القلم ١٠: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::لا|لاَ]] [[شامل این ریشه::لا| ]][[شامل این کلمه::تُطِع|تُطِعْ‌]] [[کلمه غیر ربط::تُطِع| ]] [[شامل این ریشه::طوع‌| ]][[ریشه غیر ربط::طوع‌| ]][[شامل این کلمه::کُل|کُلَ‌]] [[شامل این ریشه::کلل‌| ]][[شامل این کلمه::حَلاّف|حَلاَّفٍ‌]] [[کلمه غیر ربط::حَلاّف| ]] [[شامل این ریشه::حلف‌| ]][[ریشه غیر ربط::حلف‌| ]][[شامل این کلمه::مَهِين|مَهِينٍ‌]] [[کلمه غیر ربط::مَهِين| ]] [[شامل این ریشه::مهن‌| ]][[ریشه غیر ربط::مهن‌| ]]'''}}
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::لا|لاَ]] [[شامل این ریشه::لا| ]][[شامل این کلمه::تُطِع|تُطِعْ‌]] [[کلمه غیر ربط::تُطِع| ]] [[شامل این ریشه::طوع‌| ]][[ریشه غیر ربط::طوع‌| ]][[شامل این کلمه::کُل|کُلَ‌]] [[شامل این ریشه::کلل‌| ]][[شامل این کلمه::حَلاّف|حَلاَّفٍ‌]] [[کلمه غیر ربط::حَلاّف| ]] [[شامل این ریشه::حلف‌| ]][[ریشه غیر ربط::حلف‌| ]][[شامل این کلمه::مَهِين|مَهِينٍ‌]] [[کلمه غیر ربط::مَهِين| ]] [[شامل این ریشه::مهن‌| ]][[ریشه غیر ربط::مهن‌| ]]'''}}
 
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed"
 
  !کپی متن آیه
|-
|وَ لاَ تُطِعْ‌ کُلَ‌ حَلاَّفٍ‌ مَهِينٍ‌
|}
'''ترجمه '''
'''ترجمه '''
<tabber>
<tabber>
خط ۱۵: خط ۱۸:
|-|صادقی تهرانی=و از هر قسم‌خورنده‌ی بی‌مبالات بس فرومایه‌ای فرمان مبر،
|-|صادقی تهرانی=و از هر قسم‌خورنده‌ی بی‌مبالات بس فرومایه‌ای فرمان مبر،
|-|معزی=و فرمان نبر هر فراوان سوگندخورنده زبونی را
|-|معزی=و فرمان نبر هر فراوان سوگندخورنده زبونی را
|-|</tabber><br />
|-|english=<div id="qenag">And do not obey any vile swearer.</div>
|-|</tabber>
<div class="audiotable">
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/068010.mp3"></sound></div>
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/068010.mp3"></sound></div>
</div>
{{آيه | سوره = سوره القلم | نزول = [[نازل شده در سال::3|٣ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::10|١٠]] | قبلی = القلم ٩ | بعدی = القلم ١١  | کلمه = [[تعداد کلمات::6|٦]] | حرف =  }}
{{آيه | سوره = سوره القلم | نزول = [[نازل شده در سال::3|٣ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::10|١٠]] | قبلی = القلم ٩ | بعدی = القلم ١١  | کلمه = [[تعداد کلمات::6|٦]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
خط ۲۲: خط ۳۰:
__TOC__
__TOC__


== نزول ==
'''شأن نزول آیات ۸ تا ۱۶:'''
«شیخ طوسى» گویند: این آیات درباره ولید بن مغیرة المخزومى نازل شده و نیز گویند: درباره اخنس بن شریق الثقفى نازل گردیده است چنان که از ابن عباس نقل شده است.<ref> ابن ابى حاتم در تفسیر خود از سدى نقل نماید که آیه ۱. درباره اخنس بن شریق نازل شده و نیز ابن المنذر در تفسیر خود از کلبى مانند آن را روایت کرده است و نیز ابن ابى حاتم در تفسیر خود از مجاهد نقل کند که این آیه درباره اسود بن عبد یغوث نازل گردیده است.</ref>


