البقرة ٢٢٩
کپی متن آیه |
---|
الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَ لاَ يَحِلُ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ |
ترجمه
البقرة ٢٢٨ | آیه ٢٢٩ | البقرة ٢٣٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَرَّتَانِ»: دوبار. دو دفعه. «إمْسَاک»: نگاهداری کردن. «تَسْرِیحٌ»: رهاکردن. طلاقدادن. «أَلطَّلاقُ مَرَّتَانِ»: طلاقی که بعد از آن، از سرگرفتن زناشوئی آزاد است، دو بار است و بس. «إِحْسَانٍ»: زیبا رفتارکردن. «وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ ...». برای شما حلال نیست که. این هنگامی است که جدائی به میل و رغبت مرد انجام بگیرد (نگا: نساء / ). «حُدُودَ اللهِ»: احکام و شرائع خدا. «جُنَاح»: گناه. بزه. «إفْتَدَتْ بِهِ»: زن آن را برای رهائی خویشتن داد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ آتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَ... (۲) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ... (۴) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ... (۵)
فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ... (۱) وَ الْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ... (۳) وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ... (۳) وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ... (۳)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گويند: اين آيه درباره ثابت بن قيس با زوجه اش نازل گرديد كه با اجازه رسول خدا صلى الله عليه و آله باغ خود را به شوهرش بخشيد و از وى طلاق گرفت چنان كه ابن جريج روايت كرده است.[۳][۴][۵]
تفسیر
- آيات ۲۴۲ - ۲۲۸ ، سوره بقره
- اشاره به حكمت تشريع عده براى زن مطلقه
- توضيحى مبسوط پيرامون واژه (قرء) و معناى آن
- معناى كلمه (بعل ) و توضيح مرجع ضمير كلمه بعولتهن در آيه ت (و بعولتهن احق بردهن ...)
- سزاوارتر بودن شوهران به مردان مطلقه نسبت به مردان ديگر در صلاق رجعى
- تكرار كلمه ((معروف )) در آيات طلاق نشانه اهتمام شارع مقدس نسبت به انجام اين عمل به وجه سالم است
- ((معروف )) از نظر اسلام و روش صحيح رعايت تساوى در قانوگذارى اسلام
- معناى كلمه ((تسريح )) و مراد از ((تسريح زن بر احسان )) در آيه شريفه
- مراد از نگهدارى زن به وجه معروف يا طلاق دادن به او وجه نيكو
- وجه اينكه (امساك ) و (تسريح ) در آيه شريفه هم به قيد معروف و هم به قيد احسان مقيد شده اند
- وضعيتى كه طلاق جايز شمرده شده و شوهر مى تواند مهريه را پس گرفته طلاق دهد
- اكتفا به عمل به ظواهر دين و غفلت از روح آن و تفرقه بين احكام فقهى و معارف اخلاقى ، ابطال مصالح شريعت است
- نوع سوم طلاق و حكم آن
- لطائف و ظرائف دقيقى كه در آيات طلاق به كار رفته است
- اشاره به حكمت نهى از امساك به قصد ضرر در آيه (فمن يفعل ذالك فقد ظلم نفسه ...)
- مقصود از نعمت در ((و اذكرو نعمة الله عليكم ))
- نهى آيه شريفه از دخالت اوليا در امر ازدواج مجدد همسرانى كه عده شان تمام شده و مى خواهند دوباره با همسر قبلى خود ازواج كنند
- علت اينكه رجوع زنان به شوهران خود ازكى و اءطهر خوانده شده است
- وجه اينكه در آيه شريفه به جاى كلمه ((والد))، ((مولودله )) آورده شده است
- فرزند ملحق به پدر است يا مادر؟! و آيه قرآن كداميك را معتبر مى داند
- معناى كلمه ارضاع و حكم بچه شيرخواره پس از طلاق والدين او
- پيام احكامى چند در خصوص بچه شير خوار و وظايف والدين او پس از طلاق
- عقائد قبل از اسلام در باره زن شوهر مرده
- معنى تعريض و بيان فرق آن با كنايه
- معناى اكنان و مراد آيه (و لا جناح عليكم فيما عرضتم ...)
- معناى (عزم ) و وجه اينكه در آيه شريفه عقده نكاح به عزم وابسته شده است
- معناى (موسع ) و (مقتر) و آيه شريفه ((و متعوهن على الموسع قدره ...))
- موردى از طلاق كه مرد بايد نصف مهر زن را به او بدهد
- تشويق مردم به احسان و فضل نسبت به يكديگر در روابط بين خود
- نماز از واجباتى است كه در هيچ حالتى ساقط نمى شود
- معناى كلمه (عقل ) و بيان كلماتى كه در قرآن كريم درباره انواع ادركات انسانى آمده است ))
- معانى كلمات زن ، حسبان ، شعور، ذكر و عرفان و معرفت
- معانى كلمات فهم ، فقه ، درايت ، فكر و راءى
- معانى كلمات زعم ، علم ، حفظ، حكمت ، خبرت و شهادت
- تشويق مردم به احسان و فضل نسبت به يكديگر در روابط بين خود درباره عقل و خردمندى انسان
- در قرآن ، مراد از تعقل ادراك تواءم با سلامت فطرت است ، نه تعقل تحت تاءثير غرائز و اميال نفسانى
- بحث روايتى (در ذيل آيات طلاق )
- حكمت تحريم رجوع بعد از طلاق سوم
- درباره وقوع سه طلاق با يك لفظ يا در يك مجلس از نظر خاصه و عامة
- رواياتى در مورد طلاق خلع و مبارات
- معناى خلع از زبان امام باقر (ع ) و بيان اولين خلعى كه در اسلام واقع شده است
- معناى ((عسيله )) و روايت معروف به آن كه در زمان پيامبر اكرم (ص ) واقع شده است
- عقل متعه در محلل شدن كافى نيست
- دو روايت در شاءن نزول آيه ((فلا تعضلوهن ان ينكحن ازواجهن ).
