يوسف ٣٦
کپی متن آیه |
---|
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَ قَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ |
ترجمه
يوسف ٣٥ | آیه ٣٦ | يوسف ٣٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَرَانِی»: خود را میدیدم. «أَعْصِرُ»: میفشارم. شیره آن را میگیرم. «خُبْزاً»: نان. «نَبِّئْنَا»: ما را مطلع ساز.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۳۵ - ۴۲ سوره يوسف
- تصميم درباریان، به زندانى كردن يوسف «ع»
- تعبیر خواب يوسف «ع»، برای دو نفر از زندانیان
- پاسخ به یک سؤال در مورد نعمت بودن نبوت و رسالت
- معناى «خير»، در جملۀ: «ءَأربَابٌ مُتَفَرِّقُون خَيرٌ أم اللهُ الوَاحِدُ القَهَّار»
- وجه توصيف خداوند به «واحد» و «قهّار»، در كلام يوسف «ع»
- استدلال يوسف «ع»، بر ردّ پرستش آلهه و اثبات توحيد عبادى
- چرا دين توحيد، «دين قيّم» است؟
- تقرير ديگرى از «بیضاوی»، در آيه شریفه
- توسل به اسباب، منافاتى با اخلاص ندارد
- بحث روايتى
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ «36»
و با يوسف، دو جوان ديگر وارد زندان شدند. يكى از آن دو (نزد يوسف آمد و) گفت: من در خواب خود را ديدم كه (انگور را) براى شراب مىفشارم و ديگرى گفت: من خود را در خواب ديدم كه بر سرم نانى مىبرم و پرندگان از آن مىخورند، ما را از تعبير خوابمان آگاه ساز! همانا ما تو را از نيكوكاران مىبينيم.
نکته ها
در حديث مىخوانيم: دليل آنكه زندانيان، يوسف را نيكوكار ناميدند، اين بود كه به افراد مريض در زندان رسيدگى مىكرد و به نيازمندان كمك و براى ديگران، جا باز مىكرد. «1»
پیام ها
1- زندان يوسف، عمومى بوده است. «مَعَهُ السِّجْنَ»
2- خوابها را ساده نگيريم، در بعضى از آنها اسرارى نهفته است. «أَرانِي أَعْصِرُ
«1». تفسير نورالثقلين- ميزان الحكمه (سجن).
جلد 4 - صفحه 202
خَمْراً» (ممكن است انسانهاى عادّى نيز خوابهاى مهمى ببينند.)
3- انسان همه جا مىتواند مثمر ثمر باشد، حتّى در زندان. «نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ»*
4- نيكوكاران با صفاى دل چيزهايى درك مىكنند كه ديگران آن را نمىيابند.
«نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»*
5- اگر مردم اعتماد به كسى پيدا كنند، تمام رازهاى خود را با او در ميان مىگذارند. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»
6- انسانهاى وارسته، در زندان نيز روى افراد تأثير مىگذارند. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»
7- حتّى مجرمان و گناهكاران نيز براى نيكوكاران، جايگاه شايستهاى قايلند. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»
8- نيكوكاران همه جا حتّى در زندان مورد احترام و پناهگاه مردم هستند. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»*
9- نيكوكارى يوسف عليه السلام قدم اوّل او در جذب و تبليغ بود. (احسان و خدمترسانى به زندانيان، سبب جذب قلوب و دريافت لقب محسن از زندانيان شد)*
10- بدون تمكن مالى و آزادى هم مىتوان محسن بود. (يوسف در زندان نه ثروت داشت، نه آزادى) «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»*
11- اوّل نيكوكارى خود را اثبات كنيد، سپس به تبليغ دين بپردازيد. (يوسف كه در نظر مردم نيكوكار شناخته شد، قبل از تعبير خواب دوستان زندانى، به تبليغ و ارشاد آنان پرداخته و به يكتاپرستى دعوت نمود)*
12- دادن آگاهىهاى صحيح از مصاديق احسان است. (ما را از اسرار خوابى كه ديدهايم آگاه ساز) «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»*
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 203
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (36)
پس يوسف عليه السّلام را به زندان وارد كردند:
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ: و داخل شدند با يوسف عليه السّلام در زندان دو جوان، يكى طبّاخ ملك، نامش «مجله»، و ديگر ساقى، نامش «منو»، و جهت حبس آنها اين بود كه جماعتى از رعاياى مصر از شاه آزرده، خواستند تا او را زهر دهند، اين دو نفر را فريب و وعده مال بسيار دادند كه از راه طعام و شراب مقصود را بجا آورند، طباخ، مال را گرفته زهر در طعام نمود، ساقى پشيمان شده مال را نگرفت. وقت طعام، طباخ غذا را آورد، شرابدار بيامد گفت: اى ملك، طعام مخور كه زهر آلود است. طباخ گفت: شراب كه او دارد نيز زهر آلود است.
