روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۷۵
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
محمد بن الحسن و علي بن محمد عن سهل بن زياد عن محمد بن سليمان الديلمي عن بعض اصحابنا عن المفضل بن عمر عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۷۷۴ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۷۷۶ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۴۳۹
امام صادق (ع) فرمود: چون مرگ حسن بن على فرا رسيد، فرمود: اى قنبر، ببين بر در خانه مؤمنى جز از آل محمد (ص) هست؟ گفت: خدا و رسولش و زاده رسولش از من داناترند، فرمود: محمد بن على را نزد من دعوت كن، من خدمت او شتافتم، فرمود: پيشامدى شده است؟ گفتم: به زودى ابو محمد را اجابت كن، او بند نعل خود را نبسته شتافت و با من مىدويد، و چون نزد آن حضرت رسيد، سلام داد، امام حسن (ع) به او فرمود: بنشين كه مانند تو كسى نبايد از شنيدن سخنى كه مرده را زنده مىكند و زندهها بدان بميرند غايب باشد. متن وصيت امام حسن (ع)
«شماها همه بايد معدن علم و چراغ هدايت باشيد، و با اين حال محقق است كه موجهاى تابان روز روشن با هم تفاوت دارند و بعضى از بعضى روشنتر و تابندهترند، نمىدانى كه خداوند فرزندان ابراهيم (ع) را ائمه نمود و با اين حال بعضى را برتر از بعضى ساخت به داود همان زبور را داد و مىدانى كه محمد (ص) را به چه فضيلتى مخصوص كرد.
اى محمد بن على (ع) من از حسد بر تو نگرانم، خدا آن را صفت كفار دانسته و فرموده عز و جل (۱۰۹ سوره بقره): «كفار حسود از جانب خود پس از آن كه حق بر آنها آشكار شد»، اى محمد: مبادا خداوند عز و جل شيطان را بر تو مسلط كند، اى محمد بن على، من خبر ندهم از آنچه از زبان پدرت در باره تو شنيدم؟ گفت چرا، فرمود: روز جنگ بصره مىفرمود: هر كه دوست دارد در دنيا و آخرت به من نيكى كند بايد به فرزندم محمد نيكى كند، اى محمد، اگر بخواهم به تو خبر دهم از زمانى كه نطفهاى بودى در بهشت پدر مىتوانم خبر داد. اى محمد بن على كه حسين بن على (ع) بعد از آنكه جان من رفت و روح از تنم جدا شد، امام بعد از من است و نام او به امامت نزد خدا جلّ اسمه در كتاب ثبت است، امامت او به وراثت مستقيم از پيغمبر است به اضافهاى از طرف خدا كه وراثت از پدر و مادرش باشد، خدا دانست كه شما بهترين خلق او هستيد، محمد را از ميان شما برگزيد و محمد، على را برگزيد براى امامت و على (ع) هم مرا برگزيد براى امامت و من هم حسين (ع) را انتخاب كردم». محمد بن على در پاسخ او گفت: تو امامى و تو وسيله منى در حضور محمد (ص) به خدا دوست داشتم پيش از آن كه اين سخن را از شما شنيده باشم مرده بودم، هلا در مغز من سخنى است كه دلوها نتوانند آن را تا ته بكشد و بادهاى تند نتوانند دگرگونش سازند چون نوشته نقطه دارى در برگ كاغذ مزيّنى نقش شده و من آهنگ اظهار آن داشتم و دريافتم كه كتاب منزل خدا در آن بر من پيشى گرفته و هم آنچه رسولان خدا آورندهاند، آن سخنى است كه زبان گوينده بدان بند آيد و دست نويسنده در آن درماند تا به جايى كه از بس مفصل قلم ناياب گردد و به جاى كاغذ سفيد كه به آخر رسيده برگه سياه بياورند و باز هم حق فضل تو ادا نشده باشد و همچنين خداوند پاداش نيكوكاران دهد و لا قوة الا بالله. حسين از ما همه داناتر و بردبارتر و به رسول خدا (ص) نزديكتر است، او پيش از آفرينش، فقيه بوده و قبل از آنكه زبان باز كند وحى الهى را خوانده است، اگر خدا كسى را بهتر مىدانست محمد (ص) را بر نمىگزيد و محمد (ص) على (ع) را انتخاب كرد و على تو را به امامت بر نشاند و تو حسين (ع) را شايسته دانستى و انتخاب كردى، ما پذيرفتيم و پسنديديم، كيست كه به غير او رضا دهد (آن كسى كه اگر به جاى او ديگرى را هم تو معين مىكردى راضى بوديم و در مشكلات امور خود بدو تسليم مىشديم خ ل) و كيست جز او كه در مشكلات امور خود بدو تسليم شويم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۷۱
