يوسف ٣٧
کپی متن آیه |
---|
قَالَ لاَ يَأْتِيکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَکُمَا ذٰلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ |
ترجمه
يوسف ٣٦ | آیه ٣٧ | يوسف ٣٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مِلَّةَ»: کیش. آئین. «تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ ...»: مراد این است که از دخول به کیش گروهی خودداری کردهام و به دنبال آنان نرفتهام که ...
تفسیر
- آيات ۴۲ - ۳۵، سوره يوسف
- تصميم به زندانى كردن يوسف (عليه السلام )
- رؤ ياى دو همزندانى يوسف (عليه السلام ) و تعبير خواب آن دو توسط يوسف (عليه السلام )
- فرصتى پيش آمده براى يوسف (ع ) براى دعوت به توحيد
- طرح يك سؤ ال در مورد نعمت بودن نبوت و رسالت و پاسخ به آن
- معناى ((خير)) و بيان حجت قاطعى كه در جمله : ((ءارباب متفرّقون خيرام الله الواحدالقهّار)) نهفته است
- وجه توصيف خداوند به (واحد) و (قهار) در كلام يوسف (ع )
- استدلال يوسف (عليه السلام ) و رد پرستش آلهه و اثبات توحيد عبادى
- چرا دين توحيد دين ((قيم )) است ؟ (ذلك الّذين القيّم ...)
- اشاره به اينكه مفاد دو آيه : ((يا صاحب السجن ...)) و ((ما تعبدون من دونه ...)) يك برهان بر توحيد دو عبادت است
- تقرير ديگرى براى دو آيه از آن دو برهان استفاده مى شود
- توسل به اسباب منافاتى با اخلاص ندارد، بلكه اعتماد بر اسباب با اخلاص منافات دارد
- بحث روايتى
- رواياتى مربوط به احوال حضرت يوسف (ع ) در زندان
- اشكال به چند روايت كه در آنها جمله : ((اذكرنى عند ربك )) بر يوسف (عليه السلام )خرده گرفته
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ «37»
(يوسف به آن دو نفر كه خواب ديده بودند) گفت: من قبل از آنكه جيره غذايى شما برسد، تأويل خوابتان را خواهم گفت. اين از امورى است كه پرودگارم به من آموخته است. همانا من آئين قومى را كه به خدا ايمان ندارند و به قيامت كفر مىورزند، رها كردهام.
نکته ها
در ترجمه بخش اوّل آيه، اين احتمال نيز وجود دارد كه معناى آيه اينگونه باشد: من از جانب خداوند مىدانم غذايى كه براى شما خواهند آورد چيست؟ پس مىتوانم خواب شما را تعبير كنم. يعنى يوسف علاوه بر تعبير خواب از چيزهاى ديگر نيز خبر مىداده است. مثل حضرت عيسى عليه السلام كه از غذاى ذخيره شده در منازل و يا آنچه مىخوردند، خبر مىداد.
سؤال: چرا حضرت يوسف عليه السلام خواب آنان را فورى تعبير نكرد و آن را به وقتى ديگر و ساعتى بعد موكول كرد؟
پاسخ: فخررازى در تفسير كبير، چند وجه براى آن بيان كرده است:
1. مىخواست آنها را در انتظار قرار دهد تا كمى تبليغ و ارشاد كند، شايد شخص اعدامى ايمان آورد و با حسن عاقبت از دنيا برود.
2. مىخواست با بيان نوع غذايى كه نيامده، اعتماد آنان را جلب كند.
3. مىخواست آنها را تشنهتر كند تا بهتر بشنوند.
4. چون تعبير خواب يكى از آنها اعدام بود، كمى طفره رفت تا قالب تهى نكند.
پیام ها
1- گاهى براى تأثيرگذارى بيشتر، لازم است انسان قدرت علمى و كمالات خود را به ديگران عرضه كند. قالَ ... نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ
جلد 4 - صفحه 204
2- از علم خود براى بهره رساندن به ديگران استفاده كنيم. نَبَّأْتُكُما ... مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي*
3- معلومات و دانستههاى خود را از خدا بدانيم. «مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي»
4- هدف از آموزشها نيز پرورش است. «عَلَّمَنِي رَبِّي»
5- خداوند حكيم است وبىجهت درى را به روى كسى باز نمىكند. «عَلَّمَنِي رَبِّي» زيرا من؛ «تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ»
6- كسى كه از ظلمات كفر فرار كند، به نور علم مىرسد. «عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ» (دليل علم من تركِ كفر است.)
