ریشه سبح: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جز (Move page script صفحهٔ ریشه سبح‌ را به ریشه سبح منتقل کرد)
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::سبح‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
=== قاموس قرآن ===
تنزيه خدا از هر بدى و نالايق (مجمع) در نهايه گويد «اَصْلَ التَّسْبيحِ: اَلتَّنْزيهُ وَ التَّقْديسُ وَ التَّبْرِئَهُ مِنَ النَّقائِصِ» در مفردات گويد «اَلتَّسْبيحُ تَنْزيهُ اللّهِ تَعالى» جوهرى در صحاح گفته «اَلتَّسْبيحُ اَلتَّنْزيهُ». سبحان به قول طبرسى اسم مصدر و به قول راغب مصدر است مثل غفران و معنى آن تسبيح است و نصب آن چنانكه گفته‏اند براى مفعول مطلق بودنست. صحاح و قاموس و اقرب گفته است: معنى سبحان اللّه يعنى خدا را از بدى به طور كامل كنار مى‏دانم «اُبَّرِءُ اللّهَ مِنَ السُّوءِ بَرأةً». سبحان اللّه و سبيحانك به تصريح اهل لغت گاهى براى تعجب آيد مثل [اسراء:93]. [نور:16]. تسبيح در قرآن بنفسه منعدى شده مثل [اعلى:1]. و نيز باباء مثل [واقعة:74]. و ايضاً بالام نحو [حديد:1]. چون «سبّح» در آيه اوّل متعدى بنفسه است مى‏دانيم كه در آيه دوّم باء براى تعديه است زيرا با هم فرقى ندارد لذا بايد آن را به معنى استعانت و ملابست نگرفت الميزان نيز احتمال تعديه را داده است. * «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْاَعْلى» «فَسَبِّحْ بِاِسْمِ رَبَّكَ الْعَظيمِ» در اين دو ايه همچنين در آيه 96 واقعه و 52 حاقّه. امر به تسبيح اسم پروردگار شده بر خلاف آيات ديگر كه تسبيح ذات پروردگار است مثل [احزاب:42]، [انسان:26]. و آيات ديگر. گفته‏اند: مراد از اسم، مسمّى يعنى ذات حق تعالى است و گفته‏اند: مراد از ذكر اسم، تعظيم مسمّى است و نيز گفته‏اند مراد از اسم، ذكر است و گفته‏اند: تنزيه اسم تنزيه مسمّى است. نا گفته نماند مراد از تسبيح اسم قطعاً تسبيح مسمّى است و در ذكر اسم مسمّى چنان مجسّم است كه اصلاً نوجّهى به اسم نيست آنگاه كه يا اللّه و سبحان اللّه مى‏گوئيم توجّه فقط به ذات پروردگار است و به الف و لام و هاء اللّه ابداً توجّهى نيست و تسبيح اسم جز تسبيح مسمّى چيز ديگر نمى‏شود باشد ولى تعلّق تسبيح بر اسم شايد جهت ديگرى داشته باشد و ان اينكه همانطور كه در حق تعالى از لحاظ معبوديّت و خالقيّت شريك قائل شده‏اند در اسماء نيز الحاد كرده‏اند چنانكه فرموده [اعراف:180]. الحاد و لحد به معنى ميل است يعنى خدا را با نامهاى نيكش بخوانيد و از كسانيكه در نامهاى خدا از حق و واقعيّت منحرف‏اند كنار شويد. الحاد در نام خدا آن است كه نام خدا را به چيزهاى ديگر نيبت دهيم مثلا بگوئيم خالق شرور اهريمن است و نسبت خلقت و اهلاك را به ماده و دهر بدهيم كه مى‏گفتند [جاثية:24]. و يا علم و قدرت و اراده و ساير صفات خدا را مثل علم و قدرت