== تفسیر ==
== تفسیر ==
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link418 | آيات ۱ - ۳۳، سوره قلم]]
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link419 | محتويات سوره مباركه قلم و محل نزول آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link418 | آيات ۱ - ۳۳  سوره قلم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link420 | محتويات سوره مباركه قلم و محل نزول آن وجوهى كه درباره قسم به ((قلم )) و ((مايسطرون )) گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link419 | محتويات سوره «قلم» و محل نزول آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link421 | مراد از نعمت در آيه : ((و ما انت بنعمة ربك بمجنون ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link420 | وجوهى كه درباره سوگند به «قلم» و «مَا يَسطُرُون» گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۸#link422 | معناى اينكه فرمود پيامبر اجر غير ممنون دارد و بر ((خلق عظيم )) است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۷#link421 | مراد از نعمت در آيه: «وَ مَا أنتَ بِنِعمَةِ رَبّكَ بِمَجنُون»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۸#link423 | نهى خداوند پيامبر را از مداخله و مماشات با كفار و اطاعت از آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۸#link422 | معناى اين كه فرمود: «پيامبر، اجر غير ممنون دارد»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۸#link424 | تهديد تكذيب گران نبوت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه به آن حضرتتهمت جنون مى زند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۸#link423 | نهى خداوند، از مماشات پیامبر«ص»، با كافران و اطاعت از آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۸#link425 | اشاره اى به يك داستان براى تشبيه برائى كه بر سر مكذبان پيامبر مى آيد ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۸#link424 | تهديد تكذيب گران نبوّت رسول خدا «ص»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۸#link426 | رواياتى درباره مراد از ((ن ))، ((قلم )) و ((ما يسطرون ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۹#link427 | رواياتى درباره مراد از «خُلق عظيم» و «كُلّ حَلّاف مَهِين...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۹#link427 | رواياتى درباره مراد از ((خلق عظيم ))، مراد از((كل حلاف مهين ....)) و...]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۹#link428 | ماجراى صاحبان باغى كه به عذاب الهى نابود گشت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۴۹#link428 | ماجراى صاحبان باغى كه به عذاب الهى نابود گشت]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۸#link179 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۱۸#link179 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9» وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14» إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16»
پس، از تكذيب كنندگان اطاعت نكن. آنان دوست دارند كه تو سازش كنى و آنان نيز با تو سازش كنند. و از هر فرومايه كه بسيار سوگند ياد مى‌كند، پيروى نكن.
(آن كه) عيب جوست و براى سخن چينى در جنب و جوش است. براى جلوگيرى از كارهاى خير اصرار مى‌ورزد، متجاوز و گنه‌پيشه است. خشن و بى اساس و تبار است. (تمام اين زشتى هابه خاطر آن است كه او داراى مال فراوان و فرزندان نيرومند است. هرگاه آيات ما بر آنان تلاوت شود، گويند: افسانه‌هاى پيشينيان است. به زودى بر بينى‌اش مهر ذلت مى‌نهيم.
===نکته ها===
«تُدْهِنُ» از «دهن» به معناى روغن و مراد، روغن مالى و سازش و انعطاف‌پذيرى است.
«هَمَّازٍ» از «همز» به معناى عيب‌جو و مرادف كلمه «عياب» است.
«مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ» يعنى براى سخن‌چينى و نمّامى، بسيار تكاپو مى‌كند. مراد از «مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ» شايد بخل در مال باشد. چون قرآن درباره مال، كلمه خير را به كار برده است. «1»
«زَنِيمٍ» به كسى گويند كه اصل و نسب روشنى ندارد و به قومى نسبت داده نمى‌شود (زنازاده). امام صادق عليه السلام فرمود: «عُتُلٍّ» كفر بزرگ و «زَنِيمٍ» كسى است كه در كفر خود حرص و ولع دارد. «2»
----
«1». «ان ترك خيراً الوصية» اگر مالى را به جاى گذاشت، وصيّت كند.
«2». تفسير نورالثقلين.
جلد 10 - صفحه 176
قرآن، بارها رسول خدا را از پيروى منحرفان با جمله‌ «لا تُطِعْ» «1»* و «لا تَتَّبِعْ» «2»* نهى فرموده است.
براى نجات مردم، دشمن را با تمام ابعادش معرفى كنيد. در اين آيات حدود ده خصلت نقل مى‌كند كه به خاطر يكى از آنها پرهيز از آنان لازم است، تا چه رسد به اينكه تمام اين خصلت ها در گروه يا فردى باشد.
رهبر جامعه كه مورد اطاعت و پذيرش مردم است بايد سرچشمه نشاط و اميد و وحدت و تقوا باشد و صفاتى همچون عيب‌جويى، سخن چينى، بخل، تجاوز، خشونت كه هريك عامل دلسردى و تفرقه است در رهبر ممنوع است و در اين آيات، فرمان‌برى از صاحبان اين خصلت‌ها نهى شده است.
آيات قران، بارها مورد انواع تهمت‌ها قرار گرفته است؛ با تعبيراتى از قبيل‌ «أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ» افسانه‌هاى پيشينيان، «أَضْغاثُ أَحْلامٍ» «3»* خواب‌هاى پريشان، «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ» «4»* دروغ هايى كه به خدا نسبت داده شده، «لَقُلْنا مِثْلَ هذا» «5» سخنانى كه ما نيز مثل آن را مى‌توانيم بگوئيم، «يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» «6» انسانى اين حرف ها را به او ياد داده، «أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ» «7» گروهى پشت پرده به او كمك مى‌كنند.
در روايات مى‌خوانيم: خداوند به حضرت شعيب فرمود: من جمعيّت صد هزار نفرى را گرفتار قهر خود مى‌كنم با اينكه چهل هزار نفرشان بد و شصت هزار نفرشان خوبند و اين به خاطر آن است كه خوبان غيرت دينى ندارند و با گناهكاران مداهنه مى‌كنند. «8»
مخفى نماند آنچه مورد انتقاد است سازش از موضع ضعف است كه نامش مداهنه است ولى كوتاه آمدن از موضع قدرت كه نامش مداراست مانعى ندارد، نظير پدرى كه به خاطر رعايت حال كودكش آهسته راه مى‌رود.
----
«1». كهف، 26؛ فرقان، 52؛ احزاب، 1 و 48؛ قلم، 8 و 10؛ انسان، 24.
«2». مائده، 48 و 49؛ انعام، 150؛ اعراف، 142؛ ص، 26؛ شورى، 15؛ جاثيه، 18.
«3». انبياء، 5.
«4». احقاف، 8.
«5». انفال، 31.
«6». نحل، 103.
«7». فرقان، 4.
«8». تفسير اطيب البيان.
جلد 10 - صفحه 177
«هَمَّازٍ، مَنَّاعٍ‌، مُعْتَدٍ أَثِيمٍ» از صفات كفّار است و هرگاه مسلمانى داراى اين صفات شد به كفّار نزديك شده است.
===پیام ها===
1- به شكرانه نعمت‌هاى الهى، از منحرفان پرهيز كنيد. «إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ‌ فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ»
2- اخلاق نيكو همراه با دافعه و پرهيز از منحرفان است. «لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ‌ فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ» (آرى معناى حُسن خلق، سازش با افراد فاسد نيست.)
3- انبيا نيز به تذكّر الهى نيازمندند. «فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ»
4- به سوگند مخالفان اعتبارى نيست و هر چه بيشتر سوگند خورند بى اعتبارتر است. «لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ»
5- در جامعه اسلامى، افراد بى‌نسب و فرومايه‌ «مَهِينٍ»، عيب‌جو «نميم»، و كسانى كه بخل، تجاوز، گناه و خشونت جزء ذاتشان شده است، جايگاه اجتماعى، سياسى، مديريّتى ندارند. فَلا تُطِعِ‌ ...
6- از نقشه‌هاى دشمن غافل نشويد. دشمنان تلاش مى‌كنند تا شما را به سازش بكشانند. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ‌ ...
7- به دشمن امتياز ندهيد، حتّى اگر آنان با دادن امتياز، چراغ سبز سازش را روشن كردند. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ‌ ...
8- عقب نشينى از اصول، خواسته دشمن است. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» (تسامح و تساهل نسبت به اصول ممنوع)
9- سازش با دشمن، به منزله اطاعت از اوست. و مراد از اطاعت نكردن، همان سازش نكردن است. فَلا تُطِعِ‌ ... وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ‌
10- فرومايگى درونى و برخوردارى از امكانات بيرونى، دو عامل فتنه و فساد است. مَهِينٍ‌ ... ذا مالٍ وَ بَنِينَ‌
11- دارا بودن ثروت و نيرو كفّار نمى‌تواند دليل سازش باشد. لَوْ تُدْهِنُ‌ ... أَنْ كانَ ذا
جلد 10 - صفحه 178
مالٍ وَ بَنِينَ»
12- خط اول مخالفان انبيا، سرمايه داران بى درد هستند. ذا مالٍ وَ بَنِينَ‌ ... قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ‌
13- خداوند كيفر متكبران را به گونه‌اى مى‌دهد كه آثارش در بدنشان باقى مى‌ماند. «سَنَسِمُهُ»
14- كيفر تحقير كننده، تحقير شدن است. «سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ «10»
وَ لا تُطِعْ‌: و اطاعت مكن، كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ‌: هر بسيار بسيار سوگند خورنده به دروغ را، حقير در رأى و تدبير، و متصف به سبكى عقل و قلت تميز.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ «4»
فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ «5» بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ «6» إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «7» فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9»
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14»
إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16»
ترجمه‌
سوگند بقلم و آنچه مينويسند
نيستى تو ببركت انعام پروردگارت ديوانه‌
و همانا براى تو مزدى است بدون منّت‌
و همانا تو ثابتى بر خلقى بزرگ‌
پس زود باشد كه به‌بينى و به‌بينند
كدام يك از شما در آزار جنون افكنده شده‌ايد
همانا پروردگار تو او داناتر است بآنكه گمراه شد از راه او و او داناتر است به هدايت شدگان‌
پس فرمانبرى مكن تكذيب كنندگانرا
دوست دارند اگر مسامحه كنى پس مسامحه كنند
و اطاعت مكن هر بسيار سوگند خورنده پستى را
كه بدگو و عيب‌جو و سخن‌چين ميان مردم است‌
بسيار بازدارنده از نيكى از حدّ گذرنده در ستم بسيار گناه‌كار است‌
بدخلق جفاكار علاوه بر اين حرام‌زاده است‌
براى آنكه بوده صاحب مال و فرزندان‌
چون خوانده شود بر او آيات ما گويد افسانه‌هاى پيشينيان است‌
