الأنعام ١٠٣
کپی متن آیه |
---|
لاَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ |
ترجمه
الأنعام ١٠٢ | آیه ١٠٣ | الأنعام ١٠٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بَصَآئِرُ»: جمع بَصیرة، بینش درون. دلائل متقن و براهین روشن. در اینجا مراد قرآن و حجّتهای واضح موجود در آن است. «أَبْصَرَ»: دید. با چشم بصیرت به تأمّل و دقّت پرداخت. آگاه گردید (نگا: اعراف / . «عَمِیَ»: کور و نابینا گردید. از دید او پنهان ماند. مراد این است که از مشاهده حق چشمان خود را بست و بدان پشت کرد. «حَفِیظ»: حافظ. مراقب.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَ... (۰) أَ لاَ يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ... (۲) وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَ... (۰)
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ... (۰) يَا بُنَيَ إِنَّهَا إِنْ تَکُ... (۲) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ (۰) إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ (۰) کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ... (۰) وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى (۰)
تفسیر
- آيات ۱۰۵ - ۹۱، سوره انعام
- موارد استعمال كلمه (( قدر )) و معناى جمله : (( و ما قدروا الله حق قدره )) .
- وجود كتب آسمانى و وجود معارف و احكام الهى در بين مردم ، دو شاهد بر لزوم هدايت مردم ازجانب خدا است .
- بيان اينكه در آيه : (( قل من انزل الكتاب )) كه در آن به نزول تورات بر موسى احتجاج شده ، رسول خدا(ص ) ماءمور به سؤال از يهود شده نه از مشركين .
- اشكالاتى كه بر بيان فوق وارد نموده و گفته اند مسؤل در آيه شريفه مشركين هستند نه يهود، و جواب آن اشكالات .
- اشكال سوم و پاسخ آن .
- آنچه از معارف الهى و ارزشهاى معنوى كه در گوشه و كنار جهان وجود دارد، ميراثانبياء(ع ) و از آثار وحى است .
- داشتن بركت و خير كثير و هدايت انسان به سعادت ، نشانه نزول قرآن از سوى خدا است .
- بيان اينكه سببيت خدا و بركت او در طول ساير اسباب است ، ونزول بركت ، با عمل ساير عوامل منافات ندارد.
- مراد از افتراء زدن به دروغ بر خدا در: (( فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا )) .
- سختى مرگ ظالمان (مرتكبين افتراء بر خدا، ادعاى نبوت به دروغ و استهزاء به آيات خدا).
- حقيقت زندگى انسان پس از مرگ .
- مراد از انشاء و پديده آوردن بنى آدم از (( نفس واحدة )) و تقسيم آنان به (( مستقر )) و (( مستودع )) .
- وصف (( بديع السموات والارض )) متضمن حجت بر استحاله فرزند داشتن خدا است .
- دقائق و لطائفى كه از جمله : (( لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار )) استفاده مىشود.
- در قرآن كريم افعال انسان به خود او نسبت داده شده و قانون (( عليت )) مسلم دانسته شدهاست .
- از نظر قرآن ذوات تمامى اشياء مخلوق خدا است ولىاعمال و رفتار آنان منسوب به (( تقدير و هدايت )) مى باشد.
- دو اشكال بى اساس بر عموميت خلقت .
- خلقت و حسن ، متلازمند و هر چيزى ذاتا و به لحاظ اينكه آفريننده خدا است ، نيكو است .
- حسن و قبح ، از امور اعتباريه مى باشند و قابل خلق و ايجاد نيستند.
- پاسخ به اشكالى ديگر و بيان اينكه انحصار خلقت و عليت ايجاد در خدا، مستلزم نفىقانون عليت نيست .
- جواب اين شبهه كه عليت خدا در بقاء اشياء مستلزم توارد و اجتماع دو علت مستقل در معلول واحد است .
- موجودات در بقاء خود نيز همچون حدوث محتاج خدا هستند.
- نظام جارى در عالم دلالت بر وجود صانع مى كند.
- رواياتى در ذيل (و ما قدروا الله حق قدره ).