7- از فرصتها، بهترين استفاده را بكنيد. نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ ... إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ (يوسف قبل از تعبير خواب، كار فرهنگى و اعتقادى خود را شروع كرد.)
8- اساس ايمان، تبرّى و تولّى است. در اين آيه برائت از كفّار، «إِنِّي تَرَكْتُ» و در آيه بعد پيروى از ولايت اولياى الهى مطرح است. «وَ اتَّبَعْتُ»
9- بايد از انتساب مستقيم افراد به انحراف پرهيز كرد و با روش غير مستقيم تبليغ كرد. (يوسف نفرمود: شما از كفر دست بكشيد، بلكه فرمود: من راه كفر را رها كردم) «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ»*
10- در تمام اديان، عقيده به توحيد و معاد در كنار يكديگر بوده است. «قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (37)
قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ: فرمود نيايد به شما طعامى كه روزى داده شويد بدان. إِلَّا نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ: مگر آنكه خبر دهم شما را به عاقبت آن، يعنى بگويم رنگ و مزه آن چيست. قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما: پيش از آنكه بيايد به شما، يعنى اخبار كنم شما را از غيب. ايشان گفتند: ما هرگز از كاهنان امثال اين نشنيدهايم. يوسف عليه السّلام براى رفع كهانت از خود و اعلام به اينكه از جانب حق است فرمايد: ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي: اين كه گفتم به شما بعض از آن چيزى است كه بياموخت مرا پروردگار من به الهام و وحى، نه آنكه از قبيل كهانت باشد؛ پس بيان تعليل آن فرمايد: إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ: بتحقيق من ترك كردم و واگذاشتم كيش گروهى را كه ايمان نمىآورند
جلد 6 - صفحه 220
بوحدانيت خداى متعال. وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ: و ايشان براى آخرت ايشان ناگرويدگانند. حاصل آنكه من ترك كردم كيش قومى را كه به مبدأ و معاد ايمان نياورند.
نكته: تكرار ضمير براى تأكيد كفر ايشان است به آخرت.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (36) قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (37) وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (38)
ترجمه
و داخل شدند با او در زندان دو جوان گفت يكنفر از آندو همانا من ديدم خود را در خواب كه ميفشردم انگور را براى شراب و گفت ديگرى همانا من ديدم خود را در خواب كه برداشتم بالاى سرم نانى را كه ميخورند پرندگان از آن خبر ده ما را از تعبيرش همانا ما مىبينيم تو را از نيكوكاران
گفت نمىآيد براى شما خوراكى كه روزى داده شويد بآن مگر كه خبر دهم شما را بتعبير آن پيش از آنكه بيايد براى شما اين از چيزهائى است كه آموخت مرا پروردگارم همانا من واگذاردم كيش گروهى را كه نميگروند بخدا و آنها بآخرت ايمان ندارند
و پيروى نمودم كيش پدرانم ابراهيم و اسحق و يعقوب را روا نبوده است براى ما كه شريك قرار دهيم با خدا هيچ چيز را اين از فضل خدا است بر ما و بر مردم ولى بيشتر مردم شكر نميكنند.
