الشعراء ٢١٤: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::أَنْذِر|أَنْذِرْ]] [[کلمه غیر ربط::أَنْذِر| ]] [[شامل این ریشه::نذر| ]][[ریشه غیر ربط::نذر| ]][[شامل این کلمه::عَشِيرَتَک|عَشِيرَتَکَ‌]] [[کلمه غیر ربط::عَشِيرَتَک| ]] [[شامل این ریشه::عشر| ]][[ریشه غیر ربط::عشر| ]][[شامل این ریشه::ک‌| ]][[ریشه غیر ربط::ک‌| ]][[شامل این کلمه::الْأَقْرَبِين|الْأَقْرَبِينَ‌]] [[کلمه غیر ربط::الْأَقْرَبِين| ]] [[شامل این ریشه::قرب‌| ]][[ریشه غیر ربط::قرب‌| ]]'''}}
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::أَنْذِر|أَنْذِرْ]] [[کلمه غیر ربط::أَنْذِر| ]] [[شامل این ریشه::نذر| ]][[ریشه غیر ربط::نذر| ]][[شامل این کلمه::عَشِيرَتَک|عَشِيرَتَکَ‌]] [[کلمه غیر ربط::عَشِيرَتَک| ]] [[شامل این ریشه::عشر| ]][[ریشه غیر ربط::عشر| ]][[شامل این ریشه::ک‌| ]][[ریشه غیر ربط::ک‌| ]][[شامل این کلمه::الْأَقْرَبِين|الْأَقْرَبِينَ‌]] [[کلمه غیر ربط::الْأَقْرَبِين| ]] [[شامل این ریشه::قرب‌| ]][[ریشه غیر ربط::قرب‌| ]]'''}}
 
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed"
 