- رواياتى در مورد نزول آيه : (( و من اظلم ممن افترى على الله ... )) درباره عبدالله بن سعد بن ابى سرح .
- روايتى راجع به (( طينت )) آدمى .
- رواياتى درباره (( مستقر )) و (( مستودع )) در آيه شريفه .
- چند روايت در مورد ديده نشدن خداى تعالى به چشم (لا تدركه الابصار).
تفسیر نور (محسن قرائتی)
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ «103»
چشمها او را در نمىيابد، ولى او چشمها را در مىيابد و او نامرئى و دقيق و باريك بين و آگاه است.
نکته ها
كلمهى «بصر» هم به معناى چشم است و هم به معناى بصيرت. «1» بنابراين آيه را مىتوان چنين معنا كرد: نه چشم ظاهرى، خداوند را مىبيند و نه دل به عمق معرفت او راهى دارد.
«لطيف» چند معنى دارد: 1. آنكه عطاى خود را كم بشمارد و طاعت مردم را بسيار،
2. دقيق، رسيدگى پنهانى به امور و باريك بينى، 3- خالق اشياى ظريف و ناپيدا.
4. اهلمدارا و رفاقت، 5. پاداش دهندهى اهل وفا و بخشايندهى اهل جفا.
امام رضا عليه السلام فرمود: «لا يقع الاوهام و لا يُدرك كيف هو»، افكار و اوهام بر خداوند احاطه ندارد و ذات او آنگونه كه هست قابل ادراك نيست. «2»
خداوند، هرگز ديدنى نيست. همين كه حضرت موسى از زبان مردم درخواست ديدن خدا را كرد، پاسخ شنيد: «لَنْ تَرانِي» «3» هرگز مرا نخواهى ديد. برخى از اهلسنّت گفتهاند: خدا در قيامت ديده مىشود و به آياتى همچون «إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ» «4» استدلال مىكنند. «5» غافل از آنكه خداوند، جسم و مادّه نيست و مراد از نظر به خداوند، نگاه با چشم دل است، زيرا ديدن با چشم، در جايى است كه چيزى داراى جسم، مكان، محدوديّت، رنگ و ... باشد و همهى اينها نشانهى نياز و عجز است كه خداوند از اين نقصها مبرّا مىباشد.
امام على عليه السلام مىفرمايد: نه تنها چشم او را نمىبيند، بلكه وهم و فكر نيز نمىتواند بر او
«1». مفردات راغب.
«2». تفسير برهان.
«3». اعراف، 143.
«4». قيامت، 23.
«5». تفسيرالمنار.
جلد 2 - صفحه 523
احاطه پيدا كند. «1» سعدى در ترسيم اين مطلب مىگويد:
اى برتر از خيال و قياس و گمان و وهم
و از آنچه گفتهاند و شنيديم و خواندهايم
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهايم
مراد از جملهى «يُدْرِكُ الْأَبْصارَ»، علم او به ديدههاى انسان است، مانند «سميع» و «بصير» كه به معناى علم او به شنيدنىها و ديدنىهاست.
پیام ها
1- خداوند، جسم مادّى نيست. «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ»
2- هيچ كس از ذات خداوند آگاه نيست. «هُوَ اللَّطِيفُ»
3- هيچ پرده و مانعى جلوى علم خدا را نمىگيرد. «هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»
4- با اين كه خدا زشتىهاى ما را مىداند باز به ما لطف دارد. «وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»
5- خداوند به همهى لطائف و رموز هستى آگاه است. «هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (103)
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ: درك نمىنمايد و احساس نكند احديت الهى را چشمها، زيرا آنچه مرعى مىشود، يا در مقابل است و يا در حكم مقابل مانند آئينه، و اين از صفات اجسام، و حق تعالى از آن منزه باشد وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ: و ذات اقدس سبحانى درك نمايد ابصار را، يعنى احاطه علميه دارد به آنچه ابصار ادراك نمىكند از جواهر لطيفه مانند ابصار، يا درك كند صاحبان بصر را. حضرت باقر عليه السّلام خطاب به سؤال كننده در اين آيه فرمود: «2» اوهام قلوب، دقيقتر است از ابصار عيون. تو به تحقيق درك مىكنى به وهم خود، سند و هند و شهرهائى كه داخل آنها نشدى و درك ننمودى آنها را به چشم خود، و اوهام قلوب ادراك نكند ذات احديت را، پس چگونه ابصار عيون، حس توان نمود؟! عياشى از فضل به سهل كه سؤال نمود از حضرت رضا
«1» جامع الاخبار، فصل 73، حديث دوّم.
