الفرقان ٥١

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۲۱ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي‌ کُلِ‌ قَرْيَةٍ نَذِيراً

ترجمه

و اگر می‌خواستیم، در هر شهر و دیاری بیم‌دهنده‌ای برمی‌انگیختیم (ولی این کار لزومی نداشت).

|و اگر مى‌خواستيم قطعا در هر شهرى هشدار دهنده‌اى بر مى‌انگيختيم [ليكن تأثير نداشت‌]
و اگر مى‌خواستيم قطعاً در هر شهرى هشداردهنده‌اى برمى‌انگيختيم.
و اگر ما می‌خواستیم در بین مردم هر قریه پیغمبری که (خلق را از عذاب خدا) بترساند می‌فرستادیم.
و اگر می خواستیم حتماً در هر شهری [پیامبری] بیم دهنده مبعوث می کردیم [ولی به سبب کمال و جامعیّت، پیامبری را به تو ختم کردیم.]
اگر مى‌خواستيم، به هر قريه‌اى بيم‌دهنده‌اى مى‌فرستاديم.
و اگر می‌خواستیم در هر شهری [پیامبر] هشداردهنده‌ای برمی‌انگیختیم‌
و اگر مى‌خواستيم هر آينه در هر آبادى و شهرى بيم‌كننده‌اى برمى‌انگيختيم.
اگر ما می‌خواستیم در هر شهر و روستائی، (پیغمبر) بیم‌رسانی را برمی‌انگیختیم. (ولی صلاح امّتها و ملّتها در این نمی‌باشد).
و اگر می‌خواستیم همواره در هر مجتمعی هشداردهنده‌ای بر می‌انگیختیم (گرچه در مراکز مجتمعات همواره فرستاده‌ایم).
و اگر می‌خواستیم هر آینه برمی‌انگیختیم در هر شهری ترساننده‌ای‌

Had We willed, We could have sent to every town a warner.
ترتیل:
ترجمه:
الفرقان ٥٠ آیه ٥١ الفرقان ٥٢
سوره : سوره الفرقان
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«قَرْیَةٍ»: شهر. روستا. مراد ناحیه و دیار است. «نَذِیراً»: بیم‌دهنده. منظور پیغمبری است که مردمان را از سرکشی و عذاب خدا بترساند.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً «51»

واگر مى‌خواستيم در هر آبادى، (پيامبر و) هشداردهنده‌اى برمى‌انگيختيم (تا كار تو سبك شود، ولى اين كار لزومى نداشت).

نکته ها

اين آيه به نوعى بيانگر خاتميّت پيامبر اسلام و جامعيّت مكتب اوست، چرا كه مى‌فرمايد:

در كنار تو هيچ پيامبرى در هيچ كجا مبعوث نشده است، زيرا در مكتب و شخصيّت تو توان اداره‌ى كلّ جامعه هست و نيازى به ديگرى نيست. تو داراى چنان مقامى هستى كه با وجود تو پرونده‌ى نبوّت خاتمه مى‌يابد.

پیام ها

1- گرچه براى هر امّتى رهبرى لازم است، «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ» «1» ولى‌اگر در هر قريه‌اى يك پيامبر بود، اين كار به وحدتِ رهبرىِ امّت ضربه مى‌زد.

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا ...

2- رسالت امرى توقيفى است، نه قراردادى و انتخابى. وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا ...


