تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۷

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۳۴

آيه ۲۶-۳۰

آيه و ترجمه

كلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ(۲۶) وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّك ذُو الجَْلَلِ وَ الاكْرَامِ(۲۷) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۲۸) يَسئَلُهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ كلَّ يَوْمٍ هُوَ فى شأْنٍ(۲۹) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۳۰) ترجمه : ۲۶ - تمام كسانى كه روى آن (زمين ) هستند فانى مى شوند. ۲۷ - و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند. ۲۸ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۲۹ - تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مى كنند، و او هر روز در شان و كارى است . ۳۰ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ تفسير: ما همه فانى و بقا بس تو راست ! باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اين آيات مى افزايد: «تمام كسانى كه بر روى زمين زندگى مى كنند فانى مى شوند» (كل من عليها فان ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۳۵

اما چگونه «مساءله فنا» مى تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گيرد؟ ممكن است از اين نظر باشد كه اين فنا به معنى فناى مطلق نيست ، بلكه دريچه اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است كه شرط وصول به سراى جاويدان عبور از آن است . دنيا با تمام نعمتهايش زندانى است براى مؤ من ، و خروج از اين دنيا آزاد شدن از اين زندان تنگ و تاريك است . و يا از اين نظر كه ذكر نعمتهاى فراوان گذشته ممكن است مايه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنيا و انواع خوردنيها و نوشيدنيها و لؤ لؤ و مرجان و مركبهاى راهوارش گردد، لذا يادآورى مى كند كه اين دنيا جاى بقا نيست ، مبادا دلبستگى به اينها پيدا كنيد، و از آنها در مسير پروردگار بهره نگيريد كه اين تذكر خود نعمتى است بزرگ . ضمير در «عليها» به زمين باز ميگردد كه در آيات قبل اشاره اى به آن بود، بعلاوه از قرائن نيز روشن است . منظور از «من عليها» (كسانى كه بر زمين هستند) انس و جن مى باشند، هر چند بعضى از مفسران احتمال داده اند كه حيوانات و جنبندگان و موجودات زنده ديگر را نيز شامل مى شود، ولى ظاهر تعبير «من » كه معمولا براى صاحبان عقل مى آيد همان معنى اول است . درست است كه مساءله «فنا» منحصر به انس و جن نيست ، و نه حتى منحصر به موجودات زمينى ، بلكه طبق تصريح قرآن تمام اهل آسمانها و همه موجودات فانى مى شوند، «كل شى ء هالك الاوجهه » (قصص ۸۸) ولى از آنجا كه سخن از ساكنان زمين در ميان بوده در اين آيه تنها آنها را مطرح كرده است . در آيه بعد مى افزايد «تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگار تو باقى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۳۶

مى ماند» (و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام ). «وجه » از نظر لغت به معنى صورت است كه به هنگام مقابله با كسى با آن مواجه و روبرو مى شويم ، ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود منظور ذات پاك او است . بعضى نيز «وجه ربك » را در اينجا به معنى صفات پروردگار دانسته اند كه از طريق آن ، بركات و نعمتها بر انسانها نازل مى شود، همچون علم و قدرت و رحمت و مغفرت . اين احتمال نيز داده شده است كه منظور اعمالى است كه به خاطر خدا انجام داده مى شود، بنابراين همه فانى مى شوند تنها چيزى كه باقى مى ماند اعمالى است كه از روى خلوص نيت و براى رضاى او انجام گرفته است . ولى معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد. اما «ذو الجلال و الاكرام » كه توصيفى است براى «وجه » اشاره به صفات جمال و جلال خدا است ، زيرا ذو الجلال از صفاتى خبر مى دهد كه خداوند اجل و برتر از آن است (صفات سلبيه ) و «اكرام » به صفاتى اشاره مى كند كه حسن و ارزش چيزى را ظاهر مى سازد و آن «صفات » ثبوتيه خداوند مانند علم و قدرت و حيات او است . بنابراين معنى آيه رويهمرفته چنين مى شود تنها ذات پاك خداوندى كه متصف به صفات ثبوتيه و منزه از صفات سلبيه است در اين عالم باقى و برقرار مى ماند. بعضى از مفسران نيز «صاحب اكرام » بودن خداوند را اشاره به الطاف و نعمتهائى مى دادند كه با آن اولياى خود را اكرام و گرامى مى دارد، جمع ميان معانى در آيه فوق نيز ممكن است . در حديثى مى خوانيم كه مردى در حضور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مشغول نماز بود

