الأعراف ١٧٩: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۸_بخش۳۵#link270 | آيات ۱۷۵ - ۱۷۹، سوره اعراف]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۸_بخش۳۵#link270 | آيات ۱۷۵ - ۱۷۹، سوره اعراف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۸_بخش۳۵#link271 | بيان آيات بيان آيات مربوط به بلعم باعوراء و اشاره به اينكه تا مشيت خدا كمك نكند،اسباب و وسائل معمولى براى تحصيل سعادت بسنده نيست .]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۸_بخش۳۵#link271 | بيان آيات بيان آيات مربوط به بلعم باعوراء و اشاره به اينكه تا مشيت خدا كمك نكند،اسباب و وسائل معمولى براى تحصيل سعادت بسنده نيست .]] | ||
خط ۴۴: | خط ۴۵: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۸_بخش۳۶#link279 | راهب فاسق به نفرين خود مبتلا گرديد!]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۸_بخش۳۶#link279 | راهب فاسق به نفرين خود مبتلا گرديد!]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۷_بخش۴۶#link8 | آيه و ترجمه]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۷_بخش۴۶#link8 | آيه و ترجمه]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۷_بخش۴۶#link9 | تفسير :]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۷_بخش۴۶#link9 | تفسير :]] | ||
خط ۵۰: | خط ۵۳: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۷_بخش۴۶#link11 | ۲ - گروه رستگاران]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۷_بخش۴۶#link11 | ۲ - گروه رستگاران]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۷_بخش۴۶#link12 | ۳ - اسم اءعظم خدا]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۷_بخش۴۶#link12 | ۳ - اسم اءعظم خدا]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ «179» | |||
و همانا بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم، (كه سرانجامشان به آنجا مىكشد، چرا كه) آنان دلهايى دارند كه با آن حقّ را درك نمىكنند و چشمانى دارند كه با آن نمىبينند و گوشهايى دارند كه با آن نمىشنوند، آنان همچون چهارپايان، بلكه گمراهترند، آنان همان غافلانند. | |||
===نکته ها=== | |||
«ذَرَأَ» از «ذَرْء»، در اصل به معناى پراكنده ساختن و انتشار است و در اينجا به معناى خلق، آفرينش و اظهار نمودن است. | |||
سؤال: قرآن، در اين آيه، آفرينش بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ مىداند و در آيهاى ديگر خلقت جنّ و انس را براى عبادت مىشمارد، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» «1» كدام يك صحيح است؟ | |||
پاسخ: هدف اصلى آفرينش، خداپرستى و عبوديّت است، ولى نتيجهى كار بسيارى از انسانها در اثر عصيان، طغيان و پايدارى در كفر و لجاجت، دوزخ است، گويا كه در اصل براى جهنّم خلق شدهاند. حرف «لام» در «لِجَهَنَّمَ»، براى بيان عاقبت است، نه هدف. مانند نجّار كه هدف اصلى او از تهيه كردن چوب، ساختن در و پنجرههاى زيباست، ولى كار به سوزاندن چوبهاى بىفايده در بخارى مىانجامد كه آن هدف فرعى است. | |||
اين مطلب، شبيه اين جملهى حضرت على عليه السلام است كه مىفرمايد: خداوند فرشتهاى دارد كه هر روز با صداى بلند مىگويد: «لِدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب» «2» بزاييد براى مرگ و بسازيد براى خرابى، يعنى پايان تولّد، مرگ، آخر ثروتاندوزى، فنا و پايان ساختمان ساختمان، خرابى است. | |||
---- | |||
«1». ذاريات، 56. | |||
«2». نهجالبلاغه، كلمات قصار 132. | |||
جلد 3 - صفحه 225 | |||
آرى، انسانهايى كه هويّت انسانى خود را از دست دادهاند، جايگاهى جز آتش ندارند، «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» «1» چنانكه خود آنان نيز اعتراف مىكنند كه اگر دستورات الهى را شنيده بودند و تعقّل مىكردند، در جهنّم جاى نداشتند. «قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» «2» | |||
انسان در داشتن چشم، گوش و زبان، شبيه حيوان است، ولى كيفيّت و هدف بهرهبردارى انسان از نعمتها بايد بهتر و بيشتر باشد، وگرنه همچون حيوان بلكه پستتر از اوست. | |||
انسان بايد علاوه بر ظاهر، ملكوت را ببيند و علاوه بر سر و صداهاى ظاهرى، زمزمههاى باطنى و معنوى را بشنود. | |||
آدمىزاده طرفه معجونى است | |||
از فرشته سرشته و زحيوان | |||
گر رود سوى اين، شود به از اين | |||
ور رود سوى آن، شود پس از آن | |||
از امام صادق عليه السلام پرسيدند: چرا خداوند تمام بندگانش را مطيع و موحّد نيافريد؟ حضرت فرمودند: اگر چنين مىشد، ديگر ثواب و عقاب معنا نداشت، زيرا آنان مجبور بودند و اختيارى نداشتند، امّا خداوند انسان را مختار آفريد و علاوه بر عقل و فطرت، با تعاليم پيامبران و كتب آسمانى مسير هدايت او را روشن كرد و او را به اطاعت فرمان داد و از نافرمانى نهى كرد تا فرمانبرداران از عاصيان مشخّص شوند. گرچه تمام اسباب طاعت و عصيان را خداوند آفريده، امّا به چيزى امر يا نهى نكرده مگر آنكه انسان مىتواند ضد آن را نيز انجام دهد و مجبور نيست. «3» آرى، تكليفپذيرى، تنها ارزش و وجه امتياز انسان از ديگر موجودات است. | |||
===پیام ها=== | |||
1- فرجام بسيارى از انسانها و جنّيان، دوزخ است. ذَرَأْنا ... | |||
2- جنّ هم مثل انسان، تكليف و اختيار، كيفر و پاداش دارد. «مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» | |||
---- | |||
«1». فرقان، 44. | |||
«2». مُلك، 10. | |||
«3». تفسير اثنىعشرى؛ بحار، ج 3، ص 6. | |||
جلد 3 - صفحه 226 | |||
3- ملاك انسانيّت، فهم پذيرش معارف و تكاليف دينى است، وگرنه انسان مانند حيوانات است. «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ» | |||
4- كسى كه با وجود توانايى از نعمتهاى الهى درست بهره نبرد، بدتر از موجودى است كه اساساً آنها را ندارد. «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» | |||
5- انسانهاى غافل و بىبصيرت، (در بىتفاوتى، شكمپرستى، شهوترانى، استثمار شدن و محروميّت از لذّت معرفت) مانند چهارپايان بلكه بدتر از آن مىباشند. «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» | |||
6- انسانهاى بىبصيرت، از هدف، خدا، خود، امكانات، آخرت، ذريّه، آيات الهى، قانون خدا، الطاف گذشته و گناهان خويش غافلند. «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» | |||
7- دوزخى شدن بسيارى از انسانها، به خاطر بهرهنبردن از نعمتهاى الهى در مسير هدايت و كمال است. زيرا با داشتن چشم، گوش و دل، گرفتار غفلت شدهاند. «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179) | |||
بعد از بيان حال كفار و ضرب المثل، بيان مآل و عاقبت آنها را فرمايد: | |||