زود باشد كه نشانه گذاريم براى او بر بينى درشتش.
تفسير
در اوائل كتاب و بعد از آن راجع بفواتح السّور بياناتى شده و اينجا ن از امام صادق عليه السّلام بنهرى كه در بهشت است از نور و بامر خداوند مداد شده براى قلمى‌
----
جلد 5 صفحه 247
كه آنهم از نور است تا نوشته شود بآن دو در لوحى كه آنهم از نور است مقدّرات تا روز قيامت تفسير شده و از امام باقر عليه السّلام هم اينمعنى تأييد گرديده بعلاوه آنكه يكى از اسماء شريفه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه در قرآن ذكر شده و جمعى از مفسّرين آنرا بدوات تفسير نموده‌اند و بنابراين شايد اشاره بحقيقت محمّديّه نوريّه باشد كه اصل هر وجود و منشأ بروز هر موجود بقلم اعلاى الهى است و بمنزله مداد است براى آن كه اوّل مخلوق خدا است چنانچه قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اوّل ما خلق اللّه قلم است پس بآن فرمود بنويس پس نوشت ما كان و ما يكون را تا روز قيامت و باين لحاظ خداوند قسم ياد فرموده بآن و آنچه را ملائكه كرام الكاتبين مينويسند در لوح محفوظ از مقدّرات الهى كه همه در نهايت شرافتند كه نيستى تو اى پيغمبر خاتم براى نعمت نبوّت كه بتو انعام شده از طرف پروردگارت ديوانه يا نيستى بفضل او ديوانه مانند آنكه ميگويند بفضل خدا تو مريض نيستى در مقابل كفّاريكه اين نسبت را بآنحضرت داده بودند و از براى تو در مقابل زحمات رسالت مزدى است نزد خدا كه مقطوع نميشود بلكه ابدى و دائمى است در دنيا و آخرت يا اجرى است كه مشوب بمنّت نهادن بر تو نيست و همانا تو هر آينه ثابت و مستقرّى بر خلق خوشى كه از بزرگى بوصف در نيايد چون تحمّل مينمائى از قومت آنچه را كه غير تو قادر بر تحمّل آن نيست در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند عز و جلّ ادب فرمود پيغمبر خود را ببهترين آداب پس چون كامل فرمود براى او ادب را فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در بصائر نقل شده كه خداوند پيغمبر خود را ادب فرمود بخوبى پس فرمود عفو را شيوه خود قرار ده و امر كن بپسنديده و رو گردان از نادانان پس چون آنحضرت عمل نمود بدستور الهى خداوند نازل فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در چند روايت خلق عظيم بدين عظيم كه اسلام است تفسير شده چون معلوم است كمال خلق و حسن آن بعمل نمودن بآداب دين اسلام است و بر اهل ايمانى كه طالب تحصيل خلق خوب هستند لازم است اقلّا يكدور بمعراج السّعاده مرحوم نراقى قدّس سره مراجعه نمايند و بآن عمل كنند تا در دنيا و آخرت عزيز و ارجمند گردند پس خداوند ميفرمايد در آتيه بر تو
----
جلد 5 صفحه 248
و آنها مشهود خواهد شد كه كدام يك از شما كه با هم طرفيد تو يا آنها بآسيبى مجنون شده‌ايد يا بكدام يك از شما جنون عارض شده و بنابر اوّل با زائده و بنابر دوم مفتون مصدر است و محتمل است مراد آن باشد كه پس بعد از اين معلوم خواهد شد كه كدام يك از شما بنام مفتون سزاوار است چون مفتون بر مبتلا بعشق و عوارض جنون اطلاق ميشود و مراد از بعد از اين روز قيامت يا بعد از فتح و ظفر مسلمانان است كه معلوم ميشود كدام يك از اهل ايمان و كفر بر طبق عقل عمل نموده‌اند در محاسن از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه در قلبش محبّت من خالص شده و هيچ كس نيست كه در قلبش محبّت من خالص شده باشد مگر آنكه در قلبش محبّت على عليه السّلام خالص شده‌اى على دروغ گفته كسيكه گمان ميكند مرا دوست دارد با آنكه با تو دشمن است پس يكى از منافقين گفت پيغمبر مفتون اين پسر شده است پس اين آيات تا آخر نازل شد و در مجمع بروايت مسندى اين معنى تأييد شده بعلاوه آنكه مراد از قول خداوند من ضلّ عن سبيله جماعتى از قريش ميباشند كه اين سخن ناروا را گفته بودند و مراد از مهتدين امير المؤمنين عليه السّلام است و بعضى گفته‌اند آيات آتيه در حق وليد بن مغيره نازل شده كه منع مينمود عشيره خود را از اسلام و مرد ثروتمندى بود و ده پسر داشت و بآنها و كسانيكه در حمايت او بودند ميگفت اگر اسلام بياوريد عطاى خود را از شما باز گيرم و حرام‌زاده بود پدرش بعد از هجده سال از تولّدش ادّعا كرد او را اينمعنى در جوامع نقل شده و گفته‌اند او اوصاف خود را بر طبق آيات تصديق نمود جز حرامزاده بودنش را كه بعدا به اقرار مادرش بر او معلوم شد و حاضر شد اموالى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدهد براى آنكه دست از دين خود بردارد و خداوند نهى فرموده آنحضرت را از اطاعت كسانيكه تكذيب نمودند توحيد خدا و نبوّت او را و فرموده آنها دوست دارند كه تو در امر دين مداهنه و سهل‌انگارى با آنها نمائى يعنى بگذارى آنان بآداب و رسوم خودشان باقى باشند آنها هم با تو همين معامله را نمايند پس اطاعت منما هر كسى را كه قسم دروغ و راست زياد ميخورد و در انظار خوار و حقير شده و عيّاب و غيّاب و طعّان يعنى عيب‌جو
----
جلد 5 صفحه 249
و غيبت كن و طعنه زن بمردم است و كارش دو بهم زنى و نمّامى است باز ميدارد مردم و كسان خود را از قبول اسلام و انفاق در راه خدا و هر عمل خيرى و متعدّى و متجاوز و ستم‌كار است و بسيار گناه‌كار و بد خلق بد رفتار با خشونت جفاكار است علاوه بر همه اين اوصاف حرامزاده است و در روايات عتلّ بعظيم الكفر و بد خلق و پرخور و زنيم بولوع در كفر و ستم‌كار بخلق و نااصل و امثال اين اوصاف تفسير شده و مستفاد از نقل قمّى ره آنستكه تمام اين اوصاف در دومى بوده علاوه بر حرامزاده بودن كه ظاهرا خلافى در آن نيست و شايد اختلاف اخبار براى اتّصاف حرامزاده نوعا باين اوصاف باشد در هر حال قول خداوند أن كان ذا مال و بنين يا متعلّق است بلا تطع يعنى اطاعت مكن چنين شخصى را براى آنكه صاحب ثروت و قوّت است يا متعلق است بآيه بعد از اين يعنى براى آنكه صاحب مال و اولاد است چون قرآن براى او خوانده شود ميگويد افسانه پيشينيان از قبيل اسكندر نامه و حسين كرد است از فرط جهالت و غرور لذا خدا فرموده در آتيه نشانه مخصوصى و داغى بر دماغ چون خرطوم فيل او خواهيم نهاد و گفته‌اند در جنگ بدر آسيبى بر دماغ او وارد شد كه اثرش باقى بود و نيز گفته‌اند مراد بدنامى است كه براى او در اسلام باقى ماند و موجب رغم انف او شد و اختصاص بينى در بين اجزاء بنشانه و داغ و رغم نمايش و برآمدگى آن در صورت است و قمّى ره اينمعنى را هم براى دومى اثبات نموده بدست امير المؤمنين عليه السّلام كه در رجعت مانند بهائم بر بينى دشمنان خود داغ ميگذارد و اللّه اعلم.
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لا تُطِع‌ كُل‌َّ حَلاّف‌ٍ مَهِين‌ٍ «10»
جلد 17 - صفحه 130
و اطاعت‌ نكن‌ ‌هر‌ بسيار قسم‌ خورنده دروغي‌ ‌را‌. يكي‌ ‌از‌ گناهان‌ كبيره‌ همين‌ غموس‌ ‌است‌ قسم‌ دروغ‌ و ‌اينکه‌ ‌آيه‌ راجع‌ بمنافقين‌ ‌است‌ ‌که‌ ميآمدند خدمت‌ پيغمبر و قسمهايي‌ ياد ميكردند ‌بر‌ خلاف‌ آنچه‌ ‌در‌ باطن‌ قلب‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ ‌در‌ موارد مختلف‌ خداوند بحضرت‌ رسالت‌ خبر داده‌ مثل‌ آيه شريفه‌: رَأَيت‌َ المُنافِقِين‌َ يَصُدُّون‌َ عَنك‌َ صُدُوداً فَكَيف‌َ إِذا أَصابَتهُم‌ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَت‌ أَيدِيهِم‌ ثُم‌َّ جاؤُك‌َ يَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ إِن‌ أَرَدنا إِلّا إِحساناً وَ تَوفِيقاً أُولئِك‌َ الَّذِين‌َ يَعلَم‌ُ اللّه‌ُ ما فِي‌ قُلُوبِهِم‌ فَأَعرِض‌ عَنهُم‌ ... الآيه‌ نساء آيه 64 ‌الي‌ 66، و آيه شريفه: وَ الَّذِين‌َ يُؤذُون‌َ رَسُول‌َ اللّه‌ِ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ يَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَكُم‌ لِيُرضُوكُم‌ وَ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ أَحَق‌ُّ أَن‌ يُرضُوه‌ُ إِن‌ كانُوا مُؤمِنِين‌َ توبه‌ آيه 62 و 63، و آيه شريفه‌: يا أَيُّهَا النَّبِي‌ُّ جاهِدِ الكُفّارَ وَ المُنافِقِين‌َ وَ اغلُظ عَلَيهِم‌ وَ مَأواهُم‌ جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِيرُ يَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا كَلِمَةَ الكُفرِ وَ كَفَرُوا بَعدَ إِسلامِهِم‌ وَ هَمُّوا بِما لَم‌ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا توبه‌ آيه 74 و 75، و آيه شريفه‌: سَيَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَكُم‌ إِذَا انقَلَبتُم‌ إِلَيهِم‌ لِتُعرِضُوا عَنهُم‌ فَأَعرِضُوا عَنهُم‌ إِنَّهُم‌ رِجس‌ٌ وَ مَأواهُم‌ جَهَنَّم‌ُ جَزاءً بِما كانُوا يَكسِبُون‌َ يَحلِفُون‌َ لَكُم‌ لِتَرضَوا عَنهُم‌ فَإِن‌ تَرضَوا عَنهُم‌ فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا يَرضي‌ عَن‌ِ القَوم‌ِ الفاسِقِين‌َ توبه‌ آيه 96 و 97، و ‌آيه‌ شريفه‌: سَيَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَكُم‌ يُهلِكُون‌َ أَنفُسَهُم‌ وَ اللّه‌ُ يَعلَم‌ُ إِنَّهُم‌ لَكاذِبُون‌َ توبه‌ ‌آيه‌ 42، و ‌آيه‌ شريفه: وَ الَّذِين‌َ اتَّخَذُوا مَسجِداً ضِراراً وَ كُفراً وَ تَفرِيقاً بَين‌َ المُؤمِنِين‌َ وَ إِرصاداً لِمَن‌ حارَب‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ مِن‌ قَبل‌ُ وَ لَيَحلِفُن‌َّ إِن‌ أَرَدنا إِلَّا الحُسني‌ وَ اللّه‌ُ يَشهَدُ إِنَّهُم‌ لَكاذِبُون‌َ توبه‌ آيه 108، و ‌غير‌ اينها ‌از‌ آيات‌ شريفه‌.
و ‌در‌ اخبار دارد ‌که‌: ‌اينکه‌ ‌آيه‌ راجع‌ بنصب‌ امير المؤمنين‌ و اينكه‌ فلان‌ سوگند خورد ‌که‌ نقض‌ عهد نكند و البته‌ ‌اينکه‌ يك‌ مصداق‌ ‌است‌ منافي‌ ‌با‌ عموم‌ بخصوص‌ ‌با‌ لفظ ‌کل‌ حلاف‌ ندارد، و مهين‌ آدم‌ پست‌ رذل‌ بي‌ اصل‌ و نسب‌ ‌را‌ گويند ‌که‌ خوار و خفيف‌ ‌است‌، و ‌اينکه‌ خطاب‌ ‌اگر‌ چه‌ ‌به‌ پيغمبر ‌است‌ ولي‌ عموم‌ دارد مؤمنين‌ نبايد نسبت‌ ‌به‌ اين‌هايي‌ ‌که‌ سوگند ميخورند ‌که‌ ‌ما ‌با‌ ‌شما‌ دوست‌ و رفيق‌ و موافقيم‌ باطنا اعدا عدو هستند و ميخواهند مؤمنين‌ ‌را‌ ‌در‌ شكنجه‌ و عذاب‌ بيندازند و معناي‌:
وَ لا تُطِع‌ ترتيب‌ اثر ‌بر‌ ‌آنها‌ نكن‌ و همين‌ قسم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ باور مكن‌ و فريب‌ ‌آنها‌ ‌را‌
جلد 17 - صفحه 131
مخور و گوش‌ بحرف‌ ‌آنها‌ مده‌ سپس‌ خداوند توصيف‌ ميفرمايد ‌که‌ كُل‌َّ حَلّاف‌ٍ مَهِين‌ٍ ميفرمايد ‌که‌ اوصاف‌ ‌آنها‌ يكي‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌:
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 10)- سپس بار دیگر از اطاعت آنها نهی کرده و صفات نه گانه مذمومی را که هر یک به تنهائی می‌تواند مانع اطاعت و تبعیت گردد بر می‌شمرد، می‌فرماید:
«و از هر کسی که بسیار سوگند یاد می‌کند و پست است اطاعت مکن» (و لا تطع کل حلاف مهین).
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


خط ۸۳: خط ۳۱۲:
[[رده:رذایل اخلاقى]][[رده:حرمت اطاعت از سوگندخورندگان]][[رده:حرمت اطاعت از فرومایگان]][[رده:ممنوعیت اطاعت از سوگندخورندگان]][[رده:ممنوعیت اطاعت از فرومایگان]][[رده:رد خواسته هاى سوگند خورندگان]][[رده:سرزنش بى مبالاتى در سوگند]][[رده:عمل ناپسند]][[رده:رد خواسته هاى فرومایگان]][[رده:سرزنش فرومایگى]][[رده:بى مبالاتى کافران]][[رده:فرومایگى کافران]][[رده:ویژگیهاى کافران]][[رده:بى مبالاتى مکذبان محمد]][[رده:رسالت محمد]][[رده:فرومایگى مکذبان محمد]]
[[رده:رذایل اخلاقى]][[رده:حرمت اطاعت از سوگندخورندگان]][[رده:حرمت اطاعت از فرومایگان]][[رده:ممنوعیت اطاعت از سوگندخورندگان]][[رده:ممنوعیت اطاعت از فرومایگان]][[رده:رد خواسته هاى سوگند خورندگان]][[رده:سرزنش بى مبالاتى در سوگند]][[رده:عمل ناپسند]][[رده:رد خواسته هاى فرومایگان]][[رده:سرزنش فرومایگى]][[رده:بى مبالاتى کافران]][[رده:فرومایگى کافران]][[رده:ویژگیهاى کافران]][[رده:بى مبالاتى مکذبان محمد]][[رده:رسالت محمد]][[رده:فرومایگى مکذبان محمد]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره القلم ]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره القلم ]]
{{#seo:
|title=آیه 10 سوره قلم
|title_mode=replace
|keywords=آیه 10 سوره قلم,قلم 10,وَ لاَ تُطِعْ‌ کُلَ‌ حَلاَّفٍ‌ مَهِينٍ‌,رذایل اخلاقى,حرمت اطاعت از سوگندخورندگان,حرمت اطاعت از فرومایگان,ممنوعیت اطاعت از سوگندخورندگان,ممنوعیت اطاعت از فرومایگان,رد خواسته هاى سوگند خورندگان,سرزنش بى مبالاتى در سوگند,عمل ناپسند,رد خواسته هاى فرومایگان,سرزنش فرومایگى,بى مبالاتى کافران,فرومایگى کافران,ویژگیهاى کافران,بى مبالاتى مکذبان محمد,رسالت محمد,فرومایگى مکذبان محمد,آیات قرآن سوره القلم
|description=وَ لاَ تُطِعْ‌ کُلَ‌ حَلاَّفٍ‌ مَهِينٍ‌
|image=Wiki_Logo.png
|image_alt=الکتاب
|site_name=الکتاب
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۵

کپی متن آیه
وَ لاَ تُطِعْ‌ کُلَ‌ حَلاَّفٍ‌ مَهِينٍ‌

ترجمه

و از کسی که بسیار سوگند یاد می‌کند و پست است اطاعت مکن،

|و از هيچ سوگند پيشه فرومايه‌اى اطاعت نكن
و از هر قسم خورنده فرو مايه‌اى فرمان مبر:
و تو هرگز اطاعت مکن احدی از منافقان دون را که دایم (به دروغ) سوگند می‌خورند.
و از هر سوگند خورده زبون و فرومایه فرمان مبر،
از هر فرومايه‌اى كه بسيار سوگند مى‌خورد، پيروى مكن:
و از هیچ بیهوده سوگند خوار پستی اطاعت مکن‌
و هر بسيار سوگند خورنده خوار و بى‌ارزشى را فرمان مبر،
از فرومایه‌ای که بسیار سوگند می‌خورد، پیروی مکن.
و از هر قسم‌خورنده‌ی بی‌مبالات بس فرومایه‌ای فرمان مبر،
و فرمان نبر هر فراوان سوگندخورنده زبونی را

And do not obey any vile swearer.
ترتیل:
ترجمه:
القلم ٩ آیه ١٠ القلم ١١
سوره : سوره القلم
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«حَلاّفٍ»: بسیار سوگند خورنده. به حق یا به ناحق. «مَهِینٍ»: خوار و پست. رَذْل و حقیر.


نزول

شأن نزول آیات ۸ تا ۱۶:

«شیخ طوسى» گویند: این آیات درباره ولید بن مغیرة المخزومى نازل شده و نیز گویند: درباره اخنس بن شریق الثقفى نازل گردیده است چنان که از ابن عباس نقل شده است.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9» وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14» إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16»

پس، از تكذيب كنندگان اطاعت نكن. آنان دوست دارند كه تو سازش كنى و آنان نيز با تو سازش كنند. و از هر فرومايه كه بسيار سوگند ياد مى‌كند، پيروى نكن.

(آن كه) عيب جوست و براى سخن چينى در جنب و جوش است. براى جلوگيرى از كارهاى خير اصرار مى‌ورزد، متجاوز و گنه‌پيشه است. خشن و بى اساس و تبار است. (تمام اين زشتى هابه خاطر آن است كه او داراى مال فراوان و فرزندان نيرومند است. هرگاه آيات ما بر آنان تلاوت شود، گويند: افسانه‌هاى پيشينيان است. به زودى بر بينى‌اش مهر ذلت مى‌نهيم.

نکته ها

«تُدْهِنُ» از «دهن» به معناى روغن و مراد، روغن مالى و سازش و انعطاف‌پذيرى است.

«هَمَّازٍ» از «همز» به معناى عيب‌جو و مرادف كلمه «عياب» است.

«مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ» يعنى براى سخن‌چينى و نمّامى، بسيار تكاپو مى‌كند. مراد از «مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ» شايد بخل در مال باشد. چون قرآن درباره مال، كلمه خير را به كار برده است. «1»

«زَنِيمٍ» به كسى گويند كه اصل و نسب روشنى ندارد و به قومى نسبت داده نمى‌شود (زنازاده). امام صادق عليه السلام فرمود: «عُتُلٍّ» كفر بزرگ و «زَنِيمٍ» كسى است كه در كفر خود حرص و ولع دارد. «2»


«1». «ان ترك خيراً الوصية» اگر مالى را به جاى گذاشت، وصيّت كند.

«2». تفسير نورالثقلين.

جلد 10 - صفحه 176

قرآن، بارها رسول خدا را از پيروى منحرفان با جمله‌ «لا تُطِعْ» «1»* و «لا تَتَّبِعْ» «2»* نهى فرموده است.

براى نجات مردم، دشمن را با تمام ابعادش معرفى كنيد. در اين آيات حدود ده خصلت نقل مى‌كند كه به خاطر يكى از آنها پرهيز از آنان لازم است، تا چه رسد به اينكه تمام اين خصلت ها در گروه يا فردى باشد.

رهبر جامعه كه مورد اطاعت و پذيرش مردم است بايد سرچشمه نشاط و اميد و وحدت و تقوا باشد و صفاتى همچون عيب‌جويى، سخن چينى، بخل، تجاوز، خشونت كه هريك عامل دلسردى و تفرقه است در رهبر ممنوع است و در اين آيات، فرمان‌برى از صاحبان اين خصلت‌ها نهى شده است.

آيات قران، بارها مورد انواع تهمت‌ها قرار گرفته است؛ با تعبيراتى از قبيل‌ «أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ» افسانه‌هاى پيشينيان، «أَضْغاثُ أَحْلامٍ» «3»* خواب‌هاى پريشان، «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ» «4»* دروغ هايى كه به خدا نسبت داده شده، «لَقُلْنا مِثْلَ هذا» «5» سخنانى كه ما نيز مثل آن را مى‌توانيم بگوئيم، «يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» «6» انسانى اين حرف ها را به او ياد داده، «أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ» «7» گروهى پشت پرده به او كمك مى‌كنند.

در روايات مى‌خوانيم: خداوند به حضرت شعيب فرمود: من جمعيّت صد هزار نفرى را گرفتار قهر خود مى‌كنم با اينكه چهل هزار نفرشان بد و شصت هزار نفرشان خوبند و اين به خاطر آن است كه خوبان غيرت دينى ندارند و با گناهكاران مداهنه مى‌كنند. «8»

مخفى نماند آنچه مورد انتقاد است سازش از موضع ضعف است كه نامش مداهنه است ولى كوتاه آمدن از موضع قدرت كه نامش مداراست مانعى ندارد، نظير پدرى كه به خاطر رعايت حال كودكش آهسته راه مى‌رود.


«1». كهف، 26؛ فرقان، 52؛ احزاب، 1 و 48؛ قلم، 8 و 10؛ انسان، 24.

«2». مائده، 48 و 49؛ انعام، 150؛ اعراف، 142؛ ص، 26؛ شورى، 15؛ جاثيه، 18.

«3». انبياء، 5.

«4». احقاف، 8.

«5». انفال، 31.

«6». نحل، 103.

«7». فرقان، 4.

«8». تفسير اطيب البيان.

جلد 10 - صفحه 177

«هَمَّازٍ، مَنَّاعٍ‌، مُعْتَدٍ أَثِيمٍ» از صفات كفّار است و هرگاه مسلمانى داراى اين صفات شد به كفّار نزديك شده است.

پیام ها

1- به شكرانه نعمت‌هاى الهى، از منحرفان پرهيز كنيد. «إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ‌ فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ»

2- اخلاق نيكو همراه با دافعه و پرهيز از منحرفان است. «لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ‌ فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ» (آرى معناى حُسن خلق، سازش با افراد فاسد نيست.)

3- انبيا نيز به تذكّر الهى نيازمندند. «فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ»

4- به سوگند مخالفان اعتبارى نيست و هر چه بيشتر سوگند خورند بى اعتبارتر است. «لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ»

5- در جامعه اسلامى، افراد بى‌نسب و فرومايه‌ «مَهِينٍ»، عيب‌جو «نميم»، و كسانى كه بخل، تجاوز، گناه و خشونت جزء ذاتشان شده است، جايگاه اجتماعى، سياسى، مديريّتى ندارند. فَلا تُطِعِ‌ ...

6- از نقشه‌هاى دشمن غافل نشويد. دشمنان تلاش مى‌كنند تا شما را به سازش بكشانند. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ‌ ...

7- به دشمن امتياز ندهيد، حتّى اگر آنان با دادن امتياز، چراغ سبز سازش را روشن كردند. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ‌ ...

8- عقب نشينى از اصول، خواسته دشمن است. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» (تسامح و تساهل نسبت به اصول ممنوع)

9- سازش با دشمن، به منزله اطاعت از اوست. و مراد از اطاعت نكردن، همان سازش نكردن است. فَلا تُطِعِ‌ ... وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ‌

10- فرومايگى درونى و برخوردارى از امكانات بيرونى، دو عامل فتنه و فساد است. مَهِينٍ‌ ... ذا مالٍ وَ بَنِينَ‌

11- دارا بودن ثروت و نيرو كفّار نمى‌تواند دليل سازش باشد. لَوْ تُدْهِنُ‌ ... أَنْ كانَ ذا

جلد 10 - صفحه 178

مالٍ وَ بَنِينَ»

12- خط اول مخالفان انبيا، سرمايه داران بى درد هستند. ذا مالٍ وَ بَنِينَ‌ ... قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ‌

13- خداوند كيفر متكبران را به گونه‌اى مى‌دهد كه آثارش در بدنشان باقى مى‌ماند. «سَنَسِمُهُ»

14- كيفر تحقير كننده، تحقير شدن است. «سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ «10»

وَ لا تُطِعْ‌: و اطاعت مكن، كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ‌: هر بسيار بسيار سوگند خورنده به دروغ را، حقير در رأى و تدبير، و متصف به سبكى عقل و قلت تميز.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ «4»

فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ «5» بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ «6» إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «7» فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9»

وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14»

إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16»

ترجمه‌

سوگند بقلم و آنچه مينويسند

نيستى تو ببركت انعام پروردگارت ديوانه‌

و همانا براى تو مزدى است بدون منّت‌

و همانا تو ثابتى بر خلقى بزرگ‌

پس زود باشد كه به‌بينى و به‌بينند

كدام يك از شما در آزار جنون افكنده شده‌ايد

همانا پروردگار تو او داناتر است بآنكه گمراه شد از راه او و او داناتر است به هدايت شدگان‌

پس فرمانبرى مكن تكذيب كنندگانرا

دوست دارند اگر مسامحه كنى پس مسامحه كنند

و اطاعت مكن هر بسيار سوگند خورنده پستى را

كه بدگو و عيب‌جو و سخن‌چين ميان مردم است‌

بسيار بازدارنده از نيكى از حدّ گذرنده در ستم بسيار گناه‌كار است‌

بدخلق جفاكار علاوه بر اين حرام‌زاده است‌

براى آنكه بوده صاحب مال و فرزندان‌

چون خوانده شود بر او آيات ما گويد افسانه‌هاى پيشينيان است‌

زود باشد كه نشانه گذاريم براى او بر بينى درشتش.

تفسير

در اوائل كتاب و بعد از آن راجع بفواتح السّور بياناتى شده و اينجا ن از امام صادق عليه السّلام بنهرى كه در بهشت است از نور و بامر خداوند مداد شده براى قلمى‌


جلد 5 صفحه 247

كه آنهم از نور است تا نوشته شود بآن دو در لوحى كه آنهم از نور است مقدّرات تا روز قيامت تفسير شده و از امام باقر عليه السّلام هم اينمعنى تأييد گرديده بعلاوه آنكه يكى از اسماء شريفه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه در قرآن ذكر شده و جمعى از مفسّرين آنرا بدوات تفسير نموده‌اند و بنابراين شايد اشاره بحقيقت محمّديّه نوريّه باشد كه اصل هر وجود و منشأ بروز هر موجود بقلم اعلاى الهى است و بمنزله مداد است براى آن كه اوّل مخلوق خدا است چنانچه قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اوّل ما خلق اللّه قلم است پس بآن فرمود بنويس پس نوشت ما كان و ما يكون را تا روز قيامت و باين لحاظ خداوند قسم ياد فرموده بآن و آنچه را ملائكه كرام الكاتبين مينويسند در لوح محفوظ از مقدّرات الهى كه همه در نهايت شرافتند كه نيستى تو اى پيغمبر خاتم براى نعمت نبوّت كه بتو انعام شده از طرف پروردگارت ديوانه يا نيستى بفضل او ديوانه مانند آنكه ميگويند بفضل خدا تو مريض نيستى در مقابل كفّاريكه اين نسبت را بآنحضرت داده بودند و از براى تو در مقابل زحمات رسالت مزدى است نزد خدا كه مقطوع نميشود بلكه ابدى و دائمى است در دنيا و آخرت يا اجرى است كه مشوب بمنّت نهادن بر تو نيست و همانا تو هر آينه ثابت و مستقرّى بر خلق خوشى كه از بزرگى بوصف در نيايد چون تحمّل مينمائى از قومت آنچه را كه غير تو قادر بر تحمّل آن نيست در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند عز و جلّ ادب فرمود پيغمبر خود را ببهترين آداب پس چون كامل فرمود براى او ادب را فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در بصائر نقل شده كه خداوند پيغمبر خود را ادب فرمود بخوبى پس فرمود عفو را شيوه خود قرار ده و امر كن بپسنديده و رو گردان از نادانان پس چون آنحضرت عمل نمود بدستور الهى خداوند نازل فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در چند روايت خلق عظيم بدين عظيم كه اسلام است تفسير شده چون معلوم است كمال خلق و حسن آن بعمل نمودن بآداب دين اسلام است و بر اهل ايمانى كه طالب تحصيل خلق خوب هستند لازم است اقلّا يكدور بمعراج السّعاده مرحوم نراقى قدّس سره مراجعه نمايند و بآن عمل كنند تا در دنيا و آخرت عزيز و ارجمند گردند پس خداوند ميفرمايد در آتيه بر تو


جلد 5 صفحه 248

و آنها مشهود خواهد شد كه كدام يك از شما كه با هم طرفيد تو يا آنها بآسيبى مجنون شده‌ايد يا بكدام يك از شما جنون عارض شده و بنابر اوّل با زائده و بنابر دوم مفتون مصدر است و محتمل است مراد آن باشد كه پس بعد از اين معلوم خواهد شد كه كدام يك از شما بنام مفتون سزاوار است چون مفتون بر مبتلا بعشق و عوارض جنون اطلاق ميشود و مراد از بعد از اين روز قيامت يا بعد از فتح و ظفر مسلمانان است كه معلوم ميشود كدام يك از اهل ايمان و كفر بر طبق عقل عمل نموده‌اند در محاسن از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه در قلبش محبّت من خالص شده و هيچ كس نيست كه در قلبش محبّت من خالص شده باشد مگر آنكه در قلبش محبّت على عليه السّلام خالص شده‌اى على دروغ گفته كسيكه گمان ميكند مرا دوست دارد با آنكه با تو دشمن است پس يكى از منافقين گفت پيغمبر مفتون اين پسر شده است پس اين آيات تا آخر نازل شد و در مجمع بروايت مسندى اين معنى تأييد شده بعلاوه آنكه مراد از قول خداوند من ضلّ عن سبيله جماعتى از قريش ميباشند كه اين سخن ناروا را گفته بودند و مراد از مهتدين امير المؤمنين عليه السّلام است و بعضى گفته‌اند آيات آتيه در حق وليد بن مغيره نازل شده كه منع مينمود عشيره خود را از اسلام و مرد ثروتمندى بود و ده پسر داشت و بآنها و كسانيكه در حمايت او بودند ميگفت اگر اسلام بياوريد عطاى خود را از شما باز گيرم و حرام‌زاده بود پدرش بعد از هجده سال از تولّدش ادّعا كرد او را اينمعنى در جوامع نقل شده و گفته‌اند او اوصاف خود را بر طبق آيات تصديق نمود جز حرامزاده بودنش را كه بعدا به اقرار مادرش بر او معلوم شد و حاضر شد اموالى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدهد براى آنكه دست از دين خود بردارد و خداوند نهى فرموده آنحضرت را از اطاعت كسانيكه تكذيب نمودند توحيد خدا و نبوّت او را و فرموده آنها دوست دارند كه تو در امر دين مداهنه و سهل‌انگارى با آنها نمائى يعنى بگذارى آنان بآداب و رسوم خودشان باقى باشند آنها هم با تو همين معامله را نمايند پس اطاعت منما هر كسى را كه قسم دروغ و راست زياد ميخورد و در انظار خوار و حقير شده و عيّاب و غيّاب و طعّان يعنى عيب‌جو


جلد 5 صفحه 249

و غيبت كن و طعنه زن بمردم است و كارش دو بهم زنى و نمّامى است باز ميدارد مردم و كسان خود را از قبول اسلام و انفاق در راه خدا و هر عمل خيرى و متعدّى و متجاوز و ستم‌كار است و بسيار گناه‌كار و بد خلق بد رفتار با خشونت جفاكار است علاوه بر همه اين اوصاف حرامزاده است و در روايات عتلّ بعظيم الكفر و بد خلق و پرخور و زنيم بولوع در كفر و ستم‌كار بخلق و نااصل و امثال اين اوصاف تفسير شده و مستفاد از نقل قمّى ره آنستكه تمام اين اوصاف در دومى بوده علاوه بر حرامزاده بودن كه ظاهرا خلافى در آن نيست و شايد اختلاف اخبار براى اتّصاف حرامزاده نوعا باين اوصاف باشد در هر حال قول خداوند أن كان ذا مال و بنين يا متعلّق است بلا تطع يعنى اطاعت مكن چنين شخصى را براى آنكه صاحب ثروت و قوّت است يا متعلق است بآيه بعد از اين يعنى براى آنكه صاحب مال و اولاد است چون قرآن براى او خوانده شود ميگويد افسانه پيشينيان از قبيل اسكندر نامه و حسين كرد است از فرط جهالت و غرور لذا خدا فرموده در آتيه نشانه مخصوصى و داغى بر دماغ چون خرطوم فيل او خواهيم نهاد و گفته‌اند در جنگ بدر آسيبى بر دماغ او وارد شد كه اثرش باقى بود و نيز گفته‌اند مراد بدنامى است كه براى او در اسلام باقى ماند و موجب رغم انف او شد و اختصاص بينى در بين اجزاء بنشانه و داغ و رغم نمايش و برآمدگى آن در صورت است و قمّى ره اينمعنى را هم براى دومى اثبات نموده بدست امير المؤمنين عليه السّلام كه در رجعت مانند بهائم بر بينى دشمنان خود داغ ميگذارد و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لا تُطِع‌ كُل‌َّ حَلاّف‌ٍ مَهِين‌ٍ «10»

جلد 17 - صفحه 130

و اطاعت‌ نكن‌ ‌هر‌ بسيار قسم‌ خورنده دروغي‌ ‌را‌. يكي‌ ‌از‌ گناهان‌ كبيره‌ همين‌ غموس‌ ‌است‌ قسم‌ دروغ‌ و ‌اينکه‌ ‌آيه‌ راجع‌ بمنافقين‌ ‌است‌ ‌که‌ ميآمدند خدمت‌ پيغمبر و قسمهايي‌ ياد ميكردند ‌بر‌ خلاف‌ آنچه‌ ‌در‌ باطن‌ قلب‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ ‌در‌ موارد مختلف‌ خداوند بحضرت‌ رسالت‌ خبر داده‌ مثل‌ آيه شريفه‌: رَأَيت‌َ المُنافِقِين‌َ يَصُدُّون‌َ عَنك‌َ صُدُوداً فَكَيف‌َ إِذا أَصابَتهُم‌ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَت‌ أَيدِيهِم‌ ثُم‌َّ جاؤُك‌َ يَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ إِن‌ أَرَدنا إِلّا إِحساناً وَ تَوفِيقاً أُولئِك‌َ الَّذِين‌َ يَعلَم‌ُ اللّه‌ُ ما فِي‌ قُلُوبِهِم‌ فَأَعرِض‌ عَنهُم‌ ... الآيه‌ نساء آيه 64 ‌الي‌ 66، و آيه شريفه: وَ الَّذِين‌َ يُؤذُون‌َ رَسُول‌َ اللّه‌ِ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ يَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَكُم‌ لِيُرضُوكُم‌ وَ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ أَحَق‌ُّ أَن‌ يُرضُوه‌ُ إِن‌ كانُوا مُؤمِنِين‌َ توبه‌ آيه 62 و 63، و آيه شريفه‌: يا أَيُّهَا النَّبِي‌ُّ جاهِدِ الكُفّارَ وَ المُنافِقِين‌َ وَ اغلُظ عَلَيهِم‌ وَ مَأواهُم‌ جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِيرُ يَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا كَلِمَةَ الكُفرِ وَ كَفَرُوا بَعدَ إِسلامِهِم‌ وَ هَمُّوا بِما لَم‌ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا توبه‌ آيه 74 و 75، و آيه شريفه‌: سَيَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَكُم‌ إِذَا انقَلَبتُم‌ إِلَيهِم‌ لِتُعرِضُوا عَنهُم‌ فَأَعرِضُوا عَنهُم‌ إِنَّهُم‌ رِجس‌ٌ وَ مَأواهُم‌ جَهَنَّم‌ُ جَزاءً بِما كانُوا يَكسِبُون‌َ يَحلِفُون‌َ لَكُم‌ لِتَرضَوا عَنهُم‌ فَإِن‌ تَرضَوا عَنهُم‌ فَإِن‌َّ اللّه‌َ لا يَرضي‌ عَن‌ِ القَوم‌ِ الفاسِقِين‌َ توبه‌ آيه 96 و 97، و ‌آيه‌ شريفه‌: سَيَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَكُم‌ يُهلِكُون‌َ أَنفُسَهُم‌ وَ اللّه‌ُ يَعلَم‌ُ إِنَّهُم‌ لَكاذِبُون‌َ توبه‌ ‌آيه‌ 42، و ‌آيه‌ شريفه: وَ الَّذِين‌َ اتَّخَذُوا مَسجِداً ضِراراً وَ كُفراً وَ تَفرِيقاً بَين‌َ المُؤمِنِين‌َ وَ إِرصاداً لِمَن‌ حارَب‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ مِن‌ قَبل‌ُ وَ لَيَحلِفُن‌َّ إِن‌ أَرَدنا إِلَّا الحُسني‌ وَ اللّه‌ُ يَشهَدُ إِنَّهُم‌ لَكاذِبُون‌َ توبه‌ آيه 108، و ‌غير‌ اينها ‌از‌ آيات‌ شريفه‌.

و ‌در‌ اخبار دارد ‌که‌: ‌اينکه‌ ‌آيه‌ راجع‌ بنصب‌ امير المؤمنين‌ و اينكه‌ فلان‌ سوگند خورد ‌که‌ نقض‌ عهد نكند و البته‌ ‌اينکه‌ يك‌ مصداق‌ ‌است‌ منافي‌ ‌با‌ عموم‌ بخصوص‌ ‌با‌ لفظ ‌کل‌ حلاف‌ ندارد، و مهين‌ آدم‌ پست‌ رذل‌ بي‌ اصل‌ و نسب‌ ‌را‌ گويند ‌که‌ خوار و خفيف‌ ‌است‌، و ‌اينکه‌ خطاب‌ ‌اگر‌ چه‌ ‌به‌ پيغمبر ‌است‌ ولي‌ عموم‌ دارد مؤمنين‌ نبايد نسبت‌ ‌به‌ اين‌هايي‌ ‌که‌ سوگند ميخورند ‌که‌ ‌ما ‌با‌ ‌شما‌ دوست‌ و رفيق‌ و موافقيم‌ باطنا اعدا عدو هستند و ميخواهند مؤمنين‌ ‌را‌ ‌در‌ شكنجه‌ و عذاب‌ بيندازند و معناي‌:

وَ لا تُطِع‌ ترتيب‌ اثر ‌بر‌ ‌آنها‌ نكن‌ و همين‌ قسم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ باور مكن‌ و فريب‌ ‌آنها‌ ‌را‌

جلد 17 - صفحه 131

مخور و گوش‌ بحرف‌ ‌آنها‌ مده‌ سپس‌ خداوند توصيف‌ ميفرمايد ‌که‌ كُل‌َّ حَلّاف‌ٍ مَهِين‌ٍ ميفرمايد ‌که‌ اوصاف‌ ‌آنها‌ يكي‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 10)- سپس بار دیگر از اطاعت آنها نهی کرده و صفات نه گانه مذمومی را که هر یک به تنهائی می‌تواند مانع اطاعت و تبعیت گردد بر می‌شمرد، می‌فرماید:

«و از هر کسی که بسیار سوگند یاد می‌کند و پست است اطاعت مکن» (و لا تطع کل حلاف مهین).

نکات آیه

۱ - پیامبر(ص)، مأمور پرهیز از اجابت خواسته هاى سوگند خورندگان بى مبالات (و لاتطع کلّ حلاّف) «حلاّف» صیغه مبالغه است. ازاین رو مى رساند که حلاّف کسى است که بسیار سوگند یاد مى کند و بر این کار عادت کرده است; چه آن که راست و بجا باشد و چه دروغ و بى جا. بدین جهت در برداشت یاد شده، تعبیر بى مبالاتى آمده است.

۲ - اطاعت و اجابت خواسته هاى سوگند یادکنندگان بى مبالات، ممنوع و حرام است. (و لاتطع کلّ حلاّف)

۳ - عادت به سوگند یاد کردن و بى مبالاتى در این امر، عملى مذموم و ناپسند (و لاتطع کلّ حلاّف) برداشت یاد شده، به سبب این نکته است که آیه شریفه، در مقام مذمت و محکومیت است.

۴ - پیامبر(ص)، مأمور پرهیز از اجابت خواسته هاى فرومایگان (و لاتطع کلّ... مهین) «مهانت» (از ماده «مهین») به معناى حقارت و قلّت تدبیر است.

۵ - اطاعت و اجابت خواسته هاى فرومایگان، ممنوع و حرام است. (و لاتطع کلّ... مهین)

۶ - فرومایگى و پستى، صفتى مذموم و ناپسند (و لاتطع کلّ حلاّف مهین)

۷ - بى مبالاتى در سوگند یاد کردن و فرومایگى، از ویژگى هاى کافران تکذیب کننده رسالت پیامبراسلام(ص) (فلاتطع المکذّبین ... حلاّف مهین) صفت «حلاّف مهین» و دیگر اوصافى که در آیات بعد ذکر مى شود، مربوط به کافرانى است که رسالت پیامبراسلام(ص) را تکذیب مى کردند.

موضوعات مرتبط

  • احکام :۲، ۵
  • اخلاق: رذایل اخلاقى ۶
  • اطاعت: حرمت اطاعت از سوگندخورندگان ۲; حرمت اطاعت از فرومایگان ۵; ممنوعیت اطاعت از سوگندخورندگان ۲; ممنوعیت اطاعت از فرومایگان ۵
  • سوگند: رد خواسته هاى سوگند خورندگان ۱; سرزنش بى مبالاتى در سوگند ۳
  • عمل: عمل ناپسند ۳
  • فرومایگان: رد خواسته هاى فرومایگان ۴
  • فرومایگى: سرزنش فرومایگى ۶
  • کافران: بى مبالاتى کافران ۷; فرومایگى کافران ۷; ویژگیهاى کافران ۷
  • محمد(ص): بى مبالاتى مکذبان محمد(ص) ۷; رسالت محمد(ص) ۱، ۴; فرومایگى مکذبان محمد(ص) ۷

منابع

  1. ابن ابى حاتم در تفسیر خود از سدى نقل نماید که آیه ۱. درباره اخنس بن شریق نازل شده و نیز ابن المنذر در تفسیر خود از کلبى مانند آن را روایت کرده است و نیز ابن ابى حاتم در تفسیر خود از مجاهد نقل کند که این آیه درباره اسود بن عبد یغوث نازل گردیده است.