  !کپی متن آیه
|-
|وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ‌ الْأَقْرَبِينَ‌
|}
'''ترجمه '''
'''ترجمه '''
<tabber>
<tabber>
خط ۱۵: خط ۱۸:
|-|صادقی تهرانی=و نزدیکترین نزدیکانت را (از هنگامه‌ی رستاخیز) بیم ده.
|-|صادقی تهرانی=و نزدیکترین نزدیکانت را (از هنگامه‌ی رستاخیز) بیم ده.
|-|معزی=و بترسان خویشاوندان خویش را نزدیکان‌
|-|معزی=و بترسان خویشاوندان خویش را نزدیکان‌
|-|</tabber><br />
|-|english=<div id="qenag">And warn your close relatives.</div>
{{آيه | سوره = سوره الشعراء | نزول = | نام = [[شماره آیه در سوره::214|٢١٤]] | قبلی = الشعراء ٢١٣ | بعدی = الشعراء ٢١٥  | کلمه = [[تعداد کلمات::4|٤]] | حرف =  }}
|-|</tabber>
<div class="audiotable">
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/026214.mp3"></sound></div>
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/026214.mp3"></sound></div>
</div>
{{آيه | سوره = سوره الشعراء | نزول = [[نازل شده در سال::3|٣ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::214|٢١٤]] | قبلی = الشعراء ٢١٣ | بعدی = الشعراء ٢١٥  | کلمه = [[تعداد کلمات::4|٤]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
«عَشِیرَة»: وابستگان و خویشان (نگا: توبه / ).
«عَشِیرَة»: وابستگان و خویشان (نگا: توبه / ).
خط ۳۱: خط ۳۹:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link301 | آيات ۱۹۲ - ۲۲۷، سوره شعراء]]
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link302 | معناى ((انزال )) و ((تنزيل )) و موارد استعمال آن دو در آيات قرآن كريم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link301 | آيات ۱۹۲ - ۲۲۷  سوره شعراء]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link303 | توضيح و تفصيل معناى جمله : ((نزل به الروح الامين على قلبك ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۵#link302 | معناى «إنزال» و «تنزيل»، و موارد استعمال آن دو، در قرآن كريم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link304 | بيان مراد از قلب ، و چگونگى دريافت وحى بوسيله قلب]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link304 | مراد از «قلب»، و چگونگى دريافت وحى، به وسيله قلب]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link305 | وجوه متعدد و بى پايه اى كه راجع به انزال وحى بر قلب پيامبر(صلى اللّه عليه و آلهوسلم ) گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link305 | بررسی وجوه گفته شده در باره «إنزال وحى»، بر قلب پيامبر«ص»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link306 | اشاره به سخيف ترين قول در كيفيت نزول وحى توسط فرشته بر پيامبر صلى اللّهعليه و آله]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link307 | معناى اين كه فرمود: قرآن، در كتب انبياى گذشته آمده بود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link307 | معناى اينكه فرمود قرآن در كتب انبياى گذشته آمده بود (انه لفى ذبر الاولين )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link308 | تفسير آیه: «و اگر قرآن را بر بعضی از اعجمین نازل می کردیم»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link308 | تفسير ((ولو نزلناه على بعض الاءعجمين فقراه عليهم ما كانوا به مؤ منين )) و معناى((اعجمين ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link309 | معناى آيه شريفه: «كَذَلِكَ سَلَكنَاهُ فِى قُلُوبِ المُجرِمِين»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link309 | معناى آيه شريفه : ((كذلك سلكناه فى قلوب المجرمين :اينچنين قرآن را در دلهاى مجرمانعبور مى دهيم )).]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link310 | هلاكت هر قومى، بعد از اتمام حجت با آنان بوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link310 | هلاكت هر قومى بعد از اتمام حجت با آنان بوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link311 | ظالم نبودن خدا، به چه معنا است؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۶#link311 | ظالم نبودن خدا به چه معنا است ؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link312 | شیاطین در نازل کردن قرآن، هیچ دخالتی ندارند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link312 | پاسخ خداى تعالى به اين افتراى مشركين كه مى گفتند محمد (صلى اللّه عليه و آلهوسلم ) جنى دارد كه قرآن را برايش مى آورد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link313 | عصمت انبياء «ع»، با مكلف بودن ايشان، منافات ندارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link313 | زندگى خاكى ملازم با تكليف است و عصمت انبياء عليهم السلام با مكلف بودن ايشانمنافات ندارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link314 | در دعوت به اسلام، فرقی میان نزدیکان و بیگانگان نیست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link314 | اشاره به اينكه در دعوت دينى استثنا و تبعيض راه ندارد (و انذر عشيرتك الاقربين )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link315 | توضيح اين كه شياطين نازل نمی شوند، مگر بر هر کذّاب فاجر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link315 | توضيح اينكه شياطين بر هر افاك اثيم نازل مى شوند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link316 | پاسخ به تهمت ديگر مشركان که پيامبر «ص» را، شاعر مى خواندند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link316 | جواب به تهمت ديگرى كه مشركان بر پيامبر صلى اللّه عليه و آله وسلم مى زدند و اورا شاعر و كلام وحى را شعر مى خواندند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link317 | بحث روايتی]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link317 | روايات متعدد درباره آنچه كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بعد ازنزول آيه : ((و انذر عشيرتك الاقربين )) انجام داد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link318 | نگرانى پيامبر «ص»، از سرنوشت امت پس از خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link318 | نگرانى پيامبر صلى اللّه عليه و آله از سرنوشت امت پس از خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link319 | رواياتی درباره دعوت پیامبر«ص»، از عشیره و نزدیکان خویش]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۷#link319 | روايات متعدد درباره آنچه كه پيامبر گرامى صلى اللّه عليه و آله بعد ازنزول آيه : ((و انذر عشيرتك الاقربين )) انجام داد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link320 | حدیث «یوم الدار» و پيمان برادرى على «ع» با رسول خدا «ص»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link320 | پيمان برادرى و يارى بستن على عليه السّلام بارسول الله صلى اللّه عليه و آله وسلم بعد از انذار عشيرة اقربين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link322 | روايتى در باره شعر و شُعَراء، و نزول آيه: «و الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الغَاوُون»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link321 | دو روايت در ذيل ((و تقلبك فى الساجدين )) در خطاب بر پيامبر اكرم صلى اللّه عليهو آله است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۸#link322 | روايتى درباره شعر و شعرا و نزول آيه : ((و الشعراء يتبعهم الغاوون ...))]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۴#link179 | آيه ۲۱۳ - ۲۲۰]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۴#link179 | آيه ۲۱۳ - ۲۲۰]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۴#link180 | آيه و ترجمه]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۴#link180 | آيه و ترجمه]]
خط ۶۱: خط ۶۹:
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۴#link183 | ۱ - تفسير تقلبك فى الساجدين]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۴#link183 | ۱ - تفسير تقلبك فى الساجدين]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۴#link184 | ۲ - انذار بستگان نزديك (حديث يوم الدار).]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۴#link184 | ۲ - انذار بستگان نزديك (حديث يوم الدار).]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ «214» وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «215»
و خويشان نزديكت را هشدار ده. و براى مؤمنانى كه از تو پيروى كرده‌اند، بال خود را بگستر (و متواضع باش).
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214)
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ‌: و بترسان خويشان نزديكتر خود را، يعنى در ترسانيدن از مخالفت الهى و عذاب سبحانى ابتدا كن به اقرب فالاقرب، بعد به ابعد فالابعد، زيرا اهتمام به شأن نزديكان اهم است.
----
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 485 و 486، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 509