«1». فاطر، 24.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 268

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً (51)

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا: و اگر مى‌خواستيم هر آينه مى‌انگيختيم، فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً: در هر شهرى پيغمبرى ترساننده مانند تقسيم باران در ميان بلاد ايشان تا زحمات نبوت تو كم شود، لكن به جهت تعظيم شأن و علو مقام و تفضيل تو بر تمام انبياء، نبوت را به تو ختم و تو را بر كافّه مردمان مبعوث ساختيم تا روز قيامت؛ پس مقابل ساز اين نعمت را به ثبات و اجتهاد در دعوت و اظهار حق نمودن.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً (51) فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً (52) وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (54) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى‌ رَبِّهِ ظَهِيراً (55)

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (56) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‌ رَبِّهِ سَبِيلاً (57) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى‌ بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً (58) الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‌ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً (59) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)

ترجمه‌

و اگر خواسته بوديم هر آينه برانگيخته بوديم در هر بلدى بيم دهنده‌ئى را

پس اطاعت مكن كافران را و جهاد كن با ايشان جهادى بزرگ‌

و او است آنكه روان ساخت و واگذارد دو دريا را اين شيرين است و گوارا و اين شور است و تلخ و قرار داد ميانشان حايلى و ممانعتى سخت‌

و او است آنكه آفريد از آب انسانى را پس قرار داد او را داراى نسب و سبب و باشد پروردگار تو توانا

و ميپرستند غير از خدا آنچه را كه نه نفع ميرساند بآنها و نه ضرر ميرساند آنها را و باشد كافر بر پروردگارش پشتيبان شيطان‌

و نفرستاديم تو را مگر مژده دهنده و بيم دهنده‌

بگو نميخواهم از شما بر آن مزدى مگر كار آنكه خواست فراگيرد بسوى پروردگارش راهى‌

و اعتماد كن بر خداى زنده كه نمى‌ميرد و تسبيح گوى او را بستايشش و بس است او كه باشد بگناهان بندگانش آگاه‌

آنكه آفريد آسمانها و زمين را و آنچه ميان آن دو است در شش روز پس مستولى شد بر عرش، خداى بخشنده است پس بپرس آنرا از آگاهى‌

و چون گفته شود بآنها كه سجده كنيد مر خداى بخشنده را گويند و چيست بخشنده آيا سجده كنيم براى آنچه امر ميكنى ما را و افزايد آنها را دورى.


جلد 4 صفحه 83

تفسير

خداوند متعال براى تعظيم شأن و تجليل امر و تقويت خاطر شريف پيغمبر اكرم در امر دعوت فرموده اگر ميخواستيم ما در هر شهر و بلدى پيغمبرى براى انذار مردم مبعوث كنيم مى‌توانستيم و كار تو سبك ميشد ولى مقام تو اجلّ از آنستكه در عرض تو پيغمبرى باشد يا بعد از تو پيغمبرى بيايد و چون ما اين فضيلت را مخصوص بتو نموديم تو هم در مقابل بايد گوش بسخنان ياوه و توقعات بيجاى كفار ندهى و با آنها مداهنه ننمائى و جهاد نمائى بترك اطاعت آنها يا بقرآنى كه معجز بيان است با آنان جهاد بزرگيكه آن ببرهان و بيان است نه سيف و سنان و براى بيان شمّه‌ئى از قدرت خود فرموده و او است خداوندى كه دو مجمع آب زياد را كه دريا گويند سر داده و بحال خودشان واگذاشته مانند دابّه‌ئى كه صاحبش آن را سر دهد بصحرا براى چريدن و در عين حال بيد قدرت ميان آن دو آب زياد حاجب و مانعى قرار داده كه مخلوط با يكديگر نشوند گويا بزبان حال هريك از آن دو آب با ديگرى ميگويد حرام است و ممنوع كه با من مخلوط شوى بتقريبى كه در اوائل سوره از بيان حجرا محجورا گذشت و اين دو آب بقدرى با هم اختلاف دارند كه هر كس به بيند ميگويد اين بسيار گوارا و اين بسيار شور يا آن گوارا و خنك و اين شور و گرم يا آن گوارا و شيرين و اين شور و تلخ است بحسب اختلاف اهل لغت در معناى فرات و اجاج و اين در رودهاى بزرگيكه داراى آب گوارا است و وارد دريا ميشود تا مدتى محسوس است خصوصا در رود نيل و دجله كه گفته‌اند تا فرسخها باين حال باقى است حتى در رود هر از كه وارد درياى مازندران ميشود احساس شده و معلوم است كه اين بقدرتى است كه خداوند به آب در جريان داده كه خود را حفظ مينمايد و قمى ره فرموده خدا ميفرمايد حرام و محرّم است كه تغيير دهد يكى از آن دو طعم ديگرى را و از اين قبيل است آب دو چشمه مجاور هم در لاريجان كه حقير آن را مشاهده نمودم يكى آب جوش و ديگر بسيار خنك كه هر دو وارد در يك حوض ميشود تا ملائم شود و بتوان در آن فرو رفت و بالاتر از همه آب دهان و بينى و چشم است كه هر سه در روى انسان جريان پيدا ميكند از يك چشمه سرو با هم در صفات اختلاف فاحش دارند و اين از عجائب‌


