رَسُول
«رسول» کسى است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوى آئین خدا و ایستادگى در این مسیر مى باشد.
در حقیقت «رسالت» مقامى است بالاتر از نبوت، بنابراین در معناى رسالت، نبوت هم افتاده است; ولى چون آیه 157 سوره «اعراف» در مقام تشریح، توضیح و تفصیل پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، آن دو را مستقلاً ذکر کرده.
در واقع آنچه به طور سربسته در مفهوم رسول افتاده، به صورت مستقل و روشن به عنوان تجزیه و تحلیل صفات او ذکر شده است. «رسول» در اصل، به معناى کسى است که مأموریت و رسالتى بر عهده او گذارده شده، تا آن را ابلاغ کند، اما از نظر تعبیرات قرآنى، و لسان روایات، بعضى معتقدند: «رسول» کسى است که، صاحب آئین و مأمور ابلاغ باشد، یعنى وحى الهى را دریافت کند و به مردم ابلاغ نماید. به تعبیر دیگر، «رسول» همانند طبیبى است سیار، و به تعبیرى که على(علیه السلام)در «نهج البلاغه» درباره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)فرموده: «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ». او به همه جا مى رود، به شهرها، روستاها، کوه و دشت و بیابان تا بیماران را پیدا کند و به مداواى آنها بپردازد، او چشمه اى است که به دنبال تشنگان مى دود، نه چشمه اى که تشنگان او را جستجو کنند. از روایاتى که در این زمینه به ما رسیده و مرحوم «کلینى» در کتاب «اصول کافى» در باب «طبقات الانبیاء و الرّسل» و باب «الفرق بین النبىّ و الرّسل» آورده چنین استفاده مى شود که «رسول» کسى است که علاوه بر دریافت وحى، در خواب و شنیدن صداى فرشته، خود او را هم مشاهده مى کند.
البته، آنچه در این روایات وارد شده، با تفسیرى که گفتیم، منافات ندارد; چرا که ممکن است مأموریت هاى متفاوت پیامبر و رسول تأثیر در نحوه دریافت آنها از وحى داشته باشد، و به تعبیر دیگر، هر مرحله اى از مأموریت، همراه با مرحله ویژه اى از وحى است (دقت کنید).
«راغب» در «مفردات» مى گوید: «رسول» از کلماتى است که هم بر «مفرد» و هم بر «جمع» اطلاق مى گردد، هر چند گاهى آن را جمع مى بندند و «رسل» مى گویند. بعضى نیز آن را مصدر و به معناى رسالت دانسته اند، و مى دانیم که در مصدر تثنیه و جمع نیست، (در «لسان العرب» مى خوانیم: الرسول بمعنى الرسالة) ولى مسلماً این واژه معمولاً معناى وصفى را مى رساند و لذا در بسیارى از موارد تثنیه و جمع بسته شده و در همین داستان موسى و هارون در سوره «طه» آیه 47 مى فرماید: اِنّا رَسُولا رَبُّکَ «ما دو فرستاده پروردگار توایم».
ریشه کلمه
- رسل (۵۱۳ بار)
قاموس قرآن
رسل (بكسر اول) در اصل به معنى برخاستن با تأنى است. و رسول به معنى برخاسته از همان است رسول گاهى به پيام اطلاق مىشود مثل قول شاعر «الا ابلغ ابا حفض رسولا» و گاهى به شخص پيام آور (مفردات) ارسال به معنى فرستادن و تسليط... و رسول به معنى فرستاده شده است (قاموس) در اقرب گويد: رسول اسم است به معنى رسالت و اصل آن مصدر است و نيز به معنى مرسل و فرستاده شده است. خلاصه آن كه رسول در اصل مصدر و در اطلاق قرآن به معنى فرستاده و پيام آور است. [آل عمران:144]. جمع رسول در قرآن فقط رسل آمده مثل آيه فوق و نحو [بقره:253]. مرسل به معنى فرستاده شده است مثل [اعراف:75]. جمع آن مرسلون است [حجر:57]. و مرسلات در [مرسلات:1]. جمع مرسله است. مرسل (بكسر سين) اسم فاعل به معنى فرستنده و رها كننده است [فاطر:2]. جمع آن مرسلون است [قصص:45]. رسالت (بكسر اول