«2» اصول كافى، جلد اوّل، كتاب التوحيد، صفحه 99، حديث 11.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 346
عليه السّلام اخبار فرما رؤيت حق تعالى كه مردمان را در آن اختلاف است، فرمود: من وصف اللّه بخلاف ما وصف به نفسه فقد اعظم الفرية على اللّه، «لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللّطيف الخبير» و هذه الابصار ليست هى الاعين انّما هى الابصار الّتى فى القلوب، لا يقع عليه الاوهام و لا يدرك كيف هو. «1» يعنى هر كه وصف كند خدا را به خلاف آنچه او سبحانه ذات مقدس را توصيف فرمود، پس بتحقيق اسناد فريه عظيم بر حق تعالى داده؛ و او سبحانه فرموده «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» و اين ابصار عيون نيست بلكه ابصار قلوب است و اوهام احاطه و درك ذات او را ننمايد وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ: و اوست لطف كننده به بندگان از جائى كه ندانند و آگاه به دقايق و اسرار همه چيزها و دانا به مصالح و افعال بندگان و آنها را بر وفق اعمال مجازات دهد در معاد. در مجمع- فرمايد: در «لطيف» چند وجه است: 1- لطيف است بر بندگان به سابقه انعام. 2- لطيف التدبير است. 3- لطيف است كه نعمت بسيار خود را منظور نفرمايد و طاعت بندگان را بسيار شمارد و مرحمت فرمايد.
4- لطيف است اگر او را به حقيقت بخوانى لبيك گويد، و اگر اجابت او كنى مقرب درگاه سازد. و اگر اطاعت او كنى كفايت تو كند، و اگر عصيان نمائى به توبه رجوع فرمايد، و اگر از او اعراض كنى تو را دعوت فرمايد، و اگر توجه او نمائى تو را هدايت فرمايد. «2» تنبيه- آيه شريفه مدح فرموده ذات مقدس خود را به نفى ادراك ابصار، پس اثبات رؤيت براى او نقص، و حق تعالى از آن منزه باشد. فرمود حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله انّ اللّه احتجب عن العقول كما احتجب عن الابصار. بدرستى كه ذات سبحانى محجوب است از عقول، چنانچه مستور است از ابصار. و نيز حضرت علوى عليه السّلام در جواب سائل گفت: چگونه ديدهاى خدا را؟
فرمود: ويلك لا تدركه العيون فى مشاهدة الابصار و لكن راته القلوب بحقائق
«1» مجمع البيان ج 2 ص 344- تفسير عيّاشى، جلد اوّل، صفحه 373، حديث 78.
«2» مجمع البيان، همان صفحه.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 347
الايمان. «1» واى بر تو، نبيند او را چشمها در مشاهده ديدهها، و لكن مىبيند او را قلوب به حقيقت ايمان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (103)
ترجمه
درك نمىكند او را ديدهها و او درك ميكند ديدهها را و او است نافذ آگاه.
