يوسف ٢١
کپی متن آیه |
---|
وَ قَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذٰلِکَ مَکَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَ لٰکِنَ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ |
ترجمه
يوسف ٢٠ | آیه ٢١ | يوسف ٢٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَثْوَی»: اقامتگاه. اقامت. اسم مکان یا مصدر میمی است. «أَکْرِمِی مَثْوَاهُ»: آنچه به اقامتگاه او یا ماندگاری او مربوط میشود فراهم آور و در احترام و بزرگداشت او کوتاهی مکن. «مَکَّنَّا»: مکانت و منزلت بخشیدیم. استقرار دادیم. «وَ لِنُعَلِّمَهُ»: واو زائد است (نگا: بقره / . «الأحَادِیثِ»: جمع حدیث، خوابها.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۷ - ۲۱ سوره يوسف
- نشانه های الهی، در داستان يوسف و برادرانش، برای پرسشگران
- مراد پسران يعقوب «ع»، از جمله: «إنّ أبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُبِين» چیست؟
- توجیهاتی از چند مفسّر، در باره مقصود از «ضلالت»، در كلام پسران يعقوب
- گفتگوی برادران يوسف، در مورد يوسف «ع» و از ميان برداشتن او
- توبه اى كه همزمان با عزم بر گناه قصد شود، توبه حقيقى نيست
- گفتگوى برادران يوسف «ع» با پدر، براى بردن او به صحرا
- بیان نكته اى كه در آيه: «فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ...» به كار رفته
- وجوهی که در معناى آیه: «وَ أوحَينَا إلَيهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأمرِهِم هَذَا...» گفته شده
- بيان معناى كلمه: «نَستَبِقُ» در آيه «قَالُوا یَا أبَانَا إنّا ذَهَبنَا نَستَبِقُ...»
- گفتاری در این که در دروغگویی، رستگاری نیست
- جواب يعقوب «ع» به پسرانش كه گفتند: يوسف را گرگ خورده
- صبر و توکل یعقوب«ع»، در فقدان فرزندش یوسف
- بیرون آوردن يوسف «ع» از چاه، توسط کاروانیان
- وجوهی که در معناى آيه: «یوسف را به ثمن بخس فروختند»، گفته شده
- خريدار يوسف «ع»، عزيز مصر، و منزل جديد او، كاخ سلطنتی بوده است
- معناى جمله: «وَ كَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِى الأرض»
- معناى جمله: «وَ اللهُ غَالِبٌ عَلَى أمرِهِ»
- بحث روايتى
- بحث روایتی: علت ابتلاء يعقوب، به فراق يوسف
- چند روايت ديگر، در مورد داستان يوسف «ع»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «21»
و كسى از مردم مصر كه يوسف را خريد، به همسرش گفت: مقام او را گرامى دار (او را به ديد برده، نگاه مكن) اميد است كه در آينده ما را سود برساند يا او را به فرزندى بگيريم. و اينگونه ما به يوسف در آن سرزمين جايگاه و مكنت داديم (تا اراده ما تحقق يابد) و تا او را از تعبير خوابها بياموزيم و خداوند بر كار خويش تواناست، ولى اكثر مردم نمىدانند.
نکته ها
جملهى «عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» در دو مورد در قرآن به كار رفته است: يكى در مورد حضرت موسى وقتى كه صندوق او را از آب گرفتند، همسر فرعون به او گفت: اين نوزاد را نكشيد، شايد در آينده به ما سودى رساند. «1» و ديگرى در اينجاست كه عزيز مصر به همسرش مىگويد: احترام اين برده را بگير، شايد در آينده به درد ما بخورد. آرى، به ارادهى خداوندى، محبّتِ نوزاد و بردهاى ناشناس، چنان در قلب حاكمانِ مصر جاى مىگيرد كه زمينههاى حكومت آيندهى آنان را فراهم مىسازد.
پیام ها
1- بزرگوارى در سيماى يوسف نمايان بود. تا آنجا كه عزيز مصر سفارش او را به همسرش مىكند. «أَكْرِمِي مَثْواهُ»
2- زن در خانه، نقش محورى دارد. «أَكْرِمِي مَثْواهُ»*
3- اطرافيان و آشنايان را به نيكى با مردم دعوت كنيد. «أَكْرِمِي مَثْواهُ»*
«1». قصص، 9.
جلد 4 - صفحه 178
4- در معاملات آينده نگر باشيد. اشْتَراهُ ... عَسى أَنْ يَنْفَعَنا*
5- با احترام به مردم، مىتوان انتظار كمك ويارى از آنان داشت. أَكْرِمِي ... يَنْفَعَنا
6- دلها به دست خداوند است. مهر يوسف، در دل خريدار نشست. «عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً»
7- تصميمهاى مهم را پس از ارزيابى و آزمايش و مرحلهاى اتّخاذ كنيد. (اوّل يوسف را به عنوان كمككار در خانه، «عَسى أَنْ يَنْفَعَنا» كمكم به عنوان فرزند قرار دهيم) «أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً»*
8- فرزندخواندگى، سابقه تاريخى دارد. «نَتَّخِذَهُ وَلَداً»
9- عزيز مصر فاقد فرزند بود. «نَتَّخِذَهُ وَلَداً»*
10- عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. (برادران او را در چاه انداختند و او امروز در كاخ مستقر شد) «كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ»*
11- زيردستان را دست كم نگيريد، چه بسا قدرتمندان و حاكمان آينده باشند.
«مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ»*
12- علم و دانش، شرطِ مسئوليّت پذيرى است. مَكَّنَّا ... لِنُعَلِّمَهُ
13- پايان تلخىها، شيرينى است. «شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ- مَكَّنَّا لِيُوسُفَ»
14- اراده غالب خدا، يوسف را از چاه به جاه كشاند. «مَكَّنَّا لِيُوسُفَ»
15- آنچه را ما حادثه مىپنداريم، در حقيقت طراحى الهى براى انجام يافتن ارادهى اوست. «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ»
16- چه بسا حوادث ناگوار كه چهره واقعى آن خير است. (يوسف در ظاهر به چاه افتاد، ولى در واقع طرح چيز ديگرى است) كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ ... أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ*
17- مردم، ظاهر حوادث را مىبينند، ولى از اهداف و برنامههاى الهى بىخبرند.
«لا يَعْلَمُونَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 179
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «21»
«1» تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 27 و 28.
جلد 6 - صفحه 195
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ: و گفت آن كس كه خريد يوسف را از اهل مصر يعنى عزيز. لِامْرَأَتِهِ: مر زن خود را كه زليخا مشهور و نامش راعيل يا نكار بود. أَكْرِمِي مَثْواهُ: گرامى دار مقام و مرتبه او را به مكان شريف او را جاى ده، چه نشاندن كسى در جاى نيكو دليل عزت و احترام او است. عَسى أَنْ يَنْفَعَنا: اميد است كه فايده رساند ما را در كار ما از ضياع و عقار روزگار ما يا مستظهر شويم به او در مصالح حال و مال خود، چه علامات رشد از جبين او هويداست. اين فراستى بود از عزيز كه دريافت. أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً: يا فرا گيريم او را پسر چون عزيز عقيم يا عنّين بود، و لذا گفت: او را به فرزندى اختيار كنيم كه آثار رشد در بشره او ظاهر است.
بعد حق تعالى فرمايد: وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ: و چنانچه انعام فرموديم بر يوسف به سلامت و خروج از چاه، همچنين تمكين داديم او را در زمين به اين كه مهربان ساختيم قلب ملكى كه او را خريده بود تا بدين سبب متمكن گرديد از امر و نهى در زمين مصر. وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ: و تا بياموزانيم او را از تعبير خوابها، يا معانى كتب الهيه منزله. حاصل آنكه غرض از رهانيدن يوسف از چاه و رسانيدن او را به مصر و تمكين دادن در آنجا اين بود كه به عدل قيام و به تدبير مردمان اقدام كند و از ما تعليم معانى كتب و احكام را به توسط وحى تلقّى و مردمان را به آن ارشاد نمايد يا تعبير خوابها نموده تنبيه ايشان كند، از حوادث واقعه تا مستعد شوند به تدبير آن قبل از وقوع مانند سالهاى قحطى كه بعد مذكور شد.
