گسترشکپی متن آیه
|
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَکُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لاَ نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَکُنَ خَيْراً مِنْهُنَ وَ لاَ تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
|
ترجمه
ای کسانی که ایمان آوردهاید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید؛ و آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند!
|اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نبايد قومى قوم ديگر را استهزا كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نه زنانى زنان [ديگر] را، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و عيب يكديگر را به رخ نكشيد و همديگر را به لقبهاى زشت مخوانيد كه بدنامى است نام كفر و فسوق پس ا
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، نبايد قومى قوم ديگر را ريشخند كند، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نبايد زنانى زنان [ديگر] را [ريشخند كنند ]، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و از يكديگر عيب مگيريد، و به همديگر لقبهاى زشت مدهيد؛ چه ناپسنديده است نام زشت پس از ايمان. و هر كه توبه نكرد آنان خود ستمكارند.
ای اهل ایمان، مؤمنان هرگز نباید قومی قوم دیگر را مسخره و استهزا کنند، شاید آن قوم که مسخره میکنند از خود آنان بهتر باشند. و نیز بین زنان با ایمان قومی دیگری را سخریّه نکنند که بسا آن قوم از خود آن زنان بهتر باشند، و هرگز عیبجویی (از همدینان) خود مکنید و به نام و لقبهای زشت یکدیگر را مخوانید که پس از ایمان به خدا نام فسق (بر مؤمن نهادن) بسیار زشت است و هر که توبه نکند چنین کسان بسیار ظالم و ستمکارند.
ای اهل ایمان! نباید گروهی گروه دیگر را مسخره کنند، شاید مسخره شده ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، ونباید زنانی زنان دیگر را [مسخره کنند] شاید مسخره شده ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و از یکدیگر عیب جویی نکنید و با لقب های زشت و ناپسند یکدیگر را صدا نزنید؛ بد نشانه و علامتی است اینکه انسانی را پس از ایمان آوردنش به لقب زشت علامت گذاری کنند. و کسانی که [از این امور ناهنجار و زشت] توبه نکنند، خود ستمکارند.
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، مباد كه گروهى از مردان گروه ديگر را مسخره كند، شايد آن مسخرهشدگان بهتر از آنها باشند. و مباد كه گروهى از زنان گروه ديگر را مسخره كند، شايد آن مسخرهشدگان بهتر از آنها باشند. و از هم عيبجويى مكنيد و يكديگر را به القاب زشت مخوانيد. بد است عنوان فسق پس از ايمانآوردن. و كسانى كه توبه نمىكنند خود ستمكارانند.
ای مؤمنان نباید که قومی، قوم دیگر را به ریشخند بگیرد، چه بسا اینان از آنان بهتر باشند، و نیز نباید زنانی زنان دیگر را [ریشخند کنند] چه بسا اینان از آنان بهتر باشند، و در میان خویش عیبجویی مکنید، و یکدیگر را به لقبهای بد مخوانید پس از ایمان، پرداختن به فسق، بد رسمی است، و هر کس [از این کار] بازنگردد، اینانند که ستمگرانند
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، گروهى [از مردان] گروه ديگر را مسخره نكنند، شايد آنان- كه مسخره شدهاند- از اينان- كه مسخره كردهاند- بهتر باشند و نه زنانى زنان ديگر را، شايد آنان از اينان بهتر باشند. و از خودتان- از يكديگر- عيبجويى مكنيد و يكديگر را به لقبها [ى بد و ناخوش] مخوانيد. بد نامى است نامكردن [مردم] به بدكردارى پس از ايمان آوردن [آنها]. و هر كه توبه نكرد پس اينانند ستمكاران.
ای کسانی که ایمان آوردهاید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگری را استهزاء کنند، شاید آنان بهتر از اینان باشند، و نباید زنانی زنان دیگری را استهزاء کنند، زیرا چهبسا آنان از اینان خوبتر باشند، و همدیگر را طعنه نزنید و مورد عیبجوئی قرار ندهید، و یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند مخوانید و منامید. (برای مسلمان) چه بد است، بعد از ایمان آوردن، سخنان ناگوار و گناهآلود (دالّ بر تمسخر، و طعنه زدن و عیبجوئی کردن، و به القاب بد خواندن) گفتن و بر زبان راندن! کسانی که (از چنین اعمالی و اقوالی) دست برندارند و توبه نکنند، ایشان ستمگرند (و با سخنان نیشدار، و با خردهگیریها، و ملقّب گرداندن مردم به القاب زشت و توهینآمیز، به دیگران ظلم میکنند).
هان ای کسانی که ایمان آوردید! نباید گروهی (از مردان) گروه دیگر را مسخره کنند؛ شاید آنها از اینها بهتر باشند. و نه زنانی، زنانی (دیگر) را (مسخره کنند) شاید آنان از اینان بهتر باشند. و از خودهاتان عیبجویی مکنید و به همدیگر لقبهای زشت ندهید؛ چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان. پس هر کس توبه نکند آنان خودشان ستمکارانند.
ای آنان که ایمان آوردید مسخره نکنند گروهی از گروهی شاید باشند بهتر از ایشان و نه زنانی از زنانی شاید باشند بهتر از ایشان و نکوهش نکنید خویشتن را و سرزنش نکنید همدیگر را به لقبها بد نامی است سرکشی پس از ایمان و آنکه توبه نکرد پس آنانند ستمگران
O you who believe! No people shall ridicule other people, for they may be better than they. Nor shall any women ridicule other women, for they may be better than they. Nor shall you slander one another, nor shall you insult one another with names. Evil is the return to wickedness after having attained faith. Whoever does not repent—these are the wrongdoers.
معنی کلمات و عبارات
«لا یَسْخَرْ»: مسخره نکند. مورد استهزاء قرار ندهد. «لا تَلْمِزُوا»: طعنه نزنید. عیبجوئی نکنید (نگا: توبه / و ). «لا تَنَابَزُوا»: ملقب به القاب قبیح و ناپسند مکنید. ذکر (القاب) بعد از چنین فعلی، برای تأکید است؛ همان گونه که واژه (جَناحَیْهِ) در (انعام / ) چنین است. «الاِسْمُ»: نام. یاد کردن (نگا: قاسمی). صفت (نگا: المصحف المیسر). «الْفُسُوقُ»: (نگا: بقره / و حجرات / . «بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الإِیمَانِ»: چه بد است کسی را فاسق یا کافر نامید و او مؤمن باشد. برای مسلمانان چه بد است، بعد از ایمان آوردن، از یکدیگر به بدی یاد کنند، و بجای ذکر خیر، ذکر شر کنند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
این آیه درباره صفیه دختر حى بن اخطب زوجه رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردیده زیرا عائشه و حفصه او را اذیت مى کردند و شماتت مینمودند و به او دختر یهودى خطاب مى کردند. صفیه شکایت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله برد. پیامبر فرمود: چرا به آنها جواب نمیدهى، صفیه گفت: به آنها چسان جواب بگویم. فرمود: هر وقت به تو دختر یهودى خطاب نمودند.