تفسير
پس از آنكه حضرت يوسف بحكم عزيز وارد زندان شد دو نفر جوان ديگر هم با او وارد شدند كه قمّى ره فرموده آندو بنده پادشاه بودند يكى نانواى او و ديگرى ساقى بود و گفته شده پادشاه بزرگ مصر از طبّاخ و شربت دار خود بد گمان شده بود كه خواستهاند او را مسموم نمايند لذا هر دو را بزندان فرستاده بود و آندو با حضرت يوسف مأنوس شدند و او مدّعى علم تعبير شد و آنها خواستند او را امتحان نمايند يكى از آنها كه ساقى بود گفت من مىبينم خودم را در خواب كه شراب ميگيرم از انگور و اينكه نسبت داده فشردن را بشراب باعتبار آنستكه انگور شراب ميشود بفشردن مثل اينكه ميگويند آجر پخته شد با آنكه خشت پخته شده باعتبار آنكه خشت آجر ميشود به پختن و ميگويند جارى شد ناودان با آنكه جارى آب است باعتبار آنكه آب در ناودان يا بوسيله آن جارى ميشود پس يا در نسبت مسامحه شده يا در استعمال كلمه خمر و اراده انگور بملاحظه چيزيكه
جلد 3 صفحه 143
مئال امر انگور بآنست چنانچه يا در نسبت جريان بناودان مسامحه شده يا در استعمال ناودان و اراده آب بملاحظه آنكه مجراى آب است و اين را مجاز در اسناد يا در كلمه گويند و بنظر حقير اقرب مجاز در اسناد است و ديگرى كه نانوا بود گفت من مىبينم خودم را در خواب كه بالاى سرم قدحى گذاردهام كه در آن نان است و پرندگان از آن ميخورند چنانچه عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بعضى گفتهاند سه سبد يا سفره بوده و مرغان درنده از آن ميخوردند و هر دو از حضرت تقاضاى تعبير خوابشان را نمودند و تصديق كردند كه او از اهل احسان و نيكوكارى است عياشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون پادشاه امر بحبس يوسف عليه السّلام نمود در زندان خداوند بآنحضرت تعليم فرمود علم تعبير خواب را و او خواب زندانيان را تعبير ميفرمود و دو غلامى كه با او بزندان در آمدند در همان روز چون شب خوابيدند و صبح برخاستند گفتند باو ما ديشب خوابى ديديم براى ما تعبير نما بتقريب مذكور در آيه و در كافى از آن حضرت نقل نموده كه او يعنى يوسف عليه السّلام توسعه ميداد جاى را بر اهل مجلس و قرض ميكرد براى اهل احتياج و كمك ميكرد با ضعفاء و قمى ره از آن حضرت نقل نموده كه او قيام ميكرد براى پرستارى مريض و خواهش مينمود براى محتاج و توسعه ميداد بر محبوس و بنظر حقير همين اخلاق موجب آن شده كه آندو تصديق احسان او را نمودهاند و بعضى گفتهاند مراد آن دو اين بوده كه خوب تعبير خواب ميكنى در هر حال پس از آنكه آنحضرت توجّه و احتياج آنها را بخود احراز فرمود وسيلهاى براى دعوت آنها بتوحيد بدست آورد و قبلا مدّعى معجزه شد تا بدانند كه پيغمبر است و فرمود علم من منحصر بتعبير خواب نيست من خبر ميدهم بشما كه چه خوراكى براى ارتزاق شما ميآورند و اوصاف و خواص آن چيست پيش از آنكه بياورند براى شما چون تأويل خبر دادن از مئال امر چيزى است پيش از تحقّق آن و اينجا خبر دادن از طعام آنها است قبل از حضورش مانند حضرت عيسى عليه السّلام كه خبر ميداد چه ميخورند و چه ذخيره ميكنند در خانههاشان و اين يكى از علومى است كه خداوند بمن تعليم فرموده بطريق الهام و وحى بدون اسباب عادى و باين مقام نميرسد جز مؤمن موحّد و من قبول ننمودم طريقه كسانيرا كه ايمان نمىآورند بخداى يگانه
جلد 3 صفحه 144
و آنها كسانى هستند كه منكر معادند چون اقرار بتوحيد ملازم با اقرار بمعاد و انكارش ملازم با انكار آنست و بنظر حقير براى افاده اين نكته كلمه هم مكرّر شده اگر چه گفتهاند براى تأكيد است و اين نظريّه با تامّل مكشوف ميشود بلكه متابعت نمودم مسلك پدران خود ابراهيم و اسحق و يعقوب عليهم السلام را كه فضل ايشان معروف و نبوّتشان مشهور است و من از چنين دودمان شريفى هستم هرگز روا نبوده و نباشد از براى احدى خصوصا ما خانواده نبوت و رسالت كه هيچ موجود و مصنوع و امرى را شريك با خدا قرار دهيم اين توحيد و دعوت بآن و نبوت از تفضّلات الهى است بر ما و بر ساير مردم كه موحّد شوند و مهتدى بهدايت ما گردند و پيرامون شرك و فساد نگردند ولى بيشتر خلق از اين نعمت عظمى شكر گذارى نميكنند و اجابت دعوت انبياء را نمينمايند و متنبّه نميشوند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ لا يَأتِيكُما طَعامٌ تُرزَقانِهِ إِلاّ نَبَّأتُكُما بِتَأوِيلِهِ قَبلَ أَن يَأتِيَكُما ذلِكُما مِمّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكتُ مِلَّةَ قَومٍ لا يُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم كافِرُونَ (37)
فرمود نميآيد شما را طعامي که ارتزاق كنيد مگر آنكه شما را خبر دهم بتأويل آن پيش از اينكه بيايد براي شما طعام شما و اينکه دانش از اموري است که پروردگار من بمن تعليم فرموده محققا من ترك كردهام طريقه قومي را که ايمان بخدا ندارند و آنها بآخرت و قيامت آنها كافر هستند.
