الْحَکِيم
ریشه کلمه
- حکم (۲۱۰ بار)
قاموس قرآن
محكم كار. حكمت كردار. كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد. در گذشته از جوهرى نقل شد كه حكيم كسى است كارها را محكم و استوار انجام دهد و آنچه از طبرسى نقل شده: حكيم به معنى مانع از فساد است. عبارت ديگر محكم كار مىباشد و آن صيغه مبالغه است. اين كلمه از اسماء حسنى است و مجموعاً 97 بار در قرآن مجيد به كار رفته، فقط در پنج محل صفت قرآن و در يك محل صفت امر آمده، بقيّه همه درباره حكيم بودن خداوند سبحان است و آن پنج محل عبارت اند از [آل عمران:58]، [يس:1] و آيه اوّل سوره يونس و آيه دوّم سوره لقمان و آيه چهارّم سوره زخرف در الميزان ذيل آيه اوّل يس، حكمت را به معنى حقائق معارف و فروعات آن گرفته و گويد كه: قرآن حكيم است زيرا كه حكمت و حقائق معارف در آن مستقر است . به نظر مىآيد كه: قرآن مجيد را در اطلاق اين صفت يك شخص عاقل و محكم كار فرض كنيم همانطور كه شخص را در اثر حكمت كردار و محكم كار بودنش حكيم مىگوئيم هكذا قرآن در تعاليم خود مثل يك شخص محكم كار است و اطلاق حكيم بر قرآن و يك شخص دانا بنابر آنچه گفته شد يكسان است . قرآن حكيم يعنى از روى تشخيص دستور مىدهد و محكم كار و حكمت كردار است. و آن يك محل كه حكيم وصف امر آمده اين آيه است [دخان:4] مىشود گفت: حكيم در اين آيه به معنى مفعول و محكم كارى شده است معنى آيه چنين مىشود: در آن شب هر امريكه از روى تشخيص و محكم كارى است از هم جدا مىشود. در الميزان به قرينه «يُفْرَقُ» حكيم را بسيط و آنچه اجزايش مشخص نيست، معنى مىكند نظير آنكه در آيه «اُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ» گفته شد. به استثناى شش مورد فوق، كلمه حكيم 91 بار وصف خداوند متعال آمده است مثل [بقره:32]، [آل عمران:6]، [نساء:26].