جلد 4 صفحه 84

خلقت است كه براى كثرت مشاهده آن عظمت قدرتش از نظر محو شده و او است آن خداوندى كه آفريد انسان را از آبى كه مخمّر شد بآن طينت آدم عليه السّلام و قابل شد از براى قبول اشكال و نطفه كه آن آبى بود در اصلاب آباء و ارحام امّهات و پس از انقلاباتى بشر شد پس قرار داد خداوند او را صاحب اولاد ذكور كه نسب بآن معلوم ميشود و صاحب اولاد اناث كه مصاهرت بآن حاصل مى‌گردد يا پيوند داد بشر را با يكديگر بدو نوع نسبت يكى نسبى كه حاصل ميشود از رحميّت مانند پدر و مادر با اولاد و برادر و خواهر با يكديگر و ساير ارحام و ديگر سببى كه بمصاهرت و ازدواج حاصل ميگردد مانند زن و شوهر و داماد و عروس و برادر زن و شوهر و خواهر زن و شوهر و پدر و مادر زن و شوهر و امثال اينها عموما يا خصوص محارم از آنها باختلاف تفاسير و بيانات اهل لغت و قدرت خداوند ظاهر ميشود در خلق چنين موجود مركب از اعضاء مختلفه و طبايع متباعده و حواس متغايره از مادّه واحده و تنوّع آن بدو نوع متقابل از پيوند يكى ذاتى و ديگر عرضى با اشتراك آن دو در محرميّت يا ساير خواص و آثار در كافى از امام باقر عليه السّلام و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از اين آيه فرمود خداوند تبارك و تعالى خلق فرمود آدم عليه السّلام را از آب گوارا و خلق فرمود از جنس او زوجه او را و درست نمود زوجه‌اش را از دنده زيرينش پس جارى ميشود باين دنده ميان زن و مرد سبب و نسب و بعد تزويج نمود آنزن را بآنمرد و جارى نمود ميان آن دو باين سبب مصاهرت را و اين است مراد از قول خداوند نسبا و صهرا پس نسب بسبب مردان حاصل ميشود و مصاهرت بسبب زنان و تحقيقاتى راجع بخلقت حوّا از دنده آدم عليه السّلام در اول سوره نساء گذشت و در امالى صدوق ره از انس بن مالك نقل نموده كه پرسيدم از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه آيا على عليه السّلام برادر تو است فرمود بلى عرض كردم بيان فرما چگونه او برادر تو است فرمود خداوند خلق فرمود آبى در زير عرش پيش از خلقت آدم به سه هزار سال و جاى داد آنرا در علم پنهان خود و چون خلق فرمود آدم را جارى نمود آن آبرا يو صلب آدم پس منتقل نمود آنرا بصلب شيث و هميشه آن آب منتقل ميشد از پشتى بپشتى تا جاى گرفت در پشت عبد المطلب پس خداوند آنرا دو قسمت نمود نصف آن‌


