القلم ٣: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link418 | آيات ۱ - ۳۳، سوره قلم]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link418 | آيات ۱ - ۳۳، سوره قلم]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link419 | محتويات سوره مباركه قلم و محل نزول آن]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link419 | محتويات سوره مباركه قلم و محل نزول آن]] | ||
خط ۴۳: | خط ۴۴: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۹#link428 | ماجراى صاحبان باغى كه به عذاب الهى نابود گشت]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۹#link428 | ماجراى صاحبان باغى كه به عذاب الهى نابود گشت]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۷#link173 | آيه ۱-۷]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۷#link173 | آيه ۱-۷]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۷#link174 | آيه و ترجمه]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۷#link174 | آيه و ترجمه]] | ||
خط ۵۰: | خط ۵۳: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۷#link177 | ۱ - نقش قلم در حيات انسانها]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۷#link177 | ۱ - نقش قلم در حيات انسانها]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۷#link178 | ۲ - نمونه اى از اخلاق پيامبر (ص )]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۷#link178 | ۲ - نمونه اى از اخلاق پيامبر (ص )]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ «4» | |||
نون. به قلم و به آنچه مىنويسند سوگند. كه تو به خاطر (لطف و) نعمت پروردگار ديوانه نيستى. و همانا براى تو پاداش بىپايان است. و حقّاً كه تو بر اخلاق بزرگى استوارى. | |||
===نکته ها=== | |||
«مَمْنُونٍ» اگر از «من» به معناى قطع باشد، به معناى پاداش بى انقطاع است و اگر از «منت» باشد به معناى آن است كه الطاف الهى بدون منّت است. ظاهرا معناى اول منظور باشد، زيرا به رخ كشيدن نعمت از جانب خداوند عيب نيست، بلكه انگيزهاى براى شكر و اطاعت از او مىشود. «1» | |||
نقش قلم از نقش زبان، شمشير، درهم و دينار، شهرت و فرزند بيشتر است. زيرا قلم تجربه قرنها را به هم منتقل مىكند و فرهنگ را رشد مىدهد. افراد را با قلم مىتوان خواب يا بيدار كرد. ملّتى را مىتوان با قلم، عزيز يا ذليل كرد. قلم يك فرياد ساكت است. قلم سند رسمى است. قلم گزارشگر تاريخ است. | |||
سوگند به قلم، نشانه فرهنگ و تمدن است. تكيه بر قلم، تكيه بر سند و استدلال است. | |||
---- | |||
«1». تفسير راهنما. | |||
جلد 10 - صفحه 169 | |||
رابطه با قلم رابطه با علم است. در ميان تمام صداها، سه صدا امتياز دارد: صداى قلم دانشمندان، صداى پاى مجاهدان و صداى چرخ ريسندگان. آرى، امّتى عزيز است كه علم و قدرت و اقتصادش پويا باشد و اگر امروز بخواهيم اين سه صدا را نقل كنيم، بايد بگوييم: | |||
صداى چاپخانه، توپخانه و كارخانه، يعنى قدرت فرهنگى، نظامى و اقتصادى. | |||
قلمها و نوشتهها، حافظ علومند. در حديث مىخوانيم: «قيدوا العلم بالكتابة» «1» | |||
كسى به قلم و نوشته سوگند ياد مىكند كه در تمام عمرش يك سطر ننوشت: «لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ» «2». به قول حافظ: | |||
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت | |||
به غمزه مسئلهآموز صد مدرّس شد | |||
در نسبت جنون به افراد برجسته تعجب نكنيد، قرآن مىفرمايد: «كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» «3» هيچ پيامبرى به سراغ مردم نيامده، مگر آنكه به او گفتند: ساحر يا ديوانه است. | |||
پاداشهاى الهى را ساده ننگريد. «أَجْرٌ كَبِيرٌ» «4»*، «أَجْرٌ عَظِيمٌ» «5»*، «أَجْرٍ كَرِيمٍ» «6»*، «أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» «7»*، «أَجْراً حَسَناً» «8»*، «أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» «9».* | |||
اخلاق در اسلام | |||
در ميان صفات و ويژگىهاى پيامبر، قرآن بر اخلاق آن حضرت تكيه كرده و آن را «خلق عظيم» خوانده است. به همين مناسبت، سخنان برخى از پيشوايان دينى در اين زمينه را از كتاب ميزان الحكمه، باب خلق نقل و ترجمه مىكنيم. | |||
حضرت على عليه السلام فرمود: «رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه خلقه» چه بسيارند عزيزانى كه به خاطر بداخلاقى ذليل مىشوند و ذليلانى كه به خاطر حُسن خلق عزيز مىشوند. | |||
امام حسن عليه السلام فرمود: «حسن الخلق رأس كل بر» خوش اخلاقى سرآمد هر كار نيك است. | |||
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «انما تفسير حسن الخلق ان اصاب الدنيا يرضى و ان لم يصبه لم يسخط» | |||
---- | |||
«1». بحارالانوار، ج 2، ص 52. | |||
«2». عنكبوت، 48. | |||
«3». ذاريات، 52. | |||
«4». هود، 11. | |||
«5». آل عمران، 173. | |||
«6». يس، 11. | |||
«7». فصلت، 8. | |||
«8». قلم، 4. | |||
«9». نساء، 10. | |||
جلد 10 - صفحه 170 | |||
حسن خلق به اين است كه اگر كامياب شدى راضى باشى و اگر نشدى عصبانى نشوى. | |||
حضرت على عليه السلام فرمود: «ان العبد المسلم يبلغ بحسن خلقه درجة الصائم القائم» انسان در اثر حسن خلق به درجه نمازگزاران روزه دار مىرسد. | |||
امام صادق عليه السلام فرمود: مكارم اخلاق ده چيز است: يقين، قناعت، صبر، شكر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غيرت، شجاعت، جوانمردى. | |||
حضرت على عليه السلام فرمود: «من مكارم الاخلاق، ان تصل من قطعك و تعطى من حرمك و تعفوا من ظلمك» از مكارم اخلاق آن است كه هر كس با تو قطع رابطه كرد، تو با او رابطه برقرار كنى و اگر تو را محروم كرد، تو به او عطا كنى و اگر به تو ظلم نمود، او را عفو نمايى. | |||
امام صادق عليه السلام فرمود: «الخلق الحسن يميت الخطيئة كما تميت الشمس الخبيث» اخلاق نيكو سبب نابودى گناهان است همانگونه كه خورشيد خباثت ها را مىميراند. | |||
همچنين فرمود: «حسن الخلق يثبت المودة» اخلاق نيكو علاقهها را محكم و استوار مىكند. | |||
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «خصلتان لا يجتمعان فى المؤمن، البخل و سوء الخلق» در افراد باايمان بخل و بداخلاقى جمع نمىشود. | |||
به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفته شد: فلان زن، اهل عبادت ولى بداخلاق است و همسايهاش را با زبان مىرنجاند. حضرت فرمود: «لا خير فيها هى من اهل النار» او اهل دوزخ است. | |||
در روايات آمده است، هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سعدبن معاذ را دفن كرد. فرمود: به خاطر بداخلاقى او در منزل، فشار قبرى بر او وارد شد. | |||
خُلق عظيم | |||