تحقيق: محققين فرمودهاند كه: روح انسانى در حالت خواب صعود مىكند به عالم ملكوت و مطالعه مىكند الواح سماويه و دفاتر الهيه را، پس هرگاه براى او صفائى باشد و آلوده علائق بدنيه نباشد، آنچه بيند مطابق و موافق واقع، و احتياج به تعبير معبر نيست. و در كتاب «التعبير» از ائمه هدى عليهم السلام:
رؤياى مؤمن صحيحه است، زيرا نفسش طيب و يقينش صحيح باشد؛ خارج ميشود، پس تلقى مىكند از ملائكه، و آن وحى است از جانب خداوند
جلد 6 - صفحه 196
عزيز جبار. «1» و هرگاه روح به سبب عوائق و علائق بدنيه تيره و غبار آلوده باشد، اشياء را به صورت واقعيه آنها نبيند در اين هنگام خواب او محتاج به معبر است كه تعبير كند و معبر بايد دانا بود و هر شبيه هر صورت را بداند تا تعبيرش درست شود و آنچه در ميان هوا بيند اضغاث و احلام باشد.
وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ: و خداى تعالى غالب است بر كار خود و هيچكس چيزى را از امر او رد نتواند كرد و در امر او احدى را قدرت منازعه نيست. يا غالب است بر امر يوسف كه آنچه برادران مىخواستند واقع نشد و امر الهى برخلاف مطلوب آن منجر شد. وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ: و لكن بيشتر مردمان نمىدانند كه زمام امور به قبضه اقتدار و مشيت الهى است، يا اكثر ايشان علم ندارند به لطايف صنع و خفاى لطف الهى.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «21» وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «22»
ترجمه
و گفت آنكس كه خريد او را از مصر بزن خود گرامىدار مقام او را باشد كه فائده بخشد ما را يا بگيريم او را بجاى فرزند و همچنين مكنت داديم مر يوسف را در زمين و براى آنكه بياموزيم او را از تعبير خوابها و خدا مسلّط است بر كار خود ولى بيشتر مردم نميدانند
و چون رسيد بكمال رشد خود داديم او را حكمت و دانش و اين چنين جزا دهيم نيكوكارانرا.
تفسير
خريداران يوسف عليه السّلام يا خصوص مالك بن ذعر او را با خود بمصر آوردند و مالك او را بعزيز مصر فروخت بچهل دينار و يك جفت كفش و دو جامه سفيد چنانچه از ابن عباس ره نقل شده و گفتهاند عزيز لقب خزانهدار و جانشين و امير لشگر پادشاه مصر بوده و اسمش قظفير يا اظفير است و پادشاه آنروز ريّان بن وليد عمليقى بود كه بعدا بحضرت يوسف ايمان آورد و در مجمع وليد بن ريّان ذكر شده و از ابن عباس ره نقل شده كه عزيز پادشاه مصر بوده در هر حال بعد از خريدن او را بخانه آورد و بعيال خود را عيل كه ملقّب بزليخا بود سفارش او را كرد كه منزل و مقام او را خوب و گرامى قرار ده و نيكو از او پذيرائى نما اميد است كه نفع برسد از او بما و بجاى فرزند قبولش نمائيم چون قمّى ره فرموده فرزند نداشت و چنانچه خداوند نعمت سلامت و نجات از هلاكت و نيل بكرامت را بيوسف عليه السّلام عنايت فرمود متمكّن كرد او را در زمين بتوجّه قلب پادشاه بجانب او و استيلاء بر ملك مصر تا حكومت كند در آن و تعليم فرمايد خداوند باو علم تعبير خواب يا شرايع و آدابرا كه گفتهاند و خدا غالب و قادر و مسلّط است در كار و حكم و تدبير خود و كسى نميتواند تصرّف در اراده او كند و مانع از نفوذ آن شود و نيز غالب و قادر است بر تقدير امر يوسف عليه السّلام و رساندن او را بمقامات عاليه ولى بيشتر مردم از ادراك اين معنى كه اختيار كليه امور با خدا است غافلند و نميدانند كه هيچ امرى بىاراده الهى تحقق پيدا نميكند و چون حضرت يوسف بكمال رشد جسمى و عقلى رسيد خداوند علم و حكمت باو عطا فرمود بطوريكه هر امر مشكلى را عزيز باو رجوع ميفرمود بسهولت انجام ميداد و حكمش در مرافعات فصل الخطاب بود و خداوند اين مقام را بىسبب باو عنايت