جلد 4 صفحه 85

در عبد اللّه و نصف در ابو طالب جاى گزين شد پس من از نصف آن آب و على از نصف ديگر است و على برادر من است در دنيا و آخرت پس اين آيه را تلاوت فرمود و خلاصه اين معنى را در روضة الواعظين نيز از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل نموده و مستفاد از روايات متعدده آنستكه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و بيان قرابت نسبى و سببى او با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل شده و صهر از القاب آنحضرت است و بايد حمل بر مراد باطنى شود و اهل شرك پرستش ميكنند جز خداوند مخلوقى را كه نفع و ضرر آنها در تحت قدرت و اختيار آن نيست و كافر در برابر پروردگارش پشتيبان و كمك شيطان بوده و هست در عداوت و شرك يا كافر از نظر خداوند دور افتاده و پشت سر افكنده شده بوده و هست چنانچه فرموده‌اند و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه جنس كافر در برابر خداوند پشتيبان و كمك كافر بوده و هست و حاصل آنستكه اين جنس با يكديگر در مخالفت خداوند كمك ميكنند يا مراد آن باشد كه كافر بر خداوندش چيره و جسور بوده و خواهد بود كه احسن معانى است يا مراد آن باشد كه عبادت ميكنند بتى را كه نميتواند نفع و ضررى بآنها برساند و چنين كافر بر معبود خود غالب و نيرومند بوده و هست و مستفاد از بعضى روايات معتبره آنستكه مراد از كافر در اين آيه دومى است و مراد از رب صاحب اختيار و ولى است مانند قول خداوند اذكرنى عند ربّك و مراد از ولىّ امير المؤمنين عليه السّلام است كه صاحب اختيار دومى بوده و او پشتيبان دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام بود يا در ظاهر با آنحضرت كمك ميكرد و اينمعنى در باطن قرآن است و نفرستاده است خداوند پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را مگر براى بشارت دادن اهل ايمان را ببهشت و ترساندن اهل عصيان را از جهنم و دستور فرموده بآن حضرت كه بفرمايد بآن مردم من مزدى از شما بر اداء رسالت كه مستفاد از ارسال بشير و نذير است نميخواهم مگر اطاعت خدا و عمل كسيكه بخواهد راهى بسوى خدا پيدا كند همين كافى است براى من چون ثواب هدايت نمودن يكنفر بنده در نزد خدا بيشتر از دنيا و ما فيها است براى آنكه كسيكه ميخواهد مردم را هدايت و ارشاد بحق و حقيقت نمايد بايد بى طمعى و استغناء مادّى خود را بمردم بفهماند تا سخنان او در قلوب آنها جاى گير شود و آنرا


