النور ١٥

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۲۰ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ‌ بِأَلْسِنَتِکُمْ‌ وَ تَقُولُونَ‌ بِأَفْوَاهِکُمْ‌ مَا لَيْسَ‌ لَکُمْ‌ بِهِ‌ عِلْمٌ‌ وَ تَحْسَبُونَهُ‌ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ‌ عَظِيمٌ‌

ترجمه

به خاطر بیاورید زمانی را که این شایعه را از زبان یکدیگر می‌گرفتید، و با دهان خود سخنی می‌گفتید که به آن یقین نداشتید؛ و آن را کوچک می‌پنداشتید در حالی که نزد خدا بزرگ است!

|آن‌گاه كه آن [بهتان‌] را از زبان يكديگر مى‌گرفتيد و خبرى را كه بدان علم نداشتيد، دهان به دهان مى‌گفتيد و مى‌پنداشتيد كه كارى كوچك و ساده است، در حالى كه آن [امر] نزد خدا بسى بزرگ بود
آنگاه كه آن [بهتان‌] را از زبان يكديگر مى‌گرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد، مى‌گفتيد و مى‌پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود.
زیرا شما آن سخنان را از زبان یکدیگر تلقّی کرده و حرفی بر زبان می‌گفتید که علم به آن نداشتید و این کار را سهل و کوچک می‌پنداشتید در صورتی که نزد خدا (گناهی) بسیار بزرگ بود.
چون [که آن تهمت بزرگ را] زبان به زبان از یکدیگر می گرفتید و با دهان هایتان چیزی می گفتید که هیچ معرفت و شناختی به آن نداشتید و آن را [عملی] ناچیز و سبک می پنداشتید و در حالی که نزد خدا بزرگ بود.
آنگاه كه آن سخن را از دهان يكديگر مى‌گرفتيد و چيزى بر زبان مى‌رانديد كه در باره آن هيچ نمى‌دانستيد و مى‌پنداشتيد كه كارى خرد است، و حال آنكه در نزد خدا كارى بزرگ بود.
آنگاه که از زبان همدیگر فرا می‌گرفتیدش و دهان به دهان چیزی را که به آن علم نداشتید، می‌گفتید و آن را آسان [و ساده‌] می‌پنداشتید، حال آنکه آن نزد خداوند سترگ است‌
آنگاه كه آن را به زبانهاتان فرا مى‌گرفتيد- زبان به زبان و بدون تحقيق در ميانتان مى‌گشت- و چيزى را با دهانهاتان مى‌گفتيد كه شما را هيچ دانشى بدان نبود، و آن را [سخنى كوچك و] آسان مى‌پنداشتيد و حال آنكه در نزد خداوند بزرگ است.
(عذاب گریبانگیرتان می‌شد) در آن زمانی که به استقبال این شایعه می‌رفتید و آن را از زبان یکدیگر می‌قاپیدید، و با دهان چیزی پخش می‌کردید که علم و اطّلاعی از آن نداشتید، و گمان می‌بردید این، مسأله‌ی ساده و کوچکی است، در حالی که در پیش خدا بزرگ بوده (و مجازات سختی به دنبال دارد).
چون آن (بهتان) را با زبان‌هاتان بس می‌پذیرید و با دهان‌هاتان چیزی را که برایتان به آن علمی نیست، می‌گویید و گمان می‌کنید که آن (کاری) سهل و ساده است، حال اینکه آن (بهتان) نزد خدا بس بزرگ است.
هنگامی که فرامی‌گرفتیدش به زبانهای خود و می‌گفتید با دهانهای خویش آنچه نبودتان بدان علمی و می‌پنداشتیدش آسان حالی که آن است نزد خدا بزرگ‌

