هود ٦٢
کپی متن آیه |
---|
قَالُوا يَا صَالِحُ قَدْ کُنْتَ فِينَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هٰذَا أَ تَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَ إِنَّنَا لَفِي شَکٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ |
ترجمه
هود ٦١ | آیه ٦٢ | هود ٦٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَرْجُوّاً»: محلّ امید. مایه امیدواری. «مُرِیبٍ»: به شکّ اندازنده. دلهرهانگیز.
تفسیر
- آيات ۶۱ - ۶۸ سوره هود
- معناى «إنشاء» و «استعمار»، در جمله: «هُوَ أنشَأكُم مِنَ الأرضِ»
- استدلال براى عدم جواز عبادت غير خدا
- پاسخ قوم ثمود، به دعوت صالح «ع»
- قوميت پرستى و مليت گرايى، دو عامل، در ردّد عوت حضرت صالح «ع»
- جواب حضرت صالح «ع»، به دلايل قوم خود
- بحث روايتى: (داستان ناقه صالح و قوم ثمود)
- گفتاری در باره داستان صالح «ع»، در چند فصل
- ۱- ثمود، قوم صالح «علیه السلام»
- ۲- بعثت صالح «عليه السلام»
- ۳- شخصيت صالح «عليه السلام»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ «62»
(قوم ثمود) گفتند: اى صالح! تو براستى قبل از اين در ميان ما مايهى اميد بودى، آيا (اينك) تو ما را از پرستش آنچه پدرانمان مىپرستيدند نهى مىكنى؟ همانا كه ما نسبت به آنچه ما را به آن مىخوانى در شكى هستيم كه ما را به تو بد گمان كرده است.
نکته ها
كفّار ابتدا به حضرت صالح عليه السلام گفتند: تو مايه اميد ما بودى وتو را دوست مىداشتيم. تا شايد آن حضرت براى حفظ روابط حسنه گذشته، از دعوت آنها به يكتاپرستى دست بردارد.
پیام ها
1- مبلّغ بايد خوشنام و خوش سابقه باشد. «مَرْجُوًّا»
2- تمجيد و ستايش منحرفان، ما را در دعوت به حقّ سست نسازد. «قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا» (تعريف و تمجيد دشمنان، بىغرض نيست)
3- انبيا، خط شكنان عقايد خرافى هستند. «أَ تَنْهانا»
4- عقايد انسان نبايد تنها براساس رفتار نياكان باشد. «نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا»
5- فرهنگ انسانها در طول قرون متمادى، بهم پيوسته و آميخته شدهاند. «نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا»
6- مردم براحتى از عقايد و باورهاى نياكان خويش دست برنمىدارند. (توقّع
جلد 4 - صفحه 83
اصلاح فورى نبايد داشت) «إِنَّنا لَفِي شَكٍّ»
7- هر كلام و طرح تازهاى، براى عدّهاى از مردم مشكوك و مورد ترديد است.
«إِنَّنا لَفِي شَكٍّ»
8- اگر شك، مقدّمه و زمينهى تحقيق و ارشاد نباشد، بزرگترين عامل ركود و سقوط خواهد گرديد. شَكٍ ... مُرِيبٍ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (62)
قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا: قوم گفتند اى صالح بتحقيق تو بودى ميان ما اميد داشته شده، يعنى به تو اميدها داشتيم در باب خير و صلاح و وصول منافع به ما از جانب تو. قَبْلَ هذا: پيش از اينكه دعوى پيغمبرى كنى.
تبصره: حق تعالى هر پيغمبرى را مبعوث فرمود به هر امتى، كسى بود كه در ميان قوم تربيت، و احوال او را مطلع و حسب و نسب او را دانستند و به اخلاق و
«1» بحار الانوار ج 11 ص 377.