جلد 4 صفحه 86

حمل بر طمع بمال خودشان ننمايند و اين سيره مرضيّه همه انبياء بوده و مبلّغين اسلام هم بايد بر آن مشى نمايند و الا بياناتشان چندان موثر نخواهد شد و بنابر اين كلمه مضاف بمن شاء كه اطاعت يا عمل است محذوف شده است و گفته شده استثناء منقطع است چون اطاعت و عمل از جنس اجر نيست و بنظر حقير چون در عالم بالا قيمتى است بالاترين اجور است و نيز فرموده توكل كن بخدا و نترس از اشرار و بى نياز باش از كمك مالى و حالى بندگانيكه دوام و ثباتى براى آنها نيست آنخداوندى كه زنده و پاينده است و نمرده و نميميرد تو را بمقصد و مقصود خواهد رساند و شرّ آنها را از تو دفع خواهد فرمود و تنزيه نما او را از آنچه لايق شأن او نيست باثبات اوصاف كمال و جمال و حمد و ثناء و شكر بر نعم سابقه موجوده و لاحقه موعوده و كافى است خدا كه با خبر و مطلع از گناهان بندگانش باشد از كفر و شرك و ساير معاصى پنهان و آشكار و از گناهان آنان گردى بدامن مقدّس تو و كبريائى او نخواهد نشست آنخداوندى كه آفريد آسمانها و زمين را در شش روز پس مستولى شد بر عرش و تفصيل آن در سوره اعراف گذشت و ذكرش در اين مقام شايد بمناسبت سبق امر بتوكل و تسبيح باشد كه چنين خالق قادر محيط متصرّفى لايق اتّكال و تسبيح و حمد و ثناء است و اشاره بآنكه امور بتأنّى و تدريج بايد انجام بگيرد خداوند با كمال قدرت در خلقت بتأنّى و تدريج اقدام فرموده پيغمبر هم بايد اسلام را بتأنّى و تدريج رواج دهد كه آنخدا رحمن يعنى بخشنده و مهربان است و بنابر اين الرّحمن خبر مبتداء محذوف و از اسما الحسنى است و ميشود خبر الذى باشد يعنى آنكه آسمانها و زمين را آفريد رحمن است و در مجمع نقل نموده كه يهود حكايت ميكردند از ابتداء خلقت بخلاف قرآن لذا خداوند فرموده براى محكوميّت آنها بپرس از آنچه ذكر شد در امر خلقت از شخص خبيرى كه مورد قبول آنها باشد و سؤال چنانچه متعدى بعن ميشود براى آنكه متضمّن معناى تفتيش است متعدى بباء هم ميشود براى آنكه متضمّن معناى اعتنا است و ممكن است كلمه به صله خبيرا باشد و مسئول عنه مقدر يعنى پس بپرس از خبير بآن امر كيفيت آنرا و بعضى گفته‌اند جمعى از كفار منكر بودند كه‌


جلد 4 صفحه 87

اسم رحمن بر خدا اطلاق شود لذا خدا فرموده از خبيرى كه مطلع از كتب سماوى باشد بپرس تا او تصديق كند كه چنين اسمى براى خدا در آن كتب ذكر شده و بنابر اين ضمير در كلمه به برحمن عود ميكند و معانى ديگرى هم ذكر نموده‌اند كه بنظر حقير حسنى ندارد و آنچه ظاهر و مستحسن و خالى از خلل است آنستكه گفته شود چون خداوند در آيه قبل فرموده بود كه خدا به گناهان بندگان خبير است و در اين آيه فرموده نام او رحمن است كه دلالت بر نهايت رحمت دارد ميفرمايد پس سؤال كن و بخواه حوائج خود را بوسيله نام رحمن از خداوند خبير و آگاهى كه ذكر شد و آگاهى او فوق هر آگاهى است و بنابر اين ضمير در به بأقرب مراجع خود عود نموده و باء در معناى حقيقى خود استعمال شده و مناسبت اطراف كلام و جهات مقام محفوظ است ولى نميدانم چرا آقايان از اين معناى واضح صرف نظر نموده و خود را بتكلف انداخته‌اند و گفته‌اند رحمن نامى است از خداوند كه در كتب سماوى ذكر شده ولى مشركين عرب منكر اطلاق آن بر خدا بودند لذا وقتى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بآنها ميفرمود سجده كنيد براى رحمن ميگفتند رحمن چيست ما او را نميشناسيم آيا هر چه تو امر ميكنى ما را براى او سجده كنيم بدون معرفت باو يا هر چه محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم امر ميكند ما را براى او سجده كنيم چون يأمرنا بياء نيز قرائت شده و اين امر موجب مزيد تباعد و تنفّر آنها از سجود و ايمان و ازدياد كفر و طغيانشان ميشد و قمى ره فرموده جواب آنها الرّحمن خلق الانسان علّمه البيان است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَو شِئنا لَبَعَثنا فِي‌ كُل‌ِّ قَريَةٍ نَذِيراً (51)

و ‌اگر‌ مشيت‌ ‌ما تعلق‌ گرفته‌ ‌بود‌ ‌هر‌ آينه‌ مبعوث‌ كرده‌ بوديم‌ ‌در‌ ‌هر‌ شهر و آبادي‌ پيغمبري‌ ‌که‌ انذار كند اهل‌ ‌آن‌ شهر و آباديها ‌را‌.