به آنها در جواب بگو که پدرم هارون نبىّ اللَّه است و عموى من موسى کلیم اللّه است و شوهر من محمد رسول الله است. بنابراین بچه علت مرا شماتت مى کنید. وقتى صفیه این جواب را به آنها گفت، اظهار داشتند این جواب از گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله است سپس این آیه نازل گردید.[۱]
ابن عباس گوید: این آیه درباره ثابت بن قیس بن شماس آمد زیرا ثابت را عادت چنین بود که هر وقت به مسجد مى آمد به خاطر سنگینى و کرى گوش خود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مى نشست تا کلمات و گفتار پیامبر را به علت کرى گوش خود بشنود. روزى هنگامى که به مسجد آمد چون دیر رسیده بود جاى او را در نزدیکى رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفته بودند لذا پاى خود را روى گردن مردم مى گذاشت و با گفتن، تفسّحوا، تفسّحوا (یعنى راه را باز کنید) راه را براى خود باز میکرد تا این که جائى در نزد مردى براى خویش مى یابد.
آن مرد با مهربانى به ثابت گفت که بنشیند زیرا جاى او مکان خوبى است ثابت چون کر بود. از این حرف برآشفت و خشم گرفت و به مرد مزبور با خشونت گفت: تو پسر آن زن نیستى؟ و او را به مادرش خواند و منظور وى توهین به آن مرد بود مخصوصاً که مادر آن مرد در زمان جاهلیت از فواحش محسوب مى گشت. در این جا آن مرد از زیادى شرم و حیا سر خود را به زیر افکند سپس این آیه نازل گردید.[۲]
ابوجبیر بن ضحاک گوید که مردم در آن وقت داراى دو اسم یا سه اسم مى بودند. وقتى آنها را به یکى از آن اسم ها خواندند یا صدا میزدند. بدشان مى آمد لذا این قسمت از آیه «وَلا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» نازل گردید.[۳]
و نیز گویند: لقب از اسمائى بود که در جاهلیت مرسوم بوده و اگر کسى را به لقب او میخواندند، خوش آیند او نمى گردید و بدش مى آمد لذا این آیه نازل گردید و نیز انس گوید این قسمت از آیه «وَلا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» درباره عائشه و حفصه زنان پیامبر نازل شد زیرا آنان امسلمه یکى دیگر از زوجات رسول خدا صلی الله علیه و آله را به باد مسخره و استهزاء گرفته بودند.[۴]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «11»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! مبادا گروهى (از شما) گروهى ديگر را مسخره كند، چه بسا كه مسخرهشدگان بهتر از مسخرهكنندگان باشند و زنان نيز، زنان ديگر را مسخره نكنند، شايد كه آنان بهتر از اينان باشند و در ميان خودتان عيبجويى نكنيد و يكديگر را با لقبهاى بد نخوانيد.
(زيرا) فسق (و بدنام بودن) پس از ايمان، بد رسمى است، (و سزاوار شما نيست.) و هركس (از اين اعمال) توبه نكند، پس آنان همان ستمگرانند.
نکته ها
«لمز» عيبجويى در روبرو و «همز» عيبجويى در پشت سر است «1» و «تنابز» نام بردن و صدازدن ديگران با لقب بد است. «2»
در آيهى قبل، مسئلهى برادرى ميان مؤمنان مطرح شد و در اين آيه امورى مطرح مىشود
«1». كتاب العين.
«2». لسان العرب.
جلد 9 - صفحه 185
كه برادرى را از بين مىبرد. همچنين در آيات قبل سخن از صلح و اصلاح بود، در اين آيه به بعضى عوامل و ريشههاى فتنه و درگيرى كه مسخره كردن، تحقير كردن و بدنام بردن است اشاره مىكند.
آرى، يكى از بركات عمل به دستورات اسلام، سالمسازى محيط و جلوگيرى از درگيرىهاى اجتماعى است.
شايد بتوان گفت كه عنوان تمسخر و تحقير كه در اين آيه مطرح شده، از باب نمونه است و هر سخن يا حركتى كه اخوّت و برادرى اسلامى را خدشهدار كند، ممنوع است.
با آنكه زنان در واژه «قوم» داخل بودند، امّا ذكر آنان به صورت جداگانه، بيانگر خطر بيشتر تمسخر و تحقير در ميان آنان است.
تمسخر و استهزاى ديگران
استهزا و مسخره كردن، در ظاهر يك گناه، ولى در باطن چند گناه است؛ گناهانى مانند:
تحقير، خوار كردن، كشف عيوب، اختلاف افكنى، غيبت، كينه، فتنه، تحريك، انتقام و طعنه به ديگران در آن نهفته است.
ريشههاى تمسخر
1. گاهى مسخره كردن برخاسته از ثروت است كه قرآن مىفرمايد: «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ، الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» «1» واى بر كسى كه به خاطر ثروتى كه اندوخته است، در پيش رو يا پشتسر، از ديگران عيبجويى مىكند.
2. گاهى ريشهى استهزا، علم و مدرك تحصيلى است كه قرآن درباره اين گروه مىفرمايد:
«فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» «2» آنان به علمى كه دارند شادند و كيفر آنچه را مسخره مىكردند، ايشان را فرا گرفت.
3. گاهى ريشهى مسخره، توانايى جسمى است. كفّار مىگفتند: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» «3» كيست كه قدرت و توانايى او از ما بيشتر باشد؟
«1». همزه، 1- 2.
«2». غافر، 83.
«3». فصّلت، 15.
جلد 9 - صفحه 186
4. گاهى انگيزهى مسخره كردن ديگران، عناوين و القاب دهان پر كن اجتماعى است. كفّار فقرايى را كه همراه انبيا بودند تحقير مىكردند و مىگفتند: «ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا» «1» ما پيروان تو را جز افراد اراذل نمىبينيم.
5. گاهى به بهانه تفريح و سرگرمى، ديگران به تمسخر گرفته مىشوند.
6. گاهى طمع به مال و مقام، سبب انتقاد همراه با تمسخر از ديگران مىشود. گروهى، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دربارهى زكات عيبجويى مىكردند، قرآن مىفرمايد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ» «2» ريشهى اين انتقاد طمع است، اگر از همان زكات به خود آنان بدهى راضى مىشوند، ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عيبجويى مىنمايند.
7. گاهى ريشهى مسخره، جهل و نادانى است. هنگامى كه حضرت موسى براى حل اختلاف و درگيرى دستور كشتن گاو را داد، بنىاسرائيل گفتند: آيا ما را مسخره مىكنى؟ موسى عليه السلام گفت: «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ» «3» به خدا پناه مىبرم كه از جاهلان باشم. يعنى مسخره برخاسته از جهل و نادانى است و من جاهل نيستم.
8. گاهى سرچشمه تمسخر، رياكارى و بهانهگيرى و شخصيتشكنى است. «يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» «4»
يكى از كارهاى مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از بعثت تغيير نام افراد و مناطقى بود كه داراى نام زشت بودند. «5» زيرا نام بد، وسيلهاى براى تمسخر و تحقير است.