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ: و هر آينه بتحقيق آفريديم براى جهنم، كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ: بسيارى از جن و انس را (لام براى عاقبت) و حقيقت معنى آنكه آفريديم بسيارى از جن و انس را كه مآل و عاقبت آنها به جهنم است، و در علم ازلى ما هست كه كثيرى از هر دو صنف به جهت كفر و عناد و جحود، اجابت دعوت رسل و انبياء نكنند و حجج عقليه را كار نبسته، قبول ايمان ننمايند، تا عاقبت و مرجع ايشان به اين منتهى شود كه بر صفت كفر بميرند و به جهنم روند؛ يا آنكه چون بر كفر و عناد راسخند، كأنه در اصل خلقت براى جهنم مخلوق شده. و دال بر اين معنى است قوله تعالى: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ، چه حق تعالى در اين آيه اخبار فرموده مكلفان را به خلقت براى عبادت كه نتيجه آن جنت است، پس جايز نباشد كه خلق آنها براى جهنم. | |||
تنبيه: بدانكه آيات و اخبار و عقل و اجماع، مجموع ادله اربعه، قائم شده براى اينكه خداى تعالى براى كفر و جهنم خلق ننموده، بلكه براى ايمان و عبادت و بهشت خلق فرموده، و لذا واجب آمد تأويل آيه شريفه به نحو مذكور. | |||
اما آيات بسيار از جمله در بيان عذاب كفار فرمايد: ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 246 | |||
وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ*. «1» و قوله: إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ. «2» و قوله: الْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْيَوْمَ. «3» و قوله: | |||
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ. «4» و قوله: كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ. «5» و قوله: يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ. «6» و قوله: وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ. «7» و قوله: وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى*، «8» و غيره. | |||
تقرير استدلال: آنكه اولا: تعذيب كفار را در آخرت نسبت به كسب اعمال و قبح افعال آنها داده و چنانچه خلقت آنها به كفر بود: اولا- تعذيب ظلم، و ثانيا نسبت كفر افترا باشد، زيرا اعمال كفريه منشأش كفرى است كه او در آنجا ايجاد نموده؛ تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا. | |||
ثانيا- حق تعالى تبرى فرموده از كفار به غناى خود و به تصريح عدم رضا به كفر بندگان، پس مسلما خلق براى كفر و جهنم نخواهد فرمود. | |||
ثالثا- اگر كافر را به حقيقت كفر خلق نموده باشد، هر آينه مذمت و توبيخ و تعذيب آنها در آخرت لغو و قبيح، و ذات احديت از آن منزه مبرى باشد. | |||
رابعا- امر به عبادت دال است بر آنكه مطلوب عبادت، و خلق براى آن فرموده، زيرا با ايجاد خلقى به هيئت كفر، منافى مطلوب، و امر به آن لغو و عبث، و از ذات حكيم على الاطلاق صدور آن محال باشد. | |||
خامسا- تقريع و توبيخ كفره به عدم ايمان و استفهام از منع آن، مناقض اصل خلقت باشد، و وقوع و حسن تقريع و توبيخ دال است بر آنكه اصل خلقت براى ايمان بوده نه كفر و الّا توبيخ معنى ندارد. | |||
---- | |||
«1» سوره آل عمران، آيه 182. | |||
«2» سوره زمر، آيه 7. | |||
«3» سوره غافر، آيه 17. | |||
«4» سوره مريم، آيه 37. | |||
«5» سوره بقره، آيه 28. | |||
«6» سوره بقره، آيه 21. | |||
«7» سوره نساء، آيه 39. | |||
«8» سوره اسراء، آيه 94. | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 247 | |||
اما اخبار: از جمله علامه مجلسى در جلد سوم بحار صفحه 6 روايت نموده: | |||
هشام بن حكم گويد: سؤال كرد زنديق حضرت صادق عليه السّلام را خبر بده مرا چرا خداى عز و جل خلق نكرد تمام بندگانش را موحد و مطيع، و حال آنكه قادر بود؟ | |||
حضرت فرمود: اگر خلق مىكرد آنها را مطيعين، نبود براى آنها ثوابى، زيرا طاعت زمانى كه نبوده باشد فعل آنها (بلكه به قهر الهى)، نباشند مستحق بهشت و جهنم؛ و لكن ايشان را خلق، پس امر به طاعت و نهى از معصيت فرمود، و اتمام حجت نمود بر ايشان به ارسال رسل و قطع كرد عذر آنها را به انزال كتب تا مطيعين و عاصين به طاعت الهى مستحق گردند ثواب را، و به معصيت سبحانى مستوجب شوند عقاب را. سپس فرمود: پس عمل صالح و طالح از فعل بنده است، عمل صالح را بنده بجا آورد و حال آنكه خدا امر فرموده و عمل شر را بنده مرتكب شود و حال آنكه خداى تعالى نهى فرموده. | |||
زنديق عرض كرد: آيا نيست فعل بنده به آلاتى كه خدا قرار داده؟ | |||
حضرت فرمود: بلى، لكن به آلاتى كه خير بجا آورد، قادر است بشرى كه نهى شده از آن. پس از جانب بنده است. سپس فرمود نهى ننموده خدا بنده را از چيزى مگر آنكه عالم بوده به علم ازلى كه او طاقت و توانائى دارد ترك آن را، و امر بشىء ننموده و حال آنكه بداند بنده استطاعت دارد فعلش را، زيرا نيست از صفت الهى جور و عبث و ظلم و تكليف ما لا يطاق، پس كافر استطاعت ايمان دارد، و براى خدا بر كافر حجتى است به ترك ايمان. سپس فرمود حضرت خداى تعالى خلق نمود جميع خلق را مسلمان و به فطرت اسلامى امر و نهى فرمود ايشان را. كفر اسمى است كه ملحق به فعل شود، وقتى كه بنده بجا آورد كفر را، و خلق نفرموده بنده را در حين خلقت، كافر؛ بتحقيق بنده كافر شد بعد از آنكه رسيد او را احكامى كه لازم شد او را حجت از جانب الهى، پس عرض حجت حق شد، و او انكار نمود، پس به انكارش حق را گرديد كافر. | |||
زنديق گفت: ممكن است مقدر نمايد بر بنده شرّ را و امر كند او را به خير و استطاعت خير نداشته و عذاب نمايد او را؟ | |||
حضرت فرمود: سزاوار عدل و رأفت الهى نيست اينكه مقدر فرمايد بر بنده | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 248 | |||
شر را و اراده شرّ هم از او بنمايد، بعد امر فرمايد او را به خير و حال آنكه مىداند استطاعت ندارد، و رها كردن آنچه را كه قدرت ندارد بر ترك آن، بعد عذاب كند او را بر ترك فعلى كه مىداند استطاعت ندارد بجا آوردن آن را. «1» اما اجماع: تمام علماى اماميه از صدر اسلام تا زمان ما اتفاق دارند بر اينكه: | |||
ذات احديت الهى، خلق بندگان فرموده به جهت طاعت و ايمان، نه كفر و معصيت، و متعالى است از ايجاد بنده به حالت كفر، بلكه اراده ازليه اوليه الهيه مقرر آمده كه نفوس را كلا به فطرت اسلامى خلق فرمايد. | |||
اما عقل هم دال است بر اين مطلب، زيرا با خلق بنده به حالت كفر و امر به ايمان و تعذيب او در آخرت به سبب كفر، هر آينه عقل صدور آن را ابا خواهد داشت از شخص عاقلى، چه برسد به ذات حكيم على الاطلاق جلت حكمته. | |||
بعد از آن وصف فرمايد كفره را به بلادت و بعد فهم و قلّت تدبر و ترك انتفاع و فكر به مقتضيات عقل و حواس خود: | |||