افراد بشر بدانيم. الميزان ذيل آيه 180 اعراف از معانى الاخبار نقل كرده كه حضرت صادق عليه السلام در حديثى فرمود: براى خدا شبه و مثل و عدل نيست اسماء حسنى براى خداست ديگرى با آنهاخوانده نمى‏شود اسماء حسنى آن است كه خدا در كتاب خود بيان داشته و فرموده «فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ فى اَسْمائِهِ» الحادشان از روى جهل است ملحد ندانسته كافر مى‏شود گمان دارد كه كار خوب مى‏كند آن است قول خدا «وَ ما يُؤمِنُ اَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ اِلّاوَهُمْ مُشْرِكُونَ» آنها در نامهاى خدا الحاد مى‏كنند بدون علم، و نامهاى خدا را در غير موضع آن مى‏گذارند. على هذا مراد از آيات تسبيح اسم آن است همانطور كه خدا را منزه ميدانى اسماء خدا را نيز منزّه بدان و به كسى نسبت مده و يا مانند اوصاف ديگران مدان. نا گفته نماند: نگارنده به اين مطلب از كلام بيضاوى و زمخشرى كه در ذيل آيه اوّل سوره اعلى گفته‏اند پى برده‏ام و آن را مفصّل كرده‏ام ولى آنها به آيه 180 سوره اعراف اشاره ننموده‏اند. تسبيح عامّه موجودات قرآن مجيد صراحت دارد در اينكه همه موجودات عالم خدا را تسبيح مى‏كند و حمد مى‏گويد و نيز در تمام آنها شعور و درك و نوعى علم هست. [اسراء:44]. در اين آيه سه مطلب بيان شده اول آنكه آسمانها و زمين و كسانيكه در آنهاست خدا را تسبيح مى‏كنند ممكن است مراد از «مَنْ فيهِنَّ» اولوالعقل باشد كه در اين صورت شامل ملائكه و انسانها و جنّ است و شايد مراد از انسانها و جنّ است و شايد مراد از «مَنْ فيهِنَّ» همه جنبندگان باشد كه «من» در غير اولو العقل نيز به كار رفته است مثل [نور:45]. به كلمه «من» رجوع شود. دوّم آنكه: تسبيح در مرحله دوم تعميم داده شده كه فرموده: هيچ موجودى نيست مگر آنكه خدا را تسبيح و حمد مى‏كند (در اين قسمت حمد نيز بر تسبيح اضافه شده است. تسبيح در مقابل پاكى حق و حمد در مقابل نعمت او). سوم آنكه فرموده: ليكن شما تسبيح آنها را درك نمى‏كنيد. اين سخن حاكى از آن است كه موجودات نوعى شعور و علم دارند و از روى شعور تسبيح مى‏گويند و اگر فقط دلالت معلول بر علّت باشد ما انرا مى‏دانيم ديگر نمى‏فرمود «وَلكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» روشن‏تر از اين جمله درباره علم و شعور آنها اين آيه است [نور:41]، فاعل «علم» كلمه «كل» است يعنى همه آنكه در آسمانها و زمين هست خود را دانسته‏اند و اگر بگوئيم فاعل «علم» خداست يعنى: خدا صلوة و تسبيح آنها را دانسته است اين با جمله «وَاللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ»منافى است مگر آنكه بگوئيم «وَاللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ» راجع به علم خدا نسبت به اعمال بشر است و فاعل «علم» در آيه خداست. گر چه «كُلَّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ...» درباره