عقيل، برادر حضرت على عليه السلام بر معاويه وارد شد، معاويه براى تحقير او گفت: درود بر كسى كه عمويش ابولهب، لعنت شدهى خداوند است و خواند: «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ» عقيل فورى پاسخ داد: درود بر كسى كه عمّهى او چنين است و خواند: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (زن ابولهب، دختر عمّهى معاويه بود.) «6»
«1». هود، 27.
«2». توبه، 58.
«3». بقره، 67.
«4». توبه، 79.
«5». اسد الغابة، ج 3، ص 76 و ج 4، ص 362.
«6». بحار، ج 42، ص 112؛ الغارات، ج 2، ص 380.
جلد 9 - صفحه 187
پیام ها
1- ايمان، با مسخرهكردن بندگان خدا سازگار نيست. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ»
2- كسى كه مردم را از توهين به ديگران باز مىدارد نبايد در شيوهى سخنش توهين باشد. «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» (نفرمود: «لا تسخروا» يعنى شما كه مسخرهكننده هستيد.)
3- مسخره، كليد فتنه، كينه و دشمنى است. لا يَسْخَرْ قَوْمٌ ... (بعد از بيان برادرى و صلح و آشتى در آيات قبل، از مسخره كردن نهى شده است)
4- در شيوهى تبليغ، آنجا كه مسئلهاى مهم است يا مخاطبان متنوّع هستند، بايد مطالب تكرار شود. قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ ... وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ
5- ريشهى مسخره كردن، احساس خودبرتربينى است كه قرآن اين ريشه را مىخشكاند و مىفرمايد: نبايد خود را بهتر از ديگران بدانيد، شايد او بهتر از شما باشد. «عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً»
6- ما از باطن و سرانجام مردم آگاه نيستيم، پس نبايد ظاهربين، سطحىنگر وامروزبين باشيم. عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً ...
7- عيبجويى از مردم، در حقيقت عيبجويى از خود است. «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ»
8- نقل عيب ديگران، عامل كشف عيوب خود است. «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ»
9- بد صدا زدن، يك طرفه باقى نمىماند، دير يا زود مسئله به دو طرف كشيده مىشود. «لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» ( «تَنابَزُوا» براى كار طرفينى است)
10- مسخره كردن و بدنام بردن، گناه است و توبه لازم دارد. «وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (البتّه توبه تنها به زبان نيست، بلكه توبهى تحقير كردن، تكريم نمودن است.)
11- مسخره، تجاوز به حريم افراد است و اگر مسخره كننده توبه نكند، ظالم
جلد 9 - صفحه 188
است. «فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «11»
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اى كسانى كه ايمان آورديد به خدا و رسول، لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ: بايد سخريه و استهزا نكند و استخفاف ننمايد گروهى از شما از گروهى ديگر، عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ: شايد كه باشند آن استهزا شدگان بهتر از استهزا كنندگان از حيث رفعت درجه و مزيت رتبه نزد خداى تعالى، زيرا اكثر مردمان اطلاع ندارند مگر بر ظواهر احوال و از بواطن بىخبرند. حق تعالى نهى فرمايد كه اى مؤمنان استخفاف منمائيد گروهى را كه در ايمان با شما
جلد 12 - صفحه 189
شريكند، شايد اين گروه كه در ظاهر حال حقير و فقيرند نزد خداوند سبحان از شما بهتر باشند از اغنيائى كه حسن الحال و مرفه البالند.
انس بن مالك روايت كند: روزى ام سلمه رضى اللّه عنها ازار سفيدى در ميان بسته، بر دو گوشه آن از پس پشت فرو گذاشته، به زمين مىكشيد. عايشه زبان به سخريه گشوده، به حفصه گفت: آن گوشه ازار «ام سلمه» گوئيا زبان سگ است كه از دهن بيرون نمايد «1»؛ حق تعالى فرمود: وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ: و بايد كه سخريه نكنند زنان از زنان ديگر، عَسى أَنْ يَكُنَ: شايد كه باشند زنان سخريه شدگان، خَيْراً مِنْهُنَ: بهتر از زنان سخريه كنندگان. بنا بقولى اين كلام در حق زنانى نازل شد كه ام سلمه را به كوتاهى قامت سخريه و سرزنش نمودند.
تفسير برهان: اين آيه نازل شد در حق صفيه دختر حى بن اخطب زوجه حضرت، وقتى كه عايشه و حفصه او را شماتت نمودند كه يا يهوديه بنت اليهوديه، شكايت خدمت حضرت نمود، حضرت فرمود: چرا جواب ندادى؟
گفت: به چه جواب دهم؟ فرمود: بگو پدر من هارون پيغمبر خدا، و عمّ من موسى كليم اللّه، و شوهر من محمد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، كدام يك را نسبت به من انكار كنيد. پس گفتند اين را تعليم نموده تو را رسول خدا «2».
وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ: و بايد كه طعن نزنيد و عيب نكنيد نفسهاى خود را، يعنى اهل ملت خود را، زيرا مؤمنان به منزله يك نفساند پس هر كه ديگرى را عيب كند گوئيا كه خود را عيب نموده، و اگر غير ملت باشد طعن و عيب او جايز است؛ و لذا فقهاى ما تجويز لعن و طعن كردهاند بر جميع كفار و منافقين لعنة اللّه عليهم اجمعين.
وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ: و بايد به بدى نخوانيد يكديگر را به لقبها، يعنى لقبهاى زشت يكديگر مخوانيد چنانكه يهود و نصارى كه مسلمان شدهاند ايشان را گوئيد: يا يهودى يا نصرانى. يا مؤمنان را گوئيد، يا منافق. بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ:
«1» مجمع البيان طبرسى، ج 5 ص 135.
«2» تفسير برهان ج 4 ص 208.
جلد 12 - صفحه 190
بد نامى است آنچه متضمن فسوق است، يعنى شخص را ملقب به ترسا و جهود ساختن، بَعْدَ الْإِيمانِ: بعد از ايمان آوردن او. يا بد چيزى است اكتساب اسم فسوق به اغتياب اهل ايمان و طعن ايشان، پس بايد كسى را بعد از ايمان كافر نخوانند، و همچنين مسيىء تائب را فاسق نگويند. وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ: و هر كه توبه نكند از امور منهيه و از آن پشيمان نشود، فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ: پس آن گروه ايشانند ستمكاران به جهت وضع عصيان در موضع طاعت رحمان و تعريض نفس به انواع عقوبت و عذاب.
تنبيه: لقب عبارت است از اسمى غير از آن اسم كه ناميده شده شخص به آن، بنابراين آيه نهى است از آنكه به بدى نام نبرند مؤمنين را از قبيل: يا يهودى يا نصرانى به اعتبار قبل از اسلام، و يا فاسق نسبت به تائب به اعتبار قبل از توبه.
