تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۵۳
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۵۱ - ۵۵
آيه و ترجمه
وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فى كلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيراً(۵۱) فَلا تُطِع الْكفِرِينَ وَ جَهِدْهُم بِهِ جِهَاداً كبِيراً(۵۲) وَ هُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنهُمَا بَرْزَخاً وَ حِجْراً محْجُوراً(۵۳) وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشراً فَجَعَلَهُ نَسباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّك قَدِيراً(۵۴) وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَنفَعُهُمْ وَ لا يَضرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظهِيراً(۵۵) ترجمه : ۵۱ - و اگر مى خواستيم در هر شهر و ديارى پيامبرى مى فرستاديم . ۵۲ - بنابراين از كافران اطاعت مكن و به وسيله قرآن با آنها جهاد بزرگى بنما. ۵۳ - و او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد يكى گوارا و شيرين و ديگرى شور و تلخ و در ميان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گوئى هر يك به ديگرى مى گويد) دور باش و نزديك نيا! ۵۴ - او كسى است كه از آب انسانى را آفريد او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد) و پروردگار تو همواره قادر است .
۵۵ - آنها غير از خدا چيزهائى را مى پرستند كه نه به آنها سودى مى رساند و نه زيانى ، و كافران در برابر پروردگارشان (در طريق كفر) كمك كار يكديگرند. تفسير: دو درياى آب شيرين و شور در كنار هم نخستين آيه مورد بحث اشاره به عظمت مقام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است مى فرمايد: اگر ما مى خواستيم در هر شهر و ديارى ، پيامبرى مى فرستاديم (اما چنين نكرديم و مسئوليت هدايت جهانيان را بر دوش تو افكنديم ) (و لو شئنا لبعثنا فى كل قرية نذيرا). در واقع همانگونه كه خداوند - طبق آيات گذشته - قدرت دارد دانه هاى باران حياتبخش را به تمام سرزمينهاى مرده بفرستد، اين توانائى را نيز دارد كه وحى و نبوت را در هر شهر و ديارى بر قلب پيامبرى نازل كند، و براى هر امتى انذار كننده و بيم دهنده اى بفرستد، اما خداوند آنچه را شايسته تر است براى بندگان برمى گزيند، زيرا تمركز نبوت در وجود يك فرد باعث وحدت و انسجام انسانها و جلوگيرى از هرگونه تفرقه و پراكندگى مى شود. اين احتمال نيز وجود دارد كه بعضى از مشركان در كنار بهانه هاى ديگر اين بهانه را نيز داشتند و مى گفتند آيا بهتر نبود خدا در هر شهر و آبادى ، پيامبرى مبعوث مى كرد؟ ولى قرآن در پاسخ آنها مى گويد: خدا اگر مى خواست مى توانست چنين كند، اما قطعا صلاح امتها و ملتها اين پراكندگى نبودبه هر حال اين آيه هم دليلى است بر عظمت مقام پيامبر و هم لزوم وحدت رهبرى و هم سنگين بودن بار مسئوليت او. به همين دليل در آيه بعد دو دستور مهم را كه دو برنامه اساسى پيامبران
را تشكيل مى دهد بيان مى كند، نخست روى سخن را به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى فرمايد: بنابراين از كافران اطاعت مكن (فلا تطع الكافرين ). در هيچ قدم راه سازش با انحرافات آنها را پيش مگير كه سازشكارى با منحرفان ، آفت دعوت به سوى خدا است در برابر آنها محكم بايست و به اصلاح آنها بكوش ، ولى مراقب باش ابدا تسليم هوسها و خرافات آنها نشوى . و اما دستور دوم اينكه به وسيله قرآن با آنها جهاد بزرگى كن (و جاهدهم به جهادا كبيرا). جهادى بزرگ به عظمت رسالتت ، و به عظمت جهاد تمام پيامبران پيشين جهادى كه تمام ابعاد روح و فكر مردم را در بر گيرد و جنبه هاى مادى و معنوى را شامل شود. بدون شك منظور از جهاد در اين مورد جهاد فكرى و فرهنگى و تبليغاتى است ، نه جهاد مسلحانه ، چرا كه اين سوره مكى است و مى دانيم دستور جهاد مسلحانه در مكه نازل نشده بود. و به گفته مرحوم طبرسى در مجمع البيان اين آيه دليل روشنى است بر اينكه جهاد فكرى و تبليغاتى در برابر وسوسه هاى گمراهان و دشمنان حق از بزرگترين جهادها است ، و حتى