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها: مر ايشان را دلهائى كه مطلقا درك نمىكنند به آن، زيرا آن را متوجه نسازند و از غايت عناد آئينه دل را از تصادم افكار و غفلت، به صيقل تصديق و انابت پاك نكنند، وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها: و مر ايشان را چشمهائى كه به هيچ طريق روى حق نمىبيند و به نظر عبرت و بصيرت در مخلوقات نظر ننمايد تا مهتدى شود به طريق حق، وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها: و مر ايشان راست گوشهائى كه به هيچ وجه سخن حق را نشنود و به سمع هوش، آيات الهى و مواعظ قرآنى را استماع نكند تا متعظ شود، أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ: آن گروه مانند چهار پايانند در آنكه مشاعر خود را متوجه اسباب تعيش، و مقصور به حطام دنياى فانى داشته، و ابدا به سراى باقى ندارند، و همت خود را مصرف خورد و خوراك ساخته و اصلا ملتفت نعيم ابدى نيستند. | |||
بَلْ هُمْ أَضَلُ: بلكه ايشان گمراه ترند از انعام، زيرا انعام ادراك چيزى كنند كه ممكن است آنها را ادراك آن از منافع و مضار و جدّ و جهد كنند در جذب و دفع آن به آنچه غايت جهد است، و گمراهان چنين نيستند، بلكه اكثر | |||
---- | |||
«1» بحار الانوار، جلد 5، صفحه 18، حديث 29. | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 249 | |||
مىدانند كه معاند و جاحدند، پس اقدام نمايند بر مخالفت كه موجب آتش، و مضرت آن ابدى است. و نيز انعام را تكليفى نيست تا بخلاف امر متصف شوند بخلاف اهل ضلالت. و ايضا انعام به زجر زاجر و به ارشاد هادى مهتدى شوند، و اين كفره به جهت فرط عناد و لجاج، مهتدى نشوند، به خيرات و هدايات، و منزجر نشوند به آيات زاجرات به آنكه حق تعالى عقول داله به رشاد و صارفه از فساد به ايشان كرامت فرموده، پس چون عقل خود را تابع به آيات قدرت عارف نشوند، و آلات حواس خود را كار نفرمايند تا راه به وحدانيت خالق، هر آينه به مراتب از بهائم پستترند. | |||
أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ: آن گروه گمراهان ايشانند غافلين و كامل در غفلت به جهت عدم تفكر و تدبر در آيات باهره و حجج ظاهره كه مكلفند به آن، به خلاف بهائم كه مسخّر فرمانند و آنچه بر ايشان است بجا آورند. يا ايشان غافلانند از آنچه بر ايشان وارد شود از عقوبت دائمى. | |||
صاحب عين المعانى فرمايد كه: مكلف مأمور با موجود فرو گذاشته معذور مساوى نيست، چه آدمى هم روحانى و هم جسمانى است و هم عقلانى و هم شهوانى، پس اگر عقل او بر هوى غالب آيد از ملائكه افضل است، و اگر مغلوب نفس و هواى شد از بهائم ارذل است: | |||
آدميزاده طرفه معجونى است | |||
كز فرشته سرشته و ز حيوان | |||
گر كشد سوى اين، شود كم از اين | |||
ور رود سوى آن، شود به از آن | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179) | |||
ترجمه | |||
و بتحقيق آفريديم براى جهنّم بسيارى از جنّ و آدميرا مر ايشان را است دلهائى كه نمىفهمند بآنها و مر ايشان را است چشمهائى كه نمىبينند بآنها و مر آنانرا است گوشهائيكه نمىشنوند بآنها آنگروه چون چهارپايانند بلكه آنها گمراهترند آنگروه آنانند بيخبران. | |||
تفسير | |||
خداوند خلق فرمود بسيارى از جنّ و انس را كه عاقبت امر آنها منجر بدخول در جهنّم ميشود بسوء اختيار خودشان پس مثل آنستكه براى جهنم خلق شده باشند چنانچه مىگويند بزائيد براى مردن و بسازيد براى خراب شدن و قمى ره از امام باقر (ع) نقل نموده كه خداوند مهر نهاده است بر دلهاى آنها پس تعقّل نمىكنند و بر چشمهاى آنان پرده كشيده شده كه نمىبينند و قرار داده شده است در گوشهاى آنها سنگينى كه نمىشنوند براى آنكه در آيات الهى تدبّر نمىكنند و بچشم عبرت در احوال امم سابقه نمينگرند و بديده بصيرت بر مصنوعات الهى نظر نمىافكنند و گوش استماع مواعظ حقّه را ندارند و اين آلات چندى كه بكار زده نشد از كار مىافتد و شمّه از اين مقال در اوائل سوره بقره در ذيل آيه شريفه ختم اللّه على قلوبهم گذشت و اين جماعت مانند بهائمند در عدم توجّه بمعارف حقّه و علوم حقيقيّه و استبصار و اتّعاظ و انتباه و در توجّه بخواب و خوراك و ولگردى و هوس رانى و سرگردانى ولى از آنها گمراهترند براى آنكه آنها منافع را بخود جلب نموده مضارّ را از خود دفع مينمايند و باين دو امر نهايت اهتمام را دارند ولى اينها اين مراعات را هم ندارند براى آنكه غالبا ميدانند منافع و مضارّ اعمال خوب و بد را و عمل نمىكنند بعلم خود و براى آنكه آنها با آنكه عقل ندارند اگر بخواهند براه راست سوق دهندشان تسليم مىشوند و اينها با آنكه عقل دارند و بدين اسلام دعوت ميشوند قبول نميكنند و آنها اگر مطيع نباشند عاصى هم نيستند و اينها مطيع نيستند و عاصيند پس اينها بمراتب حالشان بدتر از آنها است و در نهايت غفلت از حقّند و در علل از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه خداوند خلق فرمود در ملائكه عقل را مجرّد از شهوت و در بهائم شهوت را مجرد از عقل و بنى آدم را مركّب فرمود از عقل و شهوت پس كسيكه عقلش بر شهوتش غلبه نمايد او بهتر است از ملائكه و كسى كه | |||
---- | |||
جلد 2 صفحه 496 | |||
شهوتش بر عقلش غالب شود بدتر است از بهائم. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لا يَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم أَعيُنٌ لا يُبصِرُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لا يَسمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الغافِلُونَ (179) | |||
و هر آينه قرار داديم ما از براي جهنم بسياري از جنّ و انس را از براي اينها | |||
جلد 8 - صفحه 35 | |||
دلهائيست که بآن دلها تفقّه و ادراك و تفهّم نميكنند و از براي آنها چشمهايي است که بآن چشمها نميبينند و از براي آنها گوشهايي است که بآن گوشها نميشوند مثل چهارپايان هستند بلكه گمراهتر اينها آنهايي هستند که غافل از خدا و دين و احكام هستند. | |||
وَ لَقَد ذَرَأنا ذرأ قريب المعني است با خلق و برأ و احدث لجهنم لام عاقبت است مثل | |||
(لدوا للموت و ابنوا للخرابي) | |||
منسوب بامير المؤمنين عليه السّلام است و مثل قوله تعالي فَالتَقَطَهُ آلُ فِرعَونَ لِيَكُونَ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً قصص آيه 7. | |||
كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ خداوند براي جهنم خلق نفرمود بدليل قوله تعالي وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلّا لِيَعبُدُونِ ذاريات آيه 56، بلكه عاقبت كار اينکه كثير جهنم است و علت و سبب جهنم رفتن آنها اينست که لَهُم قُلُوبٌ لا يَفقَهُونَ بِها در سوره بقره آيه 7 و 18 خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِم و صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ گفتيم مراد از اينکه قلب قلب صنوبري و چشم و گوش جسماني نيست زيرا با اينها دقائق زخارف دنيوي را درك ميكنند بخصوص صنايع امروزه و زرد و سرخ دنيا را مشاهده ميكنند و صدا را از آخر دنيا آمريكا ميشنوند بلكه مراد قلب و چشم و گوش روح است که براي درك حقايق و بصيرت طرق سعادت و تأثير مواعظ و نصايح است بكار نميزنند قلب روحي دارند لكن از روي عناد و حبّ شهوات و قساوت درب قلب آنها بسته شده ايمان و معارف الهيه در او داخل نميشود وَ لَهُم أَعيُنٌ لا يُبصِرُونَ بِها درب چشم روح بسته شده معجزه را حمل بسحر ميكنند، انبياء را كذاب ميپندارند. | |||