قبل‌ ‌از‌ بعثت‌ حضرت‌ رسالت‌ بودند پيغمبران‌ ‌در‌ اطراف‌ زمين‌ ‌که‌ دعوت‌ مي‌كردند مردم‌ ‌را‌ و بدستور پيغمبران‌ صاحب‌ شريعت‌ مثل‌ آدم‌ و نوح‌ و ابراهيم‌ و موسي‌ و عيسي‌ ابلاغ‌ مي‌كردند ‌که‌ گفتند صد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر بودند و لكن‌ چون‌ پيغمبر اكرم‌ خاتم‌ الانبياء ‌بود‌ و شريعت‌ ‌او‌ ‌تا‌ دامنه قيامت‌ باقيست‌ پيغمبر ديگري‌ نبايد ‌باشد‌.

چنانچه‌ ‌در‌ حديث‌ منزلت‌ ‌که‌ متواتر ‌بين‌ فريقين‌ ‌است‌ فرمود

(‌علي‌ منّي‌ بمنزلة هارون‌ ‌من‌ موسي‌ الا انه‌ ‌لا‌ نبي‌ بعدي‌)

و ‌در‌ قرآن‌ ميفرمايد:

جلد 13 - صفحه 635

(ما كان‌َ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِن‌ رِجالِكُم‌ وَ لكِن‌ رَسُول‌َ اللّه‌ِ وَ خاتَم‌َ النَّبِيِّين‌َ) احزاب‌ آيه 4 لذا مي‌فرمايد:

(وَ لَو شِئنا) ‌لو‌ امتناعيه‌ ‌يعني‌ ممتنع‌ ‌است‌ و خلاف‌ حكمت‌ و مصلحت‌ ‌است‌ (لَبَعَثنا فِي‌ كُل‌ِّ قَريَةٍ نَذِيراً) و لكن‌ ‌به‌ ازاء ‌اينکه‌ خداوند اوصياء ‌آن‌ حضرت‌ ‌را‌ دوازده‌ ‌تا‌ دامنه قيامت‌ مقرر فرمود:

و ‌از‌ زمان‌ رحلت‌ حضرت‌ ‌تا‌ زمان‌ غيبت‌ حضرت‌ بقية اللّه‌ و ‌تا‌ زمان‌ ظهور و رجعت‌ ائمه اطهار علمايي‌ بازاء انبياء سلف‌ قرار داد ‌که‌ ‌در‌ ‌هر‌ شهرستان‌ و آبادي‌ مردم‌ ‌را‌ دعوت‌ كنند و انذار كنند ‌که‌ اينها بمنزله انبياء سلف‌ و خلفاء حضرت‌ رسالت‌ هستند چنانچه‌ فرمود:

(اللهم‌ ارحم‌ خلفائي‌)

عرض‌ كردند كيانند فرمود

(‌الّذين‌ يأتون‌ ‌من‌ بعدي‌ و يروون‌ حديثي‌ و سنتي‌)

و نيز فرمود:

(علماء امتي‌ كانبياء بني‌ اسرائيل‌)

بلكه‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ شهرستان‌ها بالغ‌ ‌بر‌ صد بلكه‌ زيادتر علماء هستند ‌در‌ ‌هر‌ مرحله‌ و كوچه‌ انوار ‌آنها‌ ساطع‌ ‌است‌، و ‌مع‌ ‌ذلک‌ تمام‌ مسلمين‌ مامور ‌به‌ دعوت‌ و امر بمعروف‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر و ارشاد جاهل‌ و هدايت‌ ضال‌ هستند حجة ‌از‌ ‌هر‌ جهة تمام‌ ‌است‌:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 51)- این آیه اشاره به عظمت مقام پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است، می‌فرماید: «و اگر می‌خواستیم در هر شهر و دیاری، بیم دهنده‌ای بر می‌انگیختیم» ولی این کار لزومی نداشت (وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً).