ملك گفت: چنين باشد؟ گفت: دروغ مىگويد. ملك، ساقى را گفت: از شراب بخور؛ ضررى به او نرسيد. طباخ را نيز امر به خوردن غذا نمود، ابا كرد،
جلد 6 - صفحه 218
حيوانى را آورده غذا را به او دادند، خورد و مرد. ملك فرمان داد تا هر دو را به زندان برند.
يوسف عليه السّلام در زندان تعبير خواب نمودى، چه زندانيان از دلتنگى، خوابهاى آشفته مىديدند. چون صبح از خواب برخاستى هريكى چند خواب مختلف ديدند، خدمت يوسف عليه السّلام عرض و آن حضرت تعبير مىفرمود.
در خبر است كه «1» يوسف عليه السّلام زندانيان را از دلتنگى تسلى مىداد كه خوشدل باشيد و صبر كنيد، خدا شما را اجر مرحمت فرمايد به فرج عاجل و ثواب آجل. خوشحال شدند، گفتند: (رحمة اللّه عليك) كيستى؟ فرمود: من يوسف بن يعقوب صفى اللّه بن اسحق ذبيح اللّه بن ابراهيم خليل اللّه. زندانبان گفت: اى پيغمبرزاده، و اللّه اگر توانستمى تو را رها كردمى، اكنون در خدمت تو تقصيرى نخواهم نمود. طباخ و ساقى خوابى جعل و براى امتحان به يوسف عليه السّلام گفتند براى امتحان، يا يكى خواب ديده بود. از على بن ابراهيم منقول است كه «2» هر يك خواب ديگرى را به خود بستند.
قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي: يكى از آن دو نفر (ساقى) گفت: بدرستى كه من ديدم در خواب خود را در باغى يك اصل تاك و بر سر آن سه خوشه انگور رسيده و پياله ملك به دست من. أَعْصِرُ خَمْراً: مىفشردم در آن انگور را براى شراب.
وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي: و گفت ديگرى يعنى طباخ بدرستى كه من مىديدم خود را در مطبخ ملك. أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً: برمىداشتم بر بالاى سر خود نان را كه سه قرصه بود. تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ: مىخوردند مرغان از آن نان و مىربودند. نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ: خبر ده ما را به تعبير اين. إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ:
بدرستى كه ما تو را مىبينيم از نيكوكاران به اهل زندان و غير آن، چه يوسف عليه السّلام همه روزه تفقد حال آنها نموده بيماران را پرستارى و جامههاى آنها را شستى و دوختى و ايشان را تسلى دادى، يا نيكو دانا در تعبير، چه هر خوابى
«1» تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 41.
«2» اين مطلب در تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 41 و 42 نقل شده.
جلد 6 - صفحه 219
را كه تعبير فرمودى موافق آن واقع شدى.
و عرّب كسى را كه صنعتى را نيك داند گويند (فلان يحسن كذا) فلانى اين قسمت را نيكو داند و چون حضرت يوسف نخواست تعبير خوابشان را زود بگويد، چه در آن هلاكت يكى از آنان بود، پس پيش از تعبير ايشان را به طريق قويم توحيد ارشاد تا بر اسلام بميرد، لذا اول بيان معجزه خود از اخبار به غيب تا دلالت كند بر صدق او در دعوت ايشان به اسلام و صحت تعبير او چنانچه انبياء هم اظهار معجزه و بعد از آن دعوت مىنمودند پس بدين جهت از تعبير اعراض كرده.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (36) قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (37) وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (38)
ترجمه
و داخل شدند با او در زندان دو جوان گفت يكنفر از آندو همانا من ديدم خود را در خواب كه ميفشردم انگور را براى شراب و گفت ديگرى همانا من ديدم خود را در خواب كه برداشتم بالاى سرم نانى را كه ميخورند پرندگان از آن خبر ده ما را از تعبيرش همانا ما مىبينيم تو را از نيكوكاران
گفت نمىآيد براى شما خوراكى كه روزى داده شويد بآن مگر كه خبر دهم شما را بتعبير آن پيش از آنكه بيايد براى شما اين از چيزهائى است كه آموخت مرا پروردگارم همانا من واگذاردم كيش گروهى را كه نميگروند بخدا و آنها بآخرت ايمان ندارند
و پيروى نمودم كيش پدرانم ابراهيم و اسحق و يعقوب را روا نبوده است براى ما كه شريك قرار دهيم با خدا هيچ چيز را اين از فضل خدا است بر ما و بر مردم ولى بيشتر مردم شكر نميكنند.