كلمه خُلق به صفاتى گفته مىشود كه با سرشت و خوى انسان عجين شده باشد و به رفتارهاى موسمى و موقّت گفته نمىشود. تفسيرهاى مختلفى درباره «خُلُقٍ عَظِيمٍ» شدهاست، از جمله: | |||
الف) عايشه گويد: اخلاق پيامبر، متضمّن 10 آيه اول سوره مؤمنون است و بالاتر از اين مدح، مدحى نيست. | |||
ب) مراد، تخلّق به اخلاق اسلام و طبع بزرگ است. | |||
جلد 10 - صفحه 171 | |||
ج) مراد، صبر بر حق و تدبير امور بر اقتضاى عقل است. | |||
د) برخى از كتب لغت، خلق را به معناى دين و آئين گرفتهاند، چنان كه در حديثى از امام باقر عليه السلام مىخوانيم كه آن حضرت فرمود: مراد از خلق عظيم آئين اسلام است. «1» | |||
ه) مراد، برخورد بزرگوارانه با مخالفان است. چنان كه خداوند او را به اين شيوه، مامور ساخته بود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» «2» | |||
و) مراد، مكارم اخلاق است. چنانكه از آن حضرت روايت شده كه فرمود: «انما بعثت لا تمم مكارم الاخلاق» و فرمود: «ادبنى ربى فاحسن تاديبى» «3» پروردگارم مرا تربيت نمود و چه خوب تربيت نمود. | |||
ز) عايشه درباره اخلاق پيامبر گفت: «كان خلقه القرآن» «4» اخلاق پيامبر، تجسم قرآن بود. | |||
مرحوم علامه طباطبايى در تفسيرالميزان (ج 6، ص 183)، حدود 27 صفحه در زمينه اخلاق و سنن و آداب زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله رواياتى را نقل كرده است، كه به برخى از آنها فهرست وار اشاره مىكنيم: | |||
1. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خود كفش خود را مىدوخت. | |||
2. لباس خود را وصله مىزد. | |||
3. گوسفند را خودش مىدوشيد. | |||
4. با بردگان، هم غذا مىشد. | |||
5. بر زمين مىنشست. | |||
6. بر الاغ سوار مىشد. | |||
7. حيا مانعش نمىشد كه نيازهاى خود را از بازار تهيه كند. | |||
8. به توانگران و فقرا دست مىداد و دست خود را نمىكشيد تا طرف دست خود را بكشد. | |||
9. به هركس مىرسيد، چه بزرگ و چه كوچك، سلام مىكرد. | |||
10. اگر چيزى تعارفش مىكردند، آنرا تحقير نمىكرد، اگرچه يك خرماى پوسيده بود. | |||
---- | |||
«1». تفسير نورالثقلين | |||
«2». اعراف، 199. | |||
«3». تفسير مجمع البيان | |||
«4». سنن النبىّ، علامه طباطبايى، ص 56. | |||
جلد 10 - صفحه 172 | |||
11. كم خرج، كريم الطبع و خوش معاشرت بود. | |||
12. بدون اينكه قهقهه كند، هميشه تبسّمى بر لب داشت. | |||
13. بدون اينكه چهره درهم كشيده باشد، هميشه اندوهگين به نظر مىرسيد. | |||
14. بدون اينكه از خود ذلتى نشان دهد، همواره متواضع بود. | |||
15. بدون اينكه اسراف ورزد، سَخىّ بود. | |||
16. بسيار دل نازك و مهربان بود. | |||
17. هرگز دست طمع بسوى چيزى دراز نكرد. | |||
18. هنگام بيرون رفتن از خانه، خود را در آينه مىديد، موى خود را شانه مىزد و چه بسا اين كار را در برابر آب انجام مىداد. | |||
19. هيچ گاه در مقابل ديگران پاى خود را دراز نمىكرد. | |||
20. همواره بين دو كار، دشوارتر آن را انتخاب مىكرد. | |||
21. هيچ وقت به خاطر ظلمى كه به او مىشد در صدد انتقام بر نمىآمد مگر آنكه محارم خدا هتك شود كه به خاطر هتك حرمت خشم مىكرد. | |||
22. هيچ وقت در حال تكيه كردن غذا ميل نكرد. | |||
23. هيچ وقت شخصى از او چيزى درخواست نكرد كه جواب (نه) بشنود و حاجت حاجتمندان را رد نكرد. | |||
24. نمازش در عين تماميّت، سبك و خطبهاش كوتاه بود. | |||
25. مردم، آن حضرت را به بوى خوشى كه از او به مشام مىرسيد، مىشناختند. | |||
26. وقتى در خانه مهمان داشت، اول كسى بود كه شروع به غذا مىكرد و آخرين كسى بود كه از غذا دست مىكشيد تا مهمانان راحت غذا بخورند. | |||
27. بر سر سفره، هميشه از غذاى جلوى خود ميل مىكرد. | |||
28. آب را با سه نفس مىآشاميد. | |||
29. جز با دست راست چيزى نمىداد و نمىگرفت و غذا نمىخورد. | |||
30. وقتى دعا مىكرد، سه بار دعا مىكرد و وقتى سخن مىگفت در كلام خود تكرار نداشت. | |||
جلد 10 - صفحه 173 | |||
31. اگر اذن دخول به خانه مردم مىگرفت، سه بار تكرار مىكرد. | |||
32. كلامش روشن بود به طورى كه هر شنوندهاى آنرا مىفهميد. | |||
33. نگاه خود را بين افرادى كه در محضرش بودند تقسيم مىكرد. | |||
34. هر گاه با مردم سخن مىگفت، در حرف زدن تبسم مىكرد. | |||
===پیام ها=== | |||
1- سوگند به قلم به جاى سوگند به بيان، تشويق سوادآموزى و مقام دانش پژوهى است. (مبارزه با بيسوادى و ترغيب به نوشتن و خواندن از برنامههاى اولويّت دار اسلام است.) (والقلم و ما يسطرون) | |||
2- عصمت و مصونيّت پيامبر در سايه لطف الهى است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ» | |||
3- آنچه در برابر فشار تهمت، انسان را پايدار مىكند توجه به لطف و پاداش الهى است. «إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ» | |||
4- اگر از پاداش مردم چشم پوشى كنيم، به پاداش هاى پايدار الهى مىرسيم. | |||
«لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ» | |||
5- پاداش ابدى براى كسى است كه خُلق او عظيم باشد. لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ .... لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ | |||
6- تسلّط بر اخلاق عظيم، مقارن تسلط بر راه مستقيم است. «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (و در جاى ديگر مىفرمايد: «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «1») | |||
7- كمالات پيامبر با او عجين است، و او بر آنها تسلط دارد. «لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» | |||
8- دفاع از شخصيتهاى مذهبى كه مورد تهمت و تحقير قرار مىگيرند، لازم است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ- إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» | |||
---- | |||
«1». يس، 3- 4. | |||
تفسير نور(10جلدى)، ج10، ص: 174 | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» | |||
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً: و بدرستى كه براى تو است مزد و ثوابى بر كشيدن بار نبوت و تحمل جفاى امت در ابلاغ احكام حضرت عزت، غَيْرَ مَمْنُونٍ: بدون منت نهاده شده، يعنى حق سبحانه بدون واسطه كسى كه از او منت بايد داشت، به تو عطا كامل داده، يا ثواب تفضلى نيست تا مقرون به منت باشد، بلكه مزد عمل تو به سبب عمل مستوجب شده، و اجر در مقابل عمل، منت نخواهد داشت. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ | |||
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ «4» | |||
فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ «5» بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ «6» إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «7» فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9» | |||