زیرا تمرکز نبوّت در وجود یک فرد باعث وحدت و انسجام انسانها و جلو گیری از هر گونه تفرقه و پراکندگی می‌شود.

این آیه هم دلیلی است بر عظمت مقام پیامبر، و هم لزوم وحدت رهبری و هم سنگین بودن بار مسؤولیت او.

نکات آیه

۱ - بعثت پیامبران و تعیین تعداد آنان براى هر منطقه و مردم، بسته به مشیت خداوند است. (و لو شئنا لبعثنا فى کلّ قریة نذیرًا)

۲ - عدم تعلق مشیت خداوند، بر فرستادن پیامبرى جداگانه براى هر منطقه اى در عصر بعثت پیامبراسلام(ص) (و لو شئنا لبعثنا فى کلّ قریة نذیرًا) برداشت یاد شده با توجه به کلمه «لو» - که براى امتناع جزا به خاطر امتناع شرط است - به دست مى آید; یعنى، ما پیامبر دیگرى مبعوث نکردیم; چون نخواسته ایم.

۳ - با بعثت پیامبراسلام(ص)، امر بعثت به پایان رسیده و آن حضرت خاتم پیامبران است. (و لو شئنا لبعثنا فى کلّ قریة نذیرًا) از این که خداوند با وجود پیامبراسلام(ص) هیچ پیامبرى را براى هیچ مردمى نفرستاده است، مى توان به دو مطلب دست یافت: ۱- امر بعثت به پایان رسیده و پیامبراسلام(ص) خاتم پیامبران است. ۲- رسالت پیامبراسلام(ص)، رسالتى جهانى و اسلام دین جاودانه است. گفتنى است آیه نخست این سوره (تبارک الذى نزّل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیراً) مؤید دو مطلب یاد شده است.

۴ - رسالت پیامبراسلام (ص)، رسالتى جهانى و مکتب اسلام، مکتبى جاودانه (و لو شئنا لبعثنا فى کلّ قریة نذیرًا)

۵ - پیامبراسلام(ص)، برخوردار از توانایى ها و شایستگى هاى لازم براى ابلاغ رسالت جهانى خویش (و لو شئنا لبعثنا فى کلّ قریة نذیرًا) اکتفا به رسالت پیامبراسلام(ص) به جاى پیامبران متعدد براى هر منطقه اى، مى تواند حاکى از توان مندى و قابلیت بسیار آن حضرت براى ایفاى نقش جهانى باشد.

۶ - انذار و اخطار به مردمان، محور رسالت و بعثت پیامبران (و لو شئنا لبعثنا فى کلّ قریة نذیرًا) برداشت فوق، از توصیف پیامبران به انذارگر و اخطار کننده، به دست مى آید.

۷ - پیامبراسلام(ص)، شخصیتى بزرگ و مورد تجلیل و بزرگداشت خداوند (و لو شئنا لبعثنا فى کلّ قریة نذیرًا) از دیدگاه بیشتر مفسران، انتخاب پیامبراسلام(ص) به عنوان پیامبر خاتم، نوعى تجلیل و بزرگداشت خداوند نسبت به ایشان است.

موضوعات مرتبط

  • اسلام: جاودانگى اسلام ۴; جهان شمولى اسلام ۴
  • انبیا: انبیاى منطقه اى ۲; تعداد انبیا ۱; محور رسالت انبیا ۶; منشأ بعثت انبیا ۱
  • انسان: اهمیت انذار انسان ها ۶
  • خدا: آثار مشیت خدا ۱، ۲
  • محمد(ص): احترام محمد(ص) ۷; جهان شمولى رسالت محمد(ص) ۴، ۵; خاتمیت محمد(ص) ۳; فضایل محمد(ص) ۵، ۷; لیاقت محمد(ص) ۵; ویژگیهاى بعثت محمد(ص) ۳

منابع