البقرة ٢٨٦
کپی متن آیه |
---|
لاَ يُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِينَ |
ترجمه
البقرة ٢٨٥ | آیه ٢٨٦ | البقرة ٢٨٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«وُسْع»: تاب و توان. «کَسَبَتْ»: فراچنگ آورد. «إِکْتَسَبَتْ»: فراچنگ آورد. اغلب ثلاثی مجرّد ماده (کسب) برای انجام خوبیها، و ثلاثی مزید برای انجام بدیها به کار میرود. «نَسِینَا»: در انجام وظائف غفلت و کوتاهی کردیم (نگا: کهف / و طه ). «أَخْطَأْنَا»: دچار خطا و گناه شدیم (نگا: طه / ). «إِصْر»: تکالیف سخت و طاقتفرسا (نگا: اعراف / . «مَوْلی»: سَرور و یاور.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
لَيْسَ بِأَمَانِيِّکُمْ وَ لاَ... (۲) وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلاَّ... (۰) ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ... (۴) لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ... (۴)
لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا... (۲) اللَّهُ لاَ إِلٰهَ إِلاَّ هُوَ... (۳) وَ أَنَ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى (۰) ثُمَ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى (۰) الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ... (۲) إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى (۰)
تفسیر
- آيات ۲۸۶ - ۲۸۵، سوره بقره
- توضيح معنايى كه اين دو آيه در صدد بيان آن هستند
- اين آيات در مقام نسخ آيه قبل نيستند
- يكى از زيباترين سبك هاى قرآنى (نقل قول بدون آوردن كلمه گفت يا گفتند)
- حق خدا بر بندگان و حق بندگان بر خداى سبحان
- تكليف نكردن به آنچه كه در قدر و اختيار انسان نيست سنت خداوند در بين بندگان است
- خطا و نسيان از اخيار آدمى خارج است ولى مقدمات خطا و نسيان اختيارى است
- دعوت عمومى به سوى دين توحيد و جهاد در راه اعلاى آن ، اولين وظيفه مومنين بعد از ايمان و اظهار عبوديت حق است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«286» لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ
خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايىاش تكليف نمىكند، هركس آنچه از كارها (ى نيك) انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از كارها (ى بد) كسب كرده به ضرر خود كسب كرده است. (مؤمنان مىگويند:) پروردگارا! اگر (در انجام تكاليف چيزى را) فراموش يا خطا نموديم، ما را مؤاخذه مكن. پرودگارا! تكليف سنگين بر ما قرار مده، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغيان) بر كسانى كه پيش از ما بودند قرار دادى. پروردگارا! آنچه را (ازمجازات) كه طاقت تحمل آنرا نداريم، بر ما مقرّر نكن و از ما درگذر و ما را بيامرز و در رحمت خود قرارده، تو مولى و سرپرست مايى، پس ما را بر گروه كافران پيروز گردان.
نکته ها
گاهى منشا فراموشى، سهل انگارى خود انسان است كه قابل مؤاخذه مىباشد. چنانكه خداوند مىفرمايد: «كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى» «1» آن چنانكه آيات ما بر تو آمد و تو آنها را فراموش كردى، همانگونه امروز نيز تو به فراموشى سپرده مىشوى. لذا در اين آيه از فراموشكارى در كنار خطاكارى، طلب آمرزش مىشود. در ضمن از مجازاتهاى سنگين كه در اثر طغيان و فساد امّتهاى پيشين بر آنها تحميل شد، درخواست عفو مىشود.
در اين آيه انسان تمام مراحل لطف را از خداوند مىخواهد: مرحله اوّل عفو است كه محو
«1». طه، 126.
جلد 1 - صفحه 457
آثار گناه و عقاب است. مرحله دوّم مغفرت و محو آثار گناه از روح است و مرحله سوّم بهرهگيرى از رحمت پروردگار و پيروزى بر كافران مىباشد.
«لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» در آيات ديگر نيز فرموده است: «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» «1» و «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ» «2» پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز فرموده است: من به دين آسان و سهل مبعوث شدهام. «3»
پیام ها
1- تكاليف الهى، بيش از توان انسان نيست. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» اسلام، دينِ آسانى است، نه سختگيرى.
2- اعمال ما آثارى دارد كه بازتابش به خود ما برمىگردد. «لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا ...»
3- انسان، آزاد و صاحب اختيار است. «لَها ما كَسَبَتْ»
4- انجام يا ترك دستورات الهى، سود وضررش براى خود ماست. «لَها ... عَلَيْها»
5- كسانى كه مىگويند: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» وسراپا عادل ومتّقى هستند، بازهم از خطا ونسيانهاى خود نگرانند ودعا مىكنند. «إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا»
6- به تاريخ گذشتگان وحوادث تلخ آنان بنگريم تا درس عبرت گرفته وبه خدا پناه ببريم. «كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا»
7- آداب دعا آن است كه ابتدا به ضعف خود اقرار كنيم؛ «لا طاقَةَ لَنا» سپس به عظمت خداوند گواهى دهيم؛ «أَنْتَ مَوْلانا» آنگاه خواست خود را مطرح كنيم. «وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا»
8- پيروزى اسلام بر كفر، خواسته دائمى مؤمنان است. «فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ»
«والحمدللّه ربّ العالمين»
«1». حج، 78.
«2». بقره، 185.
«3». «بعثنى بالحنيفية السهلة السمحة» بحار، ج 22، ص 263.
جلد 1 - صفحه 461
سورهى آلعمران
سوره آلعمران داراى دويست آيه است و آيات آن از يك نظام و هماهنگى خاصّى برخوردارند. اين سوره در مدينه نازل شد و نزول آن زمانى بود كه نداى دعوت اسلام درجهان آن روز بلند ودشمنان حساس وگوش به زنگ شده بودند.
چنانكه در تفسير الميزان آمده است، عدّهاى از مسيحيان منطقهى نجرانِ، براى شنيدن سخنان پيامبر به مدينه آمدند كه هشتاد وچند آيه اوّل اين سوره براى توضيح معارفاسلام به آنان يكجا نازل گرديد و با ماجراى مباهله به انجام رسيد.
همچنين ماجراى جنگ احد و دعوت مسلمانان به صبر و پايدارى، در اين سوره مطرح شده است. نام اين سوره بر اساس آيات 33 و 35 آن مىباشد كه ماجراى تولّد مريم فرزند عِمران را بيان مىدارد. لذا مراد از آلعمران در اين سوره، حضرت مريم عليها السلام و حضرت عيسى عليه السلام مىباشند، گرچه نام پدر حضرت موسى نيز، عمران بوده است.
جلد 1 - صفحه 462
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشندهى مهربان
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (286)
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً: تكليف نفرمايد و به رنج و زحمت نيفكند خداى تعالى هيچ نفسى را، إِلَّا وُسْعَها: مگر كمتر از طاقت و گنجايش او، زيرا (وسع) كمتر از طاقت باشد، يعنى تكليف به حيثيتى است كه نفس متسع باشد طاقت او در آن و آسان براى اداى آن چنانچه فرموده: يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ.
تبصره: آيه شريفه دال است بر عدم وقوع تكليف به محال و امتناع آن از خداى تعالى، بلكه حق تعالى مكلف نفرموده هيچ نفسى را مگر آنچه بر او آسان باشد نه دشوار، و تكليف كمتر از طاقت و وسع انسانى است. نه بمقدار طاقت، زيرا اگر بقدر طاقت بودى مكلف به رنج و حرج افتادى، و حال آنكه فرموده: «وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ».
لَها ما كَسَبَتْ: مر آن نفس را باشد آنچه كسب كند از نيكى، يعنى منافع اعمال خيريه صادره از او به او برگردد. وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ: و بر او باشد آنچه بجا آورد از بديها، يعنى ضرر معاصى كه عقاب است به او عايد شود نه به غير.
