الإخلاص ١

از الکتاب
کپی متن آیه
قُلْ‌ هُوَ اللَّهُ‌ أَحَدٌ

ترجمه

بگو: خداوند، یکتا و یگانه است؛

ترتیل:
ترجمه:
سوره الإخلاص آیه ١ الإخلاص ٢
سوره : سوره الإخلاص
نزول : ١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«اللهُ»: اسم خاصّ آفریدگار هستی است. «أَحَدٌ»: یکتا. یگانه.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

شأن نزول آیات ۱ تا ۴:

محمد بن یعقوب کلینى بعد از چهار واسطه از محمد بن مسلم و او از امام صادق علیه‌السلام و نیز ابن بابویه بعد از شش واسطه از محمد بن مسلم و او از امام صادق علیه‌السلام روایت کنند که یهود از پیامبر خواستند که نسب خداوند را براى آن‌ها بیان نماید. پیامبر سه روز در جواب آن‌ها تأمل فرمود سپس این سوره نازل گردید.[۱]

و نیز محمد بن یعقوب کلینى بعد از چهار واسطه از عاصم بن حمید نقل نماید که گفت: از امام سجاد علیه‌السلام درباره توحید سؤال گردید. فرمود: خداوند می‌دانست که در آخرالزمان مردم متفکر و متعمق در امور، وجود خواهند داشت لذا این سوره و آیاتى چند از سوره حدید را به پیامبر خود نازل نمود.[۲]

أبی بن کعب و جابر بن عبدالله انصارى گویند: مشرکین به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گفتند: خداى خود را از براى ما تعریف کن که از چه نسب و حسبى است سپس این سوره نازل شد و این سوره مکیه است.[۳]

ابن عباس گوید: عامر بن طفیل و اربد بن ربیعه برادر لبید نزد پیامبر آمدند. عامر گفت: یا محمد به چه چیز ما را می‌خوانى و دعوت می‌کنى. پیامبر فرمود: شما را به سوى خداى خود می‌خوانم سپس گفت: براى ما بگو که این خداى تو از طلا است یا از نقره و یا از آهن است یا چوب؟ سپس این سوره نازل شد و چون اربد از روى مسخره و استهزاء این سؤالات را تکرار می‌نمود لذا صاعقه اى آمد و او را سوزانید و عامر نیز از ترس دیدن آن منظره قالب تهى کرد و مرد.

ضحاک و قتاده و مقاتل گویند: عده اى از دانشمندان یهود نزد پیامبر آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما توصیف کن، شاید به او ایمان بیاوریم زیرا خداوند صفت و نعمت خود را در تورات آورده است سپس این سوره نازل گردید.[۴]

عبدالله بن سلام که از دانشمندان یهود بود به مکه رفت تا پیامبر اسلام را ببیند وقتى که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. پیامبر از او سؤال کرد و او را به خداوند قسم داد که آیا وصف وى را در تورات دیده است یا نه؟ عبدالله بن سلام گفت: اول تو خداى خود را براى من توصیف و تعریف بنماى تا من آنچه خواستى به تو بگویم سپس این سوره نازل گردید و پیامبر آن را براى عبدالله بن سلام قرائت فرمود و سبب اسلام آوردن عبدالله بن سلام هم همین سوره گردید ولى او تا مدتى ایمان و اسلام خود را از یهودیان پوشیده می‌داشت تا این که پیامبر از مکه به مدینه مهاجرت فرمود پس از مهاجرت پیامبر عبدالله اسلام خود را آشکار ساخت.[۵]

ابن عباس گوید: یهود که از آن جمله کعب بن اشرف و حى بن اخطب بودند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما تعریف کن سپس این سوره نازل گردید.[۶]

چنان که قتادة و سعید بن جبیر نیز موضوع آمدن ابن اشرف و ابن اخطب را روایت نموده اند و این خود می‌رساند که این سوره مدنى است.[۷] از طریق ابان از انس روایت شده که یهود خیبر نزد پیامبر آمدند و گفتند: یا اباالقاسم خداوند فرشتگان را از نور خلق کرده و آدم را از حمأمسنون آفریده و ابلیس را از زبانه آتش به وجود آورده و آسمان را از دود خلق کرده و زمین را از کف آب به وجود آورده پس به ما خبر بده از پروردگار خود که از چه چیزى به وجود آمده است؟

پیامبر جوابى نداد تا این که جبرئیل این سوره را نازل نمود.[۸] ابن عباس گوید: مسیحیان نجران با عاقب و سید که از سران آن‌ها بودند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: خداى خود را براى ما تعریف کن که از چه جنسى است؟ سپس این سوره نازل گردید و از این جهت به این سوره (نسب الرّب) نیز مى گویند.[۹]

تفسیر

نکات آیه

۱ - خداوند، آموزنده توحید به پیامبر(ص) (قل هو اللّه أحد)

۲ - پیامبر(ص)، مأمور آموختن توحید به مردم (قل هو اللّه أحد)

۳ - کلمات توحید، باید بر زبان جارى گردد. (قل)

۴ - ذات خداوند، در نهایت خفا و دور از حواس انسانى است. (هو) در ترکیب آیه شریفه، چند وجه گفته شده است; از جمله این که: «هو» مبتدا و «اللّه» خبر و «أحد» خبر دوم است. از آن جا که مرجع ضمیر در کلام ذکر نشده، به دست مى آید که ذهن مخاطبان را تنها با کلمه «او» مى توان متوجه ذات خداوند ساخت.

۵ - وحدانیت خداوند، حقیقتى ثابت و واقعیتى انکارناپذیر است. (هو اللّه أحد) ترکیبى که بسیارى از ادیبان و مفسران براى آیه شریفه پذیرفته اند، این است که: «هو» ضمیر شأن و جمله «اللّه أحد» مفسر آن باشد که در حقیقت مرجع ضمیر خواهد بود. آوردن ضمیر شأن، بیانگر عظمت مطلب و تثبیت آن است; یعنى، حقیقت و واقعیت این است که خداوند یکتا است.

۶ - توحید، داراى اهمیتى به سزا و قابل توجّه (قل هو)

۷ - «اللّه»، نام خاص خداوند (اللّه)

۸ - خداوند، تنها معبود شایسته عبادت است. (اللّه أحد) برخى از اهل لغت اصل کلمه «اللّه» را «إله» مى دانند. فعل «اَلَهَ»; یعنى، عبادت کرد، در این صورت «إله»، به معناى معبود خواهد بود (مفردات راغب). کلمه «اللّه» با آن که علم است، مى تواند ناظر به معناى لغوى «إله» نیز باشد. در این صورت مراد از «وحدت معبود»، این است که سایر معبودها، دروغین و پندارى اند و شایسته عبادت نیستند.

۹ - ذات خداوند، حیرت افزا و غیر قابل شناخت است. (اللّه) «اَلِهَ»; یعنى، متحیر ماند. برخى اهل لغت در کلمه «اللّه»، این معنا را مقصود مى دانند. (مفردات)

۱۰ - خداوند، در ذات و صفات، یکتا و بى نظیر است. (أحد) درباره «أحد» معانى متعددى گفته شده است; از جمله این که: «أحد»; یعنى، کسى که در ربوبیت، ذات و صفات خویش دوم ندارد. (تاج العروس)

۱۱ - خداوند، با چیزى ترکیب نمى شود. (أحد) برگزیدن تعبیر «أحد» بر «واحد»،به این دلیل است که «واحد»، در شمارش قرار مى گیرد و ممکن است چیزى به آن ضمیمه شود; ولى «أحد» چنین نیست. (مجمع البیان)

۱۲ - خداوند، بسیط است و اجزا، اعضا، جنس و فصل ندارد. (أحد) برخى از اهل لغت گفته اند: احدیت خداوند، به این معنا است که او قابل تجزیه نیست. (تاج العروس)

۱۳ - تعدد درباره خداوند، امکان پذیر نیست. (أحد) در فرق «أحد» و «واحد» گفته شده است که مى توان براى «واحد» دومى قرار داد; ولى «أحد» چنین نیست; زیرا «أحد» تمام جنس خود را فرامى گیرد. (مجمع البیان)

روایات و احادیث

۱۴ - «عن أبى جعفر(ع) انّه قال: من صفة القدیم أنّه واحد أحد صمد أحدىّ المعنى و لیس بمعانى کثیرة مختلفة...;[۱۰] از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: از صفات [خداوند] قدیم، این است که او یکى، یگانه و صمد است. و صفات او یکى است و او ترکیبى از صفات بسیار و گوناگون نیست».

۱۵ - «روى ابوداود بن القاسم الجعفرى قال: قلت لأبى جعفر الثانى(ع) «قل هو اللّه أحد» ما معنى الأحد؟ قال: المجمع علیه بالوحدانیة;[۱۱] ابو داود جعفرى روایت کرده است: به امام جواد(ع) گفتم [در] «قل هو اللّه أحد» مقصود از «أحد» چیست؟ فرمود: [یعنى ]ذاتى که همه او را به یگانگى قبول دارند».