امام صادق عليه السلام فرمود: چون وفات حسن بن على عليهما السلام فرا رسيد بقنبر فرمود: اى قنبر! ببين پشت در، مؤمنى از غير آل محمد عليهم السلام هست؟ عرضكرد: خداى تعالى و پيغمبر و پسر پيغمبرش آن را از من بهتر ميدانند. فرمود: محمد بن على را (كه مادرش حنفيه است) نزد من آور (پس مقصود از سؤال كردن حضرت اين بود كه بقنبر بفرمايد: من ميدانم كسى جز محمد بن حنفيه آنجا نيست، او را بياور و گفتهاند مقصودش از مؤمن عزرائيل است، زيرا او بر در خانه ائمه اجازه ميگرفت) قنبر گويد: من نزدش رفتم، چون وارد شدم، گفت: اميدوارم جز خير پيش نيامده باشد. عرضكردم: ابا محمد را اجابت كن (كه ترا ميخواند) او با شتاب بدون اينكه بند كفش خود را به بندد با من دويد، چون مقابل امام رسيد سلام كرد. حسن بن على عليهما السلام باو فرمود: بنشين كه مانند تو شخصى نبايد از شنيدن سخنى كه سبب زنده شدن مردگان و مردن زندهها مىشود، غايب باشد (آن سخن وصيت آخر عمر من است كه دلهاى مرده را زنده ميكند و هر زندهاى كه آن را نپذيرد، در شمار مردگان آيد). شما بايد گنجينه علم و چراغ هدايت باشيد، زيرا برخى از نور خورشيد از برخ ديگرش تابانتر است (پس اگر چه تو هم برادر من و حسينى، اما بدان كه من و او نور تابندهتر خورشيد وجود پدريم، با آنكه اگر چه همه بشر از يك اصلند ولى تو بواسطه انتسابت بعلى عليه السلام بايد علم و كمالت از مردم ديگر تابندهتر باشد) مگر نميدانى كه خدا فرزندان ابراهيم را امام قرار داد ولى بعضى را بر بعض ديگر فضيلت بخشيد و بداود عليه السلام زبور را داد، در صورتى كه ميدانى محمد صلّى اللَّه عليه و آله را بچه امتيازى برگزيد (قرآن را باو فرستاد و او را باستوارى بر خلق عظيم ستود). اى محمد بن على! من از حسد تو ميترسم [من از حسد تو نمىترسم- بنسخه اعلام الورى-] زيرا خدا كافران را بآن وصف كرده و فرموده است: (بسيارى از اهل كتاب ميخواهند) با وجود اينكه حق بر آنها روشن شده بسبب حسدى كه در دل خود دارند، شما را بكفر برگردانند- ۱۰۹ سوره ۲-» در صورتى كه خداى عز و جل شيطان را بر تو مسلط نساخته است اى محمد بن على! نميخواهى آنچه را از پدرت در باره تو شنيدهام بتو بگويم؟ گفت: چرا، فرمود: شنيدم پدرت عليه السلام روز جنگ بصره (جنگ جمل) ميفرمود: كسى كه ميخواهد در دنيا و آخرت بمن نيكى كند، بايد بپسرم محمد نيكى كند. اى محمد بن على اگر بخواهم بتو خير دهم از زمانى كه نطفهاى بودى در پشت پدرت خبر ميدهم. اى محمد بن على! نميدانى كه حسين بن على عليهما السلام بعد از وفات من و بعد از جدائى روحم از پيكرم، امام پس از من است و نزد خداى جل اسمه- امامت بنام او در كتاب (لوح محفوظ يا قرآن يا وصيتنامه ثبت است، امامت او از راه وراثت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله كه خداى عز و جل آن وراثت را بوراثت از پدر و مادرش هم افزوده ميباشد، خدا دانست كه شما خانواده بهترين خلق او هستيد، لذا محمد صلّى اللَّه عليه و آله را از ميان شما برگزيد و محمد على عليه السلام را انتخاب كرد و على عليه السلام مرا بامامت برگزيد و من حسين عليه السلام را برگزيدم. محمد بن على عليه السلام عرضكرد: تو امامى و تو واسطه ميان من و محمدى صلّى اللَّه عليه و آله، بخدا من دوست داشتم كه پيش از آنكه اين سخن را از تو بشنوم مرده باشم، همانا در سرم سخنى است كه دلوها نتوانند همه آن را بكشند (آنقدر از فضيلت شما در