تفسير
پس از آنكه حضرت يوسف بحكم عزيز وارد زندان شد دو نفر جوان ديگر هم با او وارد شدند كه قمّى ره فرموده آندو بنده پادشاه بودند يكى نانواى او و ديگرى ساقى بود و گفته شده پادشاه بزرگ مصر از طبّاخ و شربت دار خود بد گمان شده بود كه خواستهاند او را مسموم نمايند لذا هر دو را بزندان فرستاده بود و آندو با حضرت يوسف مأنوس شدند و او مدّعى علم تعبير شد و آنها خواستند او را امتحان نمايند يكى از آنها كه ساقى بود گفت من مىبينم خودم را در خواب كه شراب ميگيرم از انگور و اينكه نسبت داده فشردن را بشراب باعتبار آنستكه انگور شراب ميشود بفشردن مثل اينكه ميگويند آجر پخته شد با آنكه خشت پخته شده باعتبار آنكه خشت آجر ميشود به پختن و ميگويند جارى شد ناودان با آنكه جارى آب است باعتبار آنكه آب در ناودان يا بوسيله آن جارى ميشود پس يا در نسبت مسامحه شده يا در استعمال كلمه خمر و اراده انگور بملاحظه چيزيكه
جلد 3 صفحه 143
مئال امر انگور بآنست چنانچه يا در نسبت جريان بناودان مسامحه شده يا در استعمال ناودان و اراده آب بملاحظه آنكه مجراى آب است و اين را مجاز در اسناد يا در كلمه گويند و بنظر حقير اقرب مجاز در اسناد است و ديگرى كه نانوا بود گفت من مىبينم خودم را در خواب كه بالاى سرم قدحى گذاردهام كه در آن نان است و پرندگان از آن ميخورند چنانچه عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بعضى گفتهاند سه سبد يا سفره بوده و مرغان درنده از آن ميخوردند و هر دو از حضرت تقاضاى تعبير خوابشان را نمودند و تصديق كردند كه او از اهل احسان و نيكوكارى است عياشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون پادشاه امر بحبس يوسف عليه السّلام نمود در زندان خداوند بآنحضرت تعليم فرمود علم تعبير خواب را و او خواب زندانيان را تعبير ميفرمود و دو غلامى كه با او بزندان در آمدند در همان روز چون شب خوابيدند و صبح برخاستند گفتند باو ما ديشب خوابى ديديم براى ما تعبير نما بتقريب مذكور در آيه و در كافى از آن حضرت نقل نموده كه او يعنى يوسف عليه السّلام توسعه ميداد جاى را بر اهل مجلس و قرض ميكرد براى اهل احتياج و كمك ميكرد با ضعفاء و قمى ره از آن حضرت نقل نموده كه او قيام ميكرد براى پرستارى مريض و خواهش مينمود براى محتاج و توسعه ميداد بر محبوس و بنظر حقير همين اخلاق موجب آن شده كه آندو تصديق احسان او را نمودهاند و بعضى گفتهاند مراد آن دو اين بوده كه خوب تعبير خواب ميكنى در هر حال پس از آنكه آنحضرت توجّه و احتياج آنها را بخود احراز فرمود وسيلهاى براى دعوت آنها بتوحيد بدست آورد و قبلا مدّعى معجزه شد تا بدانند كه پيغمبر است و فرمود علم من منحصر بتعبير خواب نيست من خبر ميدهم بشما كه چه خوراكى براى ارتزاق شما ميآورند و اوصاف و خواص آن چيست پيش از آنكه بياورند براى شما چون تأويل خبر دادن از مئال امر چيزى است پيش از تحقّق آن و اينجا خبر دادن از طعام آنها است قبل از حضورش مانند حضرت عيسى عليه السّلام كه خبر ميداد چه ميخورند و چه ذخيره ميكنند در خانههاشان و اين يكى از علومى است كه خداوند بمن تعليم فرموده بطريق الهام و وحى بدون اسباب عادى و باين مقام نميرسد جز مؤمن موحّد و من قبول ننمودم طريقه كسانيرا كه ايمان نمىآورند بخداى يگانه
