ریشه طلع: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جز (Move page script صفحهٔ ریشه طلع‌ را به ریشه طلع منتقل کرد)
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::طلع‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
=== قاموس قرآن ===
طلوع و مطلع به معنى آشكار شدن است. «طَلَعَ الشَّمْسُ وَ الْكَوْكَبُ طُلُوعاً وَ مَطْلَعا: ظَهَرَ». راغب معناى ديگر را از قبيل آمدن و رو كردن و دانستن از باب استعاره مى داند. [طه:130]، [قدر:5] مطلع در آيه مصدر ميمى و به معنى طلوع است. در آيه «حَتّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ...» اسم مكان و به معنى محل طلوع شمس است. راجع به اين آيه بعداً توضيح خواهيم داد. اطلاع: به معنى ظاهر شدن و آگاه كردن است لازم و متعدى هر دو مى‏آيد [آل عمران:179]. يعنى خدا عادت نداشت كه شما را بر غيب مطلع كند. اطلاع: از باب افتعال به معنى آگاه شدن است [مائده:13]. و نيز به معنى اشراف و از بالا نگاه كردن است [صافات:54-55]. يعنى آيا شما از جاى و حال رفيق من آگاهيد؟ پس سر بلند كرد و او را در وسط آتش ديد. بعضى مطّلعئن را نيز اشراف معنى كرده‏اند. در آيه: [كهف:18]. گمان مى‏كنم به معنى اطلاع ناگهانى است در اقرب گويد: «اِطَّلَعَ فُلانٌ عَلَيْنا:اَتانا فُجْأَةً» يعنى اگر ناگهان و بى مقدّمه به آنها نگاه ميكردى ولى بعضى آن را اشراف معنى كرده‏اند گرچه آن نيز درست است. در نهايه آمده: «اِطَّلَعَ عَلى الشَّىْ‏ءِ:عَلِمَهُ». * [قصص:38]. در جوامع الجامع، اطلاع را بالارفتن معنى كرده يعنى براى من بناى بلندى بساز تا به طرف خداى موسى بالا روم. اين مطلب در نهايه نيز ذكر شده است. * [همزه:6-7]. نا گفته نماند: اشراف نوعاً توأم با تسلّط است به نظر مى‏آيد مراد از «تَطَّلِعُ» تسلط و استيلا يعنى: آتش افروخته خدا كه بر دلهاچيره شود: و احتمال دارد كه به معنى بر روى قلبها آشكار مى‏شود و آن ظاهراً سر زدن از قلبها است با بالا رفتن ضربان آنها به طور شديد. به عبارت ديگر آتش افروخته خدا كه از قلوب اهل آتش زبانه مى‏كشد. * [كهف:90]. مراد از مَطْلِعَ الشَّمْسِ طرف مشرق است كه ذوالقرنين در مسافت دوم به طرف شرق كشور خويش براى خواباندن شورش بدويان رفت. و گرنه محلى در زمين نيست كه آفتاب از آنجا خارج شود و زمين با افتاب در حدود صدو پنجاه ميليون كيلومتر فاصله دارد و مشرق و مغرب اعتبارى است به اعتبار ظهورو غروب آفتاب. طلوع چنانكه گفته شد به معنى به روز است به همين مناسبت به ميوه و غنچه و گل طلع گفته مى‏شود كه از درخت ظاهر مى‏شود. [انعام:99]. از درخت خرما از ميوه‏اش خوشه‏هاى نزديك به هم يا سهل الاخذ رويانديم. ايضاً [ق:10]. در مجمع فرموده: طلع اولين ظهور ميوه خرماست . اين كلمه چهار بار در قرآن به كار رفته، سه بار در ميوه خرما چنانكه در دو آيه گذشت همچنين آيه [شعراء:148]. و آيه [صافات:65]. درباره درخت زقّوم است در اقرب علاوه از ميوه آن را چيزى كه مانند دو نعل روى هم معنى كرده است.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