- رواياتى در باره شير دادن به فرزند و احكام آن
- آنچه در اسلام حكم سلبى و يا عدم صحت و عدم اعتبار بر آن بار شده است
- رواياتى راجع به عده زن مطلقه و شوهر مرده
- رواياتى در باره آيه ((و لا حناح عليكم ان ...)) و موردى كه بر پرداخت نصف مهر بر مرد واجب مى شود
- مراد از ((صلوة وسطى )) در ((حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى ))
- اقوال مفسرين در تفسير صلاة وسطى مختلف است
- رواياتى در ارتباط با آيه ((فرجالا او ركبانا...)) و نماز خوف
- بحث علمى (پيرامون زن ، حقوق و شخصيت و موقعيت اجتماعى او از نظر اسلام و ديگر ملل مذاهب ).
- زندگى زن در ملت هاى عقب مانده
- زندگى زن در ملت هاى متمدن قبل از اسلام
- موقعيت زن در بين كلدانيان ، آشوريان ، روميان و يونانيان قديم
- وضع زن در عرب و محيط زندگى اعراب
- نتايجى كه از آنچه گفته شد به دست مى آيد
- تحولى كه اسلام در امر زن پديد آورد
- هويت زن در اسلام
- از نظر اسلام مرد و زن از نظر خلقت برابرند
- ملاك برترى از نظر اسلام تقوى و پرهيزگارى است
- نكوهش عرب جاهليت در قرآن به جهت بى اعتنايى به امر زنان
- وزن و موقعيت اجتماعى زن در اسلام
- دو خصلت ويژه در آفرينش زن
- احكام مختص و احكام مشترك زن و مرد در اسلام
- حيات اجتماعى سعادتمندانه ، حيات منطبق با خلقت و فطرت است
- فطرت در مورد وظائف و حقوق اجتماعى افراد و عدالت بين آنان چه اقتضائى دارد؟
- معناى تساوى در مورد حقوق زن و مرد
- عدم اجراى صحيح قانون به معناى نقص در قانونگذارى نيست
- آزادى زن در تمدن غربى
- بحث علمى ديگر (درباره زناشوئى و منشاء طبيعى و فطرى آن )
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«229» الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلَّا أَنْ يَخافا أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
طلاق (رجعى كه امكان رجوع وبازگشت دارد، حداكثر) دو مرتبه است.
پس (در هر مرتبه) يا بايد به طور شايسته همسر خود را نگهدارد و (آشتى نمايد،) يا با نيكى او را رها كند (و از او جدا شود.) و براى شما مردان روا نيست كه چيزى از آنچه به همسرانتان دادهايد، پس بگيريد مگر اينكه دو
جلد 1 - صفحه 357
همسر بترسند كه حدود الهى را بر پا ندارند. پس اگر بترسيد كه آنان حدود الهى را رعايت نكنند، مانعى ندارد كه زن فديه و عوض دهد. (و طلاق خُلع بگيرد.) اينها حدود و مرزهاى الهى است، پس از آن تجاوز نكنيد. و هر كس از حدود الهى تجاوز كند پس آنان ستمگرانند.
نکته ها
در جاهليّت، طلاق دادن و رجوع كردن به زن، امرى عادّى و بدون محدوديّت بود. امّا اسلام، حداكثر سه بار طلاق و دو بار رجوع را جايز دانست تا حرمتِ زن و خانواده حفظ شود. «1»
در اسلام، طلاق امرى منفور و بدترين حلال نام گذارى شده است، ولى گاهى عدم توافق تا جايى است كه امكان ادامه زندگى براى دو طرف نيست.
در اين آيه علاوه بر طلاق رجعى كه از سوى مرد است، طرح طلاق خُلع كه پيشنهاد طلاق از سوى زن است نيز ارائه شده است. به اين معنا كه زن، مهريه خود يا چيز ديگرى را فداى آزاد سازى خود قرار دهد و طلاق بگيرد.
تعدّد طلاق، براساس تعدّد رجوع و بقاى ازدواج است. كسى كه در يك جلسه مىگويد:
«من سه بار طلاق دادم»، در واقع يك طلاق صورت گرفته است. چون يك ازدواج را بيشتر قطع نكرده است. لذا بر اساس فقه اهلبيت عليهم السلام، چند طلاق بايد در چند مرحله باشد و يكجا واقع نمىشود. زيرا به مصلحت نيست كه زندگى خانوادگى در يك جلسه و با يك تصميم براى هميشه از هم بپاشد. «2»
پیام ها
1- در قطع رابطه با ديگران، نبايد آخرين تصميم را يك مرتبه گرفت، بلكه بايد
«1». تفسير مجمعالبيان.
