ریشه سوء: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
(به ضمّ س) بد و به فتح آن بدى. به عبارت ديگر، به ضمّ سين اسم و به فتح آن مصدر است چنانكه در صحاح و قاموس و اقرب و المنجمد گفته است ولى بيضاوى و زمخشرى سوء (به ضم سين) را ذيل آيه 49 بقره مصدر دانستهاند. و مصدر آن متعدى مىباشد. ولى «ساء يسوء سواء» لازم است. راغب گويد: سوء به ضم سين هر چيز اندوه آور است... در اقرب گويد «سائه... سؤاً» به او كار ناپسند كرد يا او را محزون نمود. سوء (به فتح س) در قرآن كريم 9 بار و به ضم آن پنجاه بار آمده است . به نظر نگارنده در 9 آيه كه سوء به فتح سين آمده همه مصدر به معنى فاعل است مثل [توبه:98]و يعنى بر آنها است بلاى حزن آور يا حادثه مكروه آور و مثل [انبياء:74]. حقّا كه آنهامردمان بد كار، فاسق بودند. در آيه اول سوء را به ضمّ نيز خواندهاند . در جاهائيكه سوء به ضمّ آمده است و در معنى خود به كار رفته مثل [بقره:49]. وارد مىكردند بر شما عذاب بد را. گويا از اضافه سوء به عذاب با انكه عذاب همهاش بد و ناگوار است، شدّت آن مراد است مثل عذاب اليم، عذاب شديد. [آل عمران:174]. با نعمت و فضل خدا برگشتند و حادثه بدى به آنهانرسيد. سوأى مؤنث اسوء است مانند حسنى مؤنث احسن و يا مصدر است مثل بشرى (اقرب) [روم:10] عاقبة خبر كان و سوأى اسم آن است مثل «وَ كانَ حَقّاً عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤمِنينَ» و جمله «اَنْ كَذَّبُوا» در مقام تعليل است يعنى: سپس نتيجه بدتر و حالت رسوخ كفر، عاقبت بدكاران شد زيرا كه ايات خدا را تكذيب كردند و اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است. بعضى «سوآى» را مفعول «اَسآؤا» گرفته و «اَنْ كَذَّبُوا» را خبر كان دانستهاند يعنى: عاقبت بدكاران به تكذيب و كفر منجر شد در الميزان فرموده: گرچه اين معنى فى نفسه درست است ولى معنى اول مناسب مقام است . سىّء وصف است به معنى بد و قبيح [فاطر:43]. حيله بد نمىگيرد مگر حيله گر را [اسراء:38]. «كُلِّ ذلِكَ» اشاره است به كارهاى نيك و بد در آيات گذشته يعنى: كارهاى قبيح از ميان آنچه گفته شد نزد خدايت ناپسند است. سيئة مؤنث سيّىء است و آن پيوسته وصف آيد مثل خصلت سيئه عادت سيئه و انثال آن اگر آن را لازم گرفتيم به معنى بد و قبيح است و اگر متعدى دانستيم معناى بد آور و محزون كننده مىدهد. جمع آن در قرآن سيئات است [انعام:160]. سيئه در آيه بد و گناه است [اعراف:168]. و آن در قرآن به معنى آثار گناه و گناه و شفاعت بد و عذاب و غيره آمده است رجوع به «غفز». سوءة: چيزيكه ظهورش ناپسند است (المنار) لذا به طور كنايه بع فرح و آلت رجوليت و جسد ميّت و غيره گفته شده در صحاح و قاموس آن را عورت. فاحشه (كاربد) و در مفردات كنايه از فرج گفته. در نهايه گويد: سوأة در اصل به معنى فرج و سپس به هر چه ظهورش شرم آور است گفته شده. [مائده:31]. مراد از سوأة در اينجا جسد ميت است يعنى خدا كلاغى فرستاد كه زمين را مىكاويد تا به او نشان دهد چگونه جشد برادرش را زير