وَ لَهُم آذانٌ لا يَسمَعُونَ بِها درب گوش روح پنبه گذارده پنبه غفلت مواعظ و نصايح در او تأثير ندارد. | |||
أُولئِكَ كَالأَنعامِ که آن روح ملكوتي را ندارند مثل انسان و لذا مورد | |||
جلد 8 - صفحه 36 | |||
تكليف و عذاب و ثواب نيستند بَل هُم أَضَلُّ مثل معروف است ميگويند خر لخت را پالان او را برنميدارند از فقيري که آه ندارد توقع بذل ندارند، حكماء گفتند فاقد شيئي معطي شيئي نميشود. | |||
ذات نايافته از هستي بخش || كي تواند که شود هستي بخش | |||
انعام آن روح ملكوتي که خداوند بجن و انس عنايت فرموده فاقد هستند اگر چه باندازه استعداد خود معرفت دارند و تسبيح و تقديس و سجده پروردگار خود ميكنند حتي جمادات و نباتات چنانچه مكرر گفته شده و آيات قرآني مشحون است ولي جن و انس که داراي آن جوهر ملكوتي هستند حتي بقدر انعام هم معرفت نداشته باشند البته بمراتب اضل از آنها هستند. | |||
أُولئِكَ هُمُ الغافِلُونَ قفل غفلت بر درب قلب روح زده شده و مهر شده، پرده غفلت بروي چشم روح افتاده و بسته شده، پنبه غفلت گوش آنها را پر كرده پس درجات غفلت را دارند نعوذ باللّه. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 179))- نشانههای دوزخیان: در این آیه و دو آیه بعد مردم به دو گروه تقسیم شدهاند و صفات هر کدام توضیح داده شده: «گروه دوزخیان و گروه بهشتیان». | |||
ج2، ص114 | |||
نخست در باره دوزخیان با سوگند و تأکید چنین میگوید: «ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم» (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ). | |||
گرچه خداوند همه را پاک آفریده، ولی گروهی با اعمال خویش خود را نامزد دوزخ میکنند و سر انجامشان شوم و تاریک است و گروهی با اعمال خود، خود را نامزد بهشت میسازند و عاقبت کارشان خوشبختی و سعادت است. | |||
سپس صفات گروه دوزخی را در سه جمله خلاصه میکند: نخست این که: | |||
«آنها قلبهایی دارند که با آن درک و اندیشه نمیکنند» (لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها). | |||
دیگر این که: «چشمهای روشن و حقیقت بین دارند اما با آن چهره حقایق را نمینگرند» و همچون نابینایان از کنار آن میگذرند (وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها). | |||
سوم این که: «با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمیشنوند» و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم میسازند (وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها). | |||
«اینها در حقیقت همچون چهارپایانند» (أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ). چرا که امتیاز آدمی از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنواست که متأسفانه آنها همه را از دست دادهاند «بلکه آنها از چهارپایان گمراهتر و پستتر میباشند» (بَلْ هُمْ أَضَلُّ). | |||
چرا که چهارپایان دارای این استعدادها و امکانات نیستند، ولی آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا امکان همه گونه ترقی و تکامل را دارند، اما بر اثر هوی پرستی و گرایش به پستیها این استعدادها را بلااستفاده میگذارند. | |||
«آنها افراد غافل و بیخبری هستند» و به همین جهت در بیراهههای زندگی سرگردانند (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ). | |||
چشمه آب حیات کنار دستشان، ولی از تشنگی فریاد میکشند، درهای سعادت در برابر رویشان باز است، اما حتی به آن نگاه نمیکنند. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۶
ترجمه
الأعراف ١٧٨ | آیه ١٧٩ | الأعراف ١٨٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«ذَرَأْنَا»: آفریدهایم و در جهان پراکنده ساختهایم. «لا یَفْقَهُونَ»: نمیفهمند. درک نمیکنند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
صُمٌ بُکْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ... (۰) وَ مَثَلُ الَّذِينَ کَفَرُوا کَمَثَلِ... (۱) وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ... (۱) أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ... (۴) وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ... (۲) إِنَ شَرَّ الدَّوَابِ عِنْدَ اللَّهِ... (۰)
وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ... (۰) وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ... (۰) مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا... (۰) إِلاَّ مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِيمِ (۰)
تفسیر
- آيات ۱۷۵ - ۱۷۹، سوره اعراف
- بيان آيات بيان آيات مربوط به بلعم باعوراء و اشاره به اينكه تا مشيت خدا كمك نكند،اسباب و وسائل معمولى براى تحصيل سعادت بسنده نيست .
- مشيت الهى بر هدايت نكردن مردم ظالم و دلبستگان به زندگى خاكى قرار گرفته است
- (( الف و لامى (( كه در (( المهتدى (( و در (( الخاسرون (( است ظاهرا مفيدكمال است نه حصر، بدون مشيت الهى بر هدايت يا ضلالت كسى ، هدايت و ضلالتصورى است و حقيقى نيست
- توضيح عدم منافات بين آياتى كه دلالت دارند بر اينكه نتيجه خلقت ، رحمت است با آيه: (( لقد ذراءنا لجهنم كثرا من الجن و الانس (( و آيات مشابه آ
- دوزخيان خود سبب شدند بر جوارح آنان مهر بزند
- توضيحى درباره گمراه تر بودن دسته اى از مردم ، از چهارپايان (( اولئك كالانعامبل هم اضل ((
- بحث روايتى (رواياتى در مورد آيات مربوط به بلعم باعورا)
- داستانى كه در روح المعانى درباره شاءن نزول آيات شريفه : (( واتل عليهم نباء الذى ...(( نقل كرده است .
- راهب فاسق به نفرين خود مبتلا گرديد!
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ «179»
و همانا بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم، (كه سرانجامشان به آنجا مىكشد، چرا كه) آنان دلهايى دارند كه با آن حقّ را درك نمىكنند و چشمانى دارند كه با آن نمىبينند و گوشهايى دارند كه با آن نمىشنوند، آنان همچون چهارپايان، بلكه گمراهترند، آنان همان غافلانند.
نکته ها
«ذَرَأَ» از «ذَرْء»، در اصل به معناى پراكنده ساختن و انتشار است و در اينجا به معناى خلق، آفرينش و اظهار نمودن است.
سؤال: قرآن، در اين آيه، آفرينش بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ مىداند و در آيهاى ديگر خلقت جنّ و انس را براى عبادت مىشمارد، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» «1» كدام يك صحيح است؟
پاسخ: هدف اصلى آفرينش، خداپرستى و عبوديّت است، ولى نتيجهى كار بسيارى از انسانها در اثر عصيان، طغيان و پايدارى در كفر و لجاجت، دوزخ است، گويا كه در اصل براى جهنّم خلق شدهاند. حرف «لام» در «لِجَهَنَّمَ»، براى بيان عاقبت است، نه هدف. مانند نجّار كه هدف اصلى او از تهيه كردن چوب، ساختن در و پنجرههاى زيباست، ولى كار به سوزاندن چوبهاى بىفايده در بخارى مىانجامد كه آن هدف فرعى است.