و گاهى مفتوح آيد) اسم است به معنى پيام (اقرب - قاموس) [اعراف:79]. جمع آن رسالات است [اعراف:62]. ارسال به معنى فرستادن است خواه فرستادن پيامبر باشد يا باد يا عذاب يا معجزه و غيره. اهل لغت براى آن معانى ديگرى نيز گفتهاند كه عبارت اخرى معناى فوق است [توبه:33]. [فرقان:48]. [فيل:3]. [اعراف:162]. مىبينيد كه ارسال در فرستادههاى مختلف بكار رفته است. * [اعراف:136]. ارسال در اينجا به معنى رها كردن است كه عبارت اخراى فرستادن باشد. همچنين است [شعراء:17]. * [شعراء:16]. در صحاح و قاموس گفته: چون فعول و فعيل در آن مفرد و جمع و مذكر و مؤنث مساوى است لذا به جاى رسول رسل نيامده است در مجمع گويد: رسول مفرد و در معنى جمع است ناگفته نماند نظير اين آيه در سوره طه آيه 47تثنيه آمده است «فَأْتِياهُ فَقُولا اِنَّا رَسُولا رَبِّكَ». * [تكوير:19]. مراد از رسول در اينجا جبرئيل است. مراد از رسل در قرآن مجيد اكثراًپيامبران است ولى گاهى از آن ملائكه مراد است مثل [هود:81]. [انعام:61]. [يونس:21]. آيات ديگرى نيز در اين زمينه هست. در آيه [مرسلات:11]. به احتمال قوى مراد فرستادههاى عالم طبيعت است از آسمان و زمين و خورشيد و ماه و ستارگان و غيره كه اينها همه از جانب خدا در اين عالم رها و فرستاده شدهاند و بطور خودكار براه خود ادامه مىدهند و در يكديگر تأثير مىكنند و روز قيامت همه آنها مىايستند چون آن روز روز فصل و جدائى است در اول سوره كه درباره آن بحث خواهد شد. «وَ اِذا الرُّسُلُ اُقِّتَتْ» ظاهراً همان رسيدن به آخر وقت است كه قيامت است. طبرسى و زمخشرى و بيضاوى رسل را به معنى پيابران گرفته و گفتهاند: يعنى وقت پيامبران تعيين شود تا براى شهادت بر امّت خود حاضر شوند ولى ملاحظه آيات قبل و بعد نشان مىدهد كه اين معنى درست نيست. * [مرسلات:1-7]. در اين آيات آيه اول با واو قسم و آيه دوم با فاء نتيجه و آيه سوم باز با واو قسم و آيه چهارم با فاء تفرع آمده و امّا آيه پنجم نتيجه همه است از اين مىتوان بدست آورد كه مصداق دو آيه اول غير از آيه سوم و چهارم است. نشر به معنى پراكنده شدن و پراكندن يعنى لازم و متعدى هر دو آمده است (اقرب) عرف به معنى پى در پى است بنظر مىآيد مراد از دو آيه اول بادهائى است كه از اقيانوسها و درياها در اثر اختلاف حرارت هوا سر چشمه گرفته و پى در پى به طرف قارهها روان مىشوند و آنگاه شدت يافته و به صورت طوفان عاصفات يعنى شكننده در مىآيند و مراد از آيه سوم و چهارم بادهائى است كه از قطبين مىآيند و سرد و با رطوبتاند و در كنار درياها و قارهها با بادهاى گرم ملاقات مىكنند و بهم مىآميزند (و ظاهراً مراد از ناشرات پراكنده شوندههاست) و آنها بادهاى ديگر را از هم جدا مىكنند و قسمت شهرها و بيابانها را از نفع و خسارات به محل خود مىرسانند. و گذشته از آن عالم آخرت را ياد آورى مىكنند. چون در اثر طوفان محلى خراب و زير و رو شود از اين مىشود پى برد كه خراب شدن تمام عالم نيز ممكن و جايز است مشروح سخن در «جرى» موقع نقل «وَ الْجارياتِ يُسراً» گذشت. و نيز در آنجا گفته شد كه نمىتوان مرسلات و غيره را ملائكه گرفت. ناگفته نماند آيات اول سورههاى ذاريات و مرسلات و نازعات همه نزديك بهماند و مصداق آنها يكى و از همه وقوع قيامت نتيجه گرفته شده است. نويسنده كتاب آغاز و انجام جهان در ص87 به بعد آن كتاب معتقد است كه مراد از مرسلات، عاصفات ،ناشرات و... اتمهاى تشكيل دهنده موجودات و نيروهاى آنهاست كه پرتونهاپيوسته الكترونها را مىرانند و نيروها پيوسته از درون و بيرون مىوزند و در وقت تمام شدن ارسال و عصف و نشر قيامت واقع مىشود. بيان آن كتاب كاملاً متين و هر كه طالب تفصيل است به آنجا مراجعه كند. تفاوت پيامبران [بقره:253]. آيه شريفه دليل است كه پيامبران بعضى بر بعضى فضيلت دارند. ايضاً آيه [اسراء:55]. اين مطلب در «فضل» بيشتر توضيح داده شده. *فرق رسول و نبى* رسول همانطور كه گقته شد به معنى حامل پيام است و نبى از نباء به معنى حامل نباء و خبر مىباشد اهميّت و عظمت رسول در آن است كه در پيام آوردن واسطه ميان خدا و خلق است و بزرگى و رفعت نبى در آنست كه خبر خدا و علم در نزد اوست. نمىشود گفت كه رسول و نبى هر دو به يك معنى است و هر دو يك مصداق دارد زيرا كه آيه [حج:52]. صريح است در اين كه رسول و نبى غير هماند و نيز نمىشود گفت: نبى آنست كه امر به تبليغ رسالت نشده. زيرا كلمه «وَ ما اَرْسَلْنا» در صدر آيه صريح است كه رسول و نبى هر دو مأمور به تبليغ اند. همچنين آيه [مريم:51-54]. روشن مىكند كه در موسى و اسمعيل هر دو از رسالت و نبوت وجود داشت نه اينكه كلمه «نَبِيّاً» بعد از «رَسُولاً» براى تفنّن در عبارت است. ريشه فرق رسول و بنى را بايد در آيه زير جستجو كرد [شورى:51]. اين آيه صريح است كه سخن گفتن خدا با پيامبران به يكى از سه راه است 1- وحى و آن الهام و انداختن به قلب است و شايد در خواب ديدن نيز جزء آن باشد 2- سخن گفتن از پس سرده كه پيامبر سخن خدا را مىشنود مثل موسى كه فرموده [نساء:164]. و نيز ثابت است كه موسى در طور بارها كلام خدا را شنيد 3- آمدن ملك چنان كه جبرئيل به نزد حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» و ديگر پيامبران آمد و از خدا پيام آورد [نحل:102]. ترديد با «او» در آيه شريفه روشن مىكند كه هر يك از سه قسم راه به خصوصى است. قهراً بايد مصداق يكى رسول و مصداق بقيّه نبى باشد يا بالعكس. مفيد رحمه اللّه در كتاب اختصاص ص 328 ط مكتبة الصدوق از زرارة از امام باقر «عليه السلام» نقل كرده كه از آن حضرت درباره «كانَ رَسولاً نَبِيّاً» سؤال كردم و گفتم: رسول را دانستيم نبى كدام است؟ فرمود نبى آنست كه در خواب مىبيند و صدا را مىشنود ولى ملك را نمىبيند و رسول ملك را آشكارا مىبيند و با او سخن مىگويد گفتم منزلت امام كدام است؟ فرمود: صدا را مىشنود و درخواب نمىبيند و ملك را مشاهده نمىكند سپس اين آيه را تلاوت فرمود «وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِىٍّ (و لا محدث)». نظير اين روايت در اختصاص از بريد بن معاويه از امام باقر و از زراره از امام صادق و از معروفى از امام رضا «عليهم السلام» نقل شده و نيز در ج اول كافى ص 176 باب فرق بين رسول و نبى و محدّث. چهار روايت در اين باره كه قريب بهماند نقل شده است و در بعضى از آنها فرموده كه بعضى از انبياء مقام نبوت و رسالت هر دو را داشتهاند. على هذا آنطور كه از روايات اهل بيت «عليهم السلام» بدست آمد نبى آنست كه در خواب مىبيند و صدا را مىشنود و اين مطابق ايت با «اِلَّا وَحْياً اَوْ مِنْ وَ راءِ حِجابٍ» و رسول آنست كه بر وى ملك نازل مىشود و با او سخن مىگويد و اين مصداق «اَوْيُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِىَ بِاِذْنِهِ ما يَشاءُ» مىباشد و اقسام سه گانه سخن گفتن خدا دو قسم اولش راجع به نبى و قسم اخيرش مربوط به رسول است. در بعضى از پيامبران مقام رسالت و نبوت هر دو جمع است چنان كه در موسى و اسمعيل كه در آيه 51 و 54 سوره مريم است و نيز درباره رسول «صلى اللّه عليه و آله» كه مكرر در وصف آن حضرت نبى و رسول آمده مثل [اعراف:157]. [اعراف:158]. ناگفته نماند ميان رسول و نبى عموم و خصوص مطلق است و هر رسول نبى است و اگر كسى نبى نباسد رسول هم نيست در آيه «وَ خاتَمَ النَّبِيّينَ» نمىشود گفت: پس خاتم رسولان نيست رجوع شود به «نباء». آيه [مائده:75]. [مريم:30]. نشان مىدهد عيسى هم رسول و هم نبى است. عدد انبياء درباره عدد انبياء اختلاف است قرآن مجيد توجّهى به عدد آنها ندارد همين قدر مىفرمايد بعضى از آنها را ياد آورى كرديم و بعضى را حكايت ننموديم [غافر:78]. مجموع پيامبرانى كه نام آنها در قرآن آمده بيست و شش نفر است بقرار ذيل: آدم، نوح، ادريس، هود، صالح، ابراهيم، لوط، اسمعيل، يسع، ذوالكفل، الياس، يونس، اسحق، يعقوب، يوسف، شعيب، موسى، هارون، داود، ايوب، سليمان، زكريّا، يحيى، اسمعيل صادق الوعد، عيسى، محمد «صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين. در الميزان 2 ص 145 پس از شمزدن نام پيامبران فرموده بعضى هم مست كه نامشان ذكر نشده بلكه با وصف و كنايه آمده مثل اين آيه [بقره:246]. هكذا آيه [بقره:259]. ايضاً پيامبرانى كه در سوره يس آمده «اِذْ اَرْسَلْنا اِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَبُّوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ» و نيز عالمى كه موسى با او ملاقات كرد (كهف 66) و «الاسباط» بقره:136. و بعضىها هستند كه پيغمبر بودن و نبودنشان روشن نيست مثل فتاى موسى [كهف:61]. و ذوالقرنين و عمران پدر مريم (تمام شد) بايد دانست كه لقمان نيز از مشكوكين است. امّا عدد پيامبران مشهور آنست كه صد و بيست و چهار هزار نفر بودهاند. صدوق در خصال (باب الواحد الى المأة) فصل 17 دو حديث از امير المومنين «عليه السلام» از حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» نقل كرده كه خداوند صد و بيست و چهار هزار پيغمبر آفريده من محترمترين آنهايم و اين سخن از جهت افتخار نيست و خداوند صدو بيست و چهار هزار وصى آفريده على «عليه السلام» اكرم و افضل آنهاست پيش خداوند. در تفسير الميزان ج 2 ص 149 از معانى الاخبار و خصال از ابوذر نقل شده كه به حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» گفتم: صد و بيست و چهار هزار. گفتم مرسل آنها چند نفراند؟ فرمود: سيصد و سيزده نفر كه جمع كثيراند گفتم: اول آنها كدام است؟ فرمود آدم... آنگاه گويد: اين مضمون صدوق در امالى و خصال و ابن قولويه در كامل الزيارات و سيد در اقبال از امام سجاد و در بصائر از امام باقر عليهم السلام نقل نموده است. ناگفته نماند مرحوم مجلسى در بحار - ج 12 ص 21 ط جديد از مجمع نقل كرده: اخبار در عدد پيغمبران مختلف است در بعضى صد و بيست و جهار هزار و در بعضى هشت هزار نقل شده كه جهار هزار از بنى اسرائيل و بقيه از اقوام ديگراند. اين سخن همان است كهدر مجمع ذيل آيه 78 سوره غافر گفته شده. و نيز على «عليه السلام» نقل كرده كه خداوند پيامبرى از سياه پوستان بر انگيخت كه ذكر آن در قرآن نيامده است. در تفسير ابن كثير ذيل آيه 164سوره نساء روايت ابوذر كه گذشت و روايات هشت هزار نفر بودن نقل شده است. ناگفته نماند همانطور كه گفتيم قرآن اعتنائى به تعداد انبياء ندارد و دانستن آن هم چندان مفيد نيست و بحث را درباره آن نبايد طول داد. پيامبران اولوا العزم و اينكه مراد از آن چيست در «عزم» خواهد آمد انشاء اللّه.