ریشه حمد: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(Added root proximity by QBot)
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::حمد]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
ستايش. ثناگويى. ستودن. [آل عمران:188] و دوست دارند براى كارى كه نكرده‏اند ستوده و مدح شوند. در نهج البلاغه خطبه 220 آمده: «اِطَّلَعَ اللّهُ عَلَيْهِمْ فيهِ فَرَضِىَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ» خدا به آنها توجه كرد. از سعى شان خشنود شد و مقامشان را ستود. ودر حكمت 131 درباره دنيا فرموده: «فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النِّدامَةِ وَ حَمِدَها آخَرونَ يِوْمَ الْقِيمَةِ» دميا رامردانى در صباح پشيمانى ذمّ كردند و مردان ديگرى روز قيامت ستودند. زيرا كه ديدند بوسيله آن صاحب بهشت شده‏اند. تدبّر در موارد استعمال نشان مى‏دهد، كه: حمد به معناى ستودن، ستايش، ثناگوئى، مدح، و تعريف كردن است . راغب در مفردات گويد: حمد خدا به معنى ثنا گوئى اوست در مقابل فضيلت. حمد از مدح اخصّ و از شكر اعمّ است، زيرا مدح در مقابل اختيارى و غير اختيارى مى‏شود مثلا شخص را در مقابل طول قامت و زيبائى اندام كه غير اختيارى است و همچنين در مقابل بذل مال و سخاوت و علم مدح مى‏كنند ولى حمد فقط در مقابل اختيارى است. و شكر تنها در مقابل نعمت و بذل به كار مى‏رود پس هر شكر حمد است ولى هر حمد شكر نيست و هر حمد مدح است ولى هر مدح حمد نيست . * [فاتحه:2] اين تعبير شش بار در قرآن مجيد آمده است يونس:10، صافات:182، زمر:75، غافر:65، انعام:45، و هيجده بار «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و چندين بار «لَهُ الْحَمْدُ» ذكر شده است . الف و لام در «اَلْحَمْد» براى استغراق يا براى جنس است و لام در «لِلّهِ» براى اختصاص و ملك است معنى آيه چنين مى‏شود: جنس حمد يا هر حمد مخصوص خداست خدائيكه پرور دگار همه مخلوقات است . يعنى هر حمد و ستايش از هر كس درباره هر كس و هر چيز كه بوده باشد مخصوص خدا و از براى خداست مردم خواه خدا را حمد كنند، خواه شخص ديگر و شى‏ء ديگر را، همه آنها مال خدا و از آن خداست . الميزان در توضيح جنس و استغراق چنين گويد: خداوند مى‏فرمايد: [غافر:62] با اين روشن مى‏كند كه هر چيز مخلوق خداست و نيز فرمايد: [سجده:7] و يا اين ثابت مى‏كند هر چيز از لحاظ خلقت و از لحاظ نسبت به خدا خوب است... اينها از جهت فعل و امّا از جهت اسم، فرموده [طه:8]... پس خدا از حيث افعال و اسماء جميل و نيك است... و هر جميلى كه در مقابل آن حمد مى‏شود از اوست پس جنس حمد و هر حمد براى خداى سبحان است (به اختصار) . * [بقره:30]، [رعد:13]، [اسراء:44] باء در «بِحَمْدِهِ» در اين آيات و غيره چه بائى است و چه معنى دارد؟ طبرسى ذيل آيه 52 سوره اسراء گويد: با «بحمد» براى حال است. ايضاً در كشّاف ذيل آيه 30 بقره گويد: بحمدك در موضع حال است . بنابراين معنى «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» آن است كه تو را تسبيح مى‏گوئيم حاليكه حامديم... «وَاِنْ مِنْ شَىْ‏ءِ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهر» يعنى يعنى هر چيز خدا را در حال حمد تسبيح مى‏گويد. بعيد نيست: باء به معنى مع و مصاحبت باشد چنانكه در [حجر:46]، [هود:48] گفته‏اند. گر چه با حال از لحاظ معنى يكى است . اين معنى كاملا ساده و روان است و معنى آيات چنين مى‏شود: ما تو را تيبيح و حمد مى‏گوئيم، رعد خدا را تسبيح مى‏گويد و مى‏ستايد - و هر چيز تسبيح خوان و حمدگوى خداست نا گفته نماند: تسبيح راجع به تنزيه خداوند و پاك دانستن او از نعمتهاى خداوندى است پس «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» راجع به هر دو مطلب است و اينكه بعضى گفته‏اند حمد خدا تسبيح است و خدا را با حمد تسبيح كن درست نيست. * [اسراء:52] آيه شريفه مى‏فهماند كه روز ثيامت بشر چون زنده شد اعاده و بعث را فعل جميل شمرده و خدا را در اين باره حمد خواهد كرد چون حقائق به روى منكشف گشته و قيامت را از لحاظ حكمت خدائى واجب خواهد دى (از الميزان) يعنى: روزى شما را مى‏خواند شما او را حمد گويان اجابت مى‏كنيد. * محمود: ستوده. [اسراء:79] * حميد: ممكن است به معنى فاعل باشد يعنى ستاينده و ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى ستوده. و آن از اسماء حسنى است و هفده بار در قرآن مجيد آمده است [بقره:267] بدانيد خدا بى نياز و ستوده است. يا بدانيد خدا بى نياز و ستاينده است و اعمال بنده را مى‏ستايد. چنانكه در مجمه نقل شده است. ولى معناى اوّل بهتر به نظر مى‏رسد. * محمّد: راغب گويد محمود آن است كه ستوده شود، محمّد آن است كه خصال پسنديده‏اش بسيار باشد. جوهرى گويد: «اَلْمُحَمَّدُ: اَلَّذى كَثُرَتْ خِصالُهُ الْمَحْمودةُ» اقرب الموارد نيز عين اين جمله را دارد. در مجمع ذيل آيه 144 آل عمران گويد: محمّد يعنى جامع تمام محامد زيرا تمحيد درباره كمال محامد به كار مى‏رود. على هذا كلمه محمّد به عنوان وصف به كسى اطلاق مى‏شود كه داراى محامد بوده باشد و تفعيل در آن به معنى كثرت است و اين كلمه كه نام مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است چهار بار در قرآن مجيد آمده است [آل عمران:144]، [احزاب:40]، [محمّد:2]، [فتح:29]. محمّد هر چند اسم و علم آن حضرت است ولى بنا بر صفاتيكه حقّ تعالى براى آن حضرت در قرآن مى‏شمارد و از جمله «وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» «اللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» و غيره، روشن مى‏شود كه در ذكر نام مبارك آن حضرت، صفات محموده‏اش ملحوظ است . گرچه اين نام بوسيله خانواده‏اش در كودكى بوى نامگذارى شده است اللّه اعلم.
ستايش. ثناگويى. ستودن. [آل عمران:188] و دوست دارند براى كارى كه نكرده‏اند ستوده و مدح شوند. در نهج البلاغه خطبه 220 آمده: «اِطَّلَعَ اللّهُ عَلَيْهِمْ فيهِ فَرَضِىَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ» خدا به آنها توجه كرد. از سعى شان خشنود شد و مقامشان را ستود. ودر حكمت 131 درباره دنيا فرموده: «فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النِّدامَةِ وَ حَمِدَها آخَرونَ يِوْمَ الْقِيمَةِ» دميا رامردانى در صباح پشيمانى ذمّ كردند و مردان ديگرى روز قيامت ستودند. زيرا كه ديدند بوسيله آن صاحب بهشت شده‏اند. تدبّر در موارد استعمال نشان مى‏دهد، كه: حمد به معناى ستودن، ستايش، ثناگوئى، مدح، و تعريف كردن است . راغب در مفردات گويد: حمد خدا به معنى