الفرقان ٥٨
ترجمه
الفرقان ٥٧ | آیه ٥٨ | الفرقان ٥٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْحَیِّ»: (نگا: بقره / آلعمران / طه / . «کَفی بِهِ»: او کافی و بسنده است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۴۱ ۶۲، سوره فرقان
- بيان استهزاء كفار و پاسخ خداوند به اين عمل آنها
- مراد از معبود گرفتن هواى نفس و توضيحى درباره جمله : ((اتخذ الهه هويه ))
- نفى سمع و عقل از كفار و تشبيه آنان به چهار پايانبل هم اضل سبيلا
- تشبيه و تنظير جهل و ضلالت مردم و هدايت آنان به وسيله انبياء، به كشيدن سايه و...
- معناى ((مد الظل )) از نظر ديگر مفسرين
- اشاره به نعمت باد و آب باران
- مقصود از اينكه فرمود با قرآن با دشمنان جهاد كن (جاهدهم به جهادا كبيرا)
- تشبيه انقسام مردم به مؤ من و كافر، به آب دو دريا (يكى گوارا و ديگرى ناگوار) وبه خلقت زن و مرد از نطفه
- مقصود از استثنا ((الا من شاء ان يتخذ الى زبه سبيلا)) در آيه :((قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء...))
- نظر مفسرين درباره استثناء مذكور
- تنها وكيل و متصرف در امور بندگان خدا است كه داراى حيات و ملك و علم مطلق است
- معناى جمله ((الرحمن فسئل به خبيرا)) و اقوال مختلف مفسرين در اين باره
- حكايت استكبار مشركين از سجده براى خداوند و فزونى نفرتشان از آن
- بيان استغنا و تعزز خداوند در مقابل استكبار مشركين
- تنظير روشنگرى عالم روحانى و معنوى انسانها باارسال رسل ، به روشنگرى عالم طبيعت با شمس و قمر
- بحث روايتى (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته )
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً «58»
و بر (خداى) زندهاى كه هرگز نمىميرد توكّل كن و به ستايش او تسبيحگوى همين بس كه او به گناهان بندگانش آگاهى دقيق دارد.
نکته ها
واژهى «تَوَكَّلْ» با مشتقّاتش هفتاد بار در قرآن آمده است. توكّل به معناى تكيه كردن بر خدا و وكيل گرفتن او در كارها است.
در آيهى قبل به پيامبر فرمود: به مردم بگو: من مزدى از شما نمىخواهم، گويا در اين آيه مىفرمايد: رهبران دينى كه به مال مردم چشمداشتى ندارند، براى زندگى خود بايد تنها به خداوند توكّل نمايند.
توكّل بر خداوند به معناى رها كردن تلاش و كوشش نيست. چنانكه مولوى مىگويد:
گفت پيغمبر به آواز بلند
با توكّل زانوى اشتر ببند
رمز الكاسب حبيب اللّه شنو
از توكّل در سبب كاهل مشو
رو توكّل كن تو با كسب اى عمو
جهد مىكن كسب مىكن مو به مو
پیام ها
1- تكيهى فانى بر فانى لغو است. «تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ»
2- تكيهى ضعيف بر ضعيف لغو است. تَوَكَّلْ عَلَى ... الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ
3- تكيهى جاهل بر جاهل لغو است. تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي ... خَبِيراً
4- انبيا نيز به موعظه و تذكر الهى نياز دارند. «وَ تَوَكَّلْ»
5- حيات ابدى مخصوص خداست. «الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ»
6- خدايى را وكيل بگير كه براى هميشه زنده است و اگر امروز به دشمن مهلت داد تا شايد از كارشكنى و كفر دست بردارد، فردا فرصت و مهلت دارد تا از او انتقام گيرد. «لا يَمُوتُ»
جلد 6 - صفحه 274
7- توكّل قلبى بايد با تسبيح و حمد عملى همراه باشد. «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ»
8- خداوند به كارهاى جزئى مردم علم دقيق دارد. «بِذُنُوبِ عِبادِهِ»
9- گناهكاران نيز بندگان خدا هستند. «بِذُنُوبِ عِبادِهِ»
10- ايمان انسان به اين كه خداوند بر گناهانش آگاه است، بهترين اهرم براى پيدايش تقواست. «بِذُنُوبِ عِبادِهِ»
11- آگاهى خداوند بر گناهان مردم، علاوه بر اينكه تهديدى براى كفّار است، براى پيامبر نيز تسلّى و دلدارى مىباشد كه نگران نباش، ما از كارشكنىهاى آنان آگاهيم و به حساب كفّار لجوج مىرسيم. «وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً (58)
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 411، چاپ كتابفروشى اسلاميّه به نقل از انوار.