تنبيه: طبرسى رحمه اللّه در مجمع فرمايد: تخصيص نزديكان به ذكر به جهت تنبيه است بر آنكه هرگاه نسبت به خويشان مداهنه در انذار نباشد، پس در بيگانگان به طريق اولى نخواهد بود؛ پس قطع طمع بيگانگان گردد بر مداهنه در دين و احكام الهى، و نيز حسن ترتيب مقتضى آنست كه در ترساندن ابتدا به اقارب نمايد بعد از آن به كسانى كه قرب به آنها باشند. «1» اعجاز: خاصه و عامه به اختلاف روايت نموده‌اند كه چون اين آيه نازل شد، حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله همه فرزندان عبد المطلب را در خانه ابو طالب جمع نمود، و آنها چهل نفر بودند. امير المؤمنين عليه السّلام را فرمود تا گوسفندى با مدّى از طعام و يك صاع شير براى آنها حاضر ساخت، و هر يك از آنها معروف بود كه يك شتر با قدحى بزرگ از شير تناول كردى. چون آن را ديدند، خنديدند گفتند: طعام تو كفايت يك نفر از ما را نكند. حضرت فرمود: بخوريد به نام خدا، ايشان ده نفر ده نفر آمدند و از آن طعام خوردند سير شدند و از آن شير سيراب گرديدند، خداى تعالى اين را معجزه‌اى قرار داد بر صدق دعوت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله. أبو لهب گفت: اين سحرى است به شما نموده.
روز ديگر نيز ايشان را حاضر نمود و بعد از صرف طعام، حضرت برخاست فرمود: اى پسران عبد المطلب، بدانيد كه خداى تعالى مرا به پيغمبرى مبعوث ساخته بر تمام مردم به عموم و بر شما بخصوص، و اين آيه را نازل فرموده (و انذر عشيرتك الاقربين) و من شما را به دو كلمه دعوت مى‌كنم كه بر زبان سبك و آسان است، و در ترازوى اعمال سنگين و گران است، بدين دو كلمه عرب و عجم را مالك شويد و همه شما را منقاد شوند و به آن به بهشت درآييد و از جهنم نجات يابيد؛ و آن اينست كه شهادت دهيد نيست خدائى قابل پرستش و ستايش الّا ذات يگانه اللّه، و من رسول او هستم، هر كه مرا اجابت كند در اين كار و معاونت من نمايد، برادر من باشد و وزير من و وصىّ من و خليفه من بعد از من.
----
«1». تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 206، چاپ كتابخانه آية اللّه العظمى المرعشى النّجفى و نيز در تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 486، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 510
هيچيك جواب ندادند مگر على بن ابى طالب عليه السّلام، و در مرتبه دوم و سوم نيز حضرت تكرار فرمود باز كسى جواب نداد مگر امير المؤمنين. حضرت فرمود:
بنشين يا على كه تو برادر منى و وصى و وزير و وارث و خليفه منى. پس قوم برخاستند و از روى استهزاء به ابو طالب گفتند: فرمانبردارى كن پسر خود را كه او را بر تو امير ساختند. «1»
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214) وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (215) فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‌ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (217)
الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى‌ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلى‌ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (222)
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (227)
----
جلد 4 صفحه 130
ترجمه‌
پس مخوان با خداوند خداى ديگرى را پس باشى از عذاب كرده شدگان‌
و بيم ده خويشان نزديكتر خود را
و فروتن باش براى آنكه پيروى كرده است تو را از گروندگان‌
پس اگر نافرمانى كنند تو را پس بگوى همانا من بيزارم از آنچه ميكنيد
و توكّل كن بر تواناى مهربان‌
آنكه ميبيند تو را وقتى كه برميخيزى‌
و تغيير احوال تو را در سجده‌كنان‌
همانا او است شنواى دانا
آيا خبر دهم شما را كه بر چه كس فرود ميآورند شيطانها
فرود ميآورند بر هر بسيار دروغگوى گناهكار
كه بآن مى‌اندازند گوش را و بيشترشان دروغگويانند
و شاعران پيروى ميكنند آنها را گمراهان‌
آيا نديدى كه آنها در هر وادى از كلام سرگشته راه مى‌پيمايند
و آنكه آنها ميگويند چيزى را كه نميكنند
مگر آنانكه گرويدند و بجا آوردند كارهاى شايسته را و ياد كردند خدا را بسيار و دادستانى كردند بعد از آنكه ظلم كرده شدند و زود است كه بدانند آنانكه ستم كردند كه بكدام جاى بازگشت بازميگردند.
تفسير
خداوند متعال براى آنكه اهل شرك را كاملا مطمئن بوعده عذاب فرمايد بزرگترين موحّد عالم را نهى از شرك فرموده و وعده عذاب داده بر آن تا تكليف سايرين معلوم گردد و دستور فرموده كه قبل از هر قوم و قبيله‌ئى بايد خويشان نزديك خود را دعوت بتوحيد و اسلام و انذار از شرك و كفر نمائى چون اهتمام بشأن آنها بيش از سايرين است و حسن ترتيب اقتضاء تقديم ايشانرا دارد و در اين مقام روايات متعدّده از عامّه و خاصّه نقل شده كه حاصل مضمون آنها اين است كه چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از اولاد حضرت عبد المطّلب كه ايشان همگى چهل مرد بودند در خانه حضرت ابو طالب دعوت فرمود پس بامير المؤمنين امر فرمود كه يك ران گوسفند بپزد و يك چارك گندم نان كند و آن دو را با
----
جلد 4 صفحه 131
تقريبا يك من شير نزد آنها بياورد و آنحضرت امتثال نمود و آنها چون آن غذا را ديدند خنديدند و گفتند اين خوراك يكنفر ما را بس نيست پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بنام خدا بخوريد كفايت ميكند و آنها ده نفر ده نفر سر غذا آمده خوردند تا همه سير شدند بعد حضرت فرمود بنام خدا شير بياشاميد همه آشاميدند و از آن سير شدند و ابو لهب چون اين امر عجيب را ديد گفت محمد جادو كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چيزى نفرمود و همه برخاستند و رفتند و روز ديگرى از آن عدّه دعوت كرد و امر باين منوال خاتمه يافت و متفرّق شدند و حضرت روز سوم از آنها دعوت فرمود و بعد از صرف غذا و شير بهمان كيفيّت حضرت از جا برخاست و فرمود خدا مرا به نبوّت بر تمام خلق عموما و بر عرب خصوصا مبعوث فرموده و من از شما خواهانم كه دو كلمه را كه بر زبان سبك و در ترازوى عمل سنگين است بگوئيد و از عذاب خدا ايمن شويد و بر عرب و عجم استيلا يابيد و تمام طبقات مردم مطيع شما شوند و همه وارد بهشت گرديد و آن دو كلمه شهادت بوحدانيّت خدا و نبوت من است و كسيكه خواهش مرا بپذيرد و اين دو كلمه را بگويد و مرا كمك كند در ترويج آن برادر من و وزير و وارث و جانشين من بعد از من خواهد بود و هيچكس جواب آنحضرت را نداد جز على عليه السّلام كه برخاست و عرض كرد اى پيغمبر خدا من يارى ميكنم تو را در اين امر با آنكه سنّش از همه كمتر و ساق پايش از همه باريكتر و مالش از همه كمتر بود و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرمود بنشين و همان فرمايش را اعاده فرمود و كسى جواب نداد جز على عليه السّلام كه همان عرض را اعاده داد و حضرت فرمود بنشين تو برادر و وصى و وارث و جانشين منى بعد از من پس آن جماعت برخاستند و از روى استهزاء بحضرت ابو طالب گفتند از اين ببعد فرمان بردار پسرت على باش و او فرمانفرماى تو باشد و در بعضى از روايات مهمانى دو مرتبه ذكر شده و فرمايشات پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و جواب امير المؤمنين عليه السّلام را در مرتبه دوم نقل نموده‌اند و طلب نمودن پيغمبر چنين كسيرا و قيام نمودن امير المؤمنين براى آن سه مرتبه ذكر شده و نصب او را در مرتبه سوم قرار داده‌اند و ظاهرا اين معنى از مسلّمات تاريخى و مشهور ميان سنّى و شيعه است و بنابر اين اسلام از بدو ظهور با تشيّع توأم بوده و با ولايت در عرض هم بمردم ابلاغ شده و اختصاص بغدير خم‌
----
جلد 4 صفحه 132
ندارد نهايت آنكه بعد از غلبه اسلام و مسخّر شدن جزيرة العرب و نزديك شدن وفات پيغمبر براى ابلاغ عام و تسجيل مقام در آنروز تأكيد و تقرير گرديده و بر سميت شناخته شده است و در عيون و مجالس از امام رضا عليه السّلام و ابى بن كعب و عبد اللّه بن مسعود نقل نموده كه و رهطك المخلصين بعد از عشير تك الاقربين قرائت نموده‌اند و قمى ره و رهطك منهم المخلصين نقل نموده و در مجمع اين قرائت را بحضرت صادق عليه السّلام و عبد اللّه بن مسعود نسبت داده و قمى ره مخلصون را بامير المؤمنين و حمزه و جعفر و حسنين و ائمه از آل محمد عليهم السلام تفسير نموده و ظاهرا منقول از امام صادق عليه السّلام است و نيز خداوند امر فرموده حبيب خود را بتواضع و فروتنى با اهل ايمان چون خفض جناح كه معمولا در انداختن پرنده بال خود را بزير در وقت فرود آمدن استعمال ميشود كنايه از اين معنى قرار داده شده و در پيشرفت دعوت و جلب محبّت زير دستان بسيار مؤثر است و در پيشگاه الهى ملازم با خضوع و خشوع است و آنكه اگر عصيان نمودند و ايمان نياوردند و قبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين را ننمودند اگر چه بعد از رحلت آنحضرت از دنيا باشد از عمل آنها تبرّى و بيزارى جويد و اتّكال و اعتماد نمايد بخداوندى كه قادر است مقهور كند دشمنان او را و منصور فرمايد دوستان او را و رحمت فرمايد ايشان را و بعضى فتوكّل بفاء قرائت نموده‌اند آنخداوندى كه مى‌بيند او را در وقت قيام بامر دعوت و در وقت انتقال در اصلاب انبياء عظام و سجده‌كنان كرام از صلبى بصلبى از حضرت آدم تا حضرت عبد اللّه از نكاح نه سفاح چنانچه قمى ره و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده و نيز از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بر نداريد سر خود را پيش از من و نگذاريد آنرا پيش از من كه من مى‌بينم شما را از پشت سرم چنانچه مى‌بينم شما را از جلو رويم و اين آيه را تلاوت فرمود كه ظاهر در آنستكه مراد حال نماز آنحضرت است از قيام و ركوع و سجود پى در پى كه موجب تغيير وضع است و منافات ندارد كه هر دو معنى مراد باشد چنانچه مكرر بيان شده است و خداوند ميشنود اقوال و اذكار مردم را و ميداند اعمال و اسرار ايشانرا و چون در آيات سابقه ذكر شد كه ممكن نيست قرآن را شياطين بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل نموده باشند در تعقيب آن فرموده‌