خاطر دارم كه بوصف در نيايد) و ترانه و آهنگ بادها دگرگونش نسازد (ياوهگوئيهاى دشمنان عقيده مرا نسبت بشما سست نكند) آنها مانند نوشته سر بمهريستكه ورقش مزين و منقوش است، مىخواهم اظهارش كنم ولى مىبينم كتاب منزل خدا (قرآن) و كتب ديگرى كه پيغمبران آوردهاند، بر من پيشى گرفتهاند، و آن سخنى است كه زبان هر گوينده و دست هر نويسنده از اداى آن عاجز است تا آنجا كه قلمها تمام شود و كاغذها سياه شود و باز هم فضيلت شما بآخر نرسد، خدا نيكوكاران را چنين جزا ميدهد و هيچ نيروئى جز از خدا نيست. حسين از همه ما داناتر و از لحاظ خويشتندارى سنگينتر و از جهت قرابت برسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نزديكتر است او پيش از خلقتش فقيه بوده (يعنى خدا روحش را پيش از تعلق ببدن عالم و بلكه معلم ملائكه ساخت) و پيش از آنكه زبان باز كند وحى خدا را خوانده است و اگر خدا در شخص ديگرى خيرى ميدانست، محمد (ص) را بر نمىگزيد، پس چون خدا محمد صلّى اللَّه عليه و آله را برگزيد؛ و محمد على را انتخاب كرد و على شما را بامامت برگزيد و شما حسين را، ما تسليم شديم و رضا داديم، كيست كه بغير آن رضا دهد؟ و كيست جز او كه در كارهاى مشكل خويش تسليمش شويم؟!!
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۶۳
محمد بن حسن و على بن محمد، از سهل بن زياد، از محمد بن سليمان ديلمى، از بعضى از اصحاب ما، از مفضّل بن عمر، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كردهاند كه فرمود: «چون حضرت حسن بن على عليه السلام را هنگام وفات رسيد، فرمود كه: اى قنبر، بنگر كه آيا از پسِ درِ خويش، مؤمنى را از غير آل محمد عليهم السلام مىبينى؟ (و بعضى گفتهاند كه: مراد از اين نظر، نظر باطنى است، نه به چشم سر؛ زيرا كه قنبر از اصحاب اسرار بود). پس قنبر عرض كرد كه: خدا و رسول و پسر رسول او به اين امر از من داناترند. حضرت فرمود كه: محمد بن على (يعنى: ابن حنفيّه را) براى من بطلب. قنبر مىگويد كه به نزد محمد بن على رفتم، چون بر او داخل شدم، گفت: آيا حادثهاى رو داده؟ و انشاءاللَّه چيزى واقع نشده باشد، مگر خير و خوبى. عرض كردم كه: ابا محمد، حضرت امام حسن عليه السلام را اجابت كن كه تو را طلبيده. محمد به تعجيل برخاست و با آنكه بند نعلينش گسسته بود، آن را نبست و با من بيرون آمد و همه جا مىدويد تا به خدمت آن حضرت رسيد. چون در پيش روى آن حضرت ايستاد، سلام كرد. حضرت حسن بن على عليه السلام به محمد فرمود: بنشين كه مثل تو نبايد كه غايب باشد از شنيدن سخنى كه مردگان به آن زنده مىشوند، و زندگان به آن مىميرند. شما ظرفهاى علم و چراغهاى راه هدايت باشيد. پس به درستى كه روشنى روز بعضى از آن، از بعضى روشنتر است (چه ساعات آن تفاوت دارد). آيا نمىدانى كه خداى تبارك و تعالى فرزندان ابراهيم را ائمّه قرار داده، و بعضى از ايشان را بر بعضى زيادتى داده؟ و داود عليه السلام را زبور عطا فرموده و مىدانى آنچه را كه محمد صلى الله عليه و آله را به آن برگزيده و مخصوص گردانيده. اى محمد بن على، به درستى كه من بر تو مىترسم از حسد، و جز اين نيست كه خداى عزّوجلّ كافران را به آن وصف نموده، پس فرموده كه: «كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ» «۱»، يعنى: «دوست داشتند بسيارى از اهل كتاب آنكه بگردانند شما را بعد از ايمان آوردن شما، كافران (يعنى: آرزو دارند كه شما را كافر گردانند به جهت حسد بردن بر شما كه صادر شده از نزد نفسهاى ايشان) بعد از روشن شدن حقّ و راستى از براى ايشان». و خداى عزّوجلّ، شيطان را بر تو تسلّطى قرار نداده. اى محمد بن على، آيا نمىخواهى تو را خبر دهم به آنچه از پدرت شنيدم و در شأن تو؟ محمد عرض كرد كه: مرا خبر ده. فرمود كه: شنيدم از پدرت عليه السلام در روز جنگ بصره كه مىفرمود: هر كه دوست دارد كه با من نيكى كند در دنيا و آخرت، بايد كه نيكى كند با محمد فرزند من. اى محمد بن على، اگر خواهم كه تو را خبر دهم و تو نطفه بودى در پشت پدرت، هر آينه تو را خبر مىدهم. اى محمد بن على، آيا ندانستى كه حسين بن على عليه السلام بعد از وفات من و مفارقت روح من از بدنم، امام كسى است كه بعد از من است؟ و اين در نزد خداى جلّ اسمه در لوح محفوظ ميراثى است از پيغمبر صلى الله عليه و آله كه خداى عزّوجلّ آن را در ميراث پدر و مادر او صلى الله عليه و آله زياد فرموده، و خدا دانست كه شما بهترين خلق اوييد. پس محمد صلى الله عليه و آله را از ميانه شما برگزيد و محمد صلى الله عليه و آله، على را برگزيد، و على عليه السلام، مرا به امامت برگزيد، و من، حسين عليه السلام را اختيار كردم. پس محمد بن على، به آن حضرت عرض كرد كه: تو امامى و تويى وسيله و دستآويز من به سوى محمد صلى الله عليه و آله. و به خدا سوگند، كه هر آينه دوست مىداشتم كه جانم برود پيش از آنكه اين سخن را از تو بشنوم. و به درستى كه در سر من، سخنى چند هست (يعنى: در نعت تو) چون آب شيرين كه دلوهاى بيان، تمام آن را بر نتواند كشيد، و وزيدن بادهاى خطرات نفسانى و همزات شيطانى، آن را تغيير نمىتواند داد، و در جلا و ثبوت، چون نوشتهاى است كه به نقطه و اعراب عجميّت و گنگى آن رفته در مقصود، كمال ظهور داشته باشد و نوشته باشد و در پوست آهوى منّقش و مكرّر قصد مىكنم كه آن را ظاهر كنم. پس خويش را در اين باب مسبوق مىيابم كه كتاب منزل (يعنى: قرآن) و آنچه رسولان و پيغمبران آن را آوردهاند، __________________________________________________
(۱). بقره، ۱۰۹.
مرا به سوى آن پيشى گرفتهاند. و به درستى كه آنچه در سر من است، سخنى است كه زبان گويا به واسطه آن كلال به هم رساند (و در بعضى از نُسَخ كافى، اين زيادتى نيز هست كه تا به مرتبهاى رسد كه بالمرّه از گفتن عاجز شود) و در ماند و دست نويسنده مانده گردد، به جهت بسيارى حركت و نوشتن، كه تمام قلمها را به مصرف برساند تا آنكه ديگر قلمى را نيابد كه بنويسد و مردم كاغذها را از جانب اين نويسنده بياورند، در حالتى كه سياه باشد و بر همه آن، نوشته باشد، بىآنكه حاشيه و ما بين السّطورى داشته باشد، و نويسنده يا كاغذ به فضل تو نرسد.
(حاصل معنى آنكه آنچه در قوه حافظه من قرار دارد در فضايل تو، نه به طورى است كه چيزى تواند آن را محو كند، و هيچ زبانى ياراى گفتن و هيچ دستى طاقت نوشتن آن را ندارد، و در هيچ كتابى نمىگنجد). و خدا نيكوكاران را چنين جزا مىدهد و هيچ توانايى نيست مگر به خدا.
و حسين عليه السلام از همه ما داناتر و حلمش از همه ما گرانتر و به رسول خدا صلى الله عليه و آله از همه ما نزديكتر است، از روى خويشى. فقيه و دانا بود، پيش از آنكه خلق شود (يعنى: خدا جسم مباركش را بيافريند)، و وحى خدا را خوانده بود، پيش از آنكه به سخن در آيد، و اگر خدا در كسى خوبى را مىدانست، محمد صلى الله عليه و آله را بر نمىگزيد، پس چون خدا محمد صلى الله عليه و آله را اختيار فرمود، و محمد صلى الله عليه و آله، على عليه السلام را اختيار نمود، و على تو را اختيار كرد، و تو حسين عليه السلام را اختيار كردى، ما تسليم نموديم و راضى شديم. كيست كه به غير آن حضرت راضى شود؟ (و بنابر بعضى از نسخ كافى كيست به غير از آن حضرت كه ما به او راضى شويم). و كيست كه به وساطت او از مشكلات كار خويش سالم باشيم؟» (يعنى: ما به امامت آن حضرت خوشنوديم و در مشكلات به او پناه خواهيم برد و در مشتبهات، از او هدايت خواهيم يافت).