تنبيه: در آيه شريفه دلالاتى است:
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 523
1- دليل بر بطلان قول تكليف ما لا يطاق، زيرا تكليف به كمتر از وسع است. و دليل بر اين آنكه ما را طاقت آن هست شبانه روز بيش از هفده ركعت نماز بجاى آريم، و نيز طاقت آن باشد در سال بيشتر از يك ماه روزه داريم، حق تعالى اقتصار بر هفده ركعت نماز و سى روز روزه فرمود.
2- دال است بر آنكه خير و شر طاعت و معصيت صادره از بندگان، نفعى و ضررى به ساحت قدس كبريائى وارد نسازد، بلكه تمام راجع به خود بندگان است.
3- دال است بر آنكه ثواب و عقاب منوط به عمل، و حق تعالى بندگان را بر وفق افعال مجازات خواهد داد به عدل يا به فضل.
نكته: فرمايش: لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ در اين كلام صنعت طباق است كه دو معنى متضاد يعنى خير و شر را به دو حرف (لام) و (على) بيان فرموده و نهايت فصاحت و بلاغت است. و تخصيص كسب به خير و اكتساب به شر به جهت اكتساب متضمن ميل نفس و مشتهى او است به شرّ، و لذا جديّت در تحصيل آن بيشتر و عمل در آن اكثر باشد، و لكن خير چنين نيست، زيرا مستلزم كلفت و زحمت باشد در قبول و عمل.
چون حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در شب معراج كلمات با بركات را از واهب العطايا استماع نمود، به الهام ربانى به زبان امت اين كلام ميمنت انجام را ادا نمود كه: رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا: اى پروردگار ما مؤاخذه مفرما و مگير ما را به عقوبت اگر فراموش كرديم فعلى از طاعات را، أَوْ أَخْطَأْنا: يا خطا كرديم و بدون قصد مرتكب گناهى شديم.
مفسران: نسيان و خطا را در اين مقام چهار وجه بيان نمودهاند:
1- نسيان به معنى ترك و خطا به معنى گناه، يعنى اى پروردگار ما مؤاخذه مفرما ما را بر ترك واجب و فعل حرام.
2- مراد نسيان متعرض شدن به اسبابى است كه مؤدى به غفلت باشد از واجب، و مراد به خطا تعرض به اسبابى كه موجب خطا باشد، يعنى
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 524
بار خدايا ما را مواخذه مفرما به صدور موجباتى كه باعث غفلت يا منجر به خطا شود.
3- آنكه نسيان و خطا بر معنى حقيقى باشد، يعنى پروردگارا ما را مؤاخذه مفرما بر آنچه بر سبيل فراموشى و سهو از ما صادر گردد. و حق تعالى اجابت فرمود، چنانچه حديث مشهور نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمود: رفع عن امّتى تسعة: الخطاء و النّسيان و ما استكرهوا عليه (الخ) شاهد عدل است بر اين «1».
4- قول ابن عباس- پروردگارا ما را معاقب مگردان اگر در حين جهل يا خطا معصيت كرده باشيم.
رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً: پروردگارا تحميل مفرما بر ما بار سنگين و گران را. اصر، كار دشوارى است كه به جهت سختى آن حبس نمايد شخص را در مكانى كه نتواند به مكانى ديگر رود. مراد تكليف سخت است. كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا: چنانچه تحصيل فرمودى آن را بر كسانى كه پيش از ما بودهاند، يعنى يهود و نصارى كه تكليف شاقه بر ايشان بوده، چنانچه در احاديث وارد شده كه بر امت موسى عليه السلام پنجاه ركعت نماز در شبانه روز واجب بود، و زكات آنها ربع مال، و نماز آنها غير از مسجد جايز نبود. و چون جامه آنها نجس شدى آب مطهر نبود، بايد آن را قطع كنند و وقتى گناه مىكردند علامت آن گناه برايشان ظاهر شدى. و اگر در خانه مشغول معصيت شدى بر درب آن خانه به خطى روشن نوشته شدى كه فلان معصيت نمايد؛ و حق تعالى اين گونه تكاليف شاقه را به ميامن وجود حضرت حتمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از امت او برداشته.
رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ: پروردگارا تحميل مكن بر ما آن
«1» خصال صدوق، جزء دوّم صفحه 417، حديث نهم- اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، جلد 2 صفحه 463، حديث دوّم.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 525
چيزى را كه ما را طاقت و توانائى آن نيست. مراد حديث نفس و وسوسه باشد به قول آنانكه آيه را مدنى دانند. و بنابر آنكه آيه مكى باشد مراد جميع تكاليف بدنيه است كه فوق طاقت بشريه باشد. بنابراين غرض اين دعا انقطاع به حق تعالى مىباشد و مجرد دعا كه متضمن عبادت است، زيرا چه اين دعا بكنيم يا نكنيم خداى تعالى تكليف ما لا يطاق نفرمايد، زيرا منافى حكمت خواهد بود و نزد بعضى مراد شدت عقوبت عاجله و آجله است كه فوق طاقت باشد يعنى ما را در دنيا و آخرت عقوبتى مفرما كه طاقت آن نداشته باشيم.
وَ اعْفُ عَنَّا: و عفو فرما و گذشت نما گناهان ما را. وَ اغْفِرْ لَنا: و بيامرز گناهان و عيوب ما را و به مؤاخذه آن ما را رسوا مفرما. يا عفو فرما گناهان ما را و بپوشان خطاهاى ما را يا قول ما را عفو و فعل ما راستر نما.
يا عفو كن صغاير ما را. وَ ارْحَمْنا: و ببخش ما را به قبول طاعات ما و تعطف نما به ما و تفضل فرما بر ما در دنيا. أَنْتَ مَوْلانا: تو آقا و ناصر و خالق و ولى و صاحب اختيار ما هستى. فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ:
پس يارى نما و مظفر و منصور فرما ما را بر همه كافران به قهر و تسلط در مقابله ايشان و غلبه در حجت به محاوره آنان، چه از حق مولى آنست كه يارى فرمايد مواليان خود را.
در منهج- مروى است كه حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در شب معراج اين دعا را خواند و ملائكه آمين گفتند و حق تعالى اجابت فرمود، و لذا معاذ بن جبل چون اين آيه را تمام نمودى آمين گفتى «1».
و حضرت فرمود: من هر فصلى از اين دعا مىگفتم، حق تعالى مىفرمود اجابت نمودم دعاى تو را «2».
و لذا مستحب است كثرت قرائت اين آيه، و از آن حضرت مروى است كه فرمود: حق تعالى اين دو آيه را انزال فرمود از گنجهاى بهشت، و آن را به يد قدرت خود نوشته، خداوند رحمان پيش از خلقت آسمان و زمين به
«1» منهج الصادقين، جلد دوّم، صفحه 163.
«2» منهج الصادقين، جلد دوّم، صفحه 164.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 526
دو هزار سال، هر كه قرائت كند اين دو آيه را بعد از عشاء، كفايت نمايد قيام شب او را، «1» يعنى چنان باشد كه همه شب را احياء كرده باشد به عبادت و طاعت. و نيز فرمود: هر كه همه شب را احياء كرده باشد به عبادت و طاعت.
و نيز فرمود: هر كه اين دو آيه قرائت كند خدا جميع مهمات او را كفايت فرمايد. «2» تتمه: در حديث وارده شده، چون بنده مومن اين آيه بخواند بدين جا كه رسد: غُفْرانَكَ، حق تعالى فرمايد: آمرزيدم تو را. چون گويد: لا تُؤاخِذْنا، فرمايد: مؤاخذه ننمايم. چون گويد: وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً، فرمايد: تحميل ننمايم چيزى را كه طاقت آن نداريد. چون گويد: وَ اعْفُ عَنَّا، بفرمايد: عفو نمودم. چون گويد: وَ اغْفِرْ لَنا، فرمايد: آمرزيدم تو را. چون گويد: وَ ارْحَمْنا، فرمايد: رحم نمودم بر تو. چون گويد: فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ، فرمايد:
نصرت دادم شما را بر كافران.
و الحمد لله رب العالمين و صلى الله على سيدنا و نبينا جدى محمد و اله الطاهرين المعصومين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين، و انا الاحقر العاصى الحسين بن احمد الحسينى الاثنى عشرى الشاه عبد العظيمى اللهم اغفر لهما و لجميع المؤمنين و المؤمنات پنجشنبه 23 محرم الحرام 1376 هجرى
«1» تفسير صافى، جلد اوّل، صفحه 314.