«2». با عنايت به همين موضوع بود كه شيخ محمود شلتوت، مفتى اعظم مصر و رئيس دانشگاه الازهر گفت: من در مسئله طلاق، فقه شيعه را ترجيح مىدهم.
جلد 1 - صفحه 358
ميدان را براى فكر و بازگشت باز گذاشت. «الطَّلاقُ مَرَّتانِ»
2- آزار و ضرر رسانى به همسر، ممنوع است. مرد نبايد به قصد كام گرفتن يا ضربه روحى زدن به زن، به او رجوع نموده و سپس او را رها كند. «فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ»
3- در همسر دارى بايد از سليقههاى شخصى و ناشناخته دورى كرد و به زندگى عادّى و عرفى تن در داد. «فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ»
4- تلخى جدايى را با شيرينى هديه و احسان جبران كنيد. «أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ»
5- طلاق، نبايد عامل كينه، خشونت و انتقام باشد، بلكه در صورت ضرورتِ طلاق، نيكى و احسان شرط اساسى است. «أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ»
6- اصل در زندگى، نگهدارى همسر است، نه رها كردن او. كلمه «امساك» همه جا قبل از كلمه «تسريح» آمده است. «فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ»
7- حقوق و احكام در اسلام، از اخلاق و عاطفه جدا نيست. كلمات «احسان» و «معروف» نشانهى همين موضوع است. «فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ»
8- مراعات حقوق، لازم است. مرد، حقّ ندارد از مهريه زن كه حقّ قطعى اوست چيزى را پس بگيرد. «لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً»
9- خواستههاى مرد و زن بايد در چارچوب حدود الهى باشد. «إِلَّا أَنْ يَخافا أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ»
10- تنها نظر زن و شوهر در مورد طلاق كافى نيست، بلكه بايد ديگران نيز به ادامه زندگى آنان اميدى نداشته باشند. «يَخافا ... فَإِنْ خِفْتُمْ» گاهى زن و شوهر مىگويند: با هم توافق اخلاقى نداريم، امّا اين حرف برخاسته از هيجان آنهاست. لذا قرآن در كنار خوف زن وشوهر «يَخافا» پاى مردم را به ميان كشيده كه آنان نيز اين ناسازگارى را درك كنند. «خِفْتُمْ»
11- در تصميم گيرىها بايد محور اصلى، اقامهى حدود الهى و انجام وظايف باشد. اگر حدود الهى مراعات مىشود ازدواج باقى بماند وگرنه طلاق مطرح
جلد 1 - صفحه 359
شود. «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ»
12- طرحِ «طلاق خُلع» براى آن است كه زن بتواند خود را از بنبست خارج سازد. «افْتَدَتْ بِهِ»
13- اسلام با ادامه زندگى به صورت تحميلى و با اجبار و اكراه، موافق نيست. در صورتى كه زن به اندازهاى در فشار است كه حاضر است مهريهى خود را ببخشيد تا رها شود، اسلام راه را براى وى باز گذاشته است. البتّه مرد ملزم به پذيرش طلاق خلع نيست. «فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ»
14- شكستن قانون الهى، ظلم است. «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخافا أَلاَّ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (229)
«1» منهج الصادقين، جلد 2 صفحه 14.
«2» فروع كافى، كتاب النكاح (جلد پنجم، صفحه 507، حديث اوّل)
«3» مدرك پيشين، صفحه 507، حديث ششم.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 409
الطَّلاقُ مَرَّتانِ: طلاق رجعى كه در آن رجوع جايز است دو مرتبه مىباشد، يعنى دو طلاق كه ميان آن رجوع باشد نه در يك مجلس و جمع آن و بعد از دو طلاق مذكور. فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ: پس واجب است نگهدارى آن مطلقه رجعى بر وجه حسن معاشرت اگر در عده بوده باشد. أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ: يا رها نمودن زن را به نيكوئى، يعنى به گذاشتن او تا عدهاش تمام شود اگر مرتبه سوم طلاق دهد بينونت كلى واقع شود. كه طلاق بائن باشد (احكام طلاق و رجوع مراجعه به رسائل عمليه است.) وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ: و حلال نيست براى شما اى مردان، أَنْ تَأْخُذُوا:
اينكه بگيريد، مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً: از آنچه به زنان خود دادهايد چيزى از وجه مهر، إِلَّا أَنْ يَخافا: مگر آنكه بدانند و بترسند مرد و زن، أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ: اينكه نمىتوانند اقامه كنند احكام الهى را در صحبت و معاشرت و رعايت حقوق زوجيت هر كدام نسبت به ديگرى. فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ: پس اگر بترسيد اى حكام شرع كه امر گرفتن و دادن به دست شما است، يعنى اگر از امارات معلوم كنيد كه نمىتوانند اقامه كنند مرد و زن احكام الهى را در زوجيت، فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ: پس هيچ بأسى و وزر و وبالى نيست بر مرد و زن در آنچه فديه دهد به آن كه از قيد زوجيت رهائى يابد، يعنى آن را به شوهر داده تا او را طلاق دهد كه طلاق خلع باشد. (احكام خلع در كتب مسائل مندرج است).
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 410
در منهج- دختر ابىّ بن سلول به هيچ وجه با شوهر خود سازگارى نداشت.
