يس ٦٨: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(←تفسیر) |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::مَن|مَنْ]] [[شامل این ریشه::من| ]][[شامل این کلمه::نُعَمّرْه|نُعَمِّرْهُ]] [[کلمه غیر ربط::نُعَمّرْه| ]] [[شامل این ریشه::عمر| ]][[ریشه غیر ربط::عمر| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[ریشه غیر ربط::ه| ]][[شامل این کلمه::نُنَکّسْه|نُنَکِّسْهُ]] [[کلمه غیر ربط::نُنَکّسْه| ]] [[شامل این ریشه::نکس| ]][[ریشه غیر ربط::نکس| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[ریشه غیر ربط::ه| ]][[شامل این کلمه::فِي|فِي]] [[شامل این ریشه::فى| ]][[شامل این کلمه::الْخَلْق|الْخَلْقِ]] [[کلمه غیر ربط::الْخَلْق| ]] [[شامل این ریشه::خلق| ]][[ریشه غیر ربط::خلق| ]][[شامل این کلمه::أَ|أَ]] [[شامل این ریشه::ا| ]][[شامل این کلمه::فَلا|فَلاَ]] [[شامل این ریشه::ف| ]][[شامل این ریشه::لا| ]][[شامل این کلمه::يَعْقِلُون|يَعْقِلُونَ]] [[کلمه غیر ربط::يَعْقِلُون| ]] [[شامل این ریشه::عقل| ]][[ریشه غیر ربط::عقل| ]]'''}} | {{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::مَن|مَنْ]] [[شامل این ریشه::من| ]][[شامل این کلمه::نُعَمّرْه|نُعَمِّرْهُ]] [[کلمه غیر ربط::نُعَمّرْه| ]] [[شامل این ریشه::عمر| ]][[ریشه غیر ربط::عمر| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[ریشه غیر ربط::ه| ]][[شامل این کلمه::نُنَکّسْه|نُنَکِّسْهُ]] [[کلمه غیر ربط::نُنَکّسْه| ]] [[شامل این ریشه::نکس| ]][[ریشه غیر ربط::نکس| ]][[شامل این ریشه::ه| ]][[ریشه غیر ربط::ه| ]][[شامل این کلمه::فِي|فِي]] [[شامل این ریشه::فى| ]][[شامل این کلمه::الْخَلْق|الْخَلْقِ]] [[کلمه غیر ربط::الْخَلْق| ]] [[شامل این ریشه::خلق| ]][[ریشه غیر ربط::خلق| ]][[شامل این کلمه::أَ|أَ]] [[شامل این ریشه::ا| ]][[شامل این کلمه::فَلا|فَلاَ]] [[شامل این ریشه::ف| ]][[شامل این ریشه::لا| ]][[شامل این کلمه::يَعْقِلُون|يَعْقِلُونَ]] [[کلمه غیر ربط::يَعْقِلُون| ]] [[شامل این ریشه::عقل| ]][[ریشه غیر ربط::عقل| ]]'''}} | ||
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed" | |||
!کپی متن آیه | |||
|- | |||
|وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلاَ يَعْقِلُونَ | |||
|} | |||
'''ترجمه ''' | '''ترجمه ''' | ||
<tabber> | <tabber> | ||
خط ۱۵: | خط ۱۸: | ||
|-|صادقی تهرانی=و هر که را عمر دراز دهیم، او را در آفرینش فروکاسته (و نگونسار) گردانیم. آیا پس خردورزی نمیکنید؟ | |-|صادقی تهرانی=و هر که را عمر دراز دهیم، او را در آفرینش فروکاسته (و نگونسار) گردانیم. آیا پس خردورزی نمیکنید؟ | ||
|-|معزی=و هر که را سالمند گردانیم بکاهیمش در آفرینش آیا بخرد نیابند | |-|معزی=و هر که را سالمند گردانیم بکاهیمش در آفرینش آیا بخرد نیابند | ||
|-|</tabber>< | |-|english=<div id="qenag">Whomever We grant old age, We reverse his development. Do they not understand?</div> | ||
|-|</tabber> | |||
<div class="audiotable"> | |||
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/036068.mp3"></sound></div> | |||
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/036068.mp3"></sound></div> | |||
</div> | |||
{{آيه | سوره = سوره يس | نزول = [[نازل شده در سال::5|٥ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::68|٦٨]] | قبلی = يس ٦٧ | بعدی = يس ٦٩ | کلمه = [[تعداد کلمات::9|٩]] | حرف = }} | {{آيه | سوره = سوره يس | نزول = [[نازل شده در سال::5|٥ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::68|٦٨]] | قبلی = يس ٦٧ | بعدی = يس ٦٩ | کلمه = [[تعداد کلمات::9|٩]] | حرف = }} | ||
===معنی کلمات و عبارات=== | ===معنی کلمات و عبارات=== | ||