«2» مدرك پيشين.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 527
فهرست مجلدات تفسير اثنى عشرى
تفسير اثنى عشرى مشتمل است بر چهارده جلد به نام نامى چهارده معصوم عليهم السلام:
جلد اول. مشتمل بر دو سوره: سوره فاتحه، سوره بقره.
جلد دوم. مشتمل بر دو سوره: سوره آل عمران، سوره نساء.
جلد سوم. مشتمل بر دو سوره: سوره مائده، سوره انعام.
جلد چهارم. مشتمل بر دو سوره: سوره اعراف، سوره انفال.
جلد پنجم. مشتمل بر دو سوره: سوره توبه، سوره يونس.
جلد ششم. مشتمل بر سه سوره: سوره هود، سوره يوسف، سوره رعد.
جلد هفتم. مشتمل بر چهار سوره: سوره ابراهيم، سوره حجر، سوره نحل سوره بنى اسرائيل.
جلد هشتم. مشتمل بر چهار سوره: سوره كهف، سوره مريم، سوره طه، سوره انبياء.
جلد نهم. مشتمل بر پنج سوره: سوره حج، سوره مومنون، سوره نور سوره فرقان، سوره شعراء.
جلد دهم. مشتمل بر هشت سوره: سوره نمل، سوره قصص، سوره عنكبوت، سوره روم، سوره لقمان، سوره سجده، سوره احزاب، سوره السباء
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 528
جلد يازدهم. مشتمل بر نه سوره: سوره فاطر، سوره يس، سوره الصافات، سوره ص، سوره زمر، سوره مومن، سوره سجده، سوره شورى سوره زخرف.
جلد دوازدهم: مشتمل بر سيزده سوره: سوره الدخان، سوره الجاثيه، سوره الاحقاف، سوره محمد صلى الله عليه و آله و سلّم، سوره الفتح، سوره الحجرات، سوره ق، سوره و الذاريات، سوره الطور، سوره النجم، سوره القمر، سوره الرحمن، سوره الواقعه، جلد سيزدهم. مشتمل بر بيست و يك سوره: سوره الحديد، سوره المجادله، سوره الحشر، سوره الممتحنه، سوره الصف، سوره الجمعه، سوره المنافقين، سوره التغابن، سوره الطلاق، سوره التحريم، سوره الملك، سوره ن، سوره الحاقه، سوره المعارج، سوره نوح، سوره الجن، سوره المزمل، سوره المدثر، سوره القيمه، سوره الدهر، سوره المرسلات.
جلد چهاردهم. مشتمل بر سى و هفت سوره: سوره النبأ، سوره النازعات، سوره عبس، سوره التكوير، سوره الانفطار، سوره المطففين، سوره الانشقاق سوره البروج، سوره الطارق، سوره الاعلى، سوره الغاشيه، سوره الفجر سوره البلد، سوره الشمس، سوره الليل، سوره الضحى، سوره الم نشرح، سوره التين، سوره اقرء، سوره القدر، سوره البينه، سوره الزلزال، سوره العاديات، سوره القارعه، سوره التكاثر، سوره و العصر، سوره الهمزه، سوره الفيل، سوره قريش، سوره الماعون، سوره الكوثر، سوره الكافرون، سوره النصر، سوره تبت، سوره الاخلاص، سوره الفلق، سوره الناس.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (286)
ترجمه
تكليف نميكند خدا كسى را مگر باندازه وسعش مر او راست آنچه كسب كرده و بر او است آنچه اكتساب نموده پروردگار ما مؤاخذه مكن ما را اگر فراموش كرديم يا خطا نموديم پروردگار ما بدوش ما مگذار بار گرانرا چنانچه گذاردى آنرا بر دوش آنانكه بودند پيش از ما پروردگار ما و تحميل مفرما بر ما آنچه را نيست طاقت از براى ما بر آن و درگذر از ما و بيامرز ما را و رحم فرما بر ما تو صاحب اختيار مائى پس يارى كن و نصرت ده ما را بر گروه كافران..
تفسير
خداوند واجب نفرموده است بر مردم مگر چيزيرا كه در حد وسع و كمتر از توانائى آنها باشد و هر چه زائد از وسع و بميزان توانائى آنان باشد تكليف
جلد 1 صفحه 370
را از آن برداشته است بمقتضاى روايات معتبره و هر كس هر چه كسب كند از خير و شر نفع و ضرر آن عائد او خواهد شد و خداوند از طاعت مردم منتفع نميشود چنانچه از معصيت آنها متضرر نميگردد و اينكه از خير بكسب و از شر باكتساب تعبير فرموده است شايد براى آن باشد كه چون معصيت با طبع مردم موافق است گويا بيشتر براى طلب آن سعى و كوشش ميكنند و شايد براى تفنن در عبارت باشد و ممكن است هر دو منظور باشد و چون خطا و نسيان براى مسامحه و غفلت از تكليف روى ميدهد و اگر انسان اهتمام بامرى داشته باشد و مراقبت و تحفظ نمايد خطا و نسيان براى او روى نميدهد ممكن است مورد مؤاخذه الهى شود و باين جهت سؤال از رفع آن شده است و نيز سؤال شده است از آنكه خداوند وضع نفرمايد بر اين امت تكاليف شاقه را از قبيل خودكشى و ازاله نجاست از بدن ببريدن و تحريم امتعه لذيذه و غير اينها چنانچه بر بنى اسرائيل وضع شده بود و ديگر سؤال شده است از آنكه خداوند عقوبت نفرمايد در دنيا اين امت را بامثال عقوبات امم سابقه مانند مسخ و خسف و رسوائى دنيوى و امثال اينها كه معمول بوده و از اين امت رفع شده است انشاء اللّه تعالى و در خاتمه طلب ستر عيوب و معاصى و مغفرت ذنوب و جرائم و تفضل و ترحم بر بندگان شده است و تصريح نموده بمولويت حقه حقيقيه الهيه و اشاره بسزاوار بودن او باين مواهب و كرامات و آنكه نصرت دهد خداوند مؤمنان را بر كفار به شمشير و حجت تا با كمك او مقهور و مغلوب نشوند در مقام مبارزه و محاجه با آنان و تمام اين سؤالات و ادعيه را خداوند اجابت فرمود چنانچه عياشى از يكى از صادقين عليهما السلام نقل نموده است و قمى از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه اين آيه مكالمه خداوند است با پيغمبر خود (ص) در شب معراج آنحضرت فرمود در آنشب چون به سدرة المنتهى رسيدم ديدم در زير سايه هر برگى از آن درخت امتى از امم قرار دارند و من در مقام قاب قوسين او ادنى بودم حقير عرض ميكنم قاب بمعنى مقدار است و اين تعبير را در مقام كنايه از كمال قرب و نزديكى مينمايند چون دو نفر كماندار وقتى كمال قرب را بيكديگر پيدا ميكنند كه بيش از مقدار دو كمان فاصله بين آندو نباشد. در اينوقت خداوند ندا فرمود آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ پس من از طرف خود و امتم گفتم و المؤمنون كل آمن باللّه و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق
جلد 1 صفحه 371
بين احد من رسله و گفتم سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير پس خداوند فرمود لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ پس من گفتم ربنا لا تؤاخذنا ان نسينا او اخطأنا پس خدا فرمود مؤاخذه نميكنم تو را پس من گفتم ربنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا پس خدا فرمود بدوش تو نمينهم پس من گفتم ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به تا آخر آيه و خداوند فرمود به تحقيق عطا كردم آنچه را خواستى به تو و امتت پس امام صادق عليه السلام فرمود كه ورود ننمود هيچ پيغمبرى گرامىتر از رسول خاتم بر خداوند در زمانى كه اين خواهشها را براى امت خود نمود و عياشى نيز اين حديث را نقل نموده بدون ذيل آن كه كلام امام صادق (ع) است و در احتجاج در ذيل حديثى كه سابقا در تفسير آيه لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ نقل شد ذكر نموده است كه در شب معراج وقتى حضرت رسول (ص) بساق عرش رسيد خداوند فرمود آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ و پيغمبر از طرف خود و امتش جواب داد وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ خداوند فرمود از براى آنان است بهشت بپاداش ايمان و پيغمبر شنيد و عرض كرد حال كه چنين كرامتى فرمودى ف غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ و خداوند اجابت فرمود در باره او و امتش و بپاداش قبول آنها امرى را كه ابا نمودند سائر امم از قبول آن فرمود لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها و تكليف زائد از وسع را مرتفع فرمود پيغمبر عرض كرد چون عطا فرمودى بمن و امتم زيادتر فرما خداوند فرمود بخواه تا اجابت كنم پيغمبر عرض كرد ربنا لا تؤاخذنا ان نسينا او اخطانا خداوند فرمود در امم سابقه عقاب مينمودم بر خطا و نسيان و براى كرامت تو از امتت رفع نمودم پيغمبر عرض كرد بار الها چون كرم فرمودى بر من زيادتر فرما خداوند فرمود بخواه تا زياد كنم حضرت عرض كرد ربنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا و اراده فرمود از اصر تكاليف شاقه را كه بر امم سابقه وضع شده بود و خداوند اجابت فرمود و فرمود قبول نميكردم از امم سالفه نماز را مگر در امكنه معينه كه براى آنها اختيار نموده بودم و براى امت تو تمام زمين را مسجد و طهور قرار دادم و آنها بايد نجاست را از بدن خودشان مقراض نمايند و براى امت تو آب را طهور قرار دادم و قربانىهاى آنان را در صورتى كه