When you rumored it with your tongues, and spoke with your mouths what you had no knowledge of, and you considered it trivial; but according to Allah, it is serious.
ترتیل:
ترجمه:
النور ١٤ آیه ١٥ النور ١٦
سوره : سوره النور
نزول : ٥ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إذْ»: ظرف (لَمَسَّکُمْ) است. «تَلَقَّوْنَهُ»: آن را دریافت می‌کردید و پذیره‌اش می‌رفتید. تائی از اوّل فعل حذف شده است. «تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ»: با زبانتان به پخش شایعه و روایت آن برای مردم می‌پرداختید. «هَیِّناً»: ساده و ناچیز. یعنی انتظار عذاب و مجازات در برابر آن را نداشتید، و یا عذاب و عقاب آن را کم و ناچیز می‌دانستید. یعنی: در پذیرش شایعه مطالبه دلیل نمی‌کردید، و در پخش شایعه تکیه بر دلیل نداشتید، و آن را سرسری می‌گرفتید.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ «15»

آنگاه كه از زبان يكديگر (تهمت را) مى‌گرفتيد و آنچه را به آن علم نداشتيد، دهان به دهان مى‌گفتيد واين را ساده وكوچك مى‌پنداشتيد، در حالى كه آن نزد خدا بزرگ است.

نکته ها

زبان، تنها عضوى است كه در طول عمر انسان، از حرف زدن، نه درد مى‌گيرد و نه خسته مى‌شود. شكل و اندازه‌ى آن كوچك، امّا جرم و گناه آن بزرگ است. چه بسيارند كافرانى كه با گفتن يك جمله (شهادت به يگانگى خداوند) مسلمان و پاك مى‌شوند و مسلمانانى كه با گفتن كفر به خدا، يا انكار احكام دين، كافر و نجس مى‌شوند. زبان، از يك سو مى‌تواند با راستگويى، ذكر و دعا و نصيحت ديگران، صفا بيافريند و از سوى ديگر قادر است با نيش زدن به اين و آن، كدورت ايجاد كند. زبان، كليد عقل و چراغ علم و ساده‌ترين و ارزان‌ترين وسيله انتقال علوم و تجربيات است. علماى اخلاق درباره‌ى زبان مطالب بسيارى نوشته‌اند.

پیام ها

1- پذيرش آنچه بر سرزبان‌هاست، بدون تحقيق محكوم است. «تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ»

2- سخن بايد بر اساس علم باشد. «تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ»

3- زير سؤال بردن آبروى مردم را ساده نگيريم. «وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً»

4- نقل تهمت‌ها و شايعات از گناهان كبيره است. «وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ»

5- كوچكى يا بزرگى گناه را خداوند تعيين مى‌كند. «عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ»

6- همه‌ى محاسبات انسان واقع بينانه نيست. «تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 157

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ «15»

نوع چهارم از زواجر:

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ‌: زمانى كه فرا مى‌گيريد آن سخن را به زبانهاى خود كه بعضى از بعضى مى‌پرسيديد، يا قبول مى‌كرديد آن را بدون القاى دليل. يا القا مى‌نمود آن را بعضى از شما به بعض ديگر، وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ‌: و مى‌گفتيد به دهن‌هاى خود، ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ‌: آن چيزى را كه بدان علم نداشتيد، يعنى سخن را از روى نادانى مى‌گفتيد، وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً: و گمان مى‌كرديد آن را سهل و آسان كه هيچ وزر و گناهى بر آن مترتب نيست، وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ‌:

و حال آنكه آن كلام در پيشگاه خدا بزرگ است و عقوبت بسيار بر آن مترتب ميباشد، زيرا نسبت ناشايستگى و افتراء است به اهل بيت نبوت و تكذيب قرآن و استخفاف به منصب رسالت، و البته گناه بزرگى خواهد بود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ «11» لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ «12» لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ «13» وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14» إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ «15»


جلد 4 صفحه 10

ترجمه‌

همانا آنانكه آوردند دروغ بزرگ را جماعتى هستند از شما مپنداريد آنرا شرّ براى خودتان بلكه آن خير است براى شما از براى هر مردى است از آنها آنچه كسب كرد از بدى و آنكه متصدى شد معظم آنرا از آنها براى او است عذابى بزرگ‌

چرا هنگاميكه شنيديد آنرا گمان نبردند مؤمنون و مؤمنات بخودشان خير را و نگفتند اين دروغ بزرگيست آشكار

چرا نياوردند بر آن چهار گواه پس چون نياوردند گواهان را پس آنگروه نزد خدا آنانند دروغگويان‌

و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمت او در دنيا و آخرت هر آينه رسيده بود بشما در آنچه بحث كرديد در آن عذابى بزرگ‌

هنگاميكه فرا ميگرفتيد آنرا بزبانهاتان و ميگفتيد بدهانهاتان چيزيرا كه نيست براى شما بآن دانشى و ميپنداريد آنرا سهل و آن نزد خدا بزرگ است.