خط ۳۱: | خط ۳۹: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۲#link101 | آيات ۶۶ - ۸۳ سوره | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link102 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۲#link101 | آيات ۶۶ - ۸۳ سوره «يس»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link103 | توضيح | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link102 | قدرت خداوند، بر گرفتن چشمان و دگرگون ساختن خلقت کافران]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link104 | مقصود از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link103 | توضيح اين كه فرمود: ما به پيامبر، شعر نياموختيم و شاعرى، شايسته او نيست]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link105 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link104 | مقصود از اين كه فرمود: «انسان، مالك چهارپايان است»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link106 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link105 | معناى جملۀ: «مشرکان»، در روز قیامت، احضار می شوند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link107 | اقوال | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link106 | پاسخ خدای تعالی، به بعید شمردن معاد، توسط مشركان]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link108 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link107 | اقوال گوناگون، درباره مراد از «خلقت مثل کفار»، در قیامت]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۴#link109 | توضيح | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۳#link108 | بحثی پیرامون دگرگونی پیوستۀ بدن، و عدم دگرگونی «روح» انسان]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۴#link110 | رد گفتار بعضى كه | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۴#link109 | توضيح آيه شريفه: «إنّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُون»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۴#link111 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۴#link110 | رد گفتار بعضى كه «كُن» را از مقولۀ لفظ دانسته اند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۴#link112 | رواياتى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۴#link111 | معناى اين كه: «ملكوت هر چيزى به دست خدا است»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۴#link112 | بحث روایتی: (رواياتى پیرامون برخی از آیات گذشته)]] | |||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۸_بخش۶۸#link182 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۸_بخش۶۸#link182 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ «68» | |||
و هر كه را طول عمر دهيم، او را در آفرينش واژگونه مىكنيم. (حافظهاش به فراموشى سپرده مىشود، قدرتش به ضعف مىگرايد و قامتش خم مىگردد) آيا تعقّل نمىكنند؟ | |||
===نکته ها=== | |||
در آيات قبل خداوند فرمود: اگر بخواهيم چشم را نابينا و قيافهها را دگرگون مىكنيم؛ اين آيه نمونهاى از اين دگرگونى را در مورد سالمندان بيان مىكند. | |||
«نُنَكِّسْهُ» از «تنكيس» به معناى واژگون كردن و مراد از آن بازگشت انسان به حالت كودكى است. علمش به جهل و فراموشى تبديل مىشود، قدرتش رو به ضعف مىرود و سعهى صدرش به زود رنجى مىرسد، حسّاسيتش زياد و اشكش روان مىشود. | |||
===پیام ها=== | |||
1- عمر به دست خداست. «نُعَمِّرْهُ» | |||
2- سنّت خداوند بر آن است كه پيرى همراه با شكستگى باشد. «نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ» گرچه آثار عمر طولانى به دست خداست. آن جا كه خداوند اراده كند، افرادى مثل نوح و مهدى عليهما السلام عمر طولانى مىكنند و شكسته هم نمىشوند. | |||
4- انسان هم بايد به فكر از دست رفتن نعمتها باشد. «لَطَمَسْنا، مسخنا» و هم به فكر ضعيف شدن آنها. «نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ» | |||
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 555 | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68) | |||
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ: و هر كه را عمر داديم و زندگانى او را دراز كنيم، نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ: برگردانيم او را در آفرينش، يعنى زيادتى جسم او را به نقص بدل كنيم و قوت او را به ضعف و جوانى او را به پيرى و طراوت او را به پژمردگى و زيركى و دانائى او را به خرفتى و نادانى؛ أَ فَلا يَعْقِلُونَ: آيا پس چرا تعقل نمىكنيد و در نمىيابيد كه هر كه بر تنكيس خلق قادر باشد، بر طمس و مسخ نيز قادر خواهد بود. | |||
شأن نزول: | |||
كفار مكه چون قرآن را بر اسلوبى غريب و تركيبى بديع ديدند، گفتند: پيغمبر شاعر است؛ حق تعالى رد آنها فرمود كه: | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ (69) لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ (70) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ (72) | |||
وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ (74) لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75) فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (76) | |||
ترجمه | |||
و كسى كه عمر دراز ميدهيم او را نگونسار ميگردانيمش در آفرينش آيا پس در نمىيابند بعقل | |||
و نياموختيم او را شعر و نسزد مر او را نيست آن مگر پندى و قرآنى واضح | |||
تا بيم دهد كسيرا كه باشد زنده و ثابت شود گفتار عذاب بر كافران | |||
آيا و نديدند كه ما آفريديم براى آنها از آنچه ساخت دستهاى ما چهارپايانى پس آنان انها را مالكانند | |||
و رام گردانيديم آنها را براى آنان پس از آنها است سواريشان و از آنها ميخورند | |||
و براى آنان در آنها بهرهها و | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 417 | |||
آشاميدنيها است آيا پس شكر نميكنند | |||
و گرفتند از غير خداوند خدايانى كه شايد آنها يارى كرده شوند | |||
قدرت ندارند بر يارى كردن آنها و آنها براى آنخدايان سپاهى حاضر كرده شدگانند | |||
پس نبايد اندوهگين سازد تو را سخنشان همانا ما ميدانيم آنچه را مخفى ميدارند و آنچه را آشكار ميكنند. | |||
تفسير | |||
خداوند متعال براى تنبّه كفّار بقدرت خود بر آنچه در آيات سابقه ذكر شد از كور نمودن و مسخ كردن آنها ميفرمايد و كسيكه ما عمر طولانى باو ميدهيم برميگردانيمش بتدريج بحال اوّل خود در ضعف جسم و قواء آن بطوريكه ديده آنها از كار مىافتد و شكل آنها تغيير ميكند و قادر بر حركت از جاى خودشان نميشوند و اين نمونهئى است از محو چشم و مسخ و اقعاد و غيرها كه آنها در مردان سالخورده خود مشاهده مينمايند پس چگونه تعقّل نميكنند كه خدا قادر بر اين امور ميباشد و قمّى ره نقل فرموده كه قريش ميگفتند آنچه محمد ميگويد و نسبت بخدا ميدهد شعر است و خدا آنها را ردّ فرموده ميفرمايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم شعر نگفته هرگز و ظاهرا مراد از شعر كلامى است كه مبنى بر تخيّلات و تمويهات و تشبيهات مرغّبه و منفّره باشد بدون اصل مسلّم معقولى مثلا در تكذيب عسل گفته شود فضله حيوان و مهوّع انسان است و در توصيف شراب گويد ياقوتى رنگ مقوّى و مشهّى و امثال اينها خواه آن كلام منظوم باشد خواه نباشد ولى چون اين قبيل معانى غالبا در كلام منظوم وجود پيدا ميكند كلّيه كلام منظوم را شعر گفتهاند و آن بدنام اكثريّت افراد خود شده ولى اگر شعر مبنى بر معانى محكمه و مواعظ حكيمانه يا مدح و قدح بجا باشد بسيار خوب است و بنابراين مراد از قول خداوند و ما علّمناه الشّعر تا آخر آيه آنستكه ما به پيغمبر خود كلاميكه مبنى بر وهميّات و خياليّات باشد ياد نداديم تا قرآن را مؤلّف از آنها نموده باشد و سزاوار نيست براى او كه مرشد كلّ و هادى سبل است كه چنين كلامى از او صادر شود نيست آنچه ما باو تعليم نموديم مگر موجب تذكّر و موعظه و ارشاد و كتاب آسمانى كه نامش قرآن يعنى لايق خواندن و عمل نمودن و مجموعه معانى حقّه حقيقيّه است و وصفش بيان كننده صلاح دنيا و آخرت بندگان است و اينكه گفتهاند پيغمبر صلى اللّه عليه و اله شعر نميخواند و اگر احيانا بر زبانش جارى ميشد | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 418 | |||
صورت آنرا تغيير ميداد كه از شعريّت خارج شود ظاهرا براى رفع توهّم شاعريّت نسبت بآنحضرت باشد و الّا ديوان اشعار امير المؤمنين عليه السّلام معروف و ترغيب پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله حسّان بن ثابت را بشعر كه فرمود هميشه اى حسّان مؤيّد باشى بروح القدس ماداميكه يارى كنى ما را بزبان خود مشهور است و غرض از نازل نمودن قرآن بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم آنستكه بترساند از عذاب خدا و روز جزا كسانيرا كه دلشان زنده است بروح ايمان و واجب شود كلمه عذاب باتمام حجّت بر كفّار كه مصرّند در انكار و در مجمع از امير المؤمنين نقل نموده كه حيّا را به عاقلا تفسير فرموده است و بعدا اشاره فرموده بقدرت و نعمت خود باين بيان كه آيا نديدند مردم كه ما بدست قدرت خود خلق نموديم براى آنها شتر و گاو و گوسفند را كه دست بشر در آفرينش آنها بهيچ وجه بكار نرفته و بحكم ما مالك و مسلّط و متصرّف واقعى در آن حيوانات آنانند كه ميتوانند آنها را بيع و شرى نمايند و ما مسخّر و رام نموديم آنها را براى آنان كه ميتوانند سوارشان شوند و بكشند و گوشت آنها را بخورند و همه قسم بهرهبردارى از آنها نمايند از پوست و پشم و كرك آنها لباس و فرش تهيّه نمايند و از شيرشان بياشامند و نكته قابل توجه آنستكه بيشتر استفاده آنها از انعام در سوارى