زمين پنهان كند. [اعراف:26]. لباس سوأةهاى مردم را كه ديده شدن آنها را خوش ندارند مىپوشاند. [اعراف:20]. مراد از سوأة عورت زن و مرد است ايضاً در آيه [طه:121]. از مجمع آمدن سوأة مىتوان فهميد كه مراد عورتين هر دو از آدم و زنش است . * [هود:77]. به نظرم سىء به معنى اندوه است يعنى چون فرستادگان ما پيش لوط آمدند از آمدنشان غمگين شد، ايضاً در [ملك:27]. و در آيه [اسراء:7]. تا رويتان را غمگين كنند است كه اثر غم در وجه انسان نمايان مىشود. * [طه:22]. سوء آن است اين تغيير رنگ ضررى نخواهد داشت يعنى دستت را به گريبان خود جمع كن تا سفيد و روشن بدون آفت خارج شود. بعضىها سوختن احتمال دادهاند يعنى دستت نمىسوزد. اين لفظ در سوره نمل:12. و قصص:31 نيز آمده در الميزان فرموده: ظاهراً اين قيد تعريض به تورات فعلى است كه در سفر خروج باب چهارم آيه 6 گويد: دست موسى مثل برف مبروص (پيس) شد. * [هود:114]. اين ايه در «حبط» گذشت و در «غفر» ديده شود. در تمام آيات قرآن است مثل [بقره:271]و و درباره هيچ يك يغفر السيّئات نيامده مگر در آيه [احقاف:16]. كه به جاى تكفير تجاوز آمده است و اين ظاهراً از آن جهت است كه «كفر» در لغت به معنى پوشاندن است و در علاج بدىها و ناپسندها تعبير پوشاندن آنها مناسب است. | (به ضمّ س) بد و به فتح آن بدى. به عبارت ديگر، به ضمّ سين اسم و به فتح آن مصدر است چنانكه در صحاح و قاموس و اقرب و المنجمد گفته است ولى بيضاوى و زمخشرى سوء (به ضم سين) را ذيل آيه 49 بقره مصدر دانستهاند. و مصدر آن متعدى مىباشد. ولى «ساء يسوء سواء» لازم است. راغب گويد: سوء به ضم سين هر چيز اندوه آور است... در اقرب گويد «سائه... سؤاً» به او كار ناپسند كرد يا او را محزون نمود. سوء (به فتح س) در قرآن كريم 9 بار و به ضم آن پنجاه بار آمده است . به نظر نگارنده در 9 آيه كه سوء به فتح سين آمده همه مصدر به معنى فاعل است مثل [توبه:98]و يعنى بر آنها است بلاى حزن آور يا حادثه مكروه آور و مثل [انبياء:74]. حقّا كه آنهامردمان بد كار، فاسق بودند. در آيه اول سوء را به ضمّ نيز خواندهاند . در جاهائيكه سوء به ضمّ آمده است و در معنى خود به كار رفته مثل [بقره:49]. وارد مىكردند بر شما عذاب بد را. گويا از اضافه سوء به عذاب با انكه عذاب همهاش بد و ناگوار است، شدّت آن مراد است مثل عذاب اليم، عذاب شديد. [آل عمران:174]. با نعمت و فضل خدا برگشتند و حادثه بدى به آنهانرسيد. سوأى مؤنث اسوء است مانند حسنى مؤنث احسن و يا مصدر است مثل بشرى (اقرب) [روم:10] عاقبة خبر كان و سوأى اسم آن است مثل «وَ كانَ حَقّاً عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤمِنينَ» و جمله «اَنْ كَذَّبُوا» در مقام تعليل است يعنى: سپس نتيجه بدتر و حالت رسوخ كفر، عاقبت بدكاران شد زيرا كه ايات خدا را تكذيب كردند و اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است. بعضى «سوآى» را مفعول «اَسآؤا» گرفته و «اَنْ كَذَّبُوا» را خبر كان دانستهاند يعنى: عاقبت بدكاران به تكذيب و كفر منجر شد