الحديد ٣
کپی متن آیه |
---|
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِ شَيْءٍ عَلِيمٌ |
ترجمه
الحديد ٢ | آیه ٣ | الحديد ٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الأوَّلُ»: پیشین. بیآغاز. آن که بودنش پیش از بودن همه موجودات است. «الآخِرُ»: پسین. بیانتها. آن که پس از نابودی همه موجودات، باقی و برجای است. «الظَّاهِرُ»: پیدا و نمودار. آن که همه چیز جهان، بودن او را فریاد میدارند، و بر وجود او دلالت دارند. «الْبَاطِنُ»: ناپیدا. نهان. آن که حواس، او را احاطه نمیسازد، و عقول او را درک نمیکند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَيِ الَّذِي... (۰) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ... (۳) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ... (۶) فَإِنْ کُنْتَ فِي شَکٍ مِمَّا... (۰)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «3»
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى آگاه است.
نکته ها
آخرين آيه سوره قبل (واقعه) درباره تسبيح خداوند بود: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» و اولين آيه اين سوره نيز تسبيح خداوند است. «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
آغاز هشت سوره قرآن، با تسبيح خداوند مىباشد: اسراء، نحل، حديد، حشر، صفّ، جمعه، تغابن و اعلى. و بيش از نود بار اين واژه در قرآن آمده است، در حالى كه تنها چهار سوره با حمد الهى آغاز مىگردد: حمد، انعام، سبأ و فاطر. و حدود هفتاد بار اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. شايد رمز غلبه تسبيح بر حمد خداوند، اهميّت مبارزه با شرك و خرافات و فراوانى آن در عقايد بشرى و تقدّم پيرايش بر آرايش باشد. همان گونه كه در اذكار نماز، «سبحان الله» مقدّم بر «الحمد لله» است.
جلد 9 - صفحه 453
در جهانبينى الهى، تمام هستى در حال تسبيح خداوند است، گرچه ما آن را نفهميم «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» «1» و اين تسبيح، آگاهانه است. «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ» «2»
قرآن، نام برخى از تسبيح كنندگان را به خصوص ذكر كرده است:
الف) فرشتگان. «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» «3»
ب) رعد آسمانى. «يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» «4»
ج) پرندگان. «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ» «5»
د) كوهها. «سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ» «6»
تسبيح خداوند، وسيله نجات از گرفتارى است. «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ. لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» «7» اگر يونس اهل تسبيح نبود تا روز قيامت در شكم ماهى باقى مىماند.
مراد از اوّل و آخر بودن خداوند، ازلى و ابدى بودن اوست، يعنى او قبل از هر چيز بوده و بعد از هر چيز خواهد بود و وجود او ظاهر و آشكارتر از هر وجودى است و در عين حال، نهانتر از هر نهانى است. او ظاهر است، چون دلايل بسيارى بر وجودش دلالت مىكند و باطن است، چون به تمامى امور عالم است.
پیام ها
1- خداوند از هر گونه عيب و نقص و عجز منزّه است و همه هستى بر اين امر گواهى مىدهند. «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
2- تسبيحگويان آسمان، مقدّم بر زمينيان هستند. «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
3- قدرتى ارزش دارد كه اعمال آن حكيمانه باشد. «هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
4- فرمانرواى حقيقى آسمان وزمين، خداوند است. حكومت بشر بر زمين، امرى
«1». اسراء، 44.
«2». نور، 41.
«3». بقره، 30.
«4». رعد، 13.
«5». نور، 41.
«6». انبياء، 79.
«7». صافّات، 143 و 144.
جلد 9 - صفحه 454
اعتبارى ومجازى است، به آن مغرور نشويم. «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
5- خدايى كه صاحب عزّت، حكمت، حاكميّت و قدرت و مرگ و زندگى موجودات به دست اوست، سزاوار تسبيح و تقديس است. «الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ، لَهُ مُلْكُ، قَدِيرٌ يُحْيِي وَ يُمِيتُ»
6- آغاز و انجام و غيب و شهود هستى، به دست خداست. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ ...
7- مهمتر از خلقت حكيمانه و مالكيت مقتدرانه، علم ونظارت دائمى خداوند است. «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»، (با توجه به دو آيه قبل)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «3»
هُوَ الْأَوَّلُ: او است پيش از همه موجودات، و لهذا پديد آرنده و آفريننده همه آنهاست، يعنى قديم ازلى است كه اوّليّت او را بدايتى نيست، وَ الْآخِرُ: و او است باقى پس از فناى ممكنات، و ابدى كه آخريت او را نهايت نيست. اين دال است بر فناى جميع جواهر و اجسام و اعراض در آخر كار. يا اول است به
جلد 13 - صفحه 11
اعتبار آنكه اسباب از او صادر شده، و آخر است به اعتبار آنكه مسببات به او منتهى شود. وَ الظَّاهِرُ: و آشكار است وجود او به كثرت دلايل، وَ الْباطِنُ: و نهان است حقيقت ذات او از ادراك و تعقل هر عاقلى.
بيان: دو وصف اول دال است بر آنكه حق تعالى جامع صفت اوليت و آخريت، و دو وصف اخيره دالند كه او جامع صفت ظهور و خفاست، و وسطى اشعار بر آنكه او جامع مجموع صفتين اوليين و مجموع صفتين آخريين است؛ پس او سبحانه مستمر الوجود است در جميع اوقات گذشته و آينده، و ظاهر الوجود و باطن الحقيقت در جميع ازمان و اوقات.
تنبيه: علما را در تفسير اين چهار صفت، وجوه بسيار است از جمله:
1- اول است بلا ابتدا، و آخر بلا انتها؛ ظاهر بلا اقتراب، و باطن بلا احتجاب.
2- اول به ازليّت، و آخر به ابديّت؛ ظاهر به احديّت، و باطن به صمديّت.
3- اول به برّ و هدايت، و آخر به عفو و مغفرت؛ ظاهر به احسان و توفيق نزد اطاعت، باطن به ستر در وقت معصيت.
4- اول به خلق، و آخر به رزق؛ ظاهر به احيا، و باطن به اماته.
5- اول به قدميت، و آخر به رحمانيت؛ ظاهر به كرم، و باطن به علم.
6- اول است به تكوين، و آخر است به تلقين؛ ظاهر است به تبيين، و باطن است به تزيين.
7- توحيد صدوق رحمه اللّه، ذات سبحانى اول است بدون ابتدا، و آخر است به غير انتها؛ ظاهر است به آياتى كه آشكارا فرموده از شواهد قدرت و آثار حكمت و بينات حجت كه عاجزند خلق از ايجاد كوچكترين آن و آسانترين آن و حقيرترين آن، چنانچه فرموده (لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ)؛ باطن است از اوهام كه احاطه به او پيدا نكنند و عقول واله و حيرانند از شناختن حقيقت او، پس باطن هر باطن و محتجب هر محتجب، باطن است بالذات، ظاهر است به آيات بينات.
جلد 13 - صفحه 12
وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ: و ذات سبحانى به همه چيزها داناست، اول و آخر، و ظاهر و باطن، نزد علم او مساوى است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «1» لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «2» هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «3» هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «4»
لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ «5» يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «6»
ترجمه
تسبيح گويد مر خدا را آنچه در آسمانها و زمين است و او است تواناى درست كردار
مر او را است پادشاهى آسمانها و زمين زنده ميگرداند و ميميراند و او بر همه چيز توانا است
او است اوّل موجودات و آخر آنها ظاهر و آشكار و باطن و پنهان از انظار و او بهمه چيز دانا است
او است آنكه آفريد آسمانها و زمين را در شش روز پس مستولى شد بر عرش ميداند آنچه را كه ميرود در زمين و آنچه را كه بيرون ميآيد از آن و آنچه فرود ميآيد از آسمان و آنچه بالا ميرود در آن و او با شما است هر جا كه باشيد و خدا بآنچه ميكنيد بينا است
مر او را است پادشاهى آسمانها و زمين و بسوى خدا بازگشت داده ميشود كارها
درمىآورد شب را در روز و در ميآورد روز را در شب و او دانا است بآنچه در سينهها است.