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14» | |||
إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16» | |||
ترجمه | |||
سوگند بقلم و آنچه مينويسند | |||
نيستى تو ببركت انعام پروردگارت ديوانه | |||
و همانا براى تو مزدى است بدون منّت | |||
و همانا تو ثابتى بر خلقى بزرگ | |||
پس زود باشد كه بهبينى و بهبينند | |||
كدام يك از شما در آزار جنون افكنده شدهايد | |||
همانا پروردگار تو او داناتر است بآنكه گمراه شد از راه او و او داناتر است به هدايت شدگان | |||
پس فرمانبرى مكن تكذيب كنندگانرا | |||
دوست دارند اگر مسامحه كنى پس مسامحه كنند | |||
و اطاعت مكن هر بسيار سوگند خورنده پستى را | |||
كه بدگو و عيبجو و سخنچين ميان مردم است | |||
بسيار بازدارنده از نيكى از حدّ گذرنده در ستم بسيار گناهكار است | |||
بدخلق جفاكار علاوه بر اين حرامزاده است | |||
براى آنكه بوده صاحب مال و فرزندان | |||
چون خوانده شود بر او آيات ما گويد افسانههاى پيشينيان است | |||
زود باشد كه نشانه گذاريم براى او بر بينى درشتش. | |||
تفسير | |||
در اوائل كتاب و بعد از آن راجع بفواتح السّور بياناتى شده و اينجا ن از امام صادق عليه السّلام بنهرى كه در بهشت است از نور و بامر خداوند مداد شده براى قلمى | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 247 | |||
كه آنهم از نور است تا نوشته شود بآن دو در لوحى كه آنهم از نور است مقدّرات تا روز قيامت تفسير شده و از امام باقر عليه السّلام هم اينمعنى تأييد گرديده بعلاوه آنكه يكى از اسماء شريفه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه در قرآن ذكر شده و جمعى از مفسّرين آنرا بدوات تفسير نمودهاند و بنابراين شايد اشاره بحقيقت محمّديّه نوريّه باشد كه اصل هر وجود و منشأ بروز هر موجود بقلم اعلاى الهى است و بمنزله مداد است براى آن كه اوّل مخلوق خدا است چنانچه قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اوّل ما خلق اللّه قلم است پس بآن فرمود بنويس پس نوشت ما كان و ما يكون را تا روز قيامت و باين لحاظ خداوند قسم ياد فرموده بآن و آنچه را ملائكه كرام الكاتبين مينويسند در لوح محفوظ از مقدّرات الهى كه همه در نهايت شرافتند كه نيستى تو اى پيغمبر خاتم براى نعمت نبوّت كه بتو انعام شده از طرف پروردگارت ديوانه يا نيستى بفضل او ديوانه مانند آنكه ميگويند بفضل خدا تو مريض نيستى در مقابل كفّاريكه اين نسبت را بآنحضرت داده بودند و از براى تو در مقابل زحمات رسالت مزدى است نزد خدا كه مقطوع نميشود بلكه ابدى و دائمى است در دنيا و آخرت يا اجرى است كه مشوب بمنّت نهادن بر تو نيست و همانا تو هر آينه ثابت و مستقرّى بر خلق خوشى كه از بزرگى بوصف در نيايد چون تحمّل مينمائى از قومت آنچه را كه غير تو قادر بر تحمّل آن نيست در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند عز و جلّ ادب فرمود پيغمبر خود را ببهترين آداب پس چون كامل فرمود براى او ادب را فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در بصائر نقل شده كه خداوند پيغمبر خود را ادب فرمود بخوبى پس فرمود عفو را شيوه خود قرار ده و امر كن بپسنديده و رو گردان از نادانان پس چون آنحضرت عمل نمود بدستور الهى خداوند نازل فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در چند روايت خلق عظيم بدين عظيم كه اسلام است تفسير شده چون معلوم است كمال خلق و حسن آن بعمل نمودن بآداب دين اسلام است و بر اهل ايمانى كه طالب تحصيل خلق خوب هستند لازم است اقلّا يكدور بمعراج السّعاده مرحوم نراقى قدّس سره مراجعه نمايند و بآن عمل كنند تا در دنيا و آخرت عزيز و ارجمند گردند پس خداوند ميفرمايد در آتيه بر تو | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 248 | |||
و آنها مشهود خواهد شد كه كدام يك از شما كه با هم طرفيد تو يا آنها بآسيبى مجنون شدهايد يا بكدام يك از شما جنون عارض شده و بنابر اوّل با زائده و بنابر دوم مفتون مصدر است و محتمل است مراد آن باشد كه پس بعد از اين معلوم خواهد شد كه كدام يك از شما بنام مفتون سزاوار است چون مفتون بر مبتلا بعشق و عوارض جنون اطلاق ميشود و مراد از بعد از اين روز قيامت يا بعد از فتح و ظفر مسلمانان است كه معلوم ميشود كدام يك از اهل ايمان و كفر بر طبق عقل عمل نمودهاند در محاسن از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه در قلبش محبّت من خالص شده و هيچ كس نيست كه در قلبش محبّت من خالص شده باشد مگر آنكه در قلبش محبّت على عليه السّلام خالص شدهاى على دروغ گفته كسيكه گمان ميكند مرا دوست دارد با آنكه با تو دشمن است پس يكى از منافقين گفت پيغمبر مفتون اين پسر شده است پس اين آيات تا آخر نازل شد و در مجمع بروايت مسندى اين معنى تأييد شده بعلاوه آنكه مراد از قول خداوند من ضلّ عن سبيله جماعتى از قريش ميباشند كه اين سخن ناروا را گفته بودند و مراد از مهتدين امير المؤمنين عليه السّلام است و بعضى گفتهاند آيات آتيه در حق وليد بن مغيره نازل شده كه منع مينمود عشيره خود را از اسلام و مرد ثروتمندى بود و ده پسر داشت و بآنها و كسانيكه در حمايت او بودند ميگفت اگر اسلام بياوريد عطاى خود را از شما باز گيرم و حرامزاده بود پدرش بعد از هجده سال از تولّدش ادّعا كرد او را اينمعنى در جوامع نقل شده و گفتهاند او اوصاف خود را بر طبق آيات تصديق نمود جز حرامزاده بودنش را كه بعدا به اقرار مادرش بر او معلوم شد و حاضر شد اموالى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدهد براى آنكه دست از دين خود بردارد و خداوند نهى فرموده آنحضرت را از اطاعت كسانيكه تكذيب نمودند توحيد خدا و نبوّت او را و فرموده آنها دوست دارند كه تو در امر دين مداهنه و سهلانگارى با آنها نمائى يعنى بگذارى آنان بآداب و رسوم خودشان باقى باشند آنها هم با تو همين معامله را نمايند پس اطاعت منما هر كسى را كه قسم دروغ و راست زياد ميخورد و در انظار خوار و حقير شده و عيّاب و غيّاب و طعّان يعنى عيبجو | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 249 | |||
