يس ٦٩
کپی متن آیه |
---|
وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ |
ترجمه
يس ٦٨ | آیه ٦٩ | يس ٧٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الشِّعْرَ»: چکامه. چامه. «مَا یَنبَغِی»: نسزد. در خور نیست. لازم نیست. «إِنْ»: نیست. «هُوَ»: کتاب منزل قرآن. «ذِکْرٌ»: پند و اندرز. یاد و یادآوری. «قُرْآنٌ»: قرآن. کتاب خواندنی. «مُبِینٌ»: روشن و واضح. روشنگر و بیانگر.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ... (۱) لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ... (۱) ذٰلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَ... (۰) الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ... (۱)
تفسیر
- آيات ۶۶ - ۸۳ سوره «يس»
- قدرت خداوند، بر گرفتن چشمان و دگرگون ساختن خلقت کافران
- توضيح اين كه فرمود: ما به پيامبر، شعر نياموختيم و شاعرى، شايسته او نيست
- مقصود از اين كه فرمود: «انسان، مالك چهارپايان است»
- معناى جملۀ: «مشرکان»، در روز قیامت، احضار می شوند
- پاسخ خدای تعالی، به بعید شمردن معاد، توسط مشركان
- اقوال گوناگون، درباره مراد از «خلقت مثل کفار»، در قیامت
- بحثی پیرامون دگرگونی پیوستۀ بدن، و عدم دگرگونی «روح» انسان
- توضيح آيه شريفه: «إنّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُون»
- رد گفتار بعضى كه «كُن» را از مقولۀ لفظ دانسته اند
- معناى اين كه: «ملكوت هر چيزى به دست خدا است»
- بحث روایتی: (رواياتى پیرامون برخی از آیات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ «69»
و ما به او (پيامبر) شعر نياموختيم و سزاوار او نيز نيست، آن (چه به او آموختيم) جز مايهى ذكر و قرآن روشن نيست.
نکته ها
يكى از تهمتهايى كه به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىزدند، علاوه بر ساحر و مجنون و كاهن بودن، تهمت شاعر بودن بود، در حالى كه:
شعر بر خاسته از تخيل است، بر خلاف وحى.
شعر بر خاسته از عواطف و احساسات است، بر خلاف وحى.
شعر آميخته با اغراق است، بر خلاف وحى.
گرچه قرآن داراى جملاتِ موزون و مقطّع همچون شعر است، امّا عنصر اصلى شعر كه تخيّل است، در قرآن راهى ندارد.
قرآن، جز ذكر نيست. «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ» ذكر قدرت و قهر خدا، ياد الطاف و نعمتهاى او، ياد عفو و مغفرت او، ياد سنّتها و قوانين او، ياد انبيا و اوصيا و اولياى او، يادى از تاريخهاى پر عبرت، يادى از عوامل عزّت و سقوط امّتها، يادى از نيكوكاران و هدايت شدگان، يادى از تبهكاران و كافران و فاسقان و مجرمان و ستمگران و عاقبت آنان، يادى از اخلاصها، ايثارها، شجاعتها، انفاقها، صبرها و پايان نيك آن، يادى از قتلها، شكنجهها، اذيّتها، تهمتها، تحقيرها، حقّكشىها و به استضعاف كشيدنها و عاقبت شوم مستكبران، يادى از اوامر و نواهى و مواعظ و حكمتها، يادى از آفريدههاى آسمانى و زمينى و دريايى، يادى از آينده تاريخ و پيروزى حكومت حقّ و پر شدن جهان از عدل و داد و محكوميّت ظلم و ستم، يادى از برزخ و معاد و حوادث قبل از قيامت و چگونگى صحنههاى قيامت و خطرات دوزخ و نعمتهاى بهشتى.