اين مطلب، شبيه اين جملهى حضرت على عليه السلام است كه مىفرمايد: خداوند فرشتهاى دارد كه هر روز با صداى بلند مىگويد: «لِدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب» «2» بزاييد براى مرگ و بسازيد براى خرابى، يعنى پايان تولّد، مرگ، آخر ثروتاندوزى، فنا و پايان ساختمان ساختمان، خرابى است.
«1». ذاريات، 56.
«2». نهجالبلاغه، كلمات قصار 132.
جلد 3 - صفحه 225
آرى، انسانهايى كه هويّت انسانى خود را از دست دادهاند، جايگاهى جز آتش ندارند، «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» «1» چنانكه خود آنان نيز اعتراف مىكنند كه اگر دستورات الهى را شنيده بودند و تعقّل مىكردند، در جهنّم جاى نداشتند. «قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» «2»
انسان در داشتن چشم، گوش و زبان، شبيه حيوان است، ولى كيفيّت و هدف بهرهبردارى انسان از نعمتها بايد بهتر و بيشتر باشد، وگرنه همچون حيوان بلكه پستتر از اوست.
انسان بايد علاوه بر ظاهر، ملكوت را ببيند و علاوه بر سر و صداهاى ظاهرى، زمزمههاى باطنى و معنوى را بشنود.
آدمىزاده طرفه معجونى است
از فرشته سرشته و زحيوان
گر رود سوى اين، شود به از اين
ور رود سوى آن، شود پس از آن
از امام صادق عليه السلام پرسيدند: چرا خداوند تمام بندگانش را مطيع و موحّد نيافريد؟ حضرت فرمودند: اگر چنين مىشد، ديگر ثواب و عقاب معنا نداشت، زيرا آنان مجبور بودند و اختيارى نداشتند، امّا خداوند انسان را مختار آفريد و علاوه بر عقل و فطرت، با تعاليم پيامبران و كتب آسمانى مسير هدايت او را روشن كرد و او را به اطاعت فرمان داد و از نافرمانى نهى كرد تا فرمانبرداران از عاصيان مشخّص شوند. گرچه تمام اسباب طاعت و عصيان را خداوند آفريده، امّا به چيزى امر يا نهى نكرده مگر آنكه انسان مىتواند ضد آن را نيز انجام دهد و مجبور نيست. «3» آرى، تكليفپذيرى، تنها ارزش و وجه امتياز انسان از ديگر موجودات است.
پیام ها
1- فرجام بسيارى از انسانها و جنّيان، دوزخ است. ذَرَأْنا ...
2- جنّ هم مثل انسان، تكليف و اختيار، كيفر و پاداش دارد. «مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»
«1». فرقان، 44.
«2». مُلك، 10.
«3». تفسير اثنىعشرى؛ بحار، ج 3، ص 6.
جلد 3 - صفحه 226
3- ملاك انسانيّت، فهم پذيرش معارف و تكاليف دينى است، وگرنه انسان مانند حيوانات است. «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ»
4- كسى كه با وجود توانايى از نعمتهاى الهى درست بهره نبرد، بدتر از موجودى است كه اساساً آنها را ندارد. «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»
5- انسانهاى غافل و بىبصيرت، (در بىتفاوتى، شكمپرستى، شهوترانى، استثمار شدن و محروميّت از لذّت معرفت) مانند چهارپايان بلكه بدتر از آن مىباشند. «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»
6- انسانهاى بىبصيرت، از هدف، خدا، خود، امكانات، آخرت، ذريّه، آيات الهى، قانون خدا، الطاف گذشته و گناهان خويش غافلند. «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»
7- دوزخى شدن بسيارى از انسانها، به خاطر بهرهنبردن از نعمتهاى الهى در مسير هدايت و كمال است. زيرا با داشتن چشم، گوش و دل، گرفتار غفلت شدهاند. «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179)
بعد از بيان حال كفار و ضرب المثل، بيان مآل و عاقبت آنها را فرمايد:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ: و هر آينه بتحقيق آفريديم براى جهنم، كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ: بسيارى از جن و انس را (لام براى عاقبت) و حقيقت معنى آنكه آفريديم بسيارى از جن و انس را كه مآل و عاقبت آنها به جهنم است، و در علم ازلى ما هست كه كثيرى از هر دو صنف به جهت كفر و عناد و جحود، اجابت دعوت رسل و انبياء نكنند و حجج عقليه را كار نبسته، قبول ايمان ننمايند، تا عاقبت و مرجع ايشان به اين منتهى شود كه بر صفت كفر بميرند و به جهنم روند؛ يا آنكه چون بر كفر و عناد راسخند، كأنه در اصل خلقت براى جهنم مخلوق شده. و دال بر اين معنى است قوله تعالى: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ، چه حق تعالى در اين آيه اخبار فرموده مكلفان را به خلقت براى عبادت كه نتيجه آن جنت است، پس جايز نباشد كه خلق آنها براى جهنم.
تنبيه: بدانكه آيات و اخبار و عقل و اجماع، مجموع ادله اربعه، قائم شده براى اينكه خداى تعالى براى كفر و جهنم خلق ننموده، بلكه براى ايمان و عبادت و بهشت خلق فرموده، و لذا واجب آمد تأويل آيه شريفه به نحو مذكور.
اما آيات بسيار از جمله در بيان عذاب كفار فرمايد: ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ
جلد 4 صفحه 246
وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ*. «1» و قوله: إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ. «2» و قوله: الْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْيَوْمَ. «3» و قوله:
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ. «4» و قوله: كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ. «5» و قوله: يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ. «6» و قوله: وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ. «7» و قوله: وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى*، «8» و غيره.
تقرير استدلال: آنكه اولا: تعذيب كفار را در آخرت نسبت به كسب اعمال و قبح افعال آنها داده و چنانچه خلقت آنها به كفر بود: اولا- تعذيب ظلم، و ثانيا نسبت كفر افترا باشد، زيرا اعمال كفريه منشأش كفرى است كه او در آنجا ايجاد نموده؛ تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا.
ثانيا- حق تعالى تبرى فرموده از كفار به غناى خود و به تصريح عدم رضا به كفر بندگان، پس مسلما خلق براى كفر و جهنم نخواهد فرمود.
ثالثا- اگر كافر را به حقيقت كفر خلق نموده باشد، هر آينه مذمت و توبيخ و تعذيب آنها در آخرت لغو و قبيح، و ذات احديت از آن منزه مبرى باشد.
رابعا- امر به عبادت دال است بر آنكه مطلوب عبادت، و خلق براى آن فرموده، زيرا با ايجاد خلقى به هيئت كفر، منافى مطلوب، و امر به آن لغو و عبث، و از ذات حكيم على الاطلاق صدور آن محال باشد.
خامسا- تقريع و توبيخ كفره به عدم ايمان و استفهام از منع آن، مناقض اصل خلقت باشد، و وقوع و حسن تقريع و توبيخ دال است بر آنكه اصل خلقت براى ايمان بوده نه كفر و الّا توبيخ معنى ندارد.
«1» سوره آل عمران، آيه 182.
«2» سوره زمر، آيه 7.
«3» سوره غافر، آيه 17.
«4» سوره مريم، آيه 37.
«5» سوره بقره، آيه 28.
«6» سوره بقره، آيه 21.
«7» سوره نساء، آيه 39.
«8» سوره اسراء، آيه 94.