۱۶ - «عن الباقر(ع) فى قول اللّه تبارک و تعالى «قل هو اللّه أحد» قال «قل» أى أظهر ما أوحینا إلیک و نبأناک به بتألیف الحروف الّتى قرأناها لک ... و «هو» اسم مکنّى مشار إلى غائب فالهاء تنبیه على معنى ثابت و الواو اشارة إلى الغائب عن الحواس;[۱۲] از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند تبارک و تعالى «قل هو اللّه أحد» روایت شده که فرمود: «قل»; یعنى، آشکار کن آنچه را به تو وحى کردیم و تو را از آن به وسیله ترکیب حروفى که برایت خواندیم، آگاه ساختیم. «هو» اسمى است که با آن به غایب به صورت غیر صریح اشاره مى شود. «هاء» یاد آور یک حقیقت ثابت و «واو» اشاره به وجودى است که از حواس پنهان مى باشد (با حواس ظاهرى قابل درک نیست)».

۱۷ - «قال الباقر(ع) معنى قوله «اللّه أحد» المعبود الذى یأله الخلق عن ادراکه و الإحاطة بکیفیته فرد بإلهیته متعال عن صفات خلقه;[۱۳] امام باقر(ع) فرمود: ... معناى قول خدا «اللّه أحد»،[این است که او] معبودى است که مخلوقات از درک حقیقت او و احاطه بر چگونگى او حیران و سرگردان اند. او در اله بودن خود یکتا است و بالاتر از صفات مخلوقات خود است».

۱۸ - «سأل رجل علیًّا عن تفسیر هذه السورة فقال «قل هو اللّه أحد» بلا تأویل عدد;[۱۴] مردى از امام على(ع) درباره تفسیر این سوره (توحید) سؤال کرد، حضرت فرمود: «قل هو اللّه أحد»، [احدیت او] بدون بازگشت به عدد است (او واحد عددى نیست)».

موضوعات مرتبط

  • احکام :۳
  • اسماء و صفات: احد ۱۳; الله ۷; مفهوم احد ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۸
  • انسان: جهل انسان ۹; عجز انسان ۹، ۱۷
  • توحید: احکام توحید ۳; اظهار کلمه توحید ۱۶; اهمیت توحید ۶; تعلیم توحید ۲; توحید ذاتى ۱۰، ۱۷; توحید صفاتى ۱۰، ۱۷; توحید عبادى ۸، ۱۷; حقانیت توحید ۵; کلمه توحید ۳
  • جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۵، ۸، ۱۱، ۱۲، ۱۳
  • خدا: احدیت خدا ۱۳; بساطت خدا ۱۱، ۱۲; تعالیم خدا ۱; حقیقت ذات خدا ۴; ذات خدا ۱۶; عجز از شناخت ذات خدا ۹; عظمت ذات خدا ۹
  • شرک: دلایل رد شرک ۱۱; رد شرک ۱۳
  • عبادت: عبادت خدا ۸
  • محمد(ص): تعلیم توحید به محمد(ص) ۱; رسالت محمد(ص) ۲; معلم محمد(ص) ۱

منابع

  1. تفاسیر برهان و على بن ابراهیم.
  2. البرهان فی تفسیر القرآن.
  3. تفاسیر مجمع البیان از خاصه و جامع البیان و طبرانى و قاضى عبدالجبار و صحیح ترمذى و حاکم و ابن خزیمه از عامه.
  4. تفسیر مجمع البیان.
  5. تفسیر قاضى عبدالجبار معتزلى.
  6. تفسیر ابن ابى حاتم.
  7. تفاسیر جامع البیان و ابن المنذر.
  8. کتاب العظمة از ابوالشیخ.
  9. تفسیر کشف الاسرار.
  10. توحید صدوق، ص ۱۴۴، ب ۱۱، ح ۹; نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۱۰، ح ۶۲.
  11. احتجاج طبرسى، ج ۲، ص ۲۳۸; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۷۱۰، ح ۶۴.
  12. توحید صدوق، ص ۸۸، ب ۴، ح ۱; بحارالأنوار، ج ۳، ص ۲۲۱، ح ۱۲.
  13. توحید صدوق، ص ۹۰، ب ۴، ح ۲; نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۰۸، ح ۵۹.
  14. مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۶۲; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۷۱۰، ح ۶۵ و ۸۵.