روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۷۴
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن ابراهيم عن ابيه عن بكر بن صالح قال الكليني و عده من اصحابنا عن ابن زياد عن محمد بن سليمان الديلمي عن هارون بن الجهم عن محمد بن مسلم قال سمعت ابا جعفر ع يقول :
الکافی جلد ۱ ش ۷۷۳ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۷۷۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۴۳۷
محمد بن مسلم گويد: از امام باقر (ع) شنيدم مىفرمود: چون مرگ حسن بن على (ع) فرا رسيد، به حسين (ع) فرمود: برادر جانم، با تو وصيتى دارم آن را حفظ كن، چون من مُردَم مرا آماده ساز (غسل بده و كفن كن و حنوط بپاش) سپس مرا سر قبر رسول خدا (ص) بر، تا با او تجديد عهد كنم و مرا به قبر مادرم بر گردان و از آنجا به قبرستان بقيع ببر و در آنجا به خاك سپار و بدان كه از عايشه به من مصيبت رسد كه خدا مىداند، و مردم او را آلت دست كنند (مقصود بنى اميه است) و دشمنى او با خدا و رسول خدا و ما خانواده هم او را وادارد. چون امام حسن (ع) جان داد او را در تخته تابوت نهادند و سپس به محلى كه رسول خدا (ص) بر جنازهها نماز مىخواند بردند و حسين (ع) بر او نماز خواند و او را وارد مسجد كردند و چون بر سر قبر پيغمبر (ص) نگهداشتند جاسوسى به عايشه خبر داد كه بنى هاشم جنازه حسن را آوردند تا در حجره مدفن پيغمبر (ص) به خاك سپارند و او شتابانه سوار بر استرى آمد- و او اول زنى بود كه در اسلام بر روى زين سوار شد- و فرياد زد: فرزند خود را از خانه من دور كنيد كه در آن به خاك نرود و حجاب رسول خدا (ص) به واسطه او دريده نگردد، امام حسين (ع) فرمود: از روز نخست تو و پدرت حجاب او را دريديد و كسى را به خانه او دفن كرديد كه دوست نداشت نزديك او باشد (مقصود، ابى بكر است) و به راستى اى عايشه خدا از تو باز خواست كند.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۶۹
محمد بن مسلم گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام مىفرمود: چون وفات حسن بن على عليهما السلام نزديك شد، بحسين عليه السلام فرمود: برادرم! بتو وصيتى مىكنم، آن را حفظ كن، چون من مردم، جنازهام را (با غسل و كفن و حنوط) آماده دفن كن، سپس مرا بر سر قبر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ببر تا با او تجديد عهد كنم، آنگاه مرا بطرف قبر مادرم عليها السلام برگردان، سپس مرا در بقيع دفن كن. و بدان كه از عايشه بمن مصيبتى رسد و منشأش آنست كه خدا و مردم زشتكارى و دشمنى او را با خدا و پيغمبر و ما خانواده مىدانند. چون امام حسن عليه السلام وفات يافت [و] در همان جا روى تابوتش گذاشتند، او را بمحل مصلاى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله كه بر جنازهها نماز مىخواند بردند، امام حسين عليه السلام بر جنازه نماز خواند و سپس برداشتند و بمسجد بردند، چون بر سر قبر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نگاهداشتند، جاسوسى نزد عايشه رفت و گفت: بنى هاشم جنازه حسن را آوردهاند تا نزد پيغمبر دفن كنند، او روى استرى زين كردهئى نشست و بشتاب بيرون شد- و او نخستين زنى بود كه در اسلام برزين نشست- آمد و گفت فرزند خود را از خانه من بيرون بريد، او نبايد در خانه من دفن شود و حجاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دريده شود، امام حسين عليه السلام باو فرمود: تو و پدرت در سابق حجاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را پاره كرديد و در خانه او كسى را در آوردى كه دوست نداشت نزديك او باشد (مقصود ابو بكر و عمر است) اى عايشه خدا از اين كارت از تو بازخواست مىكند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۵۹
على بن ابراهيم، از پدرش، از بكر بن صالح روايت كرده؛ و كلينى رضى الله عنه مىگويد: و چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از ابن زياد، از محمد بن سليمان ديلمى، از هارون بن جَهم، از محمد بن مسلم كه گفت: شنيدم از امام محمد باقر عليه السلام كه مىفرمود: «چون حضرت حسن بن على عليه السلام را هنگام وفات رسيد، به حضرت امام حسين عليه السلام فرمود كه: اى برادر من، تو را يك وصيّت مىكنم، پس آن را حفظ كن. چون من بميرم، مرا مهيّا ساز (يعنى: غسل ده و كفن و حنوط كن) بعد از آن مرا ببر به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله تا آنكه با آن حضرت عهد را تازه كنم. پس مرا برگردان به سوى مادرم، بعد از آن، مرا برگردان و در قبرستان بقيع دفن كن. و بدان كه زود باشد كه از عائشه به من رسد آنچه خدا و خلق زشتى كردار او (و بنابر بعضى از نسخ، دشمنى او) را بدانند، و بدانند كه با خدا و رسول او، عداوت دارد و با ما اهل بيت دشمنى دارد. و چون قبض روح مطهّر آن حضرت شد، او را بر روى تختى گذاشتند و بردند به مصلّاى رسول خدا صلى الله عليه و آله، كه آن حضرت در آنجا بر مردگان نماز مىكرد، پس حضرت امام حسين عليه السلام بر او نماز كرد، و جنازه را برداشتند، و داخل مسجد رسول صلى الله عليه و آله كردند، و چون آن حضرت را محاذى قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله باز داشتند، جاسوسى به نزد عائشه رفت (و بعضى گفتهاند كه مروان بن حكم- عليهما اللّعنة- بود) پس به او گفت كه: اينها حسن را آوردهاند براى آنكه او را با رسول خدا صلى الله عليه و آله دفن كنند. عائشه بيرون آمد در حالتى كه بر ياوران خود پيشى گرفته بود، و بر استر زيندارى سوار بود. و اوّل زنى كه در اسلام بر زين سوار شد او بود. پس گفت كه: پسر خويش را از خانه من دور كنيد؛ زيرا كه جائز نيست كه در خانه من دفن شود، و پرده حرمت رسول خدا صلى الله عليه و آله دريده شود. حضرت امام حسين عليه السلام به عائشه فرمود كه: در چندين سال پيش از اين، تو و پدرت پرده رسول خدا صلى الله عليه و آله را دريديد و هتك حرمت او كرديد. و تو اى عائشه، داخل گردانيدى در خانه رسول، كسى را كه آن حضرت نزديكى او را دوست نمىداشت. به درستى كه خداى تعالى تو را اى عائشه از اين سؤال خواهد كرد».