و غيبت كن و طعنه زن بمردم است و كارش دو بهم زنى و نمّامى است باز ميدارد مردم و كسان خود را از قبول اسلام و انفاق در راه خدا و هر عمل خيرى و متعدّى و متجاوز و ستمكار است و بسيار گناهكار و بد خلق بد رفتار با خشونت جفاكار است علاوه بر همه اين اوصاف حرامزاده است و در روايات عتلّ بعظيم الكفر و بد خلق و پرخور و زنيم بولوع در كفر و ستمكار بخلق و نااصل و امثال اين اوصاف تفسير شده و مستفاد از نقل قمّى ره آنستكه تمام اين اوصاف در دومى بوده علاوه بر حرامزاده بودن كه ظاهرا خلافى در آن نيست و شايد اختلاف اخبار براى اتّصاف حرامزاده نوعا باين اوصاف باشد در هر حال قول خداوند أن كان ذا مال و بنين يا متعلّق است بلا تطع يعنى اطاعت مكن چنين شخصى را براى آنكه صاحب ثروت و قوّت است يا متعلق است بآيه بعد از اين يعنى براى آنكه صاحب مال و اولاد است چون قرآن براى او خوانده شود ميگويد افسانه پيشينيان از قبيل اسكندر نامه و حسين كرد است از فرط جهالت و غرور لذا خدا فرموده در آتيه نشانه مخصوصى و داغى بر دماغ چون خرطوم فيل او خواهيم نهاد و گفتهاند در جنگ بدر آسيبى بر دماغ او وارد شد كه اثرش باقى بود و نيز گفتهاند مراد بدنامى است كه براى او در اسلام باقى ماند و موجب رغم انف او شد و اختصاص بينى در بين اجزاء بنشانه و داغ و رغم نمايش و برآمدگى آن در صورت است و قمّى ره اينمعنى را هم براى دومى اثبات نموده بدست امير المؤمنين عليه السّلام كه در رجعت مانند بهائم بر بينى دشمنان خود داغ ميگذارد و اللّه اعلم. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجراً غَيرَ مَمنُونٍ «3» | |||
و بدرستي که از براي تو اي رسول محترم هر آينه اجري است بدون منت. | |||
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجراً نظر به اينكه پيغمبر اكرم (ص) در موقعي مبعوث برسالت شد که سر تا سر دنيا را كفر و ضلالت گرفته بود که نامش دوره جاهليت بود فقط بر دين حق | |||
جلد 17 - صفحه 123 | |||
آخرين وصي ابراهيم و آخرين وصي عيسي که زمين از حجت خالي نباشد و اگر معدودي هم بر دين حق بودند در فشار كفار مهجور بودند و حضرت بر كافه جن و انس تا صفحه قيامت مبعوث شده و در شكنجه كفار گرفتار تا جمعي را هدايت فرمود و در اثر هدايت او اينکه دين مقدس اسلام باقي است تا صفحه محشر و تمام كساني که مشرف بشرف اسلام شده و ميشوند و موفق باعمال صالحه و هر كدام در پيشگاه احديت اجر كافي دارند مطابقش خداوند پيغمبر (ص) عنايت ميكند چنانچه دارد که سه نحو فاعل داريم فاعل بالمباشرة و فاعل بالتسبيب و فاعل بالرضاء و حضرتش فاعل بالتسبيب بود نسبت بجميع افراد امت. | |||
و تعبير باجر براي وعدهاي است که خدا بآن حضرت داده و خلف نميكند نه از جهت استحقاق زيرا احدي حقي بر خدا ندارد آنچه به هر که عنايت فرمايد تفضل است و وعدههاي خدا بپيغمبرش بسيار است من جمله که ميفرمايد: وَ مِنَ اللَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي أَن يَبعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحمُوداً اسراء آيه 81، و گفتيم مقام محمود مقامي است که تمام انبياء و ملائكه و ما سوي اللّه ستايش ميكنند که يكي از شئونات مقام محمود شفاعت است و شفاعت حضرت رسالت منحصر باهل معاصي از امت نيست بلكه در حق مؤمنين از امت و صلحاء حتي انبياء و مرسلين شفاعت ميكند در ارتفاع درجه، و از جمله وعدههايي که بآن حضرت عنايت فرموده كوثر است که ميفرمايد: | |||
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ إِنّا أَعطَيناكَ الكَوثَرَ ... الآيات و در معناي كوثر اقوالي است: | |||
1- خبري است از إبن عباس از حضرت رسالت که بامير المؤمنين (ع) فرمود: | |||
«نهر تجري من تحت العرش مائه أشد بياضا من اللبن و احلي من العسل و الين من الزبد حصائه الزبرجد و الياقوت و المرجان حشيشه الزعفران ترا به المسك الازفر قواعده تحت عرش اللّه، ثم قال: يا علي هذا لي و لك و لمحبيك من بعدي». | |||
2- حوض كوثر است که بعد دستارههاي آسمان ليوان دارد و ساقي او امير المؤمنين است و اوصاف زيادي قريب باوصافي که ذكر شد ذكر فرموده. | |||
3- كثرت نسل و ذراري رسول اللّه از فاطمه (ع) تا دامنه محشر. | |||
جلد 17 - صفحه 124 | |||
4- كثرت علم. 5- خير كثير. 6- قرآن. 7- نبوت. 8- كثرت اصحاب و اشياع. 9- كثرت امت. 10- شفاعت. | |||
اقول: لفظ كوثر اطلاق دارد مانعي ندارد مشمول بر همه اينها باشد مانعة الجمع نيست، و از جمله آنچه خداوند بحضرتش عنايت فرموده و وعده داده: يَومَ لا يُخزِي اللّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُم يَسعي بَينَ أَيدِيهِم وَ بِأَيمانِهِم ... الآيه تحريم آيه 8. | |||
و بالجمله عنايات الهي در حق حضرت رسالت بسيار است قرآن او افضل كتب دين او افضل اديان اوصيائش افضل اوصياء امت او افضل امم و غير اينها. | |||
(غير ممنون) چون محل قابليت و لياقت تمام اينکه تفضلات را داشت و اعطاء حق هم حسن ذاتي داشت البته خداوند بمقتضاي عدل تفضل ميفرمايد و اينکه غير تفضلاتي است که نسبت بديگران دارد که اگر نميكرد خلاف عدل نبود لذا منت گذارده بر آنها که تفضل فرموده و بعدلش رفتار نفرموده: | |||
(ربنا عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك) | |||
لذا ميفرمايد: لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَي المُؤمِنِينَ إِذ بَعَثَ فِيهِم رَسُولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلُوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ وَ إِن كانُوا مِن قَبلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ آل عمران آيه 164. بلي بعد از ايمان و تزكيه نفس و تعلم كتاب و حكمت و عمل بر طبق آن اجر آخرتي آنها حسن ذاتي پيدا ميكند آن بدون منت است چنانچه ميفرمايد: إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُم أَجرٌ غَيرُ مَمنُونٍ فصلت آيه 7 و غير اينها که خردلي از اجر آنها كسر نميگذارد: وَ أَنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجرَ المُؤمِنِينَ آل عمران آيه 165، إِنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجرَ المُحسِنِينَ توبه آيه 120. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 3)- و به دنبال آن میافزاید: «و برای تو پاداشی عظیم و همیشگی است» (و ان لک لاجرا غیر ممنون). | |||
«ممنون» از ماده «من» یعنی، اجر و پاداشی که هرگز قطع نمیشود و دائما باقی است. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۵۹
ترجمه
القلم ٢ | آیه ٣ | القلم ٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«غَیْرَ مَمْنُونٍ»: نامقطوع. یعنی ماندگار و همیشگی.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱ - ۳۳، سوره قلم
- محتويات سوره مباركه قلم و محل نزول آن
- محتويات سوره مباركه قلم و محل نزول آن وجوهى كه درباره قسم به ((قلم )) و ((مايسطرون )) گفته شده است
- مراد از نعمت در آيه : ((و ما انت بنعمة ربك بمجنون ))
- معناى اينكه فرمود پيامبر اجر غير ممنون دارد و بر ((خلق عظيم )) است
- نهى خداوند پيامبر را از مداخله و مماشات با كفار و اطاعت از آنان
- تهديد تكذيب گران نبوت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه به آن حضرتتهمت جنون مى زند
- اشاره اى به يك داستان براى تشبيه برائى كه بر سر مكذبان پيامبر مى آيد
- رواياتى درباره مراد از ((ن ))، ((قلم )) و ((ما يسطرون ))
- رواياتى درباره مراد از ((خلق عظيم ))، مراد از((كل حلاف مهين ....)) و...