در الميزان فرموده: گرچه اين معنى فى نفسه درست است ولى معنى اول مناسب مقام است . سىّء وصف است به معنى بد و قبيح [فاطر:43]. حيله بد نمىگيرد مگر حيله گر را [اسراء:38]. «كُلِّ ذلِكَ» اشاره است به كارهاى نيك و بد در آيات گذشته يعنى: كارهاى قبيح از ميان آنچه گفته شد نزد خدايت ناپسند است. سيئة مؤنث سيّىء است و آن پيوسته وصف آيد مثل خصلت سيئه عادت سيئه و انثال آن اگر آن را لازم گرفتيم به معنى بد و قبيح است و اگر متعدى دانستيم معناى بد آور و محزون كننده مىدهد. جمع آن در قرآن سيئات است [انعام:160]. سيئه در آيه بد و گناه است [اعراف:168]. و آن در قرآن به معنى آثار گناه و گناه و شفاعت بد و عذاب و غيره آمده است رجوع به «غفز». سوءة: چيزيكه ظهورش ناپسند است (المنار) لذا به طور كنايه بع فرح و آلت رجوليت و جسد ميّت و غيره گفته شده در صحاح و قاموس آن را عورت. فاحشه (كاربد) و در مفردات كنايه از فرج گفته. در نهايه گويد: سوأة در اصل به معنى فرج و سپس به هر چه ظهورش شرم آور است گفته شده. [مائده:31]. مراد از سوأة در اينجا جسد ميت است يعنى خدا كلاغى فرستاد كه زمين را مىكاويد تا به او نشان دهد چگونه جشد برادرش را زير زمين پنهان كند. [اعراف:26]. لباس سوأةهاى مردم را كه ديده شدن آنها را خوش ندارند مىپوشاند. [اعراف:20]. مراد از سوأة عورت زن و مرد است ايضاً در آيه [طه:121]. از مجمع آمدن سوأة مىتوان فهميد كه مراد عورتين هر دو از آدم و زنش است . * [هود:77]. به نظرم سىء به معنى اندوه است يعنى چون فرستادگان ما پيش لوط آمدند از آمدنشان غمگين شد، ايضاً در [ملك:27]. و در آيه [اسراء:7]. تا رويتان را غمگين كنند است كه اثر غم در وجه انسان نمايان مىشود. * [طه:22]. سوء آن است اين تغيير رنگ ضررى نخواهد داشت يعنى دستت را به گريبان خود جمع كن تا سفيد و روشن بدون آفت خارج شود. بعضىها سوختن احتمال دادهاند يعنى دستت نمىسوزد. اين لفظ در سوره نمل:12. و قصص:31 نيز آمده در الميزان فرموده: ظاهراً اين قيد تعريض به تورات فعلى است كه در سفر خروج باب چهارم آيه 6 گويد: دست موسى مثل برف مبروص (پيس) شد. * [هود:114]. اين ايه در «حبط» گذشت و در «غفر» ديده شود. در تمام آيات قرآن است مثل [بقره:271]و و درباره هيچ يك يغفر السيّئات نيامده مگر در آيه [احقاف:16]. كه به جاى تكفير تجاوز آمده است و اين ظاهراً از آن جهت است كه «كفر» در لغت به معنى پوشاندن است و در علاج بدىها و ناپسندها تعبير پوشاندن آنها مناسب است. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
هم:100, ب:64, من:64, ل:59, ما:53, ه:51, ف:47, کم:46, عمل:39, الله:36, اله:36, انن:35, کون:34, الذين:34, وله:34, ها:33, عن:32, ان:30, لا:29, ک:28, حسن:25, على:25, عذب:23, قول:23, الا:23, فى:22, جزى:22, سوء:22, نا:21, کفر:21, قوم:21, صوب:20, ذلک:19, هما:19, يوم:18, مثل:17, دخل:17, ربب:17, امن:17, صلح:17, اول:17, مکر:17, ثم:17, علم:17, ى:16, نفس:16, وقى:16, ظلم:16, مسس:16, مطر:16, اوى:16, دور:16, نن:16, حکم:16, اذا:16, اخر:15, کسب:15, جنن:15, اهل:15, قد:15, جىء:15, حيق:15, رحم:14, وجه:14, ارض:14, فرعون:14, اخذ:14, بدو:14, رئى:14, توب:14, ا:14, حسب:14, ايى:14, الى:14, ائى:14, قبل:14, سبل:14, ظنن:14, ورى:14, غير:14, زين:13, او:13, لم:13, جهنم:13, بعد:13, الذى:13, عفو:13, فحش:13, خلد:13, سوم:13, غفر:13, التى:13, لو:13, کذب:13, نذر:13, اذ:13, حيى:13, وزر:13, ذکر:13, بنو:13, يا:13, رسل:13, صير:12, هو:12, رود:12, لعل:12, بغى:12, يدى:12, فرح:12, صبر:12, عقب:12, عند:12, اتى:12, خير:12, جهل:12, قتل:12, ام:12, بين:12, جعل:12, هى:12, صدد:12, بيض:12, بدل:12, لعن:12, حتى:12, لبس:12, اخو:12, بئس:12, عزز:12, اجر:12, وعد:12, سبق:12, قدم:12, عجل:12, لما:12, ن:12, ذوق:12, لوط:12, ذهب:12, ودد:12, ذا:12, امم:12, مع:12, خرج:12, شدد:12, نصر:12, حرم:12, مرء:12, قرن:12, شفع:12, نهى:12, ولى:12, کبر:12, جرى:12, قرر:12, نور:12, هذه:11, طفق:11, ذبح:11, تبع:11, عبد:11, بلى:11, سوى:11, امر:11, نجو:11, رزق:11, ضرر:11, صبح:11, فکر:11, نحن:11, غضب:11, خصف:11, خلف:11, نسو:11, ضيق:11, دفع:11, درء:11, عظم:11, کثر:11, نزل:11, شرب:11, موسى:11, قرب:11, اولاء:11, کلل:11, زلف:11, يقن:11, وفى:11, بشر:11, نفق:11, قصص:11, شرک:11, انا:11, حضر:11, ردد:11, حوط:11, منى:11, صحب:11, حمل:11, هل:11, خلق:11, عسى:11, سلم:11, موت:11, جوب:11, هدى:11, سمو:11, وصل:11, قلل:11, لن:11, هؤلاء:11, ابو:11, غرم:11, سمع:11, سئل:11, رهق:11, جنح:11, تحت:11, کتب:11, خوف:11, دنو:11, س:11, عدو:11, غبر:11, کشف:11, فسق:11, غرق:11, ضمم:11, رفق:11, لقى:11, نهر:11, عقر:11, جرح:11, انت:11, بور:11, نفر:11, طير:11, قدر:11, مقت:11, کما:11, الم:11, رجع:11, ذنب:11, بلغ:11, صدف:11, هذا:11, فدى:11, ترب:11, خسف:11, خزى:11, غرب:11, بسط:11, کيف:11, ضعف:11, فوز:11, رضو:11, عرض:11, جوز:11, سوح:11, کبب:11, وکل:11, انس:11, جيب:11, تسع:11, جهر:11, وجد:11, ريش:11, شهد:11, فرى:11, ذرع:11, نعم:11, فضل:11, حزن:11, سجن:11, شطن:11, عجز:11, لسن:11, ثبت:11, عدد:11, دعو:11, حين:11, فعل:11, ظهر:11, ضرع:11, صلى:11, طول:11, رجل:11, نظر:11, قرى:11, بول:11, عمه:10, شوى:10, جبل:10, حمد:10, قلب:10, کظم:10, جمع:10, کفل:10, احد:10, ذلل:10, خلط:10, داود:10, بعض:10, وعلن:10, سکن:10, نفع:10, اون:10, حقق:10, خلو:10, سوع:10, صرف:10, ليل:10, شجر:10, خطء:10, صدر:10, بلو:10, رقب:10, رفع:10, رجو:10, فرق:10, قصد:10, خشى:10, ورق:10, کرم:10, مهل:10, جند:10, سرع:10, برر:10, ليس:10, خبث:10, دمر:10, هوى:10, غدو:10, وصف:10, ذات:10, سليمان:10, شور:10, يمن:10, الک:10, دسس:10, کره:10, سرر:10, هن:10, اين:10, شىء:10, خفى:10, ويل:10, زنى:10, دون:10, عشو:10, ضلل:10, عرو:10, سلف:10, عرب:10, وحد:10, لئک:10, هارون:10, فرض:10, ندم:10, مهد:10, حبب:10, عدن:10, سرف:10, حصحص:10, فزع:10, خسر:10, لعب:10, سجد:10, هون