همه موئجودات نيست ولى اين جمله با جمله «وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» روشن مى‏كند كه تسبيح و تحميد آنها ازروى شعور و علم است و لازم نيست علم در تمام موجودات مانند علم انسان باشد بلكه علم و شعور و فهم هر يك نيبت به خودش است. اگر نيلوفر را مثلاً در محلى بكاريم و در كنار آن چوبى نصب كنيم خواهيم ديد كه نيلوفر به جهتى كه چوب نصب شده مى‏رود تا خود را به آن بپيچد اين هم علم و شعور نيلوفر است با زبان تكلم نمى‏كند ولى با عمل مى‏فهماند كه من نيز نسبت به خودم شعور و درك دارم. نظير اين دو آيه است آيات [رعد:13]. كه از تسبيح و حمد رعد سخن مى‏گويد [حديد:1]، [حشر:1]، [جمعه:1]، تغابن:1. اين آيات بعضى از مصاديقآن است كه آيه 44 اسراء به طور كلى گفته است. نحوه تسبيح موجودات تسبيح تنزيه كلامى و قولى است كلام و قول آن است كه مطلب و مافى الضمير را روشن كند اعمّ از آنكه با لفظ و زبان باشد يا طور ديگر مثلا در آيه [نمل:18]. حتماً قول مورچه مثل سخن گفتن انسان نيست ولى به آن قول اطلاق شده و در كلام اعضاء بدن كه روز قيامت با انسان مى‏گويند [فصلت:21]. يعنى خدائی كه هر چيز را گويا كرده است ما را گويا كرد. على هذا «وَ اِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ - كُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ»روشن مى‏كند كه آنها با زبان خود و از روى فهم و علم خداى خويش را تسبيح مى‏كنند ما انسانها وقتيكه از وجود و احتياج خود و ديگر موجودات مى‏فهميم خداوند از آلودگيها و فقر و احتياج و از هر نالايق منزّه و مبرّا است مى‏گوئيم: سبحان اللّه ربّنا. موجودات ديگر حتى ذرّات بدن ما نيز مثل مابه پاكى خداوند پى برده و با زبان خود پروردگار پاك را تسبيح و حمد مى‏گويند. اين تسبيح مثل سبحان اللّه گفتن نيست تا بگوئى: خدا مى‏گويد [نور:41]. حال آنكه كفّار مطلقاً سبحان اللّه نمى‏گويند و خدا را نمى‏شناسند؟! بلكه ذرات ابدان وجود مؤمنان خدا را تسبيح مى‏كند. و خلاصه تسبيح دو گونه است تسبيح كلى و عام كه شامل تمام موجودات است بدون استثنا و تسبيح ناشى است و آن گفتن سبحان اللّه با زبان است كه مخصوص مؤمنان مى‏باشد اهل ايمان داراى دو نور و دو تسبيح اند بر خلاف كفّار كه فقط يك تسبيح دارند. نا گفته نماند: چنانكه گفته شد تسبيح موجودات مثل دلالت معلول بر علت نيست زيرا كه ما آن را مى‏فهميم ولى خدا فرمايد «وَلكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» بلى آنها از روى علت و معلول خدا را نشان مى‏دهند و به او دلالت دارد و اوصاف خدا از قبيل علم و قدرت و غيره را روشن مى‏كنند ولى اين غير از تسبيح آنهاست. ايضاً: روايات از طريق شيعه و اهل سنت در تسبيح موجودات مستفيض است قسمتى از آنها در تفسير الميزان ج 13 ص 127 از تفسير عياشى و كافى و در منثور نقل شده است. درباره تسبيح كوهها كه با داود همراهى مى‏كردند [انبياء:79]. ظاهراً مراد تسبيح ظاهر و با صداست و از كوهها صدا مى‏آمد كه در «جبل» و «داود» گذشت.