- ماجراى صاحبان باغى كه به عذاب الهى نابود گشت
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ «4»
نون. به قلم و به آنچه مىنويسند سوگند. كه تو به خاطر (لطف و) نعمت پروردگار ديوانه نيستى. و همانا براى تو پاداش بىپايان است. و حقّاً كه تو بر اخلاق بزرگى استوارى.
نکته ها
«مَمْنُونٍ» اگر از «من» به معناى قطع باشد، به معناى پاداش بى انقطاع است و اگر از «منت» باشد به معناى آن است كه الطاف الهى بدون منّت است. ظاهرا معناى اول منظور باشد، زيرا به رخ كشيدن نعمت از جانب خداوند عيب نيست، بلكه انگيزهاى براى شكر و اطاعت از او مىشود. «1»
نقش قلم از نقش زبان، شمشير، درهم و دينار، شهرت و فرزند بيشتر است. زيرا قلم تجربه قرنها را به هم منتقل مىكند و فرهنگ را رشد مىدهد. افراد را با قلم مىتوان خواب يا بيدار كرد. ملّتى را مىتوان با قلم، عزيز يا ذليل كرد. قلم يك فرياد ساكت است. قلم سند رسمى است. قلم گزارشگر تاريخ است.
سوگند به قلم، نشانه فرهنگ و تمدن است. تكيه بر قلم، تكيه بر سند و استدلال است.
«1». تفسير راهنما.
جلد 10 - صفحه 169
رابطه با قلم رابطه با علم است. در ميان تمام صداها، سه صدا امتياز دارد: صداى قلم دانشمندان، صداى پاى مجاهدان و صداى چرخ ريسندگان. آرى، امّتى عزيز است كه علم و قدرت و اقتصادش پويا باشد و اگر امروز بخواهيم اين سه صدا را نقل كنيم، بايد بگوييم:
صداى چاپخانه، توپخانه و كارخانه، يعنى قدرت فرهنگى، نظامى و اقتصادى.
قلمها و نوشتهها، حافظ علومند. در حديث مىخوانيم: «قيدوا العلم بالكتابة» «1»
كسى به قلم و نوشته سوگند ياد مىكند كه در تمام عمرش يك سطر ننوشت: «لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ» «2». به قول حافظ:
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئلهآموز صد مدرّس شد
در نسبت جنون به افراد برجسته تعجب نكنيد، قرآن مىفرمايد: «كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» «3» هيچ پيامبرى به سراغ مردم نيامده، مگر آنكه به او گفتند: ساحر يا ديوانه است.
پاداشهاى الهى را ساده ننگريد. «أَجْرٌ كَبِيرٌ» «4»*، «أَجْرٌ عَظِيمٌ» «5»*، «أَجْرٍ كَرِيمٍ» «6»*، «أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» «7»*، «أَجْراً حَسَناً» «8»*، «أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» «9».*
اخلاق در اسلام
در ميان صفات و ويژگىهاى پيامبر، قرآن بر اخلاق آن حضرت تكيه كرده و آن را «خلق عظيم» خوانده است. به همين مناسبت، سخنان برخى از پيشوايان دينى در اين زمينه را از كتاب ميزان الحكمه، باب خلق نقل و ترجمه مىكنيم.
حضرت على عليه السلام فرمود: «رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه خلقه» چه بسيارند عزيزانى كه به خاطر بداخلاقى ذليل مىشوند و ذليلانى كه به خاطر حُسن خلق عزيز مىشوند.
امام حسن عليه السلام فرمود: «حسن الخلق رأس كل بر» خوش اخلاقى سرآمد هر كار نيك است.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «انما تفسير حسن الخلق ان اصاب الدنيا يرضى و ان لم يصبه لم يسخط»
«1». بحارالانوار، ج 2، ص 52.
«2». عنكبوت، 48.
«3». ذاريات، 52.
«4». هود، 11.
«5». آل عمران، 173.
«6». يس، 11.
«7». فصلت، 8.
«8». قلم، 4.
«9». نساء، 10.
جلد 10 - صفحه 170
حسن خلق به اين است كه اگر كامياب شدى راضى باشى و اگر نشدى عصبانى نشوى.
حضرت على عليه السلام فرمود: «ان العبد المسلم يبلغ بحسن خلقه درجة الصائم القائم» انسان در اثر حسن خلق به درجه نمازگزاران روزه دار مىرسد.
امام صادق عليه السلام فرمود: مكارم اخلاق ده چيز است: يقين، قناعت، صبر، شكر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غيرت، شجاعت، جوانمردى.
حضرت على عليه السلام فرمود: «من مكارم الاخلاق، ان تصل من قطعك و تعطى من حرمك و تعفوا من ظلمك» از مكارم اخلاق آن است كه هر كس با تو قطع رابطه كرد، تو با او رابطه برقرار كنى و اگر تو را محروم كرد، تو به او عطا كنى و اگر به تو ظلم نمود، او را عفو نمايى.
امام صادق عليه السلام فرمود: «الخلق الحسن يميت الخطيئة كما تميت الشمس الخبيث» اخلاق نيكو سبب نابودى گناهان است همانگونه كه خورشيد خباثت ها را مىميراند.
همچنين فرمود: «حسن الخلق يثبت المودة» اخلاق نيكو علاقهها را محكم و استوار مىكند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «خصلتان لا يجتمعان فى المؤمن، البخل و سوء الخلق» در افراد باايمان بخل و بداخلاقى جمع نمىشود.
به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفته شد: فلان زن، اهل عبادت ولى بداخلاق است و همسايهاش را با زبان مىرنجاند. حضرت فرمود: «لا خير فيها هى من اهل النار» او اهل دوزخ است.
در روايات آمده است، هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سعدبن معاذ را دفن كرد. فرمود: به خاطر بداخلاقى او در منزل، فشار قبرى بر او وارد شد.
خُلق عظيم
كلمه خُلق به صفاتى گفته مىشود كه با سرشت و خوى انسان عجين شده باشد و به رفتارهاى موسمى و موقّت گفته نمىشود. تفسيرهاى مختلفى درباره «خُلُقٍ عَظِيمٍ» شدهاست، از جمله:
الف) عايشه گويد: اخلاق پيامبر، متضمّن 10 آيه اول سوره مؤمنون است و بالاتر از اين مدح، مدحى نيست.
ب) مراد، تخلّق به اخلاق اسلام و طبع بزرگ است.
جلد 10 - صفحه 171
ج) مراد، صبر بر حق و تدبير امور بر اقتضاى عقل است.
د) برخى از كتب لغت، خلق را به معناى دين و آئين گرفتهاند، چنان كه در حديثى از امام باقر عليه السلام مىخوانيم كه آن حضرت فرمود: مراد از خلق عظيم آئين اسلام است. «1»
ه) مراد، برخورد بزرگوارانه با مخالفان است. چنان كه خداوند او را به اين شيوه، مامور ساخته بود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» «2»
و) مراد، مكارم اخلاق است. چنانكه از آن حضرت روايت شده كه فرمود: «انما بعثت لا تمم مكارم الاخلاق» و فرمود: «ادبنى ربى فاحسن تاديبى» «3» پروردگارم مرا تربيت نمود و چه خوب تربيت نمود.
