گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۸: خط ۱۸:
<span id='link329'><span>
<span id='link329'><span>


==خصوصيات روحى نيز همچون خصوصيات جسمى، قابل توارث است ==
==خصوصيات روحى، همچون خصوصيات جسمى، قابل توارث است ==
مؤلف : وجود رابطه بين احوال انسان و ملكات درونيش و بين خصوصيات تركيب بدنش چيزى است كه هيچ شكى در آن نيست ، پس ‍ براى هر يك از دو طرف رابطه ، اقتضاء و تاءثير خاصى در طرف ديگر هست ، از سوى ديگر نطفه كه از ماده بدن گرفته مى شود طبعا حامل همه خصوصياتى است كه در بدن مادى و در روح او هست و بنابراين چه مانعى دارد كه نسلهاى آينده پاره اى از خصوصيات اخلاقى نسل گذشته را به ارث ببرند، چه خصوصيات مادى و بدنى آنان را و چه خصوصيات روحيشان را.
مؤلف: وجود رابطه بين احوال انسان و ملكات درونی اش و بين خصوصيات تركيب بدنش، چيزى است كه هيچ شكى در آن نيست. پس ‍ براى هر يك از دو طرف رابطه، اقتضاء و تأثير خاصى در طرف ديگر هست.  


در مباحث سابق نيز مكرر گذشت كه بين صفات روحى انسان و اعمالش و بين حوادث خير و شر خارجى و جهانى رابطه اى تام و كامل وجود دارد، همچنانكه آيات زير نيز به آن اشاره نموده ، مى فرمايد: «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض». و نيز مى فرمايد: «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم».
از سوى ديگر، نطفه كه از ماده بدن گرفته مى شود، طبعا حامل همه خصوصياتى است كه در بدن مادى و در روح او هست. و بنابراين چه مانعى دارد كه نسل هاى آينده، پاره اى از خصوصيات اخلاقى نسل گذشته را به ارث ببرند. چه خصوصيات مادى و بدنى آنان را و چه خصوصيات روحی شان را.
 
در مباحث سابق نيز مكرر گذشت كه بين صفات روحى انسان و اعمالش و بين حوادث خير و شرّ خارجى و جهانى، رابطه اى تامّ و كامل وجود دارد. همچنان كه آيات زير نيز، به آن اشاره نموده، مى فرمايد: «وَ لَو أنَّ أهلَ القُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الأرض». و نيز مى فرمايد: «وَ مَا أصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَت أيدِيكُم».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۹۵ </center>
بنابراين چه مانعى دارد كه از فردى از افراد انسان و يا از مجتمعى از مجتمعات بشرى عملى از اعمال سر بزند يا صالح و يا طالح (غير صالح )، و يا صفتى از صفات فضيلت و يا رذيلت در آنها پيدا شود و به دنبالش اثر خوب و يا بد آن در اعقاب و نسل آينده او ظاهر گردد كه در حقيقت ملاك در اين تاءثير نوعى وراثت است كه بيانش گذشت ، در جلد چهارم اين كتاب نيز در ذيل آيه شريفه «و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم» بحثى در پيرامون اين وراثت گذشت.
بنابراين، چه مانعى دارد كه از فردى از افراد انسان و يا از مجتمعى از مجتمعات بشرى، عملى از اعمال سر بزند، يا صالح و يا طالح (غير صالح)، و يا صفتى از صفات فضيلت و يا رذيلت در آن ها پيدا شود و به دنبالش، اثر خوب و يا بد آن، در اعقاب و نسل آينده او ظاهر گردد، كه در حقيقت، ملاك در اين تأثير، نوعى وراثت است كه بيانش گذشت. در جلد چهارم اين كتاب نيز، در ذيل آيه شريفه: «وَليَخشَ الَّذِينَ لَو تَرَكُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّيَةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيهِم»، بحثى در پيرامون اين وراثت گذشت.


