الأعراف ١٨٠
کپی متن آیه |
---|
وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ |
ترجمه
الأعراف ١٧٩ | آیه ١٨٠ | الأعراف ١٨١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْحُسْنَی»: مؤنّث أَحْسَن است، به معنی زیباترین واژهها از لحاظ معانی و صفات است. «فَادْعُوهُ بِهَا»: خدا را با آنها نام ببرید و ذکر کنید و بخوانید. «ذَرُوا»: رها سازید. بیمبالات و بیتوجّه شوید. «یُلْحِدُونَ»: اسامی را تحریف میکنند. مراد از الحاد در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنند، یا این که خدا را به اوصافی توصیف نمایند که شایسته ذات او نیست، و یا این که صفات خدا را برای مخلوقات خدا به کار برند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه در مکه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
مقاتل گوید: مردى مشغول خواندن نماز بود و در میان نماز اسم خدا را به (اللَّه) و به (الرّحمن) مى آورد. یكى از مشركین مكه كه ناظر خواندن نماز او بود وقتى كه نام خدا را به دو نام اللَّه و رحمن از زبان وى شنید، گفت: مگر نه این است كه محمد مردم را به خداى یگانه دعوت مینماید پس چگونه است كه این مرد مسلمان نام دو خدا را در نماز خود مى برد. سپس جبرئیل این آیه را بر پیامبر وحى فرستاد، در خبر است كه پیامبر اسلام فرمود: اسامى خداوند (مأة غیرواحدة) است یعنى براى خداوند نود و نه اسم است و او وتر است و دوست میدارد وتر را و هر كس تمامى آن اسامى را بشمرد و ذكر كند داخل بهشت خواهد شد و نیز در حدیث است كه هر كه آن اسماء را حفظ كند، داخل بهشت خواهد گردید.[۳]
تفسیر
- آيات ۱۸۰ - ۱۸۶، سوره اعراف
- اختلاف و انشعاب مردم به دو صنف درباره اسماء و صفات خداى سبحان مراد از (( اسماءحسنى ((
- حقيقت بهترين اسم ها فقط و فقط از خداى سبحان است
- معناى جمله : (( فادعوه بها(( اين است كه خدا را با اعتقاد به اتصاف او به صفات حسنهو معناى جميله عبادت كنيد.
- معناى استدراج در عذاب (( والذين كفروا باياتنا سنستدرجهم من حيث لا يعلمون (( .
- معناى (( املاء(( در: (( واملى لهم (( و فرق آن با استدراج .
- اشاره به معناى (( ملكوت (( در عرف قرآن مجيد
- ۱- معناى اسماء حسنى
- درك وجود خداى تعالى و فقر همه چيز به او، نخستين درك و حكم ما است
- ۲- حد اسماء و اوصاف خداى تعالى چيست ؟ از بيانى كه درفصل اول گذشت روشن گرديد كه ما جهات نقص و حاجتى را كه در اجزاى عالم
- محدود نبودن خداوند و اينكه صفات او عين ذات او است
- ۳- انقسام هايى كه براى صفات خداى تعالى هست : از كيفيت و طرز سلوك فطرى كهگذشت بر آمد كه بعضى از صفات خدا صفاتى است كه معناى
- ۴- اسماء و صفات چه نسبتى به ما دارند؟ و چه نسبتى در ميان خود؟ ميان اسم و صفت هيچفرقى نيست جز اينكه صفت دلالت مى كند بر
- ۵- معناى اسم اعظم چيست ؟ در ميان مردم شايع شده كه اسم اعظم اسمى است لفظى ازاسماى خداى تعالى كه اگر خدا را به آن
- توجيه و تفسير رواياتى كه دلالت مى كنند بر اينكه اسم اعظم خدا اسم لفظى است .
- ۶- شماره اسماء حسنى : در آيات كريمه قرآن دليلى كه دلالت بر عدد اسماء حسنى كند وآن را محدود سازد وجود ندارد، بلكه از
- ۷- آيا اسماء خدا توقيفى است ؟ از آنچه گذشت روشن گرديد كه در قرآن هيچ دليلى برتوقيفى بودن اسماء خداى تعالى وجود ندارد
- رواياتى كه مى گويند براى خدا نود و نه اسم است ...
- آنچه در مورد اين روايات بايد گفت
- شرح و تفسير روايتى از امام صادق (ع ) درباره اسماء حسناى خداى تعالى
- روايات ديگرى درباره اسم اعظم و اسماء حسناى خداوند
- چند روايت در مورد اينكه در: (( و ممن خلقنا امة يهدون بالحق و به يعدلون (( امت چهكسانى هستند؟
- چند روايت درباره سنت استدراج و املاء
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «180»
و نيكوترين نامها براى خداوند است، پس خداوند را با آنها بخوانيد. و كسانى را كه در اسمهاى خدا به كژى و مجادله ميل دارند خدا را به چيزى كه لايق او نيست توصيف مىكنند (و به جنگ و ستيزه مىپردازند و صفات خدا را بر غير او مىنهند) رهاكنيد. آنان به زودى به كيفر آنچه مىكردند، خواهند رسيد.