جلد 4 صفحه 247
اما اخبار: از جمله علامه مجلسى در جلد سوم بحار صفحه 6 روايت نموده:
هشام بن حكم گويد: سؤال كرد زنديق حضرت صادق عليه السّلام را خبر بده مرا چرا خداى عز و جل خلق نكرد تمام بندگانش را موحد و مطيع، و حال آنكه قادر بود؟
حضرت فرمود: اگر خلق مىكرد آنها را مطيعين، نبود براى آنها ثوابى، زيرا طاعت زمانى كه نبوده باشد فعل آنها (بلكه به قهر الهى)، نباشند مستحق بهشت و جهنم؛ و لكن ايشان را خلق، پس امر به طاعت و نهى از معصيت فرمود، و اتمام حجت نمود بر ايشان به ارسال رسل و قطع كرد عذر آنها را به انزال كتب تا مطيعين و عاصين به طاعت الهى مستحق گردند ثواب را، و به معصيت سبحانى مستوجب شوند عقاب را. سپس فرمود: پس عمل صالح و طالح از فعل بنده است، عمل صالح را بنده بجا آورد و حال آنكه خدا امر فرموده و عمل شر را بنده مرتكب شود و حال آنكه خداى تعالى نهى فرموده.
زنديق عرض كرد: آيا نيست فعل بنده به آلاتى كه خدا قرار داده؟
حضرت فرمود: بلى، لكن به آلاتى كه خير بجا آورد، قادر است بشرى كه نهى شده از آن. پس از جانب بنده است. سپس فرمود نهى ننموده خدا بنده را از چيزى مگر آنكه عالم بوده به علم ازلى كه او طاقت و توانائى دارد ترك آن را، و امر بشىء ننموده و حال آنكه بداند بنده استطاعت دارد فعلش را، زيرا نيست از صفت الهى جور و عبث و ظلم و تكليف ما لا يطاق، پس كافر استطاعت ايمان دارد، و براى خدا بر كافر حجتى است به ترك ايمان. سپس فرمود حضرت خداى تعالى خلق نمود جميع خلق را مسلمان و به فطرت اسلامى امر و نهى فرمود ايشان را. كفر اسمى است كه ملحق به فعل شود، وقتى كه بنده بجا آورد كفر را، و خلق نفرموده بنده را در حين خلقت، كافر؛ بتحقيق بنده كافر شد بعد از آنكه رسيد او را احكامى كه لازم شد او را حجت از جانب الهى، پس عرض حجت حق شد، و او انكار نمود، پس به انكارش حق را گرديد كافر.
زنديق گفت: ممكن است مقدر نمايد بر بنده شرّ را و امر كند او را به خير و استطاعت خير نداشته و عذاب نمايد او را؟
حضرت فرمود: سزاوار عدل و رأفت الهى نيست اينكه مقدر فرمايد بر بنده
جلد 4 صفحه 248
شر را و اراده شرّ هم از او بنمايد، بعد امر فرمايد او را به خير و حال آنكه مىداند استطاعت ندارد، و رها كردن آنچه را كه قدرت ندارد بر ترك آن، بعد عذاب كند او را بر ترك فعلى كه مىداند استطاعت ندارد بجا آوردن آن را. «1» اما اجماع: تمام علماى اماميه از صدر اسلام تا زمان ما اتفاق دارند بر اينكه:
ذات احديت الهى، خلق بندگان فرموده به جهت طاعت و ايمان، نه كفر و معصيت، و متعالى است از ايجاد بنده به حالت كفر، بلكه اراده ازليه اوليه الهيه مقرر آمده كه نفوس را كلا به فطرت اسلامى خلق فرمايد.
اما عقل هم دال است بر اين مطلب، زيرا با خلق بنده به حالت كفر و امر به ايمان و تعذيب او در آخرت به سبب كفر، هر آينه عقل صدور آن را ابا خواهد داشت از شخص عاقلى، چه برسد به ذات حكيم على الاطلاق جلت حكمته.
بعد از آن وصف فرمايد كفره را به بلادت و بعد فهم و قلّت تدبر و ترك انتفاع و فكر به مقتضيات عقل و حواس خود:
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها: مر ايشان را دلهائى كه مطلقا درك نمىكنند به آن، زيرا آن را متوجه نسازند و از غايت عناد آئينه دل را از تصادم افكار و غفلت، به صيقل تصديق و انابت پاك نكنند، وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها: و مر ايشان را چشمهائى كه به هيچ طريق روى حق نمىبيند و به نظر عبرت و بصيرت در مخلوقات نظر ننمايد تا مهتدى شود به طريق حق، وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها: و مر ايشان راست گوشهائى كه به هيچ وجه سخن حق را نشنود و به سمع هوش، آيات الهى و مواعظ قرآنى را استماع نكند تا متعظ شود، أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ: آن گروه مانند چهار پايانند در آنكه مشاعر خود را متوجه اسباب تعيش، و مقصور به حطام دنياى فانى داشته، و ابدا به سراى باقى ندارند، و همت خود را مصرف خورد و خوراك ساخته و اصلا ملتفت نعيم ابدى نيستند.
بَلْ هُمْ أَضَلُ: بلكه ايشان گمراه ترند از انعام، زيرا انعام ادراك چيزى كنند كه ممكن است آنها را ادراك آن از منافع و مضار و جدّ و جهد كنند در جذب و دفع آن به آنچه غايت جهد است، و گمراهان چنين نيستند، بلكه اكثر
«1» بحار الانوار، جلد 5، صفحه 18، حديث 29.
جلد 4 صفحه 249
مىدانند كه معاند و جاحدند، پس اقدام نمايند بر مخالفت كه موجب آتش، و مضرت آن ابدى است. و نيز انعام را تكليفى نيست تا بخلاف امر متصف شوند بخلاف اهل ضلالت. و ايضا انعام به زجر زاجر و به ارشاد هادى مهتدى شوند، و اين كفره به جهت فرط عناد و لجاج، مهتدى نشوند، به خيرات و هدايات، و منزجر نشوند به آيات زاجرات به آنكه حق تعالى عقول داله به رشاد و صارفه از فساد به ايشان كرامت فرموده، پس چون عقل خود را تابع به آيات قدرت عارف نشوند، و آلات حواس خود را كار نفرمايند تا راه به وحدانيت خالق، هر آينه به مراتب از بهائم پستترند.
أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ: آن گروه گمراهان ايشانند غافلين و كامل در غفلت به جهت عدم تفكر و تدبر در آيات باهره و حجج ظاهره كه مكلفند به آن، به خلاف بهائم كه مسخّر فرمانند و آنچه بر ايشان است بجا آورند. يا ايشان غافلانند از آنچه بر ايشان وارد شود از عقوبت دائمى.
صاحب عين المعانى فرمايد كه: مكلف مأمور با موجود فرو گذاشته معذور مساوى نيست، چه آدمى هم روحانى و هم جسمانى است و هم عقلانى و هم شهوانى، پس اگر عقل او بر هوى غالب آيد از ملائكه افضل است، و اگر مغلوب نفس و هواى شد از بهائم ارذل است:
آدميزاده طرفه معجونى است
كز فرشته سرشته و ز حيوان
گر كشد سوى اين، شود كم از اين
ور رود سوى آن، شود به از آن
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179)
ترجمه
و بتحقيق آفريديم براى جهنّم بسيارى از جنّ و آدميرا مر ايشان را است دلهائى كه نمىفهمند بآنها و مر ايشان را است چشمهائى كه نمىبينند بآنها و مر آنانرا است گوشهائيكه نمىشنوند بآنها آنگروه چون چهارپايانند بلكه آنها گمراهترند آنگروه آنانند بيخبران.
تفسير
خداوند خلق فرمود بسيارى از جنّ و انس را كه عاقبت امر آنها منجر بدخول در جهنّم ميشود بسوء اختيار خودشان پس مثل آنستكه براى جهنم خلق شده باشند چنانچه مىگويند بزائيد براى مردن و بسازيد براى خراب شدن و قمى ره از امام باقر (ع) نقل نموده كه خداوند مهر نهاده است بر دلهاى آنها پس تعقّل نمىكنند و بر چشمهاى آنان پرده كشيده شده كه نمىبينند و قرار داده شده است در گوشهاى آنها سنگينى كه نمىشنوند براى آنكه در آيات الهى تدبّر نمىكنند و بچشم عبرت در احوال امم سابقه نمينگرند و بديده بصيرت بر مصنوعات الهى نظر نمىافكنند و گوش استماع مواعظ حقّه را ندارند و اين آلات چندى كه بكار زده نشد از كار مىافتد و شمّه از اين مقال در اوائل سوره بقره در ذيل آيه شريفه ختم اللّه على قلوبهم گذشت و اين جماعت مانند بهائمند در عدم توجّه بمعارف حقّه و علوم حقيقيّه و استبصار و اتّعاظ و انتباه و در توجّه بخواب و خوراك و ولگردى و هوس رانى و سرگردانى ولى از آنها گمراهترند براى آنكه آنها منافع را بخود جلب نموده مضارّ را از خود دفع مينمايند و باين دو امر نهايت اهتمام را دارند ولى اينها اين مراعات را هم ندارند براى آنكه غالبا ميدانند منافع و مضارّ اعمال خوب و بد را و عمل نمىكنند بعلم خود و براى آنكه آنها با آنكه عقل ندارند اگر بخواهند براه راست سوق دهندشان تسليم مىشوند و اينها با آنكه عقل دارند و بدين اسلام دعوت ميشوند قبول نميكنند و آنها اگر مطيع نباشند عاصى هم نيستند و اينها مطيع نيستند و عاصيند پس اينها بمراتب حالشان بدتر از آنها است و در نهايت غفلت از حقّند و در علل از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه خداوند خلق فرمود در ملائكه عقل را مجرّد از شهوت و در بهائم شهوت را مجرد از عقل و بنى آدم را مركّب فرمود از عقل و شهوت پس كسيكه عقلش بر شهوتش غلبه نمايد او بهتر است از ملائكه و كسى كه
جلد 2 صفحه 496
شهوتش بر عقلش غالب شود بدتر است از بهائم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لا يَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم أَعيُنٌ لا يُبصِرُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لا يَسمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الغافِلُونَ (179)
و هر آينه قرار داديم ما از براي جهنم بسياري از جنّ و انس را از براي اينها
جلد 8 - صفحه 35
دلهائيست که بآن دلها تفقّه و ادراك و تفهّم نميكنند و از براي آنها چشمهايي است که بآن چشمها نميبينند و از براي آنها گوشهايي است که بآن گوشها نميشوند مثل چهارپايان هستند بلكه گمراهتر اينها آنهايي هستند که غافل از خدا و دين و احكام هستند.
وَ لَقَد ذَرَأنا ذرأ قريب المعني است با خلق و برأ و احدث لجهنم لام عاقبت است مثل
(لدوا للموت و ابنوا للخرابي)
منسوب بامير المؤمنين عليه السّلام است و مثل قوله تعالي فَالتَقَطَهُ آلُ فِرعَونَ لِيَكُونَ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً قصص آيه 7.
كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ خداوند براي جهنم خلق نفرمود بدليل قوله تعالي وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلّا لِيَعبُدُونِ ذاريات آيه 56، بلكه عاقبت كار اينکه كثير جهنم است و علت و سبب جهنم رفتن آنها اينست که لَهُم قُلُوبٌ لا يَفقَهُونَ بِها در سوره بقره آيه 7 و 18 خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِم و صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ گفتيم مراد از اينکه قلب قلب صنوبري و چشم و گوش جسماني نيست زيرا با اينها دقائق زخارف دنيوي را درك ميكنند بخصوص صنايع امروزه و زرد و سرخ دنيا را مشاهده ميكنند و صدا را از آخر دنيا آمريكا ميشنوند بلكه مراد قلب و چشم و گوش روح است که براي درك حقايق و بصيرت طرق سعادت و تأثير مواعظ و نصايح است بكار نميزنند قلب روحي دارند لكن از روي عناد و حبّ شهوات و قساوت درب قلب آنها بسته شده ايمان و معارف الهيه در او داخل نميشود وَ لَهُم أَعيُنٌ لا يُبصِرُونَ بِها درب چشم روح بسته شده معجزه را حمل بسحر ميكنند، انبياء را كذاب ميپندارند.
وَ لَهُم آذانٌ لا يَسمَعُونَ بِها درب گوش روح پنبه گذارده پنبه غفلت مواعظ و نصايح در او تأثير ندارد.
أُولئِكَ كَالأَنعامِ که آن روح ملكوتي را ندارند مثل انسان و لذا مورد
جلد 8 - صفحه 36
تكليف و عذاب و ثواب نيستند بَل هُم أَضَلُّ مثل معروف است ميگويند خر لخت را پالان او را برنميدارند از فقيري که آه ندارد توقع بذل ندارند، حكماء گفتند فاقد شيئي معطي شيئي نميشود.
ذات نايافته از هستي بخشبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 179))- نشانههای دوزخیان: در این آیه و دو آیه بعد مردم به دو گروه تقسیم شدهاند و صفات هر کدام توضیح داده شده: «گروه دوزخیان و گروه بهشتیان».
ج2، ص114
نخست در باره دوزخیان با سوگند و تأکید چنین میگوید: «ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم» (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
گرچه خداوند همه را پاک آفریده، ولی گروهی با اعمال خویش خود را نامزد دوزخ میکنند و سر انجامشان شوم و تاریک است و گروهی با اعمال خود، خود را نامزد بهشت میسازند و عاقبت کارشان خوشبختی و سعادت است.
سپس صفات گروه دوزخی را در سه جمله خلاصه میکند: نخست این که:
«آنها قلبهایی دارند که با آن درک و اندیشه نمیکنند» (لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها).
دیگر این که: «چشمهای روشن و حقیقت بین دارند اما با آن چهره حقایق را نمینگرند» و همچون نابینایان از کنار آن میگذرند (وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها).
سوم این که: «با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمیشنوند» و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم میسازند (وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها).
«اینها در حقیقت همچون چهارپایانند» (أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ). چرا که امتیاز آدمی از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنواست که متأسفانه آنها همه را از دست دادهاند «بلکه آنها از چهارپایان گمراهتر و پستتر میباشند» (بَلْ هُمْ أَضَلُّ).
چرا که چهارپایان دارای این استعدادها و امکانات نیستند، ولی آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا امکان همه گونه ترقی و تکامل را دارند، اما بر اثر هوی پرستی و گرایش به پستیها این استعدادها را بلااستفاده میگذارند.
«آنها افراد غافل و بیخبری هستند» و به همین جهت در بیراهههای زندگی سرگردانند (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ).
چشمه آب حیات کنار دستشان، ولی از تشنگی فریاد میکشند، درهای سعادت در برابر رویشان باز است، اما حتی به آن نگاه نمیکنند.
نکات آیه
۱- جهنم، فرجام بسیارى از انسانها و جنیان (و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن و الإنس)
۲- خداوند بسیارى از انسانها و جنیان را براى ورود به دوزخ آفرید. (و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن و الإنس) «ذرأ» (مصدر ذرأنا) به معناى آفریدن است.