قالَ لا يَأتِيكُما طَعامٌ تُرزَقانِهِ حضرت يوسف نظر به اينكه كراهت داشت از بيان تعبير خواب آنها چون براي آن صاحب خبر بد بود و بدش ميآمد لذا در مقام ديگري با آنها صحبت فرمود ابتداء در مقام اثبات نبوت خود و اقامه معجزه بر صدق دعواي خود برآمد فرمود که نميآيد شما را طعامي که از منازل خود اهل بيت شما براي شما ميآورند که بخوريد إِلّا نَبَّأتُكُما بِتَأوِيلِهِ ضمير تأويله بطعام برميگردد يعني از صفت آن طعام و چيست و چه مقدار است و چه نحوه است شما را خبر ميدهم که بدانيد آنچه ميگويم صدق است و حق است چنانچه حضرت عيسي [ع] هم يكي از معجزات خود را همين قرار داد فرمود وَ أُنَبِّئُكُم بِما تَأكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُم آل عمران آيه 43.
قَبلَ أَن يَأتِيَكُما بعد از آني که بيان اوصاف طعام آنها را فرمود و پس از آوردن طعام مشاهده كردند كانّه سؤال كردند يا جاي سؤال بود که بگويند اينکه علم را از كجا آموختي لذا در جواب آنها فرمود ذلِكُما مِمّا عَلَّمَنِي رَبِّي اينکه علم از افاضات پروردگار من است چه بطريق وحي و چه بافاضه بقلب که از خصايص نبوت است چنانچه ميفرمايد وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللّهُ إِلّا وَحياً أَو مِن وَراءِ حِجابٍ أَو يُرسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذنِهِ ما يَشاءُ شوري آيه 53، جاي سؤال ديگري
جلد 11 - صفحه 195
است که رسيدن باين مقام سببش چيست چه كردهاي که باين مقام رسيدهاي.
جواب- إِنِّي تَرَكتُ مِلَّةَ قَومٍ يعني طريقه كساني که لا يُؤمِنُونَ بِاللّهِ يا طبيعي صرف هستند و منكر وجود حق يا مشرك هستند و منكر توحيد حق يا خدا را بصفات ربوبي نشناختند که شامل جميع ارباب ضلال ميشود.
وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم كافِرُونَ گذشت تكرار كلمه هم براي تأكيد است چنانچه در السنه ميگويند آنها خود آنها چنين كردند و كافر بآخرت هم چند طائفه هستند منكر اصل معاد يا منكر معاد جسماني يا معاد روحاني يا منكر خلود يا صفات ضروري آخرت مثل حساب، نامه عمل، صراط، شفاعت، جنّة، نار و امثال اينها
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 37)- به هر حال یوسف که هیچ فرصتی را برای ارشاد و راهنمایی زندانیان از دست نمیداد، مراجعه این دو زندانی را برای تعبیر خواب غنیمت شمرد و به بهانه آن، حقایق مهمّی را که راهگشای آنها و همه انسانها بود بیان داشت.
نخست برای جلب اعتماد آنها در مورد آگاهی او بر تعبیر خواب که سخت مورد توجه آن دو زندانی بود چنین «گفت: من (به زودی و) قبل از آن که جیره غذایی شما فرا رسد شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت» (قالَ لا یَأْتِیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما).