و در همان كتاب از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام ابى جعفر (عليه السلام ) و از عبد الرحمان از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده در ذيل جمله «'''ان ابراهيم لحليم اواه منيب '''» فرمود: ابراهيم (عليه السلام ) بسيار دعا مى كرد.
و در همان كتاب، از زراره و حمران و محمّد بن مسلم، از امام ابى جعفر «عليه السلام» و از عبدالرحمان، از امام صادق «عليه السلام» روايت آورده در ذيل جملۀ «إنَّ إبرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أوّاهٌ مُنِيبٌ» فرمود: ابراهيم «عليه السلام»، بسيار دعا مى كرد.


مؤلف : نظير اين روايت را كلينى نيز از زراره از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده است.
مؤلف: نظير اين روايت را، كلينى نيز، از زراره، از امام باقر «عليه السلام» نقل كرده است.


و در همان كتاب از ابى بصير از يكى از دو امام باقر و صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: ابراهيم درباره قوم لوط با فرشتگان جدال كرد و جدالش اين بود كه گفت : آخر در آن قوم جناب لوط هست، گفتند: «نحن اعلم بمن فيها - ما بهتر مى دانيم چه كسى در آن قريه هست»، ابراهيم جدال را بيشتر كرد و جبرئيل در پاسخش گفت: «يا ابراهيم اعرض عن هذا - ابراهيم از اين وساطت صرفنظر كن» كه كار از كار گذشت و امر پروردگارت صادر شده و بدون شك عذابى بر آنان خواهد آمد كه ديگر برگشتن ندارد.
و در همان كتاب، از ابوبصير، از يكى از دو امام باقر و صادق «عليهما السلام» روايت آورده كه فرمود:  
 
ابراهيم، درباره قوم لوط با فرشتگان جدال كرد و جدالش اين بود كه گفت: آخر، در آن قوم، جناب لوط هست. گفتند: «نَحنُ أعلَمُ بِمَن فِيهَا: ما بهتر مى دانيم چه كسى در آن قريه هست». ابراهيم، جدال را بيشتر كرد و جبرئيل در پاسخش گفت: «يَا إبرَاهِيمُ أعرِض عَن هَذَا: ابراهيم! از اين وساطت صرف نظر كن»، كه كار از كار گذشت و امر پروردگارت صادر شده و بدون شك، عذابى بر آنان خواهد آمد كه ديگر، برگشتن ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۹۶ </center>
و در الدر المنثور است كه ابن الانبارى در كتاب «'''الوقف و الابتدا'''» از حسان بن ابجر روايت كرده كه گفت : من نزد ابن عباس بودم كه مردى از قبيله هذيل وارد شد ابن عباس از او پرسيد: فلانى چه كرد؟ گفت : او مرد و چهار پسر و سه وراء از خود بجاى گذاشت ، ابن عباس از شنيدن كلمه «'''وراء'''» كه به معناى نوه است به ياد آيه زير افتاد: «فبشرناها باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب» آنگاه گفت «'''وراء'''» يعنى پسرزاده .
و در الدر المنثور است كه ابن الانبارى، در كتاب «الوقف و الابتدا»، از حسان بن ابجر روايت كرده كه گفت:  
 
من نزد ابن عباس بودم، كه مردى از قبيله هُذَيل وارد شد. ابن عباس از او پرسيد: فلانى چه كرد؟ گفت: او مُرد، و چهار پسر و سه وراء از خود، به جاى گذاشت. ابن عباس، از شنيدن كلمۀ «وَرَاء»، كه به معناى «نوه» است، به ياد آيه زير افتاد: «فَبَشَّرنَاهَا بِإسحَاقَ وَ مِن وَرَاءِ إسحَاقَ يَعقُوبَ». آنگاه گفت: «وَرَاء»، يعنى پسرزاده.
<span id='link330'><span>
<span id='link330'><span>


۱۶٬۸۸۰

ویرایش