الأحزاب ٥
کپی متن آیه |
---|
ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوَالِيکُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْکُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لٰکِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً |
ترجمه
الأحزاب ٤ | آیه ٥ | الأحزاب ٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أُدْعُوهُمْ»: صدایشان بزنید. ایشان را بخوانید و بنامید. «أَقْسَطُ»: دادگرانهتر. استعمال اسم تفضیل عادلانهتر بدان معنی نیست که اگر آنان را به نام پدرخواندهها صدا بزنند عادلانه است و به نام پدران واقعی عادلانهتر، بلکه مقایسه عادلانه و ناعادلانه، یا به عبارت دیگر خوب و بد است. وقتی که میگوئیم: انسان اگر خود را به کام اژدها نیندازد بهتر است. مفهوم سخن این نیست که اگر خود را به کام اژدها بیندازد بِهْ و خوب است. «مَوَالی»: جمع مَوْلی، یاران. «جُنَاحٌ»: گناه و مجازات. «تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ»: مراد چیزی است که قصد آن کرده باشید و عمداً آن را گفته باشید.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
لاَ يُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ... (۲) لاَ يُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ... (۴) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ... (۲)
حُرِّمَتْ عَلَيْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ... (۵) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ... (۳)
نزول
عبدالله بن عمر گوید: ما همیشه زید بن حارثه را زید بن محمد میخواندیم تا این که این آیه نازل گردید.[۱]
تفسیر
- آيات ۱ - ۸، سوره احزاب
- اشاره به زمينه نزولآيه : ((يا ايهاا النبى اتق الله و لا تطع الكافرين و المنافقين ...))
- معناى جمله : ((ما جعل الله من قلبين فى جوفه )) و ارتباط آن را باقبل و بعد
- الغاء رسم و سنت ((ظهار)) و ((دعاء و تبنى - فرزند خواندگى
- توضيح مفاد و مراد از اينكه فرمود: ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم و ازواجه امهاتهم))
- بيان الويت در توراث صاحبان رحم از مؤ منين
- الغاء سنت توراث غير ارحام از يكديگر - مراد از ميثاقى كه خداوند از پيامبران گرفت
- وجوهى كه درباره مراد از اينكه فرمود: ((تا از راستى راستگويان بپرسد)) گفته اند
- بيان اينكه مراد از راستى در جمله : ((ليسئل الصادقين عن صدقهم )) انطباق پيمان الهىدر عالم ذربا كردار و عمل در اين عالم است
- بحث روايتى
- چند روايت حاكى از اينكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود هر كه را من مولايمعلى (عليه السلام ) مولا است در ذيل جمله : ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «5»
آنان (پسر خواندگان) را به نام پدرانشان بخوانيد، كه اين نزد خداوند عادلانهتر است، پس اگر پدرانشان را نمىشناسيد، آنان برادران دينى و موالى شما هستند؛ و در آنچه (پيش از اين) خطا كرديد (و پسر خواندگان را فرزند خود دانستيد) گناهى بر شما نيست، ولى در آنچه دلهايتان قصد و عمد داشته (مسئوليد) و خداوند آمرزندهى مهربان است.
پیام ها
1- رابطهى نسبى افراد را با پدران واقعىشان حفظ كنيم. «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ» (در
جلد 7 - صفحه 330
شناسنامهى افراد بايد نام پدرشان باشد.)
2- با افرادى كه پدرشان شناخته شده نيست، محترمانه، عاطفى و برادرانه رفتار كنيم. «فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ» (افرادى در جنگها اسير و سپس مسلمان مىشدند، ولى مسلمانان پدر آنان را نمىشناختند.)