در كتاب اختصاص- شيخ مفيد رضوان اللّه عليه فرمايد: خدمت حضرت صادق عليه السّلام، جارى شد ذكر سلمان و جعفر طيار در حالتى كه حضرت تكيه نموده بود، پس بعضى تفضيل دادند جعفر را بر سلمان، و در آن مجلس ابو بصير بود. بعضى گفتند: سلمان مجوسى بود مسلمان شد، پس حضرت صادق راست شد به حالت غضبناك: و قال يا ابا بصير جعله اللّه علو يا بعد ان كان مجوسيا و قرشيا بعد ان كان فارسيا فصلوات اللّه على سلمان و ان لجعفر (ع) شانا يطير مع الملئكة فى الجنة «1». فرمود: اى ابا بصير، خدا قرار داد سلمان را از طايفه علوى بعد از آنكه محسوب بود در زمره مجوسى، اگرچه به مذهب آنها در واقع نبود. و قرار داد او را از طايفه قرشى بعد از آنكه فارسى بود، پس صلوات خدا باد بر سلمان. و بدرستى كه حضرت جعفر شأنى دارد كه طيران نمايد با ملائكه در بهشت.
و نيز رجال كشى- روايت نموده: ذكر شد سلمان فارسى نزد حضرت باقر عليه السّلام، پس حضرت فرمود: مه لا تقولوا سلمان الفارسى و لكن قولوا سلمان
«1» الاختصاص (چ جامعه مدرسين- قم) ص 341.
جلد 12 - صفحه 191
المحمدى ذلك منا اهل البيت «1». ساكت شويد، نگوئيد سلمان فارسى، و لكن بگوئيد سلمان محمدى، اين به جهت آنست كه از ما اهل بيت مىباشد.
«شأن نزول» «2»: سلمان (رضوان اللّه عليه) در بعض اسفار به فرموده حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله در خدمت دو نفر از اكابر صحابه قيام مىنمود، شبى او را براى طعام به خدمت حضرت فرستادند، سلمان را حواله «اسامه» خازن را حله نمود، نزد او چيزى نبود، سلمان برگشت، واقعه را به آن دو نفر گفت، ايشان گفتند: اسامه بخل ورزيده و به سلمان هم گفتند اگر ما او را به سر چاه آب فرستيم خشك شود، در صدد تجسس اسامه برآمد. بعد خدمت حضرت كه آمدند فرمود: چيست اين سرخى گوشت كه ميان دندانهاى شماست؟ گفتند: يا رسول اللّه ما گوشت نخوردهايم. حضرت فرمود: گوشت خوردنى نمىگويم، غرض من گوشت آدمى است، چه امروز گوشت سلمان و اسامه مىخورديد و من اثر آن را بر لب شما مشاهده كنم آيه شريفه نازل شد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «11» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ «12» يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «13» قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «14»
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد نبايد استهزاء كنند گروهى گروهى را شايد باشند بهتر از آنان و نه زنانى زنانى را شايد باشند بهتر از آنها و عيب مكنيد خودهاتان را و مخوانيد يكديگر را بنامهاى بد بد اسمى است نام تمرّد و نافرمانى بعد از ايمان و هر كه توبه و بازگشت نكند پس آن گروه آنها ستمكارانند
اى كسانى كه ايمان آورديد اجتناب كنيد بسيارى از گمان را همانا بعضى از گمان گناه است و تجسّس و تفتيش مكنيد و نبايد غيبت كنند بعضى از شما بعضى را آيا دوست دارد يكى از شما كه بخورد گوشت برادرش را با آنكه مرده است پس ناخوش داريد آن را و بترسيد از خدا همانا خدا توبه پذير مهربانست
ايمردمان همانا ما آفريديم شما را از مرد و زنى و گردانديمتان شعبهها و قبيلهها تا بشناسيد يكديگر را همانا گرامىترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است همانا خدا داناى آگاه است
گفتند باديه نشينان كه ايمان آورديم بگو ايمان نياورديد ولى بگوئيد كه اسلام آورديم و هنوز داخل نشده ايمان در دلهاى شما و اگر اطاعت كنيد خدا و پيغمبرش را كم نميكند از كارهاى شما چيزى را همانا خدا آمرزنده مهربانست.
تفسير
گفتهاند عايشه و حفصه استهزاء نمودند ام سلمه را بكوتاهى قدّ يا كشيده شدن لباسش بروى زمين و اين آيه نازل شد و قمّى ره فرموده نازل شد در باره صفيّه دختر حىّ بن اخطب كه از زوجات پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بود براى آنكه عايشه و حفصه اذيّت مينمودند و شماتت ميكردند او را و ميگفتند اى دختر يهودى پس شكايت كرد از اين امر نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و او فرمود آيا جواب آن دو را ندادى عرض كرد چه جواب بدهم فرمود بگو پدرم هارون نبى اللّه و عمويم موسى كليم اللّه
جلد 5 صفحه 43
و شوهرم محمد رسول اللّه است پس چه كس از من را بد ميدانيد پس او اين جواب را بآن دو گفت و آنها گفتند اين جوابرا پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بتو ياد داده و خداوند اين آيه را نازل فرمود كه دلالت دارد بر آنكه گروه مردان از اهل ايمان چون قوم گفتهاند بر زنان اطلاق نميشود نبايد گروه ديگرى را استهزا نمايند و زنان اهل ايمان هم نبايد امثال خودشان را سخريّه كنند چون بسا باشد سخريّه شدگان بكمالات معنوى آراستهتر و نزد خدا مقرّبتر باشند از سخريّه كنندگان و بعد از بروز كمالات و ظهور درجات آنها منفعل و پشيمان گردند و نيز نبايد اهل ايمان چه مرد باشند چه زن تعيير و سرزنش و عيبگيرى كنند از خودشان يعنى از يكديگر چون اهل ايمان مانند يك نفسند و نبايد يكديگر را بألقاب و عناوين بد بخوانند چون اسم و شهرت بتمرّد و كفر و بدى بعد از ايمان براى مؤمن و مؤمنه بد است و اگر كسى مرتكب اين عمل شود بايد توبه نمايد و الا خداوند او را در زمره ستمكاران محسوب خواهد فرمود و انتقام مظلوم را در دنيا و آخرت از ظالم خواهد كشيد چون چنين شخصى بر خود و خلق ستم نموده است و مشعر است بآنكه كسيكه از گناه خود توبه نمود نميشود او را فعلا بگناه سابق معرّفى كرد مثلا كسيكه يهودى بوده و مسلمان شده نبايد او را يهودى خواند يا كسيرا كه فاسق بوده و توبه نموده فاسق خطاب كرد چنانچه نهى سابق دلالت بر اين معنى مينمود و شأن نزول حكايت ميكرد و ظهور عنوان در اتّصاف معنون بآن در حين توصيف شاهد مدّعى است و بعدا خداوند سه دستور اخلاقى بزرگ داده اوّل آنكه اهل ايمان اجتناب نمايند از گمان بد بردن بيكديگر كه اين نوع گمان في نفسه زياد بلكه از گمان خوب بيشتر تحقق پيدا ميكند چون طبع بشر بشرّ مأنوستر است از خير و اين خلق مفاسد بسيارى دارد كه در علم اخلاق ذكر شده و در بعضى از موارد كه منجرّ بانجام عمل ناشايستهئى شود گناهى است كه موجب عقوبت ميشود و آنرا اثم ميخوانند والا گناه اخلاقى است كه مذموم است و بنظر حقير حساب دارد ولى عقاب ندارد دوّم آنكه تجسّس و تفتيش نكنند از عيوب و نواقص يكديگر بلكه از كليّه امور يكديگر مگر بقدريكه لازم و مورد حاجت باشد چون ما مأمور معامله نمودن