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ه:100, ل:72, ب:57, ک:55, ما:54, اله:54, ف:53, الله:47, ربب:47, وله:46, قول:43, من:41, فى:38, کون:34, هم:33, لا:33, سمو:31, نا:30, ان:30, حمد:30, عن:29, انن:28, علو:24, ها:23, ليل:22, علم:21, عبد:20, ذکر:19, على:19, الذى:19, ى:19, وسم:18, هو:18, الا:18, سبح:18, ولد:18, شرک:18, سبق:17, ارض:17, نهر:17, سجد:17, کم:17, کبر:17, بکر:16, قبل:16, اخذ:16, کلل:16, نشط:16, خلق:16, شىء:16, کثر:16, عرش:16, هذا:15, اذا:15, الى:15, دبر:15, عشو:15, نحن:14, حين:14, امر:14, ملک:14, لو:14, انا:14, حول:14, الک:14, لئک:14, ذا:14, حقق:14, سبل:14, الذين:14, اصل:14, طير:14, غفر:13, قوم:13, بصر:13, سخر:13, شمس:13, بنو:13, نور:13, يقن:13, حضر:13, اول:13, هؤلاء:13, وصف:13, فلک:13, وحد:13, جعل:13, بل:13, غرق:13, انت:13, خرر:13, امن:13, طول:13, بشر:13, جبل:13, فعل:13, نزع:12, ظلم:12, غرب:12, بعض:12, يوم:12, عزز:12, مع:12, طلع:12, عذب:12, ام:12, غير:12, فسد:12, عند:12, ايى:12, هن:12, يا:12, صلو:12, فقه:12, لکن:12, عظم:12, اولاء:12, ا:12, فوق:12, خير:12, رئى:12, قوى:12, قضى:12, رحم:12, صفف:12, يدى:12, جنن:12, بغى:12, کتب:12, لم:12, حيى:12, شکر:12, اوى:12, حسر:12, فرى:12, فوج:12, صبر:12, قرء:12, سمع:12, ثقل:12, ائى:11, سوى:11, ذنب:11, موت:11, يمن:11, رعد:11, کى:11, بطل:11, دون:11, صدق:11, وقر:11, قد:11, قدس:11, لبث:11, حسن:11, سحب:11, سوف:11, صور:11, متع:11, قمر:11, داود:11, حمل:11, جبر:11, ضلل:11, عين:11, حتى:11, نزل:11, موسى:11, نعم:11, ن:11, سرى:11, ذى:11, عجل:11, نشء:11, طرف:11, دمى:11, انى:11, توب:11, شرق:11, زوج:11, خوف:11, بطن:11, هل:11, کلم:11, سلم:11, سبع:11, امم:11, يحيى:11, ذلکم:11, دمو:11, طمع:11, انس:11, اذ:11, غنى:11, رسل:11, ذقن:11, تبع:11, لما:11, طوى:11, همن:11, کفر:11, دمم:11, دين:11, نجم:11, وقى:11, رود:11, حشر:11, حفف:11, عزر:11, دعو:11, ولى:11, وحى:11, وعد:11, ندى:11, کرم:11, صدر:11, کفى:11, نفخ:11, برق:11, حلم:11, ندو:11, لولا:11, بهت:11, صنع:11, لغب:11, سفک:11, لعل:11, رمز:11, حکم:11, بيع:11, غدو:11, بدع:11, صعق:11, اياکم:11, شهو:11, اخر:11, ظهر:11, ضيق:11, مسو:11, رضو:11, بين:11, لقى:11, اتى:11, وکل:11, لبس:11, حرب:11, برء:11, رجل:11, دخل:11, بتل:11, طفء:11, جوب:11, اوب:11, حبب:10, جفو:10, اجل:10, خلد:10, تلو:10, وطء:10, وسع:10, صحب:10, احد:10, قهر:10, بعث:10, صفو:10, غيب:10, مدد:10, رفع:10, برک:10, فطر:10, وعظ:10, عمل:10, نبت:10, دکک:10, ثلث:10, خرق:10, سئم:10, صبح:10, هما:10, وسط:10, کود:10, درک:10, قبض:10, حرم:10, ليس:10, سليمان:10