3- «برادر دينى»، يك اصطلاح قرآنى است. «فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ»
4- بردههاى آزاد شدهاى را كه پدرشان معلوم نيست، دوست و مولى بخوانيد. «وَ مَوالِيكُمْ»
5- قصد، نيّت و آگاهى، در ارتكاب جرم مؤثّر است. «أَخْطَأْتُمْ- تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ»
6- تغيير آگاهانهى شناسنامهها و نسبتها جرم است. «وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ»
7- به حساب نياوردن گناهان غير عمد و خطايى، برخاسته از آمرزندگى و مهربانى خداوند است. لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ ... وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً
8- مغفرت خداوند همراه با مهربانى و شفقت است. «غَفُوراً رَحِيماً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «5»
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ: بخوانيد فرزندان را و نسبت دهيد مر پدرانشان را كه والد ايشانند. هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ: آن خواندن راستتر و در غايت صدق نزد خداى تعالى. در صحيح بخارى از ابن عمر منقول است: ما مىگفتيم: زيد بن محمد «1» قبل از ورود نهى يا بعد از آن به طريق نسيان و اشتباه «2». وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ: و لكن گناه باشد آنچه قصد كند قلبهاى شما و عمدا كسى را نسبت به غير پدر او دهيد بعد از علم به ورود نهى و عدم نسيان و سبق لسان، يا با وجود علم شما كه فلان پسر فلان نيست شما نسبت ولد دهيد. وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً: و هست خداوند آمرزنده گناه آن را كه خطا كند، مهربان بر صاحب عمد هنگامى كه توبه كند.
تنبيه: نزد اماميه تبنّى امر عرضى و اعتبارى است نه اصلى، پس نه موجب نسب و ارث و نه موجب عتق است؛ و آيه شريفه دلالت دارد بر آن و سنت هم نيز در تأكيد اين امر وارد شده، چنانچه از حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله مروى است فرمود: من انتسب الى غير ابيه و انتمى الى غير مواليه فعليه لعنة اللّه. «3». و
«1» صحيح بخارى، ج 6، ص 146- 145. (طبع دار الشّعب)
«2» در متن كتاب، بخشى از آيه ذكر نشده است كه براى تكميل فائده، ترجمه فارسى آنرا مىآوريم: «و اگر پدران ايشان را نشناسيد، آنان را به عنوان برادران دينى و دوستان خود نام ببريد، و اگر از روى خطا آنها را (به ناپدريشان) نسبت داديد، بر شما باكى نيست».
«3» مجمع البيان، ج 4، ص 337.
جلد 10 - صفحه 406
احاديث صحيحه در اين باب وارد شده، پس عقلا و نقلا تبنى (پسر خوانده) موجب نسب و ارث و عتق نباشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً «1» وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «2» وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً «3» ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللاَّئِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ «4»
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «5»
ترجمه
اى پيغمبر بپرهيز از خدا و اطاعت مكن كافران و منافقانرا همانا خدا داناى درست كردار است
و پيروى كن آنچه را كه وحى ميشود بتو از پروردگارت همانا خدا بآنچه ميكنيد آگاه است
و واگذار كارت را بخدا و كافيست كه باشد خدا كارگزار
قرار نداد خدا براى مردى دو دل در درونش و قرار نداد جفتهاى شما را كه ظهار ميكنيد از آنها مادرانتان و قرار نداد پسر خواندههاى شما را پسرانتان اين گفتار شما است بدهانهاتان و خدا ميگويد سخن راست را و ارائه ميكند راه را
بخوانيد آنانرا بپدرانشان آن راست و درستتر است نزد خدا پس اگر ندانيد پدرانشان را پس برادران شما در دين و دوستان شمايند و نيست بر شما گناهى در آنچه بخطا كرديد ولى هست آنچه قصد كند دلهاتان و باشد خدا آمرزنده مهربان.
