الرحمن ٢٧
کپی متن آیه |
---|
وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ |
ترجمه
الرحمن ٢٦ | آیه ٢٧ | الرحمن ٢٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«وَجْهُ»: رخساره. تسمیه کل به اسم جزء است و مراد (ذات) است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱ - ۳۰ سوره الرحمان
- غرض و مفاد سوره مباركه الرحمان
- مقصود از اين كه خداوند به انسان «بيان» آموخت، چیست؟
- مراد از سجده گياه و درخت براى خداوند
- منظور از برافراشتن آسمان و وضع ميزان
- مقصود از دو مشرق و دو مغرب در آيه
- مراد از فانی شدن هر كه بر روی زمين است
- مقصود از وجه خدا و بقاى آن
- بحث روایتی: (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ «26» وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ «27» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «28»
هركه روى زمين است، فنا پذيرد و (تنها) ذات پروردگارت كه داراى شكوه و اكرام است، باقى مىماند. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟
نکته ها
در آيه 185 سوره آلعمران خوانديم: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» هر انسانى طعم مرگ را مىچشد. در آخرين آيه سوره قصص نيز خوانديم: «كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» هر موجودى هلاك مىشود، جز ذات پروردگار. در اين سوره نيز مىخوانيم: «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ»
در آيات قبل، نعمتها معرّفى شد، در اين آيه مىفرمايد: زمان بهرهگيرى از نعمتها كم
جلد 9 - صفحه 392
است، فرصت را غنيمت شماريد كه همه رفتنى هستيد.
گرچه همه موجودات فانى هستند ولى هر كس در مسير الهى باشد و كار او رنگ الهى بگيرد، آن نيّت خالص كه «وجه رب» است، كار فانى او را باقى مىكند.
پیام ها
1- مرگ، يك قانون عام و فراگير است. «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ»
2- به كسى جز خدا تكيه نكنيم كه همه فناپذيرند. «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ»
3- ارزش انسان با تقرّب به خداوند است، نه داشتن امكانات. «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ»
4- مرگ، گامى در مسير تربيت انسان است. «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ»
5- پيامبر، تحت تربيت و ربوبيّت خاصّ خداوند است. «رَبِّكَ»
6- مرگ موجودات، نشانه نقص و تمام شدن قدرت و كرم الهى نيست كه او صاحب جلال و كرامت است. كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى ... ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ
7- جلال الهى همراه با رحمت و رأفت است. «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»
8- مرگ، نعمت است. كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ ... فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما (با آنكه در آيات 26 و 27 نام هيچ نعمت مادّى نيامده، امّا در آيه 28، باز هم جملهى فَبِأَيِّ آلاءِ ...
تكرار شده است پس مرگ نيز نعمت است.)
9- جن نيز همچون انسان، مرگ دارد. زيرا خطاب «رَبِّكُما» به جنّ و انس بازمىگردد. كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ ... فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ «27»
وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ: و باقى ماند ذات پروردگار تو، ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ:
صاحب عظمت و غناى مطلق و گرامى ساختن به فضل عام و كرم تام خود هر كه را كه مستحق آن باشد از انبياء و اولياء و ساير اتقيا.
بيان: تسميه ذات سبحانى به وجه به اعتبار آنست كه جميع ممكنات توجه به ذات او دارند. يا وجه به معنى رأى و تدبير است، يعنى خداوندى كه مدبر جميع امور است. مروى است كه هر دو اسم از اسماء عظيمه او سبحانه باشد، و لذا حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله فرمود: التزام نمائيد و مداومت كنيد به گفتن يا ذا الجلال و الاكرام «2». و معاذ بن جبل نقل نموده روزى حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله بر مردى گذشت كه در نماز مىگفت «يا ذا الجلال و الاكرام» حضرت فرمود بتحقيق دعاى تو، به اجابت رسيد.
تتمه در توحيد: ابن بابويه رحمه اللّه از حضرت باقر عليه السّلام فرمود: خداى عز و جل اعظم است از اينكه وصف گرديده شود به وجه، لكن معناى آن اينست كه هر شيء فانى و هالك باشد مگر دين او بوجه، آنچنانى كه آورده شده از جانب او «3».
در تفسير برهان- چندين روايت به مضامين مختلفه وارد شده كه مراد از «وجه» دين خدا است كه امر فرموده به آن «4».
«1» سوره قصص آيه آخر.
«2» منهج الصادقين ج 9 ص 125.
«3» كتاب التوحيد شيخ صدوق باب 12 ص 149 روايت 1.
«4» تفسير برهان ج 3 ذيل آيه آخر از سوره قصص.
جلد 12 - صفحه 414
و نيز اسود بن سعيد گويد: خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم، حضرت انشاء فرمود بدون آنكه كسى از او سؤال نمايد فرمود: نحن حجة اللّه و نحن باب الله و نحن لسان اللّه و نحن وجه اللّه [و نحن] عين اللّه فى خلقه و نحن ولاة امر اللّه فى عباده. فرمود مائيم حجت خدا، و مائيم باب رحمت خدا، و مائيم لسان فرمان خدا، و مائيم وجه صفات خدا، و مائيم چشم بصيرت خدا در خلقش، و مائيم ولاة امر خدا در بندگان او «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16» رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ «17» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «18»
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ «19» بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ «20» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «21» يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «22» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «23»
وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ «24» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «25» كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ «26» وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ «27» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «28»
يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ «29» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (30)
ترجمه
خداوند آفريد انسان را از گل خشكيده مانند خزف شده
و آفريد جن را از شعله بيدودى از آتش
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
روان ساخت دو دريا را كه بهم ميرسند
ميانشان حائلى است كه بيكديگر تجاوز نميكنند
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
بيرون ميآيد از آندو مرواريد و مرجان
پس بكدام يك از نعمتهاى
جلد 5 صفحه 113
پروردگارتان انكار ميورزيد
و براى او است كشتيهاى روان افراشته بادبان در دريا چون كوهها
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
هر كه بر زمين قرار دارد نابود شونده است
و باقى ميماند ذات پروردگار تو صاحب بزرگى تامّ و تفضّل عام
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
طلب ميكند از او هر كه در آسمانها و زمين است هر روز او در كارى است
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد.
تفسير
خداوند آدم ابو البشر را خلق فرمود از خاك بعد از آنكه آن را گل فرمود و رنگ و بوى آن تغيير يافت و خشك شد مانند خزف و سفال كه صدا ميكند چون چيزى بآن رسد لذا از مبدء خلق گاهى بخاك و گاهى بحمأ مسنون و اينجا بصلصال كالفخّار تعبير فرموده و منافى با يكديگر نيست و خلق فرمود پدر اجنّه را كه در سوره حجر ذكر شد از شعله جوّاله صافى و بدون دودى از آتش چون اصل مارج بمعناى مضطرب است و اينجا بصافى از دود تفسير شده پس بكدام يك از نعم الهى كه اعظم آنها نعمت وجود است جن و انس كفر ميورزند و كفران مينمايند با آنكه هر يك از آن دو دسته از پدر اصلى خودشان بوجود آمدهاند و همه مخلوق حقّند و دولت حيات از او بآن دو رسيده او است كه مقرّر و مقدّر فرموده در هر يك از تابستان و زمستان براى آفتاب مشرق و مغربى را در آسمان كه آن دو مشرق و دو مغرب تفاوت مهمّى در قرب و بعد زمين از آفتاب دارند و اختلاف فصول از آن حاصل و منافع آن بجنّ و انس و اصل است و در عين حال هر روز مشرق و مغرب جداگانه دارد لذا در جاى ديگر فرموده ربّ المشارق و المغارب چون بتدريج در شش ماه تفاوت كلى پيدا ميكند روز از شعاع آفتاب بهرهبردارى ميشود و شب از تاريكى عالم آسايش حاصل ميگردد پس كدام يك از نعمتهاى الهى را ميتوان انكار نمود و خداوند واگذاشته دو دريا و مجمع آب شيرين و شور را بحال جريان طبيعى خود و ميل باختلاط با يكديگر كه با هم تلاقى مينمايند و متّصل بيكديگر ميشوند ولى بين آن دو حائل و مانعى بقدرت خود قرار داده كه تجاوز و تعدّى از آن نمينمايند لذا مدّتها يا هميشه هر يك از آن دو باوصاف خود
جلد 5 صفحه 114
باقى ميماند يعنى آب گوارا و شيرين بحال خود باقى و آب شور و ناگوار طعم و خاصيّت خود را از دست نميدهد با آنكه لؤلؤ و مرجان گفتهاند از اختلاط آن دو بيكديگر توليد و از محل تلاقى دو آب بيرون ميآيد و اين معنى در ورود دجله بدريا مشهود ميشود و شمّهئى از اين مقال در سوره فرقان گذشت و اين از بزرگترين آيات قدرت الهى است ولى در قرب الاسناد از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه لؤلؤ از آب آسمان و آب دريا توليد ميشود چون وقتى باران ميآيد صدفها دهانهاى خودشان را در دريا باز ميكنند پس قطرات باران در آنها جاى ميگيرند و از قطره بزرگ لؤلؤ بزرگ و از قطره كوچك لؤلؤ كوچك بعمل ميآيد شيخ شيرازى در باب تواضع و فروتنى فرموده:
يكى قطره باران ز ابرى چكيد* خجل شد چو پهناى دريا بديد كه جائيكه دريا است من چيستم* گر او هست حقّا كه من نيستم چو خود را بچشم حقارت بديد* صدف در كنارش بجان پروريد سپهرش بجائى رسانيد كار* كه شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندى از آن يافت كو پست شد* در نيستى كوفت تا هست شد و الحق بسيار خوب گفته غفر اللّه له و اين مؤيّد قول بعضى از مفسّرين است كه گفتهاند مراد از دو دريا درياى آسمانى و زمينى است كه با يكديگر تلاقى مينمايند بنزول باران در وقتى كه خدا بخواهد و بين آن دو مانعى است كه نميگذارد درياى آسمان بزمين نزول و درياى زمين بآسمان صعود نمايد و مرجان لؤلؤ كوچك است ولى بعضى آن را بشبه سرخ تفسير نمودهاند كه آن شاخ درخت دريائى است و در بعضى از روايات بحرين بعلى و فاطمه عليهما السلام و لؤلؤ و مرجان بحسن و حسين سلام اللّه عليهما تأويل شده و در بعضى علاوه شده كه برزخ محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشد و در هر حال هيچ يك از نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و يكى از نعمتهاى بزرگ الهى كشتيهاى جارى در دريا است كه داراى بادبانهاى بلند و مانند كوههاى طولانى سيّارند و آنها وسائل حمل و نقل مسافرين و مال التجارهها ببلاد بعيدهاند و تمام لوازم آن را از اجزاء مادّى و آرامش آب و جريان باد و غيرها خداوند فراهم فرموده پس
جلد 5 صفحه 115
چگونه اين نعمت و ساير نعم الهى را ميتوان انكار نمود و هر چه بر زمين قرار دارد فانى و نابود خواهد شد چون ظاهرا مرجع ضمير عليها ارض است كه در آيات سابقه ذكر شده ولى فنا اختصاص باهل زمين ندارد اهل آسمانها هم ميميرند و اختصاص آنها بذكر براى تذكر آنان است بدار بقاء و چيزيكه در عالم باقى ميماند وجه اللّه است كه آن صرف الوجود است كه بحقيقت آن كسى پى نبرده و نميبرد و قمّى ره نقل فرموده كه آن دين پروردگار است و در بعضى از روايات بذوات مقدسه ائمه اطهار تفسير شده و بعضى از مفسرين آن را بعبادات و اطاعات مقرّبه بخدا تفسير نمودهاند و بعضى گفتهاند مراد از وجه شىء خود و ذات آنست چون عرب از خود چيزى بوجه آن تعبير ميكند و ميگويد وجه الرّأى و وجه التّدبير و اراده ميكند رأى و تدبير را و بعضى آن را ادله و آيات حق دانستهاند كه بزرگترين نعم الهيّه ميباشند براى آنكه سعادت جن و انس بآنها حاصل ميشود پس كدام يك از نعمتهاى خدا را آن دو دسته انكار ميكنند و تمام موجودات آسمانى و زمينى در ذات و صفات و مقاصد محتاج بحق ميباشند و همه بلسان حال و مقال از خدا سؤال ميكنند و گدايان ملازم آن درگاهند و خداوند هم هر روز و هر آن بكارسازى و كارپردازى آنها اشتغال دارد و جواب آنها را ميدهد و قمّى ره نقل فرموده كه زنده ميكند و ميميراند و زياد ميكند و كم مينمايد و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده در اين آيه كه از شأن او آنست كه بيامرزد گناهى را و بگشايد مشكلى را و بالا ببرد قومى را و پائين بياورد ديگران را و بعضى گفتهاند اين آيه در ردّ يهود است كه گفتند خدا روز شنبه كارى ندارد و فارغ از امر شده و در هر حال نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و جن و انس و دوست و دشمن و سعيد و شقى بايد معترف بآن باشند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كُلُّ مَن عَلَيها فانٍ «26» وَ يَبقي وَجهُ رَبِّكَ ذُو الجَلالِ وَ الإِكرامِ «27» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «28»
هر كس که بر روي زمين است فاني ميشود و هلاك ميگردد، و باقي ميماند
جلد 16 - صفحه 378
وجه پروردگار تو که صاحب جلال و اكرام است، در جاي ديگر ميفرمايد: كُلُّ شَيءٍ هالِكٌ إِلّا وَجهَهُ قصص آيه 88 در جاي ديگر ميفرمايد: وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّماواتِ وَ مَن فِي الأَرضِ إِلّا مَن شاءَ اللّهُ زمر آيه 68 و غير اينها از آيات كُلُّ مَن عَلَيها از جنّ و انس بلكه جميع حيوانات برّي و بحري بلكه جميع ما في الارض که اطلاق شيء بر او ميشود بقرينه کل شيء در سوره قصص بلكه ملائكه آسمانها بقرينه فَصَعِقَ مَن فِي السَّماواتِ وَ مَن فِي الأَرضِ سوره زمر.
فانٍ فناء نيستي است، و فناء کل شيء بحسبه فناء زمين يَومَ تُبَدَّلُ الأَرضُ غَيرَ الأَرضِ وَ السَّماواتُ ابراهيم آيه 49 فناء آسمانها يَومَ نَطوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلكُتُبِ انبياء آيه 104.
وَ يَبقي وَجهُ رَبِّكَ در وجه ربك مجسّمه گفتند، العياذ مراد صورت خدا است که فرداي قيامت ميآيد روي تخت که عرش الهي است مينشيند و حكم ميكند و مؤمنين او را ميبينند و كفّار ممنوع هستند، چنانچه يهود و نصاري و مجوس و ساير فرق كفار و مشركين هم خدا را جسم ميدانند و اينکه كفر محض است، و اما كساني که خدا را منزه ميدانند از جسم و جسماني و صرف وجود و محض وجود است حتي مركب از وجود و ماهيّت هم نيست، بعضي گفتند: مراد از وجه ربك ذات مقدس او است، و اما در اخبار اهل بيت در بعض آنها گفتند: مراد از وجه دين الهي است که باو بايد توجّه كرد که باقي است و از بين رفتني نيست، چنانچه ميفرمايد:
فَأَينَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ اللّهِ بقره آيه 109 و در بسياري از اخبار دارد وجه اللّه ائمّه اطهار هستند که تا قيامت باقي و از بين رفتني نيستند. (اقول): در حديث ثقلين دارد.
(اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي لن يفترقا حتي يرد اعلي الحوض)
بناء علي هذا ميگوئيم هر چه موجب توجه بخدا باشد وجه اللّه است و فاني نميشود دين قرآن انبياء ائمّه هدي احكام الهي اطاعت عبادت اعمال صالحه تقوي چون حسن آنها ذاتي است تغيير پذير نيست و البته باقي است حتي در حق شهداء ميفرمايد:
وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمواتاً بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ آل عمران آيه 163 و در خبر داريم فرمود:
(ميتنا لم يمت و غائبنا لم يغب).
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 27)- در این آیه میافزاید «تنها ذات ذو الجلال و گرامی پروردگارت باقی میماند» (وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ).
«وجه» از نظر لغت به معنی صورت است که به هنگام مقابله با کسی با آن مواجه و رو برو میشویم، ولی هنگامی که در مورد خداوند به کار میرود منظور ذات پاک او است.
اما «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» که توصیفی است برای «وجه» اشاره به صفات جمال و جلال خداست، زیرا ذو الجلال از صفاتی خبر میدهد که خداوند «اجل» و برتر از آن است (صفات سلبیه) و «اکرام» به صفاتی اشاره میکند که حسن و ارزش چیزی را ظاهر میسازد و آن «صفات ثبوتیه» خداوند مانند علم و قدرت و حیات اوست.
ج5، ص57
بنابر این معنی آیه روی هم رفته چنین میشود تنها ذات پاک خداوندی که متصف به صفات ثبوتیه و منزه از صفات سلبیه است در این عالم باقی و برقرار میماند.
نکات آیه
۱ - تنها حقیقت باقى در نظام هستى، ذات یگانه پروردگار است. (کلّ من علیها فان . و یبقى وجه ربّک) مفسران «وجه» را در آیه شریفه به معناى ذات گرفته اند.
۲ - فناى زمینیان، بى تأثیر در ساحت اقتدار، شکوه، کرامت و بزرگوارى جاودان پروردگار (کلّ من علیها فان . و یبقى وجه ربّک ذو الجلل و الإکرام) گفتنى است که قدرت، اقتدار و شکوه فرمانروایان، به وجود رعیت و فرمانبران ایشان وابسته است; اما این آیه چنین وابستگى را از ذات پروردگار نفى مى کند.
۳ - خداوند، «ذوالجلال» (صاحب جلال و بزرگى) و «ذوالاکرام» (صاحب کرم و بزرگوارى) است. (ربّک ذو الجلل و الإکرام)
۴ - پیامبراکرم(ص) مورد توجه و عنایت ویژه خداوند (و یبقى وجه ربّک) با این که خداوند پروردگار همه انسان ها است ، اضافه «ربّ» به ضمیر «ک» اضافه تشریفى و بیانگر لطف و عنایت ویژه خداوند نسبت به آن حضرت است.
۵ - جلال و شکوه خداوند، آمیخته با کرم و بزرگوارى او (ذو الجلل و الإکرام)
۶ - تقرب به پروردگار، ارزشى جاودان و شایان جست و جو است; نه امکانات ناپایدار دنیا. (کلّ من علیها فان . و یبقى وجه ربّک) از مناسبت میان «کلّ من علیها فان» با «و یبقى...» و از مقابله این دو با یکدیگر، مطلب بالا قابل استفاده است.
۷ - نقش سازنده مرگ، در روند تکاملى جهان هستى (کلّ من علیها فان . و یبقى وجه ربّک) در آیه قبل، فناى زمینیان مطرح شده است; در این آیه، خداوند ربوبیت جاودان خویش را به انسان یادآورى کرده است. با توجه به این که ربوبیت بدون وجود مربوب معنا ندارد، معلوم مى شود که آن فنا نه پوچى و فناى مطلق; بلکه مرحله اى از مراحل تکامل هستى است.
۸ - مرگ و فناى موجودات زنده، نشانى از اقتدار یگانه پروردگار هستى (کلّ من علیها فان . و یبقى وجه ربّک) از این که خداوند پس از یادآورى فناى موجودات، خود را به وصف «ذوالجلال» توصیف کرده است; مى توان مطلب بالا را استفاده کرد.
۹ - خداوند، آراسته به صفات جلال و جمال * (و یبقى وجه ربّک ذو الجلل و الإکرام) برداشت یاد شده بدان احتمال است که «ذوالجلال»، ناظر به صفات جلال و «الإکرام»، ناظر به صفات جمال باشد.
موضوعات مرتبط
- آفرینش: عوامل تکامل آفرینش ۷
- اسماء و صفات: ذوالجلالوالاکرام ۳; صفات جلال ۹; صفات جمال ۹
- امکانات مادى: ارزش امکانات مادى ۶
- تقرب: ارزش تقرب ۶
- توحید: نشانه هاى توحید ربوبى ۸
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۱
- خدا: جاودانگى خدا ۱، ۲; عظمت خدا ۲، ۵; قدرت خدا ۲; کرامت خدا ۲، ۵; نشانه هاى قدرت خدا ۸
- زمین: فناپذیرى اهل زمین ۲
- لطف خدا: مشمولان لطف خدا ۴
- محمد(ص): فضایل محمد(ص) ۴
- مرگ: نقش مرگ ۷
- موجودات: مرگ موجودات ۸
منابع