سپس یوسف با ایمان و خدا پرست که توحید با همه ابعادش در اعماق وجود او ریشه دوانده بود، برای این که روشن سازد چیزی جز به فرمان پروردگار تحقق نمیپذیرد چنین ادامه داد: «این علم و دانش و آگاهی من از تعبیر خواب از اموری است که پروردگارم به من آموخته است» (ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی).
و برای این که تصور نکنند که خداوند، بیحساب چیزی به کسی میبخشد اضافه کرد: «من آیین جمعیتی را که ایمان به خدا ندارند و نسبت به سرای آخرت کافرند، ترک کردم» و این نور ایمان و تقوا مرا شایسته چنین موهبتی ساخته است (إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ).
منظور از این قوم و جمعیت مردم بت پرست مصر یا بت پرستان کنعان است.
ج2، ص422
نکات آیه
۱- یوسف(ع) ، تقاضاى هم بندان خویش را پذیرفت و آنان را به تعبیر کردن رؤیایشان پیش از رسیدن غذاى آنان مطمئن ساخت. (نبّئنا بتأویله ... قال لایأتیکما طعام ترزقانه إلاّ نبّأتکما بتأویله) برداشت فوق بر این اساس است که مراد از ضمیر در «تأویله» رؤیاى هر یک از هم بندان یوسف باشد. بر این مبنا جمله «قال لایأتیکما...» چنین معنا مى شود: غذایى که به شما اعطا مى شود، برایتان حاضر نمى گردد مگر آنکه تعبیر رؤیا را به شما گزارش کرده ام.
۲- یوسف(ع) اقبال هم بندانش را به او غنیمت شمرد و به ارشاد و هدایت آنان پرداخت. (إنا نریک من المحسنین ... ذلکما مما علمنى ربى إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون بالله)
۳- یوسف(ع) با اشاره به خدادادى بودن دانشهاى ویژه اش ، هم بندان خویش را به شناخت ربوبیت خدا برانگیخت. (ذلکما مما علمنى ربى) از اهداف یوسف(ع) در بیان این حقیقت که «این دانش را پروردگارم به من آموخته است» آن است که: هم بندان زندانى خویش را با خدا و ربوبیت او آشنا کند. مخاطب قرار دادن آن دو نفر با حرف «کما» در «ذلکما» مؤید این هدف است.
۴- یوسف(ع) ، از علم غیب برخوردار بود. (قال لایأتیکما طعام ترزقانه إلاّ نبّأتکما بتأویله) ضمیر در «بتأویله» محتمل است به «طعام» باز گردد ، و ممکن است مراد از آن رؤیاى هر یک از هم بندان یوسف(ع) باشد. بر اساس احتمال نخست ، جمله «قال لایأتیکما ...» حاکى از این است که یوسف(ع) ، از غیب مطلع بوده است.
۵- یوسف(ع) ، بهره مندى خویش از علم غیب را براى هم بندان زندانیش فاش ساخت. (ذلکما مما علمنى ربى)
۶- خبر دادن از نوع غذا و خصوصیات آن ، دلیل یوسف(ع) فراروى زندانیان براى بهره مندیش از علم غیب (قال لایأتیکما طعام ترزقانه إلاّ نبّأتکما بتأویله ... ذلکما مما علمنى ربى)
۷- یوسف(ع) ، پیش از آوردن غذا براى زندانیان ، نوع و خصوصیات آن را براى ایشان بیان کرد. (قال لایأتیکما طعام ترزقانه إلاّ نبّأتکما بتأویله قبل أن یأتیکما) بر این اساس که ضمیر در «تأویله» به «طعام» باز گردد، جمله «قال لایأتیکما...» چنین معنا مى شود: یوسف(ع) گفت: «پیش از آنکه غذایى که به شما اعطا مى شود، برایتان حاضر گردد، تأویل آن غذا را براى شما بیان کرده ام «مراد از تأویل طعام، ماهیت نوع خصوصیات و نتیجه آن مى باشد.