آرى، تمام قرآن به نحوى تذكّر و يادآورى است. «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ»
جلد 7 - صفحه 556
پیام ها
1- در قرآن، سخن از نفى ارزش شعر نيست، بلكه سخن از نفى شعر از پيامبر است. «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ»
2- خداوند از تهمت به انبيا دفاع مىكند. «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ»
3- ندانستن شعر به ارشاد مبلّغ ضررى نمىزند. «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ»
4- رشدهاى نابجا و فضاهاى فرهنگى غلط شما را متزلزل نكند. (در زمان پيامبر مسأله شعر جايگاهى بيش از متعارف داشت و شعر و شاعرى در رأس امور بود. اين آيه ابّهت آن را شكست.) «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ»
5- طبع شعر از سوى خداوند است. «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ»
6- معلّم، پيامبر خداست. «عَلَّمْناهُ»
7- هر علمى براى هر كس سزاوار نيست. «وَ ما يَنْبَغِي لَهُ»
8- تا از تخيّلات و موهومات شاعرانه تخليه نشويم، روح ما ظرف معارف الهى قرار نمىگيرد. وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ ... إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ
9- قرآن، مايهى تذكّر و يادآورى است. «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ»
10- قرآن، كلامى روشن و قابل فهم و استدلال است. «قُرْآنٌ مُبِينٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ (69)
جلد 11 - صفحه 93
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ: و نياموختيم او را شاعرى، يعنى علم شعر به او نداديم، وَ ما يَنْبَغِي لَهُ: و نشايد و سزاوار نيست مر او را شعر گفتن. و نظم قرآن دلالت نمىكند بر شاعرى او، زيرا شعر كلام مقفا و موزون است، و قرآن به اين طريق نيست. إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ: نيست آنچه نازل فرموديم بر پيغمبر مگر ياد كردن موعظه و ارشاد، وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ: و كتابى است روشن كه بر وجه سهولت آسانى معانى آن را دريابند، يا روشن كننده حدود و احكام حلال و حرام. ايراد اين دو وصف به جهت بيان تعداد فايده است.
تبصره:
آيه شريفه دال است بر آنكه قرآن مجيد ميزان شعر و از صناعت شعرى نيست، و پيغمبر هم شايسته و سزاوار مقام او نيست كه شاعر باشد تا شبهه به دل مردمان نرسد به آنكه قدرت او بر نظم قرآن و جزالت و فصاحت آن از قوه فطانتى است كه در شاعرى دارد، و اغلب شعراء كلام آنها مبالغه و اغراق و غلو و هجو باشد و به هواى نفس صادر گردد، و لذا مذمت شده و در حديث است كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: لئن يمتلى جوف احدكم قيحا احبّ الىّ ان يمتلى شعرا: «1» اگر شكم شما پر از چرك و ريم باشد، نزد من درستتر است از آنكه پر از شعر باشد. و ايضا از عايشه مروى است كه: (كان الشّعر ابغض حديث الى رسول اللّه) «2»: دشمنترين كلام نزد حضرت شعر بوده. و چنانچه در بعض اوقات براى تمثيل بيتى مىفرمود بر وجهى ادا مىنمود كه از وزن منحرف بود، از جمله فرمود: (كفى الاسلام و الشيب للمرء ناهيا) گفتند يا رسول اللّه شاعر چنين گفته (كفى الشيب و الاسلام ناهيا) حضرت فرمود: شعر خواندن كار من نيست. و ايضا براى تمثيل بيتى از بنى قيس را به اين طريق خواند (ستبدى لك الايام ما كنت حاهلا- و يأتيك من لم تزود بالاخبار) گفتند شاعر گفته (و ياتيك بالاخبار من لم تزود) حضرت فرمود من شاعر نيستم. «3» بزرگان اشعار حكمت آميز و نصايح و
«1» وسائل الشيعة (چ بيروت 1391 ق)، ج 5 باب 51 روايت 3 ص 83، مدرك ياد شده، ص 496.
«2» تفسير نور الثقلين ج 4/ ص 393، بنقل از مجمع البيان.