به پدر شكايت نمود، به او التفات نكرد، ثانيا شكايت كرد. پدر گفت: برو به خانه شوهر و رضايت او را بطلب. زن برخاست و نزد حضرت رسالت آمد. خدمت حضرت عرضه داشت من از همسرم كراهت دارم، امر فرما مرا طلاق دهد حضرت شوهرش را احضار و فرمود: زن شكايت از تو دارد. شوهر گفت: به خدائى كه تو را به حق فرستاده من او را دوست دارم. زن گفت:
اگر امر به طلاق نفرمائى ترسم چيزى از من صادر شود كه موجب هلاك من باشد. حضرت به مرد فرمود: چه مىگوئى؟ شوهر گفت: خرمايستانى به عوض مهر به او دادم. زن گفت: من باغ را با چيز ديگر به او مىدهم تا مرا طلاق دهد. حضرت فرمود: همان باغ را بدو بده. زن باغ را رد و او طلاق داد، و اول طلاق خلع در اسلام آن بود. «1» تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ: اين احكام از طلاق رجعى و خلع حدود الهى است، فَلا تَعْتَدُوها: پس تجاوز نكنيد از اين حدود و محافظت آن را نمائيد در عمل نمودن به آن. وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ: و هر كه تجاوز كند حدود الهى را، فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ: پس آن گروه متجاوزين ايشانند ستمكاران بر نفس خود كه خارج شدند از حدى كه خداى تعالى مقرر فرموده.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخافا أَلاَّ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (229)
جلد 1 صفحه 288
ترجمه
طلاق دو بار است پس نگاه داشتن بخوبى است يا رها كردن به نيكى و حلال نيست براى شما كه بگيريد از آنچه داديد بآنها چيزيرا مگر آنكه بترسند كه بر پاى ندارند حدهاى خدا را پس اگر ترسيديد كه بر پاى ندارند حدهاى خدا را پس نيست گناهى بر ايشان در آنچه فدا دهد زن بآن اين حدهاى خدا است پس تجاوز ننمائيد از آنها و هر كس تجاوز نمايد از حدهاى خدا پس آن گروه ايشانند ستمكاران.
تفسير
طلاق رجعى دوبار است و طلاق سوم بائن است و در مجمع از پيغمبر (ص) روايت نموده است كه پرسيدند طلاق سوم چه زمان است فرمود زمان تسريح به احسان يعنى بعد از دو طلاق و رجوع و آنزمانى است كه ديگر يا بايد نگاهدارى كند از زن بخوبى يا بايد رها كند او را بخوبى و حق رجوع ندارد ولى شيخ استاد ما عليه الرحمه مىفرمودند كه از اين آيه شريفه استفاده ميشود كه زن يكى از اين دو حقّرا بر مرد دارد مطلقا كه يا بايد بخوبى از او نگهدارى كند يا بخوبى او را رها نمايد و بر اين اصل ثمراتى مرتب فرموده بودند كه مقام مناسب ذكر آنها نيست و حلال نيست از براى مردان كه بگيرند از مهر زنان چيزيرا مگر آنكه بواسطه كراهت شديده بترسند كه بوظائف زناشوئى رفتار ننمايند كه در اينصورت بر مرد گناهى نيست در گرفتن فديه از زن بعوض طلاق خلع و بر زن هم گناهى نيست در بذل مهر و گرفتن طلاق بعوض آن كه مقصود از فديه دادن است آنچه بيان شد حدود و مقررات و احكام الهى است و تجاوز و مخالفت و تعدى از آنها نبايد بشود و كسانى كه مخالفت نمايند ستمكاران بخود و همسر خودند و اين براى مبالغه و تعقيب نهى بتهديد و وعيد ذكر شده است و عدول از خطاب بغيبت و از غيبت بخطاب يا براى تفنن در كلام است كه نكته غالبى التفات است يا براى تصريح بشمول حكم نسبت بمرد و زن و ممكن است خطاب بحكام شرع باشد چون اخذ و اعطا و حكم بجواز و منع از وظائف ايشان است و عياشى از حضرت صادق (ع) روايتى نقل نموده كه دلالت دارد بر آنكه وقتى زن اظهار كراهت شديده از مرد نمايد بطوريكه خوف آن باشد كه اگر بخواهد صبر نمايد بزينت او در معصيت واقع شود جائز است طلاق خلع در مقابل مهر و زيادتر هر قدر تراضى نمودند و چون طلاق واقع شد اختيار رجوع با
جلد 1 صفحه 289
زن است و اين يكطلاق حساب ميشود و مراد از بودن اختيار رجوع با زن آنستكه زن حق دارد رجوع بفديه نمايد و پس از رجوع او مرد ميتواند رجوع كند و قريب باين مضمون روايات ديگرى هم از ائمه اطهار وارد شده است و در مجمع شان نزول ذيل آيه را كه راجع بطلاق خلع است باين تقريب ذكر نموده كه ثابت بن قيس زن جميله داشت كه دختر عبد اللّه بن ابىّ بود و او را بسيار دوست داشت و آنزن بسيار از او بدش ميآمد لذا حاضر شد كه بستانى را كه مهرش بود رد كند باضافه هم چيزى بدهد بعوض طلاق پيغمبر (ص) فرمود همان بستانرا رد نما كافى است و امر بطلاق فرمود و اين اول خلعى بود كه در اسلام واقع شد و اگر زن و شوهر هر دو از يكديگر كراهت داشته باشند و خوف وقوع در معصيت براى طرفين باشد آنرا فقها طلاق مبارات ناميدهاند و همان آثار خلع را دارد نهايت آنكه زيادتر از مهر جائز نيست كه مرد از زن فديه بگيرد