----
جلد 4 صفحه 133
كه آيا خبر دهم شما را بكسانيكه شياطين براى آنها خبر ميآورند، خبر ميآورند شياطين و نازل ميكنند آنرا بر مردمان دروغگوى پر گناهى كه گوش ميدهند اين مردم بخبر آنها كه مبنى بر امارات و ظنون است و از خودشان هم بر آن اخبار موهوماتى كه غالبا واقعيّت ندارد مى‌افزايند و بمردم ميگويند ما از غيب خبر ميدهيم و بيشتر آنها دروغ ميگويند كه ابدا از عالم غيب خبرى ندارند بلى بعضى از كاهنان قبل از بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با شياطين رابطه داشتند كه آنها از ملائكه استراق سمع مينمودند و بر بعضى از اخبار سماوى مطلع ميشدند و برفقاى خودشان خبر ميدادند و براى حفظ احترام وحى الهى از اين عمل بكلى جلوگيرى شد و در ذيل آيات سابقه ذكرى از آن بعمل آمد و گفته‌اند سطيح كاهن و سواد بن غارب از اين بعض بوده‌اند كه بظهور خاتم انبيا خبر دادند و تصديق نبوّتش را نمودند و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از آن مردم افّاك مغيره و بنان و صائد و حمزة بن عماره بريرى و حارث شامى و عبد اللّه بن حارث و ابو الخطاب است كه هفت نفر بودند و چنانچه خداوند در آيات سابقه مقام مقدس نبوى را از شبهه كهانت مبرّى فرمود در اين آيات خواسته آن مقام منيع را از شبهه شاعريت تنزيه فرمايد باين تقريب كه شعراء پيروانشان اهل ضلالت و غوايتند چون شعر كلام منظومى است كه مبناى آن بر حق و حقيقت نيست بلكه بناى آن بر مبالغه و اغراق و غلوّ و تخيّل و تمويه و تزيين و چيزهائى است كه جلب توجه مستمع را نمايد و موجب انبساط و انقباض و التذاد و اشمئزاز طرف گردد و مقبول طبع و پسند ذوق باشد اگر چه عقل آنرا قبول ننمايد و شعراء نوعا كسانى هستند كه اشعارشان از اين قبيل است لذا غالبا بتغزّل و تشبيب و مدح ناروا و هجو ناسزا و تعريف و توصيف بيجا ميپردازند و آن را مايه ارتزاق و افتخار خود قرار ميدهند و خريدار اين مقالات و هو اخواه اين اشخاص مردمان هوا- پرست خودخواه و اهل لهو و لعب و عيش و طربند و گاهى اين فرومايگان براى مقاصد خودشان باين اشعار تمسك مينمايند و آنرا مانند وحى منزل تلقّى بقبول ميكنند چون موافق با هواى نفس آنها است پس اينها پيروان آنها هستند آيا نمى‌بينى اى كسيكه ديده بصيرت دارى كه شعراء گاهى در وادى توصيف شاهد
----
جلد 4 صفحه 134
و شراب و ساز و آواز متحيّرانه قدم ميزنند و گاهى در محيط علم و حكمت و معرفت بيخردانه خوض ميكنند و گاهى در مقام مدح و ذم اشخاص مغرضانه وارد و خارج ميشوند و يكروز كسيرا مدح و روز ديگر او را هجو ميكنند و يكروز كمالاتى براى خود اثبات ميكنند كه ابدا در آنها نبوده و نيست و يكروز اقرار بفسق و فجورى ميكنند كه بهيچ وجه مرتكب آن نشده‌اند و روزى امر بمعروف ميكنند با آنكه خود عامل بآن نيستند و روزى نهى از منكر مينمايند با آنكه خود تارك آن نميباشند پس آنها در هر وادى چون حيوان گمشده سير ميكنند و ميگويند چيزيرا كه نميكنند و اين اختصاص بكلام منظوم ندارد بلكه هر كلام خالى از حق و حقيقت و مبنى بر وهم و خيال را شعر ميگويند لذا اهل منطق قياسى را كه مبنى بر خياليّات باشد شعر ناميده‌اند و در رواياتى از ائمه اطهار شعراء در آيه شريفه باهل بدعت و ضلالت و متفقّهين بى علم و معرفت و افسانه گويان بى درايت تفسير شده و فرموده‌اند شعراء كه پيروانى ندارند مقصود اين قبيل افرادند كه مردم را گمراه نمودند و ظاهرا مقصودشان بيان افراد خفيّه از شعراء باشد و آنكه اينها هستند كه پيروان حقيقى دارند و آيه اختصاص بشعراء بمعناى معروف ندارد چون از امام صادق عليه السّلام نيز روايت شده كه مراد شاعران كفارند مانند عبد اللّه بن زبعرى و ابو سفيان بن حرث و اميّة بن ابى الصّلت و امثال آنها كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را هجو نمودند و مردم نادان تبعيّت از آنها كردند و اشعارشانرا خواندند و اين مسلّم است كه در صدر اسلام شعراء زبر دستى بودند كه نام آنها در تواريخ ذكر شده و در هجو پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و مذمّت اسلام سخن رانى و ياوه سرائى ميكردند و بگمان خودشان ميخواستند در مقابل قرآن قيام نمايند و مردمان بزهكارى هم بودند كه با آنها كمك و مساعدت مينمودند و خداوند تار و پود آنها و پيروانشان را بباد داد و در مقابل فصحاء و بلغاء و شعراء دانشمندى هم بودند كه ايمان بقرآن و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و خداى يگانه آوردند و خدمات بر جسته‌ئى از آنها بعمل آمد و اشتغال بذكر خدا و اشعار توحيد و تمجيد و تحميد و تقديس او و دعوت باسلام و بعث بر طاعت و ردع از معصيت و مدح پيغمبر و اهل بيت آن سرور داشتند و اگر گاهى هجوى ميگفتند مقصودشان انتصار و
----
جلد 4 صفحه 135
دادستانى از كفارى بود كه در هجو مسلمانان سخن سرائى نموده بودند مانند حسّان بن ثابت و كعب بن مالك و عبد اللّه بن رواحه و امثال اين اكابر كه خداوند ايشانرا استثناء فرموده و از شيعيان محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و آل اطهار او بشمار آمده‌اند و بنابر آنچه تاكنون ذكر شد مقصود بذم در كلام الهى شعر است ولى نه باعتبار منظورم بودنش بلكه باعتبار باطل بودنش لذا اگر شعر حق باشد بسيار مستحسن است چنانچه فرموده‌اند كه همانا بعضى از شعر حكمت است و مراد كلام منظوم است چنانچه بعضى از آن نصيحت و موعظه و پنداست و بعضى از آن مدح اولياء خدا و ذم اعداء او است و معلوم است كه اين قبيل اشعار بسيار ممدوح و گوينده آن مثاب و مأجور است ولى اطلاق شعراء منصرف بهمان دسته اول است مانند علماء كه اطلاق آن منصرف بفقهاء است لذا خداوند ساحت مقدس نبوى را از توهّم شاعريّت مبرّى فرموده بدليل آنكه پيروانش كه اول ايشان امير المؤمنين عليه السّلام است و بعد حمزه و جعفر و سلمان و أبو ذر و حذيفه و مقداد و عمّار و ساير اخيار با پيروان شعرا خيلى تفاوت دارند در عيون از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر كس در باره ما بيتى از شعر بگويد خداوند براى او بيتى در بهشت بنا ميفرمايد و نيز فرمود كه هيچ گوينده‌ئى راجع بما شعرى نميگويد مگر آنكه مؤيّد بروح القدس ميشود و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه كعب بن مالك را امر فرمود بهجو كفار و قسم ياد فرمود كه آن ناگوارتر است بر آنها از تير و عبد اللّه بن رواحه و حسّان بن ثابت را مأمور بهجو آنها فرمود و فرمود روح القدس با شما است و بكليّه اصحاب فرمود چه مانع ميشود كسانيرا كه با شمشيرها يارى نمودند پيغمبر خدا را از آنكه بزبانهاشان يارى كنند او را و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود اى گروه شيعه بياموزيد باولادتان شعر عبدى را كه او بر دين خدا است و ديوان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و اشعار آبدار آن معروف و مشهور است و زود باشد كه بدانند كسانيكه ظلم نمودند بر پيغمبر و مسلمانان به ايذاء و آزار و هجو و ذم ناروا كه بكدام مرجع و مئالى رجوع و بازگشت مينمايند كه آن آتش جهنم است و قمى ره فرموده كه مراد اعداء آل محمد عليهم السلامند و قسم بخدا نازل شده و سيعلم الّذين ظلموا آل محمد حقّهم اى منقلب ينقلبون و در جوامع اين‌
----
جلد 4 صفحه 136
قرائت را بامام صادق عليه السّلام نسبت داده و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه بخواند در شب جمعه اين سوره و دو سوره بعد از اين را كه اول آنها طاوسين است از دوستان خدا و در حفظ و حمايت او خواهد بود و هرگز در دنيا باو آسيبى نرسد و در آخرت بقدرى از بهشت باو داده شود كه فوق مرادش باشد و يكصد زن از حوريان، خدا براى او تزويج نمايد و در مجمع علاوه فرموده كه در وسط بهشت با انبياء و اوصياء مجالس و محشور گردد و الحمد للّه على نعمه و آلائه.
----
جلد 4 صفحه 137
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ أَنذِر عَشِيرَتَك‌َ الأَقرَبِين‌َ (214)
و انذار كن‌ و بترسان‌ خويشان‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌که‌ بتو ‌از‌ همه‌ نزديك‌ترند.
‌در‌ اخبار بسياري‌ ‌از‌ طرق‌ خاصه‌ و عامه‌ داريم‌ بسيار مفصل‌ ‌که‌ خلاصه‌ ‌آن‌ اينكه‌ موقعي‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ نازل‌ شد و ‌اينکه‌ اوائل‌ بعثت‌ ‌بود‌ حضرت‌ دعوت‌ فرمود اولادهاي‌ ‌عبد‌ المطلب‌ ‌را‌ و ‌آنها‌ حدود چهل‌ نفر بودند و بطعام‌ مختصري‌ و شير كمي‌ ‌که‌ ‌براي‌ يك‌ نفر كافي‌ ‌بود‌ تمام‌ ‌آنها‌ ‌را‌ اطعام‌ و شير داد ‌که‌ ابو لهب‌ حمل‌ ‌بر‌ سحر كرد و فرمود ‌من‌ مبعوث‌ شدم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ انذار فرمود و فرمود كداميك‌ ‌از‌ ‌شما‌ حاضر هستيد ‌که‌ وزير و معين‌ و خليفه‌ و وصي‌ ‌من‌ باشيد هيچكدام‌ قبول‌ نكردند و ‌اينکه‌ كلام‌ ‌را‌ سه‌ مرتبه‌ تكرار فرمود فقط ‌علي‌ برخاست‌ و بيعت‌ كرد و ‌آنها‌ برخاستند و رفتند و ‌به‌ ابي‌ طالب‌ سرزنش‌ كردند ‌که‌ ‌اينکه‌، ‌اينکه‌ پسر ‌را‌ رئيس‌ و مطاع‌ تو قرار داد.
جلد 14 - صفحه 96
و ‌اينکه‌ اخبار ‌از‌ كافي‌ و تهذيب‌ و ‌من‌ ‌لا‌ يحضر و ‌غير‌ اينها ‌در‌ مجمع‌ و برهان‌ مسطور ‌است‌ مراجعه‌ كنيد.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 214)- سپس به مرحله‌ای فراتر از آن پرداخته، چنین دستور می‌دهد:
«و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن» و از شرک و مخالفت فرمان پروردگار بترسان (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ).
بدون شک برای دست زدن به یک برنامه انقلابی گسترده باید از حلقه‌های
ج3، ص403
کوچکتر و فشرده‌تر شروع کرد.
}}


