يوسف ٧
کپی متن آیه |
---|
لَقَدْ کَانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِينَ |
ترجمه
يوسف ٦ | آیه ٧ | يوسف ٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«فِی یُوسُفَ»: در سرگذشت یوسف. مضاف محذوف است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۷ - ۲۱ سوره يوسف
- نشانه های الهی، در داستان يوسف و برادرانش، برای پرسشگران
- مراد پسران يعقوب «ع»، از جمله: «إنّ أبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُبِين» چیست؟
- توجیهاتی از چند مفسّر، در باره مقصود از «ضلالت»، در كلام پسران يعقوب
- گفتگوی برادران يوسف، در مورد يوسف «ع» و از ميان برداشتن او
- توبه اى كه همزمان با عزم بر گناه قصد شود، توبه حقيقى نيست
- گفتگوى برادران يوسف «ع» با پدر، براى بردن او به صحرا
- بیان نكته اى كه در آيه: «فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ...» به كار رفته
- وجوهی که در معناى آیه: «وَ أوحَينَا إلَيهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأمرِهِم هَذَا...» گفته شده
- بيان معناى كلمه: «نَستَبِقُ» در آيه «قَالُوا یَا أبَانَا إنّا ذَهَبنَا نَستَبِقُ...»
- گفتاری در این که در دروغگویی، رستگاری نیست
- جواب يعقوب «ع» به پسرانش كه گفتند: يوسف را گرگ خورده
- صبر و توکل یعقوب«ع»، در فقدان فرزندش یوسف
- بیرون آوردن يوسف «ع» از چاه، توسط کاروانیان
- وجوهی که در معناى آيه: «یوسف را به ثمن بخس فروختند»، گفته شده
- خريدار يوسف «ع»، عزيز مصر، و منزل جديد او، كاخ سلطنتی بوده است
- معناى جمله: «وَ كَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِى الأرض»
- معناى جمله: «وَ اللهُ غَالِبٌ عَلَى أمرِهِ»
- بحث روايتى
- بحث روایتی: علت ابتلاء يعقوب، به فراق يوسف
- چند روايت ديگر، در مورد داستان يوسف «ع»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ «7»
به تحقيق در (داستان) يوسف و برادرانش نشانههايى (از حاكم شدن اراده خداوندى) براى جويندگان است.
نکته ها
در داستان زندگى حضرت يوسف، آيات و نشانههاى زيادى از قدرتنمايى خداوند به چشم مىخورد كه هر كدام از آنها مايهى عبرت و پند براى اهل تحقيق و جستجو است؛ از آن جمله است: 1. خواب پر راز و رمز حضرت يوسف. 2. علم تعبير خواب. 3. تشخيص و اطلاع يافتن يعقوب از آينده فرزند خود. 4. در چاه بودن و آسيب نديدن. 5. نابينا شدن و دوباره بينا شدن حضرت يعقوب عليه السلام. 6. قعر چاه و اوج جاه. 7. زندان رفتن و به حكومت رسيدن. 8.
پاك بودن و تهمت ناپاكى شنيدن. 9. فراق و وصال. 10. بردگى و پادشاهى. 11. زندان براى فرار از گناه. 12. بزرگوارى و عفو سريع برادران خطاكار.
در كنار اين نشانهها، سؤالهايى قابل طرح است كه پاسخ هر كدام روشنگر راه زندگانى است؛
1. چگونه حسادت، انسان را به برادركشى مىكشاند؟!
2. چگونه ده نفر در يك خيانت، هم رأى و هم داستان مىشوند؟!
3. چگونه يوسف با بزرگوارى از مجازات برادران خيانتكار خود، صرف نظر مىكند؟!
4. چگونه انسان با ياد خدا، زندان را بر لذّت گناه ترجيح مىدهد؟
اين سوره، در زمانى نازل شد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در محاصره شديد اقتصادى و اجتماعى قرار گرفته بود و اين داستان براى حضرت، مايهى دلدارى شد كه اى پيامبر! اگر بعضى بستگانت ايمان نياوردند ناراحت مباش، برادران يوسف او را به چاه انداختند!.
پیام ها
1- قبل از بيان داستان، شنونده را براى شنيدن و عبرت گرفتن آماده كنيد. لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ ...
2- حسد، مرز خانواده و عواطف خويشاوندى را نيز درهم مىشكند. «لَقَدْ كانَ فِي
جلد 4 - صفحه 160
يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ»
3- داستان يكى است، امّا نكات و درسهايى كه از آن استفاده مىشود بسيار است.
«آياتٌ»
4- پرسش و طرح سؤال از جمله راههاى رسيدن به حقيقت است. «آياتٌ لِلسَّائِلِينَ»*
5- تا تشنهى شنيدن و عاشقِ آموختن نباشيم، از درسهاى قرآن استفاده كامل نمىبريم. «لِلسَّائِلِينَ»
6- داستانهاى قرآن، پاسخ سؤالهاى زندگى مردم را مىدهد. «لِلسَّائِلِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ «7»
بعد از بيان منشأ قصه و ذكر تمهيد مقدمات آن، شروع در شرح آن فرمايد:
لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ: هرآينه بتحقيق در قصه يوسف عليه السّلام و برادرانش. آياتٌ لِلسَّائِلِينَ: عبرت و تنبه و آيات عجيبهاى است براى پرسندگان از اين حكايت و غير ايشان را از جمله:
1- برادران اذيت و آزار در حق او روا داشته در صدد قتلش برآمده اجتماع كردند در چاه انداختن و به غلامى فروختن به سبب حسد با آنكه اولاد انبياء بودند، پس گذشت و عفو نمود با اقتدار و تمكين بر ايشان بدون تحميل هيچ منت و عارى بر آنان؛ هرآينه عبرتى است براى منافع دينى و دنيائى و آخرتى و نشانهاى است از آثار بزرگمنشى و بلندهمتى.
2- نشانه فرج است بعد از شدت و منحت بعد از محنت براى مبتلايان به شدائد روزگار و افتادگان در واديه آزار: در اثر صبر نوبت ظفر آيد.
3- دال است بر نبوت و حقانيت پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله با آنكه كتابى نخوانده و ملازمت عالمى ننموده، اخبار به تمام گزارشات اين واقعه نموده؛ هرآينه شاهد بزرگى است بر صدق دعوى و نزول وحى بر آن حضرت و غيره از تنبهاتى كه در ضمن تفسير آيات بيان خواهد شد ان شاء اللّه تعالى.
برادران يوسف شش نفرشان علاقى و پسران خاله يوسف نيز بودند: يهودا، روبيل، شمعون، لاوى، ريالون و يشجر، كه مادرشان ليّاى دختر ليّان دختر خاله يعقوب چون وفات نمود، راحيل خواهر او بجاى او نشست. يوسف و بنيامين از او
جلد 6 - صفحه 175
متولد و چهار ديگر از دو سريّه بودند. دان، يقتالى، حاد و اشر. «1» يوسف عليه السّلام در حسن صورت و سيرت از همه پيش بود، و از آيات او تخصيص به بهرهاى از حسن كه از اهل عصر ممتاز شد و گفتهاند: خداى تعالى حسن را قسمت نمود ميان آدميان، دو ثلث به يوسف و ثلثى به همه جهان داد.
ابو سعيد خدرى روايت نموده از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: «2» شب معراج يوسف را ديدم با حسنى عجيب و لطافتى غريب، از آن متعجب شده پرسيدم: كيست؟ جبرئيل گفت: يوسف. اصحاب سؤال نمودند: چگونه ديدى؟
فرمود: مانند ماه شب چهارده.
خلاصه چون يوسف خواب را نقل نمود، يعقوب او را به اجتبا و اتمام نعمت مژده، و در كتمان آن سفارش زياد نمود. بعضى از زنان برادر اين را شنيده براى شوهران خود نقل و ايشان را عرق حسد به حركت آمده به تدبير مهمّ او مشغول شدند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ «7» إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِينا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ «8» اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ «9» قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ «10»
ترجمه
بتحقيق بوده است در قصّه يوسف و برادرانش نشانههائى براى سؤال- كنندگان
هنگاميكه گفتند هر آينه يوسف و برادرش محبوبترند نزد پدر ما از ما با آنكه مائيم جماعتى توانا همانا پدر ما در خطائى است آشكار
بكشيد يوسف را يا بيندازيد او را در زمينى تا خالص شود براى شما توجّه پدر شما و بشويد پس از آن گروهى شايستگان
گفت گويندهاى از ايشان نكشيد يوسف را و بيندازيد او را در قعر چاه كه بگيرند او را بعضى از كاروانان اگر باشيد كارى كنندگان.