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمساكٌ بِمَعرُوفٍ أَو تَسرِيحٌ بِإِحسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُم أَن تَأخُذُوا مِمّا آتَيتُمُوهُنَّ شَيئاً إِلاّ أَن يَخافا أَلاّ يُقِيما حُدُودَ اللّهِ فَإِن خِفتُم أَلاّ يُقِيما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَيهِما فِيمَا افتَدَت بِهِ تِلكَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعتَدُوها وَ مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ (229)
(طلاق دو بار است پس بر شوهر است نگاهداري از روي معروف و نيكي و يا رها نمودن با احسان و نيكي و روا نيست براي شما که از آنچه بآنان دادهايد چيزي بگيريد مگر اينكه زن و شوهر بترسند که حدود الهي را بپا ندارند، پس اگر ترسيديد که زن و شوهر حدود الهي را بپا ندارند با كي نيست بر آن دو در آنچه زن فديه ميدهد، اينها حدود الهي است پس از آنها تجاوز نكنيد، و كساني که از حدود الهي تجاوز كنند، ايشان ستمكارانند الطَّلاقُ مَرَّتانِ مراد از اينکه طلاق، طلاق رجعي است يعني طلاقي که رجوع براي زوج در عده جايز است دو طلاق است باين معني طلاق دهد و رجوع كند و باز طلاق دهد و رجوع كند و در مرتبه سوم اگر طلاق دهد ديگر حقّ رجوع ندارد، ولي در طلاق اول و دوم زوج مخير است بين رجوع که مفاد جمله فَإِمساكٌ بِمَعرُوفٍ است و بين ترك رجوع و آزاد نمودن و رها كردن زن که مفاد جمله أَو تَسرِيحٌ بِإِحسانٍ ميباشد و مراد از امساك بمعروف اينست که غرض زوج از رجوع اضرار و اذيت بزوجه نباشد بلكه مقصود اصلاح و ائتلاف و سازش با يكديگر باشد، که هر گاه غرض اضرار باشد رجوع حرام است هر چند
جلد 2 - صفحه 460
حق رجوع داشته باشد و مراد از تسريح باحسان اينست که طلاق را بحال خود رها كند تا عده منقضي گردد و البته بايد مهر او را تمام بدهد و در زمان عده نيز كسوة و نفقه و سكناي او را بمقدار معروف و تمكن خود بپردازد.
و تعبير بمعروف و احسان بنحو تنكير بر نوع معروف و احسان يعني حد اعلاي او دلالت دارد نه مجرّد صدق معروف و احسان هر چند درجه نازله آن باشد و تعبير بمعروف در مورد رجوع و امساك، و باحسان در مورد تسريح و رهايي شايد براي اينکه باشد که رجوع يعني تجديد الفت و اتحاد و مودت بسيار محبوب و ممدوح و مطابق عرف است ولي تسريح يعني جدايي و فرقت چون اقتضاي ضرورت است بايد با احسان توأم باشد و رعايت حق زن بشود و ظلم و ستمي باو وارد نگردد و در بعض اخبار و تفاسير جمله تَسرِيحٌ بِإِحسانٍ بطلاق سوم تعبير شده چنانچه از كافي و تهذيب از حضرت صادق عليه السّلام و از تفسير عياشي از حضرت باقر و صادق روايت شده«1» ولي در تبيان و مجمع البيان از حضرت باقر و صادق (ع) بمعني ترك نمودن زن در ايام عده تا اينكه عده منقضي گردد، تفسير شده است.
وَ لا يَحِلُّ لَكُم أَن تَأخُذُوا مِمّا آتَيتُمُوهُنَّ شَيئاً يعني آنچه از مهر و غير مهر بزن دادهايد حلال نيست چيزي از آن را از وي بگيريد مگر در طلاق خلعي که زن از زوج تمكين نكند و از اطاعت وي بيرون رود و تقاضاي طلاق نمايد که مفاد جمله استثنائيه است.
إِلّا أَن يَخافا أَلّا يُقِيما حُدُودَ اللّهِ يعني هر گاه با هم سازش نداشته و بترسند که بوظائف زناشويي عمل نكنند و از حدود و احكام الهي تجاوز نمايند در اينصورت اگر زن چيزي از مال يا مهر خود را ببخشد و طلاق بگيرد بر زن و شوهر باكي نيست چنانچه مفاد جمله بعد است.
1- آلاء الرحمن ص 206
جلد 2 - صفحه 461
فَإِن خِفتُم أَلّا يُقِيما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَيهِما فِيمَا افتَدَت بِهِ تعبير بخوف براي اينست که هر گاه مظنه که موجب خوف شود پيدا گردد كافي است و خطاب بجمع در اينکه جمله (يعني اينكه فرمود فان خفتم و نگفت ان خافا) اشاره باينست که خوف بايد عقلايي باشد که عقلاء و آشنايان و نزديكان زن و شوهر بوضعيات آنها رسيدگي نموده و تشخيص دهند و تصديق كنند که اينها با هم نميتوانند سازش نمايند.