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۳۷

سپس چنين دعا كرد: اللهم انى اسئلك بان لك الحمد، لا اله الا انت المنان ، بديع السموات و الارض ، ذو الجلال و الاكرام يا حى يا قيوم . پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به اصحاب و يارانش فرمود: مى دانيد خدا را با چه نامى خواند؟ عرض كردند: خدا و رسولش آگاهتر است ، فرمود: و الذى نفسى بيده لقد دعا الله باسمه الاعظم الذى اذا دعى به اجاب ، و اذا سئل به اعطى : «قسم به آنكس كه جانم به دست او است خدا را به اسم اعظمش ‍ خواند كه هرگاه كسى خدا را به آن بخواند اجابت مى كند، و هرگاه به وسيله آن از او تقاضا كند عطا مى فرمايد». بار ديگر خلايق را مخاطب ساخته مى فرمايد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). محتواى آيه بعد در واقع نتيجه اى است از آيات قبل ، زيرا مى فرمايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند همواره نيازهاى خود را از او مى خواهند، و از او سؤ ال مى كنند» (يساله من فى السموات و الارض ). چرا چنين نباشد؟ در حالى كه همه فانياند و او باقى است ، نه تنها در پايان جهان همه كائنات جز ذات پاك پروردگار راه فنا مى پويند كه الان نيز همه در برابر او فانى هستند، و بقائشان بسته به بقاء او و مشيت او است ، و اگر لحظهاى نظر لطفش را از كائنات برگيرد فروريزند قالبها! با اين حال مگر كسى جز او هست كه اهل آسمانها و زمين از وى تقاضا كنند؟!

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۳۸

تعبير به «يساله » به صورت «فعل مضارع » دليل بر اين است كه اين سؤ ال و تقاضا دائمى است ، و همگى به زبان حال از آن مبداء فياض ‍ دائما فيض مى طلبند، هستى مى خواهند، و حوائج خود را تمنا مى كنند، و اين اقتضاى ذات موجود ممكن است كه نه تنها در حدوث بلكه در «بقاء» نيز وابسته و متكى به واجب الوجودند. سپس مى افزايد: هر روز خداوند در شان و كارى است (كل يوم هو فى شان ). آرى خلقت او دائم و مستمر است ، و پاسخگوئى او به نيازهاى سائلان و نيازمندان نيز چنين است ، و هر روز طرح تازهاى ابداع مى كند. يك روز اقوامى را قدرت مى دهد، روز ديگرى آنها را بر خاك سياه مى نشاند، يك روز سلامت و جوانى مى بخشد، روز ديگر ضعف و ناتوانى مى دهد، يك روز غم و اندوه را از دل مى زدايد، روز ديگر مايه اندوهى مى آفريند، خلاصه هر روز طبق حكمت و نظام احسن ، پديده تازه و خلق و حادثه جديدى دارد. توجه به اين حقيقت ، از يكسو نياز مستمر ما را به ذات پاك او روشن مى كند، و از سوى ديگر پرده هاى ياس و نوميدى را از دل كنار مى زند. و از سوى سوم غرور و غفلت را در هم مى شكند. آرى او هر روز در شان و كارى است . گرچه مفسران هر كدام گوشه اى از اين معنى گسترده را به عنوان تفسير آيه ذكر كرده اند: بعضى تنها آمرزش ‍ گناهان ، و بر طرف ساختن اندوه ها، و تعالى و سقوط اقوام را. و بعضى تنها مساءله آفرينش و رزق و حيات و مرگ و عزت و ذلت را.