جلد 1 صفحه 372
بدوش مىكشيدند و به بيت المقدس ميآوردند و بآتشى كه ميفرستادم ميسوخت قبول مينمودم ولى قربانى امت تو را قبول ميكنم با آنكه مصرف آنرا فقراء خودتان قرار دادم و چندين برابر عوض ميدهم و در صورتى كه قبول ننمايم هم بلاى دنيا را از صاحبش رفع مينمايم و بر امم سابقه پنجاه نماز واجب كرده بودم در پنجاه وقت و بر اين امت پنج نماز در پنج وقت و اجر آن پنجاه نماز را باينها كرامت مينمايم و امم سابقه اگر يك حسنه مينمودند يك حسنه محسوب ميداشتم و اگر يك سيئه بجا مى- آوردند يك سيئه و امت تو اگر يك حسنه نمايند ده حسنه محسوب ميدارم و اگر يك سيئه نمايند همان يك سيئه را محسوب خواهم نمود و آنها اگر نيت معصيت مى- كردند و بجا نمىآوردند گناه در باره آنها نمينوشتم و امت تو اگر نيت گناه كنند و خوددارى نمايند از براى ايشان حسنه مينويسم امم سابقه اگر معصيت مىكردند گناه آنها را بدر خانه آنها مكتوب مينمودم و شرط قبول توبه آنها اين بود كه حرام شود بر آنها هر طعامى كه بيشتر دوست دارند و گناهان امت تو را مستور مىنمايم ما بين خود و آنها و توبه ايشان را قبول مينمايم بدون عقوبت و تحريم چيزى بر آنان و امت ساير انبيا بسا بود سالها تائب بودند تا آنها را در دنيا عقوبت نمينمودم توبه ايشان را قبول نمىكردم و امت تو بسا باشد سالها گناه كنند و پس از آن توبه نمايند در يك چشم بهم زدن تمام گناهان آنها را مىآمرزم اينها تمام بار گران ساير امم بود كه از امت تو برداشتم حضرت عرض كرد حال كه اين كرامات را بر ما فرمودى زيادتر فرما جواب رسيد بخواه حضرت عرض كرد ربنا و لا تحملنا ما طاقة لنا به خدا فرمود اجابت نمودم نسبت بتو و امتت و برداشتم از آنها بلاياى عظيمه امم سابقه را ولى حكم من نسبت بتمام امم اين بود كه زياده از طاقت آنها تكليف نميكردم حضرت عرض كرد و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولينا خدا فرمود اجابت نمودم نسبت بتائبين امتت پيغمبر عرض كرد فانصرنا على القوم الكافرين خداوند فرمود با آنكه نسبت امت تو در زمين با ساير امم مانند نسبت خال سفيد است با گاو سياهى قدرت و سلطنت دادم ايشانرا و مخدوم نمودم آنها را براى كرامت تو و واجب نمودم بر خود كه غالب نمايم دين تو را بر اديان تا باقى نماند در مشرق و مغرب عالم دينى غير از دين تو يا جزيه دهند باهل دين تو و در اين مقام چند اشكال و جواب آن به
جلد 1 صفحه 373
نظر حقير ميرسد اول آنكه تكليف بما لا يطاق قبيح است عقلا و نبايد پيغمبر (ص) سؤال از رفع آن نمايد چون فعل قبيح از خداوند صادر نميشود تا احتياج به سؤال از رفع آن باشد و اين غير از تكاليف شاقه است كه از وسع خارج و از طاقت خارج نيست و تكليف بآن قبح ندارد و قبلا سؤال از رفع آن شده بود و جواب آنستكه مراد رفع بلاياى عظيمه از قبيل مسخ و خسف و غرق است كه در امم سابقه معمول بوده و از اين امت بآبروى پيغمبر اكرم رفع شده است و ظاهر سؤال مراد نيست چنانچه در روايت تصريح شده است و حقير بمقتضاى آن تفسير نمودم دوم آنكه بنابر روايات سابقه اكثر اين دو آيه كلام پيغمبر (ص) است با آنكه جزء قرآن است و آن كلام خداوند است كه بقصد اعجاز نازل شده است و جواب آنستكه اين ادعيه از طرف خداوند بحضرت ختمى مرتبت الهام بلكه تلقين ميشد و آنشب پيغمبر چنان مستغرق در بحر رحمت الهى بود كه از خود چيزى نداشت تا كلامى يا مرامى داشته باشد
در پس آئينه طوطى صفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو ميگويم
پس كلام خداوند است نهايت آنكه در آنشب بر قلب پيغمبر (ص) نازل شده تا حضرت تلاوت نمايد و بامت ابلاغ فرمايد كه از نعم الهى شاكر شوند و باين كلمات دعا كنند و باجابت فائز گردند سوم آنكه اين كرامات را خداوند مخصوص باين امت قرار داد با آنكه از آنها عملى صادر شد كه از هيچ امتى چنين عمل شنيعى صادر نشده بود كه كشتند پسر پيغمبر خودشان را با اعتراف بانحصار اجر رسالت در مودت اهل بيت او و آنهمه سفارشات بطوريكه چشمى نديده و گوشى نشنيده و در خاطرى خطور نكرده كه فرمود اگر وصيت ميفرمود پيغمبر (ص) بظلم بر ما بيش از اين نميتوانستند بكنند و اين از عدالت و حكمت خارج است با آنكه خداوند عادل و حكيم على الاطلاق است و جواب آنستكه امت آنانند كه گفتند سمعنا و اطعنا نه آنانكه مانند بنى اسرائيل گفتند سمعنا و عصينا كه در تفسير آيه و للّه ما فى السموات و الارض اشاره بآن شد و تمام اين مظالم شراره آتشى بود كه آنها بر باب علم زدند و دامنگير خودشان و اتباعشان شد تا روز قيامت و سر كلام معجز فرجام نبوى ظاهر گرديد و معلوم شد انحصار مذهب حق حق در تشيع و توسل بكشتى نوح و آن كه شيعيانند كسانيكه اداء اجر رسالت را نمودند و جبران كردند آنمظالم را باحترام و تعظيم و اقامه عزا و تكريم پس آنها قابليت دارند كه مكرم شوند بكرامت آنحضرت و غير آنها قابليت آن كرامت را ندارند و حقيقة
جلد 1 صفحه 374
از امت خارجند و كافرند اگرچه در مقابل اسلام ظاهرى آنها ظاهرا احكام اسلام بر آنها مرتب ميشود كما تدين تدان و الحمد للّه على وضوح الحق و الحجة عليه جابر بن عبد اللّه انصارى از حضرت سجاد روايت نموده كه خداوند به پيغمبر (ص) فرمود عطا كردم بتو و امتت گنجى را از گنجهاى عرش خودم و آن فاتحه الكتاب و خاتمه سوره بقره است و نيز از آنحضرت روايت شده است كه خداوند دو آيه نازل فرمود از گنجهاى بهشت كه بدست قدرت خود نوشته بود دو هزار سال قبل از آنكه خلق فرمايد خلقى را كسيكه بخواند آندو آيه را بعد از نماز عشاء كافى است او را از بيدارى شب بنظر حقير مراد كفايت از نماز شب است و نيز وارد شده كه هر كس اين دو آيه را تلاوت نمايد كفايت مىكند او را از همه چيز و تمام حوائج دنيا و آخرت او برآورده خواهد شد و كسيكه اين دو آيه را در شب بخواند شيطان پيرامون او نخواهد گرديد و نيز از حضرت رسالت پناهى مروى است كه سوره بقره خيمه قرآن است آن را بياموزيد كه آموختن آن بركت است و ترك آن حسرت و ساحران طاقت شنيدن آن را ندارند بنظر حقير اشاره است بكثرت احكام آن و از حضرت صادق (ع) روايت شده كه سوره بقره و آل عمران روز قيامت سايه گستر شوند بر تلاوت كننده يكى از آندو مانند دو قطعه ابر يا دو سايبان خداوند توفيق عنايت فرمايد انشاء اللّه تعالى و الحمد للّه على الائه.