|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


خط ۱۰۰: خط ۲۷۶:
[[رده:حفظ ارزشها]][[رده:اولویتها در اصلاح]][[رده:مسؤولیت خویشاوندان انبیا]][[رده:انذار از شرک]][[رده:اهمیت اصلاح جامعه]][[رده:اولویت خویشاوندان]][[رده:اهمیت اصلاح خویشاوندان]][[رده:آثار خویشاوندى]][[رده:مسؤولیت خویشاوندان رهبران دینى]][[رده:انذار خویشاوندان محمد]][[رده:تبلیغ محمد]][[رده:خویشاوندان محمد]][[رده:رسالت محمد]][[رده:سازشکارى محمد]][[رده:عوامل مسؤولیت]]
[[رده:حفظ ارزشها]][[رده:اولویتها در اصلاح]][[رده:مسؤولیت خویشاوندان انبیا]][[رده:انذار از شرک]][[رده:اهمیت اصلاح جامعه]][[رده:اولویت خویشاوندان]][[رده:اهمیت اصلاح خویشاوندان]][[رده:آثار خویشاوندى]][[رده:مسؤولیت خویشاوندان رهبران دینى]][[رده:انذار خویشاوندان محمد]][[رده:تبلیغ محمد]][[رده:خویشاوندان محمد]][[رده:رسالت محمد]][[رده:سازشکارى محمد]][[رده:عوامل مسؤولیت]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الشعراء ]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الشعراء ]]
{{#seo:
|title=آیه 214 سوره شعراء
|title_mode=replace
|keywords=آیه 214 سوره شعراء,شعراء 214,وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ‌ الْأَقْرَبِينَ‌,حفظ ارزشها,اولویتها در اصلاح,مسؤولیت خویشاوندان انبیا,انذار از شرک,اهمیت اصلاح جامعه,اولویت خویشاوندان,اهمیت اصلاح خویشاوندان,آثار خویشاوندى,مسؤولیت خویشاوندان رهبران دینى,انذار خویشاوندان محمد,تبلیغ محمد,خویشاوندان محمد,رسالت محمد,سازشکارى محمد,عوامل مسؤولیت,آیات قرآن سوره الشعراء
|description=وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ‌ الْأَقْرَبِينَ‌
|image=Wiki_Logo.png
|image_alt=الکتاب
|site_name=الکتاب
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۰

کپی متن آیه
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ‌ الْأَقْرَبِينَ‌

ترجمه

و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن!

و خويشان نزديك را هشدار ده
و خويشان نزديكت را هشدار ده.
و (نخست) خویشان نزدیکت را (از خدا) بترسان.
و خویشان نزدیکت را [از عاقبت اعمال زشت] هشدار ده،
خويشاوندان نزديكت را بترسان.
و خاندان خویشاوندت را هشدار ده‌
و خويشاوندان نزديك خود را بيم كن.
خویشاوندان نزدیک خود را (از شرک و مخالفت با فرمان پروردگار) بترسان (و آنان را به سوی توحید و دادگری فرا خوان).
و نزدیکترین نزدیکانت را (از هنگامه‌ی رستاخیز) بیم ده.
و بترسان خویشاوندان خویش را نزدیکان‌

And warn your close relatives.
ترتیل:
ترجمه:
الشعراء ٢١٣ آیه ٢١٤ الشعراء ٢١٥
سوره : سوره الشعراء
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«عَشِیرَة»: وابستگان و خویشان (نگا: توبه / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ «214» وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «215»

و خويشان نزديكت را هشدار ده. و براى مؤمنانى كه از تو پيروى كرده‌اند، بال خود را بگستر (و متواضع باش).

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214)

وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ‌: و بترسان خويشان نزديكتر خود را، يعنى در ترسانيدن از مخالفت الهى و عذاب سبحانى ابتدا كن به اقرب فالاقرب، بعد به ابعد فالابعد، زيرا اهتمام به شأن نزديكان اهم است.


«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 485 و 486، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

جلد 9 - صفحه 509

تنبيه: طبرسى رحمه اللّه در مجمع فرمايد: تخصيص نزديكان به ذكر به جهت تنبيه است بر آنكه هرگاه نسبت به خويشان مداهنه در انذار نباشد، پس در بيگانگان به طريق اولى نخواهد بود؛ پس قطع طمع بيگانگان گردد بر مداهنه در دين و احكام الهى، و نيز حسن ترتيب مقتضى آنست كه در ترساندن ابتدا به اقارب نمايد بعد از آن به كسانى كه قرب به آنها باشند. «1» اعجاز: خاصه و عامه به اختلاف روايت نموده‌اند كه چون اين آيه نازل شد، حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله همه فرزندان عبد المطلب را در خانه ابو طالب جمع نمود، و آنها چهل نفر بودند. امير المؤمنين عليه السّلام را فرمود تا گوسفندى با مدّى از طعام و يك صاع شير براى آنها حاضر ساخت، و هر يك از آنها معروف بود كه يك شتر با قدحى بزرگ از شير تناول كردى. چون آن را ديدند، خنديدند گفتند: طعام تو كفايت يك نفر از ما را نكند. حضرت فرمود: بخوريد به نام خدا، ايشان ده نفر ده نفر آمدند و از آن طعام خوردند سير شدند و از آن شير سيراب گرديدند، خداى تعالى اين را معجزه‌اى قرار داد بر صدق دعوت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله. أبو لهب گفت: اين سحرى است به شما نموده.

روز ديگر نيز ايشان را حاضر نمود و بعد از صرف طعام، حضرت برخاست فرمود: اى پسران عبد المطلب، بدانيد كه خداى تعالى مرا به پيغمبرى مبعوث ساخته بر تمام مردم به عموم و بر شما بخصوص، و اين آيه را نازل فرموده (و انذر عشيرتك الاقربين) و من شما را به دو كلمه دعوت مى‌كنم كه بر زبان سبك و آسان است، و در ترازوى اعمال سنگين و گران است، بدين دو كلمه عرب و عجم را مالك شويد و همه شما را منقاد شوند و به آن به بهشت درآييد و از جهنم نجات يابيد؛ و آن اينست كه شهادت دهيد نيست خدائى قابل پرستش و ستايش الّا ذات يگانه اللّه، و من رسول او هستم، هر كه مرا اجابت كند در اين كار و معاونت من نمايد، برادر من باشد و وزير من و وصىّ من و خليفه من بعد از من.


«1». تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 206، چاپ كتابخانه آية اللّه العظمى المرعشى النّجفى و نيز در تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 486، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

جلد 9 - صفحه 510

هيچيك جواب ندادند مگر على بن ابى طالب عليه السّلام، و در مرتبه دوم و سوم نيز حضرت تكرار فرمود باز كسى جواب نداد مگر امير المؤمنين. حضرت فرمود:

بنشين يا على كه تو برادر منى و وصى و وزير و وارث و خليفه منى. پس قوم برخاستند و از روى استهزاء به ابو طالب گفتند: فرمانبردارى كن پسر خود را كه او را بر تو امير ساختند. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214) وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (215) فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‌ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (217)

الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى‌ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلى‌ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (222)

يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (227)


جلد 4 صفحه 130

ترجمه‌

پس مخوان با خداوند خداى ديگرى را پس باشى از عذاب كرده شدگان‌

و بيم ده خويشان نزديكتر خود را

و فروتن باش براى آنكه پيروى كرده است تو را از گروندگان‌

پس اگر نافرمانى كنند تو را پس بگوى همانا من بيزارم از آنچه ميكنيد

و توكّل كن بر تواناى مهربان‌

آنكه ميبيند تو را وقتى كه برميخيزى‌

و تغيير احوال تو را در سجده‌كنان‌

همانا او است شنواى دانا

آيا خبر دهم شما را كه بر چه كس فرود ميآورند شيطانها

فرود ميآورند بر هر بسيار دروغگوى گناهكار

كه بآن مى‌اندازند گوش را و بيشترشان دروغگويانند

و شاعران پيروى ميكنند آنها را گمراهان‌

آيا نديدى كه آنها در هر وادى از كلام سرگشته راه مى‌پيمايند

و آنكه آنها ميگويند چيزى را كه نميكنند

مگر آنانكه گرويدند و بجا آوردند كارهاى شايسته را و ياد كردند خدا را بسيار و دادستانى كردند بعد از آنكه ظلم كرده شدند و زود است كه بدانند آنانكه ستم كردند كه بكدام جاى بازگشت بازميگردند.

تفسير

خداوند متعال براى آنكه اهل شرك را كاملا مطمئن بوعده عذاب فرمايد بزرگترين موحّد عالم را نهى از شرك فرموده و وعده عذاب داده بر آن تا تكليف سايرين معلوم گردد و دستور فرموده كه قبل از هر قوم و قبيله‌ئى بايد خويشان نزديك خود را دعوت بتوحيد و اسلام و انذار از شرك و كفر نمائى چون اهتمام بشأن آنها بيش از سايرين است و حسن ترتيب اقتضاء تقديم ايشانرا دارد و در اين مقام روايات متعدّده از عامّه و خاصّه نقل شده كه حاصل مضمون آنها اين است كه چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از اولاد حضرت عبد المطّلب كه ايشان همگى چهل مرد بودند در خانه حضرت ابو طالب دعوت فرمود پس بامير المؤمنين امر فرمود كه يك ران گوسفند بپزد و يك چارك گندم نان كند و آن دو را با


جلد 4 صفحه 131

تقريبا يك من شير نزد آنها بياورد و آنحضرت امتثال نمود و آنها چون آن غذا را ديدند خنديدند و گفتند اين خوراك يكنفر ما را بس نيست پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بنام خدا بخوريد كفايت ميكند و آنها ده نفر ده نفر سر غذا آمده خوردند تا همه سير شدند بعد حضرت فرمود بنام خدا شير بياشاميد همه آشاميدند و از آن سير شدند و ابو لهب چون اين امر عجيب را ديد گفت محمد جادو كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چيزى نفرمود و همه برخاستند و رفتند و روز ديگرى از آن عدّه دعوت كرد و امر باين منوال خاتمه يافت و متفرّق شدند و حضرت روز سوم از آنها دعوت فرمود و بعد از صرف غذا و شير بهمان كيفيّت حضرت از جا برخاست و فرمود خدا مرا به نبوّت بر تمام خلق عموما و بر عرب خصوصا مبعوث فرموده و من از شما خواهانم كه دو كلمه را كه بر زبان سبك و در ترازوى عمل سنگين است بگوئيد و از عذاب خدا ايمن شويد و بر عرب و عجم استيلا يابيد و تمام طبقات مردم مطيع شما شوند و همه وارد بهشت گرديد و آن دو كلمه شهادت بوحدانيّت خدا و نبوت من است و كسيكه خواهش مرا بپذيرد و اين دو كلمه را بگويد و مرا كمك كند در ترويج آن برادر من و وزير و وارث و جانشين من بعد از من خواهد بود و هيچكس جواب آنحضرت را نداد جز على عليه السّلام كه برخاست و عرض كرد اى پيغمبر خدا من يارى ميكنم تو را در اين امر با آنكه سنّش از همه كمتر و ساق پايش از همه باريكتر و مالش از همه كمتر بود و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرمود بنشين و همان فرمايش را اعاده فرمود و كسى جواب نداد جز على عليه السّلام كه همان عرض را اعاده داد و حضرت فرمود بنشين تو برادر و وصى و وارث و جانشين منى بعد از من پس آن جماعت برخاستند و از روى استهزاء بحضرت ابو طالب گفتند از اين ببعد فرمان بردار پسرت على باش و او فرمانفرماى تو باشد و در بعضى از روايات مهمانى دو مرتبه ذكر شده و فرمايشات پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و جواب امير المؤمنين عليه السّلام را در مرتبه دوم نقل نموده‌اند و طلب نمودن پيغمبر چنين كسيرا و قيام نمودن امير المؤمنين براى آن سه مرتبه ذكر شده و نصب او را در مرتبه سوم قرار داده‌اند و ظاهرا اين معنى از مسلّمات تاريخى و مشهور ميان سنّى و شيعه است و بنابر اين اسلام از بدو ظهور با تشيّع توأم بوده و با ولايت در عرض هم بمردم ابلاغ شده و اختصاص بغدير خم‌


جلد 4 صفحه 132

ندارد نهايت آنكه بعد از غلبه اسلام و مسخّر شدن جزيرة العرب و نزديك شدن وفات پيغمبر براى ابلاغ عام و تسجيل مقام در آنروز تأكيد و تقرير گرديده و بر سميت شناخته شده است و در عيون و مجالس از امام رضا عليه السّلام و ابى بن كعب و عبد اللّه بن مسعود نقل نموده كه و رهطك المخلصين بعد از عشير تك الاقربين قرائت نموده‌اند و قمى ره و رهطك منهم المخلصين نقل نموده و در مجمع اين قرائت را بحضرت صادق عليه السّلام و عبد اللّه بن مسعود نسبت داده و قمى ره مخلصون را بامير المؤمنين و حمزه و جعفر و حسنين و ائمه از آل محمد عليهم السلام تفسير نموده و ظاهرا منقول از امام صادق عليه السّلام است و نيز خداوند امر فرموده حبيب خود را بتواضع و فروتنى با اهل ايمان چون خفض جناح كه معمولا در انداختن پرنده بال خود را بزير در وقت فرود آمدن استعمال ميشود كنايه از اين معنى قرار داده شده و در پيشرفت دعوت و جلب محبّت زير دستان بسيار مؤثر است و در پيشگاه الهى ملازم با خضوع و خشوع است و آنكه اگر عصيان نمودند و ايمان نياوردند و قبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين را ننمودند اگر چه بعد از رحلت آنحضرت از دنيا باشد از عمل آنها تبرّى و بيزارى جويد و اتّكال و اعتماد نمايد بخداوندى كه قادر است مقهور كند دشمنان او را و منصور فرمايد دوستان او را و رحمت فرمايد ايشان را و بعضى فتوكّل بفاء قرائت نموده‌اند آنخداوندى كه مى‌بيند او را در وقت قيام بامر دعوت و در وقت انتقال در اصلاب انبياء عظام و سجده‌كنان كرام از صلبى بصلبى از حضرت آدم تا حضرت عبد اللّه از نكاح نه سفاح چنانچه قمى ره و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده و نيز از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود بر نداريد سر خود را پيش از من و نگذاريد آنرا پيش از من كه من مى‌بينم شما را از پشت سرم چنانچه مى‌بينم شما را از جلو رويم و اين آيه را تلاوت فرمود كه ظاهر در آنستكه مراد حال نماز آنحضرت است از قيام و ركوع و سجود پى در پى كه موجب تغيير وضع است و منافات ندارد كه هر دو معنى مراد باشد چنانچه مكرر بيان شده است و خداوند ميشنود اقوال و اذكار مردم را و ميداند اعمال و اسرار ايشانرا و چون در آيات سابقه ذكر شد كه ممكن نيست قرآن را شياطين بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل نموده باشند در تعقيب آن فرموده‌


جلد 4 صفحه 133

كه آيا خبر دهم شما را بكسانيكه شياطين براى آنها خبر ميآورند، خبر ميآورند شياطين و نازل ميكنند آنرا بر مردمان دروغگوى پر گناهى كه گوش ميدهند اين مردم بخبر آنها كه مبنى بر امارات و ظنون است و از خودشان هم بر آن اخبار موهوماتى كه غالبا واقعيّت ندارد مى‌افزايند و بمردم ميگويند ما از غيب خبر ميدهيم و بيشتر آنها دروغ ميگويند كه ابدا از عالم غيب خبرى ندارند بلى بعضى از كاهنان قبل از بعثت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با شياطين رابطه داشتند كه آنها از ملائكه استراق سمع مينمودند و بر بعضى از اخبار سماوى مطلع ميشدند و برفقاى خودشان خبر ميدادند و براى حفظ احترام وحى الهى از اين عمل بكلى جلوگيرى شد و در ذيل آيات سابقه ذكرى از آن بعمل آمد و گفته‌اند سطيح كاهن و سواد بن غارب از اين بعض بوده‌اند كه بظهور خاتم انبيا خبر دادند و تصديق نبوّتش را نمودند و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از آن مردم افّاك مغيره و بنان و صائد و حمزة بن عماره بريرى و حارث شامى و عبد اللّه بن حارث و ابو الخطاب است كه هفت نفر بودند و چنانچه خداوند در آيات سابقه مقام مقدس نبوى را از شبهه كهانت مبرّى فرمود در اين آيات خواسته آن مقام منيع را از شبهه شاعريت تنزيه فرمايد باين تقريب كه شعراء پيروانشان اهل ضلالت و غوايتند چون شعر كلام منظومى است كه مبناى آن بر حق و حقيقت نيست بلكه بناى آن بر مبالغه و اغراق و غلوّ و تخيّل و تمويه و تزيين و چيزهائى است كه جلب توجه مستمع را نمايد و موجب انبساط و انقباض و التذاد و اشمئزاز طرف گردد و مقبول طبع و پسند ذوق باشد اگر چه عقل آنرا قبول ننمايد و شعراء نوعا كسانى هستند كه اشعارشان از اين قبيل است لذا غالبا بتغزّل و تشبيب و مدح ناروا و هجو ناسزا و تعريف و توصيف بيجا ميپردازند و آن را مايه ارتزاق و افتخار خود قرار ميدهند و خريدار اين مقالات و هو اخواه اين اشخاص مردمان هوا- پرست خودخواه و اهل لهو و لعب و عيش و طربند و گاهى اين فرومايگان براى مقاصد خودشان باين اشعار تمسك مينمايند و آنرا مانند وحى منزل تلقّى بقبول ميكنند چون موافق با هواى نفس آنها است پس اينها پيروان آنها هستند آيا نمى‌بينى اى كسيكه ديده بصيرت دارى كه شعراء گاهى در وادى توصيف شاهد


جلد 4 صفحه 134

و شراب و ساز و آواز متحيّرانه قدم ميزنند و گاهى در محيط علم و حكمت و معرفت بيخردانه خوض ميكنند و گاهى در مقام مدح و ذم اشخاص مغرضانه وارد و خارج ميشوند و يكروز كسيرا مدح و روز ديگر او را هجو ميكنند و يكروز كمالاتى براى خود اثبات ميكنند كه ابدا در آنها نبوده و نيست و يكروز اقرار بفسق و فجورى ميكنند كه بهيچ وجه مرتكب آن نشده‌اند و روزى امر بمعروف ميكنند با آنكه خود عامل بآن نيستند و روزى نهى از منكر مينمايند با آنكه خود تارك آن نميباشند پس آنها در هر وادى چون حيوان گمشده سير ميكنند و ميگويند چيزيرا كه نميكنند و اين اختصاص بكلام منظوم ندارد بلكه هر كلام خالى از حق و حقيقت و مبنى بر وهم و خيال را شعر ميگويند لذا اهل منطق قياسى را كه مبنى بر خياليّات باشد شعر ناميده‌اند و در رواياتى از ائمه اطهار شعراء در آيه شريفه باهل بدعت و ضلالت و متفقّهين بى علم و معرفت و افسانه گويان بى درايت تفسير شده و فرموده‌اند شعراء كه پيروانى ندارند مقصود اين قبيل افرادند كه مردم را گمراه نمودند و ظاهرا مقصودشان بيان افراد خفيّه از شعراء باشد و آنكه اينها هستند كه پيروان حقيقى دارند و آيه اختصاص بشعراء بمعناى معروف ندارد چون از امام صادق عليه السّلام نيز روايت شده كه مراد شاعران كفارند مانند عبد اللّه بن زبعرى و ابو سفيان بن حرث و اميّة بن ابى الصّلت و امثال آنها كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را هجو نمودند و مردم نادان تبعيّت از آنها كردند و اشعارشانرا خواندند و اين مسلّم است كه در صدر اسلام شعراء زبر دستى بودند كه نام آنها در تواريخ ذكر شده و در هجو پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و مذمّت اسلام سخن رانى و ياوه سرائى ميكردند و بگمان خودشان ميخواستند در مقابل قرآن قيام نمايند و مردمان بزهكارى هم بودند كه با آنها كمك و مساعدت مينمودند و خداوند تار و پود آنها و پيروانشان را بباد داد و در مقابل فصحاء و بلغاء و شعراء دانشمندى هم بودند كه ايمان بقرآن و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و خداى يگانه آوردند و خدمات بر جسته‌ئى از آنها بعمل آمد و اشتغال بذكر خدا و اشعار توحيد و تمجيد و تحميد و تقديس او و دعوت باسلام و بعث بر طاعت و ردع از معصيت و مدح پيغمبر و اهل بيت آن سرور داشتند و اگر گاهى هجوى ميگفتند مقصودشان انتصار و