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۳۹

بعضى ديگر تنها مساءله آفرينش و مرگ انسانها را عنوان نموده ، و گفته اند: خداوند در هر روز سه لشكر دارد: لشكرى از اصلاب پدران به ارحام مادران منتقل مى شوند، و لشكرى از رحم مادران به عالم دنيا گام مى نهند، و لشكرى از اين دنيا روانه قبر مى شوند. ولى همانگونه كه گفتيم آيه مفهوم گسترده اى دارد كه هرگونه آفرينش ‍ تازه و خلقت جديد و دگرگونى و تحول را در اين جهان در بر مى گيرد. در روايتى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : كه در يكى از خطبه هايش فرمود: الحمد لله الذى لا يموت و لا تنقضى عجائبه لانه كل يوم هو فى شان من احداث بديع لم يكن : «حمد و ستايش ‍ مخصوص خداوندى است كه هرگز نمى ميرد، و شگفتيهاى خلقتش ‍ پايان نمى گيرد، چرا كه هر روز در شان و كارى است ، و موضوع تازه اى مى آفريند كه هرگز نبوده ». و در حديث ديگرى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: من شانه ان يغفر ذنبا، و يفرج كربا و يرفع قوما، و يضع آخرين : «از كارهاى او اين است كه گناهى را مى بخشد، و ناراحتى و رنجى را برطرف مى سازد، گروهى را بالا مى برد، و گروه ديگرى را پائين مى آورد». اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه «يوم » در اينجا به معنى روز در مقابل شب نيست ، بلكه هم دورانهاى طولانى را شامل مى شود، و هم ساعات و لحظات را، و مفهومش اين است كه خداوند متعال هر زمان در شان و كارى است . بعضى نيز شان نزولى براى آيه ذكر كرده اند كه اين آيه رد بر گفتار

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۴۰

يهود است كه معتقد بودند خداوند روز شنبه همه كارها را تعطيل مى كند! و هيچ حكم و فرمانى نمى دهد!! قرآن مى گويد: برنامه آفرينش و تدبير او لحظه اى تعطيلبردار نيست . و باز به دنبال اين نعمت مستمر و پاسخگوئى به نيازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمين تكرار مى كند كه : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).

نكته ها:

۱ - حقيقت «فنا» چيست ؟ اينكه در آيات فوق خوانديم همه كس جز خدا فانى مى شود به معنى نابودى مطلق نيست ، به اين معنى كه حتى روح انسان نيز نابود مى شود، و يا خاكهاى حاصل از جسم او معدوم مى گردد، چرا كه آيات قرآن تصريح به وجود برزخ تا روز رستاخيز مى كند و از سوى ديگر بارها مى گويد كه مردگان در قيامت از قبرها برمى خيزند. و استخوانهاى پوسيده و «عظم رميم » به فرمان خدا لباس حيات در تن مى پوشند. و اينها همه گواه براى اين است كه فنا در اين آيه و آيات مشابه به معنى به هم ريختن نظام جسم و جان ، و قطع پيوندها، و بر هم خوردن نظم عالم خلقت

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۴۱

و جانشين شدن عالم ديگرى به جاى آن است .

هر روز پديده تازه اى مى آفريند

گفتيم آيه «كل يوم هو فى شان » هم اميد آفرين است ، هم غرورشكن ، و هم نشانه دوام خلقت و استمرار آفرينش ، به همين دليل گاهى پيشوايان اسلام براى اميد بخشيدن به افراد مخصوصا روى اين آيه تكيه مى كردند، چنانكه در داستان تبعيد دردناك «ابوذر» به «ربذه » مى خوانيم : على (عليه السلام ) با جمله هاى بسيار گيرا و پرمعنى به هنگام بدرقه او به او دلدارى داد، سپس امام حسن (عليه السلام ) فرزند رشيد امير مؤ منان او را به عنوان «عمو» خطاب كرد و جمله هاى ديگرى افزود، بعد از او سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام ) زبان به سخن گشود و فرمود: يا عماه ! ان الله تعالى قادر ان يغير ما قد ترى ، الله كل يوم هو فى شان ، و قد منعك القوم دنياهم و منعتهم دينك ... فاسال الله الصبر و النصر... «اى عمو! خداوند متعال قادر است كه اين شرائط را دگرگون سازد، و او هر روز در شان و كار تازه اى است ، آنها تو را مزاحم دنياى خود ديدند و تو را بازداشتند، و تو آنها را مزاحم دين خود ديدى و از آن بازداشتى ... از خدا شكيبائى و پيروزى بطلب ». و نيز مى خوانيم هنگامى كه امام حسين (عليه السلام ) به سوى كربلا مى آمد وقتى به منزلگاه «صفاح » رسيد فرزدق شاعر حضرت را ملاقات كرد، امام (عليه السلام ) فرمود: بين لى خبر الناس خلفك : «بگو ببينم مردم پشت سرت چگونه بودند» (اشاره به مردم عراق است ) عرض كرد: الخبير سالت ، قلوب الناس معك ، و سيوفهم مع بنى اميه ! و القضاء ينزل من السماء و الله يفعل مايشاء: «از شخص آگاهى سؤ ال كردى ، بدان دلهاى مردم با تو است ، اما شمشيرهايشان