تفسير
در كافى و توحيد از حضرت صادق (ع) نقل نموده است كه مراد آنستكه و هم احاطه بحق پيدا نمىكند و بصيرت بآن راه نمىيابد خدا بزرگتر از آنستكه بچشم ديده شود و از حضرت باقر (ع) نقل نموده است كه اوهام دلها دقيقتر از بينائيهاى چشمها است گاهى و هم ادراك مىكند چيزيرا كه چشم نديده است و خدا را اوهام دلها درك نمىكند چه رسد به بينائيهاى چشمها و در توحيد از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه خداوند همان است كه فرموده است درك نمىكند او را ابصار و احاطه پيدا نمىكند باو و در مجمع و عياشى از حضرت رضا (ع) نقل نموده كه پرسيدند از اختلاف مردم در رؤيت خدا فرمود كسيكه وصف كند خدا را بر خلاف آنچه وصف نموده است او خود را بآن به تحقيق افتراء بزرگى بخدا بسته است درك نمىكند او را ديدها ولى مراد نه اين ديدها است بلكه ديدهائى كه در دلها است و هم بر او واقع نميشود و نميتوان درك نمود كه چگونه است او و در كافى و توحيد و عيون از آنحضرت نقل نموده است كه لطيف بودن خدا بمعناى كمى و باريكى و كوچكى نيست بلكه مراد نفوذ در اشياء و امتناع از ادراك است كه نمىشود تعريف نمود او را بحدّ و تحديد نمود او را بوصف پس لطافت در ما بمعنى ديگر است و در خدا بمعنى ديگر و امّا خبير بودن خدا باين معنى است كه چيزى پوشيده از آن نيست و بر او مخفى نمىماند نه از راه تجربه و اعتبار چون كسيكه از راه تجربه و اعتبار عالم شود جاهل بوده و خدا هميشه
جلد 2 صفحه 363
خبير بوده و هست بآنچه خلق مىكند و آنچه خلق نمىكند و خبير شدن مردم بعد از استخبار و تعلّم است پس لفظ مشترك است بين ما و خدا و معنى مختلف پس خلاصه مستفاد از آيه شريفه و اخبار ائمه اطهار عليهم السلام آنستكه درك نمىكند او را بصرها و بصيرتها چون لطيف است يعنى مجرد است از جسم و لوازم آن پس بچشم ديده نمى شود و مجرد است از جنس و فصل و اعراض عامّه و خاصّه پس بوهم و عقل در نمىآيد و نافذ است در اشياء ولى ممزوج با آنها نيست و منفك از آنها هم نيست پس در نهايت لطافت و دقّت و رقّت است و او درك ميكند بصرها و بصيرتها را چون خبير است و آگاه است از ديدهائى كه معطوف باو است و دلهائى كه متوجه بسوى او است و بعضى گفتهاند خدا لطيف است يعنى داراى لطف و مرحمت نسبت به بندگان است يا دقيق و باريك بين است در صنع و تدبير خود و تربيت بندگان ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ وَ هُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخَبِيرُ (103)
درك نميكند او را ديدنها و او درك ميكند ديدنها را و او است لطيف و خبير لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ درك قوهئيست مسمي بقوه درّاكه که صورت اشياء را بتوسط حواسّ ظاهره حس بصر و سمع و شامه و ذائقه و لامسه در ذهن در مي آورد يا مطالب علميه را بتوسط قواي باطنه ثبت ميكند، و بصر ديدنيها است که بتوسط چشم در ذهن صورت ميدهد يا بتوسط چشم عقل و روح بجزئيات و كليات پي ميبرد و خداوند عالم نه بچشم ظاهري ديده ميشود زيرا چشم فقط اشكال و الوان و هيئات را که از عوارض جسم است مشاهده ميكند و خداوند منزه از جسم و جسماني است و مبراء از عوارض شكل و رنگ و هيئت است و نه بچشم باطني زيرا بچشم قلب درك نمودن اشياء منوط باينست که وجود خارجي را از او بگيرد و وجود ذهني بماهيت بدهد تا در ذهن درآيد و چون خداوند صرف وجود است و ماهيت ندارد معقول نيست در ذهن تصور نمود از امير المؤمنين عليه السّلام است فرمود
(كلّما ميزتموه باوهامكم فهو مخلوق مثلكم مردود اليكم)
پس لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ.
وَ هُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ درك الهي علم او است چون بسياري از صفات بمعني ظاهري او در حق خداوند محال است و مرجع آنها بعلم است، بصير يعني عالم بديدنيها، سميع عالم بمسموعات، حكيم عالم بحكم و مصالح، مريد عالم بصلاح و فساد اشياء، مدرك عالم بجزئيات زيرا حواس ظاهريه و باطنيه در او غلط و كفر است و موجب تركيب ميشود و احتياج و از لوازم امكان است و علم هم که تعبير ميكنيم عين ذات است نه صفت عارضه
(و كمال توحيده نفي الصفات عنه لشهادة کل صفة انّها غير الموصوف و شهادة كلّ موصوف انّه غير الصفة فمن وصفه فقد قرنه
جلد 7 - صفحه 159
و من قرنه فقد جزأه و من جزأه فقد جهله)
تا آخر خطبه نهج البلاغه بلكه چون وجود غير متناهيست و محدود بحدود نيست جميع مراتب وجود را بوحدته و بساطته داراست که يكي از مراتب وجود علم است، قدرت است، حيات است و نحو اينها وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخَبِيرُ لطيف را حكماء بريزهكار معني كرده و ريزهكاريها و دقّتها که در هر يك از مخلوقات بكار برده که عقول تمام عقلاء را مات و حيران نموده، و بعضي بتلطف و مهرباني نسبت ببندگان تفسير كردهاند كثرت نعمت را قليل شمرده بر طاعت قليل ثواب كثير عنايت فرموده، دعوت آنها را اجابت بجواب لبيك نموده و اگر بنده اجابت دعوت او كند او را بمقام قرب نزديك نموده اگر معصيت كند عفو فرموده، اگر اعراض كند او را دعوت نموده، اگر اقبال كند او را هدايت فرموده، و بعضي گفتند اگر بنده باو افتخار كند او را عزيز ميگرداند و اگر اظهار فقر كند او را غني مينمايد، و بعضي گفتند عطاء او خيرة است و منع او ذخره است، و بعضي باسباغ و فراواني نعمت تفسير كردهاند و بالجمله بجميع معاني خداوند لطيف است. و خبير يعني از جزئيات امور گذشته، آينده، ظاهريه، باطنيه مطّلع و با خبر است وَ ما يَخفي عَلَي اللّهِ مِن شَيءٍ فِي الأَرضِ وَ لا فِي السَّماءِ ابراهيم آيه 41 لا يَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرضِ سبأ آيه
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- رؤیت خداوند با چشم ممکن نیست. (لا تدرکه الأبصر) «ابصار» مى تواند جمع «بصر» به معنى «چشم» باشد. لذا «ادراک البصر» یعنى دیدن و به چشم آمدن.
۲- ناتوانى قواى باطنى انسان از درک حقیقت و ذات خداوند. (لا تدرکه الأبصر) بنابراین که «بصر» به معناى بصیرت باشد، چنانکه راغب مى گوید: « ... و یقال لقوة القلب المدرکة بصیرة و بصر ... و جمع البصر الأبصار». همچنین وى مى گوید ادراک یعنى رسیدن به عمق و نهایت چیزى.
۳- آنچه در حس و تصور و وهم انسان بگنجد خدا نیست. (لا تدرکه الأبصر) چون خداوند «ابصار» را ناتوان از ادراک خدا دانسته است. بنابراین آنچه به عنوان او درک و تصور شود، خدا نخواهد بود.
۴- علم و ادراک بشر محدود است. (لا تدرکه الأبصر)
۵- خداوند حقیقتى فوق تصور و ادراک انسان و پیراسته از ویژگیهاى جسم است. (لا تدرکه الأبصر) عدم امکان دیدن خداوند نشانه مبرا بودن او از خصوصیات جسم است.
۶- تنها خداوند به درک و اندیشه آدمى کاملاً آگاه است. (و هو یدرک الأبصر) چنانکه راغب در المفردات گفته است. «بَصَرَ» به معناى «بصیرة» نیز آمده است، و «بصیرت» یعنى: نیروى ادراک انسان، بنابراین «یدرک الابصار» یعنى دریافت عمق اندیشه ها و ادراکات.
۷- تنها خداوند لطیف خبیر است. (و هو اللطیف الخبیر)
۸- چون خداوند لطیف است، قابل رؤیت و ادراک نیست. (لا تدرکه الأبصر ... و هو اللطیف الخبیر) جمله «و هو اللطیف الخبیر» تعلیل براى صدر آیه به صورت لف و نشر است. راغب در معنى لطیف گوید: لطیف به چیزى گفته مى شود که حواس آن را درک نمى کند، و اطلاق صفت لطیف بر خداوند از همین جهت مى تواند باشد.