تفسير

در شأن نزول اين آيات بين عامه و خاصه اختلاف شده آنها بر طبق روايتى كه از عايشه نقل شده گفته‌اند در برائت او از تهمت چند نفر از دشمنان پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم نازل شده و اجمال آن روايت كه زهرى از عايشه نقل نموده آنستكه گفته در يكى از جنگ‌ها كه من با پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم بودم در مراجعت نزديك بمدينه در منزلى فرود آمديم و چون امر بر حيل صادر شد من براى قضاى حاجت از اردو دور شدم و چون برگشتم ديدم گردن بنديكه از جزع يمانى داشتم پاره شده و دانه‌هايش ريخته لذا برگشتم و سرگرم بجستجوى آن شدم تا آنكه اصحاب بگمان آنكه من در هودجم آنرا بر شتر نهادند و چون من كوچك اندام و سبك بودم متوجه نشدند و رفتند و چون من آمدم ديدم همه رفته‌اند بجاى خود نشستم و صفوان بن معطل كه يكى از اصحاب بود و معمولا بعد از حركت اردو توقف ميكرد براى آنكه اگر چيزى از كسى جامانده باشد بصاحبش برساند متوجه من شد و من قضيه را باو گفتم و او شترش را خواباند و من سوار شدم پس شتر را راند تا مرا به اردو رساند و مردم چون بمنزل رسيدند و مرا در هودج نديدند بگفتگوى من مشغول شدند و چون من با صفوان رسيديم حرفها شروع شد تا ما وارد مدينه‌


جلد 4 صفحه 11

شديم و من مريض شدم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم اظهار لطفى بمن نشد و مرضم شدت كرد و با اجازه آنحضرت بخانه پدرم رفتم و هميشه گريه ميكردم و مادرم مرا تسليت ميداد تا آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چون با على بن أبي طالب و با اسامة بن زيد در باب طلاق من مشورت نموده بود و اسامه گفته بود ما از او جز خوبى نديده و نشنيده‌ايم و على عليه السّلام گفته بود خدا بشما تنگ نگرفته و زن براى شما بسيار است ولى اگر از بريره كنيز او تحقيق كنيد راست ميگويد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از بريره تحقيق فرموده بود و او جدا مرا تبرئه نموده بود روزى بعيادت من آمد و در كنار بسترم نشست و بمن فرمود در باره تو حرفهائى بمن رسيده اگر دروغ باشد خدا پاكدامنى تو را آشكار كند و اگر راست باشد توبه و استغفار كن كه خدا توبه بندگانش را قبول خواهد كرد و من در جواب چيزى نگفتم و گريه كردم و يقين داشتم كه خدا مرا تبرئه خواهد فرمود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از جايش برنخاست تا آثار وحى در او ظاهر گرديد و پدر و مادرم ميترسيدند مبادا گناه من بآنحضرت وحى شود و من باكى نداشتم تا حال پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بجا آمد و بمن مژده داد كه خدا تو را تبرئه نمود و ده آيه در برائت من نازل شد كه اولش انّ الذين جاءوا بالافك است پس آنحضرت به منبر رفت و آيات را براى مردم تلاوت فرمود و عبد اللّه بن ابى و حسّان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنه بنت جحش را كه بمن نسبت بد داده بودند حدّ زد و چون در اين روايت كه مدرك اهل سنت است جملاتى از عايشه نقل شده بود كه مناسب با مقام خانواده نبوّت نبود و معلوم بود فقط عايشه آنرا براى اثبات جمال و جلال خود ذكر كرده حقير از نقل تفصيلى آن صرف نظر نمودم و اما روايات خاصه بنقل قمى ره دلالت دارد بر آنكه اين آيات در برائت ماريه قبطيه از تهمت عايشه و موافقان با او از قبيل حفصه و پدرانشان نازل شده چون از امام باقر عليه السّلام روايت نموده كه وقتى ابراهيم پسر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از دنيا رفت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم خيلى محزون شد پس عايشه باو گفت چرا اين قدر محزونى نبود او مگر پسر جريح پس پيغمبر امير المؤمنين عليه السّلام را مأمور بقتل او فرمود و آنحضرت شمشيرش را برداشت و رفت و جريح قبطى در باغى بود حضرت در باغ را زد جريح آمد در باغ را باز كند متوجه شد كه على عليه السّلام غضبناك است در را


