البقرة ١٢٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۹ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن سال نزول)


ترجمه

(به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانی قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)».

و هنگامى كه خدا ابراهيم را با كلماتى بيازمود و او همه را به اتمام رسانيد، گفت: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم. [ابراهيم‌] گفت: از خاندانم چطور؟ فرمود: عهد من به ستمكاران نمى‌رسد
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» [ابراهيم‌] پرسيد: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمى‌رسد.»
و (به یاد آر) هنگامی که خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شایسته باشند می‌دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید.
و [یاد کنید] هنگامی که ابراهیم را پروردگارش به اموری [دشوار و سخت] آزمایش کرد، پس او همه را به طور کامل به انجام رسانید، پروردگارش [به خاطر شایستگی ولیاقت او] فرمود: من تو را برای همه مردم پیشوا و امام قرار دادم. ابراهیم گفت: و از دودمانم [نیز پیشوایانی برگزین]. [پروردگار] فرمود: پیمان من [که امامت و پیشوایی است] به ستمکاران نمی رسد.
و پروردگار ابراهيم او را به كارى چند بيازمود و ابراهيم آن كارها را به تمامى به انجام رسانيد. خدا گفت: من تو را پيشواى مردم گردانيدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پيمان من ستمكاران را در بر نگيرد.
و چون ابراهیم را پروردگارش به شعائری چند آزمود [و آموزش داد] و او آنها را به انجام رساند، فرمود من تو را پیشوای مردم می‌گمارم گفت و از زاد و رود من [چه کسی را می‌گماری؟] فرمود عهد من به ستمکاران [مشرکان‌] نمی‌رسد
و [به ياد آر] آنگاه كه ابراهيم را پروردگار وى به امورى چند بيازمود و او آنها را به انجام رسانيد. [خداى‌] گفت: تو را پيشواى مردم خواهم كرد، [ابراهيم‌] گفت: و از فرزندان من [نيز پيشوايان قرار ده‌]، گفت: پيمان من به ستمكاران نرسد.
و (به خاطر آورید) آن گاه را که خدای ابراهیم، او را با سخنانی (مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف و وظائف، و از راههای مختلف و با وسائل گوناگون) بیازمود و او (به خوبی از عهده‌ی آزمایش برآمد و) آنها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد. (خداوند بدو) گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. (ابراهیم) گفت: آیا از دودمان من (نیز کسانی را پیشوا و پیغمبر خواهی کرد؟ خداوند) گفت: (درخواست تو را پذیرفتم، ولی) پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد (بلکه تنها فرزندان نیکوکار تو را در بر می‌گیرد).
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی (نشانگر اخلاصی ویژه) آزمونی آتشین کرد، پس وی همه‌ی آنها را به اتمام رسانید. (خدا به او) فرمود: «من تو را پیشوای مردمان (و کلّ مکلفان) قراردهنده‌ام.» (ابراهیم) گفت: « و از دودمانم (نیز) ؟» فرمود: «این پیمانِ (ویژه‌ی) من به بیدادگران‌(شان) در نرسد.»
و هنگامی که بیازمود ابراهیم را پروردگار او با کلماتی پس به انجام رسانید آنها را گفت همانا گرداننده تواَم از برای مردم پیشوائی گفت و از نژاد من گفت نرسد عهد من به ستمگران‌


البقرة ١٢٣ آیه ١٢٤ البقرة ١٢٥
سوره : سوره البقرة
نزول : ٥ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إبْتَلَی»: آزمود. امتحان کرد. «کَلِمَاتٍ»: تکالیف و اوامر. از آن جمله: ترک فرزند یگانه و دلبندش به همراه مادر در بیابان برهوت و خالی از سکنه حجاز، و فرمان دادن بدو به این که فرزند یگانه خود اسماعیل را قربانی کند (نگا: صافّات / - . «أَتَمَّهُنَّ»: آنها را به تمام و کمال انجام داد (نگا: نجم / ). «جَاعِلٌ»: سازنده.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