</qcloud>
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
{|class="wikitable sortable"
{|class="wikitable sortable"
خط ۹: خط ۴۰:
!style="background-color:#cfcfcf;"  align="center" |کلمه!!تعداد تکرار در قرآن
!style="background-color:#cfcfcf;"  align="center" |کلمه!!تعداد تکرار در قرآن
|-
|-
|نُسَبِّحُ‌ || ۱  
|نُسَبِّحُ‌ || ۱  
|-
|-
|سُبْحَانَکَ‌ || ۹  
|سُبْحَانَکَ‌ || ۹  
خط ۱۵: خط ۴۶:
|سُبْحَانَهُ‌ || ۱۴  
|سُبْحَانَهُ‌ || ۱۴  
|-
|-
|سَبِّحْ‌ || ۶  
|سَبِّحْ‌ || ۶  
|-
|-
|يُسَبِّحُونَهُ‌ || ۱  
|يُسَبِّحُونَهُ‌ || ۱  
|-
|-
|سُبْحَانَ‌ || ۱۵  
|سُبْحَانَ‌ || ۱۵  
|-
|-
|يُسَبِّحُ‌ || ۷  
|يُسَبِّحُ‌ || ۷  
|-
|-
|فَسَبِّحْ‌ || ۶  
|فَسَبِّحْ‌ || ۶  
|-
|-
|تُسَبِّحُ‌ || ۱  
|تُسَبِّحُ‌ || ۱  
|-
|-
|تَسْبِيحَهُمْ‌ || ۱  
|تَسْبِيحَهُمْ‌ || ۱  
|-
|-
|سَبِّحُوا || ۱  
|سَبِّحُوا || ۱  
|-
|-
|نُسَبِّحَکَ‌ || ۱  
|نُسَبِّحَکَ‌ || ۱  
|-
|-
|يُسَبِّحُونَ‌ || ۵  
|يُسَبِّحُونَ‌ || ۵  
|-
|-
|فَسُبْحَانَ‌ || ۳  
|فَسُبْحَانَ‌ || ۳  
خط ۳۹: خط ۷۰:
|يَسْبَحُونَ‌ || ۲  
|يَسْبَحُونَ‌ || ۲  
|-
|-
|يُسَبِّحْنَ‌ || ۲  
|يُسَبِّحْنَ‌ || ۲  
|-
|-
|تَسْبِيحَهُ‌ || ۱  
|تَسْبِيحَهُ‌ || ۱  
|-
|-
|سَبَّحُوا || ۱  
|سَبَّحُوا || ۱  
|-
|-
|سَبِّحُوهُ‌ || ۱  
|سَبِّحُوهُ‌ || ۱  
|-
|-
|الْمُسَبِّحِينَ‌ || ۱  
|الْمُسَبِّحِينَ‌ || ۱  
|-
|-
|الْمُسَبِّحُونَ‌ || ۱  
|الْمُسَبِّحُونَ‌ || ۱  
|-
|-
|تُسَبِّحُوهُ‌ || ۱  
|تُسَبِّحُوهُ‌ || ۱  
|-
|-
|فَسَبِّحْهُ‌ || ۲  
|فَسَبِّحْهُ‌ || ۲  
|-
|-
|سَبَّحَ‌ || ۳  
|سَبَّحَ‌ || ۳  
|-
|-
|تُسَبِّحُونَ‌ || ۱  
|تُسَبِّحُونَ‌ || ۱  
|-
|-
|سَبْحاً || ۲  
|سَبْحاً || ۲  
|-
|-
|سَبِّحْهُ‌ || ۱  
|سَبِّحْهُ‌ || ۱  
|-
|-
|السَّابِحَاتِ‌ || ۱  
|السَّابِحَاتِ‌ || ۱  
|-
|-
|سَبِّحِ‌ || ۱  
|سَبِّحِ‌ || ۱  
|}
|}



نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۰

تکرار در قرآن: ۹۲(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

تنزيه خدا از هر بدى و نالايق (مجمع) در نهايه گويد «اَصْلَ التَّسْبيحِ: اَلتَّنْزيهُ وَ التَّقْديسُ وَ التَّبْرِئَهُ مِنَ النَّقائِصِ» در مفردات گويد «اَلتَّسْبيحُ تَنْزيهُ اللّهِ تَعالى» جوهرى در صحاح گفته «اَلتَّسْبيحُ اَلتَّنْزيهُ». سبحان به قول طبرسى اسم مصدر و به قول راغب مصدر است مثل غفران و معنى آن تسبيح است و نصب آن چنانكه گفته‏اند براى مفعول مطلق بودنست. صحاح و قاموس و اقرب گفته است: معنى سبحان اللّه يعنى خدا را از بدى به طور كامل كنار