يوسف ١٠٠

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن سال نزول)


ترجمه

و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگی بخاطر او به سجده افتادند؛ و گفت: «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم؛ پروردگارم آن را حقّ قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه می‌خواهد (و شایسته می‌داند،) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است!

و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همه آنها در برابر او به سجده افتادند و يوسف گفت: اى پدر! اين تعبير خوابى است كه قبلا ديده بودم و اينك پروردگارم آن را راست گردانيد، و به من احسان نمود كه مرا از زندان بيرون آورد و شما را از باديه [كنعان به اين جا]
و پدر و مادرش را به تخت برنشانيد، و [همه آنان‌] پيش او به سجده درافتادند، و [يوسف‌] گفت: «اى پدر، اين است تعبير خواب پيشين من، به يقين، پروردگارم آن را راست گردانيد و به من احسان كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بيابان [كنعان به مصر] باز آورد -پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد- بى گمان، پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است، زيرا كه او داناى حكيم است.»
و پدر و مادر را بر تخت بنشاند و آنها همگی پیش او (به شکرانه دیدار او، خدا را) سجده کردند، و یوسف در آن حال گفت: ای پدر، این بود تعبیر خوابی که از این پیش دیدم، که خدای من آن خواب را واقع و محقق گردانید و درباره من احسان فراوان فرمود که مرا از تاریکی زندان نجات داد و شما را از بیابان دور به اینجا آورد پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فساد کرد، که خدای من لطف و کرمش به آنچه مشیّتش تعلق گیرد شامل شود و هم او دانا و محکم کار است.
و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند و گفت: ای پدر! این تعبیر خواب پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق داد، و یقیناً به من احسان کرد که از زندان رهاییم بخشید، و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فتنه انداخت، از آن بیابان نزد من آورد، پروردگارم برای هر چه بخواهد با لطف برخورد می کند؛ زیرا او دانا و حکیم است.
پدر و مادر را بر تخت فرا برد و همه در برابر او به سجده درآمدند. گفت: اى پدر، اين است تعبير آن خواب من كه اينك پروردگارم آن را تحقق بخشيده است. و چقدر به من نيكى كرده است آنگاه كه مرا از زندان برهانيد و پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم فساد كرده بود، شما را از باديه به اينجا آورد. پروردگار من به هر چه اراده كند دقيق است، كه او دانا و حكيم است.
و پدر و مادرش را بر تخت برنشاند، و در پیشگاه او به سجده درافتادند، و گفت پدر جان این تعبیر خواب پیشین من است که پروردگارم آن را راست و درست گرداند، و با بیرون در آوردن من از زندان در حق من نیکی کرد و شما را پس از آنکه شیطان میانه من و برادرانم را بر هم زد، از بیابان [کنعان به اینجا] باز آورد، حقا که پروردگار من در آنچه بخواهد باریک بین است و همو دانای فرزانه است‌
و پدر و مادر خود را بر تخت بالا برد و همگان پيش او سجده‌كنان درافتادند، و گفت: اى پدر، اين تعبير همان خواب من است كه پيشتر ديده بودم، كه پروردگارم آن را راست و درست ساخت و براستى با من نيكويى نمود آنگاه كه مرا از زندان بيرون آورد و شما را از بيابان [كنعان‌] بياورد پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم آشوب كرد و تباهى افكند همانا پروردگار من آن را كه خواهد لطف‌كننده است- به نرمى و نيكى رفتار كند-، كه اوست دانا و با حكمت.
(کاروان داخل مصر گردید و به منزل یوسف وارد شد) و یوسف پدر و مادرش را بر تخت نشاند (و به رسم مردمان آن زمان، در حق سران و امیران و فرمانروایان، جملگی) در برابرش کرنش بردند. یوسف گفت: پدر! این تعبیر خواب پیشین (روزگار کودکی) من است! پروردگارم آن را به واقعیّت مبدّل کرد. به راستی خدا در حق من نیکیها کرده است، چرا که از زندان رهایم نموده است، و بعد از آن که اهریمن میان من و برادرانم تباهی و جدائی انداخت، شما را از بادیه (ی شام به مصر) آورده است. حقیقةً پروردگارم هرچه بخواهد سنجیده و دقیق انجام می‌دهد. بی‌گمان او بسیار آگاه (و کارهایش همه) دارای حکمت است.
و پدر و مادرش را بر تخت به بالا (و بلندا) برد، و برای او (به شکرانه‌ی این نعمت برای خدا) به سجده در افتادند و گفت: «پدرم! (هم) این است تعبیر خواب پیشینم به‌راستی پروردگارم آن را راست و پای‌برجا گردانید، و بی‌گمان به من احسان کرد، چون مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان (کنعان به مصر) باز آورد، پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم دخالتی افسادگر نمود. بی‌چون، پروردگارم نسبت به آنچه بخواهد دقیق و ریزه‌کار است. به‌راستی او بس دانای حکیم است.»
و برآورد پدر و مادر خویش را بر تخت و بیفتادند برایش سجده کنان و گفت ای پدر این است تعبیر خوابم از پیش که گردانیدش پروردگارم راست و همانا به من نکوئی کرد هنگامی که برونم آورد از زندان و بیاورد شما را از بیابان پس از آنکه آشوب کرد شیطان میان من و برادرانم همانا پروردگار من لطیف (بخشنده) است آنچه را خواهد همانا او است دانای حکیم‌