ز) عايشه درباره اخلاق پيامبر گفت: «كان خلقه القرآن» «4» اخلاق پيامبر، تجسم قرآن بود.
مرحوم علامه طباطبايى در تفسيرالميزان (ج 6، ص 183)، حدود 27 صفحه در زمينه اخلاق و سنن و آداب زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله رواياتى را نقل كرده است، كه به برخى از آنها فهرست وار اشاره مىكنيم:
1. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خود كفش خود را مىدوخت.
2. لباس خود را وصله مىزد.
3. گوسفند را خودش مىدوشيد.
4. با بردگان، هم غذا مىشد.
5. بر زمين مىنشست.
6. بر الاغ سوار مىشد.
7. حيا مانعش نمىشد كه نيازهاى خود را از بازار تهيه كند.
8. به توانگران و فقرا دست مىداد و دست خود را نمىكشيد تا طرف دست خود را بكشد.
9. به هركس مىرسيد، چه بزرگ و چه كوچك، سلام مىكرد.
10. اگر چيزى تعارفش مىكردند، آنرا تحقير نمىكرد، اگرچه يك خرماى پوسيده بود.
«1». تفسير نورالثقلين
«2». اعراف، 199.
«3». تفسير مجمع البيان
«4». سنن النبىّ، علامه طباطبايى، ص 56.
جلد 10 - صفحه 172
11. كم خرج، كريم الطبع و خوش معاشرت بود.
12. بدون اينكه قهقهه كند، هميشه تبسّمى بر لب داشت.
13. بدون اينكه چهره درهم كشيده باشد، هميشه اندوهگين به نظر مىرسيد.
14. بدون اينكه از خود ذلتى نشان دهد، همواره متواضع بود.
15. بدون اينكه اسراف ورزد، سَخىّ بود.
16. بسيار دل نازك و مهربان بود.
17. هرگز دست طمع بسوى چيزى دراز نكرد.
18. هنگام بيرون رفتن از خانه، خود را در آينه مىديد، موى خود را شانه مىزد و چه بسا اين كار را در برابر آب انجام مىداد.
19. هيچ گاه در مقابل ديگران پاى خود را دراز نمىكرد.
20. همواره بين دو كار، دشوارتر آن را انتخاب مىكرد.
21. هيچ وقت به خاطر ظلمى كه به او مىشد در صدد انتقام بر نمىآمد مگر آنكه محارم خدا هتك شود كه به خاطر هتك حرمت خشم مىكرد.
22. هيچ وقت در حال تكيه كردن غذا ميل نكرد.
23. هيچ وقت شخصى از او چيزى درخواست نكرد كه جواب (نه) بشنود و حاجت حاجتمندان را رد نكرد.
24. نمازش در عين تماميّت، سبك و خطبهاش كوتاه بود.
25. مردم، آن حضرت را به بوى خوشى كه از او به مشام مىرسيد، مىشناختند.
26. وقتى در خانه مهمان داشت، اول كسى بود كه شروع به غذا مىكرد و آخرين كسى بود كه از غذا دست مىكشيد تا مهمانان راحت غذا بخورند.
27. بر سر سفره، هميشه از غذاى جلوى خود ميل مىكرد.
28. آب را با سه نفس مىآشاميد.
29. جز با دست راست چيزى نمىداد و نمىگرفت و غذا نمىخورد.
30. وقتى دعا مىكرد، سه بار دعا مىكرد و وقتى سخن مىگفت در كلام خود تكرار نداشت.
جلد 10 - صفحه 173
31. اگر اذن دخول به خانه مردم مىگرفت، سه بار تكرار مىكرد.
32. كلامش روشن بود به طورى كه هر شنوندهاى آنرا مىفهميد.
33. نگاه خود را بين افرادى كه در محضرش بودند تقسيم مىكرد.
34. هر گاه با مردم سخن مىگفت، در حرف زدن تبسم مىكرد.
پیام ها
1- سوگند به قلم به جاى سوگند به بيان، تشويق سوادآموزى و مقام دانش پژوهى است. (مبارزه با بيسوادى و ترغيب به نوشتن و خواندن از برنامههاى اولويّت دار اسلام است.) (والقلم و ما يسطرون)
2- عصمت و مصونيّت پيامبر در سايه لطف الهى است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ»
3- آنچه در برابر فشار تهمت، انسان را پايدار مىكند توجه به لطف و پاداش الهى است. «إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»
4- اگر از پاداش مردم چشم پوشى كنيم، به پاداش هاى پايدار الهى مىرسيم.
«لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»
5- پاداش ابدى براى كسى است كه خُلق او عظيم باشد. لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ .... لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ
6- تسلّط بر اخلاق عظيم، مقارن تسلط بر راه مستقيم است. «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (و در جاى ديگر مىفرمايد: «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «1»)
7- كمالات پيامبر با او عجين است، و او بر آنها تسلط دارد. «لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»
8- دفاع از شخصيتهاى مذهبى كه مورد تهمت و تحقير قرار مىگيرند، لازم است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ- إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»
«1». يس، 3- 4.
تفسير نور(10جلدى)، ج10، ص: 174
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3»
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً: و بدرستى كه براى تو است مزد و ثوابى بر كشيدن بار نبوت و تحمل جفاى امت در ابلاغ احكام حضرت عزت، غَيْرَ مَمْنُونٍ: بدون منت نهاده شده، يعنى حق سبحانه بدون واسطه كسى كه از او منت بايد داشت، به تو عطا كامل داده، يا ثواب تفضلى نيست تا مقرون به منت باشد، بلكه مزد عمل تو به سبب عمل مستوجب شده، و اجر در مقابل عمل، منت نخواهد داشت.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ «4»
فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ «5» بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ «6» إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «7» فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9»
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14»
إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16»
ترجمه
سوگند بقلم و آنچه مينويسند
نيستى تو ببركت انعام پروردگارت ديوانه
و همانا براى تو مزدى است بدون منّت
و همانا تو ثابتى بر خلقى بزرگ
پس زود باشد كه بهبينى و بهبينند
كدام يك از شما در آزار جنون افكنده شدهايد
همانا پروردگار تو او داناتر است بآنكه گمراه شد از راه او و او داناتر است به هدايت شدگان
پس فرمانبرى مكن تكذيب كنندگانرا
دوست دارند اگر مسامحه كنى پس مسامحه كنند
و اطاعت مكن هر بسيار سوگند خورنده پستى را
كه بدگو و عيبجو و سخنچين ميان مردم است
بسيار بازدارنده از نيكى از حدّ گذرنده در ستم بسيار گناهكار است
بدخلق جفاكار علاوه بر اين حرامزاده است
براى آنكه بوده صاحب مال و فرزندان
چون خوانده شود بر او آيات ما گويد افسانههاى پيشينيان است
زود باشد كه نشانه گذاريم براى او بر بينى درشتش.