تفسير
تمام موجودات آسمانى و زمينى بزبان حال و مقال تسبيح و تنزيه مينمايند ذات ذو الجلال را از هر عيب و نقص نهايت آنكه تسبيح بعضى را ما ميشنويم و ميفهميم و تسبيح بعضى را نميشنويم و نمىفهميم و مكرّر باين معنى تصريح شده و بيان آن گذشته است و اين راز و نياز و سوز و گداز هميشه در عالم بوده و هست و خواهد بود و لذا گاهى بلفظ ماضى و گاهى بمضارع و گاهى بمصدر در كلام الهى
جلد 5 صفحه 140
از آن تعبير ميشود و اينكه متعدّى بلام شده با آنكه سبّح متعدّى بنفس است براى اشعار بآنست كه بايد عمل خالصا لوجه اللّه واقع شود و او است خداوندى كه غالب و قادر بر هر چيز و در هر امر است و كسى نميتواند او را از مقصودش باز دارد و تمام افعالش بر وفق حكمت و مصلحت و متين و محكم است از براى او است پادشاهى و تصرف تامّه و عامّه در تمام مملكت وجود و همه مملوك اويند بملكيّت حقّه حقيقيّه زنده ميكند خلق را در بدو امر و ميميراند آنها را در وقت مقدّر و باز زنده ميكند براى مجازات اعمالشان و او بر هر امر از احياء و اماته و اعاده و هر چه بخواهد و ممكن باشد توانا است و پيش از وجود همه موجودات او بوده و بعد از فناء همه خواهد بود و دو سر حلقه خط هستى و بدو و ختم آن باو پيوسته و از او شروع و باو ختم ميشود او كائن ازلى و باقى ابدى است وجود او ظاهر است در تمام مظاهر و همه موجودات آيات وجود و علم و قدرت و ساير صفات اويند و هيچ كس بكنه ذات او پى نبرده و نخواهد برد حتّى شخص اول عالم امكان كه فرموده ما عرفناك حق معرفتك و او است غالب و قاهر بر تمام موجودات و عالم است بتمام اسرار و خفيّات بطوريكه در علم او ظاهر و باطن اشخاص و اشياء يكسان است چون او در صفحه ذات خود تمام حقايق را مشاهده مينمايد و بيان خلقت آسمانها و زمين و استقرار بر عرش در سوره اعراف گذشت و تخمى را كه زارع در زمين ميكارد و هر چه مانند آن در دل زمين جاى گيرد و گياهى را كه از آن سر بدر ميكند و هر چه مانند آن باشد ميداند و هر چه از آسمان مانند باران و برف و غيره نازل شود و هر چه مانند آه مظلوم و دود و بخار بآسمان صاعد گردد ميداند و مىبيند و ميشناسد عنايت او هميشه با خلق هست هر جا باشند و علم و قدرت او بر آنها احاطه دارد و از تمام اعمال و افعال و اقوال و احوال آنها از بد و خوب و خير و شرّ آگاه است ميبيند و ميداند و ميشناسد و تأييد ميكند و باز ميدارد و پاداش ميدهد و بكيفر ميرساند خلاصه آنكه سلطنت تامّه و عامّه در تمام عوالم وجود بدون شريك و مزاحم و معارض و منازع از آن حق است و مرجع تمام امور بحكم خدا است در دنيا و آخرت نهايت آنكه در دنيا بمردم قدرت داده بقدريكه بتوانند باختيار خود كار خوبى بكنند و در آخرت بآنها جزاى احسن عنايت فرمايد
جلد 5 صفحه 141
و در آخرت ديگر تكليفى نيست فقط حكم الهى است و دخول شب در روز و دخول روز در شب و كوتاه و بلند شدن آن دو بر طبق حكمت و مصلحت خلق و علم خدا بضمائر و اسرار بندگان مكرر بيان شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
هُوَ الأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ «3»
او اول و آخر و ظاهر و باطن است و او بهر چيزي دانا است.
هُوَ الأَوَّلُ لا اوّلية له هميشه بوده و ازليست.
وَ الآخِرُ لا آخرية له هميشه هست ابديست سرمدي.
