ریشه سبق

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۹ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Added root proximity by QBot)

تکرار در قرآن: ۳۷(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

تقدمو پيش افتادن. راغب مى‏گويد: اصل سبق پيش افتادن در راه رفتن است. و به طور مجاز در غير آن به كار مى‏رود مثل «ما سبقونا اليه سبقت من ربّك»يعنى نافذ شد و گذشت و به طور استعاره در احراز فضيلت به كار مى‏رود نحو «وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ» آنانكه به وسيله اعمال صالحه به رحمت و جنت خدا پيشى گرفته‏اند . استباق به معنى مسابقه و پيشى گرفتن بر يكديگر است مثل [يوسف:17]. و استفعال براى آن است كه هر يكى پيش افتادن را مى‏خواهد. مسبوق: پيشى گرفته شده و قهراً به معنى مغلوب و عاجز است [واقعة:60-61] ما مغلوب و عاجز نيستيم از اينكه ديگران را به جاى شما بگيريم. * [اعراف:80] اين آيه و آيه 28 عنكبون درباره قوم لوط است و روشن مى‏كند كه لواط اولين بار پيدا شده است. * [نازعات:4-5]. مراد از سابقات ظاهراً ابرهاى حامل باران ايت و يا غرض نحوه خاصّى از نيروهاى جهان است كه در «دبر» تفصيلاً گفته شد. * [عنكبوت:39]. در زمين خودپسندى كردند و بر خدا غالب نبودند يعنى خدا را نمى‏توانستند عاجز كنند. * [توبه:100]. قرائت مشهور در «الانصار» با كسر است كه عطف بر مهاجرين باشد ولى يعقوب آن را با رفع خوانده است ئ عطف بر سابقون است در اين صورت حكم «رضى اللّه» بر عموم انصار شامل است نه بر نخستين آنها. مراد از سابقون اختلاف است گفته‏اند: منظور آنانند مه به دو قبله نماز خوانده‏اند. بعضى اهل بيعت رضوان را دانسته‏اند كه بيعت حديبيّه است. بعضى آنها را اهل بدر دانسته و برخى مهاجرين پيش از هجرت (مجمع البيان). نا گفته نماند اهل هر زمان نسبت به زمان آينده سابق است ولى قيد «الاولون» روشن مى‏كند مراد پيشروان اوليه‏اند كه كسى بر آنها سبقت نيافته است به عقيده الميزان آيه منطبق است بر آنانكه ايمان آورده‏اند و پيش از جنگ بدر مهاجرت كرده‏اند و نيز منطبق است بر اهل مدينه كه ايمان آوردند و مهاجران را پذيرفته و در خانه‏هاى خود جا دادند و معيشت آنها را تأمين كردند. ريشه دين به وسيله آنها ثابت گرديدو ديگران از ايشان پيروى كردند. نا گفته نماند ايمان و عمل در مهاجران و انصار شرط رضاى خداست كه فرموده [توبه:96]، [آل عمران:57]، [توبه:80]. باز نا گفته نماند جمله «رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» در اين آيه و آيات 119 مائده، 18 فتح، 22 مجاذله و 8 بيّنه مشروط است بر اينكه شخص تا آخر عمرش ذر ايمان و عمل ثابت بماند و گرنه منظور آن نيست كه اگر از ايمان و عمل هم بيرون رود باز خدا از او راضى است. عبيداللّه بن جحش شوهر امّ جبيبه كه از مهاجرين به حبشه بود در حبشه نصرانى شد و از دين بيرون رفت. نمى‏شود گفت: چون از مهاجرين نخستين بود خدا از او راضى است طلحه و زبير كه از مهاجرين اول اند بيعت على بن ابيطالب عليه السلام را نكث كردند و آن حضرت بر آن دو نفرين كرد و سبب آن همه كشتار گرديدند آيا باز بگوئيم خدا از آن دو راضى است. عده‏اى از مسلمانان كه از مهاجرين اوليّه و انصار نيز در ميانشان بودند بر عثمان شوريدند و او را كشتند و نگفتند از مهاجرين اوليه است بلكه هر گونه اهانت و شورش را برعليه او جايز بلكه واجب مى‏دانستند. عايشه خود مردم را بر عثمان مى‏شوراند و او را بر يهودى تشبيه مى‏كرد و «اقتلوا نعثلا» مى‏گفت. مهاجرين اوليه و انصار وصيت رسول خدا صلى اللّه عليه و اله وسلم را زير پا گذاشته و حق امير المؤمنين عليه السلام غصب كردند و ده‏ها نظير اينها. آيا بايد همه اين مظالم راناديده گرفت و گفت: «رَضَِى اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ». بلى «رَضِىَ اللّهُ» در حق مهاجرين اوليه و انصار و تابعان به احسان در صورتى است كه در ايمان و عمل پايدار باشند آنها با هجرت و نصرت خدا را از خود راضى كردند ادامه رضاى خدا مشروط به ادامه عمل است چنانكه در اين سوره آمده [فتح:29] مى‏بينيم كه ايمان و عمل شرط مغفره و اجر عظيم است. بعضى از بزرگان گويا ماضى بودن «رَضَىَ اللّهُ» را در نظرگرفته و گويد: ظهور آيه دائمى بودن رضا را مى‏فهماند ولى چنانكه گفته شد در آيات ديگر نيز نظير اين جمله را داريم رضاى خدا پيوسته در ايمان و عمل و سخط و غضبش در كفر و فسق و فساد است شخص با فعل خود مورد يكى از آن دو واقع مى‏شود. آرى مهاجرين و انصار اوليّه كه تغيير روش ندادند داراى فضيلت بر ديگران اند. * [يس:66]. اگر مى‏خواستيم چشمهايشان را از بين مى‏برديم آن وقت مى‏خواستند در راه رفتن بر ديگران سبقت بگيرند ولى چطور مى‏ديدند؟ بعضى آن را عدم قدرت بر هدايت گرفته‏اند ولى با ملاحظه آيه قبل و بعد بدست مى‏آيد كه منظور اظهار قدرت است مثل [نساء:133].

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
فَاسْتَبِقُوا ۲
سَبَقَکُمْ‌ ۲
سَبَقُوا ۱
سَبَقَ‌ ۴
السَّابِقُونَ‌ ۳
سَبَقَتْ‌ ۷
نَسْتَبِقُ‌ ۱
اسْتَبَقَا ۱
تَسْبِقُ‌ ۲
يَسْبِقُونَهُ‌ ۱
سَابِقُونَ‌ ۱
يَسْبِقُونَا ۱
سَابِقِينَ‌ ۱
سَابِقٌ‌ ۱
سَابِقُ‌ ۱
فَاسْتَبَقُوا ۱
سَبَقُونَا ۲
بِمَسْبُوقِينَ‌ ۲
سَابِقُوا ۱
فَالسَّابِقَاتِ‌ ۱
سَبْقاً ۱

ریشه‌های مرتبط