تفسير
قمى ره نقل نموده از امام صادق عليه السّلام كه خداوند مبعوث فرمود پيغمبر خود را بنحو تو را قصد ميكنم و بشنو اى همسايه پس مخاطبه با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله است و مقصود مردمند حقير عرض ميكنم اين مثلى است در عرب مانند آنكه در فارسى ميگويند در بنو ميگويم ديوار تو گوش كن و حكمت آن در اينجا ظاهرا قطع طمع
جلد 4 صفحه 300
كفار از موافقت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله با آنها است و اهمّيت حكم در نظر مردم كه خداوند پيغمبر معصوم خود را امر بپرهيزكارى و نهى از پيروى كفار و منافقين فرموده چه رسد بسائر خلق كه بايد باو تأسّى نمايند و خداوند عالم بمصالح و مفاسد امور است و اوامر و نواهيش بر طبق مصلحت و حكمت است و در مجمع شأن نزولى ذكر فرموده كه حاصلش آنستكه ابو سفيان پدر معاويه با جمعى از كفار مكه و منافقين مدينه بعد از گرفتن امان خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم رسيدند و تقاضا نمودند حضرت بتهاى آنها را واگذارد و قائل بشفاعت آنها از پرستش كنندگانشان شود آنانهم آنحضرت را واگذارند بعبادت خدايش و اين سؤال بقدرى بر حضرت گران آمد كه عمر از آن سرور اجازه خواست كه حكم قتل آنها را صادر فرمايد و حضرت فرمود من بآنان امان دادم و آنها را از مدينه اخراج فرمود و اين آيه نازل شد و مفادش آنستكه اطاعت آن كفار مكه و منافقين مدينه را منما كه منافى با تقوى و پرهيزكارى است و بنظر حقير اطاعت كليه كفار و منافقين خواه از اهل مكه و مدينه باشند خواه از اهل بلاد ديگر و خواه تقاضاى قول بشفاعت بتها را نموده باشند خواه تقاضاى نقض امان منافات با تقوى دارد و مفاد آيه عام است اگر چه مورد خاص باشد و كافر آنستكه ظاهرا و باطنا ايمان ندارد و منافق آنستكه ظاهرا مؤمن و باطنا كافر است و آن بدتر است از كافر چون تكليف مسلمانان با كافر معلوم و با منافق نامعلوم است لذا خداوند جاى آنها را در درك اسفل از آتش قرار داده است و خداوند بعد از نهى از اطاعت خلق امر فرموده پيغمبر خود را بمتابعت و پيروى از احكام الهى كه بطريق وحى بآنحضرت ميرسد و فرموده خداوند از اعمال بندگان آگاه است و در مقابل آنها پاداش خواهد داد و آنكه از مخالفت خلق بيم و هراس نداشته باش و توكّل كن و تفويض نما امرت را بخدا و اميد بغير او نداشته باش خدا كافى است كه حافظ و نگهدار و معين و كارگزار تو باشد و دفع شرّ كفار را از مسلمانان بنمايد و چون اعراب بشخص خردمند زيرك كه مىتوانست با دو دسته مخالف سازگار باشد و هر دو را از خود راضى نگهدارد مرد دو دله ميگفتند و بزنى كه با او ظهار نموده بودند كه يك نوع جدائى مرد از زن است و احكام مخصوصى دارد مادر ميگفتند و پسرى را كه مردى بفرزندى قبول نموده بود پسر او ميخواندند و اين اقوال بر خلاف حق و دور از حقيقت بود خداوند
جلد 4 صفحه 301
در دو آيه اخيره آنها را ردّ و منع فرموده و بمناسبت سبق ذكر امر بتوكل بر خدا و نهى از موافقت با كفار بدوا فرموده كه قرار نداده است خدا براى مردى دو دل در جوفش تا بيكدل متوجه بحق و بيكدل متوجه بخلق و بيكدل دوست و مطيع خدا و بيكدل دوست و مطيع دشمنان خدا باشد پس اگر كسى مطيع وحى الهى و دوست خدا و اميدوار باو است نميشود مطيع دشمنان خدا و دوست آنها و متوجه بغير خدا باشد و بعدا فرموده و قرار نداده است خدا زنانى را كه بصيغه ظهار و گفتن تو بر من مانند پشت مادر منى از آنها جدائى مينمائيد مادران شما و نيز قرار نداده است پسر خواندههاى شما را پسران شما اين قبيل سخنان ناحق بيرون از حقيقت گفتار زبانى شما است كه خودتان هم ميدانيد خلاف واقع است و خدا حق است و بحق و حقيقت و راستى سخن ميگويد و براه حق و حقيقت و راستى شما را هدايت مينمايد نسبت دهيد پسرها را بپدر حقيقى آنها آن بعدالت و حقيقت و راستى نزديكتر است نزد خدا و در حكم او و گفتهاند اقسط در اينمقام از معناى تفضيل تجريد و در مطلق زياده استعمال شده يعنى بسيار راست و درست است نزد خدا و بنظر حقير اراده تفضيل هم مانعى ندارد چون اين نسبتها مجازا صحيح است لذا جائز است كسيرا كه حق پدرى دارد پدر بخوانند مجازا ولى چون در بعضى از موارد كه از آن جمله مورد نزول بوده و ذكر ميشود انشاء اللّه تعالى اين نسبتها خالى از مفسده نيست خداوند نسبت بپدران را نزديكتر بعدالت اجتماعى و صلاح واقعى در علم حق خوانده و در حكم خود از غير آن منع فرموده است در هر حال دستور فرموده كه اگر پدران آنها را نمىشناسيد و نميدانيد كيست پس آنان برادران دينى و دوست و يا معين و ناصر و رفيق و خويش و قوم و آقا و بنده و همسايه و هم سوگند شمايند ميتوانيد آنها را برادر بخوانيد و دينى قصد كنيد و ميتوانيد مولى بخوانيد و يكى از معانى مذكوره يا غير آنها را كه در لغت عرب براى مولى ثابت است قصد نمائيد و نيست گناهى براى شما هرگاه تا كنون از روى جهالت و نادانى يا بعد از اين بخطا و نسيان چنين نسبتى بكسى داده يا بدهيد بلى اگر بعد از اين كسيرا بغير پدر واقعى يا شرعى او نسبت دهيد گناهكار خواهيد بود در صورتى كه قاصد بدل و عامد بزبان باشيد و خداوند آمرزنده و مهربان است بر عمد سابق و خطاى لاحق مؤاخذه نخواهد فرمود و از عمد لاحق هم بعد از
جلد 4 صفحه 302
توبه خواهد گذشت و يعملون بياء و الّلاى بدون همزه و تظاهرون بفتح تاء و بتشديد ظاء و بحذف الف و تشديد ظاء و هاء نيز قرائت شده است و راجع بشأن نزول اين آيه مجمع اقوالى نقل نموده كه اجمالش آنستكه جمعى گفتهاند نازل شده در باره ابو معمر كه مردى با هوش و زيرك و پر حافظه بود و ميگفت من دو دل دارم كه بهر يك از آن دو ميفهمم بيش از فهم محمد صلى اللّه عليه و اله و قريش هم او را دو دله ميخواندند و در جنگ بدر حاضر بود و بعد از هزيمت كفار ابو سفيان او را ديد كه يك لنگه كفش در پا و يك لنگه در دست دارد و ميدود باو گفت چرا به اين فرار ميكنى ابو معمر گفت متوجه نبودم كه باينحالم تصوّر ميكردم هر دو را در پاى دارم پس مردم دانستند كه او دو دل نداشته و بعضى گفتهاند مردم پيغمبر صلى اللّه عليه و اله را بواسطه كثرت عقل و هوش داراى دو دل ميدانستند و او را باين عنوان ميخواندند و بعضى گفتهاند مردى مدّعى بود كه من دو نفس دارم كه يكى امر ميكند مرا و ديگرى نهى ميكند و آيه در ردّ او است و اقوال ديگرى هم كه حاجت بذكر آنها نيست نقل نموده و آيه اخيره مسلّما ناظر و راجع بزيد بن حارثه كلبى است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم قبل از بعثت در بازار عكاظ او را خريده بود و بعد از بعثت مسلمان شد و چون پدرش خبر دار شد بمكه آمد و از حضرت رسول بتوسط حضرت ابو طالب خواهش نمود كه او را بپدرش بفروشد يا آزاد كند و حضرت او را آزاد كرد و پدرش خواست او را با خود ببرد حاضر نشد و گفت من ملازمت پيغمبر صلى اللّه عليه و اله را از دست نميدهم و پدرش متغيّر گرديد و او را از پسرى خود نفى نمود و حضرت او را بفرزندى قبول فرمود و باين عنوان معروف شد و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله او را دوست ميداشت لذا بعد از نزول بمدينه زينب بنت جحش دختر عمه خود را بعقد او در آورد و پس از چندى زيد از سوء خلق او نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله شكايت كرد و طلاقش داد و حضرت او را بزنيت اختيار فرمود و ياوه گويان گفتند پيغمبر زن پسر را بر پدر حرام مؤبّد نموده و خودش زوجه پسرش را گرفته است و شرح اين قصّه بيايد در آيات اين سوره انشاء اللّه تعالى و از صادقين عليهما السلام راجع بآيه قبل رواياتى نقل شده كه دلالت دارد بر آنكه مراد از قرار ندادن خداوند دو دل را در درون مرد آنستكه دو محبت متضادّ در يكدل جمع نميشود محبت پيغمبر و اهل بيت اطهارش با محبت دشمنان ايشان نمىسازد خدا براى كسى دو دل قرار نداده تا
جلد 4 صفحه 303
بيكى خدا و اولياء او را دوست داشته باشد و بيكى دشمنان ايشانرا محبت اولياء خدا مانند محبّت خدا بايد خالص باشد و شركت پذير نيست اگر كسى به بيند محبت كفار و منافقين را در دل دارد بايد بداند كه دوست خدا نيست و خدا و تمام ملائكه او را دشمن دارند و همچنين كسيكه دشمنان اهل بيت را دوست داشته باشد از دوستان ايشان محسوب نخواهد شد و ايشان از چنين دوستى بيزارند چون دوست دشمن و دشمن دوست دشمن است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ادعُوهُم لِآبائِهِم هُوَ أَقسَطُ عِندَ اللّهِ فَإِن لَم تَعلَمُوا آباءَهُم فَإِخوانُكُم فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُم وَ لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ فِيما أَخطَأتُم بِهِ وَ لكِن ما تَعَمَّدَت قُلُوبُكُم وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً «5»
بخوانيد و نسبت دهيد ادعياء و پسر خواندگان خود را به پدرانشان او سزاوارتر است نزد خداوند و اگر نميشناسيد پدران آنها را پس برادران شما هستند در دين برادر ديني و مواليان شما هستند و بر شما باكي نيست در آنچه خطا و اشتباه كرده نفوس شما و لكن آنچه قلبا و عمدا قلوب شما بر آن هست مورد مؤاخذه است و خداوند غفور و رحيم است.
ادعُوهُم لِآبائِهِم مثل زيد بن حارثة إبن سرافيل الكلبي از بني عبد ود که پدر و اجدادش معلوم هستند.
هُوَ أَقسَطُ عِندَ اللّهِ معني اينکه نيست که غير اينکه هم قسط باشد اينکه مثل «الايمان خير من الكفر و الجنة خير من النار و الحق احق ان يتبع» و امثال اينها است، غير از اينکه قسط نيست باطل و ظلم است كأنه جاي سؤال است که بسياري از اينکه بچهها که سر راهها گماردند و ديگران برداشتند و تبني كردند پدران آنها معلوم نيست ميفرمايد:
فَإِن لَم تَعلَمُوا آباءَهُم فَإِخوانُكُم فِي الدِّينِ سؤال ديگر اگر اطفالي از كفار را اسير كردند در حق آنها چه بگوئيم که پدران آنها معلوم نيست ميفرمايد:
وَ مَوالِيكُم غلامان شما يا آزاد كردههاي شما هستند.
جلد 14 - صفحه 476
لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ فِيما أَخطَأتُم بِهِ که اشتباه كرديد و خيال كرديد که نسايي که ظهار كرديد حكم مادر دارند و ديگر نميشود نزد آنها رفت يا تزويج كرد و اطفالي که تبني كرديد حكم فرزند دارد نميتوان عيال آنها را پس از طلاق تزويج كرد چنانچه پيغمبر زوجه زيد را تزويج فرمود که در همين سوره آيه 33 بيايد چون از راه خطا بوده مؤاخذه ندارد لكن پس از نزول آيه و معرفت حكم اگر باز بهمين عقيده باقي باشيد مورد مؤاخذه ندارد لكن پس از نزول آيه و معرفت حكم اگر باز بهمين عقيده باقي باشيد مورد مؤاخذه واقع ميشويد.
وَ لكِن ما تَعَمَّدَت قُلُوبُكُم و اينكه در مورد خطا مؤاخذه ندارد براي اينست که:
وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً گناه شما را ميبخشد.
رَحِيماً مشمول رحمت خود ميگرداند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 5)- سپس قرآن برای تأکید بیشتر و روشن ساختن خط صحیح و منطقی اسلام چنین میافزاید: «آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانهتر است» (ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ).
و برای رفع بهانهها اضافه میکند: «و اگر پدرانشان را نمیشناسید آنها برادران دینی و موالی شما هستند» (فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالِیکُمْ).
یعنی عدم شناخت پدران آنها دلیل بر این نمیشود که نام شخص دیگری را به عنوان «پدر» بر آنها بگذارید، بلکه میتوانید آنها را به عنوان برادر دینی یا دوست
ج3، ص589
و هم پیمان خطاب کنید.
ولی از آنجا که گاه انسان بر اثر عادت گذشته، یا سبق لسان، و یا اشتباه در تشخیص نسب افراد، ممکن است کسی را به غیر پدرش نسبت دهد و این از حوزه اختیار انسان بیرون است، خداوند عادل و حکیم، چنین کسی را مجازات نخواهد کرد.
لذا در ذیل آیه میافزاید: «اما گناهی بر شما نیست در خطاهایی که از شما سر میزند» و بیتوجه آنها را به نام دیگران صدا میزنید (وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ).
«ولی آنچه را از روی عمد و اختیار میگویید» مورد حساب قرار خواهد داد (وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ).
«و خداوند، آمرزنده و رحیم است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً). گذشتهها را بر شما میبخشد، سهو و نسیان و اشتباه و خطا را مورد عفو قرار میدهد.
نکات آیه
۱ - هر فرزندى، باید به پدر خود نسبت داده شود و نه کس دیگر. (ادعوهم لأباءهم)
۲ - تبیین لزوم اسناد فرزند حقیقى به پدر، از جمله هدایت هاى خداوند به حقیقت و درستى است. (و اللّه یقول الحقّ و هو یهدى السبیل . ادعوهم لأباءهم)
۳ - نسبت دادن فرزند به پدرش ونه مرد دیگر، عادلانه ترین کلام در پیش گاه خداوند است. (ادعوهم لأباءهم هو أقسط عند اللّه)
۴ - باید قسط و عدالت، ملاک اظهار نظر و سخن گفتن باشد. (ادعوهم لأباءهم هو أقسط عند اللّه)
۵ - کار و نظر عادلانه، مطلوب خداوند است. (هو أقسط عند اللّه)
۶ - در صورت شناخته نبودن پدر کسى، روا نیست که او به عنوان فرزند کسى معرفى گردد. (ادعوهم لأباءهم ... فإن لم تعلموا ءاباءهم فإخونکم فى الدین) توصیه خداوند به مؤمنان، براى برادر دانستن کسانى که در میان آنان مى زیند و پدران شان شناخته شده نیستند، حکایت از این دارد که مردم، حق ندارند به صرف ناشناخته بودن پدر کسى، او را به فرزندى کسى بخوانند.
۷ - مؤمنان، با هم برادر دینى اند. (فإخونکم فى الدین)
۸ - در صورتى که انسان، پدر شخصى را نمى شناسد تا او را به پدرش منسوب کند، شایسته است که او را برادر دینى خود بنامد. (ادعوهم لأباءهم ... فإن لم تعلموا ءاباءهم فإخونکم فى الدین)
۹ - در صورتى که مؤمنى، برده آزاد شده باشد و پدرش براى دیگران ناشناخته باشد، شایسته است که بى جهت، او را به فرزندى کسى نسبت ندهند. (ادعوهم لأباءهم ... فإن لم تعلموا ءاباءهم ... و مولیکم) مراد از «مولى» در آیه، احتمال دارد که برده آزاد شده یک قومى باشد. از این برده آزاد شده، در اصطلاح مولاى آن قوم یاد مى کنند.
۱۰ - در صورتى که کسى، برده آزاد شده بود و پدرش ناشناخته، شایسته است که به او، لقب «مولا» بدهند. (ادعوهم لأباءهم ... فإن لم تعلموا ءاباءهم ... و مولیکم)
۱۱ - مؤمنان، با هم، بر اساس دین، دوستى دارند (فإخونکم فى الدین و مولیکم) احتمال دارد منظور از «مولى» با توجه به ریشه لغوى آن، دوستى باشد. «موالیکم» عطف به «إخوانکم» است و قید «فى الدین» در «إخوانکم» مى تواند براى «موالیکم» هم لحاظ شود.
۱۲ - انتساب غیر عمدىِ شخصى به فرزندى کسى، گناهى ندارد. (و لیس علیکم جناح فیما أخطأتم به)
۱۳ - قصد و اراده، در جرم بودن و یا نبودن عملى، نقشى اساسى دارد. (و لیس علیکم جناح فیما أخطأتم به و لکن ما تعمّدت قلوبکم)
۱۴ - نسبت دادن عمدى شخصى به فرزندى کسى، گناه و جرم است. (و لیس علیکم جناح فیما أخطأتم به و لکن ما تعمّدت قلوبکم) خبر «لکن» محذوف است و مى تواند چیزى مانند «جناح» و «ذنب» باشد.
۱۵ - قلب، داراى نقشى اساسى در تصمیم گیرى انسان است. (و لکن ما تعمّدت قلوبکم)
۱۶ - خداوند، همواره «غفور» (آمرزنده) و «رحیم» (مهربان) است. (و کان اللّه غفورًا رحیمًا)
۱۷ - گناه و جرم به حساب نیاوردن گناهِ خطایى، برخاسته از آمرزندگى و مهربانى خداوند است. (و لیس علیکم جناح فیما أخطأتم به ... و کان اللّه غفورًا رحیمًا)
۱۸ - غفران و آمرزندگى خداوند، آمیخته با مهربانى و شفقت او است. (و کان اللّه غفورًا رحیمًا) «رحیماً» در صورتى که صفت براى «غفوراً» باشد، بیان کننده نکته یاد شده است.
موضوعات مرتبط
- اراده: آثار اراده ۱۳
- اسماء و صفات: رحیم ۱۶; غفور ۱۶
- برادرى: برادرى دینى ۷، ۸
- برده: برده آزاده ناشناخته ۹، ۱۰; لقب برده آزاده ۱۰
- تصمیم: منشأ تصمیم ۱۵
- جرم: اراده در جرم ۱۳; جرم خطایى ۱۷; عنصر معنوى جرم ۱۳; موارد جرم ۱۴
- خدا: آثار آمرزشهاى خدا ۱۷; آثار رحمت خدا ۱۷; رحمت خدا ۱۸; مطلوب خدا ۵; ویژگى آمرزشهاى خدا ۱۸; هدایتگرى خدا ۲
- دوستى: ملاک دوستى ۱۱
- دین: نقش دین ۱۱
- سخن: سخن عادلانه ۳، ۵; ملاک حقانیت سخن ۴
- عدالت: ارزش عدالت ۴
- فرزند: احکام فرزند ۱، ۶; انتساب اشتباهى فرزند ۱۲; انتساب فرزند به پدر ۱، ۲، ۳; انتساب فرزندى ۹، ۱۴
- فرزندخواندگى: احکام فرزندخواندگى ۶، ۹
- قلب: نقش قلب ۱۵
- گناه: آمرزش گناه خطایى ۱۷; موارد گناه ۱۴
- مؤمنان: برادرى مؤمنان ۷; دوستى مؤمنان ۱۱
- مولا: لقب مولا ۱۰
منابع
- ↑ تفسیر کشف الاسرار و صحیح بخارى.