«3» تفسير نور الثقلين ج 4/ ص 393، بنقل از مجمع البيان.
جلد 11 - صفحه 94
مدائح آل محمد عليهم السلام را مستثنى بلكه مدائح اهل بيت را تشويق و تحريص فرمودهاند:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ (69) لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ (70) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ (72)
وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ (74) لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75) فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (76)
ترجمه
و كسى كه عمر دراز ميدهيم او را نگونسار ميگردانيمش در آفرينش آيا پس در نمىيابند بعقل
و نياموختيم او را شعر و نسزد مر او را نيست آن مگر پندى و قرآنى واضح
تا بيم دهد كسيرا كه باشد زنده و ثابت شود گفتار عذاب بر كافران
آيا و نديدند كه ما آفريديم براى آنها از آنچه ساخت دستهاى ما چهارپايانى پس آنان انها را مالكانند
و رام گردانيديم آنها را براى آنان پس از آنها است سواريشان و از آنها ميخورند
و براى آنان در آنها بهرهها و
جلد 4 صفحه 417
آشاميدنيها است آيا پس شكر نميكنند
و گرفتند از غير خداوند خدايانى كه شايد آنها يارى كرده شوند
قدرت ندارند بر يارى كردن آنها و آنها براى آنخدايان سپاهى حاضر كرده شدگانند
پس نبايد اندوهگين سازد تو را سخنشان همانا ما ميدانيم آنچه را مخفى ميدارند و آنچه را آشكار ميكنند.
تفسير
خداوند متعال براى تنبّه كفّار بقدرت خود بر آنچه در آيات سابقه ذكر شد از كور نمودن و مسخ كردن آنها ميفرمايد و كسيكه ما عمر طولانى باو ميدهيم برميگردانيمش بتدريج بحال اوّل خود در ضعف جسم و قواء آن بطوريكه ديده آنها از كار مىافتد و شكل آنها تغيير ميكند و قادر بر حركت از جاى خودشان نميشوند و اين نمونهئى است از محو چشم و مسخ و اقعاد و غيرها كه آنها در مردان سالخورده خود مشاهده مينمايند پس چگونه تعقّل نميكنند كه خدا قادر بر اين امور ميباشد و قمّى ره نقل فرموده كه قريش ميگفتند آنچه محمد ميگويد و نسبت بخدا ميدهد شعر است و خدا آنها را ردّ فرموده ميفرمايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم شعر نگفته هرگز و ظاهرا مراد از شعر كلامى است كه مبنى بر تخيّلات و تمويهات و تشبيهات مرغّبه و منفّره باشد بدون اصل مسلّم معقولى مثلا در تكذيب عسل گفته شود فضله حيوان و مهوّع انسان است و در توصيف شراب گويد ياقوتى رنگ مقوّى و مشهّى و امثال اينها خواه آن كلام منظوم باشد خواه نباشد ولى چون اين قبيل معانى غالبا در كلام منظوم وجود پيدا ميكند كلّيه كلام منظوم را شعر گفتهاند و آن بدنام اكثريّت افراد خود شده ولى اگر شعر مبنى بر معانى محكمه و مواعظ حكيمانه يا مدح و قدح بجا باشد بسيار خوب است و بنابراين مراد از قول خداوند و ما علّمناه الشّعر تا آخر آيه آنستكه ما به پيغمبر خود كلاميكه مبنى بر وهميّات و خياليّات باشد ياد نداديم تا قرآن را مؤلّف از آنها نموده باشد و سزاوار نيست براى او كه مرشد كلّ و هادى سبل است كه چنين كلامى از او صادر شود نيست آنچه ما باو تعليم نموديم مگر موجب تذكّر و موعظه و ارشاد و كتاب آسمانى كه نامش قرآن يعنى لايق خواندن و عمل نمودن و مجموعه معانى حقّه حقيقيّه است و وصفش بيان كننده صلاح دنيا و آخرت بندگان است و اينكه گفتهاند پيغمبر صلى اللّه عليه و اله شعر نميخواند و اگر احيانا بر زبانش جارى ميشد
جلد 4 صفحه 418
صورت آنرا تغيير ميداد كه از شعريّت خارج شود ظاهرا براى رفع توهّم شاعريّت نسبت بآنحضرت باشد و الّا ديوان اشعار امير المؤمنين عليه السّلام معروف و ترغيب پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله حسّان بن ثابت را بشعر كه فرمود هميشه اى حسّان مؤيّد باشى بروح القدس ماداميكه يارى كنى ما را بزبان خود مشهور است و غرض از نازل نمودن قرآن بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم آنستكه بترساند از عذاب خدا و روز جزا كسانيرا كه دلشان زنده است بروح ايمان و واجب شود كلمه عذاب باتمام حجّت بر كفّار كه مصرّند در انكار و در مجمع از امير المؤمنين نقل نموده كه حيّا را به عاقلا تفسير فرموده است و بعدا اشاره فرموده بقدرت و نعمت خود باين بيان كه آيا نديدند مردم كه ما بدست قدرت خود خلق نموديم براى آنها شتر و گاو و گوسفند را كه دست بشر در آفرينش آنها بهيچ وجه بكار نرفته و بحكم ما مالك و مسلّط و متصرّف واقعى در آن حيوانات آنانند كه ميتوانند آنها را بيع و شرى نمايند و ما مسخّر و رام نموديم آنها را براى آنان كه ميتوانند سوارشان شوند و بكشند و گوشت آنها را بخورند و همه قسم بهرهبردارى از آنها نمايند از پوست و پشم و كرك آنها لباس و فرش تهيّه نمايند و از شيرشان بياشامند و نكته قابل توجه آنستكه بيشتر استفاده آنها از انعام در سوارى و باركشى چون از شتر است آنحيوان با قوّه و عظمت را چنان رام فرموده براى بشر كه طفلى مهار قطار آنها را گرفته و بخاطر خواه خود ميبرد و ميكشد آيا اين نعمتها قابل شكرگزارى و قدردانى نيست و تخصيص اين حيوانات بذكر ظاهرا براى كثرت منافع وجوديّه آنها در عالم خصوصا در عربستان باشد كه مورد نزول آيات الهى است و باو صف همه اينها مردم آن سامان قبل از اسلام غالبا مشرك بودند به اين معنى كه هر قبيلهاى بتى براى خود اتّخاذ نموده بودند و عبادت مينمودند آنرا و مىگفتند اين براى تقرّب بخدا است و اميد داشتند كه آن بتها بتوانند حوائجشان را برآورند و شفاعت از آنها نمايند و عذاب خدا را از آنها دفع كنند و خدا ميفرمايد بتها كه نميتوانند بهيچ وجه يارى از آنها نمايند ولى آنها براى بتها لشگرى حاضر كرده شدهاند كه در برابر آنها بخاك مىافتند و از آنها نگهدارى و دفاع ميكنند در دنيا و در آخرت در دنبال آنها بجهنّم ميروند چون خداوند فرموده آنها با آنچه ميپرستند جز خدا
جلد 4 صفحه 419
آتشگيرانه جهنّم ميباشند و معلوم است هر تابعى پيرو متبوع خود خواهد بود و نبايد پيغمبر اكرم از اقوال و عقايد آنها راجع بخدا و خودش ملول و محزون باشد چون خدا از باطن و ظاهر آنها كاملا آگاه و مطّلع است و آنها را بجزاى كردار و گفتار ناهنجار خودشان در دنيا و آخرت خواهد رسانيد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما عَلَّمناهُ الشِّعرَ وَ ما يَنبَغِي لَهُ إِن هُوَ إِلاّ ذِكرٌ وَ قُرآنٌ مُبِينٌ (69)
و ما تعليم نكرديم پيغمبر اكرم را شعر و سزاوار هم نبود از براي او نيست اينکه قرآن مگر ياد آور که مبين حق و باطل است.
وَ ما عَلَّمناهُ الشِّعرَ مفسرين اقوالي گفتند بعضي گفتند چون شعر مشتمل بر اكاذيب است لذا باو تعليم نكرديم چنانچه گفت
در شعر مپيچ و در فن اوبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 69)- او شاعر نیست، او انذار کننده زندگان است! گفتیم در این سوره بحثهای زنده و جامعی پیرامون اصول اعتقادی توحید، معاد، نبوت مطرح شده، و در مقطعهای متفاوتی سخن را از یکی به دیگری منتقل میسازد.
ج4، ص107
در آیات گذشته بحثهای مختلفی پیرامون توحید و معاد مطرح بود، در این آیه و آیه بعد به بحث نبوت باز میگردد، و یکی از رائجترین اتهاماتی را که برای پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله مطرح میکردند عنوان کرده پاسخ دندان شکنی و آموزندهای به آن میدهد، و آن اتهام شعر و شاعری است، میگوید: «ما هرگز شعر به او [پیامبر] نیاموختیم و شایسته او نیست» که شا٘Ѡباشد (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ).
جاذبه و نفوذ قرآن در دلها برای همه کس محسوس بود، و زیباییهای لفظ و معنی و فصاحت و بلاغت آن قابل انکار نبود، حتی خود مشرکان چنان مجذوب آهنگ و بیان قرآن میشدند که گاه شبانه بطور مخفیانه به نزدیکی منزلگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله میآمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اینجا بود که برای توجیه این پدیده بزرگ، و اغفال مردم از این وحی آسمانی، زمزمه شعر و شاعری پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در همه جا سر دادند، که این خود اعترافی بود ضمنی به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شایسته پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیست که شاعر باشد بخاطر این که خط «وحی» از خط «شعر» کاملا جداست، زیرا:
1- معمولا سر چشمه شعر تخیل و پندار است، در حالی که وحی از مبدأ هستی سر چشمه میگیرد و بر محور واقعیتها میگردد.
2- شعر از عواطف متغیر انسانی میجوشد، و دائما در حال دگرگونی است، در حالی که وحی بیانگر حقایق ثابت آسمانی میباشد.
3- لطف شعر در بسیاری از موارد در اغراق گوئیها و مبالغههای آن است، تا آنجا که گفتهاند: «احسن الشّعر اکذبه بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است»! در حالی که در وحی جز صداقت چیزی نیست.
4- سر انجام به تعبیر زیبای یکی از مفسران: «شعر» مجموعه شوقهایی است که از زمین به آسمان پرواز میکند، اما «وحی» مجموعه حقائقی است که از آسمان به زمین نازل میگردد، و این دو خط کاملا متفاوت است!
ج4، ص108
البته شاعرانی که در خط اهداف مقدسی گام بر میدارند و از عوارض نامطلوب شعر، خود را بر کنار میسازند حساب جداگانهای دارند.
قرآن در برابر نفی شعر از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله اضافه میکند: «این آیات چیزی جز وسیله بیداری و قرآن آشکار نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ).
نکات آیه
۱ - خداوند، هیچ گونه شعرى به پیامبر اسلام(ص) نیاموخت. (و ما علّمنه الشعر)
۲ - قرآن، سخنى از سنخ شعر نیست. (و ما علّمنه الشعر) مقصود از آموخته اى که از سنخ شعر نیست، قرآن کریم است که کافران آن را شعر مى پنداشتند و بر این اساس، پیامبراسلام(ص) را به شاعر بودن متهم مى کردند.
۳ - قرآن، سخنى است سراسر حق و هدف مند و پیراسته از کلامِ برخواسته از تخیلات و سخنان مبالغه آمیز و خلاف واقع. (و ما علّمنه الشعر) برداشت یاد شده از شعر نبودن قرآن استفاده مى شود; زیرا شعر برخاسته از تخیلات شاعر و معمولاً توأم با سخنان مبالغه آمیز و خلاف واقع است که شاعران گاهى به منظور حفظ وزن، سجع و قافیه شعر به آن متوسل مى شوند.
۴ - قرآن، کتابى است داراى نظم، شیوه و ترکیبى جذاب و مخصوص به خود. (و ما علّمنه الشعر) برداشت یاد شده مبتنى بر این نکته است که آنچه کافران را به شعر پنداشتن قرآن واداشت، نظم و اسلوب پر جاذبه و ویژه اى بود که در این کتاب الهى مشاهده کردند.
۵ - پیراسته بودن مقام پیامبر(ص)، از مقولات شعرى و تخیلات شاعرانه (و ما علّمنه الشعر و ماینبغى له)
۶ - پیامبر(ص)، از گفتن شعر ناتوان بود. (و ما علّمنه الشعر و ما ینبغى له) برخى از مفسران بر آنند که مقصود از «ما ینبغى له» ناتوان بودن پیامبر(ص) از سرودن شعر و یا مشکل بودن آن براى ایشان است; زیرا خداوند درصدد نفى کامل و قطعى شعر بودن قرآن است و بانفى توانایى شعر گفتن از پیامبر(ص)، این منظور بهتر حاصل مى شود.
۷ - قرآن، کتابى سراسر یاد و یادآورى براى انسان است. (إن هو إلاّ ذکر) «ذکر» مصدرى است که براى بیان مبالغه، وصف براى قرآن قرار گرفته و به معناى تذکر و یادآورى است.
۸ - قرآن، کتاب قرائت شده بر پیامبر(ص) (و قرءان) «قرآن» مصدر «قرأ» است که مانند «رجحان» و «کفران» بر اسم مفعول اطلاق شده است; یعنى، «الکلام المقروء».
۹ - ذکر و قرآن، از نام هاى کتاب آسمانى پیامبراسلام(ص) (إن هو إلاّ ذکر و قرءان)
۱۰ - قرآن، کتابى روشن و قابل فهم براى همگان (و قرءان مبین)
۱۱ - محتوا، شیوه و نظم موجود در قرآن، روشنگر خدایى بودن آن و پیراستگى آن از تخیلات شاعرانه. (و ما علّمنه الشعر و ما ینبغى له إن هو إلاّ ذکر و قرءان مبین) برداشت یاد شده بر این اساس استوار است که مقصود از روشنگر بودن قرآن به - قرینه صدر آیه (و ما علّمناه الشعر و ما ینبغى له) - این حقیقت باشد که قرآن، خود شاهد و گواهِ الهى بودن و نیز پیراسته بودنش از تخیلات شاعرانه است.
موضوعات مرتبط
- انسان: تذکر به انسان ۷
- تذکر: ابزار تذکر ۷
- ذکر :۹
- قرآن :۹ تنزیه قرآن ۹ ۲، ۳، ۱۱; جذابیت قرآن ۹ ۴; حقانیت قرآن ۹ ۳، ۱۱; سهولت فهم قرآن ۹ ۱۰; قرآن ۹ و شعر ۲; نامهاى قرآن ۹ ۹; نظم قرآن ۹ ۴، ۱۱; نقش قرآن ۹ ۷; وحیانیت قرآن ۹ ۱۱; وضوح قرآن ۹ ۱۰; ویژگیهاى قرآن ۹ ۳، ۴، ۱۰، ۱۱
- محمد(ص): تلاوت قرآن بر محمد(ص) ۸; تنزیه محمد(ص) ۱، ۵; رد شاعرى محمد(ص) ۱، ۵; عجز محمد(ص) از شاعرى ۶
منابع