جلد 3 صفحه 133
نفرموده بود بلكه اين پاداش نيكى و نيكوكارى او بود كه بر مصائب صبر و با نفس امّاره مخالفت فرمود چنانچه بيايد انشاء اللّه.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قالَ الَّذِي اشتَراهُ مِن مِصرَ لامرَأَتِهِ أَكرِمِي مَثواهُ عَسي أَن يَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنّا لِيُوسُفَ فِي الأَرضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأوِيلِ الأَحادِيثِ وَ اللّهُ غالِبٌ عَلي أَمرِهِ وَ لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمُونَ «21»
و گفت آن كسي که او را خريده بود بعيال خودش که جايگاه او را محترم بدارد اميد است که اينکه نفعي بما ببخشد يا او را فرزند خود بگيريم و همين نحو ما مكان داديم از براي يوسف و تمكن پيدا كرد در روي زمين و هر آينه تعليم كرديم او را بتأويل خوابها و خداوند بر كار خود غالب است و لكن اكثر مردم نميدانند وَ قالَ الَّذِي اشتَراهُ مِن مِصرَ عزيز مصر گفتند او را خريد بقيمت گزاف بعضي گفتند هم وزن او طلاء. بعضي گفتند بچهل دينار و دو جفت كفش و دو ثوب سفيد، و معني من مصر اينكه آوردند در آن و آن كسي که از مصر بود که عزيز باشد او را خريد و گفتند بايع و فروشنده او مالك إبن زعير بوده که جزو قافله بود لامرئته که زليخا بود اكرمي مثواه يعني او را محترما نگاه داري كن نظر غلامي و بندگي باو مكن معلوم است اينکه از خاندان بزرگي است صورة
جلد 11 - صفحه 174
و سيرة مورد احترام است و بزرگ است.
عَسي أَن يَنفَعَنا بعضي گفتند که او را بقيمت اعلايي بفروشيم لكن ظاهر اينست که اينکه چون صاحب عقل و تدبير است در كارهاي مملكتي بكمك ما خدمتهاي بزرگي ميكند و بنفع ما تمام ميشود و عسي در اينجا تامه است احتياج باسم و خبر ندارد أَو نَتَّخِذَهُ وَلَداً نظر به اينكه ما اولادي نداريم و از اينکه موهبت محروم هستيم او را بجاي اولاد خود بگيريم.
وَ كَذلِكَ مَكَّنّا لِيُوسُفَ فِي الأَرضِ خداوند عزت و شرافت و بزرگي بيوسف عنايت فرمود که بعد از ملك مصر که نامش ريّان بن الوليد بود از قبيله امالقه که سلاطين مصر بودند تا زمان موسي و آنها را فراعنه نام ميكردند و بعد از عزيز مصر که او را خريده بود بر تمام اهل مصر و اجزاء دولتي لشكري و كشوري مقدم بود و معزز يك جوان كنعاني.
وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأوِيلِ الأَحادِيثِ که علاوه از آن عناوين ظاهريه علوم باطنيه هم باو تعليم كرديم که علم بتعبير و تأويل خوابها اضافه بر مقام نبوت وَ اللّهُ غالِبٌ عَلي أَمرِهِ که اگر اراده كند كسي را عزيز كند اگر تمام اهل عالم اراده كنند او را ذليل كنند قدرت ندارند و قدرت او بر آنها غالب است و بالعكس وَ لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمُونَ خيال ميكنند که عزّت و ذلّت بدست آنها است و فعّال ما يشاء هستند چنانچه اينکه توهّم در مغز اهل دنيا در هر عصر و زماني هست و فعّال ما يشاء ذات اقدس او است و بس.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 21)- در کاخ عزیز مصر! داستان پرماجرای یوسف با برادران که منتهی به افکندن او در قعر چاه شد به هر صورت پایان پذیرفت، و فصل جدیدی در زندگانی این کودک خردسال در مصر شروع شد.