نکته ها
گرچه همهى نامها و صفات الهى نيكوست و خداوند همهى كمالات را دارد كه قابل احصا و شماره نيست، امّا در روايات، بر يكصد اسم تكيه شده و در كتب اهلسنّت مانند صحيح مسلم، بخارى، ترمذى نيز آمده است. و هركس خدا را با آنها بخواند، دعايش مستجاب
جلد 3 - صفحه 227
مىشود. «1» و هر كس آنها را شماره كند، اهل بهشت است. البتّه منظور تنها شمردن لفظى و با حركات لب نيست، بلكه توجّه و الهام گرفتن از اين صفات و اتّصال به آنهاست. اين يكصد اسم، عبارتند از:
«اللّه، اله، الواحد، الاحد، الصّمد، الاوّل، الآخر، السّميع، البصير، القدير، القاهر، العلىّ، الاعلى، الباقى، البديع، البارّ، الاكرم، الظاهر، الباطن، الحىّ، الحكيم، العليم، الحليم، الحفيظ، الحقّ، الحسيب، الحميد، الحفىّ، الربّ، الرّحمن، الرّحيم، الذّارء، الرّازق، الرّقيب، الرؤوف، الرّائى، السّلام، المؤمن، المهيمن، العزيز، الجبّار، المتكبّر، السيّد، السُبّوح، الشهيد، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنىّ، الغياث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القديم، الملك، القدّوس، القوىّ، القريب، القيّوم، القابض، الباسط، قاضىالحاجات، المجيد، المولى، المنّان، المحيط، المبين، المقيت، المصوّر، الكريم، الكبير، الكافى، كاشف الضرّ، الوتر، النور، الوهّاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادى، الوفىّ، الوكيل، الوارث، البرّ، الباعث، التوّاب، الجليل، الجواد، الخبير، الخالق، خير النّاصرين، الديّان، الشكور، العظيم، اللطيف، الشافى». «2»
در قرآن، 145 اسم از اسامى خدا آمده است و عدد نودونه در روايات، يا براى اين است كه برخى نامها قابل ادغام و تطبيق بر بعض ديگر است، يا مراد اين است كه اين نامها در قرآن نيز هست، نه اينكه فقط اين تعداد باشد. در بعضى از آيات، مضمون اين نامها وجود دارد.
مثلًا «صادق»، به عنوان نام خدا در قرآن نيست، ولى آيهى؛ «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا» «3» چهكسى راستگوتر از خداست؟ آمده است. در برخى روايات و دعاها مانند دعاى جوشن كبير، نامهاى ديگرى هم براى خدا بيان شده است، البتّه بعضى از اسماى حسناى الهى، آثار و بركات و امتيازات خاصّى دارد. فخررازى مىگويد: همهى صفات خداوند، به دو چيز بر مىگردد: بىنيازى او و نيازمندى ديگران به او. «4»
امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، اسماى حسنى ماييم. «5» يعنى صفات الهى در ما
«1». تفاسير الميزان و نمونه.
«2». تفاسير مجمعالبيان و نورالثقلين؛ توحيد صدوق.
«3». نساء، 122.
«4». تفسير كبيرفخررازى.
«5». تفسير نورالثقلين؛ كافى، ج 1، ص 143.
جلد 3 - صفحه 228
منعكس شده است و ما راه شناخت واقعى خداييم. طبق اين احاديث، جملهى «ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ»، به ما مىگويد كه به ملحدان فضائل اهلبيت عليهم السلام تكيه و اعتنا نكنيد.
در روايت ديگرى امام رضا عليه السلام فرمودند: ما اهلبيت عليهم السلام اسماى حسناى خدا هستيم و عمل هيچكس بدون معرفت ما قبول نمىشود. «نحن واللّه الاسماء الحسنى الّذى لايقبل اللّه من احد عملًا الّا بمعرفتنا» «1»
عبارت «الْأَسْماءُ الْحُسْنى»، چهار بار در قرآن آمده است. «2» اسماى حُسنى سه مصداق دارد:
صفات الهى، نامهاى الهى و اولياى الهى. «3»
امام رضا عليه السلام فرمود: هرگاه به شما مشكلات و سختى روى آورد، به وسيلهى ما از خداوند كمك بخواهيد و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» «4»
طبق روايات، هر كه اسم اعظم خداوند را بداند، دعايش مستجاب است و مىتواند در طبيعت، تصرّف كند. چنانكه بلعمباعورا (كه در آيهى 175 از او ياد شد) اسم اعظم الهى را مىدانسته است.