نه خوفي که از روي جدال و هوي و هوس پيدا شده و باندك موعظه و نصيحت برطرف ميگردد پس هر گاه چنين خوفي حاصل شود باكي بر زوج نيست در گرفتن فديه و همچنين باكي بر زوجه نيست در دادن آن، و تعبير بفديه از اينجهت است که زن بواسطه آن خود را از قيد زوجيت مرد خارج مينمايد.
و هر گاه زن فديه دهد ديگر مرد حق رجوع در عده ندارد مگر اينكه زن از بذل فديه رجوع كند که در اينصورت مرد حق رجوع پيدا مينمايد.
تِلكَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعتَدُوها اينکه حدود و احكامي که براي طلاق و دفعات آن و رجوع و فديه گفته شده حدود الهي است از آن تجاوز و تخلف ننمائيد.
وَ مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ هر که از اينکه حدود تخلف كند خواه مرد و خواه زن باشد ستمكار است هم ظلم بخود نموده و هم ظلم بديگران و حال ستمگران معلوم است.
برگزیده تفسیر نمونه
اشاره
(آیه 229)
شأن نزول:
زنی خدمت یکی از همسران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسید و از شوهرش شکایت کرد که او پیوسته وی را طلاق میدهد و سپس رجوع میکند تا به این وسیله به زیان و ضرر افتد و در جاهلیت چنین بود که مرد حق داشت همسرش
ج1، ص207
را هزار بار طلاق بدهد و رجوع کند و حدی بر آن نبود، هنگامی که این شکایت به محضر پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله رسید، آیه نازل شد و حد طلاق را سه بار قرار داد.
تفسیر:
در آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون «عده» و «رجوع» برای اصلاح وضع خانواده و جلوگیری از جدایی و تفرقه است، ولی بعضی از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیت، از آن سوء استفاده میکردند، و برای این که همسر خود را تحت فشار قرار دهند پی در پی او را طلاق داده و رجوع میکردند این آیه نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیری کرد، میفرماید: «طلاق (منظور طلاقی است که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).
البته باید در جلسات متعدد واقع شود و در یک مجلس انجام نمیشود.
سپس میافزاید: «در هر یک از این دو بار باید همسر خود را بطور شایسته نگاهداری کند و آشتی نماید، یا با نیکی او را رها سازد و برای همیشه از او جدا شود» (فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ).
بنابراین طلاق سوم، رجوع و بازگشتی ندارد، و هنگامی که دو نوبت کشمکش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت، باید کار را یکسره کرد.
منظور از جدا شدن با احسان و نیکی این است که حقوق آن زن را بپردازد و بعد از جدایی پشت سر او سخنان نامناسب نگوید، و مردم را نسبت به او بدبین نسازد، و امکان ازدواج را از او نگیرد. بنابراین جدایی نیز باید توأم با احسان گردد.
و لذا در ادامه آیه میفرماید: «برای شما حلال نیست که چیزی را از آنچه به آنها دادهاید پس بگیرید» (وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً).
بنابراین، شوهر نمیتواند هنگام جدایی چیزی را که به عنوان مهر به زن داده است باز پس گیرد.
در ادامه آیه به مسأله طلاق خلع اشاره کرده میگوید: تنها در یک فرض باز پس گرفتن مهر مانعی ندارد و آن در صورتی است که زن تمایل به ادامه زندگی زناشویی نداشته باشد، و «دو همسر از این بترسند که با ادامه زندگی زناشویی حدود الهی را برپا ندارند» (إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ).
ج1، ص208
سپس میافزاید: «اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، گناهی بر آن دو نیست که زن فدیه (عوضی) بپردازد» و طلاق بگیرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ).
در حقیقت در اینجا سر چشمه جدایی، زن است، و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردی که مایل است، با او زندگی کند اجازه دهد با همان مهر، همسر دیگری انتخاب کند.
و در پایان آیه به تمام احکامی که در این آیه بیان شده اشاره کرده میفرماید:
«اینها حدود و مرزهای الهی است از آن تجاوز نکنید و آنها که از آن تجاوز میکنند ستمگرانند» (تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
نکات آیه
۱ - مردان، تنها در طلاق اول و دوّم، حق رجوع دارند. (الطلاق مرتان فامساک بمعروف) الف و لام در «الطلاق»، عهد ذکرى است; یعنى آن طلاقى که براى شوهران حقِ رجوع در آن بود «و بعولتهنّ احقّ ... »، بیش از دو مرتبه نیست.
۲ - نامحدود بودن دفعات طلاق رجعى در جاهلیّت و محدود شدن آن در اسلام (الطّلاق مرّتان) با توجّه به شأن نزول: کان الرجل فى الجاهلیّة اذا طلّق امرأته ثم راجعها قبل ان تنقضى عِدّتها ... و إن طلقها الف مرّة ... فذکرت ذلک لرسول اللّه (ص) فنزلت: «الطلاق مرّتان ... ». (مجمع البیان، ذیل آیه.)
۳ - عدم تحقق چند طلاق، با اجراى یک یا چند صیغه و بدون رجوع (امساک) در بین طلاقها (الطلاق مرّتان) اوّلاً در لفظ واحد «طلقتک ثلاثا»، مرّتین و مرّات صدق نمى کند و ثانیاً اگر رجوع نکند، طلاق دوم صدق نمى کند و ثالثاً باید رجوع و بازگشت به زندگى به صورت امساک به معروف باشد و در مجلس واحد بین صیغه اوّل و دوّم - مثلاً - گفتن «راجعتُ»، امساک به معروف نیست.