مَا کَانَ‌ إِبْرَاهِيمُ‌ يَهُودِيّاً وَ... (۰) إِنَ‌ أَوْلَى‌ النَّاسِ‌... (۱) قُلْ‌ إِنَّنِي‌ هَدَانِي‌ رَبِّي‌... (۴) إِنَ‌ إِبْرَاهِيمَ‌ کَانَ‌ أُمَّةً... (۱) ثُمَ‌ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ‌ أَنِ‌... (۰) وَ وَهَبْنَا لَهُ‌ إِسْحَاقَ‌ وَ... (۲) وَ إِبْرَاهِيمَ‌ الَّذِي‌ وَفَّى‌ (۰) وَ مَنْ‌ أَحْسَنُ‌ دِيناً مِمَّنْ‌... (۰) وَ إِبْرَاهِيمَ‌ الَّذِي‌ وَفَّى‌ (۰)

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ‌ مَثَابَةً... (۳) وَ إِذْ يَرْفَعُ‌ إِبْرَاهِيمُ‌... (۱) رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ‌... (۴) رَبَّنَا وَ ابْعَثْ‌ فِيهِمْ‌ رَسُولاً... (۱) إِذْ قَالَ‌ لَهُ‌ رَبُّهُ‌ أَسْلِمْ‌... (۴) وَ تَمَّتْ‌ کَلِمَةُ رَبِّکَ‌ صِدْقاً وَ... (۳) شَاکِراً لِأَنْعُمِهِ‌ اجْتَبَاهُ‌ وَ... (۰) وَ آتَيْنَاهُ‌ فِي‌ الدُّنْيَا حَسَنَةً... (۰) إِنَ‌ الْمُسْلِمِينَ‌ وَ... (۰) وَ بَارَکْنَا عَلَيْهِ‌ وَ عَلَى‌... (۲) وَ مَرْيَمَ‌ ابْنَةَ عِمْرَانَ‌ الَّتِي‌... (۲) رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ‌... (۴) التَّائِبُونَ‌ الْعَابِدُونَ‌... (۰) فَسُبْحَانَ‌ اللَّهِ‌ حِينَ‌ تُمْسُونَ‌... (۰) ثُمَ‌ آتَيْنَا مُوسَى‌ الْکِتَابَ‌... (۲)

تفسیر

نکات آیه

۱ - خداوند، پیامبرش ابراهیم (ع) را با تکالیفى سنگین و دشوار بیازمود. (و إذ ابتلى إبرهیم ربه بکلمت) «ابتلاء» به معناى آزمودن است. تعبیر کردن از مواد آزمون به کلمات (سخنان) اشاره به این دارد که: آن مواد فرمانهایى بوده که ابراهیم باید آنها را امتثال مىکرد و لذا کلمات در برداشت، به تکالیف تفسیر شد. نکره آوردن (کلمات) حکایت از عظمت آن دارد، که به مناسبت آزمون، از آن به دشوارى و سنگینى تعبیر شد.

۲ - هدف از آزمودن ابراهیم(ع)، رشد دادن و تربیت کردن او بود. (و إذ ابتلى إبرهیم ربه بکلمت) انتخاب کلمه «رب» - که به معناى مدبر و مربى است - گویاى برداشت فوق مىباشد.

۳ - خداوند، پروردگار ابراهیم (ع) و تدبیر کننده امور او (و إذ ابتلى إبرهیم ربه)

۴ - ابراهیم(ع)، همه آزمونهاى الهى را با موفقیت کامل به پایان رسانید. (و إذ ابتلى إبرهیم ربه بکلمت فاتمهن) «اتمام» (مصدر أتمَّ) به معناى انجام دادن کار به طور کامل است. بنابراین «أتمهن»; یعنى، ابراهیم(ع) آن تکالیف را به طور کامل به انجام رسانید.