۳- خداوند رقم زننده سرنوشت و تعیین کننده فرجام انسانها و جنیان (و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن و الإنس)
۴- جنیان همانند انسانها مکلف به تصدیق آیات الهى و انجام فرمانهاى او هستند. (و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن و الإنس) با توجه به آیه قبل معلوم مى شود جنیانى به دوزخ خواهند رفت که آیات الهى را تکذیب کنند. بنابراین آنها موجوداتى هستند مکلف به تکالیف الهى و از جمله تکالیف آنها ایمان آوردن به آیات الهى است.
۵- جنیان، مانند انسانها، داراى ابزار ادراک (قلب، چشم و گوش) هستند. (لهم قلوب لایفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم ءاذان لایسمعون بها)
۶- بسیارى از انسانها و جنیان، على رغم داشتن قلب و ابزار درک، خویشتن را از فهم حقایق و معارف الهى محروم مى سازند. (لهم قلوب لایفقهون بها) جمله «لهم قلوب» (آنها قلب دارند) مى رساند که انسانها و جنیان گمراه ابزار درک دارند و جمله «لایفقهون بها» توضیح مى دهد که آنان از ابزار شناختى که در اختیار دارند بهره نمى گیرند.
۷- انسانها و جنیان داراى نقشى مؤثر در تعیین فرجام و سرنوشت خویش (دوزخى شدن و یا رهایى از آن) (لهم قلوب لایفقهون بها ... و لهم ءاذان لایسمعون بها) جمله «لایفقهون بها» و نظایر آن مى رساند که گمراهان به دلیل بهره نجستن از ابزار شناخت، به وادى گمراهى گرفتار شده اند و بنابراین خود مقصر هستند.
۸- بسیارى از انسانها و جنیان، على رغم برخوردارى از چشمهایى بینا و گوشهایى شنوا، خویشتن را از دیدن و شنیدن آیات الهى محروم مى سازند. (و لهم أعین لایبصرون بها و لهم ءاذان لایسمعون بها)
۹- گرفتار شدن به دوزخ نمود زیانکارى تکذیب کنندگان آیات الهى است. (فأولئک هم الخسرون. و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن و الإنس) آیه مورد بحث مى تواند توضیح زیانى باشد که در ذیل آیه قبل براى گمراهان بیان شده است.
۱۰- عالمان دینى دنیادوست و هواپرست و تکذیب کنندگان آیات الهى، اهل دوزخند. (لکنه أخلد إلى الأرض و اتبع هوه ... و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً) برداشت فوق مقتضاى ارتباط آیه مورد بحث با آیات پیشین است.
۱۱- جهنم فرجام انسانها و جنیانى است که خود را از درک معارف و حقایق دین محروم ساخته اند. (و لقد ذرأنا لجهنم ... لهم قلوب لایفقهون بها)
۱۲- تکذیب کنندگان آیات الهى، در محروم بودن از درک معارف الهى مانند چارپایانند. (أولئک کالأنعم) همسانى گمراهان تکذیب کننده آیات با چهارپایان و به اصطلاح «وجه شبه»، به دلیل جمله «لایفقهون بها و ... » (محرومیت از درک معارف الهى) است.
۱۳- تکذیب کنندگان آیات الهى به دلیل بهره نگرفتن از ابزار شناخت معارف الهى از چارپایان بدترند. (بل هم أضل) حرف «بل» براى اضراب است که در این مورد به معناى انتقال از غرضى به غرض مهمتر مى باشد. در نتیجه مفاد «بل» این است که اگر چه تکذیب کنندگان مانند چهارپایان از درک آیات الهى محرومند، ولى چون از ابزارى براى شناخت آیات الهى بهره مند بودند که حیوانات فاقد آن هستند، باید آنان را از چهارپایان نیز فرومایه تر خواند.
۱۴- فهم حقایق و معارف دینى و حق بینى و حق شنوى، ملاک انسانیت و برترى انسان بر چهارپایان است. (أولئک کالأنعم)
۱۵- ناآگاهان به معارف الهى، بى خبران واقعى و مردمى غفلت زده اند. (أولئک هم الغفلون)
روایات و احادیث
۱۶- عن أبى جعفر(ع) فى قوله: «لهم قلوب لا یفقهون بها» اى طبع اللّه علیها فلا تعقل «و لهم أعین» علیها غطاء عن الهدى «لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها» اى جعل فى آذانهم وقرا فلن یسمعوا الهدى.[۱] از امام باقر(ع) در توضیح آیه «لهم قلوب ... » روایت شده است: خداوند بر دلهاى آنان مهر نهاده است، بدین سبب نمى فهمند. و بر چشم (باطن) آنان پوشش نهاده شده (راه) هدایت را نمى بینند. و گوش (باطن) آنها سنگینى گرفته (نداى) هدایت را نمى شنوند.
موضوعات مرتبط
- آیات خدا: آثار تکذیب آیات خدا ۹ ; زیانکارى مکذبان آیات خدا ۹ ; کیفر تکذیب آیات خدا ۱۰ ; محرومان از فهم آیات خدا ۸، ۱۱، ۱۲ ; محرومیت از فهم آیات خدا ۶، ۸، ۱۱ ; مکذبان آیات خدا و چهارپایان ۱۲، ۱۳
- ادراک: محرومان از ادراک ۸، ۱۱
- ارزشگذارى: ملاکهاى ارزشگذارى ۱۴
- انسانیت: ملاک انسانیت ۱۴
- انسان: ها در جهنم ۱ ; انسان هاى محروم از ادراک ۶ ; برترى انسان بر چهارپایان ۱۴ ; عوامل مؤثر در سرنوشت انسان ۷ ; فرجام انسان ۳ ; فلسفه خلقت انسان ۲ ; منشأ سرنوشت انسان ۳
- ایمان: به آیات خدا ۴
- جبر و اختیار:۷
- جنبندگان: بدترین جنبندگان ۱۳
- جنیان: ادراک جنیان ۵، ۶ ; تکالیف جنیان ۴ ; جنیان در جهنم ۱ ; جنیان محروم از ادراک ۶، ۸، ۱۱ ; چشم جنیان ۵، ۸ ; عوامل مؤثر در سرنوشت جنیان ۷ ; فرجام جنیان ۳ ; فلسفه خلقت جنیان ۲ ; قلب جنیان ۵، ۶ ; گوش جنیان ۵، ۸ ; مسؤولیت جنیان ۴ ; منشأ سرنوشت جنیان ۳
- جهنم: موجبات جهنم ۹، ۱۰، ۱۱
- جهنمیان:۱، ۹، ۱۰، ۱۱
- حقشناسى: اهمیت حقشناسى ۱۴
- خدا: افعال خدا ۳ ; اوامر خدا ۴ ; خالقیت خدا ۲
- دنیاطلبى: کیفر دنیاطلبى ۱۰
- دین: اهمیت علم دین ۱۳، ۱۴ ; جاهلان به تعالیم دین ۱۵
- سعادت: عوامل سعادت ۷
- شقاوت: عوامل شقاوت ۷
- شناخت: ابزار شناخت ۱۳
- علماى دین: دنیاطلب ۱۰ ; علماى دین هواپرست ۱۰
- غافلان:۱۵
- قرآن: تشبیهات قرآن ۱۲
- هواپرستى: کیفر هواپرستى ۱۰
منابع
- ↑ تفسیر قمى، ج ۱، ص ۲۴۹ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۱۰۳، ح ۳۷۰.