ممكن است حديث معروف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ): رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاكبر: ما از جهاد كوچك به سوى جهاد بزرگ بازگشتيم اشاره به همين جهاد و عظمت كار دانشمندان و علما در تبليغ دين باشد. اين تعبير عظمت مقام قرآن را نيز بازگو مى كند، چرا كه وسيله اى است براى اين جهاد كبير، و سلاحى است برنده ، كه قدرت بيان و استدلال و تاثير عميق و جاذبيتش مافوق تصور و قدرت انسانها است . وسيله مؤ ثرى است به درخشندگى آفتاب و روشنائى روز، به آرامبخشى پرده هاى شب ، به حركت آفرينى بادها، به عظمت ابرها و به حياتبخشى قطره هاى
باران كه در آيات گذشته به آن اشاره رفته بود. و پس از فاصله مختصرى ، باز به استدلال بر عظمت خداوند از طريق بيان نعمتهاى او در نظام آفرينش مى پردازد، و به تناسب بيان نزول قطرات حياتبخش باران كه در آيات قبل گذشت اشاره به مخلوط نشدن آبهاى شيرين و شور كرده مى فرمايد: او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد، يكى گوارا و شيرين و ديگرى شور و تلخ ، و در ميان آنها برزخى قرار داد، گوئى هر يك از آنها به ديگرى مى گويد: دور باش و نزديك شدن تو به من حرام است ! (و هو الذى مرج البحرين هذا عذب فرات و هذه ملح اجاج و جعل بينهما برزخا و حجرا مهجورا). مرج از ماده مرج (بر وزن فلج ) به معنى مخلوط كردن و يا ارسال و رها نمودن است و در اينجا به معنى در كنار هم قرار گرفتن آب شيرين و شور است . عذب به معنى گوارا و پاكيزه و خنك ، و فرات به معنى خوش طعم و خوشگوار است ، ملح به معنى شور، و اجاج به معنى تلخ و گرم است (بنابراين ملح و اجاج نقطه مقابل عذب و فرات است ). برزخ به معنى حجاب و حائل ميان دو چيز است . و جمله حجرا مهجورا چنانكه سابقا هم (ذيل آيه ۲۲ همين سوره ) اشاره كرديم جمله اى بوده است كه در ميان عرب به هنگامى كه با كسى روبرو مى شدند و از او وحشت داشتند براى گرفتن امان ، اين جمله را مى گفتند، يعنى ما را معاف و در امان داريد و از ما دور باشيد. به هر حال اين آيه يكى ديگر از مظاهر شگفت انگيز قدرت پروردگار را در جهان آفرينش ترسيم مى كند كه چگونه يك حجاب نامرئى ، و حائل ناپيدا
در ميان درياى شور و شيرين قرار مى گيرد و اجازه نمى دهد آنها با هم آميخته شوند. البته امروز ما اين را مى دانيم كه اين حجاب نامرئى همان تفاوت درجه غلظت آب شور و شيرين و به اصطلاح تفاوت وزن مخصوص آنها است كه سبب مى شود تا مدت مديدى به هم نياميزند. گر چه جمعى از مفسران براى پيدا كردن چنين دو دريائى در روى كره زمين به زحمت افتاده اند كه در كجا درياى آب شيرين در كنار آب شور قرار گرفته و مخلوط نمى شود، ولى اين مشكل نيز براى ما حل شده است ، زيرا مى دانيم تمام رودخانه هاى عظيم آب شيرين كه به درياها مى ريزند در كنار ساحل ، دريائى از آب شيرين تشكيل مى دهند و آبهاى شور را به عقب مى رانند و تا مدت زيادى اين وضع ادامه دارد، و به خاطر تفاوت درجه غلظت آنها از آميخته شدن با يكديگر ابا دارند، و هر يك به ديگرى حجرا مهجورا مى گويد! جالب اينكه بر اثر جزر و مد آب درياها كه در شبانه روز دو مرتبه بر اثر جاذبه ماه صورت مى گيرد سطح آب دريا به مقدار زيادى بالا و پائين مى رود، اين آبهاى شيرين كه دريائى را تشكيل داده اند در مصب همان رودخانه ها و نقاط اطراف آن در خشكى پيش مى روند و انسانها از زمانهاى قديم از اين موضوع استفاده كرده ، نهرهاى زيادى در اين گونه مناطق دريا كنده اند و زمينهاى فراوانى را زير كشت درختان برده اند كه وسيله آبيارى آنها همين آب شيرين است كه به وسيله جزر و مد بر مناطق وسيع گسترش مى يابد. هم اكنون در جنوب ايران شايد مليونها نخل وجود دارد كه ما قسمتى از آنرا از نزديك مشاهده كرده ايم كه تنها با همين وسيله آبيارى مى شوند، و در فاصله زيادى از ساحل دريا قرار گرفته اند، در سالهائى كه بارندگى كم و آب رودخانه هاى عظيمى كه به دريا مى ريزد تقليل پيدا كند گاهى آب شور غلبه مى كند كه مردم كشاورز اين سامان از آن سخت نگران مى شوند زيرا به زراعت آنها لطمه مى زند.