جلد 1 صفحه 375
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفساً إِلاّ وُسعَها لَها ما كَسَبَت وَ عَلَيها مَا اكتَسَبَت رَبَّنا لا تُؤاخِذنا إِن نَسِينا أَو أَخطَأنا رَبَّنا وَ لا تَحمِل عَلَينا إِصراً كَما حَمَلتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعفُ عَنّا وَ اغفِر لَنا وَ ارحَمنا أَنتَ مَولانا فَانصُرنا عَلَي القَومِ الكافِرِينَ (286)
لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفساً إِلّا وُسعَها وسع بمعني سعه در مقابل ضيق يعني خداوند در تكاليف تضييق بر بندگان نميكند و تنگ گيري نميفرمايد و آنها را بزحمت و حرج نمياندازد چنانچه شريعت مطهّره اسلاميّه دين سمحه سهله است صعب و دشوار نيست و اينکه نوع تفضّلي است چنانچه ميفرمايد ما جَعَلَ عَلَيكُم فِي الدِّينِ مِن حَرَجٍ سوره حج آيه 77، نه اينكه مراد طاقت باشد که بمعني قدرت است يعني خدا تكليف بغير مقدور نميكند زيرا قدرت از شرايط عامّه است و شرط حسن الخطاب است و تكليف عاجز عقلا قبيح است.
لَها ما كَسَبَت يعني هر عمل خيري از عبادات و اعمال صالحه از او صادر شود نفع و ثواب و اجر آن در دنيا و آخرت باو خواهد رسيد و بمقدار خردلي از بين نميرود.
وَ عَلَيها مَا اكتَسَبَت و هر عمل زشتي از معاصي و قبايح از او ظاهر شود عقوبت و ضرر و پاداش آن در دنيا و آخرت باو متوجّه ميشود چنانچه در بسياري از آيات باين معني اشاره فرموده.
و نكته اينكه در اعمال خير ثلاثي مجرّد ما كَسَبَت ذكر فرموده و در اعمال شرّ باب افتعال ثلاثي مزيد فيه مَا اكتَسَبَت ذكر شده، براي اينکه است که مقتضي
جلد 3 - صفحه 94
اولي در انسان صاحب عقل و شعور عمل صالح است يعني عاقل بايد بر طبق آنچه صلاح دنيا و آخرت او است عمل نمايد و فعل معاصي و شرور بر خلاف مقتضي اولي است يا بواسطه غلبه شهوت است يا اخلاق سيّئه يا اغواء شيطان كانّه بر او شهوت و غضب و شيطان چيره ميشود و او را وادار بمعصيت ميكند.
رَبَّنا دعاء است يا بتعليم الهي كانّه ميفرمايد قولوا ربنا يا دعاء پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در شب معراج قال يا دعاء مؤمنين قالوا ربنا.
لا تُؤاخِذنا مؤاخذه از اخذ بمعني گرفتن در مقابل طلاق بمعني رهايي، و مراد اخذ باعمال است چه عقوبت باشد و چه مورد عتاب و خطاب و چه انحطاط درجه و تنزّل رتبه.
إِن نَسِينا نسيان بمعني فراموشي است و اينکه دو قسم است: يك قسم غير اختياري است مثل مرضي که عارض ميشود يا پيش آمدهاي ديگر که مورث نسيان ميشود بدون اختيار اينکه قسم قطعا مؤاخذه ندارد بلكه قبيح است مؤاخذه بر آن زيرا از تحت قدرت خارج است بلي يك آثار وضعيّه داشته باشد مثل اينكه موجب ضمان بشود اگر اتلاف مال غير باشد يا ديه اگر جرم و قتل باشد يا موجب اعاده صلوة يا قضاء آن يا موجب سجده سهو و امثال اينها مانعي ندارد.
و يك قسم مقدّمات اختياري دارد مثل مسامحه در ضبط و تحفّظ و عدم اهميّت بآن اينکه مسلّما قابل مؤاخذه است و بسا امم سابقه هم مورد مؤاخذه واقع ميشدند لكن خداوند تفضّلا از باب امتنان از اينکه امّت مرحومه بر داشته چنانچه مفاد حديث رفع هم همين است که فرمود
(رفع عن امّتي تسعة السهو و النسيان الحديث)
و بيانش گذشت و مراد در اينکه آيه شريفه اينکه قسم است.
أَو أَخطَأنا خطاء بمعني اشتباه است و اينکه هم اقسامي دارد: يك قسم شبه عمد است مثل قتل موسي عليه السّلام قبطي را که غرض فقط ضرب بود قتل واقع شده، يا
جلد 3 - صفحه 95
تصادفاتي که امروزه واقع ميشود از ماشينها و چرخها از روي عدم ملاحظه و مواظبت و اينکه مؤاخذه دارد و احكام وضعيّه هم بر آن بار ميشود.
و يك قسم خطاء صرف است مثل اينكه كافري را ميخواست بكشد مصادف مؤمني شد اينکه هم دو قسم است اگر آن مقصودي که داشت مأمور بود يا واجب يا مستحبّ يا مباح، مثلا كافر حربي را در جهاد واجب بود كشتن او سپس كشف شد که مؤمن بوده اينکه مسلّما مؤاخذه ندارد. و اگر امر غير جايز بود مثل كافر محقون الدم بود سپس معلوم شد مؤمن بوده عقوبت اوّليه را مسلّما دارد، ولي در عقوبت قتل مؤمن قابل مؤاخذه هست و ظاهرا مورد آيه اينکه باشد، و مثال قتل از باب مثال است و الّا خطاء در افعال بسيار است.
رَبَّنا وَ لا تَحمِل عَلَينا إِصراً اصر بمعني مشقّت و سختي است يعني خداوندا تكليف شاق بر ما نفرما که تحمّل آن مشكل و صعب و عسر باشد چنانچه بر امم سابقه تكاليف شاقّه متوجّه ميشد ولي بر اينکه امّت تمام تكاليف اسلاميّه سهل و آسان است ولي بسا ميشود خود مكلّف باختيار خود از روي جهل و ناداني تكليف را بر خود مشكل ميكند مثلا يك عمر مسامحه و جهالة نماز باطل كرده فعلا مكلّف است بقضاء همه آنها يا يك عمر مال حرام خورده و فعلا مكلّف است بردّ آنها و امثال اينها كَما حَمَلتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبلِنا مثل قوم موسي عليه السّلام که مكلّف شدند كساني که گوساله نپرستيده بودند گردن زنند آنهايي را که گوساله پرستيده بودند و آنها هم تمكين باشند تا خداوند توبه همه را قبول فرمايد و لو پدر و پسر يا برادر يا اقرباء ديگر يا اصدقاء باشند و ساير تكاليف طاقت فرسا.
وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ مراد از عدم طاقت عدم قدرت عقلي نيست زيرا آن مسلّما مورد تكليف نيست چنانچه ذكر شد بلكه عدم توانايي در نظر عرفي که بسيار مشكل و صعب باشد بلي بسا امري در حدّ ذات غير مقدور است لكن به واسطهاي
جلد 3 - صفحه 96
ممكن است سواء اينكه بگوئيم نفس اينکه امر مكلّف به است چنانچه گفتند (مقدور بواسطه و لو بالف واسطه مقدور است يا اينكه بگوئيم همان واسطه مكلّف به است چنانچه مشرب تحقيق است.)
وَ اعفُ عَنّا عفو گذشت است و مؤمن هر قدر معاصي او بسيار باشد اگر موجب زوال ايمانش نشود و با ايمان از دنيا برود قابل عفو هست و ادلّه بر شمول عفو الهي نسبت بجميع اهل ايمان بسيار داريم که ما در كلم الطيّب در جلد سوم آخر كتاب در تحت دوازده عنوان متذكّر شدهايم.
وَ اغفِر لَنا غفران ستر و پرده پوشي است خداوند ستّار العيوب است بنده مؤمن را فرداي قيامت چنان پرده پوشي كند که احدي از مخلوقاتش مطّلع از گناهان او نشوند حتّي ملائكه و انبياء و حفظه و بقاعي که بر او معصيت شده.
وَ ارحَمنا پس از عفو و مغفرت و خلاصي از عقوبات معاصي، پروردگارا ما را مشمول رحمتهاي غير متناهيه در دنيا و آخرت قرار بده، و بطور قطع ميتوان گفت که جملات اينکه آيه شريفه از اينکه ادعية مورد اجابت پروردگار است چون خود او بيان فرموده.
أَنتَ مَولانا اينکه جمله بمنزله دليل است بر جملات قبل که بنده ضعيف گنهكار سر تا پا تقصير چون پناهي و رجائي بجز در خانه مولاي خود ندارد البتّه بايد مولي او را پناه دهد و باميدش برساند.
فَانصُرنا عَلَي القَومِ الكافِرِينَ اظهار عجز است که مؤمنين در پيشگاه احديّت عرضه بدارند که ما در مقابل اينکه همه كفّار و معاندين که آنها تمام مجهّز و داراي نيروي كامل هستند ضعيف و قليل هستيم اگر نصرت تو و فيروزي تو نباشد ما نابود خواهيم شد و اگر نصرت تو باشد ما با اينکه قلّت و فقدان اسباب بر همه آنها غالب و فائق خواهيم شد.
جلد 3 - صفحه 97
بحمد اللّه و المنّة بتوفيق خداوند متعال و تأييدات حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف از تفسير سوره بقره فراغت حاصل شد در روز سهشنبه چهاردهم محرّم هزار و سيصد و هشتاد و سه بدست ضعيف حقير ناچيز سيّد عبد الحسين مدعو بطيّب غفر له و الحمد اللّه اوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّي اللّه علي محمّد و آله
جلد 3 - صفحه 98
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم الحمد للّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّد المرسلين و آله الطّاهرين و سائر انبياء اللّه و المرسلين و الملائكة المقرّبين و عباده الصّالحين و اللّعنة الدّائمة علي اعدائه و اعدائهم اجمعين ابد الابدين
سورة آل عمران
معناي سوره در اول سوره حمد (مجلّد اول صفحه 81) گذشت که يا مأخوذ از سور بلد است که حصار دور شهر باشد يا مأخوذ از سؤر که يك قطعه از شيئي باشد يا از سور بمعني رفعت و منزلت و مرتبت است.
و آل مأخوذ از اهل است بدليل تصغير که أهيل باشد و اخبار و كلمات مفسرين و موارد استعمالات لفظ آل مختلف است بحسب ظاهر لكن آنچه بنظر ميرسد و اقرب بتحقيق است و رافع اختلافات ميشود اينست که آل بمعني منسوبين بشخص و مربوطين باو است و اينکه مقول بتشكيك است و ذي مراتب بشدّت انتساب و ارتباط و ضعف آن از اينکه جهت گاهي اطلاق ميشود بر تابعين شخص مثل قوله تعالي أَدخِلُوا آلَ فِرعَونَ أَشَدَّ العَذابِ و از اينکه باب است اطلاق بر امّت نسبت بنبيّ آنها، و گاهي اطلاق ميشود بر ذرّيّة و گاهي بر انتساب نسبي مثل ارحام و خويشاوندان، و گاهي بر خصّيصين شخص و غير اينها.
جلد 3 - صفحه 99
و آل بطور اطلاق که داراي جميع انتسابات درجه اعلا باشد نسبت بپيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم اصحاب كساء و ائمّه طاهرين صلوات اللّه عليهم اجمعين که نسبا و متابعة و امّة و علما و عملا و اخلاقا و ساير خصوصيّات باتمّ انتسابات هستند و از باب همين توسعه است که در حق آنها گفته ميشود آل اللّه از جهت كمال ايمان و معرفت و اخلاق و اطاعت و عبادت نسبت باو.
و از همين باب است ميگويي: اهل علم، اهل تقوي، اهل معصيت، اهل عبادت چون انتساب بعلم، تقوي، معصيت و عبادت پيدا ميكنند، بنا بر اينکه اختلاف در معني آن بكلّي برداشته ميشود و بهمين مناسبت است در قرآن خطاب بحضرت نوح عليه السّلام ميفرمايد إِنَّهُ لَيسَ مِن أَهلِكَ چون انتساب ايماني و اطاعتي كنعان قطع شد، از اهليّت افتاد.
حتّي نسبت بافعال هم داده ميشود فلاني اهليّت اينکه كار را دارد يا ندارد.
و نسبت بامكنه و ازمنه و اشياء هم داده ميشود: اهل القريه اهل زمان، اهل العالم اهل الماء و غير اينها.
و بالجمله مراد از آل در آل عمران منسوبين بعمران هستند نسبا و اطاعة و عملا. و عمران سه عمران داريم: يكي پدر حضرت موسي و هارون عليه السّلام و يكي پدر حضرت مريم عليها السّلام و گفتند بين اينکه دو عمران هزار و هشتصد سال فاصله بود. و يكي پدر حضرت امير المؤمنين عليه السّلام که ابي طالب كنيه او بود و نامش عمران بود و در آيه شريفه إِنَّ اللّهَ اصطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبراهِيمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَي العالَمِينَ سوره آل عمران آيه 30، ظاهرا مراد عمران اول باشد از موسي تا عيسي انبياء بني اسرائيل و مراد از آل ابراهيم عليه السّلام اسمعيل و اسحق و ذريّه اسمعيل که وجود مبارك حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمّه اطهار عليهم السّلام باشند، و ذريّه اسحق تا موسي عليه السّلام و باين مناسبت اينکه سوره مسمّات بآل عمران شد، و مراد در آيه بعد إِذ قالَتِ امرَأَتُ
جلد 3 - صفحه 100
عِمرانَ الآية سوره آل عمران آيه 31، عمران ثاني است.
و امّا فضيلت اينکه سوره در برهان از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود
من قرء سورة البقرة و آل عمران جاءت يوم القيمة يظلّانه علي رأسه مثل العمامتين او مثل العباءين.
و از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که اينکه سوره را با زعفران بنويسند و بر زني که حمل پيدا نميكند بند كنند حامله ميشود و بر درختي که بار نميدهد بار ميدهد.
و آيات اينکه سوره بنا بر معروف دويست آيه است.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 286)- این آیه میگوید: «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانائیش تکلیف نمیکند» (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید میگردد، و به مواردی که تحت قدرت انسان است اختصاص مییابد.
سپس میافزاید: «هر کار (نیکی) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار (بدی) کند به زیان خود کرده است» (لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ).