تفسير
در اوائل كتاب و بعد از آن راجع بفواتح السّور بياناتى شده و اينجا ن از امام صادق عليه السّلام بنهرى كه در بهشت است از نور و بامر خداوند مداد شده براى قلمى
جلد 5 صفحه 247
كه آنهم از نور است تا نوشته شود بآن دو در لوحى كه آنهم از نور است مقدّرات تا روز قيامت تفسير شده و از امام باقر عليه السّلام هم اينمعنى تأييد گرديده بعلاوه آنكه يكى از اسماء شريفه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه در قرآن ذكر شده و جمعى از مفسّرين آنرا بدوات تفسير نمودهاند و بنابراين شايد اشاره بحقيقت محمّديّه نوريّه باشد كه اصل هر وجود و منشأ بروز هر موجود بقلم اعلاى الهى است و بمنزله مداد است براى آن كه اوّل مخلوق خدا است چنانچه قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اوّل ما خلق اللّه قلم است پس بآن فرمود بنويس پس نوشت ما كان و ما يكون را تا روز قيامت و باين لحاظ خداوند قسم ياد فرموده بآن و آنچه را ملائكه كرام الكاتبين مينويسند در لوح محفوظ از مقدّرات الهى كه همه در نهايت شرافتند كه نيستى تو اى پيغمبر خاتم براى نعمت نبوّت كه بتو انعام شده از طرف پروردگارت ديوانه يا نيستى بفضل او ديوانه مانند آنكه ميگويند بفضل خدا تو مريض نيستى در مقابل كفّاريكه اين نسبت را بآنحضرت داده بودند و از براى تو در مقابل زحمات رسالت مزدى است نزد خدا كه مقطوع نميشود بلكه ابدى و دائمى است در دنيا و آخرت يا اجرى است كه مشوب بمنّت نهادن بر تو نيست و همانا تو هر آينه ثابت و مستقرّى بر خلق خوشى كه از بزرگى بوصف در نيايد چون تحمّل مينمائى از قومت آنچه را كه غير تو قادر بر تحمّل آن نيست در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند عز و جلّ ادب فرمود پيغمبر خود را ببهترين آداب پس چون كامل فرمود براى او ادب را فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در بصائر نقل شده كه خداوند پيغمبر خود را ادب فرمود بخوبى پس فرمود عفو را شيوه خود قرار ده و امر كن بپسنديده و رو گردان از نادانان پس چون آنحضرت عمل نمود بدستور الهى خداوند نازل فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در چند روايت خلق عظيم بدين عظيم كه اسلام است تفسير شده چون معلوم است كمال خلق و حسن آن بعمل نمودن بآداب دين اسلام است و بر اهل ايمانى كه طالب تحصيل خلق خوب هستند لازم است اقلّا يكدور بمعراج السّعاده مرحوم نراقى قدّس سره مراجعه نمايند و بآن عمل كنند تا در دنيا و آخرت عزيز و ارجمند گردند پس خداوند ميفرمايد در آتيه بر تو
جلد 5 صفحه 248
و آنها مشهود خواهد شد كه كدام يك از شما كه با هم طرفيد تو يا آنها بآسيبى مجنون شدهايد يا بكدام يك از شما جنون عارض شده و بنابر اوّل با زائده و بنابر دوم مفتون مصدر است و محتمل است مراد آن باشد كه پس بعد از اين معلوم خواهد شد كه كدام يك از شما بنام مفتون سزاوار است چون مفتون بر مبتلا بعشق و عوارض جنون اطلاق ميشود و مراد از بعد از اين روز قيامت يا بعد از فتح و ظفر مسلمانان است كه معلوم ميشود كدام يك از اهل ايمان و كفر بر طبق عقل عمل نمودهاند در محاسن از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه در قلبش محبّت من خالص شده و هيچ كس نيست كه در قلبش محبّت من خالص شده باشد مگر آنكه در قلبش محبّت على عليه السّلام خالص شدهاى على دروغ گفته كسيكه گمان ميكند مرا دوست دارد با آنكه با تو دشمن است پس يكى از منافقين گفت پيغمبر مفتون اين پسر شده است پس اين آيات تا آخر نازل شد و در مجمع بروايت مسندى اين معنى تأييد شده بعلاوه آنكه مراد از قول خداوند من ضلّ عن سبيله جماعتى از قريش ميباشند كه اين سخن ناروا را گفته بودند و مراد از مهتدين امير المؤمنين عليه السّلام است و بعضى گفتهاند آيات آتيه در حق وليد بن مغيره نازل شده كه منع مينمود عشيره خود را از اسلام و مرد ثروتمندى بود و ده پسر داشت و بآنها و كسانيكه در حمايت او بودند ميگفت اگر اسلام بياوريد عطاى خود را از شما باز گيرم و حرامزاده بود پدرش بعد از هجده سال از تولّدش ادّعا كرد او را اينمعنى در جوامع نقل شده و گفتهاند او اوصاف خود را بر طبق آيات تصديق نمود جز حرامزاده بودنش را كه بعدا به اقرار مادرش بر او معلوم شد و حاضر شد اموالى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدهد براى آنكه دست از دين خود بردارد و خداوند نهى فرموده آنحضرت را از اطاعت كسانيكه تكذيب نمودند توحيد خدا و نبوّت او را و فرموده آنها دوست دارند كه تو در امر دين مداهنه و سهلانگارى با آنها نمائى يعنى بگذارى آنان بآداب و رسوم خودشان باقى باشند آنها هم با تو همين معامله را نمايند پس اطاعت منما هر كسى را كه قسم دروغ و راست زياد ميخورد و در انظار خوار و حقير شده و عيّاب و غيّاب و طعّان يعنى عيبجو
جلد 5 صفحه 249
و غيبت كن و طعنه زن بمردم است و كارش دو بهم زنى و نمّامى است باز ميدارد مردم و كسان خود را از قبول اسلام و انفاق در راه خدا و هر عمل خيرى و متعدّى و متجاوز و ستمكار است و بسيار گناهكار و بد خلق بد رفتار با خشونت جفاكار است علاوه بر همه اين اوصاف حرامزاده است و در روايات عتلّ بعظيم الكفر و بد خلق و پرخور و زنيم بولوع در كفر و ستمكار بخلق و نااصل و امثال اين اوصاف تفسير شده و مستفاد از نقل قمّى ره آنستكه تمام اين اوصاف در دومى بوده علاوه بر حرامزاده بودن كه ظاهرا خلافى در آن نيست و شايد اختلاف اخبار براى اتّصاف حرامزاده نوعا باين اوصاف باشد در هر حال قول خداوند أن كان ذا مال و بنين يا متعلّق است بلا تطع يعنى اطاعت مكن چنين شخصى را براى آنكه صاحب ثروت و قوّت است يا متعلق است بآيه بعد از اين يعنى براى آنكه صاحب مال و اولاد است چون قرآن براى او خوانده شود ميگويد افسانه پيشينيان از قبيل اسكندر نامه و حسين كرد است از فرط جهالت و غرور لذا خدا فرموده در آتيه نشانه مخصوصى و داغى بر دماغ چون خرطوم فيل او خواهيم نهاد و گفتهاند در جنگ بدر آسيبى بر دماغ او وارد شد كه اثرش باقى بود و نيز گفتهاند مراد بدنامى است كه براى او در اسلام باقى ماند و موجب رغم انف او شد و اختصاص بينى در بين اجزاء بنشانه و داغ و رغم نمايش و برآمدگى آن در صورت است و قمّى ره اينمعنى را هم براى دومى اثبات نموده بدست امير المؤمنين عليه السّلام كه در رجعت مانند بهائم بر بينى دشمنان خود داغ ميگذارد و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجراً غَيرَ مَمنُونٍ «3»
و بدرستي که از براي تو اي رسول محترم هر آينه اجري است بدون منت.