به این ترتیب که یوسف را سر انجام به مصر آوردند، و در معرض فروش گذاردند و طبق معمول چون تحفه نفیسی بود نصیب «عزیز مصر» که در حقیقت مقام وزارت یا نخست وزیری فرعون را داشت گردید.
ج2، ص410
قرآن میگوید: «و آن کسی که او را از سرزمین مصر خرید [عزیز مصر] به همسرش گفت: مقام وی را گرامی دار (و به چشم بردگان به او نگاه نکن) شاید برای ما سودمند باشد و یا او را به عنوان فرزند انتخاب کنیم» (وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً).
از این جمله چنین استفاده میشود که عزیز مصر فرزندی نداشت و در اشتیاق فرزند به سر میبرد، هنگامی که چشمش به این کودک زیبا و برومند افتاد، دل به او بست که به جای فرزند برای او باشد.
سپس اضافه میکند: «و این چنین یوسف را، در آن سرزمین، متمکن و متنعم و صاحب اختیار ساختیم» (وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ).
بعد از آن اضافه مینماید که: «و ما این کار را کردیم تا تأویل احادیث را به او تعلیم دهیم» (وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ).
منظور از «تأویل احادیث» علم تعبیر خواب است که یوسف از طریق آن میتوانست به بخش مهمی از اسرار آینده آگاهی پیدا کند.
در پایان آیه میفرماید: «خداوند بر کار خود، مسلط و غالب است ولی بسیاری از مردم نمیدانند» (وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
نکات آیه
۱- کاروان یابنده یوسف(ع) ، به مصر وارد شد و او را در آن دیار به فروش رساند. (و شروه بثمن ... و قال الذى اشتریه من مصر)
۲- عزیز مصر ، یوسف(ع) را در مصر از کاروانیان خریدارى کرد. (و قال الذى اشتریه من مصر) «من مصر» محتمل است متعلق به «اشتراه» باشد ، و احتمال دارد حال براى «الذى اشتراه» باشد. برداشت فوق ، ناظر به احتمال اول است. آیات بعد ، بیانگر آن است که مراد از «الذى اشتراه»، عزیز مصر است.
۳- خریدار یوسف(ع) (همسر زلیخا) از شهروندان مصرى بود. (و قال الذى اشتریه من مصر) برداشت فوق ، مبتنى بر این احتمال است که «من مصر» متعلق به محذوف و توصیفى براى «الذى اشتراه» باشد ; یعنى: قال الذى اشتراه و هو من اهل مصر.
۴- همسر زلیخا در زمان خرید یوسف(ع) ، سمت «عزیزى» را نداشت.* (و قال الذى اشتریه من مصر) یاد نکردن از عنوان عزیز مصر براى خریدار یوسف(ع) ، مى تواند اشاره به برداشت فوق باشد.
۵- عزیز مصر در پى خرید یوسف(ع) ، به شخصیت والا و منزلت بلند او اطمینان پیدا کرد. (لامرأته أکرمى مثویه عسى أن ینفعنا)
۶- عزیز مصر در نظر داشت از یوسف(ع) در امور خویش بهره گیرد ، و یا او را به فرزندى خود و همسرش برگزیند. (قال الذى ... أکرمى مثویه عسى أن ینفعنا أو نتخذه ولدًا)
۷- عزیز مصر ، یاورى یوسف(ع) و گزینش او به فرزندى را ، در گرو علاقه مندى یوسف(ع) به وى و همسرش زلیخا مى دانست. (أکرمى مثویه عسى أن ینفعنا أو نتخذه ولدًا) جمله «عسى...» تعلیل براى «أکرمى مثواه» است، و مفاد جمله چنین مى شود: از آن رو از تو مى خواهم او را گرامى بدارى، تا علاقه او را به خودمان جلب کنى و در نتیجه بتوانیم به یارى او، دل ببندیم و یا به قبول فرزند خواندگیش، امیدوار باشیم.
۸- عزیز مصر ، اداره امور یوسف(ع) را به همسرش زلیخا واگذار کرد ، و از او خواست تا یوسف(ع) را گرامى داشته و منزلتش را پاس دارد. (لامرأته أکرمى مثویه) «مثوى» اسم مکان و به معناى منزل و اقامتگاه است. عبارت «أکرمى مثواه» ; یعنى ، منزل و مقامش را گرامى دار. اکرام منزل و اقامتگاه ، تأکید بر بزرگداشت شخصى است که در آن منزل اقامت دارد.
۹- عزیز مصر و همسرش زلیخا ، از نعمت داشتن فرزند محروم بودند.* (أو نتخذه ولدًا) کسانى که فردى را به فرزندى برمى گزینند، معمولاً اشخاصى هستند که فرزند نداشته و از فرزنددار شدن ناامیدند. بنابراین «نتخذه ولداً» مى تواند اشاره به برداشت فوق باشد. بیان گزینش یوسف(ع) به فرزندى با کلمه «عسى»، تأییدکننده این احتمال است.
۱۰- انتخاب فردى به عنوان فرزند (فرزندخواندگى) ،امرى متعارف در زمان یوسف(ع) ، و داراى اعتبار قانونى در دیار مصر باستان (أو نتخذه ولدًا)
۱۱- خداوند ، با وارد ساختن یوسف(ع) به خانواده عزیز مصر ، راه قدرتمند شدن یوسف(ع) و نفوذ او در سرزمین مصر را فراهم کرد. (و کذلک مکّنّا لیوسف فى الأرض) مراد از «الأرض» سرزمین مصر است. «تمکین» (مصدر مکّنّا) به معناى مکان دادن و نیز به معناى قدرت و سلطنت بخشیدن است. قید «فى الأرض» حکایت از آن دارد که: مراد از «مکّنّا» در آیه شریفه ، معناى دوم است.
۱۲- آسودگى و رفاه یوسف(ع) در خانه عزیز مصر (کذلک مکّنّا لیوسف فى الأرض)
۱۳- رفاه در زندگانى دنیا و برخوردار بودن از نفوذ و اقتدار ، از نعمتهاى الهى است. (کذلک مکّنّا لیوسف فى الأرض)
۱۴- ورود یوسف به خانه عزیز مصر، زمینه ساز تحقق یافتن وعده هاى الهى درباره او بود. (و کذلک مکّنّا لیوسف فى الأرض و لنعلّمه من تأویل الأحادیث) عبارت «لنعلّمه» عطف بر عبارتى مقدر است ; یعنى: مکّنّا لیوسف لنفعل کذا و لنعلّمه ... ; مراد از لنفعل کذا ، امورى است که خداوند در ابتداى داستان یوسف بیان کرد مانند «رأیتهم لى ساجدین» و «کذلک یجتبیک ربک ...».
۱۵- خداوند ، آموزگار یوسف در تفسیر و تحلیل حوادث و تعبیر رؤیاها (و لنعلّمه من تأویل الأحادیث)
۱۶- آموزش تحلیل رخدادها و تأویل رؤیاها ، هدف تقدیر الهى از کشاندن یوسف به خانه عزیز مصر (کذلک مکّنّا لیوسف فى الأرض و لنعلّمه من تأویل الأحادیث) «لام» در «لنعلّمه» لام غایت است و بیانگر غرض و هدف متعلق مى باشد.
۱۷- علم تعبیر خواب و دانش تحلیل حوادث ، از نعمتهاى خداوند است. (کذلک ... و لنعلّمه من تأویل الأحادیث)
۱۸- روند حوادث و رخدادهاى تاریخ ، به تدبیر و تقدیر خدا و در اختیار اوست. (و قال الذى اشتریه ... و کذلک مکّنّا لیوسف فى الأرض)
۱۹- دانش یوسف(ع) به تعبیر و تأویل رؤیاها و تحلیل رخدادها ، دانشى مطلق و نامحدود نبود. (و لنعلّمه من تأویل الأحادیث) برداشت فوق، با توجه به «من» - که براى تبعیض است - استفاده مى شود. بنابراین «ولنعلّمه ...» ; یعنى: تا تحلیل بخشى از حوادث و تأویل برخى و یا نوعى از رؤیاها را به او یاد دهیم.
۲۰- دانش و تحلیل رخدادها و خبرها و تأویل رؤیاها ، دانشى گران قدر است. (و کذلک مکّنّا لیوسف فى الأرض و لنعلّمه من تأویل الأحادیث)
۲۱- خداوند ، بر انجام مشیّتها و خواستهایش تواناست. (والله غالب على أمره) ضمیر در «أمره» به «الله» باز مى گردد و مراد از امر خدا ، کارهایى است که اراده و مشیت خداوند به تحقق آنها ، تعلق گرفته است.
۲۲- هیچ چیز و هیچ کس ، توان جلوگیرى از اراده و خواست خداوند را ندارد. (والله غالب على أمره)
۲۳- حوادث و مراحل زندگانى یوسف(ع) ، به تدبیر و فرمان خداوند تحقق مى یافت. (و کذلک مکّنّا لیوسف فى الأرض ... والله غالب على أمره) از مصداقهاى مورد نظر براى «أمره» - به قرینه «کذلک مکّنّا لیوسف» - تدبیر امور یوسف(ع) است. برخى برآنند که ضمیر در «أمره» به یوسف برمى گردد. بر این اساس جمله «والله غالب على أمره» (خداوند بر امور یوسف(ع) غلبه دارد و تدبیر امور او در اختیار خداست) در برداشت فوق صراحت بیشترى دارد.
۲۴- اکثریت مردم به جریان امور به تدبیر خدا و توان او بر انجام مشیّتهایش و ناتوانى همگان در برابر او ، ناآگاهند. (و الله غالب على أمره و لکنّ أکثر الناس لایعلمون)
موضوعات مرتبط
- اکثریت: جهل اکثریت ۲۴
- انسان: عجز انسان ها ۲۴
- تاریخ: منشأ تحولات تاریخ ۱۸
- خدا: آثار ربوبیت خدا ۱۸; افعال خدا ۱۱; اوامر خدا ۲۳; تعالیم خدا ۱۵، ۱۶; حتمیت اراده خدا ۲۲; حتمیت مشیت خدا ۲۲; ربوبیت خدا ۲۳، ۲۴; زمینه تحقق اراده خدا ۱۴; قدرت خدا ۲۱، ۲۴; مشیت خدا ۲۱، ۲۴; مقدرات خدا ۱۶، ۱۸; نعمتهاى خدا ۱۳، ۱۷
- دانش: اهمیت دانش تحلیل حوادث ۲۰; اهمیت دانش تعبیر رؤیا ۲۰; دانش ارزشمند ۲۰
- زلیخا: زلیخا و یوسف(ع) ۷، ۸; عقیمى زلیخا ۹
- عزیزمصر: خواسته هاى عزیزمصر ۸; عزیزمصر هنگام خرید یوسف(ع) ۴; عزیزمصر و مقامات یوسف(ع) ۵; عزیزمصر و یوسف(ع) ۲، ۶، ۸; عقیمى عزیزمصر ۹; ملّیت عزیزمصر ۳
- فرزندخواندگى: تاریخ فرزندخواندگى۱۰; فرزندخواندگىدر دوران یوسف (ع)۱۰
- مصر باستان: فرزندخواندگى در مصر باستان ۱۰
- موجودات: عجز موجودات ۲۲
- نعمت: نعمت دانش تحلیل حوادث ۱۷; نعمت دانش تعبیر رؤیا ۱۷; نعمت رفاه ۱۳; نعمت قدرت ۱۳
- یوسف(ع): احترام یوسف(ع) ۸; خریدار یوسف(ع) ۲; دانش تحلیل حوادث یوسف(ع) ۱۵، ۱۶، ۱۹; دانش تعبیر رؤیاى یوسف(ع) ۱۵، ۱۶، ۱۹; رفاه یوسف(ع) ۱۲; زمینه اقتدار یوسف(ع) ۱۱; زمینه برگزیدگى یوسف(ع) ۱۴; زمینه حکومت یوسف(ع) ۱۱; فرزندخواندگى یوسف(ع) ۶، ۷; فروش یوسف(ع) ۱; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۶، ۷، ۸، ۱۱، ۱۲، ۱۴; محدوده علم یوسف(ع) ۱۹; مدبر یوسف(ع) ۲۳; معلم یوسف(ع) ۱۵، ۱۶; ملّیت خریدار یوسف(ع) ۳; یوسف(ع) در خانه عزیز مصر ۱۲، ۱۴، ۱۶; یوسف(ع) در مصر ۱، ۲، ۱۱
منابع