهاي امم سابقه بواسطه معاصي و ذنوب گرفتار كنيم و قلوب اينها را مهر كنيم پس از آن اينها گوش شنوا نداشته باشند أَ وَ لَم يَهدِ استفهام تقريري است يعني هدايت كرديم و قضاياي امم سابقه را گوشزد آنها نموديم و رسول بر آنها فرستاديم و كتاب نازل كرديم و آنچه صلاح دنيا و آخرت آنها بود بيان كرديم و آنچه که باعث هلاكت دنيا و آخرت آنها بود منع فرموديم و بالجمله تمام اسباب هدايت را براي آنها مهيّا نموديم.
لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الأَرضَ كساني که فعلا روي زمين ساكن هستند بجاي سابقين
جلد 7 - صفحه 402
از كفار و مشركين، و تعبير بارث بمناسبت اينكه ملكيت آنها زائل شد و فعلا در تصرف اينها است چنانچه مالكيت مورث زائل ميشود و بملكيت وارث در مي آيد و از اينکه باب است وَ لِلّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ حديد آيه 10، که تمام ملكيتها از بين ميرود و فقط مالك خداوند است لِمَنِ المُلكُ اليَومَ لِلّهِ الواحِدِ القَهّارِ سوره مؤمن آيه 16.
مِن بَعدِ أَهلِها که سابقين هم مثل شما ساكن بودند و خود را مالك ميدانستند چه شدند مِن بَعدِ أَهلِها بعضي توهم كردند که من زائده باشد يعني بعد اهلها و لكن مكرر گفتهايم كلمه زائده در قرآن نيست پس معني اينست که از بعد از هلاكت آنها بشما رسيد.
أَن لَو نَشاءُ ان مخففه از مثقله است يعني بدرستي که اگر بخواهيم زيرا نه قدرت ما كاسته شده و نه نظر ما و حكمت ما تغييرپذير است أَصَبناهُم بِذُنُوبِهِم همان نحوي که آنها را بسبب ذنوب آنها هلاك كرديم شما را هم بگناهانتان بگيريم وَ نَطبَعُ عَلي قُلُوبِهِم همان نحوي که آنها بواسطه كثرت معاصي دلهاي آنها سياه شد و قساوت گرفت و ختم شد که كور و كر و لال شدند شما هم چنين شويد که مفاد خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِم بقره آيه 16 است که شرحش در مجلد اول گذشت فَهُم لا يَسمَعُونَ ديگر نميشنوند که مفاد علي سمعهم بقره آيه 6 است.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 100)- در این آیه بار دیگر برای بیدار ساختن اندیشههای خفته اقوام موجود و توجه دادن آنان به درسهای عبرتی که در زندگانی پیشینیان بوده است میگوید: «آیا کسانی که وارث روی زمین بعد از صاحبان آن میشوند، از مطالعه حال پیشینیان متنبه نشدند: که اگر ما بخواهیم میتوانیم آنها را نیز به خاطر گناهانشان هلاک کنیم» و به همان سرنوشت مجرمان گذشته گرفتار سازیم (أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ).
و نیز میتوانیم آنها را زنده بگذاریم، ولی به خاطر غوطهور شدن در گناه و فساد «بر دلهایشان مهر مینهیم (درک و شعور و حس تشخیص را از آنها میگیریم)
ج2، ص74
آنچنان که هیچ حقیقتی را نشنوند» و هیچ اندرزی را نپذیرند و در زندگی حیران و سرگردان شوند (وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ).
نکات آیه
۱- برخى از اقوام پیشین بر اثر کفرپیشگى و ارتکاب گناه به عذاب الهى گرفتار شدند و توان درک معارف دینى از آنان سلب شد. (أو لم یهد للذین یرثون ... أن لو نشاء أصبنهم بذنوبهم و نطبع على قلوبهم)
۲- ابتلاى کفرپیشگان تاریخ به کیفرهاى الهى، بیانگر توانایى خداوند به گرفتارسازى گنهکاران موجود به عقوبت گناهانشان است. (أو لم یهد للذین یرثون ... أن لو نشاء أصبنهم بذنوبهم) فاعل «یهد» ضمیرى است که به داستان و سرنوشت اقوام پیشین برمى گردد و «أن لو نشاء ... » مفعول آن مى باشد. قابل ذکر است که «الذین یرثون» نیز مفعول به واسطه «یهد» است. و چون «یهد» به حرف لام متعدى شده، معناى تبیین در آن تضمین شده است. بنابراین جمله «او لم یهد ... » یعنى آیا سرگذشت پیشینیان براى وارثانشان این حقیقت را روشن نکرده است که اگر مشیت ما اقتضا کند آنان را به سبب گناهانشان عقوبت مى کنیم.
۳- فرجام شوم کفرپیشگان گنهکار تاریخ، زمینه اى مناسب براى پندگیرى و عبرت آموزى است. (أو لم یهد للذین یرثون ... أن لو نشاء أصبنهم بذنوبهم) از مصادیق مورد نظر براى «ذنوب»، به قرینه آیات قبل و آیه بعد، کفر و انکار آیات الهى است.
۴- پندناپذیرى مردم از عاقبت شوم گذشتگان، امرى نابخردانه و شگفت آور (أو لم یهد للذین یرثون ... أن لو نشاء أصبنهم) همزه استفهام در «او لم یهد» براى تعجب است. یعنى عقل اقتضاى پندپذیرى دارد و از انسان مدعى عقل شگفت آور است که پند نگیرد.
۵- گنهکاران و کفرپیشگان در خطر گرفتار شدن به عذابهاى الهى (أن لو نشاء أصبنهم بذنوبهم)
۶- گنهکاران و کفرپیشگان، در خطر از دست دادن نیروى فهم و درک معارف دینى (أن لو نشاء أصبنهم بذنوبهم و نطبع على قلوبهم) جمله «نطبع على قلوبهم» عطف بر جمله «أصبنهم» است و فعل ماضى «اصبنا» به معناى مضارع مى باشد. قابل ذکر است که حرف «لو» در این آیه بیانگر وقوع جزا براى شرط در آینده است، نه گذشته.
۷- مهر شدن قلبها و از دست دادن توان درک معارف دین، از کیفرهاى الهى است. (و نطبع على قلوبهم فهم لایسمعون)
۸- قلوب انسانها و درک آنها در اختیار خداوند و به مشیت اوست. (و نطبع على قلوبهم)
۹- از دست دادن نیروى درک معارف و حقایق بیان شده از سوى سفیران الهى، پیامدى براى مهرشدن قلبهاست. (و نطبع على قلوبهم فهم لایسمعون) برداشت فوق از «فاء» تفریع استفاده شده است.
موضوعات مرتبط
- امور: نامعقول ۴
- پیشینیان: عذاب پیشینیان کافر ۱ ; فرجام پیشینیان ۴
- تاریخ: عبرت از تاریخ ۳
- خدا: افعال خدا ۸ ; سلطه خدا بر قلوب ۸ ; عذابهاى خدا ۱، ۵ ; قدرت خدا ۲ ; کیفرهاى خدا ۲، ۷
- دین: قوه فهم دین ۹ ; موانع فهم دین ۱، ۶، ۷
- شناخت: موانع شناخت ۱، ۶، ۷
- عبرت: سرزنش عبرت ناپذیرى ۴
- قلب: ختم قلب ۷ ; زمینه ختم قلب ۹
- کافران: ختم قلب کافران ۶ ; عذاب کافران ۵ ; فرجام کافران ۳ ; کیفر کافران ۲
- کفر: آثار کفر ۱ ; کیفر کفر ۱
- کنترل اجتماعى: زمینه کنترل اجتماعى ۳
- گناه: آثار گناه ۱ ; کیفر گناه ۱، ۲
- گناهکاران: ختم قلب گناهکاران ۶ ; عذاب گناهکاران ۵ ; فرجام گناهکاران ۳