جلد 5 صفحه 44
با خلق بظاهريم نه بباطن و بسا باشد كه صاحب اين خلق موجب زحمت خود و خلق شود و مردم هم نوعا از اين چنين كسى بدشان ميآيد چون هر كسى اسرارى دارد كه ميل ندارد كسى از آن مطّلع شود سوم آنكه غيبت نكنند از يكديگر يعنى در غياب برادر و خواهر دينى خود بدگوئى از او ننمايند چون اين عمل موجب كينه و عداوت و نفاق و شقاق و فتنه و فساد و آشوب بين اهل ايمان است و مفاسد بسيارى دارد كه قابل تعداد نيست لذا از معاصى كبيره شمرده شده و گناه بيشمار دارد و قدر متيقّن از حرمت آن آنستكه شخص در غياب مؤمن يا مؤمنه ظاهر الصّلاحى عيب يا عمل نامشروع مخفى او را ذكر كند كه اگر بشنود بدش بيايد و احتياط در اجتناب از مطلق بدگوئى از هر اهل ايمانى است در غياب او با كراهتش و تفاصيل آن در كتب فقهيّه ذكر شده و اينجا مجال تحقيق آن نيست موارد استثنا را هم بيان فرمودهاند و خداوند براى انزجار خلق از اين عمل بيان عجيبى فرموده كه تشبيه نموده كسيرا كه غيبت ميكند از برادر دينى خود بكسى كه گوشت برادر مرده خود را ميخورد در آنكه اين از شأن و مقام برادر خود ميكاهد چنانچه آن از جسم برادرش و در آنكه غائب مانند مرده است كه از ذكر خود خبر ندارد و قبيح است تعرّض به شخص بيخبر از خود و چنانچه خوردن گوشت برادر مرده موجب تنفّر طبع است و مردم از آن كراهت دارند بايد از غيبت هم كه موجب بباد دادن عرض برادر مؤمن است كراهت داشته باشند و گفتهاند تقدير كلام آنستكه اگر بشما بگويند گوشت برادر مرده خود را بخوريد پس مسلّم است كه كراهت داريد از آن غيبت هم مانند آنست بلكه بدتر چون آن مخالف طبع است و اين مخالف با عقل پس بايد از غيبت هم اجتناب داشته باشيد و استفهام براى تقرير و تثبيت اينمعنى است و لفظ احد براى تعميم و تأكيد آن و بايد از خدا بترسند بندگان و پيرامون معاصى نگردند خصوصا غيبت كه اشدّ از زنا است و تحفّظ از آن و از استماعش كه مانند آنست در گناه بسيار مشكل است و چون روايات در اين باب زياد است ما در هر يك از دستورات سهگانه بيكى دو حديث معتبر اكتفا ميكنيم در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود حمل
جلد 5 صفحه 45
كن كار برادر خود را بوجه بهترش تا يقين كنى برخلافش و گمان مبر بكلمهاى كه بيرون مىآيد از دهان برادرت بديرا با آنكه مىيابى تو براى آن در خوبى محملى را و نيز در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود پىجوئى از لغزشهاى اهل ايمان منمائيد چون كسيكه پىجوئى و عقبگيرى از لغزشهاى برادر خود كند خدا عقبگيرى ميكند از لغزشهاى او و كسى كه خدا عقبگيرى كند از لغزشهايش رسوا خواهد نمود او را اگر چه در درون خانه خود باشد و از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه ياد كند مرديرا در غيابش بوصفى كه در او باشد و مردم بشناسند او را بآن غيبت ننموده از او و كسيكه ياد كند او را در غيابش بوصفى كه در او باشد و مردم ندانند آنرا غيبت نموده است از او و كسيكه ياد كند او را بوصفى كه در او نباشد بهتان باو زده است و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه بپرهيزيد از غيبت كه آن اشدّ از زنا است مرد زنا ميكند و توبه مينمايد خدا او را ميآمرزد ولى كسيكه غيبت ميكند آمرزيده نميشود تا كسيكه غيبت او را نموده از او راضى شود و در خصال از امام صادق عليه السّلام هم مانند آن نقل شده است و در هر حال خداوند توبه پذير و مهربان است بهر وسيله باشد گناهان بندگان را ميآمرزد و در جوامع روايت نموده كه أبو بكر و عمر سلمان را فرستادند خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم تا براى آنها طعامى بياورد و آنحضرت او را فرستاد نزد اسامة بن زيد كه ما يحتاج پيغمبر در دست او بود و نگهدارى ميكرد و او گفت نزد من چيزى نيست پس سلمان برگشت و آنها گفتند اسامه بخل كرد و اگر سلمان را بفرستيم سر چاه پرآبى آبش فرو ميرود پس رفتند نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت فرمود چه ميشود كه امروز در دهان شما اثر گوشت را مشاهده ميكنم آنها گفتند يا رسول اللّه ما امروز گوشت نخورديم حضرت فرمود تفكّه نموديد بگوشت سلمان و اسامه پس اين آيه نازل شد و خداوند مردم را از يك مرد و زن كه آدم عليه السّلام و حوا باشد خلق فرموده و آنها را شعب و قبائلى قرار داده براى آنكه بنسب و حسب و قوم و قبيله خود معرّفى و شناخته شوند نه آنكه بآنها مفاخره و تكبّر نمايند و بايد بدانند كه گراميترين مردم نزد خدا كسانى هستند كه بزيور علم و تقوى آراسته و براى معرفت بخدا بيش از همه
جلد 5 صفحه 46
از معاصى پرهيز ميكنند و مراتب تقوى مكرّر ذكر شده است قمّى ره نقل فرموده كه مراد از شعوب عجم و مراد از قبائل عربند و در مجمع اين معنى را از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بأكثر مفسّرين نسبت داده كه مراد از شعوب قبائل بزرگ مانند مضر و ربيعه است و مراد از قبائل كمتر از شعوب است مانند بكر از ربيعه و تميم از مضر و حقير با وجود روايت معتبر اعتماد برأى مفسّرين نمينمايم و از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه روز قيامت خدا ميفرمايد من بشما امر نمودم پس ضايع نموديد عهد خودتان را با من و بالا برديد نسبهاتانرا منهم امروز خود را بالا ميبرم و ضايع ميكنم نسبهاى شما را همانا گراميترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است و در فقيه از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسيكه حق بگويد خواه بر نفع او باشد خواه بر ضرر او پرهيزكارترين مردم است و در اعتقادات از امام صادق عليه السّلام و در اكمال از امام رضا عليه السّلام پرهيزكارترين مردم نزد خدا بكسانيكه بيشتر از همه عمل بتقيّه مينمايند تفسير شده است و خداوند عالم بجميع احوال بندگان و خبير باسرار و ضمائر آنها است و گفتهاند جماعتى از بنى اسد در سال گرانى و تنگى بمدينه آمدند و اظهار شهادتين نمودند و به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرضه داشتند كه ما با احمال و اثقال و عيال و اولاد خدمت رسيديم و با شما جنگ نكرديم مانند بعضى از قبائل و مقصودشان گرفتن صدقه و منّت نهادن بود پس آيه اخيره نازل شد كه مفادش دستور الهى است به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه بآنها بفرمايد شما ايمان كه اعتقاد قلبى است و امتياز واقعى و شرف حقيقى بآنست نداريد و نبايد ادّعاء آنرا بنمائيد و بگوئيد ايمان آورديم ولى بايد بگوئيد اسلام آورديم يعنى جنگ نكرده تسليم شديم ماداميكه داخل نشده است ايمان در دلهاى شما و چون بطمع كمك مالى يا حفظ جان و مال قبول اسلام نموديد و بزبان اداء شهادتين كرديد و هنوز نور آن در باطن شما رسوخ ننموده اگر بعد از اين اطاعت كنيد خدا و پيغمبرش را بتمكين ايمان در قلب و اخلاص در نيّت و ترك نفاق و شقاق خدا از اجور اعمال شما چيزى كم نميكند و اگر تاكنون قصور و تقصيرى در آن براى شما روى داده باشد خدا آمرزنده و مهربان است خواهد گذشت در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده
جلد 5 صفحه 47
كه اسلام پيش از ايمان است و مبنى بر آنست توارث و تناكح و ايمان مبنى است بر آن ثواب و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه فرمود اسلام آشكارا است و ايمان در قلب است و اشاره بسينه مبارك خود فرمود و از بعضى روايات استفاده ميشود كه اسلام اعمّ و ايمان اخصّ است اگر مسلمان امام خود را بشناسد مؤمن است و الّا مسلمانى گمراه باشد و اگر معصيت نمايد از ايمان خارج ميشود ولى از اسلام خارج نميشود و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسخَر قَومٌ مِن قَومٍ عَسي أَن يَكُونُوا خَيراً مِنهُم وَ لا نِساءٌ مِن نِساءٍ عَسي أَن يَكُنَّ خَيراً مِنهُنَّ وَ لا تَلمِزُوا أَنفُسَكُم وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقابِ بِئسَ الاسمُ الفُسُوقُ بَعدَ الإِيمانِ وَ مَن لَم يَتُب فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ «11»
جلد 16 - صفحه 229
اي كساني که ايمان آوردهايد مسخره و استهزا نكنيد قومي قوم ديگري را و نه زنهايي زنهاي ديگري را بسا آن قوم بهتر باشند از آن قومي را که مسخره ميكنند و آن نساء بهتر باشند از آن زنها و يكديگر را عيب نگذاريد و بلقبهاي بد و صفات سوء يكديگر را نخوانيد و صدا نزنيد بد است اسم بد بعد از ايمان، و كسي که توبه نكند از اينکه سخريه و عيبگويي و صفات بد پس آنها بخود ظلم كردهاند.
گفتند: صفيه زوجه حضرت رسول خدمت حضرت شكايت كرد و گريه ميكرد که عايشه و حفصه بمن ميگويند يهوديه بنت يهوديين، حضرت فرمود: بگو بآنها که پدر من هارون است و عم من موسي است و زوج من رسول اللّه است اينکه آيه نازل شد و اينکه يكي از مصاديق است مؤمن و مؤمنه را بايد احترام گذاشت لاجل ايمانش جايي که خداوند در بسياري از آيات شريفه وصف مؤمنين را ميفرمايد: بصفات خوب و محترم ميدارد، و همچنين پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين چه اندازه اوصاف شيعه را بيان ميفرمايند: البته ديگران بايد آنها را بخوبي ياد كنند و بخوبي صدا زنند بالاخص هم مسلك و هم عقيده خود را لذا ميفرمايد.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسخَر قَومٌ مِن قَومٍ مسخره سخريه و استهزاء است بزبان ما ميگوييم كلمات زشت که موجب مضحكه ديگران شود، يا نواي او را بياورد که تقليدش ميگويند مثل او راه رود يا مثل او صحبت كند يا مثل او رفتار نمايد که بسا موجب كفر ميشود و واجب قتل ميشود چنانچه متوكل دستور داد که تقليد صديقه طاهره را درآورند و او مضحكه كند که پسرش طاقت نياورد و نوشت بعنوان گمنامي بر حضرت هادي، حضرت فرمود: واجب القتل است و لو موجب شود بكوتاهي عمر آن پسر.
عَسي أَن يَكُونُوا خَيراً مِنهُم وَ لا نِساءٌ مِن نِساءٍ عَسي أَن يَكُنَّ خَيراً مِنهُنَّ حتي دارد اگر اشخاص مبتلا را ديديد شكر كنيد که شما مبتلا نشدهايد لكن بنحوي که او متوجه نشود.
وَ لا تَلمِزُوا أَنفُسَكُم يعني يكديگر را باسماء زشت نخوانيد که ميفرمايد:
جلد 16 - صفحه 230
وَيلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ همزه آيه 1- عيوب و طعنه نزنيد.
وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقابِ لقبهاي بد بيكديگر نگذاريد.
بِئسَ الِاسمُ الفُسُوقُ بَعدَ الإِيمانِ مؤمن را بايد بصفات حميده و القاب نيك ياد كرد و محترم داشت.
وَ مَن لَم يَتُب فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ هم ظلم بمؤمن كرده توهين نموده قلب مؤمن را رنجش داده و هم ظلم به نفس كرده خود را مستحق عذاب نموده هم ظلم بدين كرده که بر خلاف آن رفتار نموده.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 11)
شأن نزول:
مفسران نقل کردهاند: جمله «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» در باره «ثابت بن قیس» (خطیب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله) نازل شده است که گوشهایش سنگین بود، و هنگامی که وارد مسجد میشد کنار دست پیامبر صلّی اللّه علیه و اله برای او جائی باز میکردند، تا سخن حضرت را بشنود روزی وارد مسجد شد در حالی که مردم از نماز فراغت پیدا کرده، و جای خود نشسته بودند، او جمعیت را میشکافت و میگفت: جا بدهید! جا بدهید! تا به یکی از مسلمانان رسید، و او گفت همین جا بنشین! او پشت سرش نشست، اما خشمگین شد، هنگامی که هوا روشن گشت «ثابت» به آن مرد گفت: کیستی؟ او نام خود را برد و گفت فلان کس هستم.
«ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتی که در جاهلیت میبردند یاد کرد.
آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت.
آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه کارهای زشت نهی کرد.
و گفتهاند: جمله «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» در باره «امّ سلمه» نازل گردید که بعضی از همسران پیامبر صلّی اللّه علیه و اله او را به خاطر لباس مخصوصی که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهی قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل بازداشت.
تفسیر:
استهزا، عیبجوئی و القاب زشت ممنوع! از آنجا که قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامی بر اساس معیارهای اخلاقی پرداخته، پس از بحث در باره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههای مختلف اسلامی در اینجا به شرح قسمتی از ریشههای این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نیز برچیده شود، و درگیری و نزاع پایان گیرد.