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۴۲

با بنى اميه است ! اما فرمان الهى از آسمان نازل مى شود و خداوند هر چه را صلاح بداند و اراده كند انجام مى دهد». امام حسين (عليه السلام ) فرمود: صدقت لله الامر يفعل ما يشاء، و كل يوم ربنا فى شان : «راست گفتى خدا هر چه را مشيت كند انجام مى دهد، و پروردگار ما هر روز در شان و كارى است ». اينها همه نشان مى دهد كه اين آيه آيه اى است اميدبخش براى مؤ منان . جالب اينكه مى گويند: يكى از امراء از وزير خود از تفسير اين آيه سؤ ال كرد اما او اظهار بى اطلاعى نمود و تا فرداى آن روز مهلت خواست . هنگامى كه محزون و غمناك به منزل آمد غلام سياه (با معرفتى ) داشت سؤ ال كرد: چه خبر است ؟ ماجرا را گفت ، غلام اظهار داشت به سراغ امير برو اگر مايل باشد من تفسير آيه را براى او بازگو مى كنم ، امير او را خواست و از وى سؤ ال كرد، در پاسخ گفت : اى امير! شانه ان يولج الليل فى النهار، و يولج النهار فى الليل ، و يخرج الحى من الميت ، و يخرج الميت من الحى ، و يشفى سقيما و يسقم سليما، و يبتلى معافا، و يعافى مبتلى ، و يعز ذليلا، و يذل عزيزا، و يفقر غنيا و يغنى فقيرا: «شان خداوند اين است كه شب و روز را يكى بعد از ديگرى مى آورد، و مى برد، از دل مرده زنده خارج مى كند، و از زنده مرده بيمارى را شفا مى دهد، و سالمى را بيمار مى كند، تندرستى را مبتلا مى سازد، و مبتلائى را عافيت مى بخشد، ذليلى را عزت مى دهد، و عزيزى را ذليل مى كند، ثروتمندى را فقير مى سازد و فقيرى را غنى مى كند»! امير گفت : فرجت عنى فرج الله عنك : «مشكلى را براى من گشودى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۴۳

خداوند مشكلت را بگشايد» و بعد او را اكرام كرد و انعام داد.

حركت جوهرى

بعضى از طرفداران «حركت جوهرى » به آياتى از قرآن استدلال كرده و يا لااقل آنرا اشاره اى برمقصود خود مى دادند، از جمله همين آيه «كل يوم هو فى شان » است . توضيح اينكه : قدماى فلاسفه معتقد بودند حركت تنها در چهار مقوله عرضيه امكانپذير است (مقوله هاى «اين » و «كم » و «كيف »و «وضع » ) و به تعبير ساده تر ممكن است يك جسم از نظر مكان تغيير محل دهد، و يا نمو كرده بركميتش افزوده شود، و يا فى المثل رنگ و بو و طعم آن (همچون يك سيب بر درخت ) تغيير يابد، و يا در جاى خود و به دور خويش بگردد (مانند حركت وضعى زمين ) ولى معتقد بودند هرگز در جوهر و ذات جسم حركت امكانپذير نيست ، چرا كه در هر حركتى بايد ذات متحرك ثابت باشد، و عوارض آن دگرگون شود، و گرنه حركت مفهومى نخواهد داشت . ولى فلاسفه متاخرين اين نظريه را رد كردند و معتقد به حركت جوهرى شدند، و گفتند: اساس حركت در ذات و جوهر است كه آثار آن در عوارض ظاهر مى شود. نخستين كسى كه اين نظر را به صورت مشروح و مستدل عرضه كرد «ملاصدراى شيرازى » بود، او گفت : تمام ذرات كائنات و جهان ماده يكپارچه حركت است ، و يا به تعبير ديگر ماده اجسام وجودى است سيال كه دائما ذاتش دگرگون مى شود، و هر لحظه وجود تازه اى است كه با وجود قبل فرق دارد، اما چون اين