۸- زندان یوسف(ع) و هم بندان او ، فاقد هرگونه برنامه غذایى از پیش تعیین شده (لایأتیکما طعام ترزقانه) چنان چه برنامه غذایى زندان مشخص بود ، پیشگویى نوع و خصوصیات آن امرى دشوار نبود و به عنوان یک ویژگى براى کسى که از آن خبر مى داد ، محسوب نمى شد.
۹- خداوند ، آموزنده علم غیب به یوسف(ع) (ذلکما مما علمنى ربى)
۱۰- آگاهى یوسف(ع) به غیب و توان او بر تعبیر رؤیاها ، تنها بخشى از دانش موهبتى خداوند به یوسف(ع) بود. (ذلکما مما علمنى ربى) «من» در «مما» مى تواند براى تبعیض باشد و محتمل است بیانگر نوع و جنس باشد. برداشت فوق ، بر اساس احتمال نخست است.
۱۱- آگاهى به غیب و دانستن تعبیر رؤیاها ، دانشهایى والا و گران سنگ است. (ذلکما مما علمنى ربى) «ذلک» و «ذلکما» و نظایر آنها براى اشاره به دور است. استعمال آن براى مشارالیه نزدیک ، گویاى این نکته است که: مشارالیه در نزد متکلم ، امرى با عظمت و بلند مرتبه است.
۱۲- بهره مندى پیامبران از دانشهاى ویژه ، جلوه اى از ربوبیت خداوند بر آنان (ذلکما مما علمنى ربى)
۱۳- یوسف(ع) در زندان مصر ، پیروى نکردن خویش از آیین و شریعت مصریان کافر به خدا و ناباور به قیامت را ، ابراز داشت. (إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون بالله و هم بالأخرة هم کفرون)
۱۴- پیروى نکردن یوسف(ع) از آیین مصریان و ایمانش به خدا و آخرت ، موجب دستیابى او به علم غیب و دانش تعبیر رؤیا شد. (ذلکما مما علمنى ربى إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون) جمله «إنى ترکت ...» تعلیل براى «علمنى ربى» مى باشد ; یعنى ، خداوند به خاطر اینکه من آیین کافران را وانهادم و پیروى نکردم ، چنین علمى را به من آموخت.
۱۵- یوسف(ع) ، با بیان نقش ایمان به خدا و آخرت در دستیابى او به دانشهاى ویژه ، درصدد گرایش دادن هم بندان خویش به آیین الهى بود. (مما علمنى ربى إنى ترکت ملّة قوم ... هم کفرون)
۱۶- لزوم بهره گیرى مبلغان دینى از هرفرصت و زمینه مناسب ، براى ارشاد و تبلیغ دین (ذلکما مما علمنى ربى إنى ترکت ... و هم بالأخرة هم کفرون)
۱۷- مصریان عصر یوسف(ع) ، به خداوند ایمان نداشتند و سراى آخرت را انکار مى کردند. (إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون بالله و هم بالأخرة هم کفرون)
۱۸- نپذیرفتن آیین و شریعت الهى ، کفر به خداوند است. (حش لله... إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون بالله و هم بالأخرة هم کفرون) آیه ۳۸ و ۳۹ و نیز جمله هایى نظیر «حاش لله» (در آیه ۳۱ و ۵۱) دلالت بر آن دارد که: مصریان عصر یوسف(ع) به وجود خداوند معتقد بودند ; ولى یوسف(ع) از آنان به کافران به خدا یاد مى کند (لایؤمنون بالله). این تعبیر به قرینه «ترکت ملّة قوم ...»، مى تواند بدان سبب باشد که شریعت و آیین آنان، شریعتى غیر الهى بوده است.
۱۹- شریک پنداشتن براى خدا ، به منزله انکار اوست. (إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون بالله) با توجه به آیه بعد که در آن مسأله شرک به خدا مطرح شده است ، مى توان گفت: یوسف(ع) از آن رو مصریان عصرش را کافر به خدا شمرده که براى او شریک مى پنداشتند.