مى‏دانم «اُبَّرِءُ اللّهَ مِنَ السُّوءِ بَرأةً». سبحان اللّه و سبيحانك به تصريح اهل لغت گاهى براى تعجب آيد مثل [اسراء:93]. [نور:16]. تسبيح در قرآن بنفسه منعدى شده مثل [اعلى:1]. و نيز باباء مثل [واقعة:74]. و ايضاً بالام نحو [حديد:1]. چون «سبّح» در آيه اوّل متعدى بنفسه است مى‏دانيم كه در آيه دوّم باء براى تعديه است زيرا با هم فرقى ندارد لذا بايد آن را به معنى استعانت و ملابست نگرفت الميزان نيز احتمال تعديه را داده است. * «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْاَعْلى» «فَسَبِّحْ بِاِسْمِ رَبَّكَ الْعَظيمِ» در اين دو ايه همچنين در آيه 96 واقعه و 52 حاقّه. امر به تسبيح اسم پروردگار شده بر خلاف آيات ديگر كه تسبيح ذات پروردگار است مثل [احزاب:42]، [انسان:26]. و آيات ديگر. گفته‏اند: مراد از اسم، مسمّى يعنى ذات حق تعالى است و گفته‏اند: مراد از ذكر اسم، تعظيم مسمّى است و نيز گفته‏اند مراد از اسم، ذكر است و گفته‏اند: تنزيه اسم تنزيه مسمّى است. نا گفته نماند مراد از تسبيح اسم قطعاً تسبيح مسمّى است و در ذكر اسم مسمّى چنان مجسّم است كه اصلاً نوجّهى به اسم نيست آنگاه كه يا اللّه و سبحان اللّه مى‏گوئيم توجّه فقط به ذات پروردگار است و به الف و لام و هاء اللّه ابداً توجّهى نيست و تسبيح اسم جز تسبيح مسمّى چيز ديگر نمى‏شود باشد ولى تعلّق تسبيح بر اسم شايد جهت ديگرى داشته باشد و ان اينكه همانطور كه در حق تعالى از لحاظ معبوديّت و خالقيّت شريك قائل شده‏اند در اسماء نيز الحاد كرده‏اند چنانكه فرموده [اعراف:180]. الحاد و لحد به معنى ميل است يعنى خدا را با نامهاى نيكش بخوانيد و از كسانيكه در نامهاى خدا از حق و واقعيّت منحرف‏اند كنار شويد. الحاد در نام خدا آن است كه نام خدا را به چيزهاى ديگر نيبت دهيم مثلا بگوئيم خالق شرور اهريمن است و نسبت خلقت و اهلاك را به ماده و دهر بدهيم كه مى‏گفتند [جاثية:24]. و يا علم و قدرت و اراده و ساير صفات خدا را مثل علم و قدرت افراد بشر بدانيم. الميزان ذيل آيه 180 اعراف از معانى الاخبار نقل كرده كه حضرت صادق عليه السلام در حديثى فرمود: براى خدا شبه و مثل و عدل نيست اسماء حسنى براى خداست ديگرى با آنهاخوانده نمى‏شود اسماء حسنى آن است كه خدا در كتاب خود بيان داشته و فرموده «فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ فى اَسْمائِهِ» الحادشان از روى جهل است ملحد ندانسته كافر مى‏شود گمان دارد كه كار خوب مى‏كند آن است قول خدا «وَ ما يُؤمِنُ اَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ اِلّاوَهُمْ مُشْرِكُونَ» آنها در نامهاى خدا الحاد مى‏كنند بدون علم، و نامهاى خدا را در غير موضع آن مى‏گذارند. على هذا مراد از آيات تسبيح اسم آن است همانطور كه خدا را منزه ميدانى اسماء خدا را نيز منزّه بدان و به كسى نسبت