امّا اينكه اسم اعظم چيست؟ بعضى گفتهاند: يكى از نامهاى الهى است كه بر ما پوشيده است. بعضى گويند: اسم اعظم، در حقيقت لفظ و نام نيست، بلكه كمال و صفتى از خداوند است كه هركس بتواند پرتوى از آن را در وجود خويش پديد آورد، قدرت روحى او به حدّى مىرسد كه مىتواند در طبيعت تصرّف كند، وگرنه چنان نيست كه فردى، با فراگرفتن لفظ و گفتن كلمهاى بتواند «مستجاب الدّعوه» شود و مثلا در جهان اثر بگذارد. «5»
امام رضا عليه السلام فرمود: «انّ الخالق لا يوصف الّا بما وصف به نفسه» آفريدگار، جز به آنچه خود توصيف كرده، وصف نمىشود. يعنى نمىتوان از پيش خود بر خدا نام نهاد. مثلًا او را عفيف و شجاع و ... ناميد. «6» اسم، نمايانگر مُسمّى است، ذات خداوند مقدّس است، نام او هم بايد مقدّس باشد. بنابراين
«1». تفسير اثنى عشرى.
«2». اسراء، 110؛ طه، 8؛ حشر، 24 و اين آيه.
«3». تفسير فرقان.
«4». بحار، ج 91، ص 5.
«5». تفسير نمونه.
«6». تفسير فرقان.
جلد 3 - صفحه 229
هم ذات خدا را بايد منزّه شمرد، «سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» «1» و هم نام او را تنزيه كرد. «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» «2» لذا قرار دادنِ نام ديگران در رديف نام خدا جايز نيست و نمىتوان گفت: به نام خدا و خلق.
شهيد مطهرى مىگويد: نامهاى خداوند جنبه علامت ندارند، بلكه نمايانگر صفت و حقيقتى از حقايق ذات مقدّس او مىباشند. «3»
پیام ها
1- كلمهى «اللّه»، محور همهى اسماى الهى است. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» (كلمهى «اللَّهِ»، دربردارندهى تمام صفات الهى است)
2- تمام خصال نيكو، براى خداست، ديگران براى رسيدن به «حُسنى» بايد سراغ او بروند. «لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»
3- دعوت و دعا بايد به زيبايىها و خوبىها باشد. «الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»
4- اسماى الهى نشانههاى اوست، مىتوان از نشانه به او رسيد. «لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»
5- ايمان به اينكه خداوند تمام كمالات را دارد و از همهى عيبها دور است، انسان را به دعا و ستايش وامىدارد. «فَادْعُوهُ بِها»
6- داروى غفلت، ياد خداست. در آيهى قبل خوانديم: «هُمُ الْغافِلُونَ» در اين آيه مىخوانيم: «فَادْعُوهُ بِها»
7- در برابر به ملحدان و منحرفان، عكس العمل نشان دهيم. «ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (180)
و چون حق تعالى ذكر عناد كفار و مذمت آنان فرمود بر عدم تدبر بر حجج هاديه، در عقب آن ترغيب مؤمنان فرمايد به توجهات الهيه و دعوات سنيّه:
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى: و مر خداى راست نامهاى نيكو، فَادْعُوهُ بِها:
جلد 4 صفحه 250
پس بخوانيد ذات احديت را به آن نامها، زيرا دالند بر معانى كه احسن تمام معانى است.
و العيّاشى عنه عليه السّلام: اذا نزلت بكم شدّة فاستعينوا بنا على اللّه و هو قول اللّه: و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها. «1» و عياشى از حضرت رضا عليه السّلام روايت نمايد، فرمود: زمانى كه نازل شد به شما شدتى، پس استعانت جوئيد به ما بر خداى تعالى و اينست قول خداى تعالى: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها.
در كافى سؤال شد از حضرت رضا عليه السّلام از اسم، پس فرمود: صفت است براى موصوف. «2» قال أبو عبد اللّه: نحن و اللّه الاسماء الحسنى الّذى لا يقبل اللّه من احد عملا الّا بمعرفتنا. «3» شيخ المحدثين صدوق رضوان اللّه عليه در كتاب توحيد به حذف اسانيد روايت نموده از حضرت رضا عليه السّلام: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: للّه عزّ و جلّ تسعة و تسعون اسما من دعا اللّه بها استجاب له و من احصاها دخل الجنّة: «4» حضرت رضا سلام اللّه عليه از پدر بزرگوار از اباء گرام خود از امير المؤمنين عليه السّلام، فرمود رسول خدا: براى خداوند عز و جل، نود و نه اسم است، هر كه بخواند خدا را به آن اسماء حقيقتا، مستجاب شود براى او و هر كه احصاء كند آن اسماء را داخل بهشت شود.
بيان: صدوق رحمه اللّه فرمايد: مراد احصاء، احاطه به آن اسماء و اطلاع بر معانى آنها است، و نيست معنى احصاء شمردن.
