غافر ٣٤
ترجمه
غافر ٣٣ | آیه ٣٤ | غافر ٣٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْبَیِّنَاتِ»: آیههای کتاب آسمانی. دلائل و براهین و معجزات. «فَمَازِلْتُمْ فِی شَکٍّ»: پیوسته در شکّ و تردید بسر میبردید. «هَلَکَ»: فوت کرد. «مُرْتَابٌ»: متشکّک و متردّد در دین.
تفسیر
- آيات ۲۱ - ۵۴ سوره مؤ من
- داستان ارسال موسى عليه السلام به سوى فرعون و گفتگوى فرعون درباره كشتن او
- موسى عليه السلام از شرّ هر متكبرّ بى ايمان به روز حساب به خدا پناه مى برد
- مؤ من آل فرعون ، فرعونيان را از قتل موسى عليه السلام نهى و نسبت به تصميم بر آنتوبيخ مى كند و بدانان هشدار مى دهد
- اشاره به وجه تسميه روز قيامت به يوم التناد
- مقصود از فرعون از اينكه به وزير خود گفت : يا هامان ابن لى صرحا ابلغ الاسباب ...
- بيان اركان دين حق و سبيل رشاد در سخنى كوتاه از مؤ منآل فرعون
- نفى شريك براى خداى سبحان با بيان اينكه شريك ادعايى فرعونيان براى خدا، نه دردنيا و نه درآخرت دعوتى ندارد
- اشاره به مقامات سه گانه عبوديت : توكل ، تفويض و تسليم
- نكاتى درباره كيفيت و مراحل تعذيب فرعونيان در عالم برزخ و قيامت
- محاجه ضعفاء آل فرعون با اقوياءشان درباره آتش جهنم و پاسخ آنها
- التماس دعاى دوزخيان از خزنه جهنم در خصوص تخفيف پاره اى از عذاب
- وجه اينكه خزنه جهنم در جواب التماس دعاى دوزخيان مى گويند: فادعوا و ما دعاءالكافرين الا فى ضلال
- رواياتى درباره ، تقيه ، تفويض امر به خدا، و اينكه فرعونيان هر صبح و شام برآتش عرضه مى شوند
نکات آیه
۱ - مؤمن آل فرعون براى بیدار کردن مردم و انصراف آنان از قتل موسى(ع)، سرگذشت یوسف پیامبر رایادآور شد. (أتقتلون رجلاً ... إنّى أخاف علیکم ... و لقد جاءکم یوسف)
۲ - یوسف(ع)، پیامبر مردم مصر پیش از حضرت موسى(ع) (و لقد جاءکم یوسف من قبل)
۳ - یوسف(ع) ارائه دهنده دلایل روشن و بى ابهام، بر رسالت خویش براى مردم مصر (و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبیّنت)
۴ - دعوت یوسف پیامبر، متکى بر دلایل متعدد و روشن بود. (و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبیّنت)
۵ - شک و تردید مستمر مردم مصر در رسالت یوسف(ع) تاپایان عمر ایشان (على رغم مشاهده دلایل روشن بر صدق رسالت آن حضرت). (لقد جاءکم یوسف من قبل بالبیّنت فمازلتم فى شکّ ممّا جاءکم به)
۶ - مردم مصر در عصر یوسف(ع)، مردمى لجوج و حق ناپذیر (فمازلتم فى شکّ ممّا جاءکم به) تردید مردم مصر در رسالت یوسف(ع) با وجود عرضه شدن دلایل روشن براى ایشان به دو دلیل مى تواند باشد: ۱- به خاطر لجالت آنان است که در آیه بعد از آنان به مردمى مجادله گر تعبیر شده است. ۲ - یا به این دلیل است که آنان نسبت به دعوت یوسف(ع) و دلایل ایشان، بى اعتنا و گریزان بودند.
۷ - مردم مصر در عصر یوسف(ع)، مردمى بى اعتنا به دعوت ایشان و گریزان از فهم صحیح آن (فمازلتم فى شکّ ممّا جاءکم به)
۸ - نکوهش مؤمن آل فرعون از مردم مصر، به خاطر تردید کردن در رسالت یوسف(ع) در گذشته (على رغم مشاهده دلایل روشن او) (فمازلتم فى شکّ ممّا جاءکم به)
۹ - پندار باطل مردم مصر به پایان یافتن نبوت و نیامدن هیچ پیامبرى از جانب خدا، براى انسان هاى بعد از یوسف(ع) (حتّى إذا هلک قلتم لن یبعث اللّه من بعده رسولاً)
۱۰ - حق ناپذیرى و ایمان نیاوردن مردم مصر در عصر موسى(ع)، داراى پیشینه در تاریخ گذشته آنان و به ارث رسیده از اجدادشان (لقد جاءکم یوسف من قبل ... فمازلتم فى شکّ ممّا جاءکم به حتّى إذا هلک قلتم لن یبعث اللّه من بعده رسولاً)
۱۱ - اعتقاد مردم مصر به ختم نبوت و نیامدن هیچ پیامبرى پس از یوسف(ع)، منشأ مخالفت آنان با دعوت موسى(ع) (حتّى إذا هلک قلتم لن یبعث اللّه من بعده رسولاً) اعلام ختم نبوت پس از یوسف(ع) از سوى مردم مصر، مى تواند دلیل و یا بهانه آنان در مخالفت با دعوت موسى(ع) باشد.