ولى معمولا چنين نيست و اين آب عذب و فرات كه در كنار آن آب ملح و اجاج قرار گرفته ، به آن آميخته نمى شود، سرمايه بزرگى براى آنها محسوب مى شود. ناگفته پيدا است وجود علل طبيعى در اينگونه مسائل هرگز از ارزش آنها نمى كاهد مگر طبيعت چيست ؟ جز فعل خدا و اراده و مشيت پروردگار است كه اين خواص را به اين موجودات داده ؟! جالب اينكه هنگامى كه انسان با هواپيما از اين مناطق مى گذرد، منظره اين دو آب كه رنگهاى متفاوتى دارند و با هم آميخته نمى شوند به خوبى نمايان است كه انسان را به ياد اين نكته قرآنى مى اندازد. ضمنا قرار گرفتن اين آيه در ميان آيات مربوط به كفر و ايمان ممكن است اشاره و تشبيهى در اين امر نيز باشد كه گاهى در يك جامعه ، در يك شهر، و گاه حتى در يك خانه افرادى با ايمان كه همچون آب عذب و فراتند در كنار افراد بى ايمان كه همچون آب ملح و اجاجند، با دو طرز تفكر، دو نوع عقيده ، و دو نوع عمل پاك و ناپاك ، قرار مى گيرند، بى آنكه بهم آميخته شوند. در آيه بعد به مناسبت بحث نزول باران و همچنين درياهاى آب شور و شيرين كه در كنار هم قرار مى گيرند سخن از آفرينش انسان از آب به ميان آورده مى گويد: او كسى است كه از آب انسانى را آفريد (و هو الذى خلق من الماء بشرا). و به راستى صورتگرى كردن در آب و چنين نقش بديعى را بر آب زدن دليل بر نهايت قدرت پروردگار است ، در حقيقت در آيات گذشته سخن از پرورش گياهان به وسيله باران در ميان بود و در اينجا سخن از مرحله عاليترى يعنى آفرينش انسان از آب در ميان است .
در اينكه منظور از آب در اينجا كدام آب است در ميان مفسران گفتگو است : جمعى معتقدند منظور از بشر نخستين انسان يعنى آدم (عليه السلام ) است چرا كه آفرينش او از طين يعنى معجونى از آب و خاك بود، بعلاوه طبق بعضى از روايات اسلامى نخستين موجودى كه خدا آفريد آب بود و انسان را از آن آب آفريد. نكره بودن بشرا (انسانى را) گواه اين معنى است . اما جمعى ديگر معتقدند كه منظور از ماء آب نطفه است كه همه انسانها به قدرت پروردگار توسط آن به وجود مى آيند، و با آميزش نطفه مرد اسپر كه در آب شناور است با اوول نطفه زن ، نخستين جوانه حيات انسان يعنى اولين سلول زنده آدمى به وجود مى آيد. اگر انسان مراحل انعقاد نطفه را از آغاز تا پايان دوران جنينى تحت بررسى و مطالعه دقيق قرار دهد آنقدر آيات عظمت حق و قدرت آفريدگار را در آن مشاهده مى كند كه به تنهائى براى شناخت ذات پاك او كافى است . گواه اين تفسير جمله اى است كه در ذيل آيه آمده و شرح آن را خواهيم داد (فجعله نسبا و صهرا). از اين گذشته بدون شك بيشترين قسمت وجود انسان را آب تشكيل مى دهد به طورى كه مى توان گفت ماده اصلى وجود هر انسانى آب است ، و به همين دليل مقاومت انسان در برابر كمبود آب بسيار كم است ، در حالى كه انسان در برابر كمبود مواد غذائى مى تواند روزها و هفته ها مقاومت كند. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه همه اين معانى در مفهوم آيه جمع باشد يعنى هم بشر نخستين از آب آفريده شده ، و هم پيدايش تمام افراد انسان از آب نطفه است ، و هم آب مهمترين ماده ساختمان بدن انسان را تشكيل مى دهد، آبى كه از ساده ترين موجودات اين جهان محسوب مى شود چگونه مبدء پيدايش چنين