يوسف ٩٩ آیه ١٠٠ يوسف ١٠١
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْعَرْش»: تخت. «خَرُّوا»: فرو افتادند. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً»: در برابرش به سجده افتادند و کرنش بردند. مراد خم‌شدن و کرنش بردن جهت ادای تعظیم و توقیر است، نه به منظور عبادت و طاعت. سلام شاهان و بزرگان، در آن روزگاران، سرخم کردن به سوی زمین بوده است، همان گونه که امروز مثلاً مصافحه، معانقه، دست‌بوسی، روبوسی، برخاستن، و غیره، عادت انسانها در مکانهای مختلف است. کرنش پدر و مادر و برادران برای تکریم یوسف، باید به الهام خدا بوده باشد، همان طوری که سجده فرشتگان برای آدم، و ذبح اسماعیل به وسیله ابراهیم به فرمان وحی بوده است (نگا: بقره / ، صافّات / . برخی معنی دیگری برای این جمله ذکر کرده و گفته‌اند: جملگی به خاطر او برای خدا سجده بردند و شکرش را گفتند. «هَذَا تَأْوِیلُ ...»: (نگا: یوسف / . «الْبَدْوِ»: بادیه. خلاف شهر (نگا: حجّ / ، احزاب / ). در اینجا باید مراد بادیه و بیابان صِرف نباشد، بلکه باید به معنی بادیه شام یا بادیه فلسطین باشد. چرا که شهر (کنعان) و شهر (بدا) که در برخی از روایات مذکور است و مسجد یعقوب نیز گویا در آن برجا است، هر دو در آنجا قرار دارند، و این با معنی آیه ( هم سازگار است. «نَزَغَ»: فساد کرد و تباهی انداخت. مراد وسوسه‌کردن و تحریک نمودن برای انجام زشتیها و پلشتیها است (نگا: اعراف / . «لَطِیفٌ»: دقیق در امور. چرخاننده کارها به گونه سنجیده (نگا: انعام / .

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱- یعقوب(ع) و خاندان او پس از مراسم استقبال به مصر وارد شدند و به بارگاه یوسف(ع) درآمدند. (قال ادخلوا مصر ... و رفع أبویه على العرش) ترتیب ذکرى میان «ادخلوا مصر» و جمله هاى «رفع أبویه على العرش ...» گویاى این نکته است که حقایق مطرح شده در آیه مورد بحث پس از ورود خاندان یعقوب به مصر، انجام گرفته است و کلمه «العرش» مى رساند که آنان به دربار یوسف(ع) رفتند.

۲- یوسف(ع) در دیار مصر داراى تخت و بارگاه فرمانروایى بود. (و رفع أبویه على العرش)

۳- یوسف(ع) پدر و مادرش را بر تخت فرمانروایى خویش نشاند. (و رفع أبویه على العرش)

۴- احترام ویژه یوسف(ع) به پدر و مادر خویش (و رفع أبویه على العرش)

۵- لزوم احترام به پدر و مادر (و رفع أبویه على العرش)

۶- حاکمان صالح بر پدر و مادر خویش حکومت و فرمانروایى نمى کنند. (و رفع أبویه على العرش) یوسف(ع) با نشاندن پدر و مادرش بر تخت خویش ، علاوه بر احترام ویژه اش به آنان ، درصدد بیان این نکته بود که هرگز بر پدر و مادرش حکمرانى و فرمانروایى نخواهد کرد ; بلکه مطیع و فرمانبردار ایشان خواهد بود.

۷- برادران یوسف و خانواده هاى ایشان و نیز پدر و مادر او ، همگى بر او سجده بردند. (و رفع أبویه على العرش و خرّوا له سجّدًا) «خرور» (مصدر خرّوا) به معناى سقوط کردن و بر زمین افتادن است و «سجّدًا» جمع ساجد مى باشد. مراد از ضمیر در «خرّوا» همانند «دخلوا على یوسف» و «ادخلوا» در آیه قبل برادران یوسف و خانواده هاى ایشان و نیز پدر و مادر اوست.