جلد 9 - صفحه 361
وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ: و توكل نما در استكفاى شرور مشركان و دفع جور آنان، بر زندهاى كه هرگز نميرد، زيرا متوكل بر زندگان ديگر، به مردن ايشان ضايع و بىبهره مىماند. وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ: و به پاكى و پاكيزگى ياد كن خدا را از صفات نقصان در حالتى كه آن تسبيح و تنزيه مقترن باشد به ثنا و ستايش بر او به اوصاف كمال مانند «الحمد للّه رب العالمين و الحمد للّه كما هو اهله و مستحقه و الحمد للّه على نعمائه» و غير آن. نزد بعضى معنى آنكه خداى را پرستش كن و نمازگزار به جهت سپاسدارى نعمتهاى او، وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً: و كافى است خدا به گناهان مخفى و آشكار بندگان خود در حالتى كه دانا و مطلع است بر آن، يعنى عالم است بر احوال آنها و كافى در جزاى كردارشان، پس ايشان را بر آن جزا و سزا خواهد داد و تو را بر ايمان نياوردن آنها مؤاخذه نخواهد فرمود و شر آنها را از تو كفايت مىنمايد. «1» تبصره: زمخشرى در كشّاف گفته: خداى تعالى در اين آيه حبيب خود را امر فرموده به آنكه اعتماد و توثيق بر او كند و امر خود را بر او واگذارد در استكفاى شرور ايشان با تمسك به اساس التجا و قاعده توكل كه آن طاعت و عبادت او و تسبيح و تحميد او، و او را آشنا ساخته كه زنده است و موت بر ذات او روا نباشد و حق است بر آنكه توكل بر او نمايند و اتكال و اعتماد نكنند بر غير او از موجودات و زندگانى كه موت و فنا لازم آنهاست. نقل شده يكى از سلف اين آيه شريفه تلاوت نمود و گفت: «لا يصح لذى عقل ان يثق بعدها بمخلوق» روا نباشد بر هيچ عاقلى كه بعد از اين آيه اعتماد به مخلوقى نمايد. «2» تتمه: محقق طوسى رحمه اللّه فرمايد: مراد به توكل اينست كه واگذارد بنده تمام آنچه صادر مىشود از او و وارد مىشود بر او، به سوى خداى تعالى به جهت
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 411، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
«2». تفسير كشّاف زمخشرى، ج 3، ص 102، چاپ اول 1354، انتشارات مصطفى محمّد (ص)
جلد 9 - صفحه 362
علم او به اينكه ذات سبحانى اقوى و اقدر است و بجا مىآورد آنچه قادر است بر آن بر وجه احسن و اكمل و اتم، پس راضى شود به آن؛ و او با وجود بر اين، سعى و جهد كند در آنچه واگذاشته به خدا و مهيا نمايد نفس خود و قدرت خود و عمل خود را از اسباب و شروطى كه منوط به آن است به جهت تعلق قدرت و اراده حق تعالى به آن بجاآورد بالنسبه به سوى او؛ و از اين معنى ظاهر شود فرمايش: لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين.