در كتاب توحيد- قال الصّادق: من عبد اللّه بالتّوهّم فقد كفر و من عبد الاسم و لم يعبد المعنى فقد كفر، و من عبد الاسم و المعنى فقد اشرك، و من عبد المعنى بايقاع الاسماء عليه بصفاته الّتى وصف بها نفسه فعقد عليه قلبه و نطق به لسانه فى سرائره و علا نيته فاولئك اصحاب امير المؤمنين
«1» تفسير عياشى، جلد 2، صفحه 42، حديث 119.
«2» اصول كافى، كتاب التوحيد، جلد اوّل، صفحه 113، حديث 3.
«3» اصول كافى، كتاب التوحيد، باب النوادر، جلد اوّل، صفحه 143، حديث 4.
«4» كتاب التوحيد، باب 29، صفحه 195، حديث 9.
جلد 4 صفحه 251
عليه السّلام. «1» حضرت صادق عليه السّلام فرمايد: هر كه عبادت الهى كند به توهّم، پس بتحقيق كافر گردد. و هر كه عبادت نمايد اسم را بدون معنى، كافر شود. و هر كه عبادت اسم و معنى با هم كند، پس بتحقيق شرك آورده. و هر كه عبادت معنى نمايد به واقع ساختن اسماء بر او به صفاتى كه توصيف فرموده ذات ذو الجلال خود را به آن صفات، پس عقد قلب بر آن بنمايد و لسانش ناطق شود به آن در نهانى و آشكارا؛ اين جماعت اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام مىباشند.
وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ: و واگذاريد و ترك كنيد متابعت كسانى را كه از روى ضلالت و جهالت ملحد گردند به اسماء مقدس الهى و ميل به كجى نمايند در نام نامى سبحانى، يعنى تسميه كنند حق تعالى را به اسمائى كه اذن شرع در آنها نيست، چنانچه اعراب: يا ابا المكارم يا ابيض الوجه؛ نصارى: به نام يا ابا المسيح؛ حكما: علّة العلل نامند، هيچ كدام جايز نخواهد بود، زيرا اسماء الهى توقيفى است، بايد از جانب شريعت رسيده باشد.
و بعضى از علماء فرموده كه: ورود بعضى الفاظ مستلزم نيست جواز مشتقات آن را، پس جايز نيست اطلاق «يا معلم» اگرچه وارد شده: و علّم ادم الاسماء.
بعد از آن توعيد فرمايد ملحدين را كه: سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ: زود باشد كه جزا داده شوند ملحدان بجزاى آنچه عمل مىكنند.
تنبيه: علماء اماميه به اين آيه شريفه استدلال فرموده بر آنكه جايز نيست تسميه حق تعالى مگر به نامى كه ذات مقدس خود را بدان نام توصيف فرموده. و ايضا نهى صريح است بر ترك معاشرت و مصاحبت كسانى كه ملحد، و طريق انحراف را در اسماء الهى طريق و مسلك خود قرار داده، مانند جماعتى از صوفيه: لاف عرفان زنند، نه از راه و رسم خبرى، و نه از خدا و پيغمبر اثرى، شطح و طاماتى بهم ساخته، و ترهاتى بهم بافته، عوام بيچاره را فريب دهند، دعوى كشف و كرامات نمايند، هزله گوئى و نغمات و ترنمات و مطرب و سرود دوست داشته، آن فعل قبيح مذموم را پيشه خود قرار داده، جلقه زنند، و كلمات
«1» كتاب التوحيد، باب 29، صفحه 220، حديث 12.
جلد 4 صفحه 252
لا اله الّا اللّه را با تقطيعات موسيقيه خوانند، شعرها و ابياتى در آن ميان با ترجيع و طرب سرودند، به گمان باطل خود به اين ترتيبات، مقام سير و سلوك را دارا شوند، هيهات هيهات! و احاديث بسيار در مذمت آنها وارد شده: از جمله محقق اردبيلى رحمه الله در حديقة الشيعه از ابن حمزه، و سيد مرتضى رضوان الله عليه و شيخ مفيد عليه الرحمه، بواسطه به سند خود نقل از محمد بن الحسين كه از خواص چند امام معصوم است روايت نمايند:
كنت مع الهادى علىّ بن محمّد عليه السّلام فى مسجد النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فاتاه جماعة من اصحابه منهم أبو هاشم الجعفرىّ و كان رجلا بليغا و كانت له منزلة عظيمة عنده عليه السّلام. ثمّ دخل المسجد جماعة من الصّوفيّة و جلسوا فى جانب مستديرا و اخذوا بالتّهليل. فقال لا تلتقتوا الى هؤلاء الخداعين فانّهم خلفاء الشّياطين و مخرّبوا قواعد الدّين، يتزهّدون لراحة الاجسام و يتهجّدون لصيد الانعام، يتجوّعون عمرا حتّى يديّخوا للايكاف حمرا لا يهلّلون الّا لغرور النّاس و لا يقلّلون الغذاء الّا لملأ العساس و اختلاس قلب الدّفناس، يكلّمون النّاس باملائهم فى الحبّ و يطرحونهم بادلائهم فى الجبّ، اورادهم الرّقص و التّصدية، و اذكارهم التّرنّم و التّغنية، فلا يتبعهم الّا السّفهاء و لا يعتقد بهم الّا الحمقاء، فمن ذهب الى زيارة احد منهم حيّا او ميّتا فكانّما ذهب الى زيارة الشّيطان و عبادة الاوثان، و من اعان احدا منهم فكانّما اعان يزيد و معاوية و أبا سفيان. فقال رجل من اصحابه: و ان كان معترفا بحقوقكم؟ قال: فنظر اليه شبه المغضب و قال عليه السّلام: دع ذا عنك، من اعترف بحقوقنا لم يذهب فى عقوقنا. اما تدرى انّهم اخسّ طوايف الصّوفيّة و الصّوفيّة كلّهم من مخالفينا و طريقتهم مغايرة لطريقتنا و ان هم الّا نصارى و مجوس هذه الامّة اولئك الّذين يجهدون فى اطفاء نور اللّه و اللّه يتمّ نوره و لو كره الكافرون. «1»
«1» تصحيح متن روايت از كتاب سفينة البحار، جلد 2، صفحه 58 (به نقل از حديقة الشيعه)
جلد 4 صفحه 253
محمد بن الحسين گويد: با حضرت امام على النقى عليه السّلام بودم، در مسجد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. پس آمدند جماعتى از اصحاب از جمله آنها أبو هاشم جعفرى بود، مردى بليغ، و منزلتى خدمت حضرت داشت. بعد داخل شدند جماعتى از صوفيه و در طرفى حلقه زده نشستند، و به لا اله الّا اللّه مشغول شدند. پس امام عليه السّلام رو به اصحاب نموده فرمود:
التفات نكنيد به اين خدعه كنندگان، كه ايشان خليفههاى شياطينند، و خراب كنندگان قواعد دين، اظهار جهد كنند براى آسايش جسم خود، تهجد نمايند براى صيد عوام كالانعام (يا براى ربودن كباب و گوشتها)، گرسنگى عمرى خورند تا رام نمايند براى پالان، خرى چند را. تهليل نگويند مگر براى فريب مردم، كم نخورند مگر براى پر كردن كاسههاى بزرگ و ربودن قلوب احمقان، تكلم نمايند با مردم به اظهار خود در دوستى خدا و مىاندازند آنان را نرم نرم و پنهان در چاه گمراه خود، اوراد آنها رقص كردن و دست زدن، و اذكارشان سرائيدن و غنا خواندن است.
متابعت نكند ايشان را مگر سفهاء، و معتقد آنها نشود مگر حمقا.
پس هر كس برود به زيارت ايشان در حال حيات و ممات، گويا رفته است به زيارت شيطان و عبادت بتان.
و هر كس يارى و مدد نمايد يكى از آنها را، مثل آنست كه يزيد و معاويه و أبا سفيان عليهم اللعنة را يارى كرده.
مردى از اصحاب عرض نمود: اگرچه معترف به حقوق شما باشد؟
حضرت نظر غضبانه نموده فرمود: اين گفتار را واگذار، آن كس كه معترف به حقوق و امامت ما باشد، نرود به عقوق و مخالفت ما. آيا نمىدانيد اين طايفه پستترين طوايف صوفيهاند و تمام صوفيه مخالف ما و طريقه ايشان مغاير طريقه ما مىباشد، و اينان همانا نصارى و مجوس اين امّتند كه جهد و كوشش كنند در خاموش كردن نور خداى تعالى، و حال آنكه خدا تمام فرمايد نور خود را اگرچه كاره باشند كافران.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
سوره الأعراف «7»: آيات 180 تا 181
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (180) وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (181)
ترجمه
و از براى خدا است نامهاى نيكو پس بخوانيد او را بآنها و واگذاريد آنانرا كه منحرف از حق ميشوند در نامهاى او زود است جزا داده ميشوند آنچه را بودند كه بجا مىآوردند
و از آنانكه خلق كرديم ما جماعتى هستند كه هدايت ميكنند بحق و بآن عدول مينمايند.
تفسير
نامهاى خداوند بهترين نامها است براى آنكه معانى آنها بهترين معانى است و عياشى ره از حضرت رضا (ع) نقل نموده كه وقتى گرفتار شدائد شديد بما توسّل بجوئيد نزد خدا مراد از اين آيه اين است امام صادق (ع) فرموده مائيم و اللّه اسماء الحسنى كه قبول نمىشود از احدى مگر بمعرفت ما پس بخوانيد خدا را بآن اسماء بنظر حقير اسماء الحسنى هر اسمى است كه دلالت بر اثبات كمالى يا نفى نقصى نمايد خواه از صفات ذات باشد خواه از افعال مانند عالم و قادر و رحيم و كريم و خالق و رازق و غنىّ و واحد و سبّوح و قدّوس و امثال اينها كه لايق مقام احديّت است و در مقابل اينها صفاتى است كه يا دلالت بر ثبوت كمال و نفى نقص ندارد يا دارد ولى آنطور كه بايد داشته باشد ندارد به اين معنى كه دلالت بر امكان يا فقر يا حدّ يا ضعف يا نقصى هم دارد مانند حادث و وارث و حازم و لازم و سخىّ و شجاع و متحرّك و ساكن و امثال اينها كه هر يك بنظر حقير از جهتى لايق و مناسب با مقام ربوبى نيست و انصاف آنستكه تميز لايق و مناسب از غير آن بسيار مشكل بلكه از عهده بشر خارج است لذا اطلاق اوصاف جمال و جلال هم بر خداوند بنحو تسميه موقوف باذن شارع است چنانچه در كافى از حضرت رضا (ع) نقل نموده كه خداوند وصف نميشود مگر بچيزيكه وصف كرده است بآن خود را و چگونه وصف شود كسى كه عاجز است حواس از درك او و اوهام از نيل باو و خاطرات از تحديد او و ابصار از احاطه باو و اجلّ است از وصف هر واصف و نعت هر ناعت و در توحيد از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه براى خداوند است اسماء- الحسنى كه ناميده نميشود بآنها غير او و آن اسمائى است كه خداوند در كتاب خود توصيف نموده است آنها را و فرموده است بخوانيد خدا را بآنها و واگذاريد كسانيرا كه منحرف ميشوند از حق در اسماء او از روى جهالت و عدم معرفت و چنين كسى ندانسته كافر ميشود
جلد 2 صفحه 497
و گمان ميكند كار خوبى كرده و براى اين فرموده است و ايمان نمىآورند بيشتر آنها بخدا مگر آنكه مشركند آنان اينانند كه وضع مينمايند اسماء الهى را در غير مواضع آنها چون نقل شده است كه گاهى بت پرستان اسماء خدا را بر بتها اطلاق مينمودند و گاهى خداوند را باسماء غير مناسب ميخواندند و در كافى از حضرت صادق و عياشى از حضرت باقر و در مجمع از هر دو امام عليهما السلام نقل نموده كه مراد از آيه دوّم ائمه عليهم السلامند و قمى ره فرموده اين آيه در شأن آل محمد و اتباع ايشان است و عياشى ره از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه قسم بخداونديكه جان من در دست او است هر آينه متفرق ميشوند اين امّت بهفتاد و سه فرقه كه تمام آنفرق در آتشند مگر يك فرقه كه اهل اين آيه و نجات ميباشند حقير عرض ميكنم چون مسلّم است كه پيغمبر (ص) فرموده حق با على است و على با حق است و در اين آيه هم فرموده بحق عدول ميكنند معلوم ميشود آنفرقه ناجيه كسانى هستند كه از اعداء على عليه السلام باو عدول نمودهاند لذا بنظر حقير يعدلون در اين آيه هم بمعنى عدول است و مظهر اتمّ اسماء الحسنى و مصداق اكمل هدايت بحق و ثبات در آن ائمه اطهارند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لِلّهِ الأَسماءُ الحُسني فَادعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلحِدُونَ فِي أَسمائِهِ سَيُجزَونَ ما كانُوا يَعمَلُونَ (180)
و مختص بخداوند است اسمهاي بسيار نيك پس بخوانيد خدا را بآن اسماء و واگذاريد كساني را که ملحد و مشرك ميشوند در اسماء الهي يعني اينکه اسماء را بر غير خدا اطلاق ميكنند زود باشد که جزاء داده شوند آنچه را که بودند عمل ميكردند.
وَ لِلّهِ الأَسماءُ الحُسني اسماء الهي توقيفي است يعني احدي نميتواند اسمي بر خدا بگذارد و اطلاق كند مگر آنچه خداوند فرموده در قرآن و ساير كتب آسماني يا بلسان انبياء و اوصياء آنها مثل اينكه حكماء اطلاق علة يا علة العلل بر خدا
جلد 8 - صفحه 37
ميكنند و حال آنكه نه در قرآن و نه در لسان انبياء و ائمه [ع] اطلاق نشده بلكه صحيح نيست زيرا مناسبت بين علة و معلول شرط است و انفكاك بين آنها محال است و حال آنكه (کان اللّه و لم يكن معه شيئي) بعلاوه لازم ميآيد قدم عالم و حال آنكه حادث است بعلاوه لازم ميآيد سلب قدرت و اختيار زيرا علة قدرت بر عدم ايجاد معلول و عدم تأثير در آن ندارد چون لازم و ملزوم است و اينکه اسمايي که در قرآن و لسان ائمه [ع] اطلاق شده باين معاني که در نظر ما است نيست و لذا يكي از صفات سلبيه نفي معاني است که آن شاعر ميگويد:
نه مركب بود و جسم نه مرئي نه محلبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 180))- در این آیه اشاره به وضع گروه بهشتی کرده، صفات آنان را بیان میکند، نخست برای بیرون آمدن از صف دوزخیان مردم را به توجه عمیق به اسماء حسنای خدا دعوت نموده، میفرماید: «برای خدا نامهای نیکی است، خدا را به آنها بخوانید» (وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها).