۴ - لزوم تعهّد شوهر به رعایت حقوق شناخته شده همسر خویش (فامساک بمعروف) مراد از «معروف» (شناخته شده) حقوقى است که بر اساس عقل، فطرت و شرع در بین مردم متدین و سلیم الفطره، مورد شناسایى قرار گرفته است. اگر چه آیه درباره زن مطلّقه اى است که شوهرش به او رجوع کرده بود; ولى به طور کلى بیانگر حقوق تمامى زنان است.
۵ - حق طلاق و رجوع، با مرد است. (فامساک بمعروف)
۶ - رفتار مرد با زن خود پس از رجوع در طلاق، باید بر اساس موازین شناخته شده عقل و شرع باشد. (الطلاق مرّتان فامساک بمعروف)
۷ - رجوع مرد در ایّام عدّه، نباید به قصد اضرار به زن باشد. (الطلاق مرّتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان)
۸ - پس از طلاق دوّم و رجوع در آن، یا باید زندگى بر اساس «معروف» باشد و یا طلاق بدون حق رجوع. (فامساک بمعروف او تسریح باحسان) بنابراینکه مراد از «تسریح باحسان» طلاق سوّم باشد; چون تنها در دو طلاق حق رجوع مى باشد: «الطلاق مرّتان». و طلاق سوّم بدون حق رجوع خواهد بود.
۹ - رها ساختن زن (طلاق) باید علاوه بر رعایت حقوق او، آمیخته با احسان و نیکى و به دور از اضرار به وى باشد. (او تسریح باحسان) کلمه «احسان» گویاى معنایى است فراتر از «معروف»; یعنى باید نسبت به زنان، افزون بر حقوق شناخته شده آنان، نیکى شود.
۱۰ - بقاى پیوند زوجیّت، با طلاق رجعى در ایّام عدّه (الطلاق مرّتان فامساک بمعروف) از لفظ «امساک» استفاده مى شود که شوهر مى تواند زن را به همان عقد سابق نگه دارد; و این معنا بیانگر بقاى زوجیّت است.
۱۱ - پیوند و آمیختگى احکام فقهى اسلام با مسائل اخلاقى (فامساک بمعروف او تسریح باحسان)
۱۲ - هنگام طلاق، حرام است مالى را که شوهر به زن داده (مهریّه و ... ) بازپس گیرد. (و لا یحل لکم أن تأخذوا مما اتیتموهنّ شیئاً)
۱۳ - در صورت ترس از عدم اقامه حدود الهى در زندگى، مرد مى تواند مالى را که به زن داده است، بازپس بگیرد و او را طلاق دهد. (و لا یحل لکم ان تأخذوا ... الا ان یخافا الا یقیما حدود اللّه) چنانچه حرمت بازپس گیرى مَهریّه مانع طلاق میان زن و شوهر شود و در عین حال زندگى آن دو به نحوى است که حدود و احکام الهى بواسطه آن پایمال شود، پرداخت و گرفتن مَهریّه تجویز مى شود تا طلاق صورت گیرد.
۱۴ - چشمپوشى زن از مال خود (مَهریّه) و گرفتن طلاق، بهتر از زندگى زناشویى بدون رعایت حدود الهى است. (و لا یحل لکم ان تأخذوا مما اتیتموهنّ شیئاً الاّ ان یخافا الاّ یقیما حدود اللّه)
۱۵ - ترس از عدم رعایت حدود الهى در خانواده، مجوّز توافق زن و شوهر بر طلاق، با بخشیدن مالى از سوى زن (فان خفتم الا یقیما حدود اللّه فلا جناح علیهما فیما افتدت به)
۱۶ - احتمال و ترس معقول و متعارف از مراعات نکردن حدود الهى در خانواده، مُجوّز طلاق خُلع* (فان خفتم اَلاّ یقیما حدود اللّه) با توجّه به اینکه «ان خفتم»، خطاب به عموم مردم است، معلوم مى شود نگرانى زن و شوهر باید به نحوى باشد که عموم مردم نیز در صورت آگاهى، این نگرانى را داشته باشند.
۱۷ - ارزش حفظ خانواده، تا آنجاست که حدود الهى به واسطه آن به مخاطره نیفتد. (الاّ ان یخافا اَلاّ یقیما حدود اللّه)
۱۸ - لزوم و اهمیّت حفظ حدود الهى در روابط زناشویى (فان خفتم اَلا یقیما حدود اللّه فلا جناح ... تلک حدود اللّه فلا تعتدوها)
۱۹ - پرداخت مال از جانب زن به شوهر براى طلاق در غیر مورد طلاق خُلع جایز نیست. (و لا یحل لکم ان تأخذوا مما اتیتموهنّ ... فان خفتم ... فلا جناح علیهما) گرچه در ابتدا حکم به حرمت اخذ براى مردان شده است; ولى در صورت ترس، با تعبیر «فلا جناح علیهما»، حرمت را از هر دو (زن و شوهر) برداشته است. بنابراین معلوم مى شود که براى زن نیز قبلاً حرمتى ثابت بوده است.