جلد 4 صفحه 12

باز نكرد و فرار كرد و امير المؤمنين عليه السّلام از ديوار بالا آمد و پريد و او را تعقيب نمود و او از ترس درخت خرمائى را گرفت و بالا رفت و امير المؤمنين عليه السّلام هم دنبال او بالا رفت و چون باو نزديك شد او خود را از درخت بزمين انداخت و عورتش نمايان شد و معلوم شد چيزيكه همه دارند او ندارد و على عليه السّلام منصرف از قتل او شد و خدمت پيغمبر رسيد و عرض كرد يا رسول اللّه مرا مأمور بامرى فرمودى كه نميدانم اجرا نمايم يا مكث كنم و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود مكث كن و او قضيه را معروض داشت و حضرت حمد فرمود كه خداوند اهل بيت او را از كار بد محفوظ داشته و از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه پرسيدند از آنحضرت كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم ميدانست عايشه دروغ گفته يا نميدانست و خدا دفع نمود از آن قبطى كشته شدن را بدرنگ نمودن امير المؤمنين عليه السّلام فرمود و اللّه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم ميدانست و بعث فرمود امير المؤمنين را براى آنكه شايد عايشه حاضر بكشته شدن مرد مسلمانى بيگناه نشود و از قولش برگردد ولى او برنگشت و اهميتى نداد و امير المؤمنين عليه السّلام هم ميدانست كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چرا اين امر را فرموده و اگر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم جدا فرموده بود تا او را نميكشت مراجعت نميكرد حقير عرض ميكنم و اينكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عايشه را حد نزد شايد براى آن بوده كه حرّه را براى تهمت بكنيز حد نميزنند و شايد براى آن بوده كه ماريه قبطيه بملاحظه خانمها و كسانشان از حق خودش صرف نظر نموده بود در هر حال خداوند فرموده همانا آنكسانى كه تهمت زدند جماعتى از شما مسلمانانند گمان نكنيد شما تهمت زده شدگان كه آن تهمت مضر بحال شما است بلكه آن نافع است براى شما چون در مقابل آن بأجر اخروى ميرسيد و در دنيا هم نوعا تبرئه ميشويد ولى از براى هر يك از تهمت زنندگان گناهى است كه كسب كرده بمقدار تهمت در بزرگى و كوچكى و سعى در انتشار آن و آن جماعت بروايت عايشه همان چهار نفرند كه ذيلا ذكر شد و آن كسيكه موجب شهرت قضيه و بزرگ شدن واقعه در السنه و افواه شد ظاهرا همان عبد اللّه بن ابى بوده كه رئيس معروفين بنفاق و عداوت با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بود و بنا بروايت قمى ره آن جماعت عايشه و همراهان اويند كه ذكر شد و متصدى معظم گناه آن تهمت خود او است كه مبتكر و پيش‌


جلد 4 صفحه 13

قدم شد چون كبر بكسر و ضم بمعناى معظم چيز و بزرگى و گناه بزرگ است و اينجا بضم نيز قرائت شده و معلوم است كه مرتكب گناه بزرگ مستحق عذاب بزرگ است چرا هنگاميكه شنيديد شما مسلمانان آن تهمت را نبايد گمان ببرند اهل ايمان شما از مرد و زن بكسانيكه بمنزله خودشانند گمان خوب را با آنكه اهل ايمان تمامى مانند نفس واحده‌اند و بايد از يكديگر دفاع كنند چنانچه از جان خودشان دفاع ميكنند و بايد گمان بد بيكديگر نبرند و عمل آنها را حمل براه خوبش كنند و چرا نبايد بگويند اين نسبت بهتان آشكارى است مانند كسيكه يقين دارد دروغ بودن آنرا و چرا تهمت زنندگان نياوردند براى اثبات ادعاء خود چهار شاهد عادل كه شهادت بدهند بر واقعه كالميل فى المكحله پس وقتى نياوردند و نتوانستند ثابت كنند آنها در حكم دروغگو هستند نزد خدا باين جهت بايد حدّ قذف بخورند و اثرى بر ادعاء آنها مترتب نميشود و اگر تفضل الهى و بخشش خداوند بر شما دروغگويان نبود در دنيا بمهلت دادن براى توبه و بهره‌مند شدن از نعم دنيوى و در آخرت بعفو و مغفرت بفوريّت براى اين سخنان ناهنجارتان بعذاب بزرگى مبتلا ميشديد كه اين ملامت و خطابات عتاب آميز و تازيانه خوردن در مقابل آن چيزى نبود و آنوقتى بود كه تلقّى بقبول ميكرديد آن دروغ بزرگ را و از زبان يكديگر ميگرفتيد و ميگفتيد بدهانهاى خودتان براى يكديگر بطور مسلّم چيزيرا كه بهيچ وجه علم بآن نداشتيد و گمان ميكرديد كه بهتان زدن بمردم كار سهلى است با آنكه آن در نزد خدا گناه بسيار بزرگى است و در اين آيه خداوند سه گناه را براى آنها اثبات فرموده كه آن موجب عذاب بزرگ است يكى آنكه بمجرد شنيدن تلقى بقبول نمودند و بدون مجوّز خبر را از گوينده اخذ كردند ديگر آنكه آنرا براى يكديگر نقل نمودند و اشاعه دادند با آنكه علم بصحت آن نداشتند و ميدانستند در نقل آن هتك حرمت پيغمبر است سوم آنكه در امر دين سهل انگارى كردند و چنين گناه بزرگى را سبك شمردند و بسهولت مرتكب شدند با آنكه بعضى از آنها از اصحاب بدر بودند كه مقامشان در نزد عامه بسيار ارجمند است و بالاتر از همه آنستكه بايد بدانند بعقل خودشان كه ممكن نيست خدا راضى شود و بگذارد


جلد 4 صفحه 14

از حرم پيغمبر چنين خطائى كه موجب هتك حرمت و توهين پيغمبر است صادر شود چون اين عمل غير از كفر است كه ميشود زن پيغمبر كافره باشد چنانچه امير المؤمنين عليه السّلام و عمر بعد از مشورت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با آن دو در اين موضوع بنقل اهل سنت گفته بودند اين امر ممتنع است از همسر پيغمبر صادر شود و عنايت الهى بآنحضرت بيش از اينها است كه باين كثافات ملوّث و آلوده گردد و باين جهت خدا فرموده چرا نگفتند يا چرا نبايد بگويند اين بهتان بزرگى است و الابصرف شنيدن خبرى نميشود گوينده آنرا متهم بدروغ نمود بلى اين نسبت خبرى است كه گوينده آنرا بايد تكذيب كرد براى حفظ عرض منسوب اليه بحسب حرمت او و انصاف آنستكه تحقيق اين امور مجال وسيعى لازم دارد كه مقام مقتضى آن نيست و چون در صدر اسلام اين قبيل ياوه گوئيها رواج داشته چنانچه فعلا هم دارد خداوند خواسته باين تهديدات و تأكيدات قفل بدهانها بزند و مسلمانان را ادب فرمايد كه بى جهت متعرض عرض و ناموس يكديگر نشوند و اگر بآنها حد قذف هم جارى شده باشد عمده بملاحظه اين سياست است و ظاهرا آنچه در اين باب در تفاسير و تواريخ ذكر شده مستند بخبر خود عايشه است چنانچه يكى از اهل تحقيق براى حقير نقل نمود و قرائن صدق آنرا يافتم و روايت قمى ره هم خالى از تشويش نيست چون خودش در سوره حجرات اين روايت را در مورد ديگر ذكر نموده و با ظواهر اين آيات چندان وفق ندارد اگر چه حقير تا اندازه‌اى وفق دادم و اللّه اعلم بالصواب.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِذ تَلَقَّونَه‌ُ بِأَلسِنَتِكُم‌ وَ تَقُولُون‌َ بِأَفواهِكُم‌ ما لَيس‌َ لَكُم‌ بِه‌ِ عِلم‌ٌ وَ تَحسَبُونَه‌ُ هَيِّناً وَ هُوَ عِندَ اللّه‌ِ عَظِيم‌ٌ «15»

زماني‌ ‌که‌ ‌از‌ زبان‌ يكديگر گرفتيد و ‌براي‌ ديگران‌ تفوه‌ و نقل‌ كرديد

جلد 13 - صفحه 503

چيزي‌ ‌را‌ ‌که‌ نبود ‌براي‌ ‌شما‌ علم‌ باو جاهل‌ بوديد و گمان‌ كرديد ‌که‌ ‌اينکه‌ امر سهلي‌ ‌است‌ و مؤاخذه‌ ندارد و حال‌ آنكه‌ ‌اينکه‌ نزد خداوند عظيم‌ و بزرگ‌ ‌است‌.

(إِذ تَلَقَّونَه‌ُ بِأَلسِنَتِكُم‌) تلقي‌ اخذ و باور كردن‌ ‌است‌ ‌که‌ بمجرد گفته‌ بعضي‌ گرفتيد و باور كرديد.

(وَ تَقُولُون‌َ بِأَفواهِكُم‌) و ‌براي‌ بعض‌ ديگر نقل‌ كرديد و باصطلاح‌ نقل‌ مجالس‌ ‌خود‌ ‌اينکه‌ امر ‌بود‌.

(ما لَيس‌َ لَكُم‌ بِه‌ِ عِلم‌ٌ) نه‌ شاهد و بينه‌ ‌در‌ ‌بين‌ ‌بود‌ و نه‌ دليل‌ و برهاني‌ داشتيد و زود باور بوديد.

(وَ تَحسَبُونَه‌ُ هَيِّناً) ‌که‌ ‌اينکه‌ نسبت‌ بيك‌ غلام‌ و كنيز پست‌ و چيزي‌ نيست‌ و ‌از‌ ‌اينکه‌ نمره‌ قضايا بسيار واقع‌ ‌شده‌ و حال‌ آنكه‌.

(وَ هُوَ عِندَ اللّه‌ِ عَظِيم‌ٌ) خداوند مؤمنين‌ ‌را‌ برادر يكديگر قرار داده‌ (إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ إِخوَةٌ) حجرات‌ آيه 10 سياه‌ و سفيد غني‌ و فقير، شريف‌ و وضيع‌ قوي‌ و ضعيف‌، عرب‌ و عجم‌ تماما ‌از‌ حيث‌ ايمان‌ يكسان‌ هستند و حكم‌ الهي‌ يكي‌ ‌است‌.

حضرت‌ ‌رسول‌ فرمود:

(حكمي‌ ‌علي‌ الواحد حكمي‌ ‌علي‌ الجماعة)

(إِن‌َّ أَكرَمَكُم‌ عِندَ اللّه‌ِ أَتقاكُم‌) حجرات‌ آيه 13.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 15)- این آیه در حقیقت توضیح و تبیین بحث گذشته است که چگونه آنها حتی مؤمنان در این گناه بزرگ بر اثر سهل انگاری غوطه‌ور شدند، می‌گوید:

به خاطر بیاورید «هنگامی را که (به استقبال این دروغ بزرگ می‌رفتید و) این شایعه را از زبان یکدیگر می‌گرفتید» (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ).