در ارشاد القلوب- از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مروى است كه فرمود: انّ النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله سئل ربّه سبحانه ليلة المعراج فقال يا ربّ اىّ الاعمال افضل فقال اللّه عزّ و جلّ ليس شىء عندى افضل من التّوكّل علىّ و الرّضا بما قسمت:
بدرستى كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سؤال نمود پروردگار خود را شب معراج: پروردگارا، كدام اعمال افضل است؟ پس فرمود خداوند عزّ و جلّ:
نيست چيزى نزد من افضل از توكل بر من، و راضى بودن به آنچه قسمت فرمودم. «1» در كافى- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بدرستى كه بىنيازى و عزت، جولان نمايند؛ پس زمانى كه ظفر يابند، به محل توكل وطن كنند. «2» بيان: در اين فرمايش استعاره تمثيليه است براى بيان اينكه غنا و عزّ، ملازمند توكل را، زيرا متوكل اعتماد نمايد بر خدا و ملتجى نشود به مخلوق، پس نجات يابد از ذلت طلب و مستغنى شود از ايشان؛ زيرا غنا، غناى نفس است نه غناى به مال، با اينكه خداوند سبحان بىنياز فرمايد او را از توسل به ايشان به هر حال.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً (51) فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً (52) وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (54) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً (55)
وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (56) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (57) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً (58) الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً (59) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)
ترجمه
و اگر خواسته بوديم هر آينه برانگيخته بوديم در هر بلدى بيم دهندهئى را
پس اطاعت مكن كافران را و جهاد كن با ايشان جهادى بزرگ
و او است آنكه روان ساخت و واگذارد دو دريا را اين شيرين است و گوارا و اين شور است و تلخ و قرار داد ميانشان حايلى و ممانعتى سخت
و او است آنكه آفريد از آب انسانى را پس قرار داد او را داراى نسب و سبب و باشد پروردگار تو توانا
و ميپرستند غير از خدا آنچه را كه نه نفع ميرساند بآنها و نه ضرر ميرساند آنها را و باشد كافر بر پروردگارش پشتيبان شيطان
و نفرستاديم تو را مگر مژده دهنده و بيم دهنده
بگو نميخواهم از شما بر آن مزدى مگر كار آنكه خواست فراگيرد بسوى پروردگارش راهى
و اعتماد كن بر خداى زنده كه نمىميرد و تسبيح گوى او را بستايشش و بس است او كه باشد بگناهان بندگانش آگاه
آنكه آفريد آسمانها و زمين را و آنچه ميان آن دو است در شش روز پس مستولى شد بر عرش، خداى بخشنده است پس بپرس آنرا از آگاهى
و چون گفته شود بآنها كه سجده كنيد مر خداى بخشنده را گويند و چيست بخشنده آيا سجده كنيم براى آنچه امر ميكنى ما را و افزايد آنها را دورى.
جلد 4 صفحه 83
تفسير
خداوند متعال براى تعظيم شأن و تجليل امر و تقويت خاطر شريف پيغمبر اكرم در امر دعوت فرموده اگر ميخواستيم ما در هر شهر و بلدى پيغمبرى براى انذار مردم مبعوث كنيم مىتوانستيم و كار تو سبك ميشد ولى مقام تو اجلّ از آنستكه در عرض تو پيغمبرى باشد يا بعد از تو پيغمبرى بيايد و چون ما اين فضيلت را مخصوص بتو نموديم تو هم در مقابل بايد گوش بسخنان ياوه و توقعات بيجاى كفار ندهى و با آنها مداهنه ننمائى و جهاد نمائى بترك اطاعت آنها يا بقرآنى كه معجز بيان است با آنان جهاد بزرگيكه آن ببرهان و بيان است