۲۰ - لزوم نظارت حاکم (قاضى) بر اجراى مقررات طلاق خُلع* (فان خفتم الا یقیما حدود اللّه فلا جناح علیهما) بنابراینکه «خفتم»، خطاب به حُکّام باشد; چنانچه آلوسى نظر داده است.
۲۱ - احکام طلاق، از حدود الهى; و تعدى از آن حرام است. (المطلقات یتربصن ... الطلاق مرّتان ... تلک حدود اللّه فلا تعتدوها)
۲۲ - تجاوز از حدود و احکام الهى، ظلم است. (و من یتعدّ حدود اللّه فاولئک هم الظالمون)
۲۳ - ستمکاران، فقط کسانى هستند که از حدود الهى تعدّى کنند. (و من یتعد حدود اللّه فاولئک هم الظالمون) ضَمیر فَصل «هُم» گویاى حَصر است.
۲۴ - حمایت و دفاع اسلام از حقوق زنان (الطلاق مرّتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان و لا یحل لکم ... فاولئک هم الظالمون)
۲۵ - اهمیّت کانون خانواده و حفظ آن (المطلّقات یتربصن بانفسهن ... الطلاق مرّتان ... فاولئک هم الظالمون)
۲۶ - سرپرستى و مدیریّت مرد در خانواده* (الطلاق مرّتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان و لا یحل لکم ... فاولئک هم الظالمون) چون حفظ و از هم پاشیدن بناى خانواده به دست مردان است، بنابراین سرپرستى و مدیریّت خانواده به عهده اوست.
موضوعات مرتبط
- احکام: ۱، ۳، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۱۹، ۲۰ احکام و اخلاق ۱۱ ; فلسفه احکام ۲ ; ویژگى احکام ۱۱
- اهم و مهم: ۱۷
- تاریخ مقارن بعثت: ۲
- ترس: آثار ترس ۱۳، ۱۵ ; ترس پسندیده ۱۶
- جاهلیّت: رسوم جاهلیّت ۲ ; طلاق در جاهلیّت ۲
- خانواده: ۱۵ ارزش خانواده ۱۷، ۲۵ ; حقوق خانواده ۱۶ ; روابط در خانواده ۱۸ ; مدیریت خانواده ۲۶
- خدا: تجاوز به حدود خدا ۲۱، ۲۲، ۲۳ ; حدود خدا ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸
- زن: احسان به زن ۹ ; اضرار به زن ۷، ۹ ; حقوق زن ۲، ۴، ۶، ۷، ۹، ۱۲، ۱۴، ۲۴
- طلاق: احکام طلاق ۱، ۳، ۵، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۱۹، ۲۰، ۲۱ ; طلاق خلع ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۹، ۲۰ ; طلاق رجعى ۱، ۲، ۵، ۶، ۷، ۸، ۱۰
- ظالمان: ۲۳
- ظلم: موارد ظلم ۲۲
- قاضى: مسؤولیّت قاضى ۲۰
- محرمات: ۱۲، ۲۱
- مرد: حقوق مرد ۵ ; مسؤولیت مرد ۲۶
- ملاکهاى عرفى: ۴، ۶، ۸
- مهریّه: احکام مهریّه ۱۲، ۱۳
- نظام تعالیم دین: ۱۱
- همسرى: حقوق همسرى ۴، ۶
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۱، ص ۱۱۱.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۸۵.
- ↑ بحث مفصل فقهى اين آيه را در كتاب حقوقى مدنى زوجين خود آورده ايم.
- ↑ صاحبان كشف الاسرار از عامه و روض الجنان و مجمع البيان از خاصه چنين روايت كنند: در روض الجنان از هشام و مجمع البيان از هاشم بن عروة از پدرش او از عائشة و نيز ترمذى و حاكم از عامه از عائشه نقل نمايند كه در جاهليت مردان هر قدر ميخواستند، مى توانستند زنان خود را به دفعات متعدد طلاق دهند و رجوع نمايند و با اين طريق موجبات آزار زنان فراهم ميگرديد. تا اين كه زنى شكايت از شوهرش را كه با وى چنين رفتارى كرده بود، نزد عائشه برد و عائشه موضوع شكايت او را به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت و اين آيه نازل گرديد و از براى طلاق حدى قائل شد كه سه بار باشد و بعد از سه بار اگر مرد خواست رجوع بكند زن بايد شوهر ديگر اختيار كند سپس به ازدواج شوهر اول خود درآيد و درباره اين قسمت از آيه «إِلَّا أَنْ يَخافا» صاحبان مجمعالبيان و روضالجنان از خاصه و صاحبان جامعالبيان و كشف الاسرار از عامه گويند: درباره ثابت بن قيس بن شماس با زوجه اش جميله دختر عبدالله بن ابى نازل شده، چنان كه شيخ بزرگوار ما اشاره نموده و اين اولين خلعى بود كه در اسلام رخ داده است و نيز ابوداود در كتاب ناسخ و منسوخ خود از ابن عباس درباره اين قسمت از آيه «وَلا يَحِلُّ لَكُمْ» گويد: كه مردان هر قدر مى خواستند، مى توانستند كابين زنان خود را تصرف نموده و بخورند تا اين كه اين آيه نازل شد و از آن منع گرديدند.
- ↑ در تفسير على بن ابراهيم ذكر شده كه اين آيه درباره طلاق خلع نازل گرديده است.