«و با دهان خود سخنی می‌گفتید که به آن علم و یقین نداشتید» (وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ).

«و گمان می‌کردید این مسأله کوچکی است در حالی که در نزد خدا بزرگ است» (وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ).

در حدیثی از امیر مؤمنان علی علیه السّلام می‌خوانیم: شدیدترین گناهان گناهی است که صاحبش آن را سبک بشمارد.

در واقع این آیه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها اشاره می‌کند:

«نخست» به استقبال این شایعه رفتن و از زبان یکدیگر گرفتن.

«دوم» منتشر ساختن شایعه‌ای را که هیچ گونه علم و یقین به آن نداشتند.

ج3، ص282

«سوم» کوچک شمردن شایعه و به عنوان یک وسیله سر گرمی از آن استفاده کردن.

نکات آیه

۱ - مسلمانان عصر بعثت، پذیراى شایعه هاى نارواى بدخواهان علیه خاندان پیامبر(ص) و منتشر کننده آنها، بدون توجه به پیامدهاى ناروا و درستى و نادرستى آنها (إذ تلقّونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم ما لیس لکم به علم)

۲ - ماجراى «افک»، على رغم این که مستقیماً هتک حریم پیامبر(ص) محسوب مى شد، مردم آن را ساده انگاشته و خوش باورانه به دامن زدن و گسترش آن پرداختند. (إذ تلقّونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم ما لیس به علم و تحسبونه هیّنًا)

۳ - ماجراى «افک»، شایعه فراگیر و زبانزد عموم مردم شده بود. (إذ تلقّونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم)

۴ - تأثیرپذیرى مسلمانان عصر بعثت در برابر شایعه ها (إذ تلقّونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم ما لیس لکم به علم)

۵ - هتک حرمت پیامبر(ص) و افترا به حریم آن حضرت، گناهى بزرگ در پیشگاه خداوند و در پى دارنده فرجامى ناگوار (إذ تلقّونه بألسنتکم ... و تحسبونه هیّنًا و هو عند اللّه عظیم)

۶ - حفظ حرمت پیامبر(ص) و حریم آن حضرت، وظیفه اى الهى بر عهده یکایک مسلمانان (إذ تلقّونه بألسنتکم ... و تحسبونه هیّنًا و هو عند اللّه عظیم)

۷ - شکستن حرمت و آبروى اهل ایمان، امرى خطیر و گناهى بزرگ در پیشگاه خداوند (إذ تلقّونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هیّنًا و هو عند اللّه عظیم)

۸ - پذیرش و انتشار شایعه هاى ناروا علیه مؤمنان و جامعه اسلامى، بدون توجه به درستى و نادرستى و پیامدهاى آنها، امرى خطیر و گناهى بزرگ در پیشگاه خداوند (إذ تلقّونه بألسنتکم و تقولون ... تحسبونه هیّنًا و هو عند اللّه عظیم)

موضوعات مرتبط

  • آبروریزى: گناه آبروریزى ۷
  • اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۲
  • افترا: آثار افترا به محمد(ص) ۵; گناه افترا به محمد(ص) ۵
  • شایعه: در صدراسلام ۴
  • شایعه پراکنى: گناه شایعه پراکنى ۸
  • قصه افک: شیوع قصه افک ۲، ۳
  • گناهان کبیره ۵، ۷، ۸:
  • مؤمنان : اهمیت آبروى مؤمنان ۷; شایعه علیه مؤمنان ۸; گناه هتک آبروى مؤمنان ۷
  • محمد(ص): آثار هتک آبروى محمد(ص) ۵; حفظ آبروى محمد(ص) ۶; شایعه علیه محمد(ص) ۱; فرجام مفتریان به محمد(ص) ۵; گناه هتک آبروى محمد(ص) ۵; هتک آبروى محمد(ص) ۲
  • مسلمانان: تأثیرپذیرى مسلمانان صدراسلام ۴; خوش باورى مسلمانان صدراسلام ۲; شایعه مسلمانان صدراسلام ۱; مسؤولیت مسلمانان ۶

منابع