۸- یوسف(ع) پس از ورود خاندانش به مصر ، خلاصه اى از سرگذشت خویش و احسانهاى خداوند را درباره خود براى پدرش یعقوب(ع) بازگو کرد. (یأبت ... قد أحسن بى إذ أخرجنى من السجن و جاء بکم من البدو)

۹- سجده پدر و مادر و بستگان یوسف بر او ، تعبیر و تأویل رؤیاى کودکى وى (سجده یازده ستاره و ماه و خورشید بر او) بود. (قال یأبت هذا تأویل رءیى من قبل قد جعلها ربى حقًا) تأویل رؤیا ; یعنى ، آن واقعیت خارجى که در خواب به نحوى جلوه گر شده و خواب گویاى آن است.

۱۰- رؤیاها مى توانند گویاى واقعیتهایى بوده و کاشف حقایقى از آینده باشند. (قال یأبت هذا تأویل رءیى من قبل)

۱۱- لزوم احترام به حاکمان برحق و تواضع و خشوع در برابر آنان (و خرّوا له سجّدًا)

۱۲- جواز سجده بر غیر خدا ، به قصد احترام و تواضع و نه به منظور عبادت و پرستش در ادیان پیشین (و خرّوا له سجّدًا) منزّه بودن یعقوب و یوسف(ع) از شرک و پرستش غیر خدا و مبارزه آنان با چنین عقیده و مرامى - که آیات بسیارى گویاى آن است - مى رساند که سجده خاندان یوسف بر او به قصد عبادت و پرستش نبوده ; بلکه مجرد احترام و تواضع بوده است.

۱۳- خداوند ، رؤیاى یوسف را عینیت بخشید و حقیقت آن را در صحنه وجود ظاهر ساخت. (هذا تأویل رءیى من قبل قد جعلها ربى حقًا) رؤیا اگر صادق باشد و با آنچه تحقق مى یابد موافق و مطابق باشد ، رؤیاى حق نامیده مى شود. بنابراین مفاد جمله «قد جعلها ربى حقاً» این است که خداوند چنان کرد که رؤیاى گذشته من با آنچه واقع شد ، مطابق باشد.

۱۴- خداوند ، اعطا کننده مقام و منزلت به یوسف(ع) و وادار کننده بستگانش به خضوع و خشوع در برابر او (قد جعلها ربى حقًا)

۱۵- خداوند، یوسف(ع) را از احسانهاى خویش برخوردار ساخت و به او نعمتها بخشید. (قد أحسن بى)

۱۶- آزاد ساختن یوسف(ع) از زندان و کوچ دادن خاندان یعقوب از کنعان به مصر ، از جمله احسانهاى خداوند در حق یوسف(ع). (و قد أحسن بى إذ أخرجنى من السجن و جاء بکم من البدو)

۱۷- خاندان یعقوب پیش از ورود به مصر، از صحرانشینان بودند. (و جاء بکم من البدو) «بدو» به معناى صحرا و بیابان است.

۱۸- یوسف(ع) ، معتقد به توحید افعالى ، و انسانى قدرشناس و سپاسگزار در برابر نعمتهاى الهى (قد جعلها ربى حقًا و قد أحسن بى إذ أخرجنى من السجن و جاء بکم من البدو)

۱۹- زندگانى در شهرها و آبادیها ، برتر از صحرانشینى و بیابان گردى است. (قد أحسن بى إذ ... جاء بکم من البدو) از اینکه یوسف(ع) کوچ کردن خاندان یعقوب از صحراها و بیابانها را به شهر و آبادى از احسانها و نعمتهاى خداوند شمرد ، برداشت فوق استفاده مى شود.

۲۰- زندگى خویشاوندان و بستگان در کنار یکدیگر بدون کدورت و تباهى ، از نعمتهاى خداوند است. (قد أحسن بى إذ ... جاء بکم من البدو) چنان چه منظور یوسف(ع) در «جاء بکم من البدو» تنها رها شدن خاندانش از صحرانشینى بود و به حضور آنان در کنار خویش نظر نداشت، فعل «جاءبکم» را به کار نمى برد ; بلکه مثلاً مى گفت: «إذ أنجاکم من البدو» قید «من بعد أن نزغ ...» گویاى این است که حسن زندگانى جمعى بستگان منوط به نبود فساد و تباهى در میان آنان است.