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۴۴

دگرگونيها با هم اتصال دارد يك شى ء محسوب مى شود، بنابراين ما هر لحظه وجود تازه اى هستيم ، اما اين وجودات متصل و مستمر است ، و صورت واحدى دارد، يا به تعبير ديگر: ماده داراى چهار بعد است : طول و عرض و عمق و بعد ديگرى كه نامش را زمان مى گذاريم ، و اين زمان چيزى جز مقدار حركت در جوهر نيست (دقت كنيد). اشتباه نشود حركت جوهرى ارتباطى با مساءله حركت درون اتمها ندارد، چرا كه آن حركتى است در مكان و حركتى است در عرض . حركت جوهرى مفهوم بسيار عميقترى دارد كه ذات و هويت جسم را شامل مى شود، و عجب اينكه در اينجا متحرك عين حركت مى شود، و اشياء دالانى مى شوند براى خودشان ! (دقت كنيد). آنها براى اثبات اين مقصد دلائل متعددى دارند كه اينجا جاى شرح آن نيست ، ولى بد نيست كه به نتيجه اين عقيده فلسفى اشاره كنيم نتيجه اش ‍ اين است كه ما مساءله خداشناسى را از هر زمان روشنتر درك كنيم ، چرا كه خلقت و آفرينش تنها در آغاز دنيا نبوده ، بلكه هر ساعت و هر لحظهاى آغازى است ، و دائما خداوند دست در كار خلقت و آفرينش ‍ جديدى است ، و دائما ما وابسته او و مستفيض از فيض ذات او هستيم ، و كل يوم هو فى شان را نيز به اين معنى تفسير كرده اند، البته مانعى ندارد كه آن هم جزئى از مفهوم گسترده آيه باشد.

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۴۵

آيه ۳۱-۳۶

آيه و ترجمه

سنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ(۳۱) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۳۲) يَمَعْشرَ الجِْنِّ وَ الانسِ إِنِ استَطعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُونَ إِلا بِسلْطنٍ(۳۳) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۳۴) يُرْسلُ عَلَيْكُمَا شوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَ نحَاسٌ فَلا تَنتَصِرَانِ(۳۵) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۳۶) ترجمه : ۳۱ - به زودى به حساب شما مى پردازيم اى دو گروه انس و جن . ۳۲ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۳۳ - اى گروه جن و انس ! اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، ولى هرگز قادر نيستيد مگر با نيروئى (الهى ). ۳۴ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۳۵ - شعله هائى از آتش بى دود، و دودهائى متراكم ، بر شما مى فرستد، و نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد!

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۴۶

۳۶ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! تفسير: اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها بگذريد! نعمتهائى كه تاكنون در آيات اين سوره مطرح شده مربوط به اين جهان بوده است ، ولى در آيات مورد بحث از محاسبه قيامت و بعضى ديگر از خصوصيات معاد سخن مى گويد كه در عين تهديد بودن براى مجرمان وسيله تربيت و آگاهى و بيدارى و هم وسيله تشويق و دلگرمى مؤ منان است ، و به همين جهت نعمت محسوب مى شود، لذا بعد از ذكر هر كدام همان سؤ ال را كه درباره نعمتها است تكرار مى كند. نخست مى فرمايد: «به زودى به حساب شما مى پردازيم اى انس و جن »! (سنفرغ لكم ايها الثقلان ) و ۲). آرى در آن روز خداوند عالم قادر دقيقا همه اعمال و گفتار و نيات انس و جن را مورد بررسى و حساب دقيق قرار داده ، و كيفر و پاداش مناسب را براى آنها تعيين مى كند. با اينكه خداوند هرگاه به چيزى بپردازد از چيز ديگرى غافل نمى شود و در آن واحد احاطه علمى به همه كائنات دارد و هرگز چيزى او را از چيز ديگر

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۴۷

مشغول نمى سازد «لا يشغله شان عن شان » ولى با اينحال تعبير به «سنفرغ » جالب است ، چرا كه اين تعبير معمولا در موردى گفته مى شود كه شخصى تمام كارهاى خود را رها مى كند، تا با حواس جمع به كارى بپردازد، و اين تنها در مورد مخلوقاتى است كه به حكم محدوديت هرگاه توجه به چيزى كنند از چيز ديگر باز مى مانند. ولى اين تعبير در مورد خداوند چيزى جز تاءكيد هر چه بيشتر بر مساءله رسيدگى به حساب نخواهد بود، به گونه اى كه هيچ مثقال ذرهاى از قلم نخواهد افتاد، و چه عجيب است كه خداوند بزرگ حساب بندگان كوچك خود را بر عهده گيرد، و چه هولناك و وحشتناك است يك چنين محاسبه ؟! «ثقلان » از ماده «ثقل » (بر وزن كبر) به معنى بار سنگين است ، و به معنى وزن نيز آمده است ، اما ثقل (بر وزن خبر) معمولا به متاع و بار مسافر گفته مى شود، و اطلاق آن بر گروه جن و انس به خاطر سنگينى معنوى آنهاست ، چرا كه خداوند به آنها از نظر عقل و شعور و علم و آگاهى وزن و ارزش خاصى داده است ، هر چند از نظر جسمى نيز در مجموع سنگينى قابل ملاحظه اى دارند، و لذا در آيه ۲ سوره زلزال مى خوانيم : و اخرجت الارض اثقالها كه يكى از معانى آن خروج انسانها از قبرها به هنگام رستاخيز است ، ولى به هر حال اين تعبير آيه مورد بحث بيشتر توجه به جنبه معنوى دارد، به خصوص اينكه در مورد گروه جن به نظر مى رسد از نظر جسمى وزن چندانى نداشته باشند. اين نكته نيز قابل تذكر است كه ذكر خصوص اين دو گروه به خاطر آن است كه عمده كسانى كه مكلف به تكاليف الهى هستند همينها مى باشند. و بعد از ذكر اين معنى باز اين سؤ ال را تكرار مى فرمايد: «كدامين يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد» (فباى آلاء ربكما تكذبان ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۴۸

در تعقيب آيه گذشته كه از مساءله حساب دقيق الهى سخن مى گفت باز جن و انس را مخاطب ساخته مى گويد: اى جمعيت جن و انس ! هرگاه به راستى مى خواهيد از مجازات و كيفر الهى بركنار مانيد اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، و از حيطه قدرت او خارج شويد، ولى هرگز قادر بر اين كار نيستيد مگر با نيروئى الهى ، و چنين نيروى الهى نيز در اختيار شما نيست (يا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان ). به اين ترتيب شما هرگز ياراى فرار از دادگاه عدل خدا و پيامدهاى آن را نداريد ، هر جا برويد ملك خدا است ، و هر كجا باشيد محل حكومت او است ، آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مى تواند از عرصه قدرت خداوند بگريزد همانگونه كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در دعاى روحپرور كميل عرضه مى دارد: و لا يمكن الفرار من حكومتك . «معشر» در اصل از عشر به معنى «عدد ده » گرفته شده است ، و چون عدد ده يك عدد كامل است واژه معشر به جمعيت كاملى گفته مى شود كه از اصناف و طوائف مختلف تشكيل گردد. «اقطار» جمع «قطر» به معنى اطراف چيزى است . «تنفذوا» از ماده نفوذ در اصل به معنى پاره كردن و عبور كردن از چيزى است ، و تعبير به «من اقطار» اشاره به اين است كه جوانب آسمانها را بشكافيد و از آن بگذريد، و به خارج آنها سفر كنيد. ضمنا مقدم داشتن «جن » در اينجا ممكن است به خاطر اين باشد كه آنها آمادگى بيشترى براى سير آسمانها دارند.

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۴۹

در اينكه آيه فوق مربوط به قيامت است ، يا دنيا، و يا هر دو؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و چون آيات قبل و بعد از آن ناظر به رويدادهاى سراى ديگر است به نظر مى رسد كه اين آيه نيز مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد. ولى بعضى با توجه به جمله «لاتنفذون الابسلطان » (نمى توانيد بگذريد مگر با قدرت و نيرو) آنرا اشاره به مسافرتهاى فضائى بشر دانسته اند كه قرآن شرط آنرا داشتن سلطه علمى و صنعتى بر اين كار دانسته است . اين احتمال نيز داده شده كه هم ناظر به رستاخيز باشد، و هم ناظر به دنيا، يعنى نه در اينجا قادريد بدون قدرت در اقطار آسمان نفوذ كنيد، و نه در آنجا، منتها، در اينجا وسيله محدودى در اختيار شما قرار دارد، اما در آنجا هيچ وسيله اى نيست . بعضى نيز تفسير چهارمى براى آن گفته اند كه منظور نفوذ فكرى و علمى در اقطار آسمانها است كه با قدرت استدلال براى بشر امكانپذير است . ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد و مؤ يد آن بعضى از اخبارى است كه در منابع اسلامى در اين زمينه نقل شده از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ((روز قيامت خداوند بندگان را در محل واحدى جمع مى كند و به فرشتگان آسمان پائين وحى مى فرستد فرود آييد، آنها كه دو برابر جمعيت روى زمين از جن و انس هستند فرود مى آيند، سپس اهل آسمان دوم كه آنها نيز دو برابر همه مى باشند فرود مى آيند، و به همين ترتيب فرشتگان هفت آسمان فرود مى آيند و همچون هفت حجابى گرداگرد انس و جن را احاطه مى كنند، اينجاست كه منادى صدا مى زند: اى جمعيت جن و انس اگر مى توانيد از اقطار آسمانها و زمين بگذريد، اما هرگز نمى توانيد جز با قدرت الهى و در اينجا مى بينند اطراف آنها را هفت گروه عظيم از فرشتگان فراگرفته اند (و راهى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۵۰

براى فرار از چنگال عدالت نيست ) جمع ميان تفاسير نيز امكانپذير است . باز در اينجا دو گروه را مخاطب ساخته ، مى گويد: كدامين يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). درست است كه تهديد فوق به ظاهر در مسير مجازات و كيفر است ، ولى از آنجا كه ذكر آن هشدارى است به همه انسانها، و عاملى است براى اصلاح و تربيت ، طبعا لطف و نعمتى محسوب مى شود. و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا كه به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد بود! آيه بعد براى تاءكيد آنچه در آيه قبل دائر بر عدم قدرت انس و جن بر فرار از چنگال عدالت آمده ، مى افزايد: شعله هائى از آتش بى دود، و دودهائى متراكم بر شما مى فرستد (و آنچنان شما را از هر سو احاطه مى كنند كه راهى براى فرار نيست ) و در اين هنگام نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد (يرسل عليكما شواظ من نار و نحاس فلا تنتصران ). از يكسو فرشتگان شما را احاطه كرده اند و از سوى ديگر شعله هاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تيره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرامى گيرد و راهى براى گريز نيست . «شواظ» - به گفته «راغب » در «مفردات » و «ابن منظور» در «لسان العرب » و بسيارى از مفسران - به معنى شعله هاى بى دود آتش است ، و بعضى آنرا به معنى زبانه هاى آتش كه از خود آتش به ظاهر بريده مى شود و سبز رنگ است تفسير كرده اند، و در هر حال اين تعبير اشاره به شدت حرارت آن است .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۵۱

و «نحاس » به معنى دود (و يا شعله هاى قرمز رنگ و دودآلود آتش ) است كه به رنگ مس در مى آيد، بعضى نيز آنرا به معنى «مس ‍ مذاب » تفسير كرده اند كه ظاهرا هيچ تناسبى با آيه مورد بحث ندارد، زيرا سخن از موجودى در ميان است كه انسان را در قيامت احاطه كند و از فرار از دادگاه عدل الهى بازدارد. و چه عجيب است دادگاه قيامت كه انسان از هر سو در احاطه كامل ماءموران الهى و آتش سوزان و دود كشنده قرار گرفته ، و راهى جز حضور در آن دادگاه و تسليم در برابر حكم آن محكمه ندارد. باز مى فرمايد: «كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). تعبير به نعمت در اينجا نيز به خاطر همان لطفى است كه در آيه قبل به آن اشاره شد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←