يوسف ٤٥

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ قَالَ‌ الَّذِي‌ نَجَا مِنْهُمَا وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ‌ بِتَأْوِيلِهِ‌ فَأَرْسِلُونِ‌

ترجمه

و یکی از آن دو که نجات یافته بود -و بعد از مدّتی به خاطرش آمد- گفت: «من تأویل آن را به شما خبر می‌دهم؛ مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید!»

|و آن كس از آن دو زندانى كه نجات يافته بود و پس از مدتى يوسف را به خاطر آورد گفت: من از تعبير آن خبرتان مى‌دهم، پس مرا [به زندان‌] بفرستيد
و آن كس از آن دو [زندانى‌] كه نجات يافته و پس از چندى [يوسف را] به خاطر آورده بود گفت: «مرا به [زندان‌] بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم.»
و آن (رفیق زندانی یوسف) که نجات یافته بود و بعد از چندین سال به یاد یوسف افتاد گفت: من شما را به تعبیر این خواب آگاه می‌سازم، مرا (نزد یوسف زندانی) فرستید.
از آن دو زندانی آنکه آزاد شده بود و پس از مدتی [یوسف را] به یاد آورد گفت: من یقیناً شما را از تعبیر آن آگاه می کنم، پس [مرا به زندان] بفرستید.
يكى از آن دو كه رها شده بود و پس از مدتى به يادش آمده بود، گفت: من شما را از تعبير آن آگاه مى‌كنم. مرا نزد او بفرستيد.
و آن کسی از آن دو تن که رهایی یافته بود، و پس از مدتی [درخواست یوسف را] به یاد آورده بود، گفت من شما را از تعبیر آن آگاه می‌سازم، پس مرا [به زندان یوسف‌] بفرستید
و آن كس، از آن دو، كه رهايى يافته بود و پس از مدتها به يادش آمد گفت: من شما را از تعبير آن آگاه مى‌كنم، پس مرا [نزد يوسف‌] بفرستيد.
کسی که از میان آن دو (نفر زندانی، از زندان) نجات یافته بود و بعد از مدّتها (سفارش یوسف را) به یاد آورد، گفت: من شما را از تعبیر چنین خوابی مطّلع می‌گردانم. مرا بفرستید (تا آن جوان یوسف نام را ببینم که او در این کار ماهر و استاد است).
و آن کس از آن دو (به زندانی) که نجات یافته و پس از چندی (سخن یوسف را) به یاد آورده بود گفت: «مرا (به زندان) بفرستید تا شما را از تعبیر این (خواب) خبری مهم بدهم.»
و گفت آنکه نجات یافته بود از آن دو و یاد آمدش پس از نسلی من آگهیتان دهم به تعبیرش پس مرا بفرستید

The one who was released said, having remembered after a time, “I will inform you of its interpretation, so send me out.”
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٤٤ آیه ٤٥ يوسف ٤٦
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إِدَّکَرَ»: متذکّر شد. به یاد آورد. «أُمَّةٍ»: مدّتی از زمان (نگا: هود / . «وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ ...»: حرف واو، حالیّه است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ «45»

و آن كس از آن دو (زندانى) كه نجات يافته بود، پس از مدّتى (يوسف را) به خاطر آورد، و (به عزيز مصر) گفت: مرا (به سراغ يوسف) بفرستيد تا (از تعبير خواب) شما را با خبر كنم.

نکته ها

«أُمَّةٍ» گرچه به معناى اجتماع مردم است، ولى در اينجا به اجتماع روزها (مدّت‌ها) اطلاق شده است. «1»

پیام ها

1- خوبى‌ها، دير يا زود اثر خود را نشان مى‌دهند. «ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ»

2- فقط هنگام نياز به فكر دوستان نباشيم. (همين كه به تعبير خواب نياز پيدا كردند، ياد يوسف افتادند.) «وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ»*

3- رسيدن به مقام و موقعيّت، معمولًا انسان‌ها را نسبت به گذشته دچار فراموشى مى‌كند. «وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ»*

4- كسى كه ديگران را به كارى راهنمايى كند، گويا خود او آن كار را انجام داده‌


«1». تفسير كبير و الميزان.

جلد 4 - صفحه 214

است. «أَنَا أُنَبِّئُكُمْ»

5- هم‌زندانى يوسف عليه السلام به اندازه‌اى به خبرگى يوسف اعتماد داشت كه از طرف خود به پادشاه وعده قطعى به تعبير خواب داد. «أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ»*

6- آگاهان را به جامعه معرفى كنيم، تا مردم از آنان بهره‌مند شوند. «فَأَرْسِلُونِ»

7- بعضى از كارشناسان در انزوا به سرمى‌برند از آنان غافل نشويد. «فَأَرْسِلُونِ»

8- ما بايد به سراغ استاد برويم، نه آنكه استاد را احضار كنيم. «فَأَرْسِلُونِ»*

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45)

ساقى كه ملك را متحير ديد به سبب خواب، فورا متذكر يوسف عليه السّلام شد.

وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما: و گفت آن كسى كه نجات يافته بود از آن دو زندانى يعنى ساقى. وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ: و ياد نمود قول يوسف را كه «اذكرنى عند ربّك» بعد از مدت زمانى چون به يادش آمد گفت: أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ‌:

جلد 6 - صفحه 230

من خبر دهم شما را به تأويل و تعبير اين خواب. فَأَرْسِلُونِ‌: پس بفرستيد مرا در زندان، آنجا كسى هست علم تعبير را نيكو مى‌داند. شاه از اين سخن خوشحال گشته حكم نمود زود برو و خبر بياور، ساقى سوار شده به زندان آمد و گفت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى‌ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ (43) قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ (44) وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45) يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ (46) قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّا تَأْكُلُونَ (47)

ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (48) ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ (49)

ترجمه‌

و گفت پادشاه همانا من مى‌بينم در خواب هفت گاو فربه را كه ميخورند آنها را هفت گاو لاغر و هفت خوشه سبز و هفت خوشه ديگر خشك اى گروه اشراف فتوى دهيد مرا در خواب من اگر باشيد كه براى خواب تعبير ميكنيد

گفتند اين خوابهاى آشفته است و نيستيم ما به تعبير آن خوابها دانايان‌

و گفت آنكس كه نجات يافت از آن دو نفر و متذكر شد بعد از چندى من خبر ميدهم شما را بتعبير آن پس بفرستيد مرا

اى يوسف اى كسيكه بسيار راستگوئى فتوى بده براى ما در هفت گاو فربه كه ميخورند آنها را هفت گاو لاغر و هفت خوشه سبز و هفت خوشه ديگر خشك باشد كه من برگردم بسوى مردم باشد كه آنها بدانند

گفت زراعت ميكنيد هفت سال بر حسب عادت پس آنچه درو نموديد پس بگذاريد آنرا بماند در خوشه خود مگر كمى را از آنچه ميخوريد

پس مى‌آيد بعد از آن هفت سال سخت كه ميخورند آنچه را پيش تهيه نموديد براى آنها مگر كمى را از آنچه نگاه ميداريد

پس مى‌آيد بعد از آن سالى كه در آن باران داده شوند مردم و در آن از ميوه‌ها آب گيرند.

تفسير

پس از آنكه خداوند دعاء حضرت يوسف را مستجاب و نجات او را از زندان مقدر فرمود پادشاه اعظم مصر خواب ديد كه هفت گاو لاغر هفت گاو


جلد 3 صفحه 149

فربه را خوردند و هفت خوشه گندم خشك شده پيچيدند بهفت خوشه گندم سبز كه حبّه‌هاى آنها بسته شده بود و مقهورشان نمودند و اين موجب وحشت او شد بر زوال ملكش لذا اشراف و رجال دولت يا اهل دانش و معبّرين را احضار نمود و تعبير خواب خود را از آنها تقاضا كرد باين تقريب كه اگر عالم بتعبير خواب هستيد رأى خود را اظهار نمائيد و لام در للرّؤيا براى تبيين مراد يا تقويت عامل است و آنها نتوانستند تعبير مناسبى نمايند و براى آنكه صريحا اقرار بجهل خودشان هم ننموده باشند گفتند اين از خوابهاى آشفته و پريشان است كه تعبير ندارد و ما نميتوانيم اين قبيل خوابها را تعبير نمائيم چون بنظر حقير خواب بر سه قسم است رحمانى و شيطانى و نفسانى و رحمانى هم بر سه قسم است عينى و شبهى و ضدّى، رحمانى عبارت است از اتصال روح بعالم غيب و مشاهده امريرا كه خداوند مقدر فرموده براى خود يا كسان ديگر و در اين حال اگر قوه متخيله در آن تصرفى ننمود و عين آن در خارج واقع شد اين خواب راست حقيقى است و است و احتياج بتعبير ندارد مگر آنكه معبّر بگويد اين امر واقع خواهد شد مانند آنكه كسى در خواب به بيند كه بزيارت يكى از ائمه عليهم السلام مشرف شده و بشود و شايد از اين قبيل بوده خواب ساقى كه در خارج واقع شد و اين خواب عينى است و اگر متخيله در آن تصرف نمود و مصوّر كرد آنرا بصورت مناسبى مانند آنكه خير ديد و خيال شير كرد يا علم ديد و تصور آب نمود يا زن ديد و تصور كفش كرد اين خواب را حقير شبهى ناميده‌ام و كاملا احتياج بتعبير دارد و معبر بايد بفراست و قرائن حاليه و مقاميه بفهمد از اين صور مناسبه مشهود اصلى كسيرا كه خواب ديده و شايد از اين قبيل بوده خواب خبّاز و پادشاه و هنر معبّر در اين قسم ظاهر ميشود چون بسا باشد كه صور خياليه متعدد شود و كسيكه خواب ديده از صورتى بصورت ديگر منتقل شده باشد كه معبّر بايد بچندين واسطه مرئى اوّلى او را پيدا كند و اگر متخيّله در آن تصرف نمود و مصوّر شد براى او ضدّ مرئى اولى مانند آنكه شادى ديد و از آن منتقل بضدش كه اندوه است شد يا بعكس و صورت اصلى محو و ضدش در خيال باقى ماند اين خواب ضدى است كه تعبيرش بعكس است و معبّر بايد از ضدّى بضد ديگر پى ببرد و اينها همه از رؤياء صادقه است و اما خواب شيطانى آنستكه شياطين براى اغراض باطله خودشان‌


جلد 3 صفحه 150

چيزهائى بشخص ارائه دهند مانند و طى يكى از محارم براى تسهيل اين امر در نظرش و رفع قبح آن يا حمله درنده‌اى بر او براى تشويش خاطرش و باز ماندن از عمل خيرى كه در نظر داشته انجام دهد و امثال اينها و در اين قبيل خوابها بايد معبّر تعبير خوبى كند كه منافى با غرض شيطان باشد و شايد اينكه فرموده‌اند تا ميتوانيد از خواب تعبير بخوب كنيد كه خواب در بين زمين و آسمان معلّق است تا تعبيرش شود بهمين ملاحظه باشد كه خداوند على رغم شيطان معبر را مقدر فرمايد اما خواب نفسانى عبارت از خيالات متفرقه و افكار مختلفه و اوهام متشتته و از غلبه حرارت و رطوبت و امثال اينها است كه آنرا اضغاث احلام گويند و تعبير ندارد چون ضغث دسته گياه مخلوط از خشك و تر است و اضغاث جمع آنست چنانچه حلم بضم حاء بمعنى خواب و احلام جمع آن است در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خواب بر سه وجه است بشارت است از خدا براى مؤمن و تحذير است از شيطان و اضغاث احلام است در هر حال ساقى كه در آن مجلس حاضر بود بعد از مدتهائى مديد بياد حضرت يوسف عليه السّلام و تقاضاى او آمد و عرضه داشت من تعبير ميكنم اين خواب را در صورتى كه اجازه فرمائيد مرا بزندان ببرند براى ملاقات كسيكه در علم تعبير كامل و مجرّب است و تعبير خواب من و خبّاز را كرد و بدون كم و زياد واقع شد و با اجازه پادشاه خدمت حضرت يوسف عليه السّلام رسيد و عرضه داشت اى يوسف اى كسيكه در راستگوئى ثابت و جازمى و خواب پادشاه را بدون كم و زياد بيان كرد و طلب فتوى و رأى نمود براى آنكه مراجعت كند نزد پادشاه و اعيان قوم و بآنها اعلام نمايد تا عالم شوند به تعبيرش و بمقام و فضل آنحضرت و او در جواب بدون درنگ فرمود هفت سال متوالى بر حسب معمول خودتان زراعت ميكنيد و صلاح شما آنستكه در اين هفت سال هر چه درو كرديد بگذاريد در خوشه خود بماند تا از شپشه محفوظ باشد و ذخيره كنيد مگر مقدار كمى را كه لازم داريد براى خوردن و بعد از اين هفت سال قحطى سخت خواهد شد كه مردميكه در اين سالها هستند ميخورند آنچه را براى آنها ذخيره نموديد مگر مقدار مختصرى كه باقى ميماند در انبار براى تخم كارى در آتيه و اينكه نسبت خوردن را بسنوات داده و اراده اهل آنها را فرموده براى آنستكه تعبير مطابق شود با خواب چون تأويل هفت‌


جلد 3 صفحه 151

گاو فربه هفت سال فراوانى و تعبير هفت گاو لاغر كه آنها را ميخورند هفت سال قحطى است كه در آن سنوات ذخائر سنوات سابقه خورده ميشود و بهمين منوال است حال خوشه‌هاى سبز و خشك كه بايد بسبزى زراعات و خشكى آنها تعبير شود و پس از اين چهارده سال سالى مى‌آيد كه در آن بارندگى زياد ميشود و مردم از سختى و قحطى نجات مى‌يابند و بنابراين يغاث ممكن است مأخوذ از غيث بمعناى باران باشد و ممكن است مأخوذ از غوث بمعناى نجات و محتمل است هر دو مراد باشد چون استعمال لفظ در اكثر از يك معنى بنظر حقير جائز است حتّى در اين قبيل مقامات و از محسّنات كلام است و در آنسال بواسطه و فور آب ميوه‌ها فراوان و آبدار ميشود كه مردم آنها را ميفشارند و از براى خودشان شربت و شيره و رب و غيرها تهيّه ميكنند و از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه يعصرون بضم ياء و فتح صاد كه صيغه مجهول است قرائت فرموده و استدلال فرموده بقول خداوند و انزلنا من المعصرات ماء ثجّاجا و قمّى ره از امير المؤمنين عليه السّلام تأييد اين قرائت و استدلال را نقل نموده و آنكه يعصرون بمعناى يمطرون است و سنابل بجاى سنبلات و قرّبتم لهن بجاى قدّمتم لهن نيز از امام صادق عليه السّلام نقل قرائت شده است و گويا مراد فشرده شدن ابرها و ريزش باران است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ قال‌َ الَّذِي‌ نَجا مِنهُما وَ ادَّكَرَ بَعدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُم‌ بِتَأوِيلِه‌ِ فَأَرسِلُون‌ِ (45)

و ‌گفت‌ ‌آن‌ ساقي‌ ‌که‌ نجات‌ پيدا كرده‌ ‌بود‌ ‌از‌ ‌آن‌ دو نفر ‌که‌ ‌با‌ يوسف‌ زندان‌ رفته‌ بودند و متذكر خواب‌ ‌خود‌ و سفارش‌ يوسف‌ ‌شده‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ مدت‌ مديد ‌من‌ ‌شما‌ ‌را‌ خبر ميدهم‌ بتأويل‌ و تعبير ‌اينکه‌ خواب‌ مرا بفرستيد نزد عالم‌ بتأويل‌ ‌آن‌ وَ قال‌َ الَّذِي‌ نَجا مِنهُما چون‌ ‌براي‌ ملك‌ شرح‌ خواب‌ ‌خود‌ و خواب‌ رفيقش‌ ‌را‌ بيان‌ كرد و تأويل‌ و تعبير يوسف‌ ‌را‌ ‌گفت‌ و اينكه‌ طابق‌ النعل‌ بالنعل‌ واقع‌ ‌شده‌ و خبرهايي‌ ‌که‌ يوسف‌ ‌از‌ طريق‌ وحي‌ بآنها داده‌ ‌بود‌ و مواعظ و نصايحي‌ ‌که‌ بآنها كرده‌ ‌بود‌ ملك‌ ‌را‌ بسيار خوش‌ آمد.

وَ ادَّكَرَ بَعدَ أُمَّةٍ اذتكر ‌بود‌ ذال‌ ادغام‌ ‌در‌ ‌تا‌ و قلب‌ بدال‌ ‌شده‌ چنانچه‌ ميفرمايد فَهَل‌ مِن‌ مُدَّكِرٍ قمر ‌آيه‌ 15 و 22 و 32 و 40، بمعني‌ متذكر، و مراد ‌از‌ امّة مدّت‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌پس‌ ‌از‌ مدت‌ هفت‌ سال‌ متذكر شد و يادش‌ آمد ‌از‌ خواب‌ ‌خود‌ و رفيقش‌ و تعبير يوسف‌.

أَنَا أُنَبِّئُكُم‌ بِتَأوِيلِه‌ِ ‌يعني‌ ميدانم‌ و ميشناسم‌ كسي‌ ‌را‌ ‌که‌ عالم‌ بتأويل‌ خواب‌ هست‌ ‌از‌ ‌او‌ سؤال‌ ميكنم‌ ‌اگر‌ ملك‌ اجازه‌ دهد و مرا مأمور ‌اينکه‌ كار كند.

فارسلون‌ فارسلوني‌ بوده‌ ياء ساقط ‌شده‌، ملك‌ ‌او‌ ‌را‌ ارسال‌ كرد و رفت‌ ‌در‌ زندان‌ خدمت‌ حضرت‌ مشرف‌ شد و ‌گفت‌

206

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 45)- در اینجا ساقی شاه که سالها قبل از زندان آزاد شده بود به یاد خاطره زندان و تعبیر خواب یوسف افتاد.

همچنان که آیه می‌گوید: «و یکی از آن دو که نجات یافته بود- و بعد از مدتی به خاطرش آمد- گفت: من شما را از تعبیر این خواب خبر می‌دهم، مرا (به سراغ استاد ماهر این کار که در گوشه زندان است) بفرستید» تا خبر صحیح دست اول را برای شما بیاورم (وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ).

این سخن وضع مجلس را دگرگون ساخت و همگی چشمها را به ساقی دوختند سر انجام به او اجازه داده شد که هر چه زودتر دنبال این مأموریت برود.

نکات آیه

۱- یکى از دو هم بند زندانى یوسف(ع)، از مرگ و زندان نجات پیدا کرد و به دربار راه یافت و دیگرى به اعدام محکوم شد. (و قال الذى نجا منهما)

۲- ساقى پادشاه (هم بند یوسف در زندان) ، مدتى مدید یوسف(ع) را از یاد برده و از گرفتارى او در زندان غافل شده بود. (و قال الذى نجا منهما وادّکر بعد أُمّة) نکره آوردن «اُمّة» مى تواند حاکى از طولانى بودن آن باشد. جمله «فلبث فى السجن بضع سنین» در آیه ۴۲ ، مؤید این معناست.

۳- ساقى پادشاه (هم بند یوسف در زندان) با مشاهده درماندگى خواب گزاران از تعبیر رؤیاى پادشاه ، یوسف(ع) و دانش او از تعبیر رؤیا را به یاد آورد. (و قال الذى نجا منهما وادّکر بعد أُمّة ) «ادّکر» (به یاد آورد) از ماده «ذکر» و در اصل «اذتکر» بوده که بر اساس قواعد صرفى ، «ادّکر» شده است. «اُمّة» در آیه شریفه ، به معناى مدت و زمان است.

۴- ساقى دربار ، یوسف(ع) را براى تعبیر رؤیاى پادشاه معرفى کرد. (أنا أُنبّئکم بتأویله فأرسلون)

۵- ساقى پادشاه ، به توانمندى یوسف(ع) در تعبیر رؤیاى شگفت پادشاه ، اطمینان داشت. (أنا أُنبّئکم بتأویله فأرسلون) ترکیب «أنا أُنبّئکم» دلالت بر تأکید مضمون جمله دارد و این ، حاکى از اطمینان ساقى دربار به آگاهى ویژه یوسف(ع) از تعبیر رؤیاهاست.

۶- ساقى پادشاه مصر ، با بیان دانش یوسف(ع) ، خاطر نشان ساخت که او در زندان به سر مى برد. (أنا أُنبئکم بتأویله فأرسلون) تفریع جمله «أرسلون» به وسیله حرف «فاء» بر جمله «أنا أُنبّئکم بتأویله» مى رساند که: ساقى دربار ، ماجراى یوسف(ع) و زندانى بودن او را در حد ضرورت بیان کرده بود.

۷- ساقى دربار ، از پادشاه و بزرگان دربار خواست وى را به زندان نزد یوسف(ع) بفرستند تا تعبیر خواب را از او جویا شود. (أنا أُنبّئکم بتأویله فأرسلون) حرف «ن» در «فأرسلون» نون وقایه و کسره آن، حاکى از «یاء» متکلم محذوف است. متعلق آن (إلى یوسف فى السجن) نیز به خاطر وضوحش، در کلام آورده نشده است. بنابر این «فأرسلون» ; یعنى: پس مرا به سوى یوسف(ع) - که در زندان است - بفرستید.

موضوعات مرتبط

  • پادشاه مصر: اطمینان ساقى پادشاه مصر ۵; خواسته هاى ساقى پادشاه مصر ۷; ساقى پادشاه مصر و عجز معبران ۳; ساقى پادشاه مصر و یوسف(ع) ۲، ۳، ۴، ۶، ۷; فراموشى ساقى پادشاه مصر ۲; نجات ساقى پادشاه مصر ۱
  • یوسف(ع): اعدام همبند یوسف(ع) ۱; دانش تعبیر رؤیاى یوسف(ع) ۳، ۴، ۵، ۶; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷; نجات همبند یوسف(ع) ۱; یوسف(ع) در زندان ۶

منابع