جلد 6 - صفحه 95
عادات و رشد و محسنات او كاملا آگاهى يافتند تا در زمان بعثت، اتمام حجت حاصل آيد. بنابراين حضرت صالح همچون ميان قوم تربيت يافته و خصال حميده او را مشاهده نموده، گفتند: ما نشانه صلاح و سداد در پيشانى تو مىديديم، اميد داشتيم كه تو را مستشار و ملك خود سازيم، يا اميدوار بوديم به دين ما متدين شوى. حال بدين حرفها كه مىگوئى، اميد ما از تو بريده گشت؛ پس بر سبيل انكار گفتند:
أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا: آيا ما را نهى مىكنى از اينكه عبادت كنيم آنچه را كه پدران ما عبادت مىكردند. وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ: و بتحقيق ما در شكّيم از آنچه ما را دعوت كنى به آن از توحيد و ترك عبادت اصنام، شكى كه تهمت مىافكند ما را در كار تو، يعنى شكى كه نفس را مضطرب و دل را متزلزل و عقل را مشوش گرداند. چه به يقين پدران ما هرگز به گمراهى نبودهاند، پس اين سخن تو موجب سلب اطمينان و وثوق ما باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ (61) قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (62) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ (63) وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ (64) فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ (65)
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (66) وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (67) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ (68)
ترجمه
و فرستاديم بسوى قوم ثمود برادرشان صالح را گفت اى قوم من بپرستيد خدا را نيست شما را هيچ خدائى مگر او، او آفريد شما را از زمين و عمر داد شما را در آن پس طلب آمرزش كنيد از او پس باز گشت كنيد بسوى او همانا پروردگار من نزديك و اجابت كننده است
گفتند اى صالح بتحقيق بودى تو در ميان ما محلّ اميد پيش از اين آيا نهى ميكنى ما را از آنكه بپرستيم آنچه را ميپرستيدند پدران ما و همانا ما هر آينه در شكّى هستيم از آنچه ميخوانى ما را بسوى آن كه بگمان اندازنده است
گفت اى قوم من خبر دهيد مرا اگر من باشم داراى دليل واضحى از پروردگارم و داده باشد مرا از خود رحمتى پس كيست كه يارى كند مرا از عذاب خدا اگر نافرمانى كنم او را پس زياد نميكنيد براى من مگر نسبت زيانكارى
و اى قوم من اين شتر خدا است براى شما با آنكه نشانه قدرت است پس بگذاريدش بخورد در زمين خدا و نرسانيد به آن آزارى پس ميگيرد شما را عذابى نزديك
پس پى كردند آنرا پس گفت برخوردار شويد در سراى خودتان سه روز اين وعدهايست غير دروغ
پس چون آمد فرمان ما نجات داديم صالح را و آنانكه ايمان آوردند با او برحمتى از خودمان و از رسوائى آنروز همانا پروردگار تو او است نيرومند توانا
و گرفت آنانرا كه ستم كردند فرياد آسمانى پس صبح كردند در خانههاشان بر جاى ماندگان
گويا نبودند در آن هرگز آگاه باشيد همانا قوم ثمود كافر شدند بپروردگارشان آگاه باشيد دورى از رحمت است براى ثمود.