وَ الظّاهِرُ اظهر من كلّ شيء از امير المؤمنين عليه السلام است
(الغيرك من الظهور ما ليس لك)
(و في كلّ شيء له آية تدل علي انه واحد).
برگ درختان سبز در نظر هوشياربرگزیده تفسیر نمونه
(آیه 3)- سپس به بیان پنج وصف دیگر پرداخته، میفرماید: «اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست» (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
توصیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفی است از ازلیت و ابدیت او، زیرا میدانیم او وجودی است بیانتها و واجب الوجود، یعنی هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون، تا پایان گیرد یا آغازی داشته باشد، و بنابر این از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.
او سر آغاز و ابتدای عالم هستی است، و اوست که بعد از فنای جهان نیز خواهد بود.
بنابر این تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصی را در بر ندارد و اشاره به مدت معینی نیست.
ج5، ص94
توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگری از احاطه وجودی او نسبت به همه چیز است، از همه چیز ظاهرتر است چرا که آثارش همه جا را گرفته، و از همه چیز مخفیتر است چون کنه ذاتش بر کسی روشن نیست.
و یکی از نتائج این امور همان است که در پایان آیه آمده: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» زیرا کسی که از آغاز بوده و تا پایان باقی است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسی قطعا از همه چیز آگاه میباشد.
نکات آیه
۱ - خداوند، «اوّل» (آغاز)، «آخر» (انجام)، «ظاهر» (آشکار) و «باطن» (نهان) است. (هو الأوّل و الأخر و الظهر و الباطن)
۲ - خداوند، به هر چیزى دانا است. (و هو بکلّ شىء علیم)
۳ - علم خداوند به اشیا، همه جانبه و فراگیر است. (و هو بکلّ شىء علیم) به کارگیرى صیغه مبالغه (علیم) به جاى اسم فاعل (عالم)، بیانگر برداشت یاد شده است.
روایات و احادیث
۴ - «عن ابن أبى یعفور قال: سألت أبا عبداللّه(ع) عن قول اللّه عزّوجلّ «هو الأوّل و الأخر» ... فقال: إنّه لیس شىء إلاّ یبید أو یتغیّر إلاّ ربّ العالیمن فإنّه لم یزل و لایزال بحالة واحدة هو الأوّل و قبل کلّ شىء و هو الأخر على ما لم یزل...;[۱] ابن ابى یعفور گوید: از امام صادق(ع) از سخن خداوند عزّوجلّ «هو الأوّل و الأخر»... سؤال کردم، حضرت فرمود: هیچ چیزى نیست مگر این که از بین مى رود یا تغییر مى کند مگر پروردگار عالمیان; زیرا او همیشه از ازل تا ابد به یک حالت است. او اول است; یعنى، قبل از هر چیز بوده و آخر است; یعنى، به همان گونه که در ازل بوده همشیه خواهد بود [نه نابودشدنى و نه تغییرپذیر است]...».
۵ - «عن أبى الحسن الرضا(ع)... و أمّا الظاهر فلیس من أجل أنّه علا الأشیاء برکوب فوقها و قعود علیها و تسنم لذرأها و لکن لقهره و لغلبتة الأشیاء و قدرته علیها... و أمّا الباطن فلیس على معنى الإستبطان للأشیاء بأن یغور فیها و لکن ذلک منه على استبطانه للأشیاء علماً و حفظاً و تدبیراً...;[۲] از امام رضا(ع) روایت شده است : ...و اما ظاهر بودن خداوند نه از آن جهت است که بر اشیا بالا رفته به این که بر آنها سوار گشته و بر فراز آنها نشسته است; بلکه این ظهور از جهت قهر و غلبه و قدرت او بر اشیا است... اما خداوند باطن است، به این معنا نیست که او در درون اشیا قرار گرفته و در بطن آنها پنهان است; بلکه به این معنا است که از لحاظ آگاهى به اشیا و حفظ و تدبیر [و تنظیم امور] آنها در درون آنها است...».
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: آخر ۱، ۴; اوّل ۱، ۴; باطن ۱، ۵; ظاهر ۱، ۵
- خدا: ربوبیت خدا ۵; علم خدا ۵; قدرت خدا ۵; وسعت علم خدا۲، ۳
منابع