۲۱- شیطان با وسوسه ها و دسیسه هاى خویش ، میان یوسف(ع) و برادرانش فسادانگیزى کرد. (من بعد أن نزغ الشیطن بینى و بین إخوتى) «نزغ» به معناى تحریک کردن بر فساد است و مراد از «نزغ شیطان» وسوسه هایى است که او براى ایجاد فساد به انسانها القا مى کند.

۲۲- شیطان از عوامل ایجاد عداوت و کینه (من بعد أن نزغ الشیطن بینى و بین إخوتى)

۲۳- شیطان عنصرى اغواگر و انسان موجودى اغواپذیر (من بعد أن نزغ الشیطن بینى و بین إخوتى)

۲۴- ایجاد فساد میان خویشاوندان و واداشتن آدمیان به قطع رحم ، کارى شیطانى است. (من بعد أن نزغ الشیطن بینى و بین إخوتى)

۲۵- خداوند ، منشأ نعمتها و تحقق نیکیها و شیطان ، ترغیب کننده به فسادها و تباهیهاست. (قد أحسن بى إذ أخرجنى من السجن و جاء بکم من البدو من بعد أن نزغ الشیطن بینى و بین إخوتى)

۲۶- یوسف(ع) به سخن خویش (دیگر بر شما برادرانم ملامتى روا نیست) متعهّد و بدان وفادار بود. (لاتثریب علیکم الیوم ... نزغ الشیطن بینى و بین إخوتى) یوسف(ع) در بیان سرگذشت خویش براى یعقوب(ع) از برادرانش - که منشأ فراق و جدایى بودند - گلایه اى نکرد و رفتار نارواى ایشان را یادآور نشد ; بلکه شیطان را عامل فسادى که میان او و برادرانش رخ داده بود دانست با این برخورد به آنچه در خطاب به برادرانش گفته بود (هیچ کس حق ندارد شما را سرزنش و ملامت کند) وفا کرد.

۲۷- گذشت از خطاکاران پشیمان و تائب و یاد نکردن از خطاهاى ایشان ، خصلتى نیکو و خلقى پسندیده است. (من بعد أن نزغ الشیطن بینى و بین إخوتى)

۲۸- خداوند هر آنچه را بخواهد با لطافت تحقق مى بخشد و بر هستى و عوامل و اسباب آن سیطره دارد. (إن ربى لطیف لما یشاء)

۲۹- تنها خداوند علیم (داناى مطلق) و حکیم است. (إنه هو العلیم الحکیم)

۳۰- سرگذشت یوسف(ع) (خروج او از زندان ، پایان فراق او با بستگان و ...) بر اساس تدبیر عالمانه و حکیمانه خداوند رقم مى خورد. (إن ربى لطیف لما یشاء إنه هو العلیم الحکیم)

۳۱- مطالعه سرگذشت یوسف(ع)، زمینه باور و توجه به ربوبیّت خدا و علم و حکمت اوست. (إن ربى لطیف لما یشاء إنه هو العلیم الحکیم)

روایات و احادیث

۳۲- «از امام هادى(ع) درباره سخن خداوند «وخرّوا سجّداً» سؤال شد آن حضرت پاسخ دادند: «أما سجود یعقوب و ولده لیوسف فإنه لم یکن لیوسف و إنما کان ذلک من یعقوب و ولده طاعة لله و تحیة لیوسف  ;[۱] سجده یعقوب و پسرانش براى یوسف نبود ; بلکه این سجده ها براى اطاعت از خدا و احترام به یوسف بود».