جلد 3 صفحه 144
و آنها كسانى هستند كه منكر معادند چون اقرار بتوحيد ملازم با اقرار بمعاد و انكارش ملازم با انكار آنست و بنظر حقير براى افاده اين نكته كلمه هم مكرّر شده اگر چه گفتهاند براى تأكيد است و اين نظريّه با تامّل مكشوف ميشود بلكه متابعت نمودم مسلك پدران خود ابراهيم و اسحق و يعقوب عليهم السلام را كه فضل ايشان معروف و نبوّتشان مشهور است و من از چنين دودمان شريفى هستم هرگز روا نبوده و نباشد از براى احدى خصوصا ما خانواده نبوت و رسالت كه هيچ موجود و مصنوع و امرى را شريك با خدا قرار دهيم اين توحيد و دعوت بآن و نبوت از تفضّلات الهى است بر ما و بر ساير مردم كه موحّد شوند و مهتدى بهدايت ما گردند و پيرامون شرك و فساد نگردند ولى بيشتر خلق از اين نعمت عظمى شكر گذارى نميكنند و اجابت دعوت انبياء را نمينمايند و متنبّه نميشوند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعصِرُ خَمراً وَ قالَ الآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحمِلُ فَوقَ رَأسِي خُبزاً تَأكُلُ الطَّيرُ مِنهُ نَبِّئنا بِتَأوِيلِهِ إِنّا نَراكَ مِنَ المُحسِنِينَ (36)
و داخل شد با يوسف در زندان دو جوان يا دو غلام گفت يكي از آن دو بدرستي که من ديدم در خواب که ميفشردم شراب را و ديگري گفت بدرستي که من ديدم که روي سر نان حمل داشتم طيور آمدند و نانها را خوردند خبر بده ما را بعاقبت اينکه كار و تعبير اينکه خوابها بدرستي که ما تو را از نيكوكاران ميبينيم وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجنَ فَتَيانِ فتي جوان را ميگويند چنانچه ميفرمايد سَمِعنا فَتًي يَذكُرُهُم يُقالُ لَهُ إِبراهِيمُ انبياء آيه 61، و اطلاق بر غلام يعني عبد هم ميشود و فتاة هم بر زن جوان و بر اماء ميشود و گفتند در حديث دارد که
(لا تقولن احدكم عبدي و امتي و لكن فتاي و فتاتي)
و ميفرمايد وَ لا تُكرِهُوا فَتَياتِكُم عَلَي البِغاءِ إِن أَرَدنَ تَحَصُّناً نور آيه 33. يعني امائكم چنان که غلام هم دو معني دارد بمعني جوان وِلدانٌ مُخَلَّدُونَ واقعه 17، دهر 19، و حضرت ابي عبد اللّه عرض كرد در مناجات با خدا
(قد برز عليهم غلاما اشبه النّاس خلقا و خلقا و منطقا برسولك)
و بمعني عبد هم اطلاق شده.
جلد 11 - صفحه 193
باري ممكن است مراد دو مملوك ملك باشند يكي مأمور بطعام ملك و ديگري مأمور شراب او و وجه دخول آنها در سجن گفتند که ملك احتمال داد که آنكه مأمور بطعام بود زهر در طعام زده و آنكه مأمور شراب بوده او را اعانت كرده سپس كشف شد که مأمور بطعام زهر داخل در طعام كرده او را بدار زدند و مأمور شراب بيتقصير بوده او را بر كار خود مقرر كردند، و ممكن است اينکه دو جوان بودند در دستگاه ملك مشغول باين دو شغل بودند.
قالَ أَحَدُهُما آنكه مأمور شراب بود إِنِّي أَرانِي أَعصِرُ خَمراً يعني انگور ميفشردم که براي ملك يا آب انگور ببرم که اطلاق خمر بر او ميشود يا شراب كنم براي ملك.