تفسير
خداوند پس از حضرت هود حضرت صالح را مبعوث بر قبيله ثمود فرمود و آنها بنابر نقل اكمال از امام باقر عليه السّلام كمتر از چهل خانوار بودند اهل يك ده در كنار دريا و بعضى گفتهاند در وادى القرى بين شام و مدينه منزل داشتند و قوم عاد در يمن بودند در هر حال مأموريّت او هم مانند انبياء گذشته دعوت بتوحيد بود و نسبت برادر بقوم مكرّر بيان شده كه بملاحظه معمول عرب است كه اهل هر قبيلهاى يكديگر را برادر ميخوانند و آنحضرت پس از دعوت بتوحيد و نفى شرك فرمود خداوندى كه شما را در بدو امر از خاك آفريد و فعلا هم نطفهاى را كه شما از آن بوجود ميآئيد از موادّ ارضيّه خلق ميفرمايد و بشما طول عمر عنايت فرموده اگر استعمر كم مأخوذ از عمر باشد چون گفتهاند عمر آنها از سيصد تا هزار سال بوده يا شما را مأمور
جلد 3 صفحه 94
بعمران و آبادى زمين فرمود اگر مأخوذ از عمارت باشد زيرا اين عمل مطلوب و موجب طول عمر است يا شما را متمكّن از عمارت و محتاج بسكونت در زمين فرمود در هر حال چنين خداوندى مستحقّ پرستش و ستايش است نه بتهائيكه شما آنها را بدست خودتان ميسازيد پس طلب مغفرت نمائيد از خداوند براى گناهان گذشته خودتان و ثابت باشيد بر توبه و رجوع كنيد بپرستش حقّ از پرستش باطل و بدانيد كه رحمت خداوند نزديك به بنده موحّد است و اجابت ميكند دعاى او را و احاطه دارد بخلق و ميشنود دعاى آنها را و اگر صلاح باشد مستجاب ميفرمايد آنها در جواب گفتند اى صالح تو قبل از اين محلّ رجاء و مورد اميدوارى ما بودى در هر امر خيرى براى عقل و كفايت و درايت و خيرخواهى كه از تو بروز داشت نسبت بهمه ما ولى اينك اميدها از تو قطع شد چون ما را از عبادت بتها كه دين پدران ما بوده نهى ميكنى و دعوت مينمائى ما را بتوحيد و نفى شرك با آنكه ما يقين نداريم بصدق مدّعاى تو بلكه شك داريم بطوريكه موجب تزلزل خاطر ما شده نسبت بخودت و دينى كه آوردهاى حضرت صالح در جواب فرمود اى قوم من اگر براى من به بيّنه و برهان قطعى واضح توحيد خدا ثابت و مدلّل باشد و مرا مبعوث بر شما فرموده باشد و بخواهم با شما مماشاة نمايم و بوظيفه خودم كه دعوت است عمل ننمايم كدام يك از شما ميتوانيد با من همراهى كنيد و عذاب خدا را از من دفع نمائيد با آنكه مستحقّ عقابم پس متابعت من از شما و همراهى شما با من جز زيانكارى واقعى و نسبت آن براى من و شما فائدهاى ندارد چون تخسير مانند تفسيق بمعناى نسبت زيانكارى است خلاصه آنكه اين مدارا و مماطله براى من و شما چيزى جز نسبت زيانكارى و واقع خسران اضافه نمينمايد و اگر براى رفع تزلزل خاطر خودتان و اطمينان بصدق مدّعاى من محتاج بشاهد و معجزه باشيد اين ماده شتر كه بكيفيّت مخصوصه بهت آور براى شما از كوه بيرون آوردم و باين مناسبت ناقة اللّه خوانده ميشود كه اسباب عاديه در پيدايش او نبوده بلكه فقط باراده الهيّه موجود شده است و بر نفع شما است كه تمامتان از شيرش بهرهمند ميشويد معجزه قطعيّه و گواه صدق من است و ديگر نبايد شكّى داشته باشيد و مبادا آنرا آزار نمائيد بگذاريد در زمين خدا بچرد و از آب رودخانه بياشامد و بهمان ميزان بشما شير بدهد و اگر
جلد 3 صفحه 95
تخلف نمائيد بزودى عذاب الهى بر شما نازل خواهد شد ولى اين نصايح مشفقانه بخرج آنقوم عنود نرفت و عاقبت يكنفر از آنها با رضايت سايرين متصدّى قتل آن حيوان شد و همه از گوشت او خوردند و شريك در جرم شدند و حضرت صالح سه روز بآنها مهلت استفاده از حيات داد و بعد از آن وعده عذاب قطعى كه دروغ و قابل تخلّف نيست و بعد از نزول عذاب آنحضرت و اهل ايمان مشمول رحمت الهى شدند و از ذلّت و رسوائى و عذاب آنروز و روز قيامت مأمون گشتند و قوّت و قدرت و عزّت و قهّاريّت خداوند ظاهر گشت و آنها بصيحه مهيب آسمانى مردند و برو بزمين افتادند و ديگر از جاى خودشان برنخاستند مانند آنكه هيچوقت در دنيا نبودند و بكلّى آثارشان محو شد و باقى نماند براى آنها جز تنبيه الهى اهل عالم را بكفرشان و تأكيد آنرا بلعن آنها براى افاده استحقاقشان يا اخبار از محروميّت آنها از رحمت الهيّه و تفصيل اين قصه در سوره اعراف با بيان وافى گذشت ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا يا صالِحُ قَد كُنتَ فِينا مَرجُوًّا قَبلَ هذا أَ تَنهانا أَن نَعبُدَ ما يَعبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمّا تَدعُونا إِلَيهِ مُرِيبٍ (62)
گفتند قوم صالح بآن حضرت در جواب دعوت او که بتحقيق ما پيش از اينکه دعوت اميدوار بتو بوديم يعني الان مأيوس شديم آيا ما را منع و نهي ميكني از پرستش بتهايي که آباء و اجداد ما سالهاي دراز ميپرستيدند و بدرستي که ما در شك هستيم از آنچه ما را دعوت ميكني بآن در ريب و شبهه هستيم.
قالوا مشركين از قوم يا صالح اي كسي که دين تازه بر ما اختراع ميكني قَد كُنتَ فِينا مَرجُوًّا قَبلَ هذا ما تو را گمان ميكرديم آدم خوبي هستي داراي اخلاق خوب و اعمال حسنه نميدانستيم که تو چه اندازه پست هستي که با خدايان ما طرف شدهاي.
أَ تَنهانا أَن نَعبُدَ ما يَعبُدُ آباؤُنا كارت بجايي رسيده که ما را نهي ميكني از آن خداياني که ابا عن جدّ عبادت آنها را ميكردند مگر پدران ما عاقل و دانشمند نبودند و اينکه خدايان را پرستش نميكردند چگونه ما دست از دين آبائي و اجدادي خود برداريم و بقول يك نفر دين جديدي اتخاذ كنيم.
جلد 11 - صفحه 79
وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمّا تَدعُونا إِلَيهِ و حال آنكه مدركي و دليلي بر صدق دعوي خود نداري و ما احتمال كذب در تو ميدهيم مريب ريب شك بيجا است يعني جايي که نبايد شك آورد كسي شك كند ما چگونه دست از دين محكم خود برداريم و اينکه همه خدايان را كنار گذاريم و فقط بيك خدا بگرويم ابدا اينکه كار عقلايي نيست و اينجا جاي شك نيست.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 62)- اکنون ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخی دادند؟
آنها برای نفوذ در صالح و یا لااقل خنثی کردن نفوذ سخنانش در توده مردم از یک عامل روانی استفاده کردند، و به تعبیر عامیانه خواستند هندوانه زیر بغلش بگذارند، و «گفتند: ای صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودی» (قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا).
در مشکلات به تو پناه میبردیم و از تو مشورت میکردیم، و به عقل و هوش و درایت تو ایمان داشتیم، و در خیرخواهی و دلسوزی تو هرگز تردید به خود راه نمیدادیم.
اما متأسفانه امید ما را بر باد دادی، و با مخالفت با آیین بت پرستی و خدایان ما که راه و رسم نیاکان ما است و از افتخارات قوم ما محسوب میشود نشان دادی که نه احترامی برای بزرگان قائلی، نه به عقل و هوش ما ایمان داری، و نه مدافع سنتهای ما هستی.
ج2، ص358
«راستی تو میخواهی ما را از پرستش آنچه پدران ما میپرستیدند نهی کنی»؟ (أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا).
«حقیقت این است ما نسبت به آیینی که تو به آن دعوت میکنی (یعنی آیین یکتاپرستی) در شک و تردیدیم، و نسبت به آن بدبین نیز هستیم» (وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ).
نکات آیه
۱- صالح(ع) ، حتى پیش از نبوتش ، انسانى فرزانه و داراى استعدادى ویژه در میان قوم ثمود (قالوا یصلح قد کنت فینا مرجوًّا قبل هذا) برداشت فوق مبتنى بر دو نکته است: الف) جمله «قوم ثمود به تو امیدها داشتند» - که مضمون جمله «قدکنت ...» است - حکایت از نبوغ صالح(ع) و استعدادهاى خاص و سابقه نیک او دارد. ب) مشارالیه «هذا» ادعاى نبوت صالح(ع)و اعلام توحید ولزوم یکتاپرستى از سوى اوست.
۲- قوم ثمود ، معترف به ویژگیهاى مثبت و استعدادى خاص در صالح(ع) (قالوا یصلح قد کنت فینا مرجوًّا قبل هذا)
۳- قوم ثمود ، صالح(ع) را به خاطر ویژگیها و استعدادهایش ، مایه ترقى و تعالى آن قوم مى دانستند. (قد کنت فینا مرجوًّا)
۴- خداوند ، پیامبران را از میان انسانهایى که خوش نام و به نیکى معروفند، انتخاب مى کند. (قد کنت فینا مرجوًّا قبل هذا)
۵- قوم صالح و پدرانشان ، مردمانى مشرک و پرستشگر غیر خدا بودند. (أتنهنا أن نعبد ما یعبد ءاباؤُنا)
۶- صالح(ع) ، مردمان را از پرستش غیر خدا برحذر مى داشت و علیه شرک ورزى قوم ثمود مبارزه مى کرد. (أتنهنا أن نعبد ما یعبد ءاباؤُنا)
۷- حضرت صالح(ع) ، مورد اعتراض و سرزنش قوم ثمود به خاطر فراخوانى آنان به یکتاپرستى و نفى خدایان دروغین (أتنهنا أن نعبد ما یعبد ءاباؤُنا) استفهام در «أتنهنا أن نعبد ...» استفهام توبیخى است.
۸- قوم ثمود ، امیدهاى خویش درباره صالح(ع) را به خاطر مبارزه او علیه شرک ، بر باد رفته مى دیدند. (قد کنت فینا مرجوًّا قبل هذا أتنهنا أن نعبد ما یعبد ءاباؤُنا) قید «قبل هذا» دلالت بر قطع امید قوم ثمود از صالح(ع) دارد و جمله «أتنهنا» بیانگر دلیل و علت آن است.
۹- پایبندى به آداب و رسوم پدران و نیاکان ، از انگیزه هاى مخالفت قوم ثمود با صالح(ع) و تعالیم او (أتنهنا أن نعبد ما یعبد ءاباؤُنا) مراد از «ما» بتها و معبودهاى پندارى مشرکان است. توصیف آنها با جمله «یعبد ءاباؤُنا» اشاره به علت حکم قبل (نعبد) دارد; یعنى ، ما بتها را مى پرستیم ، چون پدرانمان آنها را مى پرستند.
۱۰- جوانان و میانسالان قوم ثمود ، مخاطبان اصلى حضرت صالح(ع) در دعوت به توحید ویکتاپرستى (أتنهنا أن نعبد ما یعبد ءاباؤُنا) فعل مضارع «یعبد» گویاى این است که مخاطبان صالح ، کسانى اند که پدرانشان زنده بودند و به پرستش خدایان مشغول بودند.
۱۱- وفادارى جوامع به آرا و اندیشه هاى باطل قومى و قبیله اى ، بازدارنده بروز اندیشه هاى نو و برحق در میان آنان (أتنهنا أن نعبد ما یعبد ءاباؤُنا)
۱۲- تعصبهاى نژادى ، زمینه ساز تقلیدها و پیرویهاى کورکورانه است. (أتنهنا أن نعبد ما یعبد ءاباؤُنا)
۱۳- تلاش مستمر و بىوقفه صالح(ع) در انجام رسالت خویش (مما تدعونا إلیه) فعل مضارع «تدعو» دلالت بر استمرار دعوت دارد که از آن به تلاش مستمر تعبیر شد.