موضوعات مرتبط

  • آفرینش: حاکم آفرینش ۲۸
  • آل یعقوب: آل یعقوب در دربار یوسف(ع) ۱; بادیه نشینى آل یعقوب ۱۷; تاریخ آل یعقوب ۱۷; کوچ آل یعقوب ۱۶; ورود آل یعقوب به مصر باستان ۱ احسان: منشأ احسان ۲۵
  • اسماء و صفات: حکیم ۲۹; علیم ۲۹
  • انسان: اغواپذیرى انسان ۲۳; ویژگیهاى انسان ۲۳
  • ایمان: ایمان به حکمت خدا ۳۱; ایمان به ربوبیت خدا ۳۱; ایمان به علم خدا ۳۱; زمینه ایمان ۳۱
  • بادیه نشینى: ارزش بادیه نشینى ۱۹
  • برادران یوسف: انقیاد برادران یوسف ۳۲; فلسفه سجده برادران یوسف ۳۲
  • پدر: اهمیت احترام پدر ۵; حکومت بر پدر ۶
  • تائبان: عفو از تائبان ۲۷
  • توحید: توحید افعالى ۲۸
  • جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۲۸
  • حاکمان: اهمیت احترام حاکمان بر حق ۱۱; تواضع براى حاکمان برحق۱۱; خشوع براى حاکمان بر حق ۱۱ ; ویژگیهاى حاکمان صالح ۶ حکومت: حکومت بر پدر ۶; حکومت بر مادر ۶
  • خدا: احسان خدا ۸، ۱۵; اختصاصات خدا ۲۹; حاکمیت خدا ۲۸; خدا و رؤیاى یوسف(ع) ۱۳; خدا و عوامل طبیعى ۲۸; عطایاى خدا ۱۴; مشیت خدا ۲۸; موارد احسان خدا ۱۶;نعمتهاى خدا ۱۵، ۲۰; نقش خدا ۲۵
  • خطاکاران: عفو از خطاکاران ۲۷
  • خویشاوندان: سرزنش افساد در خویشاوندان ۲۴
  • دشمنى: عوامل دشمنى ۲۲
  • ذکر: ذکر حکمت خدا ۳۱; زمینه ذکر ربوبیت خدا ۳۱; زمینه ذکر علم خدا ۳۱
  • رؤیا: رؤیا و حوادث آینده ۱۰; رؤیاى صادق ۱۰; نقش رؤیا ۱۰
  • سجده: احکام سجده ۱۲; سجده بر غیر خدا ۷، ۱۲; سجده جایز ۱۲; سجده در ادیان ۱۲
  • شاکران: ۱۸
  • شهرنشینى: ارزش شهرنشینى ۱۹ شیطان: اغواگرى شیطان ۲۳; افساد شیطان ۲۱; نقش شیطان ۲۲، ۲۳، ۲۵; وسوسه هاى شیطان ۲۱
  • صالحان: محدوده حکومت صالحان ۶
  • صفات: صفات پسندیده ۲۷
  • صله رحم: سرزنش قطع رحم ۲۴
  • عقیده: عقیده به توحید افعالى ۱۸
  • عمل: عمل شیطانى ۲۴
  • عوامل طبیعى: حاکم عوامل طبیعى ۲۸
  • فساد: مشوّق فساد ۲۵
  • کینه: عوامل کینه ۲۲
  • مادر: اهمیت احترام به مادر ۵
  • موحدان: ۱۸
  • نعمت: منشأ نعمت ۲۵; نعمت زندگى با خویشاوندان ۲۰
  • یعقوب(ع): احترام به یعقوب(ع) ۴; انقیاد یعقوب(ع) ۳۲; بیان قصه یوسف(ع) براى یعقوب(ع) ۸; فلسفه سجده یعقوب(ع) ۳۲ ; قصه یعقوب(ع) ۱، ۷; ورود یعقوب(ع) به مصر باستان ۱; یعقوب(ع) در دربار یوسف(ع) ۱، ۳
  • یوسف(ع): آثار مطالعه قصه یوسف(ع) ۳۱; احترام به مادر یوسف(ع) ۴، ۳۲; احترام یوسف(ع) ۳۲; احسان به یوسف(ع) ۸، ۱۵، ۱۶; تحقق رؤیاى یوسف(ع) ۱۳; تخت یوسف(ع) ۲; تعبیر رؤیاى یوسف(ع) ۹; توحید یوسف(ع) ۱۸; حکمت خدا در قصه یوسف(ع) ۳۰; دربار یوسف(ع) ۲; سجده آل یعقوب(ع) بر یوسف(ع) ۷، ۹; سجده مادر یوسف بر یوسف(ع) ۷، ۹; سجده یعقوب(ع) بر یوسف(ع) ۷، ۹; شکرگزارى یوسف(ع) ۱۸; عقیده یوسف(ع) ۱۸; عوامل خشوع براى یوسف(ع) ۱۴; عوامل خضوع براى یوسف(ع) ۱۴; فضایل یوسف(ع) ۴; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۷، ۲۶; مادر یوسف(ع) در دربار ۳; مدبر یوسف(ع) ۳۰; منشأ فضایل یوسف(ع) ۱۴; نجات یوسف(ع) از زندان ۱۶; نعمتهاى یوسف(ع) ۱۵; نقش خدا در قصه یوسف(ع) ۳۰; وفادارى یوسف(ع) ۲۶; یوسف(ع) در مصر ۲; یوسف(ع) و برادران ۲۱; یوسف(ع) و مادر ۴; یوسف(ع) و یعقوب(ع) ۴، ۸

منابع

  1. تفسیرقمى ، ج ۱ ، ص ۳۵۶ ; نورالثقلین ، ج ۲ ، ص ۴۶۸ ، ح ۲۰۹.