وَ قالَ الآخَرُ آنكه مأمور بطعام بوده إِنِّي أَرانِي أَحمِلُ فَوقَ رَأسِي خُبزاً که طعام براي ملك ميبردم تَأكُلُ الطَّيرُ مِنهُ طيور خوردند از آن خبزها نَبِّئنا بِتَأوِيلِهِ تأويل مآل كار و عاقبت و پيش آمد ميان دو رؤيا چيست که تعبير بتعبير ميكنند و از كجا فهميدند که حضرت يوسف عالم بتأويل است شايد خود حضرت يوسف [ع] قبلا فرموده باشد که من علم بتأويل خواب دارم يا آنكه آنها از جلالت و حسن اعمال او استكشاف كرده بودند بقرينه إِنّا نَراكَ مِنَ المُحسِنِينَ که گفتند حضرتش بزندانيها احسان و محبت ميكرد از طعام خود بآنها ميداد، اگر جاي آنها تنگ بود توسعه ميداد، آنها را نصيحت ميكرد، با آنها خوش سلوكي مينمود، دلداري ميداد، امر بصبر ميفرمود، ديدن آنها ميرفت.
194
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 36)- از جمله کسانی که با یوسف وارد زندان شدند، دو جوان بودند چنانکه آیه میفرماید: «و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند» (وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ).
و از آنجا که وقتی انسان نتواند از طریق عادی و معمولی دسترسی به اخبار پیدا کند احساسات دیگر او به کار میافتد، تا مسیر حوادث را جستجو و پیش بینی کند خواب و رؤیا هم برای او مطلبی میشود.
از همین رو یک روز این دو جوان که گفته میشود یکی از آن دو مأمور «آبدار خانه شاه» و دیگری سرپرست غذا و آشپزخانه بود، و به علت سعایت دشمنان و اتهام به تصمیم بر مسموم نمودن شاه، به زندان افتاده بودند، نزد یوسف آمدند و هر کدام خوابی را که شب گذشته دیده بود و برایش عجیب و جالب
ج2، ص421
مینمود بازگو کرد.
«یکی از آن دو گفت: من در عالم خواب چنین دیدم که انگور را برای شراب ساختن میفشارم»! (قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً).
«و دیگری گفت: من در خواب دیدم که مقداری نان روی سرم حمل میکنم، و پرندگان (آسمان میآیند و) از آن میخورند» (وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ).
سپس اضافه کردند: «ما را از تعبیر خوابمان آگاه ساز که تو را از نیکوکاران میبینیم» (نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ).
نکات آیه
۱- رجال مصر تصمیم خویش را عملى ساختند و یوسف(ع) را به زندان افکندند. (بدا لهم ... لیسجننه حتى حین. و دخل معه السجن فتیان)
۲- دو تن از خادمان دربار مصر ، هم زمان با زندانى شدن یوسف(ع) ، به زندان درافتادند. (و دخل معه السجن فتیان) «فتى» (مفرد فتیان) به معناى عبد و نیز به معناى جوان است.
۳- هم بندان یوسف(ع) در زندان ، هر کدام رؤیایى دیده و براى او بازگو کردند. (قال أحدهما إنى أرینى أعصر خمرًا)
۴- آب گرفتن از انگور براى تهیه شراب ، رؤیاى یکى از دو زندانى هم بند یوسف(ع) (قال أحدهما إنى أرینى أعصر خمرًا) «عصر» (مصدر أعصر) به معناى گرفتن آب از چیزى (میوه، لباس تر و...) است. «خمر» به شراب مست کننده اى که از انگور به دست مى آید، گفته مى شود و مراد از «خمر» در آیه شریفه - به قرینه أعصر (آب مى گرفتم) - انگور است. تعبیر کردن از انگور به شراب، به این لحاظ بوده که آن زندانى از انگور، براى تهیه شراب آب مى گرفته است.
۵- حمل نان بر بالاى سر و خوردن پرندگان از آن ، رؤیاى یکى دیگر از هم بندان یوسف(ع) (و قال الأخر إنى أرینى أحمل فوق رأسى خبزًا تأکل الطیر منه) «طیر» جمع طائر و به معناى پرندگان است.
۶- هر کدام از هم بندان یوسف(ع) ، رؤیاى خویش را به طور مکرر دیده بودند. (إنى أرینى أعصر ... إنى أرینى أحمل) به کارگیرى فعل مضارع «أرى» (در خواب مى بینم) به جاى فعل ماضى «رأیت» (در خواب دیدم ) مى تواند اشاره به استمرار آن رؤیا باشد ; یعنى، چندین شب پى در پى چنین دیده ام، به گونه اى که اگر باز هم بخوابم، مطمئنم که آن رؤیا را خواهم دید.
۷- هم بندان یوسف(ع) ، از او خواستند رؤیایشان را تعبیر کرده و تأویل آن را بیان کند. (نبّئنا بتأویله)
۸- رؤیاها ، داراى تعبیر است و مى تواند بیانگر وقایعى باشد. (نبّئنا بتأویله)
۹- بشر از دیرباز رؤیاها را دریچه اى براى اطلاع از وقایع مى شمرد. (نبّئنا بتأویله)
۱۰- شراب خوارى در میان حاکمان مصر باستان ، امرى رایج بوده است. (إنى أرینى أعصر خمرًا)
۱۱- یوسف(ع) از زمره نیکوکاران بود. (إنا نریک من المحسنین)
۱۲- هم بندان یوسف در زندان مصر ، به شخصیت والاى یوسف(ع) پى بردند و به نیکوکار بودنش مطمئن شدند. (إنا نریک من المحسنین)
۱۳- سیماى یوسف(ع) و عملکرد او ، نشان دهنده شخصیت بلند مرتبه و بیانگر نیکوکارى او بود. (إنا نریک من المحسنین) «نرى» در آیه شریفه، به معناى «یقین داریم» است. رساندن این معنا با کلمه «نرى» (مى بینیم) گویاى این مطلب است که: علم و یقین آن دو نفر به شخصیت یوسف(ع) ، از طریق مشاهده رفتار و منش او حاصل شده بود.
۱۴- محسن بودن یوسف(ع) ، دلیل مراجعه هم بندانش به او براى تعبیر رؤیا (نبّئنا بتأویله إنا نریک من المحسنین) جمله «إنا نراک» تعلیل براى «نبّئنا بتأویله» است.
۱۵- محسنان ، داراى ضمیرى روشن و شایستگى کامل براى تعبیر خواب. (نبّئنا بتأویله إنا نریک من المحسنین)
۱۶- تعبیر کردن رؤیا ، کارى نیک و احسان به صاحبان رؤیا است. (نبّئنا بتأویله إنا نریک من المحسنین)
روایات و احادیث
۱۷- «عن أبى عبدالله(ع): «قال الأخر إنى أرانى أحمل فوق رأسى خبزاً» قال: أحمل فوق رأسى جفنة فیها خبز ... ;[۱] از امام صادق(ع) [درباره سخن خدا] «إنى أرانى أحمل ...» روایت شده که فرمود: یعنى، روى سرم کاسه بزرگى حمل مى کنم که درون آن نان است ...».
۱۸- «عن أبى عبدالله(ع) فى قول الله عزوجل «إنا نراک من المحسنین» قال: کان یوسع المجلس و یستقرض للمحتاج و یعین الضعیف ;[۲] از امام صادق(ع) درباره سخن خداى عزوجل «إنا نراک من المحسنین» روایت شده که فرمود: در مجلس جاى نشستن را براى دیگران باز مى کرد و براى نیازمند وام مى گرفت و به ناتوان کمک مى کرد».
موضوعات مرتبط
- احسان: موارد احسان ۱۶ خمر : تاریخ شرب خمر ۱۰
- رؤیا: اهمیت تعبیر رؤیا ۱۶; تعبیر رؤیا ۸; حقیقت رؤیا ۸، ۹; رؤیا در تاریخ ۹; رؤیاى آب انگور ۴; رؤیاى حمل نان ۵; رؤیاى خوردن پرندگان ۵
- عمل: عمل پسندیده ۱۶
- محسنان: ۱۱ فضایل محسنان ۱۵; محسنان و تعبیر رؤیا ۱۵; ویژگیهاى محسنان ۱۵
- مصر باستان: حاکمان مصر باستان و یوسف(ع) ۱; شرب خمر حاکمان مصر باستان ۱۰
- یوسف(ع): اطمینان همبندان یوسف(ع) ۱۲; بینش همبندان یوسف(ع) ۱۲; تعبیر رؤیاى همبندان یوسف(ع) ۷; خواسته هاى همبندان یوسف(ع) ۷; دانش تعبیر رؤیاى یوسف(ع) ۷، ۱۴; رؤیاى همبندان یوسف(ع) ۳، ۴ ، ۵، ۶; زندانى کردن یوسف(ع) ۱; سیماى یوسف(ع) ۱۳; عظمت یوسف(ع) ۱۲; فضایل یوسف(ع) ۱۱; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۱۲، ۱۴، ۱۷، ۱۸; نشانه هاى شخصیت یوسف(ع) ۱۳; همبندان یوسف(ع) ۲; همبندان یوسف و یوسف(ع) ۱۲، ۱۴; یوسف(ع) از محسنان ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۱۸
منابع