نه سيف و سنان و براى بيان شمّهئى از قدرت خود فرموده و او است خداوندى كه دو مجمع آب زياد را كه دريا گويند سر داده و بحال خودشان واگذاشته مانند دابّهئى كه صاحبش آن را سر دهد بصحرا براى چريدن و در عين حال بيد قدرت ميان آن دو آب زياد حاجب و مانعى قرار داده كه مخلوط با يكديگر نشوند گويا بزبان حال هريك از آن دو آب با ديگرى ميگويد حرام است و ممنوع كه با من مخلوط شوى بتقريبى كه در اوائل سوره از بيان حجرا محجورا گذشت و اين دو آب بقدرى با هم اختلاف دارند كه هر كس به بيند ميگويد اين بسيار گوارا و اين بسيار شور يا آن گوارا و خنك و اين شور و گرم يا آن گوارا و شيرين و اين شور و تلخ است بحسب اختلاف اهل لغت در معناى فرات و اجاج و اين در رودهاى بزرگيكه داراى آب گوارا است و وارد دريا ميشود تا مدتى محسوس است خصوصا در رود نيل و دجله كه گفتهاند تا فرسخها باين حال باقى است حتى در رود هر از كه وارد درياى مازندران ميشود احساس شده و معلوم است كه اين بقدرتى است كه خداوند به آب در جريان داده كه خود را حفظ مينمايد و قمى ره فرموده خدا ميفرمايد حرام و محرّم است كه تغيير دهد يكى از آن دو طعم ديگرى را و از اين قبيل است آب دو چشمه مجاور هم در لاريجان كه حقير آن را مشاهده نمودم يكى آب جوش و ديگر بسيار خنك كه هر دو وارد در يك حوض ميشود تا ملائم شود و بتوان در آن فرو رفت و بالاتر از همه آب دهان و بينى و چشم است كه هر سه در روى انسان جريان پيدا ميكند از يك چشمه سرو با هم در صفات اختلاف فاحش دارند و اين از عجائب
جلد 4 صفحه 84
خلقت است كه براى كثرت مشاهده آن عظمت قدرتش از نظر محو شده و او است آن خداوندى كه آفريد انسان را از آبى كه مخمّر شد بآن طينت آدم عليه السّلام و قابل شد از براى قبول اشكال و نطفه كه آن آبى بود در اصلاب آباء و ارحام امّهات و پس از انقلاباتى بشر شد پس قرار داد خداوند او را صاحب اولاد ذكور كه نسب بآن معلوم ميشود و صاحب اولاد اناث كه مصاهرت بآن حاصل مىگردد يا پيوند داد بشر را با يكديگر بدو نوع نسبت يكى نسبى كه حاصل ميشود از رحميّت مانند پدر و مادر با اولاد و برادر و خواهر با يكديگر و ساير ارحام و ديگر سببى كه بمصاهرت و ازدواج حاصل ميگردد مانند زن و شوهر و داماد و عروس و برادر زن و شوهر و خواهر زن و شوهر و پدر و مادر زن و شوهر و امثال اينها عموما يا خصوص محارم از آنها باختلاف تفاسير و بيانات اهل لغت و قدرت خداوند ظاهر ميشود در خلق چنين موجود مركب از اعضاء مختلفه و طبايع متباعده و حواس متغايره از مادّه واحده و تنوّع آن بدو نوع متقابل از پيوند يكى ذاتى و ديگر عرضى با اشتراك آن دو در محرميّت يا ساير خواص و آثار در كافى از امام باقر عليه السّلام و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از اين آيه فرمود خداوند تبارك و تعالى خلق فرمود آدم عليه السّلام را از آب گوارا و خلق فرمود از جنس او زوجه او را و درست نمود زوجهاش را از دنده زيرينش پس جارى ميشود باين دنده ميان زن و مرد سبب و نسب و بعد تزويج نمود آنزن را بآنمرد و جارى نمود ميان آن دو باين سبب مصاهرت را و اين است مراد از قول خداوند نسبا و صهرا پس نسب بسبب مردان حاصل ميشود و مصاهرت بسبب زنان و تحقيقاتى راجع بخلقت حوّا از دنده آدم عليه السّلام در اول سوره نساء گذشت و در امالى صدوق ره از انس بن مالك نقل نموده كه پرسيدم از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه آيا على عليه السّلام برادر تو است فرمود بلى عرض كردم بيان فرما چگونه او برادر تو است فرمود خداوند خلق فرمود آبى در زير عرش پيش از خلقت آدم به سه هزار سال و جاى داد آنرا در علم پنهان خود و چون خلق فرمود آدم را جارى نمود آن آبرا يو صلب آدم پس منتقل نمود آنرا بصلب شيث و هميشه آن آب منتقل ميشد از پشتى بپشتى تا جاى گرفت در پشت عبد المطلب پس خداوند آنرا دو قسمت نمود نصف آن
جلد 4 صفحه 85
در عبد اللّه و نصف در ابو طالب جاى گزين شد پس من از نصف آن آب و على از نصف ديگر است و على برادر من است در دنيا و آخرت پس اين آيه را تلاوت فرمود و خلاصه اين معنى را در روضة الواعظين نيز از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل نموده و مستفاد از روايات متعدده آنستكه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و بيان قرابت نسبى و سببى او با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل شده و صهر از القاب آنحضرت است و بايد حمل بر مراد باطنى شود و اهل شرك پرستش ميكنند جز خداوند مخلوقى را كه نفع و ضرر آنها در تحت قدرت و اختيار آن نيست و كافر در برابر پروردگارش پشتيبان و كمك شيطان بوده و هست در عداوت و شرك يا كافر از نظر خداوند دور افتاده و پشت سر افكنده شده بوده و هست چنانچه فرمودهاند و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه جنس كافر در برابر خداوند پشتيبان و كمك كافر بوده و هست و حاصل آنستكه اين جنس با يكديگر در مخالفت خداوند كمك ميكنند يا مراد آن باشد كه كافر بر خداوندش چيره و جسور بوده و خواهد بود كه احسن معانى است يا مراد آن باشد كه عبادت ميكنند بتى را كه نميتواند نفع و ضررى بآنها برساند و چنين كافر بر معبود خود غالب و نيرومند بوده و هست و مستفاد از بعضى روايات معتبره آنستكه مراد از كافر در اين آيه دومى است و مراد از رب صاحب اختيار و ولى است مانند قول خداوند اذكرنى عند ربّك و مراد از ولىّ امير المؤمنين عليه السّلام است كه صاحب اختيار دومى بوده و او پشتيبان دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام بود يا در ظاهر با آنحضرت كمك ميكرد و اينمعنى در باطن قرآن است و نفرستاده است خداوند پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را مگر براى بشارت دادن اهل ايمان را ببهشت و ترساندن اهل عصيان را از جهنم و دستور فرموده بآن حضرت كه بفرمايد بآن مردم من مزدى از شما بر اداء رسالت كه مستفاد از ارسال بشير و نذير است نميخواهم مگر اطاعت خدا و عمل كسيكه بخواهد راهى بسوى خدا پيدا كند همين كافى است براى من چون ثواب هدايت نمودن يكنفر بنده در نزد خدا بيشتر از دنيا و ما فيها است براى آنكه كسيكه ميخواهد مردم را هدايت و ارشاد بحق و حقيقت نمايد بايد بى طمعى و استغناء مادّى خود را بمردم بفهماند تا سخنان او در قلوب آنها جاى گير شود و آنرا
جلد 4 صفحه 86
حمل بر طمع بمال خودشان ننمايند و اين سيره مرضيّه همه انبياء بوده و مبلّغين اسلام هم بايد بر آن مشى نمايند و الا بياناتشان چندان موثر نخواهد شد و بنابر اين كلمه مضاف بمن شاء كه اطاعت يا عمل است محذوف شده است و گفته شده استثناء منقطع است چون اطاعت و عمل از جنس اجر نيست و بنظر حقير چون در عالم بالا قيمتى است بالاترين اجور است و نيز فرموده توكل كن بخدا و نترس از اشرار و بى نياز باش از كمك مالى و حالى بندگانيكه دوام و ثباتى براى آنها نيست آنخداوندى كه زنده و پاينده است و نمرده و نميميرد تو را بمقصد و مقصود خواهد رساند و شرّ آنها را از تو دفع خواهد فرمود و تنزيه نما او را از آنچه لايق شأن او نيست باثبات اوصاف كمال و جمال و حمد و ثناء و شكر بر نعم سابقه موجوده و لاحقه موعوده و كافى است خدا كه با خبر و مطلع از گناهان بندگانش باشد از كفر و شرك و ساير معاصى پنهان و آشكار و از گناهان آنان گردى بدامن مقدّس تو و كبريائى او نخواهد نشست آنخداوندى كه آفريد آسمانها و زمين را در شش روز پس مستولى شد بر عرش و تفصيل آن در سوره اعراف گذشت و ذكرش در اين مقام شايد بمناسبت سبق امر بتوكل و تسبيح باشد كه چنين خالق قادر محيط متصرّفى لايق اتّكال و تسبيح و حمد و ثناء است و اشاره بآنكه امور بتأنّى و تدريج بايد انجام بگيرد خداوند با كمال قدرت در خلقت بتأنّى و تدريج اقدام فرموده پيغمبر هم بايد اسلام را بتأنّى و تدريج رواج دهد كه آنخدا رحمن يعنى بخشنده و مهربان است و بنابر اين الرّحمن خبر مبتداء محذوف و از اسما الحسنى است و ميشود خبر الذى باشد يعنى آنكه آسمانها و زمين را آفريد رحمن است و در مجمع نقل نموده كه يهود حكايت ميكردند از ابتداء خلقت بخلاف قرآن لذا خداوند فرموده براى محكوميّت آنها بپرس از آنچه ذكر شد در امر خلقت از شخص خبيرى كه مورد قبول آنها باشد و سؤال چنانچه متعدى بعن ميشود براى آنكه متضمّن معناى تفتيش است متعدى بباء هم ميشود براى آنكه متضمّن معناى اعتنا است و ممكن است كلمه به صله خبيرا باشد و مسئول عنه مقدر يعنى پس بپرس از خبير بآن امر كيفيت آنرا و بعضى گفتهاند جمعى از كفار منكر بودند كه
جلد 4 صفحه 87
اسم رحمن بر خدا اطلاق شود لذا خدا فرموده از خبيرى كه مطلع از كتب سماوى باشد بپرس تا او تصديق كند كه چنين اسمى براى خدا در آن كتب ذكر شده و بنابر اين ضمير در كلمه به برحمن عود ميكند و معانى ديگرى هم ذكر نمودهاند كه بنظر حقير حسنى ندارد و آنچه ظاهر و مستحسن و خالى از خلل است آنستكه گفته شود چون خداوند در آيه قبل فرموده بود كه خدا به گناهان بندگان خبير است و در اين آيه فرموده نام او رحمن است كه دلالت بر نهايت رحمت دارد ميفرمايد پس سؤال كن و بخواه حوائج خود را بوسيله نام رحمن از خداوند خبير و آگاهى كه ذكر شد و آگاهى او فوق هر آگاهى است و بنابر اين ضمير در به بأقرب مراجع خود عود نموده و باء در معناى حقيقى خود استعمال شده و مناسبت اطراف كلام و جهات مقام محفوظ است ولى نميدانم چرا آقايان از اين معناى واضح صرف نظر نموده و خود را بتكلف انداختهاند و گفتهاند رحمن نامى است از خداوند كه در كتب سماوى ذكر شده ولى مشركين عرب منكر اطلاق آن بر خدا بودند لذا وقتى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بآنها ميفرمود سجده كنيد براى رحمن ميگفتند رحمن چيست ما او را نميشناسيم آيا هر چه تو امر ميكنى ما را براى او سجده كنيم بدون معرفت باو يا هر چه محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم امر ميكند ما را براى او سجده كنيم چون يأمرنا بياء نيز قرائت شده و اين امر موجب مزيد تباعد و تنفّر آنها از سجود و ايمان و ازدياد كفر و طغيانشان ميشد و قمى ره فرموده جواب آنها الرّحمن خلق الانسان علّمه البيان است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ تَوَكَّل عَلَي الحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّح بِحَمدِهِ وَ كَفي بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً (58)
و توكل كن بر خداوندي که حي است به حياة ذاتي آن خدايي که موت و فناء ندارد و تسبيح او كن و حمد او را بجا آور و كفايت ميكند به او بگناهان بندگانش با خبر بودن. (وَ تَوَكَّل) توكل از شئون توحيد افعاليست و مراتب توحيد افعالي چهار است.
اول: توحيد منافقين که به زبان ميگويند که تمام امور به يد قدرت الهيست ولي قلبا منوط به اسباب و پيش آمد و شانس و قوة و قدرت خود ميدانند:
دوم: توحيد عوام که قلبا هم معتقد هست لكن رسوخ در قلب نكرده و نظر به اسباب دارد.
سوم: توحيد خواص که رسوخ در قلب هم كرده و اسباب را هم تحت قدرت او ميدانند و او را مسبب الاسباب معتقد هستند و توكل در اينکه مرتبه حاصل ميشود.
چهارم: توحيد خاص الخاص که ابدا اسباب را نميبيند و تمام نظرش به خداوند متعال است و بود و نبود اسباب در نظرش مساويست.
(عَلَي الحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ) که يكي از صفات ثبوتيه ذاتيه که عين ذات است حي است که عين وجود صرف است ازلا و ابدا.
(وَ سَبِّح) تسبيح حق تنزيه اوست از هر عيب و نقص و احتياج ذاتا و صفتا و فعلا.
(بِحَمدِهِ) اي مع حمده و حمد او اينكه داراي جميع صفات كمال و افعالش مطابق حكمت و مصلحت و عدل است فعل قبيح و لغو و ظلم از او صادر نميشود تمام درست و بجا و بموقع است.
جلد 13 - صفحه 645
(هر چه آن خسرو كند شيرين بود) چه افعال تكوينيّه و چه تشريعيه.
(وَ كَفي بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً) عالم السر و الخفيات است. (وَ ما يَعزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثقالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِكَ وَ لا أَكبَرَ إِلّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ) يونس آيه 62.
(عالِمِ الغَيبِ لا يَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرضِ وَ لا أَصغَرُ مِن ذلِكَ وَ لا أَكبَرُ إِلّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ).
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 58)- این آیه تکیهگاه اصلی پیامبر را روشن میسازد، میفرماید:
«و توکل بر خداوندی کن که زنده است و هرگز نمیمیرد» (وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ).
با داشتن این تکیهگاه و پناهگاه نه نیازی به اجر و پاداش آنها داری، و نه وحشتی از ضرر و زیان و توطئه آنان.
و اکنون که چنین است «تسبیح و حمد او به جا آور» از نقصها منزه بشمر، و در برابر همه کمالات او را ستایش کن (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ).
سپس اضافه میکند: از کار شکنی و توطئههای دشمنان نگران مباش «همین بس که خداوند از گناهان بندگانش آگاه است» و به موقع حساب آنها را میرسد (وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً).
نکات آیه
۱ - پیامبر(ص)، مأمور توکل بر خداوند در انجام رسالت خویش و در برابر مخالفت هاى کافران (و توکّل على الحىّ الذى لایموت) توصیه به توکل، چون پس از آیات مربوط به موضوع قلمرو رسالت پیامبر(ص) و موضوع مخالفت هاى کافران مطرح شد (و کان الکافر على ربّه ظهیراً) حاکى است که این توصیه، در رابطه با آن دو موضوع مى باشد.
۲ - پیامبر(ص)، تنها مأمور انجام تکلیف بود نه مأمور به نتیجه. (و توکّل على الحىّ الذى لایموت) توصیه شدن پیامبر(ص) به توکل و وانهادن کارها به خداوند، پس از آن که خداوند آن حضرت را تنها مکلف به انذار و تبشیر کرد، مى تواند گویاى این حقیقت باشد که پیامبر(ص) تنها مأمور به انجام رسالت الهى خویش بود; نه مأمور به ثمر رسانیدن رسالت خود، هر چند با توسل به زور و یا ابزار دیگر باشد.
۳ - لزوم توکل و اعتماد به خداوند، بر مبلغان دینى در تأمین نیازهاى زندگى خویش (و توکّل على الحىّ الذى لایموت) فرمان خداوند به توکل بر او، پس از توصیه کردن به اظهار بى نیازى و درخواست مزد از مردم، مى تواند حاکى از این مطلب باشد که مبلغان دینى، در تأمین نیازهاى زندگى خویش باید تنها به خدا توکل کنند نه به مردم.
۴ - خداوند، زنده اى است جاویدان که هرگز او را مرگ درنمى یابد. (الحىّ الذى لایموت)
۵ - برخوردارى از حیات جاوید، مرز میان معبود حقیقى و غیر حقیقى (و توکّل على الحىّ الذى لایموت) برداشت فوق، از آن جا است که آیه شریفه در ردیف سلسله آیاتى قرار دارد که درصدد محکوم کردن شرک و بت پرستى و اثبات توحید است.
۶ - تنها معبود زنده و جاویدان (اللّه)، شایسته توکل و اعتماد است. (و توکّل على الحىّ الذى لایموت) توصیف خداوند به وصف «الحىّ الذى لایموت» به جاى آمدن اسم جلاله (اللّه)، مشعر به علیت است; یعنى، به این علت باید بر خدا توکل کرد که چون او زنده و جاویدان است.
۷ - توکل به غیر خداوند، کارى ناشایست و غیر منطقى (و توکّل على الحىّ الذى لایموت)
۸ - توصیه خداوند به پیامبر(ص) به تسبیح و تنزیه همراه با حمد و ستایش خداوند (و سبّح بحمده) «باء» در «بحمده» براى مصاحبت است.
۹ - قرین و همراه کردن تسبیح و تنزیه خداوند به حمد و ستایش او، امرى نیکو و پسندیده (و سبّح بحمده)
۱۰ - خداوند، بر احوال بندگان و به گناهان آنان، آگاهى کامل دارد. (و کفى به بذنوب عباده خبیرًا)
۱۱ - دلدارى خداوند به پیامبر(ص) در برابر مخالفت ها و نافرمانى هاى کافران (و کفى به بذنوب عباده خبیرًا) یادآورى آگاهى همه جانبه خداوند بر گناهان بندگان، مى تواند براى دلدارى به پیامبر(ص) باشد; چنان که مى تواند تهدیدى براى کافران ستیزه جو نیز باشد.
۱۲ - هر گناهى از هر کسى، مجازات الهى را در پى دارد. (و کفى به بذنوب عباده خبیرًا) یادآورى آگاهى همه جانبه خداوند، حاکى است که گناه از هر کس که باشد، در پى دارنده مجازات است.
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: حى ۴; صفات جلال ۴
- انسان: حالات انسان ۱۰; گناهان انسان ۱۰
- تسبیح: تسبیح خدا ۸، ۹
- توکل: اهمیت توکل بر خدا ۱; بى منطقى توکل بر غیرخدا ۷; توکل بر خدا ۳، ۶
- حمد: حمد خدا ۸، ۹
- خدا: اختصاصات خدا ۶; توصیه هاى خدا ۸; جاودانگى خدا ۴; خدا و مرگ ۴; علم غیب خدا ۱۰
- عصیان: عصیان از محمد(ص) ۱۱
- عمل: عمل پسندیده ۹; عمل ناپسند ۷
- کافران: عصیان کافران ۱۱
- کیفر: نظام کیفرى ۱۲
- گناه: کیفر گناه ۱۲
- مبلغان: تأمین نیازهاى مادى مبلغان ۳; توکل مبلغان ۳; مسؤولیت مبلغان ۳
- محمد(ص): توصیه به محمد(ص) ۸; توکل محمد(ص) ۱; دلدارى به محمد(ص) ۱۱; عمل به تکلیف محمد(ص) ۲; محدوده مسؤولیت محمد(ص) ۲; مخالفان محمد(ص) ۱۱; مسؤولیت محمد(ص) ۱
- معبود راستین: جاودانگى معبود راستین ۵; ملاک معبود راستین ۵