:10, ولد:10, عشر:10, صدق:10, نفخ:10, مسک:10, علو:10, بصر:10, ارث:10, نصب:10, سود:10, ورث:10, الل:10, زيد:10, عذر:10, ذو:10, موه:10, ذلکم:10, ربص:10, عمى:10, متع:10, خلص:10, کيد:10, لهو:10, نزع:10, حيث:10, لغو:10, زلل:10, ملک:10, هرع:10, لکن:10, بل:10, عوذ:10, قرض:10, آدم:10, رهب:10, مرر:10, اجل:10, طيب:10, عرف:10, اکل:10, خبر:10, امد:10, نصح:10, هجر:10, طرف:10, بحث:10, ابد:10, قنط:10, غرر:10, برء:10, ذانک:10, کلم:10, قرآن:10, فخر:10, محمد:10, عصو:10, قرء:10, ندو:10, بوب:10, برهن:10, صلو:10, فسد:10, غيث:10, سنن:10, ثمن:10, صعد:10, نسى:10, جنب:10, غيب:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۸
تکرار در قرآن: ۱۶۷(بار)
قاموس قرآن
(به ضمّ س) بد و به فتح آن بدى. به عبارت ديگر، به ضمّ سين اسم و به فتح آن مصدر است چنانكه در صحاح و قاموس و اقرب و المنجمد گفته است ولى بيضاوى و زمخشرى سوء (به ضم سين) را ذيل آيه 49 بقره مصدر دانستهاند. و مصدر آن متعدى مىباشد. ولى «ساء يسوء سواء» لازم است. راغب گويد: سوء به ضم سين هر چيز اندوه آور است... در اقرب گويد «سائه... سؤاً» به او كار ناپسند كرد يا او را محزون نمود. سوء (به فتح س) در قرآن كريم 9 بار و به ضم آن پنجاه بار آمده است . به نظر نگارنده در 9 آيه كه سوء به فتح سين آمده همه مصدر به معنى فاعل است مثل [توبه:98]و يعنى بر آنها است بلاى حزن آور يا حادثه مكروه آور و مثل [انبياء:74]. حقّا كه آنهامردمان بد كار، فاسق بودند. در آيه اول سوء را به ضمّ نيز خواندهاند . در جاهائيكه سوء به ضمّ آمده است و در معنى خود به كار رفته مثل [بقره:49]. وارد مىكردند بر شما عذاب بد را. گويا از اضافه سوء به عذاب با انكه عذاب همهاش بد و ناگوار است، شدّت آن مراد است مثل عذاب اليم، عذاب شديد. [آل عمران:174]. با نعمت و فضل خدا برگشتند و حادثه بدى به آنهانرسيد. سوأى مؤنث اسوء است مانند حسنى مؤنث احسن و يا مصدر است مثل بشرى (اقرب) [روم:10] عاقبة خبر كان و سوأى اسم آن است مثل «وَ كانَ حَقّاً عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤمِنينَ» و جمله «اَنْ كَذَّبُوا» در مقام تعليل است يعنى: سپس نتيجه بدتر و حالت رسوخ كفر، عاقبت بدكاران شد زيرا كه ايات خدا را تكذيب كردند و اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است. بعضى «سوآى» را مفعول «اَسآؤا» گرفته و «اَنْ كَذَّبُوا» را خبر كان دانستهاند يعنى: عاقبت بدكاران به تكذيب و كفر منجر شد در الميزان فرموده: گرچه اين معنى فى نفسه درست است ولى معنى اول مناسب مقام است . سىّء وصف است به معنى بد و قبيح [فاطر:43]. حيله بد نمىگيرد مگر حيله گر را [اسراء:38]. «كُلِّ ذلِكَ» اشاره است به كارهاى نيك و بد در آيات گذشته يعنى: كارهاى قبيح از ميان آنچه گفته شد نزد خدايت ناپسند است. سيئة مؤنث سيّىء است و آن پيوسته وصف آيد مثل خصلت سيئه عادت سيئه و انثال آن اگر آن را لازم گرفتيم به معنى بد و قبيح است و اگر متعدى دانستيم معناى