ثنا گوئى اوست در مقابل فضيلت. حمد از مدح اخصّ و از شكر اعمّ است، زيرا مدح در مقابل اختيارى و غير اختيارى مى‏شود مثلا شخص را در مقابل طول قامت و زيبائى اندام كه غير اختيارى است و همچنين در مقابل بذل مال و سخاوت و علم مدح مى‏كنند ولى حمد فقط در مقابل اختيارى است. و شكر تنها در مقابل نعمت و بذل به كار مى‏رود پس هر شكر حمد است ولى هر حمد شكر نيست و هر حمد مدح است ولى هر مدح حمد نيست . * [فاتحه:2] اين تعبير شش بار در قرآن مجيد آمده است يونس:10، صافات:182، زمر:75، غافر:65، انعام:45، و هيجده بار «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و چندين بار «لَهُ الْحَمْدُ» ذكر شده است . الف و لام در «اَلْحَمْد» براى استغراق يا براى جنس است و لام در «لِلّهِ» براى اختصاص و ملك است معنى آيه چنين مى‏شود: جنس حمد يا هر حمد مخصوص خداست خدائيكه پرور دگار همه مخلوقات است . يعنى هر حمد و ستايش از هر كس درباره هر كس و هر چيز كه بوده باشد مخصوص خدا و از براى خداست مردم خواه خدا را حمد كنند، خواه شخص ديگر و شى‏ء ديگر را، همه آنها مال خدا و از آن خداست . الميزان در توضيح جنس و استغراق چنين گويد: خداوند مى‏فرمايد: [غافر:62] با اين روشن مى‏كند كه هر چيز مخلوق خداست و نيز فرمايد: [سجده:7] و يا اين ثابت مى‏كند هر چيز از لحاظ خلقت و از لحاظ نسبت به خدا خوب است... اينها از جهت فعل و امّا از جهت اسم، فرموده [طه:8]... پس خدا از حيث افعال و اسماء جميل و نيك است... و هر جميلى كه در مقابل آن حمد مى‏شود از اوست پس جنس حمد و هر حمد براى خداى سبحان است (به اختصار) . * [بقره:30]، [رعد:13]، [اسراء:44] باء در «بِحَمْدِهِ» در اين آيات و غيره چه بائى است و چه معنى دارد؟ طبرسى ذيل آيه 52 سوره اسراء گويد: با «بحمد» براى حال است. ايضاً در كشّاف ذيل آيه 30 بقره گويد: بحمدك در موضع حال است . بنابراين معنى «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» آن است كه تو را تسبيح مى‏گوئيم حاليكه حامديم... «وَاِنْ مِنْ شَىْ‏ءِ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهر» يعنى يعنى هر چيز خدا را در حال حمد تسبيح مى‏گويد. بعيد نيست: باء به معنى مع و مصاحبت باشد چنانكه در [حجر:46]، [هود:48] گفته‏اند. گر چه با حال از لحاظ معنى يكى است . اين معنى كاملا ساده و روان است و معنى آيات چنين مى‏شود: ما تو را تيبيح و حمد مى‏گوئيم، رعد خدا را تسبيح مى‏گويد و مى‏ستايد - و هر چيز تسبيح خوان و حمدگوى خداست نا گفته نماند: تسبيح راجع به تنزيه خداوند و پاك دانستن او از نعمتهاى خداوندى است پس «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» راجع به هر دو مطلب است و اينكه بعضى گفته‏اند حمد خدا تسبيح است و خدا را با حمد تسبيح كن درست نيست. * [اسراء:52] آيه شريفه مى‏فهماند كه روز ثيامت بشر چون زنده شد اعاده و بعث را فعل جميل شمرده و خدا را در اين باره حمد خواهد كرد چون حقائق به روى منكشف گشته و قيامت را از لحاظ حكمت خدائى واجب خواهد دى (از الميزان) يعنى: روزى شما را مى‏خواند شما او را حمد گويان اجابت مى‏كنيد. * محمود: ستوده. [اسراء:79] * حميد: ممكن است به معنى فاعل باشد يعنى ستاينده و ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى ستوده. و آن از اسماء حسنى است و هفده بار در قرآن مجيد آمده است [بقره:267] بدانيد خدا بى نياز و ستوده است. يا بدانيد خدا بى نياز و ستاينده است و اعمال بنده را مى‏ستايد. چنانكه در مجمه نقل شده است. ولى معناى اوّل بهتر به نظر مى‏رسد. * محمّد: راغب گويد محمود آن است كه ستوده شود، محمّد آن است كه خصال پسنديده‏اش بسيار باشد. جوهرى گويد: «اَلْمُحَمَّدُ: اَلَّذى كَثُرَتْ خِصالُهُ الْمَحْمودةُ» اقرب الموارد نيز عين اين جمله را دارد. در مجمع ذيل آيه 144 آل عمران گويد: محمّد يعنى جامع تمام محامد زيرا تمحيد درباره كمال محامد به كار مى‏رود. على هذا كلمه محمّد به عنوان وصف به كسى اطلاق مى‏شود كه داراى محامد بوده باشد و تفعيل در آن به معنى كثرت است و اين كلمه كه نام مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است چهار بار در قرآن مجيد آمده است [آل عمران:144]، [احزاب:40]، [محمّد:2]، [فتح:29]. محمّد هر چند اسم و علم آن حضرت است ولى بنا بر صفاتيكه حقّ تعالى براى آن حضرت در قرآن مى‏شمارد و از جمله «وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» «اللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» و غيره، روشن مى‏شود كه در ذكر نام مبارك آن حضرت، صفات محموده‏اش ملحوظ است . گرچه اين نام بوسيله خانواده‏اش در كودكى بوى نامگذارى شده است اللّه اعلم.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
اله:100, الله:100, ل:94, وله:92, ب:76, ه:70, قول:61, ربب:54, من:43, ما:42, هم:42, ف:41, سبح:39, ک:38, هو:35, فى:33, غنى:33, انن:32, الذى:29, على:27, سمو:26, ارض:26, ان:25, الذين:25, کم:24, علم:22, لا:22, رسل:21, الا:19, ها:19, محمد:19, عزز:18, رحم:18, ملک:17, بين:17, الى:17, لم:17, کفر:17, کون:17, اتى:17, قبل:17, قد:17, حقق:16, شىء:16, عبد:16, صرط:16, عن:16, قوم:16, حين:16, ا:16, غفر:15, سلم:15, هل:15, نزل:15, ذهب:15, اخر:15, نا:15, بل:15, هدى:15, سجد:15, حکم:15, دخل:15, امن:15, رئى:15, نذر:14, سوى:14, کثر:14, کفى:14, وسم:14, ى:14, خلق:14, لما:14, رجل:14, دعو:14, الک:14, لئک:14, ولى:13, سبل:13, نن:13, لو:13, عسى:13, مطر:13, ذلک:13, عشو:13, امر:13, دين:13, طلع:13, حسب:13, حول:13, قضى:13, عرش:13, اوى:13, ظلم:12, بعث:12, زعم:12, کلل:12, اذ:12, لکن:12, شطن:12, توب:12, شمس:12, شهد:12, جىء:12, طيب:12, مثل:12, احمد:12, ائى:12, خلد:12, سيح:12, نظر:12, حرير:12, مجد:12, ذنب:12, وعد:12, جعل:12, رکع:12, حبب:12, انتم:12, وصف:12, قدس:12, عظم:12, اول:12, رعد:12, ظنن:12, حيى:12, صبح:12, موت:12, نهر:12, لقمان:12, ابو:12, مع:12, صدق:12, فوز:12, فوج:12, فقر:12, فلک:12, انا:12, بنو:12, صدد:12, سليمان:12, خرج:12, ايى:12, هن:12, ثقل:12, جوب:12, خوف:12, جهر:12, احد:12, نحن:12, بيت:12, ن:12, داود:11, خبر:11, دمى:11, دلل:11, سحب:11, تحت:11, اهل:11, عين:11, سوء:11, فطر:11, دبر:11, مسو:11, وحد:11, بعد:11, صبر:11, خرر:11, لبث:11, لن:11, بغى:11, غرب:11, فقه:11, نبء:11, سرر:11, فعل:11, خلص:11, جفو:11, لبس:11, بکر:11, کبر:11, دمو:11, عتب:11, ليل:11, نشر:11, خلو:11, ابراهيم:11, نشء:11, قطع:11, خلف:11, ذا:11, قدر:11, دمم:11, طمع:11, لولو:11, حفف:11, عرف:11, جرى:11, وهب:11, بلس:11, روع:11, صلح:11, نجو:11, قنط:11, ظهر:11, فضل:11, س:11, قلل:11, شجر:11, فرح:11, جنب:11, قرب:11, يوم:11, بلى:11, عمل:11, لغب:11, فوق:11, جدل:11, حمل:11, نفق:11, اذن:11, عجل:11, فسد:11, سخر:11, اخذ:11, صدر:11, خفت:11, قلم:11, غلل:11, فحش:11, سفک:11, ذکر:11, جدد:11, نهى:11, ولج:11, جمع:10, برک:10, نور:10, ولد:10, شکس:10, حمد:10, اذا:10, يدى:10, انت:10, وکل:10, حزن:10, غمض:10, رجع:10, شدد:10, صعق:10, شرک:10, عقل:10, نکر:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۵

تکرار در قرآن: ۶۸(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

ستايش. ثناگويى. ستودن. [آل عمران:188] و دوست دارند براى كارى كه نكرده‏اند ستوده و مدح شوند. در نهج البلاغه خطبه 220 آمده: «اِطَّلَعَ اللّهُ عَلَيْهِمْ فيهِ فَرَضِىَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ» خدا به آنها توجه كرد. از سعى شان خشنود شد و مقامشان را ستود. ودر حكمت 131 درباره دنيا فرموده: «فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النِّدامَةِ وَ حَمِدَها آخَرونَ يِوْمَ الْقِيمَةِ» دميا رامردانى در صباح پشيمانى ذمّ كردند و مردان ديگرى روز قيامت ستودند. زيرا كه ديدند بوسيله آن صاحب بهشت شده‏اند. تدبّر در موارد استعمال نشان مى‏دهد، كه: حمد به معناى ستودن، ستايش، ثناگوئى، مدح، و تعريف كردن است . راغب در مفردات گويد: حمد خدا به معنى ثنا گوئى اوست در مقابل فضيلت. حمد از مدح اخصّ و از شكر اعمّ است، زيرا مدح در مقابل اختيارى و غير اختيارى مى‏شود مثلا شخص را در مقابل طول قامت و زيبائى اندام كه غير اختيارى است و همچنين در مقابل بذل مال و سخاوت و علم مدح مى‏كنند ولى حمد فقط در مقابل اختيارى است. و شكر تنها در مقابل نعمت و بذل به كار مى‏رود پس هر شكر حمد است ولى هر حمد شكر نيست و هر حمد مدح است ولى هر مدح حمد نيست . * [فاتحه:2] اين تعبير شش بار در قرآن مجيد آمده است يونس:10، صافات:182، زمر:75، غافر:65، انعام:45، و هيجده بار «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و چندين بار «لَهُ الْحَمْدُ» ذكر شده است . الف و لام در «اَلْحَمْد» براى استغراق يا براى جنس است و لام در «لِلّهِ» براى اختصاص و ملك است معنى آيه چنين مى‏شود: جنس حمد يا هر حمد مخصوص خداست خدائيكه پرور دگار همه مخلوقات است . يعنى هر حمد و ستايش از هر كس درباره هر كس و هر چيز كه بوده باشد مخصوص خدا و از براى خداست مردم خواه خدا را حمد كنند، خواه شخص ديگر و شى‏ء ديگر را، همه آنها مال خدا و از آن خداست . الميزان در توضيح جنس و استغراق چنين گويد: خداوند مى‏فرمايد: [غافر:62] با اين روشن مى‏كند كه هر چيز مخلوق خداست و نيز فرمايد: [سجده:7] و يا اين ثابت مى‏كند هر چيز از لحاظ خلقت و از لحاظ نسبت به خدا خوب است... اينها از جهت فعل و امّا از جهت اسم، فرموده [طه:8]... پس خدا از حيث افعال و اسماء جميل و نيك است... و هر جميلى كه در مقابل آن حمد مى‏شود از اوست پس جنس حمد و هر حمد براى خداى سبحان است (به اختصار) . * [بقره:30]، [رعد:13]، [اسراء:44] باء در «بِحَمْدِهِ» در اين آيات و غيره چه بائى است و چه معنى دارد؟ طبرسى ذيل آيه 52 سوره اسراء گويد: با «بحمد» براى حال است. ايضاً در كشّاف ذيل آيه 30 بقره گويد: بحمدك در موضع حال است . بنابراين معنى «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» آن است كه تو را تسبيح مى‏گوئيم حاليكه حامديم... «وَاِنْ مِنْ شَىْ‏ءِ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهر» يعنى يعنى هر چيز خدا را در حال حمد تسبيح مى‏گويد. بعيد نيست: باء به معنى مع و مصاحبت باشد چنانكه در [حجر:46]، [هود:48] گفته‏اند. گر چه با حال از لحاظ معنى يكى است . اين معنى كاملا ساده و روان است و معنى آيات چنين مى‏شود: ما تو را تيبيح و حمد مى‏گوئيم، رعد خدا را تسبيح مى‏گويد و مى‏ستايد - و هر چيز تسبيح خوان و حمدگوى خداست نا گفته نماند: تسبيح راجع به تنزيه خداوند و پاك دانستن او از نعمتهاى خداوندى است پس «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» راجع به هر دو مطلب است و اينكه بعضى گفته‏اند حمد خدا تسبيح است و خدا را با حمد تسبيح كن درست نيست. * [اسراء:52] آيه شريفه مى‏فهماند كه روز ثيامت بشر چون زنده شد اعاده و بعث را فعل جميل شمرده و خدا را در اين باره حمد خواهد كرد چون حقائق به روى منكشف گشته و قيامت را از لحاظ حكمت خدائى واجب خواهد دى (از الميزان) يعنى: روزى شما را مى‏خواند شما او را حمد گويان اجابت مى‏كنيد. * محمود: ستوده. [اسراء:79] * حميد: ممكن است به معنى فاعل باشد يعنى ستاينده و ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى ستوده. و آن از اسماء حسنى است و هفده بار در قرآن مجيد آمده است [بقره:267] بدانيد خدا بى نياز و ستوده است. يا بدانيد خدا بى نياز و ستاينده است و اعمال بنده را مى‏ستايد. چنانكه در مجمه نقل شده است. ولى معناى اوّل بهتر به نظر مى‏رسد. * محمّد: راغب گويد محمود آن است كه ستوده شود، محمّد آن است كه خصال پسنديده‏اش بسيار باشد. جوهرى گويد: «اَلْمُحَمَّدُ: اَلَّذى كَثُرَتْ خِصالُهُ الْمَحْمودةُ» اقرب الموارد نيز عين اين جمله را دارد. در مجمع ذيل آيه 144 آل عمران گويد: محمّد يعنى جامع تمام محامد زيرا تمحيد درباره كمال محامد به كار مى‏رود. على هذا كلمه محمّد به عنوان وصف به كسى اطلاق مى‏شود كه داراى محامد بوده باشد و تفعيل در آن به معنى كثرت است و اين كلمه كه نام مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است چهار بار در قرآن مجيد آمده است [آل عمران:144]، [احزاب:40]، [محمّد:2]، [فتح:29]. محمّد هر چند اسم و علم آن حضرت است ولى بنا بر صفاتيكه حقّ تعالى براى آن حضرت در قرآن مى‏شمارد و از جمله «وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» «اللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» و غيره، روشن مى‏شود كه در ذكر نام مبارك آن حضرت، صفات محموده‏اش ملحوظ است . گرچه اين نام بوسيله خانواده‏اش در كودكى بوى نامگذارى شده است اللّه اعلم.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
الْحَمْدُ ۲۸
بِحَمْدِکَ‌ ۱
حَمِيدٌ ۵
مُحَمَّدٌ ۳
يُحْمَدُوا ۱
حَمِيداً ۱
الْحَامِدُونَ‌ ۱
بِحَمْدِهِ‌ ۴
الْحَمِيدِ ۴
بِحَمْدِ ۱۰
مَحْمُوداً ۱
الْحَمِيدُ ۶
حَمِيدٍ ۱
مُحَمَّدٍ ۱
أَحْمَدُ ۱

ریشه‌های مرتبط