۹- خداوند در عین آگاهى بر کردارهاى آدمیان، به آنان لطف دارد. (هو یدرک الأبصر و هو اللطیف الخبیر) از معانى «لطیف» رفق و لطف است و مقتضاى کنار هم آمدن دو صفت لطیف و خبیر، خصوصاً در صورتى که «الخبیر» صفت «اللطیف» باشد، برداشت فوق است.
۱۰- تنها خداوند به کنه و همه ابعاد هستى آگاه است. (و هو اللطیف الخبیر) ذکر نشدن متعلق براى «الخبیر» حکایت از اطلاق و دامنه گسترده آن دارد.
روایات و احادیث
۱۱- عن أبى الحسن الرضا (ع): ... قال الله: «لا تدرکه الابصار ... » هذه الابصار لیست هى الأعین إنما هى الأبصار التى فى القلب لا یقع علیه الأوهام و لا یدرک کیف هو.[۱] از امام رضا (ع) روایت شده است: «ابصار» در آیه «لا تدرکه الابصار ... »، به معناى چشم نیست، بلکه مراد چشم دل و قدرت دریافت قلبى است، زیرا اوهام بر خداوند احاطه پیدا نمى کند و ذات او آنگونه که هست قابل ادراک قلبى نیست.
۱۲- عن أبى الحسن (ع) فى حدیث: ... انما قلنا اللطیف للخلق اللطیف و لعلمه بالشىء اللطیف او لاترى إلى اثر صنعه فى النبات اللطیف ... و من الحیوان الصغار ... و ما هو اصغر منها ما لا یکاد تستبینه العیون ... .[۲] از ابوالحسن (امام رضا یا امام هادى علیهما السلام) روایت شده است: ... اطلاق وصف «لطیف» بر خداوند به سبب آن است که آفریننده اشیایى لطیف است و به اشیاى لطیف علم دارد. آیا نشانه آفرینش او را در گیاهان لطیف، حیوانات ریز و کوچکتر از آنها که به چشم نمى آید مشاهده نمى کنى ... ؟
۱۳- عن أبى الحسن الرضا (ع): ... و اما اللطیف فلیس قلة و قضافة و صغر، و لکن ذلک على النفاذ فى الاشیاء و الامتناع من ان یدرک ... و کذلک لطف الله تبارک و تعالى عن ان یدرک بحد او یحد بوصف ... و اما الخبیر فالذى لا یعزب عنه شىء و لا یفوته شىء، لیس للتجربة و لا الاعتبار بالاشیاء فیفیده التجربة و الاعتبار علما ... .[۳] از امام رضا (ع) روایت شده است: ... «لطیف» در صفات خداوند به معناى کمى و ریزى و کوچکى نیست، بلکه اطلاق این صفت بر ذات اقدس او به سبب نفوذش در اشیا و ممکن نبودن درک ذات بارى است ... و اما «خبیر» به معناى آن است که هیچ چیز بر او پوشیده نیست و چیزى از حیطه آگاهى او بیرون نمى باشد. آگاهى و علم خداوند از راه تجربه و اکتساب حاصل نمى شود ... .
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: خبیر اسماء و صفات ۷ ; صفات جلال ۵ ; لطیف ۷، ۸
- انسان: عمل انسان ۹ ; محدودیت ادراکات انسان ۴، ۵ ; محدودیت علم انسان ۴ ; محدودیت قواى انسان ۲
- چشم: محدوده دید چشم ۱
- خدا: احاطه علمى خدا ۱۳ ; اختصاصات خدا ۶، ۷، ۱۰ ; ادراک ذات خدا ۲، ۳، ۸، ۱۱ ; حقیقت خدا ۳، ۵ ; رؤیت خدا ۱، ۸ ; رؤیت قلبى خدا ۱۱ ; علم غیب خدا ۶، ۹، ۱۰ ; لطف خدا ۹، ۱۲، ۱۳
- موجودات: خلقت موجودات ظریف ۱۲
منابع