مده و يا مانند اوصاف ديگران مدان. نا گفته نماند: نگارنده به اين مطلب از كلام بيضاوى و زمخشرى كه در ذيل آيه اوّل سوره اعلى گفته‏اند پى برده‏ام و آن را مفصّل كرده‏ام ولى آنها به آيه 180 سوره اعراف اشاره ننموده‏اند. تسبيح عامّه موجودات قرآن مجيد صراحت دارد در اينكه همه موجودات عالم خدا را تسبيح مى‏كند و حمد مى‏گويد و نيز در تمام آنها شعور و درك و نوعى علم هست. [اسراء:44]. در اين آيه سه مطلب بيان شده اول آنكه آسمانها و زمين و كسانيكه در آنهاست خدا را تسبيح مى‏كنند ممكن است مراد از «مَنْ فيهِنَّ» اولوالعقل باشد كه در اين صورت شامل ملائكه و انسانها و جنّ است و شايد مراد از انسانها و جنّ است و شايد مراد از «مَنْ فيهِنَّ» همه جنبندگان باشد كه «من» در غير اولو العقل نيز به كار رفته است مثل [نور:45]. به كلمه «من» رجوع شود. دوّم آنكه: تسبيح در مرحله دوم تعميم داده شده كه فرموده: هيچ موجودى نيست مگر آنكه خدا را تسبيح و حمد مى‏كند (در اين قسمت حمد نيز بر تسبيح اضافه شده است. تسبيح در مقابل پاكى حق و حمد در مقابل نعمت او). سوم آنكه فرموده: ليكن شما تسبيح آنها را درك نمى‏كنيد. اين سخن حاكى از آن است كه موجودات نوعى شعور و علم دارند و از روى شعور تسبيح مى‏گويند و اگر فقط دلالت معلول بر علّت باشد ما انرا مى‏دانيم ديگر نمى‏فرمود «وَلكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» روشن‏تر از اين جمله درباره علم و شعور آنها اين آيه است [نور:41]، فاعل «علم» كلمه «كل» است يعنى همه آنكه در آسمانها و زمين هست خود را دانسته‏اند و اگر بگوئيم فاعل «علم» خداست يعنى: خدا صلوة و تسبيح آنها را دانسته است اين با جمله «وَاللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ»منافى است مگر آنكه بگوئيم «وَاللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ» راجع به علم خدا نسبت به اعمال بشر است و فاعل «علم» در آيه خداست. گر چه «كُلَّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ...» درباره همه موئجودات نيست ولى اين جمله با جمله «وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» روشن مى‏كند كه تسبيح و تحميد آنها ازروى شعور و علم است و لازم نيست علم در تمام موجودات مانند علم انسان باشد بلكه علم و شعور و فهم هر يك نيبت به خودش است. اگر نيلوفر را مثلاً در محلى بكاريم و در كنار آن چوبى نصب كنيم خواهيم ديد كه نيلوفر به جهتى كه چوب نصب شده مى‏رود تا خود را به آن بپيچد اين هم علم و شعور نيلوفر است با زبان تكلم نمى‏كند ولى با عمل مى‏فهماند كه من نيز نسبت به خودم شعور و درك دارم. نظير اين دو آيه است آيات [رعد:13]. كه از تسبيح و حمد رعد سخن مى‏گويد [حديد:1]، [حشر:1]، [جمعه:1]، تغابن:1. اين آيات بعضى از مصاديقآن است كه آيه 44 اسراء به طور كلى گفته است. نحوه