من:100, ل:92, ها:92, على:75, ف:72, ه:66, هم:61, شمس:58, قبل:49, اله:47, ى:47, طلع:46, ب:42, انن:42, قول:40, سبب:39, اذا:37, فى:37, نخل:36, رئى:36, ک:35, بلغ:33, حتى:31, وله:31, انتم:30, جنن:29, الله:29, ربب:29, الى:29, غرب:28, جحم:28, وجد:28, هل:28, غيب:26, سبح:26, لعل:24, موسى:24, نا:24, امر:23, حمد:23, دين:23, ا:23, وصد:23, قوم:23, ما:23, صرح:22, جعل:22, حبب:21, لم:21, ولد:19, نضد:19, زور:19, ليل:19, زيل:19, اصل:19, سمو:19, خرج:19, رزق:19, فجر:19, لو:19, التى:19, وقد:19, کم:19, فئد:18, هضم:18, ام:18, کان:18, مول:18, نحت:18, زرع:18, قنو:18, عين:18, لا:18, عبد:18, هى:18, خون:18, عن:18, سوى:18, اخذ:17, رفق:17, ظنن:17, نن:17, کهف:17, بسق:17, دنو:17, سلم:17, شجر:16, جبل:16, امن:16, رکب:16, حيى:16, ولى:16, کلل:16, تبع:16, کون:16, رئس:16, عند:16, حصد:16, لکن:15, بيت:15, اتى:15, ذرع:15, ثم:15, نور:15, حطم:15, ذات:15, هنا:15, يسر:15, ذکر:15, الا:15, شطن:15, رحم:15, طيب:14, ان:14, انى:14, کلا:14, عهد:14, قلل:14, عنب:14, بسط:14, يمن:14, فره:14, بلد:12, س:12, فرر:12, زيت:12, کلب:11, زيتون:11, دون:11, خبث:11, حظظ:11, طين:11, قرض:10, ميز:10, رمن:10, جبى:10, نسى:10, ملء:10, عفو:10, شمل:10, خضر:10
</qcloud>
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
{|class="wikitable sortable"
{|class="wikitable sortable"
خط ۱۱: خط ۴۲:
|لِيُطْلِعَکُمْ‌ || ۱  
|لِيُطْلِعَکُمْ‌ || ۱  
|-
|-
|تَطَّلِعُ‌ || ۲  
|تَطَّلِعُ‌ || ۲  
|-
|-
|طَلْعِهَا || ۱  
|طَلْعِهَا || ۱  
خط ۱۷: خط ۴۸:
|طَلَعَتْ‌ || ۱  
|طَلَعَتْ‌ || ۱  
|-
|-
|اطَّلَعْتَ‌ || ۱  
|اطَّلَعْتَ‌ || ۱  
|-
|-
|مَطْلِعَ‌ || ۱  
|مَطْلِعَ‌ || ۱  
خط ۲۳: خط ۵۴:
|تَطْلُعُ‌ || ۱  
|تَطْلُعُ‌ || ۱  
|-
|-
|أَطَّلَعَ‌ || ۱  
|أَطَّلَعَ‌ || ۱  
|-
|-
|طُلُوعِ‌ || ۲  
|طُلُوعِ‌ || ۲  
خط ۲۹: خط ۶۰:
|طَلْعُهَا || ۲  
|طَلْعُهَا || ۲  
|-
|-
|أَطَّلِعُ‌ || ۱  
|أَطَّلِعُ‌ || ۱  
|-
|-
|مُطَّلِعُونَ‌ || ۱  
|مُطَّلِعُونَ‌ || ۱  
|-
|-
|فَاطَّلَعَ‌ || ۱  
|فَاطَّلَعَ‌ || ۱  
|-
|-
|فَأَطَّلِعَ‌ || ۱  
|فَأَطَّلِعَ‌ || ۱  
|-
|-
|طَلْعٌ‌ || ۱  
|طَلْعٌ‌ || ۱  

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۱

تکرار در قرآن: ۱۹(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