ج2، ص115
منظور از «اسماء حسنی»، صفات مختلف پروردگار است که همگی نیک و همگی «حسنی» است.
و منظور از خواندن خدا به اسماء حسنی تنها این نیست که الفاظ را بر زبان جاری کنیم و مثلا بگوییم یا عالم، یا قادر، یا ارحم الرّاحمین، بلکه در واقع این است که این صفات را در وجود خودمان به مقدار امکان پیاده کنیم، و به تعبیر دیگر متصف به اوصاف او و متخلق به اخلاقش گردیم، و نیز اگر در بعضی روایات مانند روایتی که از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه نقل شده میخوانیم: نحن و اللّه الاسماء الحسنی به خدا سوگند ما اسماء حسنای خدا هستیم، اشاره به آن است که پرتو نیرومندی از آن صفات الهی در وجود ما منعکس شده و شناخت ما به شناخت ذات پاکش کمک میکند.
سپس مردم را از این نکته برحذر میدارد که اسامی خدا را تحریف نکنند و میگوید: «آنها که اسماء خدا را تحریف کردهاند رها سازید، آنها به زودی به جزای اعمال خویش گرفتار خواهند شد» (وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
منظور از الحاد در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنیم، یا او را به اوصافی توصیف نماییم که شایسته آن نیست، همانند مسیحیان که قائل به تثلیث و خدایان سه گانه شدهاند، و یا این که صفات او را بر مخلوقاتش تطبیق نماییم.
نکات آیه
۱- تماى نامهاى بهتر و نیکوتر (أسماء حسنى) از آن خداوند است. (و للّه الأسماء الحسنى) «ال» در «الأسماء» براى استغراق و به معناى کل است. «حسنى» مؤنث احسن و به معناى نیکوترین مى باشد. توصیف «الأسماء» به وصف «الحسنى» مى رساند که مراد از اسم، نامى است که معناى آن لحاظ شده باشد، یعنى اگر خداوند به «الرحمن» نامیده مى شود ; به لحاظ رحمت واسعه اوست.
۲- تنها خداوند داراى همه کمالات و منزه از هر نقص و کاستى است. (و للّه الأسماء الحسنى) تقدیم «للّه» بر «الأسماء الحسنى» مفید حصر است. وصف و اسمى که دلالت بر کمال مطلق نکند و حاکى از نقص و کاستى باشد، بهترین اسم و وصف نخواهد بود و جمله «و للّه الأسماء الحسنى» چنین نامى را از آن خدا نمى داند.
۳- همگان، بجز خداوند، داراى نقص و کاستى و فاقد کمال مطلق هستند. (و للّه الأسماء الحسنى) برداشت فوق با توجه به حصرى که از تقدیم «للّه» به دست آمده، استفاده شده است.
۴- ضرورت نیایش به درگاه خدا با توصیف وى به کمالات مطلق و تنزیه او از هر نقص و عیب (و للّه الأسماء الحسنى فادعوه بها)
۵- لزوم کناره گیرى از توصیف کنندگان خدا به وصفهایى حاکى از نقص و کاستى (و ذروا الذین یلحدون فى أسمئه) «ذروا» فعل امر از «تذرون» است ; یعنى: رها و کناره گیرى کنید.
۶- باور به خداوندِ دارنده تمام کمالات و منزه از هر نقص و عیب، وادارکننده انسان به ستایش و پرستش اوست. (و للّه الأسماء الحسنى فادعوه بها) حرف «فاء» در «فادعوه» سببیه است و دلالت مى کند که لزوم پرستش و خواندن خدا به این سبب است که او همه کمالات را دارد و از هر عیب منزه است.
۷- یاد خدا با نام و وصفى که حکایتگر نقص و کاستى است، انحراف و خارج شدن از حق و اعتدال است. (و ذروا الذین یلحدون فى أسمئه) «إلحاد» مصدر «یلحدون» به معناى انحراف و خروج از حد اعتدال است. انحراف در أسماء الهى به قرینه «للّه الأسماء الحسنى» به این است که خداوند با نامى یاد شود و توصیف گردد که حاکى از نقص و کاستى است.
۸- در نامیدن خدا و توصیف او باید نامها و وصفهایى را عنوان کرد که گویاى کمال مطلق است. (و للّه الأسماء الحسنى فادعوه بها)
۹- توصیف و نامیدن غیر خدا با نامها و وصفهاى الهى، الحاد در اسماء او و انحراف از اعتدال است. (و للّه الأسماء الحسنى ... و ذروا الذین یلحدون فى أسمئه) جمله «و للّه الأسماء الحسنى» دلالت مى کند که هیچکس جز خدا داراى اسماء حسنى نیست. بنابراین نامیدن و توصیف غیر خدا با نیکوترین اسم و وصف که ویژه خداوند است از موارد الحاد در اسماء الهى خواهد بود.
۱۰- نامیدن خداوند به اوصافى که حکایتگر نقص و کاستى است، مستلزم کیفرى از جانب او خواهد شد. (و ذروا الذین یلحدون فى أسمئه سیجزون ما کانوا یعملون)
۱۱- پندار نقص و کاستى در خداوند در پى دارنده اعمال و رفتارى ناشایست* (و ذروا الذین ... سیجزون ما کانوا یعملون) «ما کانوا یعملون» بیانگر این است که الحادکنندگان در اسماء به خاطر اعمالشان کیفر مى بینند، در حالى که الحاد در اسماء الهى یعنى نامیدن و توصیف خدا به اوصافى که دلالت بر کمال مطلق ندارد و یا نامیدن غیر خدا به نامهاى خاص خداوند از مقوله عمل نیست. لذا این احتمال به نظر مى رسد که الحاد در اسماء الهى، مستلزم اعمال نارواست.
۱۲- کیفرهاى الهى بازتاب اعمال نارواى گناهکاران است. (سیجزون ما کانوا یعملون) «ما» در «ما کانوا یعملون» مصدریه است و مفاد آیه این مى شود که «سیجزون عملهم». مطرح شدن عمل به عنوان جزا حاکى از این است که کیفر ملحدان چیزى جز چهره دیگر همان عمل نارواى آنان نیست.
روایات و احادیث
۱۳- عن الرضا(ع) قال: إذا نزلت بکم شدّة فاستعینوا بنا على اللّه، و هو قول اللّه: «و للّه الأسماء الحسنى فادعوه بها».[۴] از امام رضا(ع) روایت شده است: هر گاه سختى بر شما وارد شد به وسیله ما از خدا کمک بخواهید و این است سخن خداوند که فرمود: «براى خدا نامهاى نیکوست، پس شما خدا را به وسیله آنها بخوانید».
۱۴- عن أبى عبداللّه(ع): ... و له الاسماء الحسنى التى لا یسمّى بها غیره و هى التى وصفها فى الکتاب فقال: «فادعوه بها و ذروا الذین یلحدون فى اسمائه» جهلا بغیر علم فالذى یلحد فى اسمائه بغیر علم یشرک و هو لایعلم ... فلذلک قال: «و ما یؤمن أکثرهم باللّه إلا و هم مشرکون» فهم الذین یلحدون فى اسمائه بغیر علم فیضعونها غیر مواضعها ... .[۵] از امام صادق(ع) روایت شده است: ... نامهاى نیکو براى خداست که نباید غیر او را با آن نامها توصیف کرد، و آن نامهاى نیکو، همانهاست که خداوند در کتاب خود فرمود: «خدا را به آنها بخوانید و کسانى را که در نامهاى خدا الحاد مىورزند، رها سازید». کسى که جاهلانه در مورد نامهاى خدا دچار انحراف مى شود، ندانسته گرفتار شرک مى گردد ... از این جهت، خداوند فرمود: «و بیشتر آنان به خدا ایمان نمى آورند، مگر در حالى که آلوده به شرک هستند.» آنانند که در نامهاى خدا الحاد مىورزند و آنها را در غیر موردش به کار مى برند ... .
موضوعات مرتبط
- انحراف: موارد انحراف ۷، ۹
- انگیزش: عوامل انگیزش ۶
- ایمان: آثار ایمان ۶
- حمد: زمینه حمد ۶
- خدا: آثار تنقیص خدا ۱۱ ; اختصاصات خدا ۱، ۲، ۳ ; اسماى حسناى خدا ۱ ; اعراض از تنقیصخگران خدا ۵ ; الحاد در نامهاى خدا ۹ ; تنزیه خدا ۲، ۴، ۵، ۶ ; شرایط توصیف خدا ۷، ۸ ; شرایط نامگذارى خدا ۷، ۸، ۱۰ ; کمال خدا ۲، ۴، ۶، ۸ ; کیفر تنقیص خدا ۱۰ ; کیفرهاى خدا ۱۲ ; نامگذارى نامناسب خدا ۱۰
- ذکر: خدا ۷
- عبادت: زمینه عبادت ۶
- عمل: عوامل عمل ناپسند ۱۱ ; کیفر عمل ناپسند ۱۲
- کمال: مطلق ۳
- کیفر: موجبات کیفر ۱۰
- گناهکاران: کیفر گناهکاران ۱۲
- مناجات: آداب مناجات ۴ ; اهمیت مناجات ۴
- موجودات: نقص موجودات ۳
- نامگذارى: با نام خدا ۹
- نامها: بهترین نامها ۱
- نظام کیفرى:۱۲
منابع