۲۰- مشرکان ، کافران به خدا و ناباوران به قیامت ، فاقد صلاحیت براى ارائه برنامه و مقررات براى انسانها (إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون بالله و هم بالأخرة هم کفرون)
۲۱- ارزش ایمان و پایبندى به آن در محیط شرک و کفر (ذلکما مما علمنى ربى إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون بالله و هم بالأخرة هم کفرون)
۲۲- ایمان به خدا و آخرت و اعراض از کفر حاکم بر جامعه ، زمینه ساز پدید آمدن علم و بصیرتى ویژه در آدمى (ذلکما مما علمنى ربى إنى ترکت ملّة قوم ... هم کفرون)
روایات و احادیث
۲۳- «عن أبى عبدالله(ع) قال: لما أمر الملک بحبس یوسف فى السجن ألهمه الله علم تأویل الرؤیا ... ;[۱] از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: هنگامى که شاه فرمان زندانى شدن یوسف را صادر کرد ، خدا علم تعبیر خواب را به او الهام کرد».
موضوعات مرتبط
- آخرت: بى لیاقتى مکذبان آخرت ۲۰; مکذبان آخرت ۱۷
- انبیا: علوم انبیا ۱۲; فضایل انبیا ۱۲
- ایمان: آثار ایمان ۱۴، ۱۵، ۲۲; ارزش ایمان ۲۱; ایمان به آخرت ۱۴، ۱۵، ۲۲; ایمان به خدا ۱۴، ۱۵، ۲۲; ایمان در دارالکفر ۲۱
- بصیرت: زمینه بصیرت ۲۲
- تبرّى: تبرّى از دین مصریان باستان ۱۳، ۱۴; تبرّى از کافران ۱۳; تبرّى از مکذبان آخرت ۱۳
- تبلیغ: روش تبلیغ ۱۶
- خدا: تعالیم خدا ۹; تکذیب خدا ۱۹; عطایاى خدا ۱۰; نشانه هاى ربوبیت خدا ۱۲
- دین: آثار تکذیب دین ۱۸; اهمیت تبلیغ دین ۱۶
- رؤیا: دانش تعبیر رؤیا ۱۱
- شرک: آثار شرک ۱۹
- علم: زمینه علم ۲۲
- علم غیب: اهمیت علم غیب ۱۱; منشأ علم غیب ۹
- قانونگذار: شرایط قانونگذار ۲۰
- کافران: ۱۷ بى لیاقتى کافران ۲۰
- کفر: آثار اجتناب از کفر ۲۲; کفر به خدا ۱۸; موارد کفر ۱۸
- مبلغان: مسؤولیت مبلغان ۱۶
- مشرکان: بى لیاقتى مشرکان ۲۰
- مصریان باستان: عقیده مصریان باستان ۱۷; کفر مصریان باستان ۱۷; مصریان باستان و آخرت ۱۷
- یوسف(ع): اهتمام یوسف(ع) به خداشناسى ۳; ایمان یوسف(ع) ۱۴، ۱۵; تبرّى یوسف(ع) ۱۳; تبلیغ یوسف(ع) ۲، ۱۵; تعالیم یوسف(ع) ۳; خواسته هاى همبندان یوسف(ع) ۱; دانش تعبیر رؤیاى یوسف(ع) ۱، ۱۰، ۲۳; دلایل علم غیب یوسف(ع) ۶; علم غیب یوسف(ع) ۴، ۵، ۷، ۹، ۱۰; علم لدنى یوسف(ع) ۳، ۱۰; غذاى همبندان یوسف(ع) ۶، ۷; فضایل یوسف(ع) ۴، ۱۰; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۵، ۶، ۷، ۱۳، ۱۵، ۲۳; معلم یوسف(ع) ۹; موجبات دانش تعبیر رؤیاى یوسف(ع) ۱۴; موجبات علم غیب یوسف(ع) ۱۴; ویژگیهاى زندان یوسف(ع) ۸; هدایت همبندان یوسف(ع) ۲، ۳، ۱۵; هدایتگرى یوسف(ع) ۲; یوسف(ع) در زندان ۲۳; یوسف(ع) و دین مصریان باستان ۱۳، ۱۴; یوسف(ع) و همبندان ۲، ۵
منابع
- ↑ تفسیرعیاشى ، ج ۲ ، ص ۱۷۶ ، ح ۲۳ ; نورالثقلین ، ج ۲ ، ص ۴۲۵ ، ح ۶۵.