۵ - خداوند، ابراهیم(ع) را به مقام والاى امامت رسانید. (قال إنى جاعلک للناس إماماً)

۶ - موفقیت ابراهیم(ع) در آزمونهاى الهى، موجب شایستگى او براى مقام امامت شد. (فاتمهن قال إنى جاعلک للناس إماماً)

۷ - رسیدن ابراهیم(ع) به مقام امامت، پس از احراز مقام نبوت بوده است. (قال إنى جاعلک للناس إماماً) «من ذریتى» دلالت مىکند که: ابراهیم(ع) آن هنگام که به مقام امامت رسید، داراى فرزند بوده است و قطعاً ابراهیم(ع) پیش از آن که داراى فرزند شود، به مقام نبوت رسیده بود. بنابراین، نبوت او پیش از امامتش بوده است.

۸ - امامت، مقامى برتر از نبوت* (و إذ ابتلى إبرهیم ربه بکلمت فاتمهن قال إنى جاعلک للناس إماماً)

۹ - ابراهیم(ع)، پیشوا و امامى براى همه انسانها (قال إنى جاعلک للناس إماماً)

۱۰ - اقتدا به ابراهیم(ع) و پیروى از راه و روش او، وظیفه‌اى است بر عهده همه انسانها. (قال إنى جاعلک للناس إماماً) معرفى ابراهیم (ع) به عنوان امام و مقتداى مردم، مستلزم این حکم تکلیفى است که: باید مردم او را الگو قرار داده و به او اقتدا کنند و از راه و روشش پیروى کرده و از فرمانهاى او در هر زمینه‌اى اطاعت کنند.

۱۱ - امامت، عهد و منصبى است والا و الهى و عطا کننده آن خداوند است. (إنى جاعلک للناس إماماً ... لاینال عهدى الظلمین)

۱۲ - دستیابى به مقام امامت، منوط به داشتن شایستگیهایى ویژه است. (و إذ ابتلى إبرهیم ربه بکلمت فاتمهن قال إنى جاعلک للناس إماماً) هدف از آزمونهاى الهى - چنانچه از انتخاب اسم «رب» استفاده مىشود - رشد دادن و تربیت کردن است; به عبارت دیگر به فعلیت رساندن استعدادهاست و از آن جا که منصب امامت پس از موفقیت ابراهیم(ع) در آزمونها; یعنى، پس از رشد یافتن و به فعلیت رسیدن استعدادهایش به او عطا شد، مىتوان به برداشت فوق دست یافت.

۱۳ - لزوم آزمون و احراز شایستگى افراد، قبل از انتخاب آنان براى مدیریت و رهبرى جامعه (و إذ ابتلى إبرهیم ربه بکلمت فاتمهن قال إنى جاعلک للناس إماماً)

۱۴ - ابراهیم(ع)، از خداوند خواست تا از دودمانش نیز کسانى را به مقام امامت نایل سازد. (و من ذرّیتى)

۱۵ - علاقه ابراهیم(ع) به ذریه خود و تمناى او براى رسیدن آنان به مقامات معنوى (و من ذرّیتى)

۱۶ - تمناى آدمى بر نایل شدن فرزندانش به مقامات معنوى، تمنایى شایسته و نیکوست. (و من ذرّیتى)

۱۷ - پیراسته بودن از ظلم و ستمکارى، از شرایط دستیابى به مقام امامت و پیشوایى مردم (قال لاینال عهدى الظلمین)

۱۸ - ستمکاران، شایسته و سزاوار امامت و رهبرى نیستند. (لاینال عهدى الظلمین)

۱۹ - ابراهیم(ع)، از هرگونه ستمکارى مبرا و منزه بود. (إنى جاعلک للناس إماماً ... قال لاینال عهدى الظلمین)

۲۰ - ذریه ابراهیم در صورتى که از ظلم و ستم مبرا باشند، به مقام امامت خواهند رسید. (و من ذریّتى قال لاینال عهدى الظلمین)

۲۱ - همه فرزندان ابراهیم(ع)، مبرا از ظلم و ستم نیستند. (و من ذریتى قال لاینال عهدى الظلمین)

۲۲ - ایمان و عدالت، از شرایط احراز مقام امامت و رهبرى است. (لاینال عهدى الظلمین)

۲۳ - آزمون ابراهیم (ع) با تکالیفى دشوار، و پیروزى او در این آزمون، خاطره‌اى شایسته و بایسته به یادداشتن (یبنىإسرءیل اذکروا ... إذ ابتلى إبرهیم ربه ... قال لاینال عهدى الظلمین)

۲۴ - عصمت از گناه شرط امامت است. (قال لاینال عهدى الظلمین)

روایات و احادیث

۲۵ - زید شحام مىگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مىفرمود: «ان اللّه تبارک و تعالى اتخذ ابراهیم عبداً قبل ان یتخذه نبیاً و ان اللّه اتخذه نبیاً قبل ان یتخذه رسولا و ان اللّه یتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و ان اللّه اتخذه خلیلا قبل ان یجعله اماماً فلما جمع له الاشیاء قال: «إنى جاعلک للناس إماماً» قال: فمن عظمها فى عین ابراهیم «قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین» قال: لایکون السفیه امام التقى; [۱] خداوند تبارک و تعالى ابراهیم(ع) را عبد خود قرار داد قبل از اینکه نبى قرار دهد، و او را نبى قرار داد قبل از اینکه او را رسول قرار دهد، و او را رسول قرار داد قبل از اینکه او را خلیل قرار دهد، و خداوند او را خلیل قرار داد قبل از اینکه او را امام قرار دهد. پس آن گاه که این مقامات (عبودیت، نبوت، رسالت و خلّت) در او جمع شد، فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار مىدهم» امام صادق(ع) فرمودند: سپس این مقام در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد و گفت: آیا از دودمان من نیز امام خواهند شد؟ خداوند فرمود: عهد (امامت) من به ستمگران نمىرسد; یعنى، انسان سفیه و نادان پیشواى انسان پرهیزگار نمىشود».

۲۶ - «قال ابوعبداللّه(ع): فى قوله تعالى: ...«لاینال عهدى الظالمین» من عبد صنماً او وثناً لایکون إماماً ...;[۲] از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند تعالى که مىفرماید: ... «لاینال عهدى الظالمین» روایت شده: کسى که بت پرستیده باشد نمىتواند امام شود ...».

۲۷ - امام رضا(ع) [در ضمن حدیثى ]فرمودند: ... «قال اللّه تبارک و تعالى «لاینال عهدى الظالمین» فابطلت هذه الایة إمامة کل ظالم إلى یوم القیامة و صارت فى الصفوة ...;[۳] خداوند مىفرماید: «لاینال عهدى الظالمین» و این آیه امامت هر ستمگرى را تا قیامت مردود دانسته و امامت را در [انسانهاى ] پاک و برگزیده قرار داد ...».

۲۸ - «هشام بن الحکم عن ابى عبداللّه فى قول اللّه عز و جل: «إنى جاعلک للناس إماماً» قال: فقال: لو علم اللّه ان اسماً أفضل منه لسمانا به;[۴] هشام بن حکم از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند عز و جل فرموده «إنى جاعلک للناس إماماً» روایت کرده، اگر خداوند بهتر و مناسبتر از لغت «امام» کلمه‌اى را مىیافت هر آینه ما (ائمه) را به آن اسم، نام مىنهاد».

۲۹ - از على (ع) روایت شده که از رسول خدا(ص) شنیدم که مىفرمود: «ان جبرئیل أتى إلىّ بسبع کلمات، و هى التى قال اللّه تعالى: «و إذ ابتلى إبراهیم ربه بکلمات فأتمهن» ... و هى ... یا اللّه یا رحمان یا رب یا ذالجلال و الاکرام یا نور السماوات و الأرض یا قریب یا مجیب ...;[۵] جبرئیل هفت کلمه نزد من آورد و این همان کلماتى بود که خداوند درباره ابراهیم(ع) فرموده (و إذ ابتلى إبراهیم ربه کلمات فأتمهن) ... و آن کلمات ... عبارت بود از: یا اللّه، یا رحمان، یا رب، یا ذالجلال و الاکرام، یا نور السماوات و الأرض، یا قریب، یا مجیب ...».

موضوعات مرتبط

  • آرزو: آرزوى پسندیده ۱۶
  • ائمه(ع): امامت ائمه(ع) ۲۸; مقامات ائمه(ع) ۲۸
  • ابراهیم(ع): آثار موفقیت ابراهیم(ع) ۶; ابتلاى ابراهیم(ع) ۱، ۲۳; ابراهیم(ع) و ظلم ۱۹; اقتدا به ابراهیم(ع) ۱۰; الگوگیرى از ابراهیم(ع) ۱۰; امامت ابراهیم(ع) ۵، ۶، ۷، ۹، ۲۵; امامت نسل ابراهیم(ع) ۱۴، ۲۰; امتحان ابراهیم(ع) ۱، ۴، ۶; تکالیف شاق ابراهیم(ع) ۱; تنزیه ابراهیم(ع) ۱۹; خواسته‌هاى ابراهیم(ع) ۱۵; دعاى ابراهیم(ع) ۱۴; رشد ابراهیم(ع) ۲; علایق ابراهیم(ع) ۱۵; فضایل ابراهیم(ع) ۴، ۶، ۱۹; فلسفه امتحان ابراهیم(ع) ۲; قصه ابراهیم(ع) ۱، ۴، ۶; کلمات امتحان ابراهیم(ع) ۲۹; مربى ابراهیم(ع) ۳; مقامات ابراهیم(ع) ۵، ۶، ۷، ۹; موفقیت ابراهیم(ع) ۴، ۲۳; نبوت ابراهیم(ع) ۷; نسل ابراهیم(ع) ۱۵، ۲۱
  • امامت: امامت وظلم ۱۷، ۱۸; اهمیّت مقام امامت ۱۲، ۱۷، ۱۸، ۲۴; درخواست امامت ۱۴; شرایط امامت ۱۲، ۱۷، ۱۸، ۲۰، ۲۲، ۲۴; عصمت در امامت ۲۴; مقام امامت ۵، ۶، ۸، ۱۱; منشأ امامت ۱۱
  • امتحان: ابزار امتحان ۱; امتحان با تکلیف ۱; فلسفه امتحان ۲
  • انسان: رهبران انسان ها ۹; مسؤولیت انسان ها ۱۰
  • ایمان: اهمیّت ایمان ۲۲
  • جامعه: امتحان رهبران جامعه ۱۳; اهمیّت رهبرى جامعه ۱۳; شرایط رهبرى جامعه ۱۳
  • خدا: امتحانهاى خدا ۱; ربوبیت خدا ۳; عطایاى خدا ۱۱; عهد خدا ۱۱
  • ذکر: ذکر امتحان ابراهیم (ع) ۲۳; ذکر تاریخ ۲۳
  • رشد: عوامل رشد ۲
  • رهبران: رهبران بت پرست ۲۶
  • رهبرى: اهمیّت رهبرى ۱۷، ۱۸; ایمان رهبرى ۲۲; رهبرى وظلم ۱۷، ۱۸; شرایط رهبرى ۱۷، ۱۸، ۲۲، ۲۵، ۲۶، ۲۷; عدالت رهبرى ۲۲
  • ظالمان: رهبرى ظالمان ۲۷
  • عدالت: اهمیّت عدالت ۲۲
  • عصمت: عصمت از گناه ۲۴
  • متقین: رهبرى متقین ۲۵
  • محمّد(ص): کلمات القا شده به محمّد(ص) ۲۹; نزول جبرئیل بر محمّد(ص) ۲۹
  • مدیریت: شرایط مدیریت ۱۳
  • مقامات معنوى: درخواست مقامات معنوى ۱۶
  • نبوت: مقام نبوت ۸

منابع

  1. کافى، ج ۱، ص ۱۷۵، ح ۲; نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۲۱- ، ح ۳۴۲.
  2. کافى، ج ۱، ص ۱۷۵، ح ۱; نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۲۱- ، ح ۳۴۱.
  3. کمال الدین صدوق، ج ۲، ص ۶۷۶، ح ۳۱، باب ۵۸; نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۲۱، ح ۳۴۰.
  4. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۵۸، ح ۹۰; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۵۰، ح ۸.
  5. بحارالأنوار، ج ۹۴، ص ۵۲، ح ۴۲.