۱۴- قوم ثمود ، در یکتایى خدا و ضرورت یگانه پرستى ، در شک و تردید بودند. (و إنّنا لفى شک مما تدعونا إلیه مریب)
۱۵- دعوت به توحید و بیان ضرورت یکتاپرستى از سوى حضرت صالح(ع) ، مایه تردید قوم ثمود در خردمندى و هوشیارى او (و إنّنا لفى شک مما تدعونا إلیه مریب) «مریب» (تردیدافکن) صفت براى «شک» است و متعلق آن - به قرینه جمله «قد کنت فینا مرجوّاً» - خردمندى و هوشیارى صالح(ع) مى باشد. بنابراین جمله «إنّنا لفى ...»; یعنى، ما در درستى تعالیم تو شک داریم، آن چنان شکى که باعث شده درباره خردمندى و هوشیارى ات نیز تردیدکنیم.
روایات و احادیث
۱۶- «عن أبى جعفر(ع) قال: إن رسول الله(ص) سأل جبرئیل: کیف کان مهلک قوم صالح(ع)؟ فقال: یا محمد(ص) ان صالحاً بعث إلى قومه و هو إبن ستة عشرة سنة ... و کان لهم سبعون صنماً یعبدونها من دون الله...;[۱] از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: رسول خدا(ص) از جبرئیل پرسید: هلاکت قوم صالح چگونه بود؟ گفت: اى محمد! همانا صالح به سوى قوم خود مبعوث شد در حالى که شانزده سال داشت ... و براى آن قوم هفتاد بت بود که آنها را به غیر از خدا مى پرستیدند ...».
موضوعات مرتبط
- انبیا: برگزیدگى انبیا ۴; پیشینه انبیا ۴; خوشنامى انبیا ۴; ویژگیهاى انبیا ۴
- انگیزش: عوامل انگیزش ۹
- تعصب قومى: آثار تعصب قومى ۱۱، ۱۲
- تقلید: تقلید از نیاکان ۹; زمینه تقلید کورکورانه ۱۲
- توحید: دعوت به توحید عبادى ۷، ۱۰، ۱۵
- جامعه: آسیب شناسى جامعه ۱۱
- حق: موانع حق پذیرى ۱۱
- رشد: موانع رشد فکرى ۱۱
- صالح(ع): آثار نبوغ صالح(ع) ۳; استعدادهاى صالح(ع) ۲; انذارهاى صالح(ع) ۶; تبلیغ صالح(ع) ۶; تلاش صالح(ع) ۱۳; دعوتهاى صالح(ع) ۷، ۱۰، ۱۳، ۱۵; رسالت صالح(ع) ۱۳; سرزنش صالح(ع) ۷; شرک ستیزى صالح(ع) ۶، ۷، ۸; صالح(ع) قبل از نبوت ۱; عمل به تکلیف صالح(ع) ۱۳; فضایل صالح(ع) ۱، ۲; قصه صالح(ع) ۶، ۱۳; مخاطبان صالح(ع) ۱۰; نبوغ صالح(ع) ۱; هوشیارى صالح(ع) ۱۵
- قوم ثمود: آرزوهاى قوم ثمود ۸; اقرار قوم ثمود ۲; انگیزه مخالفت قوم ثمود ۹; بت پرستى قوم ثمود ۱۶; بینش قوم ثمود ۳; تاریخ قوم ثمود ۳، ۵، ۷، ۹، ۱۴، ۱۵; جوانان قوم ثمود ۱۰; دعوت از قوم ثمود ۷; سرزنشهاى قوم ثمود ۷; شرک قوم ثمود ۵، ۶; شک قوم ثمود ۱۴، ۱۵; عقیده قوم ثمود ۱۴; عوامل تکامل قوم ثمود ۳; قوم ثمود و توحید عبادى ۱۴; قوم ثمود و صالح(ع) ۱، ۲، ۳، ۷، ۸، ۹، ۱۵; میانسالان قوم ثمود ۱۰; نیاکان قوم ثمود ۵; هلاکت قوم ثمود ۱۶; یأس قوم ثمود ۸
- مشرکان: ۵
منابع
- ↑ کافى، ج ۸، ص ۱۸۵، ح ۲۱۳; بحارالأنوار، ج ۱۱- ، ص ۳۷۷، ح ۳.