جلد 4 صفحه 135

دادستانى از كفارى بود كه در هجو مسلمانان سخن سرائى نموده بودند مانند حسّان بن ثابت و كعب بن مالك و عبد اللّه بن رواحه و امثال اين اكابر كه خداوند ايشانرا استثناء فرموده و از شيعيان محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و آل اطهار او بشمار آمده‌اند و بنابر آنچه تاكنون ذكر شد مقصود بذم در كلام الهى شعر است ولى نه باعتبار منظورم بودنش بلكه باعتبار باطل بودنش لذا اگر شعر حق باشد بسيار مستحسن است چنانچه فرموده‌اند كه همانا بعضى از شعر حكمت است و مراد كلام منظوم است چنانچه بعضى از آن نصيحت و موعظه و پنداست و بعضى از آن مدح اولياء خدا و ذم اعداء او است و معلوم است كه اين قبيل اشعار بسيار ممدوح و گوينده آن مثاب و مأجور است ولى اطلاق شعراء منصرف بهمان دسته اول است مانند علماء كه اطلاق آن منصرف بفقهاء است لذا خداوند ساحت مقدس نبوى را از توهّم شاعريّت مبرّى فرموده بدليل آنكه پيروانش كه اول ايشان امير المؤمنين عليه السّلام است و بعد حمزه و جعفر و سلمان و أبو ذر و حذيفه و مقداد و عمّار و ساير اخيار با پيروان شعرا خيلى تفاوت دارند در عيون از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر كس در باره ما بيتى از شعر بگويد خداوند براى او بيتى در بهشت بنا ميفرمايد و نيز فرمود كه هيچ گوينده‌ئى راجع بما شعرى نميگويد مگر آنكه مؤيّد بروح القدس ميشود و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه كعب بن مالك را امر فرمود بهجو كفار و قسم ياد فرمود كه آن ناگوارتر است بر آنها از تير و عبد اللّه بن رواحه و حسّان بن ثابت را مأمور بهجو آنها فرمود و فرمود روح القدس با شما است و بكليّه اصحاب فرمود چه مانع ميشود كسانيرا كه با شمشيرها يارى نمودند پيغمبر خدا را از آنكه بزبانهاشان يارى كنند او را و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود اى گروه شيعه بياموزيد باولادتان شعر عبدى را كه او بر دين خدا است و ديوان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و اشعار آبدار آن معروف و مشهور است و زود باشد كه بدانند كسانيكه ظلم نمودند بر پيغمبر و مسلمانان به ايذاء و آزار و هجو و ذم ناروا كه بكدام مرجع و مئالى رجوع و بازگشت مينمايند كه آن آتش جهنم است و قمى ره فرموده كه مراد اعداء آل محمد عليهم السلامند و قسم بخدا نازل شده و سيعلم الّذين ظلموا آل محمد حقّهم اى منقلب ينقلبون و در جوامع اين‌


جلد 4 صفحه 136

قرائت را بامام صادق عليه السّلام نسبت داده و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه بخواند در شب جمعه اين سوره و دو سوره بعد از اين را كه اول آنها طاوسين است از دوستان خدا و در حفظ و حمايت او خواهد بود و هرگز در دنيا باو آسيبى نرسد و در آخرت بقدرى از بهشت باو داده شود كه فوق مرادش باشد و يكصد زن از حوريان، خدا براى او تزويج نمايد و در مجمع علاوه فرموده كه در وسط بهشت با انبياء و اوصياء مجالس و محشور گردد و الحمد للّه على نعمه و آلائه.


جلد 4 صفحه 137

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ أَنذِر عَشِيرَتَك‌َ الأَقرَبِين‌َ (214)

و انذار كن‌ و بترسان‌ خويشان‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌که‌ بتو ‌از‌ همه‌ نزديك‌ترند.

‌در‌ اخبار بسياري‌ ‌از‌ طرق‌ خاصه‌ و عامه‌ داريم‌ بسيار مفصل‌ ‌که‌ خلاصه‌ ‌آن‌ اينكه‌ موقعي‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ نازل‌ شد و ‌اينکه‌ اوائل‌ بعثت‌ ‌بود‌ حضرت‌ دعوت‌ فرمود اولادهاي‌ ‌عبد‌ المطلب‌ ‌را‌ و ‌آنها‌ حدود چهل‌ نفر بودند و بطعام‌ مختصري‌ و شير كمي‌ ‌که‌ ‌براي‌ يك‌ نفر كافي‌ ‌بود‌ تمام‌ ‌آنها‌ ‌را‌ اطعام‌ و شير داد ‌که‌ ابو لهب‌ حمل‌ ‌بر‌ سحر كرد و فرمود ‌من‌ مبعوث‌ شدم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ انذار فرمود و فرمود كداميك‌ ‌از‌ ‌شما‌ حاضر هستيد ‌که‌ وزير و معين‌ و خليفه‌ و وصي‌ ‌من‌ باشيد هيچكدام‌ قبول‌ نكردند و ‌اينکه‌ كلام‌ ‌را‌ سه‌ مرتبه‌ تكرار فرمود فقط ‌علي‌ برخاست‌ و بيعت‌ كرد و ‌آنها‌ برخاستند و رفتند و ‌به‌ ابي‌ طالب‌ سرزنش‌ كردند ‌که‌ ‌اينکه‌، ‌اينکه‌ پسر ‌را‌ رئيس‌ و مطاع‌ تو قرار داد.

جلد 14 - صفحه 96

و ‌اينکه‌ اخبار ‌از‌ كافي‌ و تهذيب‌ و ‌من‌ ‌لا‌ يحضر و ‌غير‌ اينها ‌در‌ مجمع‌ و برهان‌ مسطور ‌است‌ مراجعه‌ كنيد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 214)- سپس به مرحله‌ای فراتر از آن پرداخته، چنین دستور می‌دهد:

«و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن» و از شرک و مخالفت فرمان پروردگار بترسان (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ).

بدون شک برای دست زدن به یک برنامه انقلابی گسترده باید از حلقه‌های

ج3، ص403

کوچکتر و فشرده‌تر شروع کرد.

نکات آیه

۱ - مأموریت پیامبر(ص) براى انذار و اخطار بستگان نزدیک خویش از عواقب شرکورزى و مخالفت با خدا (فلاتدع مع اللّه ... و أنذر عشیرتک الأقربین)

۲ - لزوم پرداختن به اصلاح نزدیکان خود، قبل از اقدام به اصلاح جامعه و تودهاى مردم (فلاتدع مع اللّه ... و أنذر عشیرتک الأقربین) با توجه به این که رسالت پیامبر(ص) جهانى است ولى در این آیات خداوند نخست انذار بستگان را فرمان داده است، مى توان مطلب یاد شده را به دست آورد.

۳ - بستگان و نزدیکان پیامبران و رهبران دینى، سزاوارترین افراد به رعایت اصول و ارزش ها (و أنذر عشیرتک الأقربین)

۴ - راه نداشتن کمترین سازش در دعوت تبلیغى پیامبر(ص); حتى نسبت به کسان و خویشاوندان آن حضرت (و أنذر عشیرتک الأقربین)

۵ - پیوند خویشاوندى، درپى دارنده مسؤولیت هاى فزون تر (و أنذر عشیرتک الأقربین) مأموریت خاص پیامبر(ص) به تبلیغ خویشاوندان خود - با این که تبلیغ، عموماً وظیفه پیامبر است - مى تواند مطلب یاد شده را افاده کند.

موضوعات مرتبط

  • ارزشها: حفظ ارزشها ۳
  • اصلاح: اولویتها در اصلاح ۲
  • انبیا: مسؤولیت خویشاوندان انبیا ۳
  • انذار: انذار از شرک ۱
  • جامعه: اهمیت اصلاح جامعه ۲
  • خویشاوندان: اولویت خویشاوندان ۲; اهمیت اصلاح خویشاوندان ۲
  • خویشاوندى: آثار خویشاوندى ۵
  • رهبران دینى: مسؤولیت خویشاوندان رهبران دینى ۳
  • محمد(ص): انذار خویشاوندان محمد(ص) ۱; تبلیغ محمد(ص) ۴; خویشاوندان محمد(ص) ۴; رسالت محمد(ص) ۱; سازشکارى محمد(ص) ۴
  • مسؤولیت: عوامل مسؤولیت ۵

منابع