۱۶٬۸۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
<span id='link329'><span> | <span id='link329'><span> | ||
==خصوصيات | ==خصوصيات روحى، همچون خصوصيات جسمى، قابل توارث است == | ||
مؤلف : وجود رابطه بين احوال انسان و ملكات | مؤلف: وجود رابطه بين احوال انسان و ملكات درونی اش و بين خصوصيات تركيب بدنش، چيزى است كه هيچ شكى در آن نيست. پس براى هر يك از دو طرف رابطه، اقتضاء و تأثير خاصى در طرف ديگر هست. | ||
در مباحث سابق نيز مكرر گذشت كه بين صفات روحى انسان و اعمالش و بين حوادث خير و | از سوى ديگر، نطفه كه از ماده بدن گرفته مى شود، طبعا حامل همه خصوصياتى است كه در بدن مادى و در روح او هست. و بنابراين چه مانعى دارد كه نسل هاى آينده، پاره اى از خصوصيات اخلاقى نسل گذشته را به ارث ببرند. چه خصوصيات مادى و بدنى آنان را و چه خصوصيات روحی شان را. | ||
در مباحث سابق نيز مكرر گذشت كه بين صفات روحى انسان و اعمالش و بين حوادث خير و شرّ خارجى و جهانى، رابطه اى تامّ و كامل وجود دارد. همچنان كه آيات زير نيز، به آن اشاره نموده، مى فرمايد: «وَ لَو أنَّ أهلَ القُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الأرض». و نيز مى فرمايد: «وَ مَا أصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَت أيدِيكُم». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۹۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۹۵ </center> | ||
بنابراين، چه مانعى دارد كه از فردى از افراد انسان و يا از مجتمعى از مجتمعات بشرى، عملى از اعمال سر بزند، يا صالح و يا طالح (غير صالح)، و يا صفتى از صفات فضيلت و يا رذيلت در آن ها پيدا شود و به دنبالش، اثر خوب و يا بد آن، در اعقاب و نسل آينده او ظاهر گردد، كه در حقيقت، ملاك در اين تأثير، نوعى وراثت است كه بيانش گذشت. در جلد چهارم اين كتاب نيز، در ذيل آيه شريفه: «وَليَخشَ الَّذِينَ لَو تَرَكُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّيَةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيهِم»، بحثى در پيرامون اين وراثت گذشت. | |||
و در همان | و در همان كتاب، از زراره و حمران و محمّد بن مسلم، از امام ابى جعفر «عليه السلام» و از عبدالرحمان، از امام صادق «عليه السلام» روايت آورده در ذيل جملۀ «إنَّ إبرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أوّاهٌ مُنِيبٌ» فرمود: ابراهيم «عليه السلام»، بسيار دعا مى كرد. | ||
مؤلف : نظير اين روايت | مؤلف: نظير اين روايت را، كلينى نيز، از زراره، از امام باقر «عليه السلام» نقل كرده است. | ||
و در همان | و در همان كتاب، از ابوبصير، از يكى از دو امام باقر و صادق «عليهما السلام» روايت آورده كه فرمود: | ||
ابراهيم، درباره قوم لوط با فرشتگان جدال كرد و جدالش اين بود كه گفت: آخر، در آن قوم، جناب لوط هست. گفتند: «نَحنُ أعلَمُ بِمَن فِيهَا: ما بهتر مى دانيم چه كسى در آن قريه هست». ابراهيم، جدال را بيشتر كرد و جبرئيل در پاسخش گفت: «يَا إبرَاهِيمُ أعرِض عَن هَذَا: ابراهيم! از اين وساطت صرف نظر كن»، كه كار از كار گذشت و امر پروردگارت صادر شده و بدون شك، عذابى بر آنان خواهد آمد كه ديگر، برگشتن ندارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۹۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۹۶ </center> | ||
و در الدر المنثور است كه ابن | و در الدر المنثور است كه ابن الانبارى، در كتاب «الوقف و الابتدا»، از حسان بن ابجر روايت كرده كه گفت: | ||
من نزد ابن عباس بودم، كه مردى از قبيله هُذَيل وارد شد. ابن عباس از او پرسيد: فلانى چه كرد؟ گفت: او مُرد، و چهار پسر و سه وراء از خود، به جاى گذاشت. ابن عباس، از شنيدن كلمۀ «وَرَاء»، كه به معناى «نوه» است، به ياد آيه زير افتاد: «فَبَشَّرنَاهَا بِإسحَاقَ وَ مِن وَرَاءِ إسحَاقَ يَعقُوبَ». آنگاه گفت: «وَرَاء»، يعنى پسرزاده. | |||
<span id='link330'><span> | <span id='link330'><span> | ||
ویرایش