در این آیه در زمینه مسائل اخلاق اجتماعی به سه حکم اسلامی به ترتیب
ج4، ص502
عدم سخریه، ترک عیبجوئی و تنابز به القاب اشاره کرده، میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ).
چه این که «شاید آنها (که مورد سخریه قرار گرفتهاند) از اینها بهتر باشند» (عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ).
همچنین «و نه زنانی زنان دیگر را (نباید مسخره کنند) شاید آنان بهتر از اینان باشند» (وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ).
در اینجا مخاطب مؤمنانند، اعم از مردان و زنان، قرآن به همه هشدار میدهد که از این عمل زشت بپرهیزند، چرا که سر چشمه استهزا و سخریه همان حسن خود برتر بینی و کبر و غرور است که عامل بسیاری از جنگهای خونین در طول تاریخ بوده.
سپس در دومین مرحله میفرماید: «و یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئی قرار ندهید» (وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ).
و بالاخره در مرحله سوم میافزاید: «و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید» (وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ).
بسیاری از افراد بیبند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتی بگذارند و از این طریق آنها را تحقیر کنند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیانا از آنان انتقام گیرند، و یا اگر کسی در سابق کار بدی داشته سپس توبه کرده و کاملا پاک شده باز هم لقبی که بازگو کننده وضع سابق باشد بر او بگذارند.
اسلام صریحا از این عمل زشت نهی میکند، و هر اسم و لقبی را که کوچکترین مفهوم نامطلوبی دارد و مایه تحقیر مسلمانی است ممنوع شمرده.
در حدیثی آمده است که روزی «صفیّه» دختر «حی بن اخطب» (همان زن یهودی که بعد از ماجرای فتح خیبر مسلمان شد و به همسری پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله در آمد) روزی خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد در حالی که اشک میریخت، پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از
ج4، ص503
ماجرا پرسید، گفت: عایشه مرا سرزنش میکند و میگوید: «ای یهودی زاده»! پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود: «چرا نگفتی پدرم هارون است، و عمویم موسی، و همسرم محمد!» در اینجا بود که این آیه نازل شد.
به همین جهت در پایان آیه میافزاید: «بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفر آمیز بگذارید» (بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ).
و در پایان آیه برای تأکید بیشتر میفرماید: «و آنها که توبه نکنند (و از این اعمال دست بر ندارند) ظالم و ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
چه ظلمی از این بدتر که انسان با سخنان نیشدار، و تحقیر و عیبجوئی، قلب مردم با ایمان را که مرکز عشق خداست بیازارد.
نکات آیه
۱ - نهى الهى، از اقدام اهل ایمان به استهزا و تمسخر یکدیگر (یأیّها الذین ءامنوا لایسخر قوم من قوم)
۲ - شأن مؤمنان، به دور از تمسخر و استهزاى یکدیگر (یأیّها الذین ءامنوا لایسخر قوم من قوم)
وصف ایمان در «یا أیّها الذین آمنوا» مى رساند که ایمان با استهزاگرى سازگار نیست.
۳ - صلح و صفاى اجتماعى، در گرو پرهیز اعضاى جامعه از استهزا، عیب جویى و نسبت دادن عناوین زشت به یکدیگر (إنّما المؤمنون إخوة فأصلحوا بین أخویکم ... لایسخر قوم من قوم ... و لا تلمزوا أنفسکم و لا تنابزوا بالألقب )
۴ - وسیله تمسخر قرار دادن مشخصات جسمى و اخلاقى هر قوم، کارى نکوهیده و مورد نهى الهى است. * (لایسخر قوم من قوم)
احتمال مى رود واژه «قوماً»، اشاره به عیب جویى هاى گروهى باشد که معمولاً طایفه اى براى طایفه دیگر، شهرى براى شهر دیگر و نژادى براى نژاد دیگر معمول مى دارند.
۵ - توجه به ارزش هاى نهفته در وجود مؤمنان، مانع حقیر شمردن و استهزاى آنان (لایسخر قوم من قوم عسى أن یکونوا خیرًا منهم)
۶ - خود برتر بینى و غرور، ریشه استهزاگرى نسبت به دیگران (عسى أن یکونوا خیرًا منهم)
خداوند براى باز داشتن مؤمنان از تمسخر یکدیگر، آنان را به این حقیقت توجه داده است که در مورد هر مؤمن، این احتمال را بدهند که او داراى ارزش هایى برتر از ایشان است. از این نکته استفاده مى شود که ریشه تمسخر، نادیده گرفتن ارزش دیگران و خودبرتربینى است.
۷ - ارزش ها و ضوابط اخلاقى، عام و فراگیر نسبت به زنان و مردان (لایسخر قوم من قوم ... و لا نساء من نساء)
واژه «قوم»، نزد برخى اهل لغت تنها شامل مردان است و برخى دیگر آن را شامل مرد و زن مى دانند. در دیدگاه دوم، مجزّا آمدن «و لا نساء»، در واقع تأکیدى است بر این که زنان نیز چون مردان، در ارزش ها و تکالیف اخلاقى سهیم اند.
۸ - زنان بیش از مردان، در معرض ابتلا به خودبینى و استهزاى دیگران * (و لا نساء من نساء)
برداشت بالا بدان احتمال است که مجزا آمدن «و لا نساء...» در قبال «قوم من قوم»، از باب ذکر خاص بعد از عام باشد.
۹ - زنان، همچون مردان، داراى نقش در سلامت معنوى یا بیمارى اخلاقى جامعه (و لا نساء من نساء)
از ارتباط این آیه با آیه قبل، استفاده مى شود که براى حفظ برادرى اجتماعى و حاکمیت رحمت بر کل جامعه، زنان و مردان سهمى همسان دارند. پس همچنان که مردان باید از استهزا بپرهیزند، زنان نیز مکلف اند.
۱۰ - ممنوعیت طعنه زدن به دیگران و عیب جویى از ایشان (و لا تلمزوا أنفسکم)
«لمز» (مصدر «تلمزوا») به معناى عیب جویى کردن است.
۱۱ - مؤمنان، همچون اعضاى یک پیکر، برخوردار از روحى یگانه (نفسى واحد) (و لا تلمزوا أنفسکم)
در آیه به جاى آن که گفته شود: «لاتلمزوا المؤمنین»، آمده است: «لاتلمزوا أنفسکم». از این تفاوت تعبیر معلوم مى شود که مؤمنان «نفس» یکدیگر شمرده مى شوند.
۱۲ - لطمه زدن به شخصیت دیگر مؤمنان، در حقیقت لطمه زدن به خویشتن است. (و لا تلمزوا أنفسکم)
با توجه به این که در آیه قبل، خداوند همه مؤمنان را برادر یکدیگر و عضو یک خانواده معرفى کرده است; دراین آیه از یک سو به مؤمنان تذکر داده است که براى دیگرمؤمنان عیب نجویید و از سوى دیگر به آنان یادآور شده که در نظام واحد این خانواده، عیب گرفتن براى دیگرى، در حقیقت معیوب ساختن خویشتن است.
۱۳ - عیب جویى انسان از دیگران زمینه قرار گرفتن وى در معرض عیب جویى متقابل آنان* (و لا تلمزوا أنفسکم)
چون عیب جویى از دیگران، باعث انگیزش آنان به اقدام متقابل مى شود; پس در حقیقت عیب جویى از دیگران، عیب جویى از خود است.
۱۴ - عیب جویى از غیر مؤمنان، فاقد حرمت* (یأیّها الذین ءامنوا ... و لا تلمزوا أنفسکم)
تعبیر «أنفسکم»، ممکن است بیانگر این معنا باشد که مؤمنان نباید نسبت به خود مؤمنان، عیب جویى کنند; اما در مورد دیگران نهى متوجه آنان نیست.
۱۵ - لزوم پرهیز اهل ایمان، از بر چسب زدن و نسبت دادن القاب زشت به یکدیگر (و لا تنابزوا بالألقب)
«تنابز»، در لغت به معناى لقب دادن به یکدیگر است و معمولاً در مورد القاب زشت به کار مى رود.
۱۶ - صلح، برادرى و صفاى اجتماعى، در گرو پرهیز اعضاى جامعه از استهزاگرى، عیب جویى و نسبت دادن عناوین زشت به یکدیگر (إنّما المؤمنون إخوة فأصلحوا بین أخویکم ... لایسخر قوم من قوم ... و لا تلمزوا أنفسکم و لا تنابزوا بالألقب )
۱۷ - نسبت دادن القاب زشت به مؤمنان، موجب فسق است. (بئس الاسم الفسوق بعد الإیمن)
برداشت بالا بنا براین نکته است که تعبیر «بئس الاسم» نظر به شخصى داشته باشد که دیگران را با القاب زشت یاد مى کند; یعنى، این خصلت (تنابز به القاب)، سبب مى شود که انسان بد نام گردد و با نام «فاسق» از او یاد شود.
۱۸ - نسبت دادن اهل ایمان به فسق و نهادن القاب فاسقانه بر ایشان، عملى زشت و ناروا (و لا تنابزوا بالألقب بئس الاسم الفسوق بعد الإیمن)
برداشت یاد شده بنابراین نکته است که «بئس الإسم ...» در مقام بیان مراد از «الألقاب» باشد; یعنى، القاب زشت عبارت است از نسبت دادن عناوین فاسقانه به کسانى که مؤمن اند.
۱۹ - قدم نهادن فرد به وادى ایمان، مایه برخوردارى او از حرمتى ویژه در نزد خداوند (بئس الاسم الفسوق بعد الإیمن)
از این که خداوند از استهزا، طعن و بدگویى نسبت به مؤمنان به طور مجزا و مؤکد نهى کرده و آن را گناه و ظلم شمرده است; مقام و حرمت مؤمن نزد خداوند استفاده مى شود به خصوص واژه «بعد الإیمان» مى رساند که حضور در جرگه مؤمنان، فرد را در جایگاه محترمى قرار مى دهد.
۲۰ - استهزا، طعن و نسبت دادن القاب زشت به مؤمنان، گناه و نیازمند توبه است. (لایسخر قوم ... و لا تلمزوا ... و لا تنابزوا ... و من لم یتب )
بنابراین که «و من لم یتب» نظر داشته باشد به تمام محتواى آیه و نه صرف کسانى که لقب بد بر مؤمنان مى نهند، برداشت بالا استفاده مى شود.
۲۱ - توبه نکردن از استهزا، طعن و نسبت دادن القاب زشت به مؤمنان، باعث ورود حتمى فرد در زمره ظالمان (لایسخر قوم من قوم ... و من لم یتب فأولئک هم الظلمون)
۲۲ - لزوم پرهیز مؤمنان، از هر حرکت منفى و برهم زننده اخوت اجتماعى (إنّما المؤمنون إخوة ... لایسخر قوم من قوم ...و لاتلمزوا أنفسکم و لاتنابزوا)
با الغاى خصوصیت از موارد سه گانه یاد شده در آیه، برداشت بالا استفاده مى شود.
۲۳ - هر حرکت منفى و تهدیدکننده اخوت اجتماعى مؤمنان، ظلم و ستم کارى است.* (إنّما المؤمنون إخوة ... و من لم یتب فأولئک هم الظلمون)
برداشت یاد شده، بدان احتمال است که اطلاق گناه و ظلم بر استهزا و...، نه صرفاً به لحاظ احترام فردى مؤمن نباشد; بلکه به لحاظ خدشه دار شدن اخوت ایمانى جامعه نیز باشد.
موضوعات مرتبط
- احکام :۱۴
- اختلاف: اهمیت اجتناب از اختلاف ۲۲; ظلم اختلاف ۲۳
- استهزا: آثار اجتناب از استهزا ۳، ۱۶; توبه از استهزا ۲۱; سرزنش استهزا ۴; منشأ استهزا ۶; نهى از استهزا ۱، ۴
- ایمان: آثار ایمان ۱۹
- تکبر: آثار تکبر ۶
- توبه: آثار اجتناب از توبه ۲۱
- جامعه: عوامل مؤثر در سلامت جامعه ۹
- خدا: نواهى خدا ۱، ۴
- خود: تحقیر خود ۱۲
- ذکر: آثار ذکر فضایل مؤمنان ۵
- زن: تساوى زن و مرد ۷; زمینه استهزاگرى زن ۸; زمینه تکبر زن ۸; فضایل زن ۷; نقش اجتماعى زن ۹
- صلح: زمینه صلح ۳، ۱۶
- ظالمان :۲۱
- عمل: عمل ناپسند ۱۸
- عیبجویى: آثار اجتناب از عیبجویى ۳، ۱۶; آثار عیبجویى ۱۳; زمینه عیبجویى ۱۳; سرزنش عیبجویى ۴; ممنوعیت عیبجویى ۱۰; نهى از عیبجویى ۴
- فاسقان: جواز عیبجویى از فاسقان ۱۴
- فسق: عوامل فسق ۱۷
- لعن: ممنوعیت لعن ۱۰
- مؤمنان: آثار تحقیر مؤمنان ۱۲; اتحاد مؤمنان ۱۱; احترام مؤمنان ۱۹; تکلیف مؤمنان ۱، ۱۵، ۲۲; تنزیه مؤمنان ۲; توبه از استهزاى مؤمنان ۲۰; فضایل مؤمنان ۱۱; گناه استهزاى مؤمنان ۲۰; موانع استهزاى مؤمنان ۵; موانع تحقیر مؤمنان ۵; مؤمنان و استهزا ۲
- منابزه: آثار اجتناب از منابزه ۳، ۱۶; آثار منابزه ۱۷; اهمیت اجتناب از منابزه ۱۵; توبه از منابزه ۲۰، ۲۱; سرزنش منابزه ۱۸; گناه منابزه ۲۰
منابع
- ↑ تفسیر على بن ابراهیم.
- ↑ تفاسیر مجمع البیان و کشف الاسرار.
- ↑ صاحبان سنن اربعه.
- ↑ حاکم صاحب المستدرک و دیگران از علماء عامه.