بد آور و محزون كننده مىدهد. جمع آن در قرآن سيئات است [انعام:160]. سيئه در آيه بد و گناه است [اعراف:168]. و آن در قرآن به معنى آثار گناه و گناه و شفاعت بد و عذاب و غيره آمده است رجوع به «غفز». سوءة: چيزيكه ظهورش ناپسند است (المنار) لذا به طور كنايه بع فرح و آلت رجوليت و جسد ميّت و غيره گفته شده در صحاح و قاموس آن را عورت. فاحشه (كاربد) و در مفردات كنايه از فرج گفته. در نهايه گويد: سوأة در اصل به معنى فرج و سپس به هر چه ظهورش شرم آور است گفته شده. [مائده:31]. مراد از سوأة در اينجا جسد ميت است يعنى خدا كلاغى فرستاد كه زمين را مىكاويد تا به او نشان دهد چگونه جشد برادرش را زير زمين پنهان كند. [اعراف:26]. لباس سوأةهاى مردم را كه ديده شدن آنها را خوش ندارند مىپوشاند. [اعراف:20]. مراد از سوأة عورت زن و مرد است ايضاً در آيه [طه:121]. از مجمع آمدن سوأة مىتوان فهميد كه مراد عورتين هر دو از آدم و زنش است . * [هود:77]. به نظرم سىء به معنى اندوه است يعنى چون فرستادگان ما پيش لوط آمدند از آمدنشان غمگين شد، ايضاً در [ملك:27]. و در آيه [اسراء:7]. تا رويتان را غمگين كنند است كه اثر غم در وجه انسان نمايان مىشود. * [طه:22]. سوء آن است اين تغيير رنگ ضررى نخواهد داشت يعنى دستت را به گريبان خود جمع كن تا سفيد و روشن بدون آفت خارج شود. بعضىها سوختن احتمال دادهاند يعنى دستت نمىسوزد. اين لفظ در سوره نمل:12. و قصص:31 نيز آمده در الميزان فرموده: ظاهراً اين قيد تعريض به تورات فعلى است كه در سفر خروج باب چهارم آيه 6 گويد: دست موسى مثل برف مبروص (پيس) شد. * [هود:114]. اين ايه در «حبط» گذشت و در «غفر» ديده شود. در تمام آيات قرآن است مثل [بقره:271]و و درباره هيچ يك يغفر السيّئات نيامده مگر در آيه [احقاف:16]. كه به جاى تكفير تجاوز آمده است و اين ظاهراً از آن جهت است كه «كفر» در لغت به معنى پوشاندن است و در علاج بدىها و ناپسندها تعبير پوشاندن آنها مناسب است.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
سُوءَ | ۷ |
سَيِّئَةً | ۳ |
بِالسُّوءِ | ۴ |
سَيِّئَاتِکُمْ | ۵ |
سُوءٍ | ۸ |
تَسُؤْهُمْ | ۲ |
سَيِّئَةٌ | ۶ |
سُوءٌ | ۱ |
سَيِّئَاتِنَا | ۱ |
سَيِّئَاتِهِمْ | ۷ |
السُّوءَ | ۶ |
السَّيِّئَاتِ | ۱۴ |
سَاءَ | ۱۴ |
فَسَاءَ | ۴ |
سَيِّئَةٍ | ۳ |
سَاءَتْ | ۵ |
سُوءاً | ۵ |
سَوْأَةَ | ۲ |
تَسُؤْکُمْ | ۱ |
بِالسَّيِّئَةِ | ۵ |
سَوْآتِهِمَا | ۲ |
سَوْآتُهُمَا | ۲ |
سَوْآتِکُمْ | ۱ |
بِسُوءٍ | ۴ |
السَّيِّئَةِ | ۱ |
السُّوءِ | ۱ |
السُّوءُ | ۲ |
سُوءُ | ۹ |
السَّوْءِ | ۶ |
سَيِّئاً | ۱ |
السَّيِّئَاتُ | ۱ |
سِيءَ | ۲ |
سُوْءاً | ۱ |
السَّيِّئَةَ | ۳ |
سَيِّئَاتُ | ۵ |
سُوءِ | ۲ |
أَسَأْتُمْ | ۱ |
لِيَسُوءُوا | ۱ |
سَيِّئُهُ | ۱ |
سَوْءٍ | ۳ |
أَسَاءُوا | ۲ |
السُّوءَى | ۱ |
السَّيِّئِ | ۱ |
السَّيِّئُ | ۱ |
أَسْوَأَ | ۲ |
سَيِّئَاتِ | ۱ |
الْمُسِيءُ | ۱ |
السَّيِّئَةُ | ۱ |
أَسَاءَ | ۲ |
سَيِّئَاتِهِ | ۲ |
سِيئَتْ | ۱ |