وَ إِنَّ لَكَ لَأَجراً نظر به اينكه پيغمبر اكرم (ص) در موقعي مبعوث برسالت شد که سر تا سر دنيا را كفر و ضلالت گرفته بود که نامش دوره جاهليت بود فقط بر دين حق
جلد 17 - صفحه 123
آخرين وصي ابراهيم و آخرين وصي عيسي که زمين از حجت خالي نباشد و اگر معدودي هم بر دين حق بودند در فشار كفار مهجور بودند و حضرت بر كافه جن و انس تا صفحه قيامت مبعوث شده و در شكنجه كفار گرفتار تا جمعي را هدايت فرمود و در اثر هدايت او اينکه دين مقدس اسلام باقي است تا صفحه محشر و تمام كساني که مشرف بشرف اسلام شده و ميشوند و موفق باعمال صالحه و هر كدام در پيشگاه احديت اجر كافي دارند مطابقش خداوند پيغمبر (ص) عنايت ميكند چنانچه دارد که سه نحو فاعل داريم فاعل بالمباشرة و فاعل بالتسبيب و فاعل بالرضاء و حضرتش فاعل بالتسبيب بود نسبت بجميع افراد امت.
و تعبير باجر براي وعدهاي است که خدا بآن حضرت داده و خلف نميكند نه از جهت استحقاق زيرا احدي حقي بر خدا ندارد آنچه به هر که عنايت فرمايد تفضل است و وعدههاي خدا بپيغمبرش بسيار است من جمله که ميفرمايد: وَ مِنَ اللَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي أَن يَبعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحمُوداً اسراء آيه 81، و گفتيم مقام محمود مقامي است که تمام انبياء و ملائكه و ما سوي اللّه ستايش ميكنند که يكي از شئونات مقام محمود شفاعت است و شفاعت حضرت رسالت منحصر باهل معاصي از امت نيست بلكه در حق مؤمنين از امت و صلحاء حتي انبياء و مرسلين شفاعت ميكند در ارتفاع درجه، و از جمله وعدههايي که بآن حضرت عنايت فرموده كوثر است که ميفرمايد:
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ إِنّا أَعطَيناكَ الكَوثَرَ ... الآيات و در معناي كوثر اقوالي است:
1- خبري است از إبن عباس از حضرت رسالت که بامير المؤمنين (ع) فرمود:
«نهر تجري من تحت العرش مائه أشد بياضا من اللبن و احلي من العسل و الين من الزبد حصائه الزبرجد و الياقوت و المرجان حشيشه الزعفران ترا به المسك الازفر قواعده تحت عرش اللّه، ثم قال: يا علي هذا لي و لك و لمحبيك من بعدي».
2- حوض كوثر است که بعد دستارههاي آسمان ليوان دارد و ساقي او امير المؤمنين است و اوصاف زيادي قريب باوصافي که ذكر شد ذكر فرموده.
3- كثرت نسل و ذراري رسول اللّه از فاطمه (ع) تا دامنه محشر.
جلد 17 - صفحه 124
4- كثرت علم. 5- خير كثير. 6- قرآن. 7- نبوت. 8- كثرت اصحاب و اشياع. 9- كثرت امت. 10- شفاعت.
اقول: لفظ كوثر اطلاق دارد مانعي ندارد مشمول بر همه اينها باشد مانعة الجمع نيست، و از جمله آنچه خداوند بحضرتش عنايت فرموده و وعده داده: يَومَ لا يُخزِي اللّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُم يَسعي بَينَ أَيدِيهِم وَ بِأَيمانِهِم ... الآيه تحريم آيه 8.
و بالجمله عنايات الهي در حق حضرت رسالت بسيار است قرآن او افضل كتب دين او افضل اديان اوصيائش افضل اوصياء امت او افضل امم و غير اينها.
(غير ممنون) چون محل قابليت و لياقت تمام اينکه تفضلات را داشت و اعطاء حق هم حسن ذاتي داشت البته خداوند بمقتضاي عدل تفضل ميفرمايد و اينکه غير تفضلاتي است که نسبت بديگران دارد که اگر نميكرد خلاف عدل نبود لذا منت گذارده بر آنها که تفضل فرموده و بعدلش رفتار نفرموده:
(ربنا عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك)
لذا ميفرمايد: لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَي المُؤمِنِينَ إِذ بَعَثَ فِيهِم رَسُولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلُوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ وَ إِن كانُوا مِن قَبلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ آل عمران آيه 164. بلي بعد از ايمان و تزكيه نفس و تعلم كتاب و حكمت و عمل بر طبق آن اجر آخرتي آنها حسن ذاتي پيدا ميكند آن بدون منت است چنانچه ميفرمايد: إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُم أَجرٌ غَيرُ مَمنُونٍ فصلت آيه 7 و غير اينها که خردلي از اجر آنها كسر نميگذارد: وَ أَنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجرَ المُؤمِنِينَ آل عمران آيه 165، إِنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجرَ المُحسِنِينَ توبه آيه 120.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 3)- و به دنبال آن میافزاید: «و برای تو پاداشی عظیم و همیشگی است» (و ان لک لاجرا غیر ممنون).
«ممنون» از ماده «من» یعنی، اجر و پاداشی که هرگز قطع نمیشود و دائما باقی است.
نکات آیه
۱ - پیامبر(ص)، برخوردار از پاداش الهى (و إنّ لک لأجرًا)
۲ - پاداش پیامبر(ص) در پیشگاه خداوند، بى پایان و روزافزون (و إنّ لک لأجرًا غیر ممنون) «غیر ممنون»، اگر از «منّ» (قطع) مشتق باشد، به معناى بى انقطاع و روز افزون و اگر از «منّت» گرفته شده باشد، به معناى بى منت و بدون به رخ کشیدن خواهد بود. گفتنى است که برداشت بالا مبتنى بر معناى نخست است.
۳ - پاداش خداوند به پیامبر(ص) پاداشى است بى منت. (و إنّ لک لأجرًا غیر ممنون)
۴ - رسالت و پیامبرى، مسؤولیتى بس سنگین و خطیر (و إنّ لک لأجرًا غیر ممنون) برداشت یاد شده، به سبب این نکته است که اجر و پاداش ها، در قبال مسؤلیت ها است و به هر میزان که مسؤولیت سنگین تر و پرزحمت تر باشد، اجر و پاداش آن نیز بزرگ تر و بیشتر خواهد بود. بنابراین اجر بزرگ، نشانگر مسؤولیت بزرگ و خطیر است.
۵ - هدایت و تبلیغ دین و تحمّل سختى ها و ناگوارى هاى برخاسته از آن، داراى پاداشى بزرگ، روز افزون و بى منت (و إنّ لک لأجرًا غیر ممنون) برداشت یاد شده، به سبب این نکته تردیدناپذیر است که اجر بزرگ پیامبر(ص)، به جهت رسالت او و تحمل سختى هاى آن (از جمله تحمل تهمت هاى ناروا همچون تهمت جنون و...) مى باشد.
موضوعات مرتبط
- پاداش: پاداش بزرگ ۵; پاداش بى منت ۳، ۵; مراتب پاداش ۵; موجبات پاداش ۵
- تبلیغ: استقامت در تبلیغ ۵; پاداش تبلیغ ۵; تحمل سختیهاى تبلیغ۵
- خدا: پاداشهاى خدا ۱، ۲; ویژگیهاى پاداشهاى خدا ۳
- محمد(ص): ازدیاد پاداش محمد(ص) ۲; پاداش محمد(ص) ۱; ویژگیهاى پاداش محمد(ص) ۲، ۳
- نبوت: اهمیت نبوت ۴; سختى نبوت ۴