تسبيح موجودات تسبيح تنزيه كلامى و قولى است كلام و قول آن است كه مطلب و مافى الضمير را روشن كند اعمّ از آنكه با لفظ و زبان باشد يا طور ديگر مثلا در آيه [نمل:18]. حتماً قول مورچه مثل سخن گفتن انسان نيست ولى به آن قول اطلاق شده و در كلام اعضاء بدن كه روز قيامت با انسان مى‏گويند [فصلت:21]. يعنى خدائی كه هر چيز را گويا كرده است ما را گويا كرد. على هذا «وَ اِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ - كُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ»روشن مى‏كند كه آنها با زبان خود و از روى فهم و علم خداى خويش را تسبيح مى‏كنند ما انسانها وقتيكه از وجود و احتياج خود و ديگر موجودات مى‏فهميم خداوند از آلودگيها و فقر و احتياج و از هر نالايق منزّه و مبرّا است مى‏گوئيم: سبحان اللّه ربّنا. موجودات ديگر حتى ذرّات بدن ما نيز مثل مابه پاكى خداوند پى برده و با زبان خود پروردگار پاك را تسبيح و حمد مى‏گويند. اين تسبيح مثل سبحان اللّه گفتن نيست تا بگوئى: خدا مى‏گويد [نور:41]. حال آنكه كفّار مطلقاً سبحان اللّه نمى‏گويند و خدا را نمى‏شناسند؟! بلكه ذرات ابدان وجود مؤمنان خدا را تسبيح مى‏كند. و خلاصه تسبيح دو گونه است تسبيح كلى و عام كه شامل تمام موجودات است بدون استثنا و تسبيح ناشى است و آن گفتن سبحان اللّه با زبان است كه مخصوص مؤمنان مى‏باشد اهل ايمان داراى دو نور و دو تسبيح اند بر خلاف كفّار كه فقط يك تسبيح دارند. نا گفته نماند: چنانكه گفته شد تسبيح موجودات مثل دلالت معلول بر علت نيست زيرا كه ما آن را مى‏فهميم ولى خدا فرمايد «وَلكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» بلى آنها از روى علت و معلول خدا را نشان مى‏دهند و به او دلالت دارد و اوصاف خدا از قبيل علم و قدرت و غيره را روشن مى‏كنند ولى اين غير از تسبيح آنهاست. ايضاً: روايات از طريق شيعه و اهل سنت در تسبيح موجودات مستفيض است قسمتى از آنها در تفسير الميزان ج 13 ص 127 از تفسير عياشى و كافى و در منثور نقل شده است. درباره تسبيح كوهها كه با داود همراهى مى‏كردند [انبياء:79]. ظاهراً مراد تسبيح ظاهر و با صداست و از كوهها صدا مى‏آمد كه در «جبل» و «داود» گذشت.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
نُسَبِّحُ‌ ۱
سُبْحَانَکَ‌ ۹
سُبْحَانَهُ‌ ۱۴
سَبِّحْ‌ ۶
يُسَبِّحُونَهُ‌ ۱
سُبْحَانَ‌ ۱۵
يُسَبِّحُ‌ ۷
فَسَبِّحْ‌ ۶
تُسَبِّحُ‌ ۱
تَسْبِيحَهُمْ‌ ۱
سَبِّحُوا ۱
نُسَبِّحَکَ‌ ۱
يُسَبِّحُونَ‌ ۵
فَسُبْحَانَ‌ ۳
يَسْبَحُونَ‌ ۲
يُسَبِّحْنَ‌ ۲
تَسْبِيحَهُ‌ ۱
سَبَّحُوا ۱
سَبِّحُوهُ‌ ۱
الْمُسَبِّحِينَ‌ ۱
الْمُسَبِّحُونَ‌ ۱
تُسَبِّحُوهُ‌ ۱
فَسَبِّحْهُ‌ ۲
سَبَّحَ‌ ۳
تُسَبِّحُونَ‌ ۱
سَبْحاً ۲
سَبِّحْهُ‌ ۱
السَّابِحَاتِ‌ ۱
سَبِّحِ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط