ریشه حمد: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
ستايش. ثناگويى. ستودن. [آل عمران:188] و دوست دارند براى كارى كه نكردهاند ستوده و مدح شوند. در نهج البلاغه خطبه 220 آمده: «اِطَّلَعَ اللّهُ عَلَيْهِمْ فيهِ فَرَضِىَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ» خدا به آنها توجه كرد. از سعى شان خشنود شد و مقامشان را ستود. ودر حكمت 131 درباره دنيا فرموده: «فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النِّدامَةِ وَ حَمِدَها آخَرونَ يِوْمَ الْقِيمَةِ» دميا رامردانى در صباح پشيمانى ذمّ كردند و مردان ديگرى روز قيامت ستودند. زيرا كه ديدند بوسيله آن صاحب بهشت شدهاند. تدبّر در موارد استعمال نشان مىدهد، كه: حمد به معناى ستودن، ستايش، ثناگوئى، مدح، و تعريف كردن است . راغب در مفردات گويد: حمد خدا به معنى ثنا گوئى اوست در مقابل فضيلت. حمد از مدح اخصّ و از شكر اعمّ است، زيرا مدح در مقابل اختيارى و غير اختيارى مىشود مثلا شخص را در مقابل طول قامت و زيبائى اندام كه غير اختيارى است و همچنين در مقابل بذل مال و سخاوت و علم مدح مىكنند ولى حمد فقط در مقابل اختيارى است. و شكر تنها در مقابل نعمت و بذل به كار مىرود پس هر شكر حمد است ولى هر حمد شكر نيست و هر حمد مدح است ولى هر مدح حمد نيست . * [فاتحه:2] اين تعبير شش بار در قرآن مجيد آمده است يونس:10، صافات:182، زمر:75، غافر:65، انعام:45، و هيجده بار «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و چندين بار «لَهُ الْحَمْدُ» ذكر شده است . الف و لام در «اَلْحَمْد» براى استغراق يا براى جنس است و لام در «لِلّهِ» براى اختصاص و ملك است معنى آيه چنين مىشود: جنس حمد يا هر حمد مخصوص خداست خدائيكه پرور دگار همه مخلوقات است . يعنى هر حمد و ستايش از هر كس درباره هر كس و هر چيز كه بوده باشد مخصوص خدا و از براى خداست مردم خواه خدا را حمد كنند، خواه شخص ديگر و شىء ديگر را، همه آنها مال خدا و از آن خداست . الميزان در توضيح جنس و استغراق چنين گويد: خداوند مىفرمايد: [غافر:62] با اين روشن مىكند كه هر چيز مخلوق خداست و نيز فرمايد: [سجده:7] و يا اين ثابت مىكند هر چيز از لحاظ خلقت و از لحاظ نسبت به خدا خوب است... اينها از جهت فعل و امّا از جهت اسم، فرموده [طه:8]... پس خدا از حيث افعال و اسماء جميل و نيك است... و هر جميلى كه در مقابل آن حمد مىشود از اوست پس جنس حمد و هر حمد براى خداى سبحان است (به اختصار) . * [بقره:30]، [رعد:13]، [اسراء:44] باء در «بِحَمْدِهِ» در اين آيات و غيره چه بائى است و چه معنى دارد؟ طبرسى ذيل آيه 52 سوره اسراء گويد: با «بحمد» براى حال است. ايضاً در كشّاف ذيل آيه 30 بقره گويد: بحمدك در موضع حال است . بنابراين معنى «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» آن است كه تو را تسبيح مىگوئيم حاليكه حامديم... «وَاِنْ مِنْ شَىْءِ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهر» يعنى يعنى هر چيز خدا را در حال حمد تسبيح مىگويد. بعيد نيست: باء به معنى مع و مصاحبت باشد چنانكه در [حجر:46]، [هود:48] گفتهاند. گر چه با حال از لحاظ معنى يكى است . اين معنى كاملا ساده و روان است و معنى آيات چنين مىشود: ما تو را تيبيح و حمد مىگوئيم، رعد خدا را تسبيح مىگويد و مىستايد - و هر چيز تسبيح خوان و حمدگوى خداست نا گفته نماند: تسبيح راجع به تنزيه خداوند و پاك دانستن او از نعمتهاى خداوندى است پس «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» راجع به هر دو مطلب است و اينكه بعضى گفتهاند حمد خدا تسبيح است و خدا را با حمد تسبيح كن درست نيست. * [اسراء:52] آيه شريفه مىفهماند كه روز ثيامت بشر چون زنده شد اعاده و بعث را فعل جميل شمرده و خدا را در اين باره حمد خواهد كرد چون حقائق به روى منكشف گشته و قيامت را از لحاظ حكمت خدائى واجب خواهد دى (از الميزان) يعنى: روزى شما را مىخواند شما او را حمد گويان اجابت مىكنيد. * محمود: ستوده. [اسراء:79] * حميد: ممكن است به معنى فاعل باشد يعنى ستاينده و ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى ستوده. و آن از اسماء حسنى است و هفده بار در قرآن مجيد آمده است [بقره:267] بدانيد خدا بى نياز و ستوده است. يا بدانيد خدا بى نياز و ستاينده است و اعمال بنده را مىستايد. چنانكه در مجمه نقل شده است. ولى معناى اوّل بهتر به نظر مىرسد. * محمّد: راغب گويد محمود آن است كه ستوده شود، محمّد آن است كه خصال پسنديدهاش بسيار باشد. جوهرى گويد: «اَلْمُحَمَّدُ: اَلَّذى كَثُرَتْ خِصالُهُ الْمَحْمودةُ» اقرب الموارد نيز عين اين جمله را دارد. در مجمع ذيل آيه 144 آل عمران گويد: محمّد يعنى جامع تمام محامد زيرا تمحيد درباره كمال محامد به كار مىرود. على هذا كلمه محمّد به عنوان وصف به كسى اطلاق مىشود كه داراى محامد بوده باشد و تفعيل در آن به معنى كثرت است و اين كلمه كه نام مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است چهار بار در قرآن مجيد آمده است [آل عمران:144]، [احزاب:40]، [محمّد:2]، [فتح:29]. محمّد هر چند اسم و علم آن حضرت است ولى بنا بر صفاتيكه حقّ تعالى براى آن حضرت در قرآن مىشمارد و از جمله «وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» «اللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» و غيره، روشن مىشود كه در ذكر نام مبارك آن حضرت، صفات محمودهاش ملحوظ است . گرچه اين نام بوسيله خانوادهاش در كودكى بوى نامگذارى شده است اللّه اعلم. | ستايش. ثناگويى. ستودن. [آل عمران:188] و دوست دارند براى كارى كه نكردهاند ستوده و مدح شوند. در نهج البلاغه خطبه 220 آمده: «اِطَّلَعَ اللّهُ عَلَيْهِمْ فيهِ فَرَضِىَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ» خدا به آنها توجه كرد. از سعى شان خشنود شد و مقامشان را ستود. ودر حكمت 131 درباره دنيا فرموده: «فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النِّدامَةِ وَ حَمِدَها آخَرونَ يِوْمَ الْقِيمَةِ» دميا رامردانى در صباح پشيمانى ذمّ كردند و مردان ديگرى روز قيامت ستودند. زيرا كه ديدند بوسيله آن صاحب بهشت شدهاند. تدبّر در موارد استعمال نشان مىدهد، كه: حمد به معناى ستودن، ستايش، ثناگوئى، مدح، و تعريف كردن است . راغب در مفردات گويد: حمد خدا به معنى ثنا گوئى اوست در مقابل فضيلت. حمد از مدح اخصّ و از شكر اعمّ است، زيرا مدح در مقابل اختيارى و غير اختيارى مىشود مثلا شخص را در مقابل طول قامت و زيبائى اندام كه غير اختيارى است و همچنين در مقابل بذل مال و سخاوت و علم مدح مىكنند ولى حمد فقط در مقابل اختيارى است. و شكر تنها در مقابل نعمت و بذل به كار مىرود پس هر شكر حمد است ولى هر حمد شكر نيست و هر حمد مدح است ولى هر مدح حمد نيست . * [فاتحه:2] اين تعبير شش بار در قرآن مجيد آمده است يونس:10، صافات:182، زمر:75، غافر:65، انعام:45، و هيجده بار «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و چندين بار «لَهُ الْحَمْدُ» ذكر شده است . الف و لام در «اَلْحَمْد» براى استغراق يا براى جنس است و لام در «لِلّهِ» براى اختصاص و ملك است معنى آيه چنين مىشود: جنس حمد يا هر حمد مخصوص خداست خدائيكه پرور دگار همه مخلوقات است . يعنى هر حمد و ستايش از هر كس درباره هر كس و هر چيز كه بوده باشد مخصوص خدا و از براى خداست مردم خواه خدا را حمد كنند، خواه شخص ديگر و شىء ديگر را، همه آنها مال خدا و از آن خداست . الميزان در توضيح جنس و استغراق چنين گويد: خداوند مىفرمايد: [غافر:62] با اين روشن مىكند كه هر چيز مخلوق خداست و نيز فرمايد: [سجده:7] و يا اين ثابت مىكند هر چيز از لحاظ خلقت و از لحاظ نسبت به خدا خوب است... اينها از جهت فعل و امّا از جهت اسم، فرموده [طه:8]... پس خدا از حيث افعال و اسماء جميل و نيك است... و هر جميلى كه در مقابل آن حمد مىشود از اوست پس جنس حمد و هر حمد براى خداى سبحان است (به اختصار) . * [بقره:30]، [رعد:13]، [اسراء:44] باء در «بِحَمْدِهِ» در اين آيات و غيره چه بائى است و چه معنى دارد؟ طبرسى ذيل آيه 52 سوره اسراء گويد: با «بحمد» براى حال است. ايضاً در كشّاف ذيل آيه 30 بقره گويد: بحمدك در موضع حال است . بنابراين معنى «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» آن است كه تو را تسبيح مىگوئيم حاليكه حامديم... «وَاِنْ مِنْ شَىْءِ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهر» يعنى يعنى هر چيز خدا را در حال حمد تسبيح مىگويد. بعيد نيست: باء به معنى مع و مصاحبت باشد چنانكه در [حجر:46]، [هود:48] گفتهاند. گر چه با حال از لحاظ معنى يكى است . اين معنى كاملا ساده و روان است و معنى آيات چنين مىشود: ما تو را تيبيح و حمد مىگوئيم، رعد خدا را تسبيح مىگويد و مىستايد - و هر چيز تسبيح خوان و حمدگوى خداست نا گفته نماند: تسبيح راجع به تنزيه خداوند و پاك دانستن او از نعمتهاى خداوندى است پس «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» راجع به هر دو مطلب است و اينكه بعضى گفتهاند حمد خدا تسبيح است و خدا را با حمد تسبيح كن درست نيست. * [اسراء:52] آيه شريفه مىفهماند كه روز ثيامت بشر چون زنده شد اعاده و بعث را فعل جميل شمرده و خدا را در اين باره حمد خواهد كرد چون حقائق به روى منكشف گشته و قيامت را از لحاظ حكمت خدائى واجب خواهد دى (از الميزان) يعنى: روزى شما را مىخواند شما او را حمد گويان اجابت مىكنيد. * محمود: ستوده. [اسراء:79] * حميد: ممكن است به معنى فاعل باشد يعنى ستاينده و ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى ستوده. و آن از اسماء حسنى است و هفده بار در قرآن مجيد آمده است [بقره:267] بدانيد خدا بى نياز و ستوده است. يا بدانيد خدا بى نياز و ستاينده است و اعمال بنده را مىستايد. چنانكه در مجمه نقل شده است. ولى معناى اوّل بهتر به نظر مىرسد. * محمّد: راغب گويد محمود آن است كه ستوده شود، محمّد آن است كه خصال پسنديدهاش بسيار باشد. جوهرى گويد: «اَلْمُحَمَّدُ: اَلَّذى كَثُرَتْ خِصالُهُ الْمَحْمودةُ» اقرب الموارد نيز عين اين جمله را دارد. در مجمع ذيل آيه 144 آل عمران گويد: محمّد يعنى جامع تمام محامد زيرا تمحيد درباره كمال محامد به كار مىرود. على هذا كلمه محمّد به عنوان وصف به كسى اطلاق مىشود كه داراى محامد بوده باشد و تفعيل در آن به معنى كثرت است و اين كلمه كه نام مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است چهار بار در قرآن مجيد آمده است [آل عمران:144]، [احزاب:40]، [محمّد:2]، [فتح:29]. محمّد هر چند اسم و علم آن حضرت است ولى بنا بر صفاتيكه حقّ تعالى براى آن حضرت در قرآن مىشمارد و از جمله «وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» «اللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» و غيره، روشن مىشود كه در ذكر نام مبارك آن حضرت، صفات محمودهاش ملحوظ است . گرچه اين نام بوسيله خانوادهاش در كودكى بوى نامگذارى شده است اللّه اعلم. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
اله:100, الله:100, ل:94, وله:92, ب:76, ه:70, قول:61, ربب:54, من:43, ما:42, هم:42, ف:41, سبح:39, ک:38, هو:35, فى:33, غنى:33, انن:32, الذى:29, على:27, سمو:26, ارض:26, ان:25, الذين:25, کم:24, علم:22, لا:22, رسل:21, الا:19, ها:19, محمد:19, عزز:18, رحم:18, ملک:17, بين:17, الى:17, لم:17, کفر:17, کون:17, اتى:17, قبل:17, قد:17, حقق:16, شىء:16, عبد:16, صرط:16, عن:16, قوم:16, حين:16, ا:16, غفر:15, سلم:15, هل:15, نزل:15, ذهب:15, اخر:15, نا:15, بل:15, هدى:15, سجد:15, حکم:15, دخل:15, امن:15, رئى:15, نذر:14, سوى:14, کثر:14, کفى:14, وسم:14, ى:14, خلق:14, لما:14, رجل:14, دعو:14, الک:14, لئک:14, ولى:13, سبل:13, نن:13, لو:13, عسى:13, مطر:13, ذلک:13, عشو:13, امر:13, دين:13, طلع:13, حسب:13, حول:13, قضى:13, عرش:13, اوى:13, ظلم:12, بعث:12, زعم:12, کلل:12, اذ:12, لکن:12, شطن:12, توب:12, شمس:12, شهد:12, جىء:12, طيب:12, مثل:12, احمد:12, ائى:12, خلد:12, سيح:12, نظر:12, حرير:12, مجد:12, ذنب:12, وعد:12, جعل:12, رکع:12, حبب:12, انتم:12, وصف:12, قدس:12, عظم:12, اول:12, رعد:12, ظنن:12, حيى:12, صبح:12, موت:12, نهر:12, لقمان:12, ابو:12, مع:12, صدق:12, فوز:12, فوج:12, فقر:12, فلک:12, انا:12, بنو:12, صدد:12, سليمان:12, خرج:12, ايى:12, هن:12, ثقل:12, جوب:12, خوف:12, جهر:12, احد:12, نحن:12, بيت:12, ن:12, داود:11, خبر:11, دمى:11, دلل:11, سحب:11, تحت:11, اهل:11, عين:11, سوء:11, فطر:11, دبر:11, مسو:11, وحد:11, بعد:11, صبر:11, خرر:11, لبث:11, لن:11, بغى:11, غرب:11, فقه:11, نبء:11, سرر:11, فعل:11, خلص:11, جفو:11, لبس:11, بکر:11, کبر:11, دمو:11, عتب:11, ليل:11, نشر:11, خلو:11, ابراهيم:11, نشء:11, قطع:11, خلف:11, ذا:11, قدر:11, دمم:11, طمع:11, لولو:11, حفف:11, عرف:11, جرى:11, وهب:11, بلس:11, روع:11, صلح:11, نجو:11, قنط:11, ظهر:11, فضل:11, س:11, قلل:11, شجر:11, فرح:11, جنب:11, قرب:11, يوم:11, بلى:11, عمل:11, لغب:11, فوق:11, جدل:11, حمل:11, نفق:11, اذن:11, عجل:11, فسد:11, سخر:11, اخذ:11, صدر:11, خفت:11, قلم:11, غلل:11, فحش:11, سفک:11, ذکر:11, جدد:11, نهى:11, ولج:11, جمع:10, برک:10, نور:10, ولد:10, شکس:10, حمد:10, اذا:10, يدى:10, انت:10, وکل:10, حزن:10, غمض:10, رجع:10, شدد:10, صعق:10, شرک:10, عقل:10, نکر:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۵
تکرار در قرآن: ۶۸(بار)
قاموس قرآن
ستايش. ثناگويى. ستودن. [آل عمران:188] و دوست دارند براى كارى كه نكردهاند ستوده و مدح شوند. در نهج البلاغه خطبه 220 آمده: «اِطَّلَعَ اللّهُ عَلَيْهِمْ فيهِ فَرَضِىَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ» خدا به آنها توجه كرد. از سعى شان خشنود شد و مقامشان را ستود. ودر حكمت 131 درباره دنيا فرموده: «فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النِّدامَةِ وَ حَمِدَها آخَرونَ يِوْمَ الْقِيمَةِ» دميا رامردانى در صباح پشيمانى ذمّ كردند و مردان ديگرى روز قيامت ستودند. زيرا كه ديدند بوسيله آن صاحب بهشت شدهاند. تدبّر در موارد استعمال نشان مىدهد، كه: حمد به معناى ستودن، ستايش، ثناگوئى، مدح، و تعريف كردن است . راغب در مفردات گويد: حمد خدا به معنى ثنا گوئى اوست در مقابل فضيلت. حمد از مدح اخصّ و از شكر اعمّ است، زيرا مدح در مقابل اختيارى و غير اختيارى مىشود مثلا شخص را در مقابل طول قامت و زيبائى اندام كه غير اختيارى است و همچنين در مقابل بذل مال و سخاوت و علم مدح مىكنند ولى حمد فقط در مقابل اختيارى است. و شكر تنها در مقابل نعمت و بذل به كار مىرود پس هر شكر حمد است ولى هر حمد شكر نيست و هر حمد مدح است ولى هر مدح حمد نيست . * [فاتحه:2] اين تعبير شش بار در قرآن مجيد آمده است يونس:10، صافات:182، زمر:75، غافر:65، انعام:45، و هيجده بار «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و چندين بار «لَهُ الْحَمْدُ» ذكر شده است . الف و لام در «اَلْحَمْد» براى استغراق يا براى جنس است و لام در «لِلّهِ» براى اختصاص و ملك است معنى آيه چنين مىشود: جنس حمد يا هر حمد مخصوص خداست خدائيكه پرور دگار همه مخلوقات است . يعنى هر حمد و ستايش از هر كس درباره هر كس و هر چيز كه بوده باشد مخصوص خدا و از براى خداست مردم خواه خدا را حمد كنند، خواه شخص ديگر و شىء ديگر را، همه آنها مال خدا و از آن خداست . الميزان در توضيح جنس و استغراق چنين گويد: خداوند مىفرمايد: [غافر:62] با اين روشن مىكند كه هر چيز مخلوق خداست و نيز فرمايد: [سجده:7] و يا اين ثابت مىكند هر چيز از لحاظ خلقت و از لحاظ نسبت به خدا خوب است... اينها از جهت فعل و امّا از جهت اسم، فرموده [طه:8]... پس خدا از حيث افعال و اسماء جميل و نيك است... و هر جميلى كه در مقابل آن حمد مىشود از اوست پس جنس حمد و هر حمد براى خداى سبحان است (به اختصار) . * [بقره:30]، [رعد:13]، [اسراء:44] باء در «بِحَمْدِهِ» در اين آيات و غيره چه بائى است و چه معنى دارد؟ طبرسى ذيل آيه 52 سوره اسراء گويد: با «بحمد» براى حال است. ايضاً در كشّاف ذيل آيه 30 بقره گويد: بحمدك در موضع حال است . بنابراين معنى «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» آن است كه تو را تسبيح مىگوئيم حاليكه حامديم... «وَاِنْ مِنْ شَىْءِ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهر» يعنى يعنى هر چيز خدا را در حال حمد تسبيح مىگويد. بعيد نيست: باء به معنى مع و مصاحبت باشد چنانكه در [حجر:46]، [هود:48] گفتهاند. گر چه با حال از لحاظ معنى يكى است . اين معنى كاملا ساده و روان است و معنى آيات چنين مىشود: ما تو را تيبيح و حمد مىگوئيم، رعد خدا را تسبيح مىگويد و مىستايد - و هر چيز تسبيح خوان و حمدگوى خداست نا گفته نماند: تسبيح راجع به تنزيه خداوند و پاك دانستن او از نعمتهاى خداوندى است پس «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» راجع به هر دو مطلب است و اينكه بعضى گفتهاند حمد خدا تسبيح است و خدا را با حمد تسبيح كن درست نيست. * [اسراء:52] آيه شريفه مىفهماند كه روز ثيامت بشر چون زنده شد اعاده و بعث را فعل جميل شمرده و خدا را در اين باره حمد خواهد كرد چون حقائق به روى منكشف گشته و قيامت را از لحاظ حكمت خدائى واجب خواهد دى (از الميزان) يعنى: روزى شما را مىخواند شما او را حمد گويان اجابت مىكنيد. * محمود: ستوده. [اسراء:79] * حميد: ممكن است به معنى فاعل باشد يعنى ستاينده و ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى ستوده. و آن از اسماء حسنى است و هفده بار در قرآن مجيد آمده است [بقره:267] بدانيد خدا بى نياز و ستوده است. يا بدانيد خدا بى نياز و ستاينده است و اعمال بنده را مىستايد. چنانكه در مجمه نقل شده است. ولى معناى اوّل بهتر به نظر مىرسد. * محمّد: راغب گويد محمود آن است كه ستوده شود، محمّد آن است كه خصال پسنديدهاش بسيار باشد. جوهرى گويد: «اَلْمُحَمَّدُ: اَلَّذى كَثُرَتْ خِصالُهُ الْمَحْمودةُ» اقرب الموارد نيز عين اين جمله را دارد. در مجمع ذيل آيه 144 آل عمران گويد: محمّد يعنى جامع تمام محامد زيرا تمحيد درباره كمال محامد به كار مىرود. على هذا كلمه محمّد به عنوان وصف به كسى اطلاق مىشود كه داراى محامد بوده باشد و تفعيل در آن به معنى كثرت است و اين كلمه كه نام مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است چهار بار در قرآن مجيد آمده است [آل عمران:144]، [احزاب:40]، [محمّد:2]، [فتح:29]. محمّد هر چند اسم و علم آن حضرت است ولى بنا بر صفاتيكه حقّ تعالى براى آن حضرت در قرآن مىشمارد و از جمله «وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» «اللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» و غيره، روشن مىشود كه در ذكر نام مبارك آن حضرت، صفات محمودهاش ملحوظ است . گرچه اين نام بوسيله خانوادهاش در كودكى بوى نامگذارى شده است اللّه اعلم.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
الْحَمْدُ | ۲۸ |
بِحَمْدِکَ | ۱ |
حَمِيدٌ | ۵ |
مُحَمَّدٌ | ۳ |
يُحْمَدُوا | ۱ |
حَمِيداً | ۱ |
الْحَامِدُونَ | ۱ |
بِحَمْدِهِ | ۴ |
الْحَمِيدِ | ۴ |
بِحَمْدِ | ۱۰ |
مَحْمُوداً | ۱ |
الْحَمِيدُ | ۶ |
حَمِيدٍ | ۱ |
مُحَمَّدٍ | ۱ |
أَحْمَدُ | ۱ |