۱۲ - آشنایى مؤمن آل فرعون، از تاریخ مردم مصر و سرگذشت یوسف پیامبر(ع) (و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبیّنت ... حتّى إذا هلک قلتم لن یبعث اللّه من بعده رسولاً)
۱۳ - پافشارى در مخالفت با دین و تردید در حقانیت آن - باوجود مشاهده دلایل روشن - موجب گمراهى ابدى است. (کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب) مقصود از «مسرف» در این آیه، کسى است که در مخالفت با حق، پافشارى و اصرار فراوان دارد.
۱۴ - گمراه شدن بر اثر پافشارى بر ضدیت با دین و نپذیرفتن آن - با وجود مشاهده دلایل روشن - سنت الهى است. (کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب) برداشت یاد شده از تعبیر «کذلک» (این گونه) به دست مى آید.
۱۵ - مخالفت بیش از حد با دین الهى و تردید در حقانیت آن، از ویژگى هاى مردم مصر از عصر یوسف تا موسى(ع) (کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب)
۱۶ - گمراه شدن انسان از سوى خداوند، نتیجه و پیامد کردار خود او است. (کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب) از این که خداوند از میان انسان ها، کسانى را گمراه مى سازد که دست به اسراف مى زنند و پیوسته در حق تردید روا مى دارند، مطلب یاد شده به دست مى آید.
۱۷ - هشدار مؤمن آل فرعون به مردم مصر، از دچار شدن به گمراهى ابدى بر اثر پافشارى بر مخالفت با دعوت موسى(ع) و تردید در حقانیت آن (کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب)
۱۸ - مؤمن آل فرعون، برخوردار از معرفت عمیق نسبت به معارف الهى (مانند خداشناسى، معاد، تاریخ و مسؤولیت پیامبران) (إنّى أخاف علیکم مثل یوم الأحزاب ... یوم التناد ... کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب)
روایات و احادیث
۱۹ - «عن محمّدبن مسلم قال: قلت لأبى جعفر(ع) ...کان یوسف رسولاً نبیّاً؟ قال: نعم أما تسمع قول اللّه تعالى: «و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبیّنات»;[۱] از محمدبن مسلم نقل شده که گفت : به امام باقر(ع) عرض کردم : ...آیا یوسف(ع) داراى رسالت و نبوت بود؟ حضرت فرمود: آرى آیا نشنیده اى سخن خداى تعالى را [که فرمود]: و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبیّنات».
موضوعات مرتبط
- آل فرعون: انذارهاى مؤمن آل فرعون ۱۷; خداشناسى مؤمن آل فرعون ۱۸; روش تبلیغ مؤمن آل فرعون ۱; سرزنشهاى مؤمن آل فرعون ۸; علم مؤمن آل فرعون ۱۸; فضایل مؤمن آل فرعون ۱۸; قصه مؤمن آل فرعون ۱، ۸، ۱۷; مؤمن آل فرعون و قصه یوسف(ع) ۱۲; مؤمن آل فرعون و مصریان باستان ۱۲
- انبیا: انبیاى مصر باستان ۲; تاریخ انبیا ۲
- انذار: انذار از گمراهى ۱۷
- حق: اصرار بر حق ناپذیرى ۱۳
- خدا: اضلال خدا ۱۶; سنتهاى خدا ۱۴
- دین ستیزى: اصرار بر دین ستیزى ۱۳
- ذکر: ذکر قصه یوسف(ع) ۱
- سنتهاى خدا: سنت اضلال ۱۴
- عقیده: آثار عقیده به خاتمیت یوسف(ع) ۱۱; عقیده به خاتمیت یوسف(ع) ۹
- عمل: آثار عمل ۱۶
- فرعونیان: زمینه تنبه فرعونیان ۱
- گمراهى: عوامل گمراهى ۱۳، ۱۶
- مصرباستان: تاریخ مصرباستان ۲، ۵، ۶، ۷، ۱۰، ۱۱
- مصریان باستان: آثار عقیده مصریان باستان ۱۱; انذار مصریان باستان ۱۷; پیشینه حق ناپذیرى مصریان باستان ۱۰; حق ناپذیرى مصریان باستان ۶، ۷، ۱۵; دین ستیزى مصریان باستان ۱۵; سرزنش مصریان باستان ۸; شک مصریان باستان ۵; عقیده باطل مصریان باستان ۹; کفر مصریان باستان ۱۰; لجاجت مصریان باستان ۶، ۸، ۱۵; ویژگیهاى مصریان باستان ۶، ۱۵
- موسى(ع): آثار شک در حقانیت موسى(ع) ۱۷; آثار مخالفت با موسى(ع) ۱۷; زمینه ممانعت از قتل موسى(ع) ۱; منشأ مخالفت با موسى(ع) ۱۱
- یوسف(ع): بینات یوسف(ع) ۳، ۵، ۱۹; تعدد بینات یوسف(ع) ۴; دلایل نبوت یوسف(ع) ۳، ۱۹; سرزنش شک در نبوت یوسف(ع) ۸; شک در نبوت یوسف(ع) ۵; نبوت یوسف(ع) ۲
منابع
- ↑ قصص الأنبیا، ص ۱۳۵، ح ۱۳۸; نورالثقلین، ج ۴، ص ۵۱۹، ح ۴۵.