ج1، ص258
آیه فوق با این بیان مردم را به مسؤولیت خود و عواقب کار خویش متوجه میسازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگر از این قبیل خط بطلان میکشد.
و به دنبال این دو اصل اساسی (تکلیف به مقدار قدرت است و هر کس مسؤول اعمال خویش است) از زبان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بیان میکند که در واقع آموزشی است برای همگان که چه بگویند و چه بخواهند نخست میگوید: «پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم ما را مؤاخذه مکن» (رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا).
بنابراین فراموشکاریهایی که زاییده سهلانگاری است قابل مجازات است.
آنها چون میدانند مسؤول اعمال خویشند لذا با تضرعی مخصوص، خدا را به عنوان «رب» و کسی که لطف خاصی در پرورش آنان دارد میخوانند و میگویند:
زندگی به هر حال خالی از فراموشی و خطا و اشتباه نیست ما میکوشیم به سراغ گناه عمدی نرویم، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش! سپس به بیان دومین درخواست آنان پرداخته میگوید: «پروردگارا! بار سنگین بر دوش ما قرار مده آن چنانکه بر کسانی که پیش از ما بودند (به کیفر گناهان و طغیانشان) قرار دادی» (رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا).
در سومین درخواست میگویند: «پروردگارا! مجازاتهایی که طاقت تحمل آن را نداریم برای ما مقرر مدار» (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ).
این جمله ممکن است اشاره به آزمایشهای طاقت فرسا یا مجازاتهای سنگین دنیا و آخرت و یا هر دو باشد.
و در چهارمین و پنجمین و ششمین تقاضا میگویند: «ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده» (وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا).
و بالأخره در هفتمین و آخرین درخواست میگویند: «تو مولی و سرپرست مائی، پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» (أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).
و به این ترتیب تقاضاهای آنان شامل دنیا و آخرت و پیروزیهای فردی و اجتماعی و عفو و بخشش و رحمت الهی میگردد، و این تقاضایی است بسیار جامع.
پایان سوره بقره
ج1، ص259
سوره آل عمران
اشاره
این سوره در «مدینه» نازل شده و دارای 200 آیه است
محتوای سوره:]
1- بخش مهمی از این سوره از توحید و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامی بحث میکند.
2- بخش دیگری پیرامون جهاد و دستورات مهم آن و حیات جاویدان شهیدان راه خدا همچنین درسهای عبرتی که در دو غزوه بدر و احد بود سخن میگوید.
3- در قسمتی از این سوره، به یک سلسله احکام اسلامی در زمینه لزوم وحدت صفوف مسلمین و خانه کعبه و فریضه حج و امر بمعروف و نهی از منکر و تولی و تبری و مسأله امانت، و انفاق در راه خدا، ترک دروغ و مقاومت و پایمردی در مقابل دشمن و صبر و شکیبایی در مقابل مشکلات و آزمایشهای مختلف الهی و ذکر خداوند در هر حال، اشارات پرمعنایی شده است.
4- برای تکمیل این بحثها، بخشی از تاریخ انبیاء از جمله آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و سایر انبیاء علیهم السّلام و داستان مریم و مقامات این زن بزرگ نیز ذکر شده است.
در مورد فضیلت این سوره در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله میخوانیم: من قرء سورة آل عمران اعطی بکلّ آیة منها امانا علی جسر جهنّم: «هر کس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آیات آن، امانی بر پل دوزخ به او میدهند».
شأن نزول:]
بعضی از مفسران میگویند: هشتاد و چند آیه از این سوره در باره
ج1، ص260
فرستادگان و مسیحیان نجران نازل شده است.
فرستادگان شصت نفر بودند که چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب میشدند، سه نفر از این چهارده نفر سمت ریاست داشتند و مسیحیان آن سامان در کارها و مشکلات خود به آن سه نفر مراجعه میکردند.
این گروه شصت نفری در لباس مردان قبیله بنی کعب به مدینه آمدند و به مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وارد شدند، موقعی که آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و مشغول نماز شدند. پس از نماز «عاقب» و «سید» که اولی امیر و رئیس قوم خود محسوب میشد و دیگری سرپرست تشریفات و تنظیم برنامه سفر و مورد اعتماد مسیحیان بود خدمت پیامبر رسیدند و با او آغاز سخن کردند پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به آنها پیشنهاد کرد: به آیین اسلام در آیید و در پیشگاه خداوند تسلیم گردید.
عاقب و سید گفتند: ما پیش از تو اسلام آورده و تسلیم خداوند شدهایم! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: شما چگونه بر آیین حق هستید، با اینکه اعمالتان حاکی از این است که تسلیم خداوند نیستید، چه اینکه برای خدا فرزند قائلید و عیسی را پسر خدا میدانید، و صلیب را عبادت و پرستش میکنید و گوشت خوک میخورید، با این که تمام این امور مخالف آیین حق است! عاقب و سید گفتند: اگر عیسی پسر خدا نیست، پس پدرش که بوده است؟
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: آیا شما قبول دارید که هر پسری شباهتی به پدر خود دارد؟
گفتند آری. فرمود: آیا اینطور نیست که خدای ما به هر چیزی، احاطه دارد و قیوم است و روزی موجودات با اوست، گفتند: آری، همین طور است، فرمود:
آیا عیسی این اوصاف را داشت، گفتند: نه. فرمود: آیا چنین نیست که عیسی را مادرش مانند سایر کودکان در رحم حمل کرد، و بعد همچون مادرهای دیگر، او را به دنیا آورد؟ و عیسی پس از ولادت، چون اطفال دیگر غذا میخورد! گفتند:
آری چنین بود. فرمود: پس چگونه عیسی پسر خداست با این که هیچ گونه شباهتی به پدرش ندارد؟!
ج1، ص261
سخن که به اینجا رسید، همگی خاموش شدند، در این هنگام، هشتاد و چند آیه از اوایل این سوره برای توضیح معارف و برنامههای اسلام نازل گردید.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
نکات آیه
۱ - خداوند، بیشتر از توانایى و ظرفیّت عادى هر انسان، تکلیفى به او روا نمى دارد. (لا یکلّف اللّه نفساً إلاّ وُسعها) قید «عادى» در برداشت فوق، از کلمه «وسع» که به معناى «ما یسهل علیه من المقدور» است، استفاده مى شود.
۲ - قدرتِ عادى، شرط تکلیف (لا یکلّف اللّه نفساً إلاّ وُسعها)
۳ - تکالیف الهى، به اندازه وُسع و ظرفیّت هر انسانى است. (لا یکلّف اللّه نفساً إلاّ وُسعها)
۴ - تفاوت ظرفیّت انسانها در تحمّل تکالیف الهى (لا یکلّف اللّه نفساً إلاّ وُسعها) مفرد آوردن کلمه «نفساً» که اشاره به تک تک انسانهاست و ارجاع ضمیر «وسعها» به «نفساً»، مى تواند بیانگر این معنا باشد که هر انسانى داراى طاقت و تحمل خاص خویش است.
۵ - بازگشت نتایج اعمال نیک و بد انسان، به خود او (لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت)
۶ - قانونمندى نظام اعمال و بازتابهاى آن (لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت)
۷ - درخواست مؤمنان از خداوند براى عدم مؤاخذه نسبت به خطا و فراموشى در تکالیف الهى (لا یکلّف اللّه نفساً الاّ وسعها ... ربّنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا)
۸ - مؤمنان در صورت انجام ندادن تکالیف الهى، بر اثر فراموشى یا خطا و اشتباه، خود را مستحق مؤاخذه مى دانند. (ربّنا لا تؤاخذنا ان نیسنا او اخطأنا) درخواست گذشت از مؤاخذه، اعترافى ضمنى به استحقاق مؤاخذه است.
۹ - لزوم تلاش براى دور ماندن از خطا و نسیان در انجام تکالیف الهى* (ربّنا لا تؤاخذنا ان نیسنا او اخطأنا) از درخواست نفى مؤاخذه بر نسیان و خطا استفاده مى شود که احتمال عقاب بر ترک تکالیف به جهت فراموشى و یا خطا نیز وجود دارد. پس باید از بروز خطا و نسیان در تکالیف الهى تا حدّ وسع و توان جلوگیرى کرد.
۱۰ - التزام مؤمنان به ترک معاصى و انجام تکالیف الهى (و قالوا سمعنا و اطعنا ... ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا) توجّه به پیشامد خطا و نسیان در تکالیف الهى و درخواست عفو در مورد آن، گویاى مراقبت مؤمنان از اعمال و رفتار خویش است.
۱۱ - خطا و نسیان، از موانع رشد انسان* (ربّنا لا تؤاخذنا ان نیسنا او اخطأنا)
۱۲ - تحمیل تکالیف دشوار و مشقّتبار از جانب خداوند بر امّتهاى پیشین (و لا تحمل علینا اصراً کما حملته على الّذین من قبلنا) «اِصر» به معناى چیزى است که آدمى را محبوس کند و دست و پاى او را ببندد. و در آیه شریفه، کنایه از تکالیف دشوار و مشقتبار است.
۱۳ - درخواست مؤمنان از خداوند، مبنى بر تحمیل نکردن تکالیف مشقّتبار و دشوار بر آنان (ربّنا و لا تحمل علینا اصراً کما حملته على الّذین من قبلنا)
۱۴ - توجّه مؤمنان به تاریخ گذشتگان و درس آموزى از آن (ربّنا و لا تحمل علینا اصراً کما حملته على الّذین من قبلنا)
۱۵ - درخواست مؤمنان از خداوند مبنى بر تحمیل نکردن عقوبتهاى طاقت فرسا بر آنان (و لا تحمّلنا ما لا طاقة لنا به) چون در بخشهاى قبلى تکالیف مشقّتبار مطرح شده و نفى گردیده است (لا یکلّف اللّه نفساً الاّ وسعها)، الزاماً این بخش از آیه مى تواند مشقّت و دشوارى در غیر تکالیف باشد که همان عقوبت و عذاب است.
۱۶ - محدودیّتِ توانِ انسان (و لا تحمّلنا ما لا طاقة لنا به)
۱۷ - مؤمنان، خواستار عفو (رفع آثار گناه)، غفران و رحمتِ پروردگارِ خویش (و اعف عنّا و اغفر لنا و ارحمنا)
۱۸ - عفو و غفران، زمینه و مقدّمه رحمت خاصّ الهى* (و اعف عنّا و اغفر لنا و ارحمنا) چون عفو و غفران جلوه اى از رحمت الهى است، بنابراین مراد از «و ارحمنا» طلب رحمتى خاص خواهد بود. گفتنى است که تقدّم ذکرى عفو و غفران، نشانه مقدّمه بودن آن دو براى رحمت خاص الهى است.
۱۹ - اعتقاد و اقرار و اعتراف مؤمنان به ولایت الهى بر آنان (ربّنا ... انت مولینا)
۲۰ - عفو، غفران و رحمت نسبت به مؤمنان، از شؤون ولایت الهى (و اعف عنّا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولینا) جمله «انت مولینا» به منزله دلیل براى درخواست مطالب قبلى است; یعنى خدایا چون تو مولاى ما هستى عفو کن و ...
۲۱ - عفو و عطوفت از وظایف مدیران و والیان جامعه (و اعف عنّا و اغفر لنا و ارحمنا و انت مولینا) چون جمله «انت مولینا» به منزله علّت براى جمله سابق است، مى توان نتیجه گرفت که هر کس نسبت به دیگرى نحوى از ولایت را به اذن خداوند دارا باشد، باید عفو و ... را نسبت به او اعمال کند.
۲۲ - متولّیان جامعه نباید وظایفى خارج از توانِ معمولى افراد، به آنان تحمیل کنند. (لا یکلّف اللّه نفساً الاّ وسعها ... انت مولینا)
۲۳ - نصرت الهى، خواسته مؤمنان از خداوند در مواجهه با کافران (فانصرنا على القوم الکافرین)
۲۴ - مواجهه و درگیرى دائمى مؤمنان با کافران (فانصرنا على القوم الکافرین) آیه مورد بحث گویاى افکار و حالات دائمى مؤمنان در طول تاریخ است; در نتیجه آنان خود را همیشه به نحوى درگیر با کافران مى بینند و از خداوند یارى مى طلبند.
۲۵ - اظهار نیازمندى مؤمنان به نصرت الهى در نبرد با کافران، از ویژگیهاى آنان (فانصرنا على القوم الکافرین)
۲۶ - نصرت و یارى مؤمنان در رویارویى با کافران، از شؤون ولایت الهى بر مؤمنان (انت مولینا فانصرنا على القوم الکافرین) تفریع جمله «فانصرنا» بر «انت مولینا» بیانگر آن است که ولایت الهى بر مؤمنان، مقتضى یارى آنان است.
روایات و احادیث
۲۷ - امتهاى گذشته به علّت خطا و نسیان نسبت به تکالیف الهى، مورد مؤاخذه و عقوبت قرار مى گرفتند. (لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا و لا تحمل علینا اصراً کما حملته على الّذین من قبلنا) امیرالمؤمنین (ع): ... و کانت الامم السالفة اذا نسوا ما ذکّروا به فتحت علیهم ابواب العذاب ... و اذا اخطأوا اخذوا بالخطأ و عوقبوا علیه ...[۱].
۲۸ - رفع مؤاخذه خطا و نسیان از امّت اسلامى (ربّنا لا تؤاخذنا ان نسینا أو اخطأنا) پیامبر گرامى اسلام (ص): رفع عن امّتى اربع خصال: خطاؤها و نسیانها ... و ذلک قول اللّه تعالى: «ربنا لا تؤاخذنا ... »[۲].
موضوعات مرتبط
- آمرزش: درخواست آمرزش ۹; مشمولان آمرزش۲۰
- احکام: تشریع احکام ۱
- امّت: امّت مسلمان ۲۸ ; تکلیف امّت هاى پیشین ۱۲ ; عصیان امّت هاى پیشین ۲۷
- انسان: تفاوت انسانها ۴ ; صفات انسان ۱۶ ; عمل انسان ۶
- تاریخ: عبرت از تاریخ ۱۴
- تکلیف: اهمیّت تکلیف ۷، ۱۰ ; سهولت تکلیف ۳، ۴، ۱۳ ; شرایط تکلیف ۱، ۳ ; قدرت در تکلیف ۱، ۲
- حکومت: مسؤولیت حکومت ۲۱، ۲۲
- خدا: آمرزش خدا ۱۷، ۱۸; امدادهاى خدا ۲۳، ۲۵ ; رحمت خدا ۱۷، ۱۸ ; عفو خدا ۱۷، ۱۸ ; ولایت خدا ۱۹، ۲۰، ۲۶
- خطا: آثار خطا ۱۱
- رحمت: مشمولان رحمت ۲۰ ; موجبات رحمت ۱۸
- رشد: موانع رشد ۱۱
- عصیان: کیفر عصیان ۸، ۲۷
- عفو: اهمیّت عفو ۲۱ ; درخواست عفو ۱۵، ۱۷ ; مشمولان عفو ۲۰
- عمل: آثار عمل ۶ ; فرجام عمل ناپسند ۵
- فراموشى: آثار فراموشى ۱۱
- قواعد فقهى:۲۸
- کافران: دشمنى کافران ۲۴ ; مبارزه با کافران ۲۵، ۲۶
- مؤمنان: امداد به مؤمنان ۲۶ ; ایمان مؤمنان ۱۹ ; دعاى مؤمنان ۷، ۱۳، ۱۷، ۲۳، ۲۵ ; صفات مؤمنان ۸، ۱۰، ۱۴، ۱۵، ۲۰ ; مسؤولیت مؤمنان ۱۰ ; مؤمنان و کافران ۲۴، ۲۵، ۲۶ ; ویژگى مؤمنان ۲۵
- مدیر: مسؤولیت مدیر ۲۱
- معاشرت: آداب معاشرت ۲۱
- مهربانى: اهمیّت مهربانى ۲۱
- نیکى: فرجام نیکى ۵
منابع