و باركشى چون از شتر است آنحيوان با قوّه و عظمت را چنان رام فرموده براى بشر كه طفلى مهار قطار آنها را گرفته و بخاطر خواه خود ميبرد و ميكشد آيا اين نعمتها قابل شكرگزارى و قدردانى نيست و تخصيص اين حيوانات بذكر ظاهرا براى كثرت منافع وجوديّه آنها در عالم خصوصا در عربستان باشد كه مورد نزول آيات الهى است و باو صف همه اينها مردم آن سامان قبل از اسلام غالبا مشرك بودند به اين معنى كه هر قبيلهاى بتى براى خود اتّخاذ نموده بودند و عبادت مينمودند آنرا و مىگفتند اين براى تقرّب بخدا است و اميد داشتند كه آن بتها بتوانند حوائجشان را برآورند و شفاعت از آنها نمايند و عذاب خدا را از آنها دفع كنند و خدا ميفرمايد بتها كه نميتوانند بهيچ وجه يارى از آنها نمايند ولى آنها براى بتها لشگرى حاضر كرده شدهاند كه در برابر آنها بخاك مىافتند و از آنها نگهدارى و دفاع ميكنند در دنيا و در آخرت در دنبال آنها بجهنّم ميروند چون خداوند فرموده آنها با آنچه ميپرستند جز خدا | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 419 | |||
آتشگيرانه جهنّم ميباشند و معلوم است هر تابعى پيرو متبوع خود خواهد بود و نبايد پيغمبر اكرم از اقوال و عقايد آنها راجع بخدا و خودش ملول و محزون باشد چون خدا از باطن و ظاهر آنها كاملا آگاه و مطّلع است و آنها را بجزاى كردار و گفتار ناهنجار خودشان در دنيا و آخرت خواهد رسانيد. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَكِّسهُ فِي الخَلقِ أَ فَلا يَعقِلُونَ (68) | |||
و كسي را که ما باو عمر دهيم پس نكس در خلقت او ميدهيم آيا تعقل نميكنيد و درك نمينمائيد. | |||
مقتضاي طبيعت در موجودات مادي مثل انسان و حيوان و نبات و غير اينها اينست که که در ابتداء امر رو به رشد ميگذارد تا حد معيني از عمر پس از آن رو بنكس ميگذارد تا موقع موت اما انسان حد رشدش غالبا تا چهل سالگي است پس از آن حد وقوفش تا شصت ساله پس از آن رو بنكس ميگذارد عقلش كم ميشود فراموشي پيدا ميكند قوه سامعه و باصره و شامه و ذائقه نقصان پيدا ميكند بدنش ضعيف ميشود كمرش خميده ميشود قوايش كاسته ميشود تا اجلش برسد لكن اينکه بر حسب نوع است و الا خداوند قدرت دارد تمام قواي او را حفظ كند و لو عمر دنيا باو دهد چنانچه خضر و الياس و ادريس و عيسي و حضرت بقيه- اللّه را حفظ فرمود و همچنين اصحاب كهف را و اما حيوانات هم هر كدام حدي براي رشد آنها معين فرموده و حدي براي وقوف پس از آن رو بنكس ميروند تا تلف شوند و همين قاعده در اشجار و نباتات جاريست هر كدام بر حسب استعداد | |||
جلد 15 - صفحه 103 | |||
آنها لكن اينکه معني در روحانيات مثل ملائكه و عالم ارواح و عالم انوار نيست و همچنين در كواكب و كرات جويه و منظومههاي شمسيه نيست نه زياد رشد پيدا ميكنند و نه نقصان و ضعف تا موقعي که براي آنها معين شده بلكه بعضي الي الابد وَ مَن نُعَمِّرهُ من از براي ذوي العقول است لكن مراد انسان است. | |||
نُنَكِّسهُ فِي الخَلقِ و بنظر ميآيد که اشاره بمسئله معاد باشد که همين نحوي که از ضعف بقوه و از قوه بضعف ميرسانيم قدرت داريم از خاك انسان قوي رشيد كنيم همين نحو قدرت داريم از بدن خاك شده پوسيده شده دو مرتبه برگردانيم و انسانش كنيم. | |||
أَ فَلا يَعقِلُونَ که خداوند بر همه چيز قادر است. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 68)- در این آیه به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانی عقل و جسم اشاره میکند تا هم هشداری باشد به آنها که برای انتخاب راه هدایت امروز و فردا میکنند، و هم پاسخی باشد به کسانی که تقصیرات خود را به گردن کمی عمر میافکنند، و هم دلیلی باشد بر قدرت خداوند که او همان گونه که میتواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانی یک نوزاد بازگرداند، قادر است بر مسأله معاد، و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت بازداشتن آنها. | |||
میفرماید: «هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه میکنیم، آیا اندیشه نمیکنند»؟ (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ). | |||
به راستی روزهایی فرا میرسد بسیار دردناک که عمق ناراحتی آن را به زحمت میتوان تصور کرد. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
خط ۹۹: | خط ۲۳۶: | ||
[[رده:استفاده از قواى ادراکى]][[رده:زوال قدرت انسان]][[رده:عجز انسان]][[رده:محدودیت قدرت انسان]][[رده:آثار پیرى]][[رده:سستى در پیرى]][[رده:ضعف در پیرى]][[رده:ویژگیهاى پیرى]][[رده:زمینه تربیت]][[رده:آثار تعقل]][[رده:تعقل در آفرینش]][[رده:تعقل در تکامل انسان]][[رده:آثار جوانى]][[رده:تربیت در جوانى]][[رده:ویژگیهاى جوانى]][[رده:روش خدا شناسى]][[رده:سرزنشهاى خدا]][[رده:نشانه هاى قدرت خدا]][[رده:آغاز رشد جسمانى]][[رده:دورانهاى عمر]][[رده:آغاز ضعف جسمانى]][[رده:استفاده از قدرت جسمانى]][[رده:عذاب کافران]][[رده:بازگشت به کودکى]][[رده:دلایل معاد]] | [[رده:استفاده از قواى ادراکى]][[رده:زوال قدرت انسان]][[رده:عجز انسان]][[رده:محدودیت قدرت انسان]][[رده:آثار پیرى]][[رده:سستى در پیرى]][[رده:ضعف در پیرى]][[رده:ویژگیهاى پیرى]][[رده:زمینه تربیت]][[رده:آثار تعقل]][[رده:تعقل در آفرینش]][[رده:تعقل در تکامل انسان]][[رده:آثار جوانى]][[رده:تربیت در جوانى]][[رده:ویژگیهاى جوانى]][[رده:روش خدا شناسى]][[رده:سرزنشهاى خدا]][[رده:نشانه هاى قدرت خدا]][[رده:آغاز رشد جسمانى]][[رده:دورانهاى عمر]][[رده:آغاز ضعف جسمانى]][[رده:استفاده از قدرت جسمانى]][[رده:عذاب کافران]][[رده:بازگشت به کودکى]][[رده:دلایل معاد]] | ||
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره يس ]] | [[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره يس ]] | ||
{{#seo: | |||
|title=آیه 68 سوره يس | |||
|title_mode=replace | |||
|keywords=آیه 68 سوره يس,يس 68,وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلاَ يَعْقِلُونَ,استفاده از قواى ادراکى,زوال قدرت انسان,عجز انسان,محدودیت قدرت انسان,آثار پیرى,سستى در پیرى,ضعف در پیرى,ویژگیهاى پیرى,زمینه تربیت,آثار تعقل,تعقل در آفرینش,تعقل در تکامل انسان,آثار جوانى,تربیت در جوانى,ویژگیهاى جوانى,روش خدا شناسى,سرزنشهاى خدا,نشانه هاى قدرت خدا,آغاز رشد جسمانى,دورانهاى عمر,آغاز ضعف جسمانى,استفاده از قدرت جسمانى,عذاب کافران,بازگشت به کودکى,دلایل معاد,آیات قرآن سوره يس | |||
|description=وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلاَ يَعْقِلُونَ | |||
|image=Wiki_Logo.png | |||
|image_alt=الکتاب | |||
|site_name=الکتاب | |||
}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۲۶
کپی متن آیه |
---|
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلاَ يَعْقِلُونَ |
ترجمه
يس ٦٧ | آیه ٦٨ | يس ٦٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«نُنَکِّسْهُ»: او را واژگونه و وارونه میکنیم. مراد عقبگرد قوای جسمانی و روحانی انسان است، تا بدانجا که بازگشت کامل انسان به حالات طفولیّت انجام میپذیرد، و حرکات و روحیّات کودکان در پیران پدیدار میگردد. به عبارت دیگر: پیران، کودکان میشوند (نگا: حجّ / روم / ). «الْخَلْقِ»: خلقت. آفرینش. مراد وضع جسمی و روحی است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۶۶ - ۸۳ سوره «يس»
- قدرت خداوند، بر گرفتن چشمان و دگرگون ساختن خلقت کافران
- توضيح اين كه فرمود: ما به پيامبر، شعر نياموختيم و شاعرى، شايسته او نيست
- مقصود از اين كه فرمود: «انسان، مالك چهارپايان است»
- معناى جملۀ: «مشرکان»، در روز قیامت، احضار می شوند
- پاسخ خدای تعالی، به بعید شمردن معاد، توسط مشركان
- اقوال گوناگون، درباره مراد از «خلقت مثل کفار»، در قیامت
- بحثی پیرامون دگرگونی پیوستۀ بدن، و عدم دگرگونی «روح» انسان
- توضيح آيه شريفه: «إنّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُون»
- رد گفتار بعضى كه «كُن» را از مقولۀ لفظ دانسته اند
- معناى اين كه: «ملكوت هر چيزى به دست خدا است»
- بحث روایتی: (رواياتى پیرامون برخی از آیات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ «68»
و هر كه را طول عمر دهيم، او را در آفرينش واژگونه مىكنيم. (حافظهاش به فراموشى سپرده مىشود، قدرتش به ضعف مىگرايد و قامتش خم مىگردد) آيا تعقّل نمىكنند؟
نکته ها
در آيات قبل خداوند فرمود: اگر بخواهيم چشم را نابينا و قيافهها را دگرگون مىكنيم؛ اين آيه نمونهاى از اين دگرگونى را در مورد سالمندان بيان مىكند.
«نُنَكِّسْهُ» از «تنكيس» به معناى واژگون كردن و مراد از آن بازگشت انسان به حالت كودكى است. علمش به جهل و فراموشى تبديل مىشود، قدرتش رو به ضعف مىرود و سعهى صدرش به زود رنجى مىرسد، حسّاسيتش زياد و اشكش روان مىشود.
پیام ها
1- عمر به دست خداست. «نُعَمِّرْهُ»
2- سنّت خداوند بر آن است كه پيرى همراه با شكستگى باشد. «نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ» گرچه آثار عمر طولانى به دست خداست. آن جا كه خداوند اراده كند، افرادى مثل نوح و مهدى عليهما السلام عمر طولانى مىكنند و شكسته هم نمىشوند.
4- انسان هم بايد به فكر از دست رفتن نعمتها باشد. «لَطَمَسْنا، مسخنا» و هم به فكر ضعيف شدن آنها. «نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 555
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ: و هر كه را عمر داديم و زندگانى او را دراز كنيم، نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ: برگردانيم او را در آفرينش، يعنى زيادتى جسم او را به نقص بدل كنيم و قوت او را به ضعف و جوانى او را به پيرى و طراوت او را به پژمردگى و زيركى و دانائى او را به خرفتى و نادانى؛ أَ فَلا يَعْقِلُونَ: آيا پس چرا تعقل نمىكنيد و در نمىيابيد كه هر كه بر تنكيس خلق قادر باشد، بر طمس و مسخ نيز قادر خواهد بود.
شأن نزول:
كفار مكه چون قرآن را بر اسلوبى غريب و تركيبى بديع ديدند، گفتند: پيغمبر شاعر است؛ حق تعالى رد آنها فرمود كه:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ (69) لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ (70) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ (72)
وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ (74) لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75) فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (76)
ترجمه
و كسى كه عمر دراز ميدهيم او را نگونسار ميگردانيمش در آفرينش آيا پس در نمىيابند بعقل
و نياموختيم او را شعر و نسزد مر او را نيست آن مگر پندى و قرآنى واضح
تا بيم دهد كسيرا كه باشد زنده و ثابت شود گفتار عذاب بر كافران
آيا و نديدند كه ما آفريديم براى آنها از آنچه ساخت دستهاى ما چهارپايانى پس آنان انها را مالكانند
و رام گردانيديم آنها را براى آنان پس از آنها است سواريشان و از آنها ميخورند
و براى آنان در آنها بهرهها و
جلد 4 صفحه 417
آشاميدنيها است آيا پس شكر نميكنند
و گرفتند از غير خداوند خدايانى كه شايد آنها يارى كرده شوند
قدرت ندارند بر يارى كردن آنها و آنها براى آنخدايان سپاهى حاضر كرده شدگانند
پس نبايد اندوهگين سازد تو را سخنشان همانا ما ميدانيم آنچه را مخفى ميدارند و آنچه را آشكار ميكنند.
تفسير
خداوند متعال براى تنبّه كفّار بقدرت خود بر آنچه در آيات سابقه ذكر شد از كور نمودن و مسخ كردن آنها ميفرمايد و كسيكه ما عمر طولانى باو ميدهيم برميگردانيمش بتدريج بحال اوّل خود در ضعف جسم و قواء آن بطوريكه ديده آنها از كار مىافتد و شكل آنها تغيير ميكند و قادر بر حركت از جاى خودشان نميشوند و اين نمونهئى است از محو چشم و مسخ و اقعاد و غيرها كه آنها در مردان سالخورده خود مشاهده مينمايند پس چگونه تعقّل نميكنند كه خدا قادر بر اين امور ميباشد و قمّى ره نقل فرموده كه قريش ميگفتند آنچه محمد ميگويد و نسبت بخدا ميدهد شعر است و خدا آنها را ردّ فرموده ميفرمايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم شعر نگفته هرگز و ظاهرا مراد از شعر كلامى است كه مبنى بر تخيّلات و تمويهات و تشبيهات مرغّبه و منفّره باشد بدون اصل مسلّم معقولى مثلا در تكذيب عسل گفته شود فضله حيوان و مهوّع انسان است و در توصيف شراب گويد ياقوتى رنگ مقوّى و مشهّى و امثال اينها خواه آن كلام منظوم باشد خواه نباشد ولى چون اين قبيل معانى غالبا در كلام منظوم وجود پيدا ميكند كلّيه كلام منظوم را شعر گفتهاند و آن بدنام اكثريّت افراد خود شده ولى اگر شعر مبنى بر معانى محكمه و مواعظ حكيمانه يا مدح و قدح بجا باشد بسيار خوب است و بنابراين مراد از قول خداوند و ما علّمناه الشّعر تا آخر آيه آنستكه ما به پيغمبر خود كلاميكه مبنى بر وهميّات و خياليّات باشد ياد نداديم تا قرآن را مؤلّف از آنها نموده باشد و سزاوار نيست براى او كه مرشد كلّ و هادى سبل است كه چنين كلامى از او صادر شود نيست آنچه ما باو تعليم نموديم مگر موجب تذكّر و موعظه و ارشاد و كتاب آسمانى كه نامش قرآن يعنى لايق خواندن و عمل نمودن و مجموعه معانى حقّه حقيقيّه است و وصفش بيان كننده صلاح دنيا و آخرت بندگان است و اينكه گفتهاند پيغمبر صلى اللّه عليه و اله شعر نميخواند و اگر احيانا بر زبانش جارى ميشد
جلد 4 صفحه 418
صورت آنرا تغيير ميداد كه از شعريّت خارج شود ظاهرا براى رفع توهّم شاعريّت نسبت بآنحضرت باشد و الّا ديوان اشعار امير المؤمنين عليه السّلام معروف و ترغيب پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله حسّان بن ثابت را بشعر كه فرمود هميشه اى حسّان مؤيّد باشى بروح القدس ماداميكه يارى كنى ما را بزبان خود مشهور است و غرض از نازل نمودن قرآن بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم آنستكه بترساند از عذاب خدا و روز جزا كسانيرا كه دلشان زنده است بروح ايمان و واجب شود كلمه عذاب باتمام حجّت بر كفّار كه مصرّند در انكار و در مجمع از امير المؤمنين نقل نموده كه حيّا را به عاقلا تفسير فرموده است و بعدا اشاره فرموده بقدرت و نعمت خود باين بيان كه آيا نديدند مردم كه ما بدست قدرت خود خلق نموديم براى آنها شتر و گاو و گوسفند را كه دست بشر در آفرينش آنها بهيچ وجه بكار نرفته و بحكم ما مالك و مسلّط و متصرّف واقعى در آن حيوانات آنانند كه ميتوانند آنها را بيع و شرى نمايند و ما مسخّر و رام نموديم آنها را براى آنان كه ميتوانند سوارشان شوند و بكشند و گوشت آنها را بخورند و همه قسم بهرهبردارى از آنها نمايند از پوست و پشم و كرك آنها لباس و فرش تهيّه نمايند و از شيرشان بياشامند و نكته قابل توجه آنستكه بيشتر استفاده آنها از انعام در سوارى و باركشى چون از شتر است آنحيوان با قوّه و عظمت را چنان رام فرموده براى بشر كه طفلى مهار قطار آنها را گرفته و بخاطر خواه خود ميبرد و ميكشد آيا اين نعمتها قابل شكرگزارى و قدردانى نيست و تخصيص اين حيوانات بذكر ظاهرا براى كثرت منافع وجوديّه آنها در عالم خصوصا در عربستان باشد كه مورد نزول آيات الهى است و باو صف همه اينها مردم آن سامان قبل از اسلام غالبا مشرك بودند به اين معنى كه هر قبيلهاى بتى براى خود اتّخاذ نموده بودند و عبادت مينمودند آنرا و مىگفتند اين براى تقرّب بخدا است و اميد داشتند كه آن بتها بتوانند حوائجشان را برآورند و شفاعت از آنها نمايند و عذاب خدا را از آنها دفع كنند و خدا ميفرمايد بتها كه نميتوانند بهيچ وجه يارى از آنها نمايند ولى آنها براى بتها لشگرى حاضر كرده شدهاند كه در برابر آنها بخاك مىافتند و از آنها نگهدارى و دفاع ميكنند در دنيا و در آخرت در دنبال آنها بجهنّم ميروند چون خداوند فرموده آنها با آنچه ميپرستند جز خدا
جلد 4 صفحه 419
آتشگيرانه جهنّم ميباشند و معلوم است هر تابعى پيرو متبوع خود خواهد بود و نبايد پيغمبر اكرم از اقوال و عقايد آنها راجع بخدا و خودش ملول و محزون باشد چون خدا از باطن و ظاهر آنها كاملا آگاه و مطّلع است و آنها را بجزاى كردار و گفتار ناهنجار خودشان در دنيا و آخرت خواهد رسانيد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَكِّسهُ فِي الخَلقِ أَ فَلا يَعقِلُونَ (68)
و كسي را که ما باو عمر دهيم پس نكس در خلقت او ميدهيم آيا تعقل نميكنيد و درك نمينمائيد.
مقتضاي طبيعت در موجودات مادي مثل انسان و حيوان و نبات و غير اينها اينست که که در ابتداء امر رو به رشد ميگذارد تا حد معيني از عمر پس از آن رو بنكس ميگذارد تا موقع موت اما انسان حد رشدش غالبا تا چهل سالگي است پس از آن حد وقوفش تا شصت ساله پس از آن رو بنكس ميگذارد عقلش كم ميشود فراموشي پيدا ميكند قوه سامعه و باصره و شامه و ذائقه نقصان پيدا ميكند بدنش ضعيف ميشود كمرش خميده ميشود قوايش كاسته ميشود تا اجلش برسد لكن اينکه بر حسب نوع است و الا خداوند قدرت دارد تمام قواي او را حفظ كند و لو عمر دنيا باو دهد چنانچه خضر و الياس و ادريس و عيسي و حضرت بقيه- اللّه را حفظ فرمود و همچنين اصحاب كهف را و اما حيوانات هم هر كدام حدي براي رشد آنها معين فرموده و حدي براي وقوف پس از آن رو بنكس ميروند تا تلف شوند و همين قاعده در اشجار و نباتات جاريست هر كدام بر حسب استعداد
جلد 15 - صفحه 103
آنها لكن اينکه معني در روحانيات مثل ملائكه و عالم ارواح و عالم انوار نيست و همچنين در كواكب و كرات جويه و منظومههاي شمسيه نيست نه زياد رشد پيدا ميكنند و نه نقصان و ضعف تا موقعي که براي آنها معين شده بلكه بعضي الي الابد وَ مَن نُعَمِّرهُ من از براي ذوي العقول است لكن مراد انسان است.
نُنَكِّسهُ فِي الخَلقِ و بنظر ميآيد که اشاره بمسئله معاد باشد که همين نحوي که از ضعف بقوه و از قوه بضعف ميرسانيم قدرت داريم از خاك انسان قوي رشيد كنيم همين نحو قدرت داريم از بدن خاك شده پوسيده شده دو مرتبه برگردانيم و انسانش كنيم.
أَ فَلا يَعقِلُونَ که خداوند بر همه چيز قادر است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 68)- در این آیه به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانی عقل و جسم اشاره میکند تا هم هشداری باشد به آنها که برای انتخاب راه هدایت امروز و فردا میکنند، و هم پاسخی باشد به کسانی که تقصیرات خود را به گردن کمی عمر میافکنند، و هم دلیلی باشد بر قدرت خداوند که او همان گونه که میتواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانی یک نوزاد بازگرداند، قادر است بر مسأله معاد، و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت بازداشتن آنها.
میفرماید: «هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه میکنیم، آیا اندیشه نمیکنند»؟ (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ).
به راستی روزهایی فرا میرسد بسیار دردناک که عمق ناراحتی آن را به زحمت میتوان تصور کرد.
نکات آیه
۱ - بازگشت انسان به حالت طفولیت پس از عمر طولانى و دوران پیرى از نظر قواى جسمى و عقلى (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق) «تعمیر» (مصدر «نعمّر» و از ماده «عمر») به معناى طولانى کردن عمر و «تنکیس» (مصدر «ننکّسه») به معناى واژگون ساختن است. مقصود از جمله «و من نعمّره ننکّسه فى الخلق» واژگون شدن و بازگشت انسان از نظر قواى جسمى و عقلى در دوران پیرى، به دوران ضعف و سستى طفولیت خویش است.
۲ - قواى انسان - هرچند نیرومند باشد - زوال پذیر و در معرض سستى است. (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق)
۳ - انسان، در جلوگیرى از تحلیل و سستى قواى خویش به هنگام پیرى، ناتوان است. (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق)
۴ - آغاز جوانى، شروع تکامل و رشد قواى جسمى و عقلى، و آغاز پیرى، اول سستى و سیر نزولى آن قوا است. (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق) برداشت یاد شده از آن جا است که آیه شریفه، دوران پیرى را از نظر قواى جسمى و عقلى، مانند دوران طفولیت دانسته است. بنابراین لازمه این سخن، مطلبى است که در برداشت بالا آمده است.
۵ - جوانى، بهترین و مفیدترین دوران زندگى براى تربیت و رشد جسمى و عقلى انسان (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق)
۶ - بازگشت انسان به حالت طفولیت - پس از دوران پیرى - از نظر قواى جسمى و عقلى، نشانگر توانایى خداوند بر عذاب کافران و بازگرداندن آنان به روز رستاخیز است. (و لو نشاء لطمسنا على أعینهم ... و من نعمّره ننکّسه فى الخلق) برداشت یاد شده براین اساس استوار است که عبارت «من نعمّره ...» عطف بر «و لو نشاء لطمسنا...» - از باب عطف علت بر معلول - باشد; یعنى، آیه شریفه درصدد ارئه شاهدى بر توانایى خداوند بر مسخ و زمین گیر کردن انسان و بازگرداندن وى به روز رستاخیز براى محاکمه است.
۷ - سرزنش خداوند بر عدم تعقل و اندیشه، در مراحل تکاملى قواى انسان و سیر نزولى آن (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق أفلایعقلون)
۸ - تعقل و اندیشیدن در آفرینش، از راه هاى خداشناسى است. (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق أفلایعقلون)
۹ - لزوم بهره گیرى از استعدادها و قواى جسمى و عقلى، به هنگام شکوفایى آن و در دوران پیرى (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق أفلایعقلون)
موضوعات مرتبط
- ادراک: استفاده از قواى ادراکى ۹
- انسان: زوال قدرت انسان ۲; عجز انسان ۳; محدودیت قدرت انسان ۲
- پیرى: آثار پیرى ۴; سستى در پیرى ۳; ضعف در پیرى ۱; ویژگیهاى پیرى ۱، ۳
- تربیت: زمینه تربیت ۵
- تعقل: آثار تعقل ۸; تعقل در آفرینش ۸; تعقل در تکامل انسان ۷
- جوانى: آثار جوانى ۴; تربیت در جوانى ۵; ویژگیهاى جوانى ۵
- خدا: روش خدا شناسى ۸; سرزنشهاى خدا ۷; نشانه هاى قدرت خدا ۶
- رشد: آغاز رشد جسمانى ۴
- عمر: دورانهاى عمر ۴، ۵، ۶
- ضعف جسمانى: آغاز ضعف جسمانى ۴
- قدرت: استفاده از قدرت جسمانى ۹
- کافران: عذاب کافران ۶
- کودکى: بازگشت به کودکى ۱، ۶
- معاد: دلایل معاد ۶
منابع