خلق شگرفى شده است ؟! اين دليل روشن قدرت او است . به دنبال آفرينش انسان ، سخن از گسترش نسلها به ميان آورده ، مى گويد: خداوند اين انسان را از دو شاخه گسترش داد: شاخه نسب و صهر (فجعله نسبا و صهرا). منظور از نسب پيوندى است كه در ميان انسانها از طريق زاد و ولد به وجود مى آيد، مانند ارتباط پدر و فرزند يا برادران به يكديگر، اما منظور از صهر كه در اصل به معنى داماد است ، پيوندهائى است كه از اين طريق ميان دو طايفه بر قرار مى شود، مانند پيوند انسان با نزديكان همسرش ، و اين دو، همان چيزى است كه فقهاء در مباحث نكاح از آن تعبير به نسب و سبب مى كنند. در قرآن مجيد در سوره نساء به هفت مورد از محارم كه از طريق نسب به وجود مى آيند اشاره شده (مادر، دختر، خواهر، عمه ، خاله ، دختر برادر و دختر خواهر) و به چهار مورد از موارد سبب و صهر (دختر همسر، مادر همسر همسر فرزند، و همسر پدر). البته در تفسير اين جمله نظرات ديگرى از سوى مفسران اظهار شده اما آنچه گفتيم روشنتر و قويتر از همه است . از جمله اينكه : جمعى نسب را به معنى فرزندان پسر، و صهر را به معنى فرزندان دختر دانسته اند، چرا كه پيوندهاى نسبى روى پدران حساب مى شود، نه روى مادران . ولى به طورى كه در تفسير نمونه جلد ۲ ذيل آيه ۶۱ سوره آل عمران مشروحا گفته ايم اين يك اشتباه بزرگ است كه از سنتهاى دوران قبل از اسلام سرچشمه گرفته است كه نسب را تنها از طريق پدر مى دانستند، و مادر هيچ نقشى نداشت ، در حالى كه در فقه اسلامى و در ميان همه دانشمندان اسلام مسلم است كه احكام محرم بودن نسبى هم از ناحيه پدر و هم از ناحيه مادر است (براى توضيح بيشتر
به تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۳۷ مراجعه فرمائيد). قابل توجه اينكه حديث معروفى در اينجا داريم كه در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده است ، طبق اين حديث آيه فوق درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليه السلام ) نازل شده ، چرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دخترش فاطمه (عليهاالسلام ) را به همسرى على (عليه السلام ) در آورد و به اين ترتيب على (عليه السلام ) هم پسر عموى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و هم همسر دخترش بود، و اين است معنى نسبا و صهرا. اما همانگونه كه بارها گفته ايم اين گونه روايات بيان مصداقهاى روشن است و مانع از عموميت مفهوم آيه نيست ، آيه هرگونه پيوندى را كه از طريق نسب و دامادى به وجود مى آيد شامل مى شود كه يكى از مصداقهاى روشنش پيوند على (عليه السلام ) با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دو جهت بود. در پايان آيه به عنوان تاكيد بر مسائل گذشته مى فرمايد: پروردگار تو همواره قادر بوده و هست (و كان ربك قديرا). سرانجام در آخرين آيه مورد بحث ، انحراف مشركان را از اصل توحيد، از طريق مقايسه قدرت بتها با قدرت پروردگار كه نمونه هاى آن در آيات قبل گذشت روشن مى سازد، مى گويد آنها معبودهائى جز خدا مى پرستند كه نه سودى به آنها مى رساند و نه زيانى (و يعبدون من دون الله ما لا ينفعهم و لا يضرهم ). مسلم است تنها وجود سود و زيان نمى تواند معيار پرستش باشد، ولى قرآن با اين تعبير بيانگر اين نكته است كه آنها هيچ بهانه اى براى اين پرستش ندارند چرا كه بتها موجوداتى هستند كاملا بى خاصيت و فاقد هرگونه ارزش و تاثير مثبت يا منفى . و در پايان آيه اضافه مى كند: كافران در برابر پروردگارشان (در طريق
كفر) به يكديگر كمك مى كنند (و كان الكافر على ربه ظهيرا). آنها در مسير انحرافيشان تنها نيستند، و بطور قاطعى يكديگر را تقويت مى نمايند، نيروهائى را كه مى بايست در مسير الله بسيج كنند، بر ضد آئين خدا و پيامبرش و مؤ منان راستين بسيج مى نمايند. و اگر مى بينيم بعضى از مفسران ، كافر را در اينجا منحصرا به ابو جهل تفسير كرده اند از باب ذكر مصداق واضح است ، و گرنه كافر در همه جا معنى وسيعى دارد كه همه كفار را شامل مى شود.
نكته ها:
۱ - وحدت رهبرى در نخستين آيه مورد بحث اين سخن پروردگار را خوانديم كه اگر مى خواستيم در هر شهر و ديارى ، پيامبرى انذار كننده مبعوث مى كرديم ولى چنين نكرديم . اين مسلما به خاطر آنست كه پيامبران رهبران امتها هستند و مى دانيم تفرقه در مساله رهبرى موجب تضعيف هر امت و ملت است ، مخصوصا در آنجا كه سخن از خاتميت در ميان است و بايد رهبرى تا پايان جهان تداوم يابد اهميت تمركز و وحدت آشكارتر مى شود. رهبر واحد مى تواند تمام نيروها را متحد سازد، و به آنها انسجام و وحدت برنامه دهد، و در حقيقت مساله وحدت رهبرى ، انعكاسى است از حقيقت توحيد در اجتماع انسانى كه نقطه مقابل آن يكنوع شرك و تفرقه و نفاق است . و اگر در آيه ۲۴ سوره فاطر مى خوانيم و ان من امة الا خلا فيها نذير: هر امتى پيامبرى انذار كننده داشته هيچ گونه منافاتى با بحث فوق ندارد، زيرا سخن از امت است ، نه از اهل هر شهر و هر ديار. از مقام پيامبران كه بگذريم در رده هاى پائينتر رهبرى نيز همين اصل
حاكم است ، و ملتهائى كه از نظر رهبرى گرفتار تجزيه شده اند علاوه بر ضعف و زبونى به تجزيه در ساير شئونشان انجاميده است . ۲ - قرآن وسيله جهاد كبير جهاد كبير تعبير گويائى است از اهميت برنامه يك مبارزه سازنده الهى . جالب اينكه در آيات فوق ، اين عنوان به قرآن داده شده است ، و يا به تعبير ديگر به عمل كسانى كه به وسيله قرآن با كژيها و انحرافات و آلودگيها مبارزه مى كنند. اين تعبير از يكسو اهميت مبارزات منطقى و عقيدتى را روشن مى سازد، و از سوى ديگر عظمت مقام قرآن را. در بعضى از روايات آمده است كه ابو سفيان و ابو جهل و بعضى ديگر از سران شرك شبى از شبها جداگانه براى شنيدن آيات قرآن به طور مخفيانه ، هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مشغول نماز بود آمدند و هر يك بدون اينكه ديگرى بداند در محلى پنهان شده آن شب مدتى طولانى آيات قرآن را از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدند، هنگامى كه پراكنده شدند سفيده صبح دميده بود، و اتفاقا به هنگام بازگشت از يك راه آمدند و سرشان فاش شد و به سرزنش همديگر پرداختند و تاكيد كردند چنين كارى نبايد تكرار شود، چرا كه اگر بعضى از جاهلان اين صحنه را ببينند باعث شك و ترديدشان خواهد شد! ولى در شب دوم همين برنامه تكرار شد و باز به هنگام بازگشت با يكديگر روبرو شدند و ناراحت و نگران گشتند و همان سخنان قبل را تكرار و تاكيد نمودند. شب سوم نيز همان برنامه تجديد شد و به هنگامى كه يكديگر را ديدند گفتند: ما از اينجا نبايد حركت كنيم تا عهد و پيمان ببنديم كه ديگر اين كار
تكرار نشود، عهد و پيمان بستند و از هم جدا شدند. فردا صبح يكى از مشركان به نام اخنس بن شريق عصاى خود را برگرفت و به سوى خانه ابو سفيان آمد، و به او گفت بگو ببينم : عقيده تو درباره آنچه از محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدى چيست ؟ ابوسفيان گفت : به خدا قسم مطالبى شنيدم كه معناى آن را به خوبى درك كردم ولى مسائلى را هم شنيدم كه معنا و مراد آن را نفهميدم !. اخنس از نزد ابوسفيان بيرون آمد، و به سراغ خانه ابو جهل رفت و به او گفت : تو درباره آنچه از محمد شنيدى چه مى گوئى ؟! ابوجهل گفت : چه شنيدم ؟ مطلب اين است كه ما و فرزندان ابو عبد مناف در افتخارات با هم رقابت داريم ، آنها گرسنگان را اطعام كردند ما هم كرديم ، بى مركبان را مركب دادند، ما هم داديم بخشيدند و انفاق كردند، ما هم كرديم ، و دوش به دوش هم جلو مى آمديم ، اما آنها ادعا كردند كه از ما پيامبرى برخاسته كه وحى آسمانى به او مى رسد، ما چگونه مى توانيم در اين امر با آنها رقابت كنيم . حال كه چنين است به خدا سوگند به او ايمان نمى آوريم و هرگز او را تصديق نخواهيم كرد! اخنس برخاست و او را ترك گفت . آرى جاذبه قرآن آنها را شبهاى متوالى به سوى خود مى كشاند و تا سفيده صبح غرق اين جاذبه الهى بودند، ولى خود خواهى و تعصب و حفظ منافع مادى آنچنان بر آنها مسلط بود كه مانع از پذيرش حق مى شد. بدون ترديد اين نور الهى ، اين قدرت را دارد كه هر قلب آماده اى را هر جا باشد به سوى خود جذب كند و به همين دليل در آيات مورد بحث ، قرآن وسيله جهاد كبير معرفى شده است .
آيه ۵۶ - ۵۹
آيه و ترجمه
وَ مَا أَرْسلْنَك إِلا مُبَشراً وَ نَذِيراً(۵۶) قُلْ مَا أَسئَلُكمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلا مَن شاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سبِيلاً(۵۷) وَ تَوَكلْ عَلى الْحَىِّ الَّذِى لا يَمُوت وَ سبِّحْ بحَمْدِهِ وَ كفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً(۵۸) الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَسئَلْ بِهِ خَبِيراً(۵۹) ترجمه : ۵۶ - ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده نفرستاديم . ۵۷ - بگو من در برابر ابلاغ اين آئين هيچگونه پاداشى از شما مطالبه نمى كنم ، تنها پاداش من اين است كه كسانى بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند. ۵۸ - و توكل بر خداوندى كن كه هرگز نمى ميرد، و تسبيح و حمد او به جاى آور، و همين بس كه او از گناهان بندگانش آگاه است . ۵۹ - او خدائى است كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان ايندو است در شش روز (شش دوران ) آفريد، سپس بر عرش قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت ) او خداوند رحمن است از او بخواه كه از همه چيز آگاه است . تفسير: پاداش من هدايت شماست ! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اصرار بت پرستان بر پرستش بتهائى بود كه مطلقا سود و زيانى ندارند در نخستين آيات مورد بحث اشاره به وظيفه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر اين متعصبان لجوج كرده مى گويد: ما تو را جز به عنوان
بشارت دهنده و انذار كننده نفرستاديم (و ما ارسلناك الا مبشرا و نذيرا). اگر آنها دعوت تو را نپذيرفتند ايرادى بر تو نيست ، تو وظيفه خود را كه بشارت و انذار است انجام دادى ، و دلهاى آماده را به سوى خدا دعوت كردى . اين سخن هم وظيفه پيامبر را مشخص مى كند و هم تسلى خاطرى براى او است ، و هم نوعى تهديد و بى اعتنائى به اين گروه گمراه مى باشد. سپس به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه به آنها بگو من از شما در برابر اين قرآن و ابلاغ اين آئين آسمانى هيچ گونه اجر و پاداشى مطالبه نمى كنم (قل ما اسالكم عليه من اجر). بعد اضافه مى كند: تنها اجرى كه من مى خواهم اين است كه مردم بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند (الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا). يعنى تنها اجر و پاداش من هدايت شما است ، آنهم از روى اراده و اختيار نه اكراه و اجبار، و اين تعبير جالبى است كه نهايت لطف و محبت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نسبت به پيروانش روشن مى سازد، چرا كه اجر و مزد خود را سعادت و خوشبختى آنان مى شمرد. بديهى است هدايت امت اجر معنوى فوق العاده اى براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دارد چرا كه الدال على الخير كفاعله : هر كس راهنماى كار خيرى باشد همچون رهرو آن راه است .
در تفسير اين آيه احتمالات ديگرى نيز داده اند، از جمله : جمعى از مفسرين معتقدند كه معنى آيه چنين است : من از شما هيچگونه پاداشى نمى خواهم مگر اينكه خود بخواهيد اموالى در راه خدا به نيازمندان انفاق كنيد كه آن بسته به ميل خود شما است . ولى تفسير اول بسيار نزديكتر به معنى آيه است . از آنچه در بالا گفتيم روشن شد كه ضمير در عليه به قرآن و تبليغ آئين اسلام باز مى گردد چرا كه سخن از عدم مطالبه اجر و پاداش در برابر اين دعوت است . اين جمله علاوه بر اينكه بهانه هاى مشركان را قطع مى كند، روشن مى سازد كه قبول اين دعوت الهى بسيار سهل و ساده و آسان و براى همه كس بدون هيچ زحمت و هزينه اى امكان پذير است . و اين خود گواهى است بر صدق دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پاكى فكر و برنامه او چرا كه مدعيان دروغين حتما براى اجر و پاداشى خواه مستقيم يا غير مستقيم دست به اين كار مى زنند. آيه بعد تكيه گاه اصلى پيامبر را روشن مى سازد و مى فرمايد: توكل بر خداوندى كن كه زنده است و هرگز نمى ميرد (و توكل على الحى الذى لا يموت ). و با داشتن تكيه گاه و پناهگاه و سرپرستى كه هميشه زنده است و هميشه زنده خواهد بود نه نيازى به اجر و پاداش آنها دارى ، و نه وحشتى از ضرر و زيان و توطئه آنان . و اكنون كه چنين است تسبيح و حمد او بجا آور از نقصها منزه بشمر، و در
برابر همه كمالات او را ستايش كن (و سبح بحمده ). در حقيقت اين جمله را مى توان به منزله تعليل بر جمله قبل دانست ، زيرا هنگامى كه او از هر عيب و نقص پاك و به هر كمال و حسنى آراسته است ، چنين كسى شايسته توكل مى باشد. سپس اضافه مى كند: از كارشكنى و توطئه هاى دشمنان نگران مباش همين بس كه خداوند از گناهان بندگانش آگاه است و به موقع حساب آنها را مى رسد (و كفى به بذنوب عباده خبيرا). آيه بعد بيان قدرت پروردگار در پهنه جهان هستى است و توصيف ديگرى است از اين تكيه گاه مطمئن ، مى فرمايد: او كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است در شش روز (شش دوران ) آفريد (الذى خلق السموات و الارض و ما بينهما فى ستة ايام ). سپس بر عرش قدرت قرار گرفت ، و به تدبير عالم پرداخت (ثم استوى على العرش ). كسى كه داراى اين قدرت وسيع است مى تواند متوكلان بر خود را در برابر هر خطر و حادثه اى حفظ كند، كه هم آفرينش جهان به وسيله او بوده و هم اداره و رهبرى و تدبير آن در اختيار ذات پاك او است . ضمنا آفرينش جهان به صورت تدريجى اشاره اى به اين واقعيت است كه خدا در هيچ كارى عجله ندارد، اگر دشمنان تو را سريعا مجازات نمى كند براى همين است كه به آنها ميدان و مهلت مى دهد تا به اصلاح خويش بپردازند، بعلاوه كسى عجله مى كند كه از فوت فرصت ، خوف دارد، و اين درباره خداوند قادر متعال متصور نيست . درباره آفرينش جهان هستى در شش روز و اين كه روز در اين گونه
موارد به معنى دوران است ، دورانى كه ممكن است ميليونها و يا ميلياردها سال طول بكشد، و شواهد اين معنى از ادبيات عرب ، و ادبيات زبانهاى ديگر، به طور مشروح در جلد ششم تفسير نمونه آيه ۵۴ سوره اعراف (صفحه ۲۰۰ به بعد) بحث كرده ايم ، و اين دورانهاى ششگانه را نيز مشخص نموده ايم . و نيز معنى عرش و جمله استوى على العرش در همانجا آمده است . و در پايان آيه اضافه مى كند او خداوند رحمان است (الرحمن ). كسى كه رحمت عامش همه موجودات را در برگرفته ، و مطيع و عاصى و مؤ من و كافر از خوان نعمت بى دريغش بهره مى گيرند. اكنون كه خدائى دارى بخشنده و قادر و توانا اگر چيزى مى خواهى از او بخواه كه از خواست همه بندگانش آگاه است (فاسئل به خبيرا). در حقيقت اين جمله نتيجه مجموع بحثهاى گذشته است كه مى گويد به آنها اعلام كن كه من از شما پاداش نمى خواهم و بر خدائى توكل كن كه جامع اينهمه صفات است ، هم قادر است ، هم رحمن ، هم خبير است و هم آگاه ، حال كه چنين است هر چه مى خواهى از او بخواه . مفسران در تفسير اين جمله بيانات ديگرى دارند و غالبا سؤ ال را در اينجا به معنى پرسش كرده اند (نه تقاضا) و گفته اند مفهوم جمله اين است كه اگر مى خواهى درباره آفرينش هستى و قدرت پروردگاركنى از خود او به پرس كه از همه چيز با خبر است . بعضى علاوه بر اين كه سؤ ال را به پرسش تفسير كرده اند گفته اند منظور از خبير جبرئيل و يا پيامبر است يعنى صفات خدا را از آنها بپرس . البته تفسير اخير بسيار بعيد به نظر مى رسد، و تفسير قبل از آن نيز چندان متناسب با آيات گذشته نيست و آنچه در معنى آيه گفتيم كه منظور از سؤ ال تقاضا
و درخواست از خدا است نزديكتر به نظر مى رسد.
نكته ها:
۱ - اجر رسالت در بسيارى از آيات قرآن مى خوانيم كه پيامبران الهى با صراحت اين حقيقت را بيان مى كردند كه ما هيچ اجر و پاداشى از هيچ كس نمى طلبيم بلكه اجر ما تنها بر خداوند بزرگ است . آيات ۱۰۹ و ۱۲۷ و ۱۴۵ و ۱۶۴ و ۱۸۰ سوره شعراء، همچنين آيات ۲۹ و ۵۱ سوره هود، و آيه ۷۲ سوره يونس ، و ۴۷ سبا، بر اين معنى دلالت دارد بدون شك اين عدم مطالبه اجر هر گونه اتهامى را از پيامبران راستين دفع مى كند بعلاوه مى توانند با آزادى كامل به كار خود ادامه دهند و قفل و بندهائى كه بر اثر رابطه مادى ممكن است بر زبان آنها گذاشته شود از بين مى رود. اما جالب اينكه در مورد پيامبر اسلام سه تعبير مختلف ديده مى شود: ۱ - تعبيرى كه در آيات فوق آمده كه مى گويد: اجر و پاداش من تنها اين است كه شما هدايت شويد! اين تعبيرى است فوق العاده پر معنى و جذاب . ۲ - تعبيرى كه در آيه ۲۳ سوره شورى آمده است قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى : من از شما پاداشى نمى طلبم جز دوستى بستگانم ! ۳ - تعبيرى كه در آيه ۴۷ سوره سبا آمده است (قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله ): بگو پاداشى را كه از شما خواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من تنها بر خداوند مى باشد.
از ضميمه كردن اين سه تعبير بهم چنين نتيجه مى گيريم كه : اگر در مورد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اجر رسالت مودت ذى القربى شمرده شده است ، اين مودت از يكسو به سود خود مؤ منان است ، نه به سود پيامبر، و از سوى ديگر اين محبت وسيله اى است براى هدايت يافتن به راه خدا. بنابراين مجموع اين آيات نشان مى دهد كه مودت ذى القرباى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تداوم برنامه رسالت و رهبرى آن پيامبر است ، و به تعبير ديگر براى ادامه راه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و هدايت و رهبرى او بايد دست به دامن ذوى القربى زد، و از رهبرى آنها استمداد جست ، اين همان چيزى است كه شيعه در مسئله امامت از آن جانبدارى مى كند، و معتقد است رشته رهبرى بعد از پيامبر نه در شكل نبوت كه در شكل امامت براى هميشه ادامه خواهد داشت . توجه به اين نكته نيز لازم است كه محبت عامل مؤ ثرى است براى پيروى كردن ، همانگونه كه در سوره آل عمران آيه ۳۱ مى خوانيم : قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى : بگو اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى كنيد چرا كه من مبلغ فرمان او هستم . اصولا پيوند محبت با كسى انسانرا به سوى محبوب و خواسته هاى او مى كشاند و هر چه رشته محبت قويتر باشد اين جاذبه قويتر است ، مخصوصا محبتى كه انگيزه آن كمال محبوب است ، احساس اين كمال سبب مى شود كه انسان سعى كند خود را به آن مبدء كمال و اجراى خواسته هاى او نزديكتر گرداند. ۲ - بر چه كسى بايد توكل كرد؟ در آيات فوق هنگامى كه به پيامبر فرمان توكل مى دهد كه از همه مخلوقات
نظر بر گيرد و تنها به ذات پاك خداوند چشم دوزد، اوصافى براى اين ذات پاك برمى شمرد كه در حقيقت شرائط اساسى كسى است كه مى تواند پناهگاه واقعى و مطمئن انسانها گردد. نخست اينكه زنده باشد چرا كه يك موجود مرده و بى خاصيت همچون بتها هرگز نمى توانند تكيه گاه كسى شوند. ديگر اينكه حياتش جاودانى باشد بطورى كه احتمال مرگ او تزلزلى در فكر متوكلان ايجاد نكند. سوم اينكه علم و آگاهيش همه چيز را در برگيرد، هم از نيازهاى متوكلان با خبر باشد و هم از توطئه ها و نقشه هاى دشمنان . چهارم اينكه قدرت بر همه چيز، هر گونه عجز و ناتوانى را كه موجب تزلزل اين تكيه گاه است كنار زند. پنجم اينكه حاكميت و تدبير و اداره همه امور در كف با كفايت او باشد، و مى دانيم اين صفات تنها در ذات پاك خدا جمع است ، و به همين دليل تنها تكيه گاه اطمينان بخش و تزلزل ناپذير در برابر همه حوادث ذات او است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |