الإسراء ١٠٠
ترجمه
الإسراء ٩٩ | آیه ١٠٠ | الإسراء ١٠١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«رَحْمَةِ»: مراد نعمت است که از رحمت سرچشمه میگیرد. یا مراد چیزی است که سبب رحمت خدا است. از قبیل: دریافت کتاب و افتخار نبوّت. چرا که کافران به سبب تنگنظری روا نمیدیدند که موهبت نبوّت به انسانی چون محمّد (ص) داده شود. «لاَمْسَکْتُمْ»: بخل میورزیدید. از بذل و بخشش دست نگاه میداشتید. کلمه مُمْسِک، به معنی بخیل، از همین ماده است. «الإِنفَاقِ»: مراد فقر و تنگدستی است. «قَتُوراً»: بسیار بخیل و تنگنظر.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا... (۲) أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْکِ... (۲) إِنَ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً (۱) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (۰) وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (۰) وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُ... (۰) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ... (۳) إِلاَّ الْمُصَلِّينَ (۰) جُنْدٌ مَا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ... (۰)
تفسیر
- آيات ۸۲ - ۱۰۰ سوره اسراى
- وجه اينكه قرآن براى مؤ منين ((شفاء(( و((رحمت (( ناميده شده است .
- توضيح اينكه قرآن ظالمين را جز زيان نمى افزايد
- حاصل معناى آيه واشاره به وجوهى كه مفسرين درباره آن گفته اند.
- بيان حال انسان عادى دلبسته به اسباب ظاهرى
- بحثى فلسفى (در بيان اينكه شرور بالعرضداخل در قضاى الهى هستند)
- تقسيمات ((عدم (( وبيان اينكه كدام قسم آن شر است .
- تقسيم كلى امور به پنج قسم
- سخن صاحب روح المعانى درباره شرور وكلام فخر رازى
- معناى ((كليعمل على شاكلته ((
- صفات درونى انسان علت تامه اعمال بدنى اونيست بلكه مقتضى آنست
- بيان اينكه سعادت وشقاوت ضرورى وتغييرناپذير نيست واكتسابى واز آثار اعتقاداتواعمال انسان مى باشد
- انسان داراى ((شاكله ((هايى است مختلف داراى آثا مختلف
- بيان وجه ارتباط واتصال اين آيه با ((وننزل من القرآن ...((
- سخن فخر رازى پيرامون آيه ((قلكل يعمل على شاكلته (( ونقد آن
- بحث فلسفى (درباره سنخيت وجودى ورابطه ذاتى بينفعل وعلت فاعلى )
- وجود رابطه وسنخيت بين فعل وفاعل از نظر قرآن
- معناى ((روح (( ومراد از ((امر خدا(( وتوضيح اينكه روح از امر خدا است
- موارد اطلاق واستعمال كلمه ((روح (( در آيات قرآن مجيد
- اقوال مختلف ومتعدد مفسرين درباره مراد از روح در آيه : ((يسئلونك عن الروح ...((
- تحدّى عمومى (همه انس وجن ) وبه تمامى خصوصيات قرآن (نه فقط بلاغت وفصاحت )
- مشروط كردن مشركين ايمان خود را به معجزاتى غريب وناممكن !
- تحقق بخشيدن به پيشنهاد مشركين ، در شاءن پيامبر (ص ) نيست
- گفتار بعضى مفسرين در ارتباط به دوكلمه بشرا ورسولا در آيه واشكالات آن
- تقرير وتوضيح برهان بر نبوت عامه واثبات آن
- توضيح برهانى عقلى بر اينكه تحمل وحى خاص انبياء الهى است
- توجهى به سياق آيه ودلات آن
- چون دليل وبرهان نتيجه نبخشيد، گواهى را به خدا واگذار
- معناى جمله : ((قادر على ان يخلق مثلهم ((
- بيان اينكه انسان مبعوث در قيامت عين انسان دنيايى است نه مانند او
- بحث روايتى
- رواياتى درباره نيت وعمل در ذيل جمله : ((كليعمل على شاكلته ((
- چند روايت درباره شاءن نزول آيه : ((يسئلونك عن الروح ...(( وبيان مراد از روح
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً «100»
بگو: اگر شما خزانهدار رحمت پروردگارم بوديد، قطعاً از ترس انفاق (و تهىدستى،) چيزى به كسى نمىداديد. وانسان تنگنظر و بخيل است!
نکته ها
«قتور» از «قتر» به معناى بخل وامساك از بخشش است.
پیام ها
1- كثرت مال اثرى در سخاوتِ افراد حريص وبخيل ندارد. بعضى انسانها سيرىناپذيرند و هرچه بيندوزند، باز نگران كم شدن آنند. لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ ... لَأَمْسَكْتُمْ ...
2- ترس از تهىدستى يكى از ريشههاى بخل است. «لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ»
3- سرچشمه رفتار بشر، روحيّه وخصلتهاى اوست. لَأَمْسَكْتُمْ ... كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً (100)
بعد از آن مىفرمايد:
قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ: بگو اى پيغمبر به اين كفار، اگر شما مالك شويد و در تصرف آوريد. خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي: خزينههاى روزى و بخشايش پروردگار مرا كه به خلقان عطا مىفرمايد. نزد بعضى معنى آنكه: اگر مالك شويد مقدورات پروردگار مرا از نعم. إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ: آنگاه هرآينه امساك كنيد و بخل ورزيد از ترس فقر، يا از ترس كم شدن مال به خرج كردن. على بن ابراهيم قمى فرموده «2»: اگر اموال به دست مردم باشد، عطا نكنند مردم را چيزى از ترس فقر. وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً: و هست آدمى بخيل و جمع كننده.
تنبيه: آيه شريفه اشعار است بر مذمت صفت امساك و بخل، و حقيقت آن ناشى از سوء عقيده است نسبت به خداى تعالى؛ زيرا چنانچه شخص واقعا بداند كه فراست و فتانت و زبردستى و زيركى او مدخليت در كسب و جمع مال بلكه عطا و منع از جانب قادر سبحانى است، بنابراين ديگر ترس از بىچيزى و كميابى ندارد، و به اتكال و وثوق به حضرت رحمان، بذل و بخشش را پيش گيرد، و از بخل و امساك دورى جويد.
در امالى صدوق رحمه اللّه حضرت صادق عليه السّلام فرمايد: عجبت لمن
«1» سوره يس آيه 79.
«2» تفسير قمى، جلد 2، صفحه 29.
جلد 7 - صفحه 451
يبخل بالدّنيا و هى مقبلة عليه او يبخل بها و هى مدبرة عنه فلا الا نفاق مع الاقبال يضره و لا الامساك مع الادبار ينفعه. «1» عجب دارم مر كسى را كه بخل مىكند به مال دنيا، و حال آنكه رو آورنده است به او؛ يا بخل كند به آن در حالى كه پشت كننده باشد از او. پس نه انفاق با اقبال ضرر زند او را، و نه امساك با ادبار نفع رساند او را.
حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به حضرت علوى عليه السّلام فرمايد «2»: و اعلم يا على انّ الجبن و البخل و الحرص غريزه واحدة يجمعها سوء الظّنّ:
بدان اى على، بدرستى كه ترس و بخل و حرص، يك طبيعت است، جمع نمايد آنها را بدگمانى.
نكته: قوله تعالى (وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً) اجراء صفت بخل بر نوع انسانى بر وجه تغليب است، زيرا غالبا امساك ورزند اگرچه بعضى مرتبه جود و سخا و ايثار را دارا باشند، چنانچه احوالات ائمه هدى و بزرگان دين معروف و مشهور است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً (96) وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراً (97) ذلِكَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآياتِنا وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً (98) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلاَّ كُفُوراً (99) قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً (100)
ترجمه
ترجمه بگو كافى است خدا كه گواه باشد ميان من و ميان شما همانا او باشد به بندگانش آگاه و بينا
و كسى را كه راهنمائى كند خدا پس او است راه يافته و كسانيرا كه در گمراهى گذارد پس هرگز نيابى براى آنها ياورانى از غير او و جمع كنيم آنها را روز قيامت كشيده شده بر رويهاشان كوران و گنگان و كران جايگاه آنها دوزخ است هر گاه فرو نشيند آتش زياد كنيم بر آنها شعله را
اين جزاى آنها است براى آنكه كافر شدند بآيتهاى ما و گفتند آيا وقتى كه باشيم استخوانها و ريزه ريزه آيا ما هر آينه گرديم برانگيخته شدگان مخلوقى تازه
آيا ندانستند همانا خداوندى كه آفريد آسمانها و زمين را توانا است بر آنكه بيافريند مانند آنها را و قرار داد براى آنها مدتى كه نيست شكّى در آن پس قبول ننمودند ستمكاران مگر انكار را
بگو اگر شما مالك بوديد خزينههاى رحمت پروردگار مرا آنگاه هر آينه امساك ميكرديد از ترس خرج كردن و باشد آدمى بسيار امساك كننده.
تفسير
- خداوند سبحان پس از جواب مقالات اهل شرك و طغيان بنحوى كه در آيات سابقه بيان شد به پيغمبر خود دستور فرموده كه بآنها بگويد كافى است خداوند كه شاهد باشد بر صدق ادّعاء من و آنكه بوظيفه تبليغ خود قيام نمودم و شهادت خداوند قولا به آيات بيّنات قرآن مجيد است و فعلا باجراء معجزات با هرات است بدست آنحضرت و خداوند دانا و خبير است بعقائد و اعمال خفيّه بندگان و بينا و بصير است باحوال و افعال آشكار آنها و همه را بپاداش خواهد رسانيد و اينجمله براى تسليت خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و تهديد كفّار ذكر شده و نيز خداوند امر فرموده به پيغمبر خود كه بفرمايد راه وصول بحقّ و حقيقت و خير دنيا و آخرت منحصر است در دين اسلام و اطاعت پيغمبر و اوصياء او عليهم السلام كسيكه قبول نمايد آن دين را و پيروى كند از ايشان هدايت الهى و اصل باو شده پس او است مهتدى و راه يافته و كسيكه تجاوز نمايد و منحرف گردد از آن راه هدايت الهى و اصل باو نشده و در گمراهى افتاده خداوند هم او را بحال خود واگذار ميفرمايد و دستگيرى از او نميكند چون خود را بسوء اختيار بسبب عناد و لجاج و تكبّر از قبول حقّ از قابليّت هدايت انداخته و معلوم است چنين كسى ولى و هادى و يار و ياورى نخواهد داشت و كسى نميتواند از او دستگيرى كند چون بقول خدا
جلد 3 صفحه 395
و پيغمبر و اوصياء او مهتدى نشده چه رسد بسائرين با آنكه راه و راهنما منحصر است و مردم جز راه حقّ راهى و جز خدا و اولياء او دستگيرى ندارند و اين خلاصه معناى گمراه نمودن يا در گمراهى گذاردن يا حكم بگمراهى كردن خداوند است كه مكرّر بيان شده است و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه فرمود من تنها مبلّغ از جانب خدايم رساندن مردم را بحقّ كار من نيست اگر بود من تمام مردم روى زمين را مؤمن مينمودم شيطان هم عقائد و اعمال ناشايسته را در نظر مردم جلوه ميدهد و گمراهى مردم بدست او نيست اگر بود همه مردم را گمراه ميكرد پس هدايت و ضلالت بدست خدا است و توفيق و خذلان از او است هر كس را بخواهد هدايت ميكند و هر كس را بخواهد گمراه ميدارد و معلوم است اين قبيل اشخاص كه در دنيا كورند از مشاهده آيات الهى و لالند از اقرار بتوحيد و نبوّت و امامت و كرند از شنيدن سخن حقّ در آخرت هم باين اوصاف محشور ميشوند چون آنجا روز ظهور حقائق و بروز سرائر است پس نمىبينند چيزيرا كه موجب روشنى چشمهاشان باشد و نميشنوند صوتى را كه سبب لذّت بردن گوشهاشان گردد و نميگويند سخنى را كه براى آنها فائده داشته باشد و براى مزيد ذلّت و خوارى بر پيشانى و رخسار كشيده ميشوند بصحراى محشر چنانچه در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه مردى از آنحضرت سؤال نمود چگونه محشور ميشود كافر در قيامت بر رخسارش فرمود كسيكه روان فرمود او را در دنيا بدو پايش قدرت دارد كه او را روان فرمايد در آخرت برخسارش و عيّاشى ره از يكى از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه مراد پيشانى است جايگاه ابدى آنها جهنّم است و هر زمان كه فرو نشيند آتش آن براى سوختن گوشت و پوست آنها خداوند گوشت و پوست تازه بآنها ميدهد و در نتيجه آن شعله آتش زياد ميشود و اين براى آنستكه آنها منكر معاد بودند در دنيا و از روى بىفكرى و تعجّب و انكار ميگفتند آيا وقتى ما مرديم و گوشت و پوست ما خاك شد و استخوانهاى ما پوسيده و ريز ريز و متفرق گرديد خداوند ما را دوباره زنده ميكند و بر پا ميدارد كه مخلوق تازهاى باشيم خداوند ميخواهد بآنها بفهماند امرى را كه شما منكر بوديد وقوع آنرا يكبار خداوند ميتواند دائما نسبت بشما معمول دارد تا موجب مزيد تأسفشان شود بر تكذيب انبيا و انكار معاد و بيشتر
جلد 3 صفحه 396
بچشند طعم آتش را قمّى و عيّاشى رحمهما اللّه از امام سجّاد عليه السّلام نقل نموده كه سعير نام واديى است در جهنّم كه هر زمان آتش آن فرو نشيند از وادى سعير بآن كمك رسد آيا ندانستند و فكر نكردند تا بدانند كه خداوندى كه بدست قدرت خود آفريده است بناى با عظمت آسمانها و زمين را قادر است كه بيافريند آدميزاد و مانند آنها را با آنكه ميدانند خلق آدميزاد آسانتر است از خلق آسمانها و دوباره ساختن چيزى آسانتر است از دفعه اوّل و خداوند مقرّر فرموده است براى بنى آدم مدّتى را كه تفكّر نمايند و پى بحقائق ببرند تا زمان مرگ يا قيامت كه شكّى در وقوع هيچيك از آن دو نيست و با اين همه آيات بيّنات باز ستمكاران بخويش و خلق از قبول حقّ امتناع ورزيدند و براى خود نخواستند جز كفر و انكار و كفران و ناسپاسى را و چون آنها از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چشمه و باغ و بستان و طلا خواسته بودند در بدو مقالشان كه در آيات سابقه بيان شد خداوند هم به پيغمبر خود دستور فرمود كه در خاتمه جواب بفرمايد شما مردمانى هستيد كه اگر خداوند خزينههاى ارزاق و نعم خود را بشما عطا فرمايد و مالك شويد از ترس آنكه مبادا تمام شود خرج نميكنيد با آنكه تمام شدنى نيست چون انسان بالطّبع ممسك و بخيل است و بايد برياضت اين صفت را از خود دور كند و اين براى آنستكه انسان محتاج است و كسيكه احتياج دارد اگر چيزى بكسى هم بدهد براى غرضى يا اميد عوضى ميدهد و كسيكه بدون غرض و عوض بخشش ميكند فقط خداوند است كه بهيچ وجه احتياجى ندارد پس جواد و كريم حقيقى او است نه غير او و اولياء خدا متّصف بصفات او هستند و اقتضاء طبع انسانى در وجود آنها مقهور قوّه عقلانى و جنبه رحمانى است خلاصه آنكه فائده مال داشتن خرج كردن است شما كه دل خرج كردن را نداريد مال نداشته باشيد براى شما بهتر است چون زحمت شما كمتر است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قُل لَو أَنتُم تَملِكُونَ خَزائِنَ رَحمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمسَكتُم خَشيَةَ الإِنفاقِ وَ كانَ الإِنسانُ قَتُوراً (100)
بفرما بآنها که اگر شما مالك ميشديد خزينههاي رحمت الهي را در اينکه حال هم امساك ميكنيد از بذل و احسان از جهت ترس اينكه انفاق كنيد نقص پيدا مي كند مال شما و بفقر و فاقه دچار ميشويد فريدون بملك جهان نيم سير در خبر دارد
منهومان لا يشبعان طالب العلم و طالب المال
چنانچه بقارون گفتند وَ أَحسِن كَما أَحسَنَ اللّهُ إِلَيكَ الي قوله قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلي عِلمٍ عِندِي الاية قصص آيه 77 و 78 و نيز ميفرمايد:
وَ إِذا قِيلَ لَهُم أَنفِقُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَ نُطعِمُ مَن لَو يَشاءُ اللّهُ أَطعَمَهُ إِن أَنتُم إِلّا فِي ضَلالٍ مُبِينٍ يس آيه 47 و غير اينها از آيات قُل لَو أَنتُم شما كفار و مشركين اگر تَملِكُونَ خَزائِنَ رَحمَةِ رَبِّي آنهم رحمت واسعه که انتهاء ندارد و تمام نميشود بالاخص تمام جواهرات روي كره زمين و معادن و اشجار و اراضي و انهار و غير اينها إِذاً لَأَمسَكتُم آنهم امساكي که خردلي از آن انفاق نكنيد خشية الانفاق وعده شيطانيست که ميفرمايد:
الشَّيطانُ يَعِدُكُمُ الفَقرَ الاية بقره 271 با اينكه انفاق في سبيل اللّه موجب زيادتي و بركت مال ميشود (زكاة مال بدر كن که فضله رز را، چه باغبان ببرد بيشتر دهد انگور) وَ كانَ الإِنسانُ قَتُوراً قتور بمعني فتور و تضييق است اشاره ببخل که سستي ميكند در انفاق و تنگ ميگيرد در بذل و بخل ميكند در اعطاء
جلد 12 - صفحه 314
و تعبير بقتور براي مبالغه است (اشكال) بعضي گفتند که بسياري از افراد انسان داراي سخاوت وجود هستند و اينکه جمله بطور كلي ميفرمايد.
(جواب) چون طبيعت انسان اقتضاي جلوگيري دارد چون سر تا پا احتياج دارد که گفتند:
(سيه رويي ز ممكن در دو عالمبرگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 100)- و از آنجا که آنها اصرار داشتند پیامبر نباید از جنس بشر باشد گویی یک نوع حسادت و بخل مانع از این میشد که باور کنند ممکن است خدا این موهبت را به انسانی بدهد، لذا در این آیه میفرماید: «به آنها بگو: اگر شما مالک خزائن رحمت پروردگار من بودید مسلما (به خاطر تنگ نظری) امساک میکردید، مبادا انفاق مایه فقر و تنگدستی شما شود» (قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ).
«و انسان طبعا موجود بخیلی است» (وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً).
معاد جسمانی-
این سه آیه آخر از روشنترین آیات مربوط به اثبات معاد جسمانی است، زیرا تعجب مشرکان از این بود که چگونه ممکن است خداوند استخوانهای پوسیده و خاک شده را بار دیگر به لباس حیات و زندگی بیاراید، پاسخ قرآن نیز در همین رابطه است میگوید: خداوندی که آسمانها و زمین را آفرید، چنین قدرتی را دارد که اجزای پراکنده انسان را جمع آوری کرده، حیات نوین ببخشد.
ضمنا استدلال به عمومیت قدرت خداوند در اثبات مسأله معاد یکی از دلائلی است که قرآن کرارا روی آن تکیه کرده است.
نکات آیه
۱- پیامبر(ص)، مأمور تذکر و هشدار به انسانها نسبت به خصلتهاى نفسانى نارواى آنان (قل لو أنتم تملکون خزائن رحمة ربّى إذًا لأمسکتم)
۲- پیامبر(ص)، وظیفه دار متذکر شدن و به رخ کشیدن خصلت بخل مشرکان به آنان (قل لو أنتم تملکون خزائن رحمة ربّى إذًا لأمسکتم خشیة الإنفاق) این برداشت، مبتنى بر این است که مخاطبان آیه، با توجه به آیات قبل، کافران باشند.
۳- مشرکان از ترس گرفتار شدن به فقر و فلاکت، هر چند ثروت اختصاصى انبوه هم داشته باشند، از آن انفاق نمى کنند. (قل لو أنتم تملکون خزائن رحمة ربّى إذًا لأمسکتم خشیة الإنفاق)
۴- انسانها، حتى با مالک بودن تمامى خزاین رحمت پروردگار، باز هم گرفتار بخل و نگران تهى دستى خویشند. (قل لو أنتم تملکون خزائن رحمة ربّى إذًا لأمسکتم خشیة الإنفاق) با توجه به اینکه خداوند، خصلت بخل را براى تمامى انسانها دانسته است (و کان الإنسان قتوراً) احتمال دارد که مخاطب (لو أنتم تملکون) تمامى انسانها باشند.
۵- انسانها، هر چند داراى ثروت و مکنت فراوان باشند، باز هم گرفتار بخل بوده و دست از آن برنمى دارند. (قل لو أنتم تملکون خزائن رحمة ربّى إذًا لأمسکتم خشیة الإنفاق)
۶- مشرکان، حتى در صورت برآورده شدن خواسته هاى مادى شان و داراى امکانات فراوان بودن، از انفاق آن إبا مى کردند. * (لن نؤمن لک حتى تفجر لنا ... قل لو أنتم تملکون خزائن رحمة ربّى إذًا لأمسکتم) اینکه خداوند در آیات قبل، خواسته هاى مادى مشرکان (برخوردارى از چشمه و ...) را از پیامبر(ص) مطرح کرد و در این آیه، از بخل آنان در صورت برخوردارى از امکانات فراوان سخن مى گوید، مى تواند به خاطر نکته یاد شده باشد.
۷- رحمت پروردگار، داراى خزاینى عظیم و گسترده (خزائن رحمة ربّى)
۸- ربوبیت الهى، آمیخته به رحمت است. (رحمة ربّى)
۹- ترس از تهى دستى، ریشه بخل و خست است. (إذًا لأمسکتم خشیة الإنفاق)
۱۰- کثرت مال، تأثیرى در گرایش انسان به انفاق و پرهیز از روحیه بخلورزى ندارد. (لو أنتم تملکون ... لأمسکتم خشیة الإنفاق)
۱۱- بخل از انفاق، به خاطر ترس از فقر و تهى دستى، امرى مذموم و نکوهیده است. (لو أنتم تملکون ... لأمسکتم خشیة الإنفاق) از اینکه آیه در مقام مذمت و توبیخ انسانها و یا مشرکان به خاطر داشتن روحیه خست و بخل است; نکته فوق قابل استفاده است.
۱۲- انفاق، هیچ گاه موجب فقر انسان نمى شود. (لو أنتم تملکون ... لأمسکتم خشیة الإنفاق و کان الإنسن قتورًا) از اینکه خداوند، انفاق نکردن به خاطر ترس از فقر را محکوم کرده است، مى تواند گویاى این حقیقت باشد که این ترس، به جا نبوده و انفاق موجب فقر نخواهد بود.
۱۳- انسانها، داراى روحیه خست و بخلند. (و کان الإنسن قتورًا) «قتور» صیغه مبالغه از «قتر» به معناى خوددارى از پرداخت نفقه و اکتفا کردن به حداقل و قُوت ناچیز است (مفردات راغب).
۱۴- بخل، داراى ریشه در نهاد بشر و خصلتى نیرومند در نوع انسانها (و کان الإنسن قتورًا)
۱۵- رفتار انسان متأثر از خصلتهاى درونى اوست. (لأمسکتم ... و کان الإنسن قتورًا)
موضوعات مرتبط
- اخلاق: رذایل اخلاقى ۱۳
- انذار: انذار از صفات ناپسند ۱
- انسان: آثار صفات انسان ۱۵; انذار انسان ها ۱; بخل انسان ۴، ۵، ۱۰، ۱۳، ۱۴; صفات انسان ۴، ۵، ۱۳، ۱۴
- انفاق: آثار انفاق ۱۲; زمینه انفاق ۱۰
- بخل: سرزنش بخل ۱۱; عوامل بخل ۹; منشأ بخل ۱۴
- تذکر: تذکر صفات ناپسند ۱
- ترس: آثار ترس از فقر ۳، ۹; سرزنش ترس از فقر ۱۱
- ثروت: آثار ثروت ۱۰
- خدا: خزاین خدا ۷; رحمت خدا ۷، ۸; مالکیت خزاین خدا ۴; ویژگیهاى ربوبیت خدا ۸
- رفتار: پایه هاى رفتار ۱۵
- فقر: عوامل فقر ۱۲; نگرانى از فقر ۴
- محمد(ص): انذارهاى محمد(ص) ۱; مسؤولیت محمد(ص) ۱، ۲
- مشرکان: اعلام بخل مشرکان ۲; بخل مشرکان ۳; ترس مشرکان ۳; ترک انفاق مشرکان ۳، ۶; ثروت اندوزى مشرکان ۳; خواسته هاى مادى مشرکان ۶; دنیاطلبى مشرکان ۶