تفسير
در جوامع نقل نموده كه بعضى از يهود ببزرگان مشركين گفتند از محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤال كنيد كه چرا آل يعقوب از شام بمصر هجرت نمودند و قصّه يوسف چه بوده و آنها سؤال نمودند و حضرت جواب صحيح فرمود بدون آنكه شنيده يا در كتابى خوانده باشد بنابراين مراد از آيات براى سؤال كنندگان نشانههاى قدرت و حكمت خداوند و دليل بر نبوّت پيغمبر خاتم است در اين قصّه كه از اين قرار است وقتى كه گفتند برادران پدرى حضرت يوسف كه يوسف و برادر ابوينى او بنيامين محبوب و عزيزترند نزد پدر ما از ما با آنكه ما مردان متعصّب توانا و اهل كار و كارزاريم و آن دو كودك ضعيف ناتوان و نبايد بر ما مزيّت داشته باشند و اين نيست مگر براى آنكه پدر ما از راه حقّ تخطّى نموده و در تشخيص مورد قابل محبّت خطا كرده و مفضول را بر فاضل مقدّم داشته و بايد براى اين امر چارهاى نمود و آن اين است كه يوسف را بكشيد يا ببريد او را و بيندازيد در زمينى دور از آبادى كه اميد باز گشت از آن نباشد و در نتيجه محبّت و توجّه و علاقه پدر شما مخصوص بشما شود و ديگرى شريك يا حائز قسمت عمده آن نباشد و پس از انجام امر توبه كنيد و مردم صالحى شويد و جهت محبّت فوق العاده حضرت يعقوب بحضرت يوسف و برادر ابوينى او گفتهاند آن بوده
جلد 3 صفحه 125
كه مادر او و بنيامين راحيل زوجه دوم آنحضرت بيشتر مورد علاقه او بود و در ولادت بنيامين بمرض نفاس فوت كرده بود لذا آندو بيشتر مورد مرحمت و شفقت بودند براى صغر سن و نداشتن مادر و حضرت يوسف علاوه بر كمال حسن و جمال و جلال آثارى در طفوليّت براى مقامات عاليه او مشاهده ميشد كه از آن جمله خواب مذكور بود كه چون بسمع برادران رسيد يكباره عنان صبر و شكيبائى را از دست داده و كانون حسد در آنها مشتعل گرديد و متّفقا در مقام چاره جوئى بر آمدند يكى از آنها كه بعضى گفتهاند يهودا ارشد آنها بوده و بعضى گفتهاند روبيل اكبر آنها بوده و قمّى ره روايت نموده كه لاوى بوده در هر حال بالنّسبه مهربانتر بوده گفت نبايد او را كشت چون معصيت كبيره است بهتر آنستكه او را در چاهى كه سر راه قافله باشد بيندازيد تا كاروانان كه ناچار محتاج بآب ميشوند او را بيرون آورند و با خودشان باسيرى ببرند و از نظر پدر ما غائب شود و ما بمقصود خودمان نائل شويم بدون آنكه مرتكب جنايت بزرگى شده باشيم اگر چارهاى بايد كرد اين است سايرين هم قبول نمودند و كلمه غيابت مأخوذ از غيبت و مراد جائى است كه چيزى كه در آنجا است غائب از انظار شود و سبب اطلاع برادران بر خواب بعدا ذكر خواهد شد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
لَقَد كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخوَتِهِ آياتٌ لِلسّائِلِينَ «7»
هر آينه بتحقيق بود در يوسف و برادرانش نشانههاي عجيبه و قضاياي غريبه که موجب عبرت ميشود از براي كساني که از حال آنها سؤال ميكنند.
جلد 11 - صفحه 157
لَقَد كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخوَتِهِ و شرح حال آنها بنا بر آنچه نقل ميكنند اينست که يعقوب ابتداء ازدواج كرد اولا دختر خاله خود مسمّات بليا بنت ليّان و از او شش پسر آورد: 1- روئيل که اكبر اولاد او بود 2- شمعون 3- لاوي 4- يهودا 5- ريالون 6- يشجر. سپس ليا وفات كرد، يعقوب خواهر او را گرفت مسماة براحيل که او هم دختر خاله يعقوب بود و از او دو پسر آورد:
7- يوسف 8- بن يامين که كوچكترين پسران يعقوب بودند. و دو كنيز داشت مسماة بزلفة و بلهة و از اينکه دو چهار پسر آورد 9- داون (داود- خ ل) 10- تفتالي 11- حاد 12- واشر، دوازده پسر.
(آيات) يكي آنكه آنها با اينكه اولاد انبياء ابراهيم، اسحق و يعقوب بودند در حق يوسف حسد بردند و حال آنكه حسد از صفات بسيار خبيثه است که در خبر دارد
(الحسد يأكل الايمان کما تأكل النار الحطب).
ديگر آنكه در مقام اذيت و قتل يوسف برآمدند تا آنجا که در چاه انداختند ديگر خداوند او را نجات بخشيد تا بمقام سلطنت رسانيد.
ديگر آنكه آنها را محتاج و ذليل در دستگاه يوسف قرار داد.
ديگر گذشت يوسف از تقصير آنها و عفو نمودن او و بآنها عنايات و تلطفات فرمود و غير اينها که شرحش بيايد انشاء اللّه تعالي.
للسائلين که از حال آنها سؤال كنند بايد عبرت بگيرند و در شدائد صبر كنند و توكل بخدا كنند تا خداوند آنها را كفايت كند و نجات بخشد که فرمود وَ مَن يَتَوَكَّل عَلَي اللّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمرِهِ طلاق آيه 3 و نيز فرمود قُل حَسبِيَ اللّهُ عَلَيهِ يَتَوَكَّلُ المُتَوَكِّلُونَ زمر آيه 39.
158
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 7)- از اینجا درگیری برادران یوسف، با یوسف شروع میشود:
نخست اشاره به درسهای آموزنده فراوانی که در این داستان است کرده، میگوید: «به یقین در سرگذشت یوسف و برادرانش، نشانههایی برای سؤال کنندگان بود» (لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ).
چه درسی از این برتر که گروهی از افراد نیرومند با نقشههای حساب شدهای
ج2، ص399
که از حسادت سر چشمه گرفته برای نابودی یک فرد ظاهرا ضعیف و تنها، تمام کوشش خود را به کار گیرند، اما به همین کار، بدون توجه او را بر تخت قدرت بنشانند و فرمانروای کشور پهناوری کنند، و در پایان همگی در برابر او سر تعظیم فرود آورند، این نشان میدهد وقتی خدا کاری را اراده کند میتواند آن را، حتی به دست مخالفین آن کار، پیاده کند، تا روشن شود که یک انسان پاک و با ایمان تنها نیست و اگر تمام جهان به نابودی او کمر بندند تا خدا نخواهد تار مویی از سر او کم نخواهند کرد!
نکات آیه
۱- داستان یوسف و برادرانش ، حاوى نشانه ها و آیاتى فراوان از ربوبیت خدا و علم و حکمت او (إن ربک علیم حکیم. لقد کان فى یوسف و إخوته ءایت للسائلین) «آیات» به معناى نشانه هاست و چون در جمله «لقد کان ...» بیان نشده است که داستان یوسف و برادرانش نشانه چه حقیقت و یا حقایقى مى تواند باشد و به عبارت دیگر، متعلق «آیات» ذکر نشده است، مى توان گفت متعلق آن، حقایق مطرح شده در آیه قبل است که از جمله آنها ربوبیت، علم و حکمت خداوند است (إن ربک علیم حکیم).
۲- خداوند ، انسانها را به تأمل در سرگذشت یوسف(ع) و برادرانش ترغیب کرده است. (لقد کان فى یوسف و إخوته ءایت للسائلین) حرف لام در «لقد» نشانه قسم مقدر و «قد» نیز براى تأکید است. هدف از تأکید و سوگند خداوند بر اینکه در داستان یوسف و برادرانش آیاتى براى پرسش کنندگان است ، ترغیب انسانها به تأمل در آن داستان مى باشد.
۳- پرسش مردم از پیامبر(ص) درباره سرگذشت یوسف(ع) (لقد کان فى یوسف و إخوته ءایت للسائلین)
۴- پیدایش سؤالهایى درباره علم و حکمت خداوند و امتیازات یوسف(ع) ، باعث طرح داستان یوسف(ع) در قرآن (إن ربک علیم حکیم. لقد کان فى یوسف و إخوته ءایت للسائلین)
۵- سرگذشت یوسف(ع) بیانگر دلیل و علت برگزیده شدنش از ناحیه خدا ، یاد دادن تعبیر رؤیا و تحلیل حوادث به او و اعطاى نعمت کامل به وى است. (یجتبیک ربک و یعلمک ... لقد کان فى یوسف و إخوته ءایت للسائلین) برداشت فوق ، ناظر به این مطلب است که متعلق کلمه «آیات»، «اجتبا و گزینش یوسف(ع) و...» باشد که از جمله هاى «کذلک یجتبیک ربک و ...» به دست مى آید.
۶- تنها جویندگان حقیقت و پژوهشگران وادى معرفت ، به نشانه هاى ربوبیت خدا و علم و حکمت او در داستان یوسف پى خواهند برد. (لقد کان فى یوسف و إخوته ءایت للسائلین) بدیهى است که داستان یوسف(ع) و برادرانش، حاوى آیات و نشانه هاست ، چه پرسشگرى باشد یا نباشد. بنابراین حرف لام در «للسائلین» لام انتفاع است و «للسائلین» گویاى این است که پرسشگران و محققان ، از آن داستان سود مى برند.
۷- سرگذشت انسانها ، شکل دهنده ماهیت و حقیقت آنهاست. (لقد کان فى یوسف و إخوته ءایت للسائلین) نیاوردن کلمه «قصة» در جمله «لقد کان فى یوسف ...» - با اینکه مراد از آن «فى قصة یوسف ...» است - مى تواند اشاره به این معنا باشد که سرگذشت انسانها ، شکل دهنده ماهیت آنان است ; یعنى ، انسان همان سرگذشت اوست.
۸- طرح پرسش و آن گاه مراجعه به قرآن براى پاسخ یابى ، توصیه خداوند به انسانها (لقد کان فى یوسف و إخوته ءایت للسائلین)
موضوعات مرتبط
- آیات خدا: ۱
- انسان: حقیقت انسان ۷; نقش سرنوشت انسان ۷
- برادران یوسف: تدبر در فرجام برادران یوسف ۲
- برگزیدگان خدا: ۵
- پرسش: اهمیت پرسش ۸
- حق طلبان: حق طلبان و قصه یوسف(ع) ۶
- خدا: پرسش از حکمت خدا ۴; پرسش از علم خدا ۴; تشویقهاى خدا ۲; توصیه هاى خدا ۸; نشانه هاى حکمت خدا ۱; نشانه هاى ربوبیت خدا ۱; نشانه هاى علم خدا ۱
- ذکر: فلسفه ذکر قصه یوسف(ع) ۴
- شخصیت: عوامل مؤثر درشخصیت ۷
- شناخت: منابع شناخت ۸
- قرآن: تعالیم قرآن ۸; رجوع به قرآن ۸
- محمد(ص): پرسش از محمد(ص) ۳
- یوسف(ع): آیات خدا در قصه یوسف(ع) ۶; اتمام نعمت بر یوسف(ع) ۵; پرسش از فضایل یوسف(ع) ۴; پرسش از قصه یوسف(ع) ۳; تشویق به تدبردر قصه یوسف(ع) ۲; تعالیم قصه یوسف(ع) ۶; حکمت خدا در قصه یوسف(ع) ۶; دانش تحلیل حوادث یوسف(ع) ۵; دانش تعبیر رؤیاى یوسف(ع)۵; ربوبیت خدا در قصه یوسف(ع) ۶; علم خدا در قصه یوسف(ع) ۶; عوامل برگزیدگى یوسف(ع) ۵; قصه یوسف(ع) ۵; ویژگیهاى قصه یوسف(ع) ۱
منابع