طلوع و مطلع به معنى آشكار شدن است. «طَلَعَ الشَّمْسُ وَ الْكَوْكَبُ طُلُوعاً وَ مَطْلَعا: ظَهَرَ». راغب معناى ديگر را از قبيل آمدن و رو كردن و دانستن از باب استعاره مى داند. [طه:130]، [قدر:5] مطلع در آيه مصدر ميمى و به معنى طلوع است. در آيه «حَتّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ...» اسم مكان و به معنى محل طلوع شمس است. راجع به اين آيه بعداً توضيح خواهيم داد. اطلاع: به معنى ظاهر شدن و آگاه كردن است لازم و متعدى هر دو مى‏آيد [آل عمران:179]. يعنى خدا عادت نداشت كه شما را بر غيب مطلع كند. اطلاع: از باب افتعال به معنى آگاه شدن است [مائده:13]. و نيز به معنى اشراف و از بالا نگاه كردن است [صافات:54-55]. يعنى آيا شما از جاى و حال رفيق من آگاهيد؟ پس سر بلند كرد و او را در وسط آتش ديد. بعضى مطّلعئن را نيز اشراف معنى كرده‏اند. در آيه: [كهف:18]. گمان مى‏كنم به معنى اطلاع ناگهانى است در اقرب گويد: «اِطَّلَعَ فُلانٌ عَلَيْنا:اَتانا فُجْأَةً» يعنى اگر ناگهان و بى مقدّمه به آنها نگاه ميكردى ولى بعضى آن را اشراف معنى كرده‏اند گرچه آن نيز درست است. در نهايه آمده: «اِطَّلَعَ عَلى الشَّىْ‏ءِ:عَلِمَهُ». * [قصص:38]. در جوامع الجامع، اطلاع را بالارفتن معنى كرده يعنى براى من بناى بلندى بساز تا به طرف خداى موسى بالا روم. اين مطلب در نهايه نيز ذكر شده است. * [همزه:6-7]. نا گفته نماند: اشراف نوعاً توأم با تسلّط است به نظر مى‏آيد مراد از «تَطَّلِعُ» تسلط و استيلا يعنى: آتش افروخته خدا كه بر دلهاچيره شود: و احتمال دارد كه به معنى بر روى قلبها آشكار مى‏شود و آن ظاهراً سر زدن از قلبها است با بالا رفتن ضربان آنها به طور شديد. به عبارت ديگر آتش افروخته خدا كه از قلوب اهل آتش زبانه مى‏كشد. * [كهف:90]. مراد از مَطْلِعَ الشَّمْسِ طرف مشرق است كه ذوالقرنين در مسافت دوم به طرف شرق كشور خويش براى خواباندن شورش بدويان رفت. و گرنه محلى در زمين نيست كه آفتاب از آنجا خارج شود و زمين با افتاب در حدود صدو پنجاه ميليون كيلومتر فاصله دارد و مشرق و مغرب اعتبارى است به اعتبار ظهورو غروب آفتاب. طلوع چنانكه گفته شد به معنى به روز است به همين مناسبت به ميوه و غنچه و گل طلع گفته مى‏شود كه از درخت ظاهر مى‏شود. [انعام:99]. از درخت خرما از ميوه‏اش خوشه‏هاى نزديك به هم يا سهل الاخذ رويانديم. ايضاً [ق:10]. در مجمع فرموده: طلع اولين ظهور ميوه خرماست . اين كلمه چهار بار در قرآن به كار رفته، سه بار در ميوه خرما چنانكه در دو آيه گذشت همچنين آيه [شعراء:148]. و آيه [صافات:65]. درباره درخت زقّوم است در اقرب علاوه از ميوه آن را چيزى كه مانند دو نعل روى هم معنى كرده است.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
لِيُطْلِعَکُمْ‌ ۱
تَطَّلِعُ‌ ۲
طَلْعِهَا ۱
طَلَعَتْ‌ ۱
اطَّلَعْتَ‌ ۱
مَطْلِعَ‌ ۱
تَطْلُعُ‌ ۱
أَطَّلَعَ‌ ۱
طُلُوعِ‌ ۲
طَلْعُهَا ۲
أَطَّلِعُ‌ ۱
مُطَّلِعُونَ‌ ۱
فَاطَّلَعَ‌ ۱
فَأَطَّلِعَ‌ ۱
طَلْعٌ‌ ۱
مَطْلَعِ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط